کردستان ایران و سه جنبش: ناسیونالیسم، مذهب، سوسیالیسم

سلام زيجى
May 23, 2020

سلام زيجى : در چند روز گذشته با پخش گوشه ای از یک گفتگوی تلویزیونی خالد عزیزی، دبیر کل کنونی حزب دمکرات کردستان ایران، مبنی به اینکه کمونیستها در سال ٥٨ "تندروی کرده اند

+++

کردستان ایران و سه جنبش: ناسیونالیسم، مذهب، سوسیالیسم

( در دفاع از حقانیت یک تاریخ، و در نقد سخنان خالد عزیزی و دو جنبش بورژوائی در کردستان ایران)

 

سلام زیجی

 

در چند روز گذشته با پخش گوشه ای از یک گفتگوی تلویزیونی خالد عزیزی، دبیر کل کنونی حزب دمکرات کردستان، مبنی به اینکه کمونیستها در سال ٥٨ "تندروی کرده اند"، "اگر کمونیستها نمیبودند احمد مفتی زاده(رهبری جریان اسلامی در کردستان و "سازمانده "پیشمرگان مسلمان" برای جمهوری اسلامی در اوایل بقدرت رسیدن خمینی جلاد و حکومت اسلامی)، که بقول او" ناسیونالیست هم بود" این راه را انتخاب نمیکرد"، دوباره شاهد ترکاندن زهرسمی ضد آزادی و ضد کمونیستی یک جنبش ارتجاعی بورژوائی کورد شدیم. این واقعه و سخنان این"نابغه"دمکرات-مفتی، و دیگر سخنانی که در این چند سال اخیر فرموده بودند در باب "انقلاب ایران"، و "حکومت کردها"، واز تمسخر کردن انقلاب و فعالیت انقلابی تا اینکه:"بگذار کورد کورد را اعدام کند بعداز تشکیل دولت ملی"،تا اظهار نظرشبیه دولت مفتی زاده ای در باره تعدد احزاب:"هرچه حزب بیشتر باشد مشکلاتمان بیشتر میشود"، و اظهار نظر در باره شعار پوچ حزبش در امر دمکراسی: "بحث آزادی و دمکراسی و چند حزبی مربوط به تشکیل دوره بعداز تشکیل دولت است نه حالا"، و بلاخره  باز هم نفرت پراکنی ناسیونالیستی مذهبی در باره کمونیسم:"هرچند با نگاه گذشته کمونیستی و چپ به ایران نگاه کنیم اشتباه میکنیم چون ایران سکولار ممکن است ممکن نباشد، مذهب حتی بعداز جمهوری اسلامی هم بخشی از حاکمیت خواهد بود"، همه این ادعاها، اگر چه به قدمت تاریخ سیاه مذهب و ناسیونالیسم و شونیسم علیه طبقه کارگر و جنبش کمونیستی وجود داشته است، اما امروز حاویی پیام ویژه تر و متاثر از اوضاع سیاسی ایران و منطقه، و به دلیل میدان داری ارتجاع اسلامی و نژاد پرستی و ملی گرائی است، که در همه کشورهای منطقه زندگی دها میلیون انسان را به جهنم و جنگ  و آوارگی و گرسنگی و تجاوز و خونریزی تبدیل کرده اند، یک منطقه ای که هر جنبش و نیروئی  که دارای پتانسل ضد انسانی تر و خصلت مزدورمنشانه ترباشد، هر چه بیشترپرچم افراطی فاشیسم مذهبی و ملی گرایی را به اهتراز در آورده شود، بورس این نوع سیاست کردنها به دلیل تحمیل یک افق و آینده غیر انسانی از سوی کانگسترهای ناسیونالیستی و اسلامی دست ساز و دولتهای مرتجع منطقه و امریکا خریداری بیشتری پیدا میکنند. بدینترتیب در دنیای حاکم امروز بدون احساس شرم و ننگ و "جاشیتی"، در پوشش "دیپلماسی" به آسانی پول و اسلحه و امکانات مدیائی بدست می آورند، و در این راستا در بارگاه امریکا و دولتهای سرکوبگر( همان دولتهای که در طول تاریخ جامعه کردستان را  نیز سرکوب و تبعیض و ستم ملی  را اعمال کرده اند)  بساط کاسه لیسی ای به اسم "مردم"و "کوردها" پهن کرده و علیه نفس آزادی و حقوق اولیه شهروندی اقدام می نمایند.

 

علاوه بر واقعیت وجودی جنبشهای اجتماعی مذهبی و ناسیونالیستی در نظام سرمایه داری و متکی بودن همه  دولتهای مرتجع سرمایه داری به این دو جنبش عقب مانده، برای همگان واضح است که پرو بال دادن بیش از حد به این جنبشها و تقویت احزابشان، بطور برنامه ریزی شده از جانب سازمان سیاه و وزارت خارجه امریکا، جمهوری اسلامی، ترکیه، روسیه، عربستان، اسرائیل، و... هر کدام به شکلی  در منطقه در صدد تقویت آنها بر آمده و به میدان جدالهای متقابل با هم و همزمان علیه مدنیت جامعه و علیه طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی و صف آزادیخوائی، که برای رهائی از چنگ  این جنبشها و دولتها  در تلاش هستند، بکار گرفته شده اند. حتی حاشیه ترین و پوچ ترین آنها را نیز با اسلحه و دلار و امکانات مدیائی تا غرغره مجهزکرده و بجان جامعه انداخته اند. در اینجا توجه علاقمندان را به بررسی و نقد جوانب مختلف سیاست، عملکرد وماهیت این جنبشها و احزابشان در کردستان ایران، زمینها و علل تعڕض دو جنبش ارتجاعی ملی و اسلامی به ما و جامعه، که خالد عزیزی و حزب دمکرات کردستان را نیز در این بستر باید نقد کرد، جلب میکنم.

 

از"افراطی گرایی"ما 

تا یک تاریخ مملو از جنایت و زورگوئی ناسیونالیستی جنبش امثال خالد عزیزی

 

عاملین اصلی جنگ و خشونت و استبداد و فساد همواره اسم رمز توجیهات مقابله و سرکوب و مخالفت خود را با جنبش آزادیخواهی جامعه و انقلابیون را با عناوینی چون "افراطی گری" نام گذاری میکنند تا به جنایت و زورگوئی خود "مشروعیت" ببخشند، تا بدون مقاومت صف معترض حق طلبانه آزادیخواهان وکارگران و کمونیستها  به جنایات و  قلدری خود ادامه بدهند. از جمهوری اسلامی و احمد مفتی زاده تا حزب دمکرات و جنبش ناسیونالیستی کرد ما صدها بار این واقعیتها را تجربه کرده ایم. آیا امکان دارد بدون "افراطی گری"انقلابی با  دولت، احزب، و جنبشهای که با زورگوئی وجنایت سیاست خود را به جامعه دیکته میکنند، و حامیان خشن خرافات مذهبی- ناسیونالیستی و نظام مستبد سرمایه داری هستند، آنهم  در جای که جمهوری اسلامی و احمد مفتی زاده  و سرکوبگران کارگران و احزاب مانند حزب خالد عزیزی در قدرت باشند، مبارزه و تلاش "مسالمت آمیز" کرد؟، هرگز!.

 

علاوه بر ضدیت این نوع اپوزسیون ملی و بورژوا با حرکت انقلابی و کارگری و سوسیالیستی از پائین، آنها به این دلیل  مبارزه انقلابی و قیام و انقلاب توده ای جامعه را همواره به تمسخر میگیرند،"افراطی" گری نامگذاری میکنند، و مقاومت و مبارزه بر حق ما کارگران و کمونیستها و زنان سرکوب شده و جوانان تشنه آزادی و برابری و رفاه را ممنوعه و "کفرآلود"میدانند تا بدون دردسر و بدون حضورعنصر آگاهی و فعاله و  انقلابی در تحولات اجتماعی به هدف خود نائل گردند،  و سیاست بورژوازیانه و زدوبند کردن از بالای سر جامعه، یا از کانال امریکا، یا حتی در صورت" نرمش" نشان دادن جمهوری اسلامی با ادغامشان در این نظام فاسد اسلامی ، به سر آنجام برسانند. این نوع جنبش و نیروها نه انقلابی هستند و نه خواهان هیچ نوع انقلابی از جانب طبقه سرکوب شده و استثمار شونده، بلکه تنها با پروپاگند ملی و مذهبی و ایجاد تحریکات عقب مانده از این مردم همواره به عنوان کارت فشاری استفاده میکنند تا امتیازبگیرند، معامله شان را آنجام بدهند و بلاخره بشوند شریک همین دولت "ضد کورد" "اشغالگر" و "شونیست"، تا "برادرانه" قدرت سیاسی و اقتصادی و دولتی و نظامی طبقه حاکمه بین خود تقسیم نمایند. و اگر هم مقدور گردد بقول خالد عزیز اینبار با اسم "دولت کردی"  بساط "اعدام کورد به دست کورد" را برای خود پهن کنند!  اما نمی دانم چه دیوانه ای حاضر است زندگی و فرزند و هستی خود را به آتش بکشد تا به چنین  سیاست و هدف و سیستم ضد انسانی شبیه جمهوری اسلامی دست پیدا کند؟!

 

با اندک تفاوتهای، ماهیت و هدف واقعی از اعمال قدرت دولتها، و همچنین این نوع سیاست و حزب داری کردنهای بورژوا -ناسیونالیستی و اسلامی، با هم یکی هستند. اینها یک صدا و هماهنگ طبل ضد انقلابی و ضد کمونیستی میکوبند تا کثافت سرمایه داری را در پوشش ملت و مذهب خود حفظ کنند و به بقای حکومت ضد انسانی  تداوم بدهند. جنگ اینها با هم دقیقا بر سر میزان سهم بری جنبش و طبقه بورژوازی خودی در سود و ثروت و چپاولها در همین نظام فاسد است، نه بر سر تامین آزادی و رفاه و برابری و یک جامعه انسانی و برابر شهروندی. اما از نظر یک جامعه متمدن و از منظر منافع یک جنبش و نیروی آزادیخواه و شرافتمند چنین فضا و سیاست و دولت و احزابی مایه شرم و شکست بشریت متمدن هستند!، و در همین کردستان ایران منشا شکست طولانی مدت مردم کارگر و زحمتکش کردستان بوده اند، و همواره مانع  حل رفع ستم ملی  بوده اند. این احزاب و سیاست ورهبرانش در طول تاریخ عامل شکست و رسوائی و عقب ماندگی و ترمز کننده پیروزی جامعه بر جهالت و نابرابری و رفع ستمهای طبقاتی و شهروندی و ملی هستند، نه عنصر و مجرائی برای رهائی و پیروزی بر ظلم و نابرابری!

 

هدف از گرد و خاک بر پا کردنهای خالد عزیزی چیست؟

 

 در شروع این بحث گفتیم درجریان تحولات جاری در منطقه  و ایران، که یک احتمال آن باز هم تحمیل تحولات ارتجاعی متکی به ملی گرای و مذهبی( شبیه عراق"فدرالی- اسلامی"، سنی گری–شیعه گری، شونیستی و ناسیونالیستی، در سایه دخالت و کشمکشهای جهانی و امپریالیستی و نقش آفرین ارتجاعی دولتهای منطقه واحزاب بورژوا در اپوزسیون) که بنظر میرسد بویش دوباره به مشام امثال خالد عزیزی رسیده است، آنها را موظف میکند بیش از پیش با آن روند همراه شوند. قبل از او  بوی این لجن تزئین شده در خون و ویرانی میلیونها انسان و کودک و سالمند  مدتها است به مشام عبدالله مهتدی رسیده بود، واز این رو حتی به ویژه چون او "بچه بزرگ شده تهران است" و بدون لحجه است، به خدمت پروژه شونیستها و ولیعد و کارکنان سابق سپاه و وزارت اطلاعات در آمده تا در "سطح سراسری" در ازای  پول  ماهانه ناقابل چند هزار دلاری دیگری که به جیب میزند "کردها را نمایندگی کنند"، حالا کاک خالد میخواهد در راستایی همین خدمت کردنها به "کردها"  نقش فعال "کردستانی" همین جنبش و حزبش را بر عهده بگیرند. فعلا از پوچی این روئیاهایی هر دو "رهبر" بورژوا و مردم فریب ناسیونالیست کورد بگذریم، اما مجموعه این تلاشها و سیاستها برای هر دویی آن جریان اولا کپی برداری از سناریو کردستان عراق است، ثالثا  در دوره ای که مدتها است زیر زمینی و بدور از چشم همین "مردم غیور کورد" سر گرم کرنش و مذاکره با عوامل دست چندم جمهوری اسلامی هستند، سخنان خالد عزیزی و همینطور مهتدی در باره مفتی زاده و دیگر امیدواریهایشان به تحولات از درون جمهوری اسلامی، عملا پیامی برای جمهوری اسلامی نیز هست. که بله این ناسیونالیسم و این احزاب دیگر مانند سال ٥٧ و دهه شصت نیستند!.

 

وقتی هر دو طرفشان در ادامه علاقه عمیق شان به منتظری، به خاتمی و جریان دوم خرداد و به "کردهای" درون صف رژیم، به جنبش سبز، وحتی در سطح "اپوزسیون" به نیروهای شونیستی و اسلامی و دیگر قومپرستان، می آیند اعلام دوستی با مفتی زاده نورچشمی جمهوری اسلامی میکنند، و از گذشته دعوای خود با آن پیشیمان هستند، و هر دو حاضرند در کنار رژیم و یا نیروهای وابسته با آن با "تندروها" و"کمونیستها" مقابله کنند، باید بدون ابهام متوجه شد این جریانات و اشخاص میخواهند در آینده همان نقش مفتی زاده را در تحولات سیاسی ایران و کردستان ایفا نمایند.  چراغ سبز"دمکراسی"میدهند که آینده ایران، با جمهوری اسلامی یا بدون آن، به پروسه آشتی دو جنبش ناسیونالیستی و اسلامی، و مقابله مشترک آنها با جنبش کارگری و سوسیالیسم، و علیه هر روندی خواهند بود که به "مذهب  و فرهنگ و ملیت مردم "احترام" نگذارد.

 

 در صورت فرصت پیدا کردن این نوع نیروها شکی نباید داشت که در پروسه تحولات آتی هر دو جنبش ارتجاعی دینی و قوم پرستی کردایتی( و همچنین جنبشهای ارتجاعی مذهبی و ناسیونالیستی ترک و فارس و عرب) در عین حال که با همدیگر دعوا قومی و مذهبی دارند، اما در یک صف علیه جنبش آزادیبخش طبقه کارگر و"تندروی" کمونیستها  صف آرائی خواهند کرد. با کمک امریکا و عربستان و بخشهای از خود جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای مرتجع ناسیونالیست کورد و اسلامی در عراق و منطقه علیه تمدن و پیشرفت و آزادی و رفا و امنیت جامعه و جنبش ما به میدان خواهند آمد و قلع و قمع مان خواهند کرد چنانچه اوضاع را درک نکنیم و موقعیت شکننده کنونی جنبشمان و تحزبمان را نتوانیم سروسامان بدهیم. اینها میخواهند از نو و در ابعاد بسیار مسموم تر و ضد انسانی تری دوباره دوره اوایل قیام ٥٧ و تحریکات ارتجاعی مفتی زاده ای- مکتب قرانی و ناسیونالیستی حزب دمکراتی را علیه صف آزادی خواهی و  کمونیستی، که یک دوره ای پوزه هر دوتایشان را به خاک مالیدیم، روی خواهند آورد.  اگر ما ضعیف باشیم شخصا هیچ شکی ندارم که همین خالد عزیز و عبدالله مهتدی به "جرم" همین نوع مقاله ای که نوشته ام به اسم" حکومت کرد" اعدام یا ترورم میکنند!، سازمان پیکار کمتر از این نوشت و گفت کشتارشان کردند. امروز بعداز پیوستن بخش اعظم  همان" کومله" باقی مانده بعداز ما به جنبش کردایتی و ضد کمونیستی اوضاع خیلی به نفع جریان عزیزی عوض شده است. و اگر دقت کرده باشید قدیم کومله یهای که از حزب خالد عزیزی ناسیونالیست تر و ضد علمی ترشده اند کمتر از نیروی سازمانیافته حزب دمکرات در اردوگاه نظامیشان در کردستان عراق نیستند. و به علاوه به حکم دیگر تحولات ملی گرایی و مذهبی در منطقه هم جنبش ناسیونالیستی و هم اسلامی درمناطق کردنشین ایران رشد  کرده است.  تنها راه مقابله با این روند ضد انقلابی به تحرک در آمدن گسترده سیاسی و سازمانی و اجتماعی جنبش کارگری و سوسیالیستی در بطن جامعه است. ما باید بتوانیم در عمل، هر نیروئی جامعه را به این مسیر عقب مانده سوق دهد منزویش کنیم، و در عمل هر نیرویی چشم طمع به یک کارگر، به یک کمونیست، به یک زن و به یک جوان آزادیخواه و سوسیالیست داشته باشد و علیه آنها زورگوئی اعمال کند  همان بلائی که  در آن تاریخ گذشته بر سرشان آوردیم با شدت و قدرت بیشتری علیه شان سازمان بدهیم و دوباره سرجایشان بنشانیم.

 

امروز به آنها هشدار میدهیم  و میگوئیم بنشینید سرجایتان، به آزادی احزاب و اندیشه گردن کچ کنید، علیه کمونیستها بیش از این در کنار جمهوری اسلامی قرارنگیرید! پروپاگند دروغین پخش نکنید،  باید با صدای بلند دوباره این حقیقت را به جامعه اعلام کرد که بدون وجود فعال و قدرتمند حزبی، سیاسی و مسلحانه ما کارگران و سوسیالیستها و بدون همراه شدن با سیاست و آلترناتیو سوسیالیستی هرگز مناطق کردنشین روی آزادی و برابری و رهائی و رفاه و رفع ستم ملی به خود نخواهد دید. ما مانند هر عرصه دیگری پیگیرترین جنبش و جریان برای پایان دادن به رفع ستم ملی بوده و هستیم، اما شما ناسیونالیستها و اسلامیون مرتجع بجز ارعاب و درد و رنج و بدبختی و شکست و طولانی تر کردن زخم نزاع "ملی" و "مذهبی" هیچ دستاوردی نه برای مناطق کرد نشین  و نه برای هیچ جای در این جهان نداشته اید!. افکار و جنبش و آرمان و پرچم شما در همه منطقه صاحب قدرت دولتی است، در كجای این منطقه و جهان تحت حاکمیت الگوهای شما آزادی و برابری و رفاه و انسانیت و رفع ستم بر زن و کارگر و "اقلیت های ملی" و از جمله معضل دیرینه مساله کرد حل شده است؟

 

ما هم باید"بیدار شویم"!

 

 تکراردوباره حمایت از مفتی زاده و دیگر موضوعات مورد اشاره در قالب جدید از زبان خالد عزیزی میتواند "نتایج مثبت"ی  نیز برای جنبش ما و کمونیستهای پخش و پلا شده در بر داشته باشد. رهبری وقت حزب دمکرات گفته بود که حزبشان "در سال ٥٧ دربیخ گوش گاوه خوابیده بودند"، دیر متوجه اوضاع شده اند و به تحرک در آمده اند. اما بنظر من امروز درست بر عکس، متاسفانه این جنبش ما است که عملا به این سرنوشت دچار شده و آسیبهای جدی دیده است. با هر تعبیر و تفسیری که از اوضاع داشته باشیم، آیا همین نوع پروپاگندهای ضد حقیقت علیه ماها از جانب امثال خالد عزیزی و عبدالله مهتدی ها و همقطارانشان نباید شوکی به هر کمونیستی که پایش روی زمین است و  خود را مسئول میداند وارد کند و باعث شود  به خود بگوید اکنون این ما هستیم که باید "از خواب بیدار شویم"! . و متوجه شد که چرا از نو این تعرضات و تحریفات که همساز است با  ساختن هزارها فیلم متکی به دروغ از جانب جمهوری اسلامی و سپاه و "پیشمرگان مسلمان" و هم جهت است با انتشار هزارها کتاب "تاریخ نگاری" ضد حقیقت و جعلی جمهوری اسلامی  در باره انقلاب ٥٧  و رویدهای کردستان و "شجاعت" های مفتی زاده مزدور، و بلاخره چرا همه شان علیه بخش پیشرو و چپ و آزادیخواه جامعه، علیه نیروی که هم خصلت انقلابی قیام ٥٧ و هم مقاومت و مبارزه انقلابی، نه ناسیونالیستی و مذهبی، را در کردستان سازمان داد، و کردستان آنزمان را به جای خزعبلات مذهبی و لبیک و تسلیم  و عقب ماندگی به رهبری حزب دمکرات ومیدانداری بورژواها و زورگویان کورد، به "سنگر انقلاب ایران" تبدیل کرد، و به جای میدان داری یک جنبش بورژوای عقب مانده سنتی ناسیونالیستی، یک جنبش نوین کارگری و سوسیالیستی و د‌هقانان و زحمتکشان و نسل جوان روشنفکر کمونیست به میدان سیاست و مبارزه رانده شدند، اکنون به فعالیت تخریب کننده، تحریف آمیز، و تحریک و تهدید علیه اش افتاده اند؟. موضوع روشن و ساده است: اینها نمیخواهند در ایران و کردستان هیچ تحول انقلابی که محرک و نیروی اجتماعی اش جنبش کارگری و سوسیالیستی است دوباره به وقوع بپیوندد و هژمونیک پیدا کند، از این رو اینبار در"گوش گاو" نمیخوابند، تجربه کسب کرده اند، ارتجاع دنیا و منطقه  هم پشت شان است، از این موقعیت "مساعد" کنونی شان میخواهند در جهت سرکوب و تضعیف جنبش کارگری، سوسیالیستی و آزادیخواهی بهره بگیرند، واین امر ضد انقلابی را به  اولویت سیاستشان تبدیل کرده اند. هر چند سالها است در این جهت فعالیت میکنند.  اینکه خالد عزیزی امروز برای ما "شیر" شده است محصول این موقعیت جدید صف بورژوازی و ناسیونالیسم است.

 

علل و پیش زمینه های تعرض به ما و تحریف گذشته ما کمونیستهای"تندرو"

 

 چرا خالد عزیزی و مهتدی و مفتی زاده ای ها و کردهای مزدور و همراه شدگان چهل و یک ساله جمهوری اسلامی، همگی جنبش و حزبشان دوباره بقول معروف "فیلشان یاد هندوستان کرده"است؟، چرا تجربه ٤١ سال جنایت و كثافت کاری دین و اسلام امروزها روی آوری مجدد به دوقلوی کثیف مذهب  قوم پرستی  کوردی را در بورس قرار داده است؟  و چرا به جان بشریت متمدن و آزادی و برابری و ارزشهای برابر انسانی افتاده اند؟.  این اتفاقات هیچکدام خلق الساعه نیستند. چنانچه به این مسائل با مسئولیت پذیری و زمینی فکر کنیم و آنرا به درستی و بدون تعصب بررسی ودرک کنیم از هر سوی بدون تردید به این نکته خواهیم رسید که: علاوه بر فاکتورهای جهانی و منطقه ای که مورد اشاره قرار گرفتند، یک عامل بسیار مهم دیگری که در این تعرض مستمر به تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی در کردستان بطور جدی دخیل است عبارت است از: باقی نماندن آن سیاستها و پراکتیک و آرمان و قدرت متحزب و مسلح  کمونیستی و متشکل همان دوره "تندرویها" در جامعه کردستان است که اکنون منشا اولیه  و عامل اصلی این تعرضات افسارگسیخته ناسیونالیستی از هر سوی شده است. امروزها آن سیاستهای انقلابی- سوسیالیستی جایشان را به سنت و ادعها و مشغله های بسیار متفاوت و عمدتا همراه شده با ناسیونالیسم و یا در بهترین حالت جایش را به یک موقعیت بدون فشار و زیان برای ناسیونالیسم و مذهب داده است.  به این دلیل خالدعزیز بجای حساب پس دادن به جامعه که در اشكال مختلف جنبش و سازمانش جنایت مرتکب شده با افتخار علیه آن تاریخ و قربانیان دست جمهوری اسلامی و مفتی زاده و حزب دمکرات ‌سخن فرسائی میکند.

 

 در هر صورت،این تعرضها قاعدتا باید به ما کمک کند که از مجرای دفاع از بخش مثبت تاریخ پرافتخار کارگری و کمونیستی و مقاومت مسلحانه مان علیه ارتجاع جمهوری اسلامی و مفتی زاده ها و شکست دادن یورش نظامی همین حزب دمکرات علیه ما کمونیستها و جنبش کارگری و آزادیخواهی در جامعه، یکبار دیگر متوجه شویم که امروز کجا ایستاده ایم و چه آینده ای در مقابل جامعه و ما قرار دارد. چرا آن چپ و کمونیزم که هنوزجنبش مفتی زاده و خالد عزیزی و عبدالله مهتدی و جمهوری اسلامی از آن هراس دارند، امروز به این موقعیت ضعیف و تدافعی افتاده است؟، خالد عزیزی و مهتدی  بدون  مقاومت و پاسخ صدها " کادر کومله ای" سابق که به اسم "خانواده کومله" از خود اسم می برند، اما ٩٠ درصدشان از یک کادر حزب دمکرات کردستان ایران بیشتر ملیگرا و دارای عرق ملی و علیه ضد تاریخ کمونیستی کومله و جنبش سوسیالیستی جاری طبقه کارگر در جامعه خود را تعریف میکنند( و معلوم نیست چرا رسما به حزب دمکرات نمیپیوندن؟!)، براحتی از این موقعیت  و بر بستر این نیروی خاموش و سینه خیز "تغییر ریل" داده شده بسوی جنبش حزب دمکرات، بهره می برند و هر چه میخواهند  علیه چپ و کمونیسم میگویند و بخورد جامعه میدهند. اکنون حتی بخش قابل توجه ای از نیروی آن کومله قدیمی به جای ادبیات و آرمان و پرچم و جنبش سوسیالیستی کومله و حزب کمونیست دوره "مشترک" مان، اکنون تا غرغره   در  اهداف و آرمان و فرهنگ  و ادبیات ناسیونالیستی و بی ربط به منافع جنبش کارگری وسوسیالیستی و کاملا گمراه کننده و فورمولبندیهای عاریه گرفته و ضد حقیقت  اسیر شده اند، از جمله حول این تزهای ناسیونالیستی تمرکز پیدا کرده اند:"جنبش خلق کردستان"، "جنبش انقلابی کردستان"،جنبش ملی کردستان"( همان جنبش کاک خالد و کاک عبدالله و کاک عمر و کاک مصطفی ها)، "نیروهای دخیل در جنبش ملی کورد،"حق تعین سرنوشت ملل"،"سرکوب کردها"،" اعدامی کورد"، "استقلال کردستان"، "خاک و ملت خودمان"، با "فارسها باید راهمان را جداکرد"،" اتحاد ملی"( یکگرتویی نه ته وه ی)، "اشغالگران کردستان"( در حالی که نزدیک به نصف"اشغالگران" خودشان کورد زبان هستند)، و بادها سیاست وفرولبندی ناسیونالیستی مشابه کاملا ‌‌هضم شده اند.

 

متاسفانه بیشتر این دوستان تماما علیه گذشته خود و كومله و حزب کمونیستی که حداقل توانست در کردستان با قدرت در مقابل قلدری ناسیونالیسم و مذهب  و جمهوری اسلامی سد محکمی ببندد موجودیت کنونی سیاسی خود را تعریف میکنند. امروز حتی به اسم کومله  به ما و به آن تاریخ گذشته بدوبیراه میگویند، حتی به اسم "کومله"، نقشه ترورمان را میکشند، به اسم کومله طرح حمله نظامی به شاخه دیگری از کومله کشیده شد، به اسم کومله با جمهوری اسلامی و سازگارا و ولیعد وعوامل امریکا و عربستان همراه شده اند، به اسم کومله از حزب دمکرات و جمهوری اسلامی بیشتر ضد "کمونیست کارگری" و ضد منصور حکمت و علیه تاریخ کمونیستی کومله هستند، به اسم کومله با حزب دمکرات در یک جبهه قرار گرفته اند تا کارگر و چپ و سوسیالیسم را شبیه کردستان عراق سرکوب و ترور کنند، به اسم کومله به ما میگویند "کمونیست سلفی"!؟(از ادبیات  وصفاتی علیه ما سازندگان تاریخ کمونیستی کومله استفاده میشود که در ردیف اظهارات جمهوری اسلامی و خالد عزیزی ها است)، و جالب است همه اینها با جانباخته گانی عکس میگیرند و به اسم آنها نان میخورند که تک تک آن عزیزان جانباخته مانند من نوعی ضد ناسیونالیست و قومی گری، ضد مذهبی و ضد جمهوری اسلامی و ضد سرمایه داری بودند، و با شعار زنده باد سوسیالیسم جنگیدند و جانباختند، نه زنده باد کردستان، نه زنده باد ای رقیب، نه زنده باد فدرالیسم، نه زنده باد پرچم کردستان!. این چه اخلاق و سیاست و شرافتی است که حتی به این شکل به تاریخ زندگی و مرگ تک تک این عزیزان و تاریخ سازان "تندروی" در کردستان به راحتی بی احترامی میشود و واقعیت آرمان و زندگی آنها را تحریف میکنند!. خالد عزیزی و حزب دمکرات این واقعیت ها و عقب گردها و ‌هژمونی فکری و فرهنگی ناسیونالیسم را بر یاران سابق "کمونیستهای تندرو"را میبیند  که میتوانند ترمزشان را ببرند و در روز روشن تحریف و تحقیر و تحریک علیه چپ و کمونیسم راه اندازی کنند. خالد عزیزی و عبدالله مهتدی  ومصطفی ‌هجری میبینند که علاوه بر نقش مخرب ناسیونالیستی خودشان، "کومله حزب کمونیست"ی هم هست که نه تنها مزاحمشان نیست بلکه کارش شده سرویس دادن به جنبش اجتماعی آنها، حال با رنگ آمیزی "چپ". آنها میبیند که علاوه بر دو سازمان ضد زحمتکشان که به اسم "کومله" با آنها متحد شده اند، صف فراوانتری از کادرهای کمونیست سابق و"منفردین" کنونی ، صفی ازفرماندهان کمونیست سابق، و صفی از مبارزین سابق سوسیالیست و طرفداران دیروز"حکومت کارگری" و "نظام سوسیالیستی"، که اکنون به طرفداران "استقلال ملی" و "فدرالیسم قومی "و "کردایتی" و سرمایه داری تبدیل شده اند، و در مقابل آنها و جنبش ناسیونالیستی شان به زانو در آمده اند،  با زبان "زبر" علیه کمونیستها و تاریخ گذشته شان سخن می گویند، اما  با زبان "دوستی" و "محترمانه" و با "نزاکت" با حزب دمکرات ، با جنبش کردایتی ، با  نقش ‌قاضی محمد و قاسملو و همه شخصیتهای جنبش ناسیونالیستی مینویسند و صحبت میکنند، و به ویژه در خارج کشور که معمولا کار ملی گرایانه و "فرهنگی" و "کتاب تاریخ ملی نوشتن" ها وبرگزاری"جشنهای ملی" بسیار پول ساز برای نهادها و احزاب ناسیونالیستی است،  و همچنین جمع گسترده ای نیز با اسم و رسم قدیم کومله ی منفردین در جهان فیس بوکی درست شبیه راسیستهای کشور مقیم شان در باره ملیت و ملت و کشور و استقلال و غیر کردها در ایران و کردستان صحبت میکنند و به سخنگویان غلیظ ملی گرایانه ناسیونالیستی و کردایتی و تحقیر مداوم کمونیسم تبدیل شده اند و البته بازارشان هم متاسفانه مانند هر پدیده منفی و وارونه ای در جهان امروز گرم است، بسیار طبیعی است علیه ما کارگران و انقلابیون سوسیالیست دندانهای تیزشان را نشان بدهند.

 

 بدین ترتیب علل و ریشه این تحولات  که به موقعیت کنونی منتهی شده است بر میگردد به دوره ای از گسست از جنبش اجتماعی کمونیزم و کارگر و از افق و آلترناتیو سوسیالیستی در جامعه کردستان، یعنی از دوره  بعداز کومله کنگره ششم و جدایی کمونیزم کارگری از کومله و حزب کمونیست در کومله و حزب کمونیست باقی مانده شروع شد. تا مقطع کنگره ششم کومله و حدود  یکسال بعداز آن نیز جنبش ما و کومله سوسیالیست از هر نظری با وجود ایجاد محدودیتهای برای فعالیت نظامی، قویتر و جای امید میلیونها کارگر و زحمتکش شده بود و براستی میتوانست با استناد و تکیه به مصوبات و سیاستهای کنگره ششم و مباحث راهگشای آندوره کمونیزم کارگری، با همه کمبودها و اشتباهات صورت گرفته، حزب و جنبش ما را در آنزمان به مراتب قویتر و توده ای تر و حتی از نظر نظامی نیز، در صورت پیروی از سنت و سیاست و استراتژی نوین سوسیالیستی و آرایش متناسب با شریط جدید آنزمان و دوری از روشهای ناسیونالیستی و نادرست در سراسر جامعه کردستان ریشه دوانید و جمهوری اسلامی را به مصاف طلبید. اما به دلیل پیروزی ناسیونالیسم کرد در عراق از راه ارتش امریکا در جنگ علیه صدام، و به دلیل دیگر شرایط پیش آمده از جمله عروج غیر قابل تصور تقویت آرمان و سیاست و"اعتماد بنفس"ناسیونالیستی در صفوف رهبری حزب کمونیست و کومله آنزمان، که اساسا  به دنبال نامه حمایتی مهتدی به "دوستان حال و آینده"( برای اتحادیه میهنی کردستان عراق)، اوضاع در درون کومله و حزب کمونیست به مسیر دیگری رقم خورد. بدینوسیله نه تنها مسیر جدائی تسریع پیدا کرد که روند به سرازیری افتادن کومله باقی مانده به سویی ناسیونالیسم کرد شروع شد و ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدی مشترکا فرمان این روند عقب گرد سیاسی جنبشی و ضد سوسیالیستی را در دست گرفتند.

 

کومله باقی مانده تحت رهبری ابراهیم علیزاده و عبدالله مهتدی و سیاستهای که این دو فرد دنبال کردند، با هر تفاوتی که با هم داشتند، بحت این مقاله نیست، مسئول اصلی تبدیل آن کومله قدیم به چندین کومله و از جمله کومله ایهای دست راستی و غیر کمونیستی از نوع دو سازمان ضد زحمتکشان هستند.  شخص ابراهیم علیزاده، که بنظرم منصور حکمت  به نادرست به او زیادی اعتماد داشت، و همه امکانات موجود یک جنبش و جریان کمونیستی را به نادرست تحویل کسانی دادن که چند ما به تعهدی هم که در حفظ سیاست و چهره کمونیستی حزب کمونیست و کومله کتبا داده بودند، عمل ننموده و به سرعت با کله به سویی پروژه های امروزی و ارتجاعی مهتدی گام برداشتند، مسئول اول تبدیل کومله آنزمان به کومله های کنونی است. عنصر وعامل اصلی باز کردن دروازه کومله و تاریخ کومله کمونیست سابق برای هر نوع سیاست نفرت پراکنی علیه ما جدا شدگان کمونیست و بانی زمینه سازی برای رشد انواع  دو دوزه بازی و اسب دوانی ارتجاع ناسیونالیسم کورد بودند.  کومله بعداز ما به کومله ور رفتن با خود و عکس گرفتن با عکس و تاریخ ما و جانباختگان، و کومله کارگاه جوجه کشی تولید ناسیونالیسم تبدیل گردید،. آنهای هم که نامه برای "دوستان و حال آینده" دریافت کردند، کومله که در کنگره دوم یا سومش نتوانستند به اتحادیه میهنی تبدیلش کنند، بعداز ما، نه تنها به اتحادیه میهنی که با نقش بازی کردن سپاه قدس و قاسم سلیمانی ها در اشکال مختلف در جهت تخریب چهره و تاریخ گذشته کمونیستی کومله با نام کومله  با تمام امکانات سرمایه گذاری کردند، و سر آنجام  یک جریان بیربط به مبارزه سوسیالیستی و انقلابی را از راه کمک کردن به  عبدالله مهتدی  بطور مستقیم و یا به واسطه برادرش صلاح مهتدی موفق شدند چهره کومله را در کردستان و منطقه کاملا تخریب کنند.

 

اما، ضمن واقعیت های فوق و اشاره به اولین و مهمترین فاکتور و علل تبدیل شدن آن کومله رزمنده و سوسیالیستی  اوایل ده پنجاه و دهه شصت به کومله  متضاد و بی ربط به آن تاریخ در دهه هفتاد و هشتاد و نود شمسی باید اقرار کرد که این تنها همه حقیقتها نیست. ما اگر کومله و حزب کمونیست را که خود بخش مهمی از سازندگان تاریخ آن مبارزه وجریان اجتماعی و کمونیستی بودیم، بعداز تحولات صورت گرفته و سرآنجام جدایی از جریان باقیمانده در کومله ، خودمان نیز نتوانستیم آن خلا بزرگ کمونیستی و انقلابی که نیازمند جامعه بود و هست پر کنیم، ما که عموما اسم مان "کمونیزم کارگری بود" نیز نتوانستیم اجازه ندهیم تاریخ خود و جنبشمان را بر سر خودمان و جانباخته گانمان تخریب نکنند. پدیده ای به اسم کومله و حزب کمونیست کمونیستی نماند، آنرا ناسیونالیسم و کمونیسم ملی گرا تسخیرش کرد و رفت. ما چکار کردیم؟ ،چرا نتوانستیم جنبش کارگری و سوسیالیستی و جنبش آزادیخواهی و مبارزه انقلابی، توده ای و مسلحانه علیه جمهوری اسلامی سازمان بدهیم؟، چرا گذاشتیم ناسیونالیسم و ارتجاع تاریخ ما را تسخیر کند و امروز حتی به ما بگویند اگر شما نمی بودید احمد مفتی زاده ها در رهبری حزب دمکرات و کومله زحمتکشان حضور میداشت.

 

بنظر من بعداز نماندن منصور حکمت و اتفاقاتی که در حزب کمونیست کارگری سابق افتاد و سیاست و رهبریهای جدید که به اسم "کمونیست کارگری و حکمتیست" شکل گرفت هم در بعد سراسری و هم در کردستان، نتوانست نه تعرض به جنبش و طبقه و تاریخ مان را خنثی کند، و نه خود راسا  توانست سازمانده یک مبارزه نوین و مستمر و پر قدرت در همه ابعاد مبارزه طبقاتی باشند. نقاط  مثبت وقوتها در این پروسه را میدانم و نفی گرا نیستم!، اما  چنانچه کسی کلاه سر خودش نگذارد همین حقیقت را ساده را میپذیرد که ما هم کار جدی و پایداری نکرده ایم.  خصلت مبارزه طبقاتی در ایران و منطقه تحت حاکمیت نظامهای فاشیستی و مسلح و سرکوبگر نیازمند یک مبارزه طبقاتی رادیکالتر، مستحکم تر و سازنیافته تر و به حزب و قدرت و سازمان مسلح سوسیالیستی برای دفاع از خود و جامعه همواره  نیاز مبرم داشته و دارد. کومله  و حزب کمونیستی که ما جا گذاشتیم، نسبتا، با همین خصوصیات و اراده توانست کومله و حزب کمونیست شود، و پیروز بر حزب  دمکرات و مفتی زاده ها. اما بعداز آن  سیاست و روند جدائی ما از کومله و حزب کمونیست، نه آن کومله توانست آن راه را ادامه دهد، که گفتم چرا؟، و نه ما توانستیم آنچه که در کنگره شش کومله گفتیم، در کنگر های اول تا سوم حزب کمونیست کارگری گفته شد ، یا مشخصا در نشستهای "شورای تشکیلات کردستان"، که قریب به دویست نفر جمع میشدیم،( که حالا با همه شان ٢٠ نفر جدی را هم نمی توانند جمع کنند) بارها نقشه کشیدیم و پروژه تعریف کردیم در کردستان ، و شخصا تا پای جان برایش فعالیت کردم و نقشه آوردم و بردم،  اما چون رهبری و افق و سیاست جدیدی بر این جریان نیز ناظر شده بود، کارش نمی شد کرد!. به مرور همه به زندگی حزبی بی ربط و بدون تماس به آن مبارزه و نقش آفرینی که میبایست صورت بگیرد، و به زندگی در خاڕج کشور عادت گرفتند و به یک روند صرفا خارج کشوری تبدیل شدند. آنچه که در جزو ارزیابی و نقد کومله نوشته شد ، آنچه که در باره جایگاه طبقه و جنبش سوسیالیستی در امر مبارزه مان  نوشته و گفته شد، هر آنچه که در باره نقشه ها و پروژه های نظامی مان گفتیم و نوشتیم، و جمع انگشت شمارمان  بارها تا درون آتش  و مرگ نیزرفتیم تا آن جریان دور شده از بتن مبارزه به جامعه وصل کنیم ،حداقل در این سطح و بخش، اما سرآنجام به جائی نرسیدیم و آن سیاستها و سنت رهبری جا خوش کرده در خارچ کشور و مبارزه بدون عرق ریختن به یک پدیده غیر قابل تغییر تبدیل شد. بدین ترتیب از هر دو سویی( کومله باقی مانده، و کمونیزم کارگری جدا شده از آن کومله و حزب کمونیست)، بعداز تحولات منطقه ای و جهانی و جدائی از هم نتوانستند به مصوبات و سیاست و تعهدات کمونیستی خود عمل نمایند و اجازه ندهند جریانات ناسیونالیستی و مذهبی که تا آنزمان در مقایسه با دوره کننوی به مراتب ضعف تر بودند، میدان دار شوند. در نهایت بورژوازی و ناسیونالیسم و مذهب در جامعه کردستان، و همچنین در ایران، اکنون به مراتب بر جنبش کارگری و سوسیالیستی ما پیشی گرفته و برتری  پیدا کرده، و همین واقعیت تلخ مبنا و زمینه اصلی یورش هر روزه انواع "دبیرکل" و حزب و جریان مرتجع ناسیونالیسم کورد و فارس و ترک را به مبارزه گذشته و حال ما کمونیستها و مبارزین راه آزادی و سوسیالیسم توضیح می دهد.

 

 بدینترین ما امروز نه تنها در کردستان که در کل ایران با خلا واقعی حزب قدرتمند، خلا واقعی تشکل کارگری و اتحاد طبقاتی جنبش، خلا واقعی ‌هژمونی و آلترناتیو سوسیالیستی، خلا واقعی رهبری منسجم و روشن کمونیستی، خلا واقعی برخورداری از وجود نیروی رزمنده و میلیتانت و مسلح حرفه ای و توده ای وغیره روبر هستیم. این حقیقتهای تلخ نه تنها راه برای تلاش و تحریف امثال خالد عزیزی و عبدالله مهتدی و جریانات شونیست فارس و قوم پرستان ترک و  خود جمهوری اسلامی علیه جنبش مارا هموارتر کرده است، که راه برای نقش آفرینی خاندان فاسد پهلوی، مجاهد شیعه مسلک رجوی، ملی -اسلامی های درون و بیرون جمهوری اسلامی، و قدیم پاسدارهای "دمکرات" شده در امریکا و اروپا را نیز به مراتب باز تر کرده است. بنظر م حتی باعث گردیده جمهوری اسلامی بیشتر عمر کند. جریانات چپی که بجای درک درست این رون،د به خود فریبی، سکت بازی، و تفسیر و قول هر روزه سرنگونی در این همه سال سرگرم است، و مهمترین "راه حل" و امرش شده ور رفتن با "اتحاد چپ با هم" و سیاست کردن به روال  بسیار عقب تر از سال ٥٧ ، و نه تنها جائی هیچ امیدی برای طبقه کار و جنبش سوسیالیستی نیستند، که  خود محرک و عامل هم تکرار سناریو چپ خلقی و پوپولیستی بازنده سال ٥٧ هستند، و هم مانع جلب توجه و تمرکز جنبشمان برضرورت پر کردن خلا بزرگ موجود حضور حزب سیاسی- کارگری بزرگ و رزمنده و کمونیست، و شکل دادن به آلترناتیو واقعی جنبش در جهت رفع فوری ضعفها و کمبودها و به منظور تدارک فوری ابزارهای  نبرد طبقاتی، و تامین کننده ملزومات متحد کننده صف مستقل طبقاتی کارگری و سوسیالیستی به هدف تضمین پیشروی وپیروزی کارگر و سوسیالیسم و صف آزادیخواهان در تحولات پیش رو.

 

موقعیت اسلام سیاسی در کردستان

 

از سال ٥٧ به اینسو، تا دوره ای که یک کومله و حزب کمونیست رزمنده و سیاسی و نقشه مند در میدان داشتیم، جریان اسلامی نتوانست به عنوان یک جنبش سیاسی عرض اندام کند و جامعه با وجود تلاش حزب دمکرات و مفتی زاده و سازمان خبات و غیره آنرا نپذیرفت. اما به دنبال تحوات منفی که در این مقاله به آنها شاره شد، و بعداز چهل سال سرمایه گذاری بر روی اسلامیگری و خرافه گری از جانب جمهوری اسلامی و همینطور عربستان سعودی که هر دو در کردستان نیز سرمایه گذاری بر روی خرافه مذهبی کرده اند،  و سر آنجام بعداز به وجود آمدن شبکه های گسترده سلفی و القاعده ی  که به مراتب از جریان اسلامی  مفتی زاده ارتجاعی تر و خطر ناکتر هستند، و دارای شبکه های اجتماعی و مالی نسبتا گسترده، بعداز نقش ارتجاعی ناسیونالیسم، اعم از کردهای صفوف رژیم و فعال در نهادها و مجلس جمهوری اسلامی ،و همینطور سیاست فعال حزب دمکرات در توجه به سازماندهی و همراه کردن ملاها و بخشی از جریان اسلامی با خود( دقیقا مانند شونیستهای فارس و دیگر ناسیونالیستهای "ملیتهای" دیگر)، و بلاخره به دلیل خلا حضور فعال جریان کمونیستی ما و تقریبا سکوت کامل" چپ" در کردستان در نقد و افشای این روند ضد زن، ضد کارگری وکمونیستی، و ضد تمدن و سکولاریسم، عملا به عنوان یی نیرو و جنبش اسلامی-سنی به یک واقعیت منفی  و جدی در جامعه امروز کردستان  تبدیل شده است. جنبش کارگری و سوسیالیستی علاوه بر ناسیونالیسم با یک نیرو و جنبش سازمانیافته ارتجاعی اسلام سیاسی  نیز روبرو است، که با کنار آمدن هدفمند جمهوری اسلامی با آنها، بیش از پیش علیه ما کمونیستها و زنان و سکولارها وروند آزادیخواهی پروبال گرفته و به یک خطر جدی تبدیل شده اند.

 

هم تجارب تاریخی درایران و کردستان، هم واقعیت اوضاع منطقه، و هم سخنان خالد عزیزی و حزب دمکرات، که روی همراهی و همکاری استراتژیک با جریانات اسلامی سرمایه گذاری کرده اند، جنبش کارگری و سوسیالیستی در کردستان نیز موظب به توجه و تمرکز روی این موضوع و پیدا کردن راه حل خود برای مقابله با این واقعیت منفی است. به ویژه بعداز تحمیل سناریو های شبیه عراق و سوریه،( که باید به عنوان یک احتمال جدی در نظر گرفته شود و از هم اکنون خود را برایش آماده کرد) حتما  با موانع ، فشار و تهدید، و چه بسا سیاست تروریستی و یورش نظامی هر دو جریان اسلامی و ناسیونالیستی، از جمله جریان حزب دمکرات و مهتدی و سلفی و القاعده ایها، علیه خود ما نیرویهای کارگری و کمونیستی مواجه خواهیم شد. بحثهای خالد عزیزی و همچنین سیاستهای دست راستی و ضد کمونیستی این همه سال از جانب عبدالله مهتدی تردید باقی نخواهد گذاشت که آنها در کردستان روی همکاری و اتحادشان با جریانات مذهبی "معتدل" و "ناسیونالیست" سرمایه گذاری کرده و در جهت تحمیل فشار و حتی زمینه سازی برای دست بردن به اسلحه علیه ما کوتاهی نخواهند کرد .

 

 در اینجا نیز تنها پاسخ درست و شایسته ایجاد آمادگی و حساسیت جامعه در قبال این واقعیت و نقش مخرب آن نیروها، بسیج جامعه علیه هر دو روند ارتجاعی مذهبی و ناسیونالیستی، ایجاد یک جنبش قدرتمند سیاسی و اجتماعی روشن بین سوسیالیستی متشکل در همه مراکز کار و عرصه ها و هماهنگ و هم افق با سطح سراسری، و پایفشاری بر ضرورت متحزب و مسلح شدن، و آمادگی داشتن برای قطع هردستی که با تفنگ و بدون تفنگ جرات کند  روی  سر ما کارگران و زنان و کمونیستها بلند شود، میباشد! به دلیل پتانسیل و تجربه زیادی که ما کارگران و سوسیالیستها در کردستان از آن برخوردار هستیم، اگر اوضاع را جدی بگیریم و چنانچه در انتظار قهرمانان شکست و ناکامی چهل ساله جریانات چپ نامبرده نشویم، ایجاد چنین سنگر بندی و آماد گیهائ یک امر ممکن  و قابل تحقق و حتمی است!

 

افراطی ترین مجریان خشونت و جنایت علیه ما و شهروندان شما راسیستها و اسلامی ها بوده و هستید؟

 

 واقعیت امراین است که افراطی ترین مجریان خشونت و جنایت علیه ما شهروندان همواره شما سرمایه دارن، شما دولتیها و شما نیروهای ناسیونالیستی-راسیستی و اسلامی ها بوده و هستید؟ اعمال خشونت اقتصادی، خشونت جنسیتی، خشونت طبقاتی، خشونت فیزیکی، خشونت  بیوقفه علیه زنان و کودکان و کارگران، جنایت تروریستی و قتل و سرکوب در همه جا، اعمال خشونت علیه اعتراض و تحصن و اعتصاب، اعمال خشونت علیه بی دینی و سکولاریسم و کمونیسم، و خشونت علیه حق و حقوق و زندگی برابری شهروندی و غیره بخش لاینفک ذات وماهیت نظام و مناسباتی است که از نیروی مسلح و دین و ملی گرای برای توجیه خود وسیستم فاسد واستثمارگر و خشونت طلبش استفاده میکند. دولت و حزب و عناصری که مقاومت و سنگر بندی و مقابله بر حق  ما کارگران و زحمتکشان و سوسیالیست ها را علیه این اعمال خشونت سازمانیافته وجنایتکارانه حافظان نظام جنایت و جنون سرمایه داری را "افراطی گری" و"تند روی" و خشونت بنامند"، یک دولت و حزب و فرد گلاهبردار سیاسی و عوامفریب و بیشرمی بیش نیست!. این همان فرهنگ و سنت برگفته از جمهوری اسلامی است که چهل سال است می کشد و لت پار میکند و می دزد اما همه اینها را به اسم مقابله با "خشونت" و دفاع از "میهن و دین" انجام میدهد. آیا خالد عزیزی میداند با نام گذاری مقابله ما و شهروندان با جنایتکارانی مانند مفتی زاده و جنایات جمهوری اسلامی در کردستان و ایران عملا همان ترفندها و سیاستهای جنایتکارانه جمهوری اسلامی را دارد تکرار میکند؟

 

هرچند خالدعزیزی شخص اول جنبش ناسیونالیستی کورد نیست که  جنایات هولناک احمد مفتی زاده و جنبش اسلام سیاسی اش را تطهیر فرموده اند، اما نفس این هذیان گوئی باید زنگ هشدار دهنده ای باشد برای هر نیرو و جنبش و فردی که به امید یک جامعه آزاد و برابر و بری از استبداد دینی و زن ستیزی و خرافه گری در حال مبارزه و تلاش است. پیروزی فردای نظریه و جنبش و حزب امثال خالد عزیزیها به معنی از گور در آوردن احمد مفتی زاده مرتجع مذهبی و نمایندگان کورد مزدور و کاسه لیس جمهوری اسلامی در این چهل و یکسال، به معنی تلاش برای تقویت جنبش ملی اسلامی کورد علیه جامعه و چپ و سوسیالیسم. آیا خالد عزیز میتواند توضیح بدهد نظریه  و دیدگاهای او با فاشیسم هیتلری، با ترامپ ملی گرا و قلدر، با صدام حسین ناسیونالیست عرب، با خمینی و بنی صدر و ولیعد ایرانی-اسلامی و یا با همان حزب ناسیولیست بیگانه ستیز و ضد کمونیست کشور مقیم خود در اروپا چه فرقی وجود دارد؟ آیا اگر در یک برنامه تلویزیونی در کشوری مانند سوئد یک حزب ناسیونالیست و ملی گرا مانند خودتان دبیرکلش بیاید و از مشروعیت "اعدام سوئدیها به دست دولت خودی سوئدی" دفاع کند و آنرا جار بزند چه احساسی به شما دست میدهد؟ در قبال چنین نظریه ضد انسانی ای  آیا واقعا حالتان خراب  نمیشود،  از آن سیاست و فرد منزجر و متنفر نمیشوید؟

 

خالد عزیزی، که در همان دوره جنایتهای احمد مفتی زاده و "پیشمرگان مسلمان" که از چپ کومله ای به ناسیونالیسم کورد حزب دمکرات نقل مکان کرده بودند، در این همه سال شریک همه  اعمال به شدت افراطی گرایان و قلدرمآبانه حزب مطبوعش علیه شهروندان و نیروهای چپ و کمونیست بوده و هرگز مخالفتی با این جنایات و اعمال ضد آزادیخواهانه نداشته است. حتی معمولا که بخش قابل توجه ای از فرماندهان گروهای ضربت جمهوری اسلامی و "پیشمرگان مسلمان"، که از افراد تسلیمی حزب دمکرات تشکیل میشدند و خودشآن به آنها میگفتند "جاش"، و آنها را میکشتند، اکنون نظرش این نیست آنها خشونت طلب بودند. کدامیک از شما حزب شما و "جاشها" در این رویدادها خشونت طلب و تندرو بودید؟  اگر ما و مردم سنندج و دیگر نقاط با مقابله ضروریمان با مفتی زاده و دیگر نیروهای جمهوری اسلامی "تندروی" کرده ایم، چه کسی در جنایت جنگ در شهر اورمیه ، راه انداختن جنگ کورد و ترک در شاهیندژ و میاندوآب و نقده نقش داشت و تندروی کرد؟، رویداد هولناک قارنا و قلاتان حاصل چه کشمکش ارتجاعی بود؟، بغیر از شما و ملا حسنی ها، "تند رو و افراطی دیگری دخیل بود؟، نه!

 

 ما برعکس این اقدامات وحشیانه شما و جمهوری اسلامی که جنگ کورد و ترک و قتل و عام مردم عادی را انداختید، رفتیم به رهبران و سازماندهندگان قتل و کشتار،که دست پرورده رفسنجانی و بنی صد ر و محسن رضائی ها بودند، بخاطردفاع از جامعه و امنیت شهروندان افسار زدیم. شما که نیروهای جمهوری اسلامی را اسکورت میگردید به داخل پادگانها و مراکز نظامی و بعداز آن شروع میکردند به خمپاره باران مناطق مسکونی،  خونین ترین و به کثیف ترین اقدامات تند روانه و افراطی کمک نکردید؟، چرا باید کارهای ما برای پیشگیری از حضور جنایتکاران سرکوبگر مسلح جمهوری اسلام اکنون معنی"تندروی کمونیستها بود" باید داشته باشد. شما که یک عمر است دنبال چراغ سبز دادنهای پوچ جمهوری اسلامی هستید حالا چه نیازی به چراغ سبز دادن شما به آنها هست؟. در آن دوره ما تندرو بودیم یا حزب شما و قاسملو که بجای نبرد با جمهوری اسلامی و احمد مفتی زاده  دستور شروع یک جنگ جنایتکارانه علیه ما صادر کرد و به پیشرویهای جمهوری اسلامی کمک نمودید؟، حزب و جنبش و رهبر وقت شما نه فقط علیه جامعه و شهروندان  و علیه ما و دیگر نیروهای چپ  بلکه علیه خود شما "رهبری انقلابی " جدا شده از حزب دمکرات کردستان ایران  نیز جنایت آفرید و شما را لت و پار کرد، مگر صدها نفرتان را نکشتند، آنهم تنها بخاطر یکه تازی و قلدری و خدائی کردنشان بر شما و بر جامعه.  حالا بگو ببینم کداممان تندرو و خشونت طلب بودیم؟!، دروغ هم حد و مرزی دارد برادر.

 

خالد عزیزی!، این کارهای جریان و حزب شما انصافا در آن دوره چه فرقی با مفتی زاده و جمهوری اسلامی داشت که هر کسی میگفت نه و مخالف سیاسی تان بود در صورت توانستن آنها کشتار کردید. آقای عزیزی! شما میتوانید بروید آمار واقعی کشتار  و سرکوب سازمان پیکار، شوراهایی منتخب مردمی و کارگری، امار تلفات وارده به همان کومله قدیمی کمونیست دوره ما، آمارتجاوز کردن وقیحانه و زبونانه تان به زنان اسیر و زخمی کمونیست در دوره یورش نظامی حزبتان به ما کمونیستها، امار اعدام کردن اسیران جنگی ، آمار ترور حتی افراد خودتان، منصفانه و مسئولانه جمع اوری کنید و همزمان با آمار کشتار و جنایت کاک احمد مفتی زاده محبوبتان بدون سانسور و دروغ به مردم ارائه کنید، تا جامعه قضاوت کند ما "تندرو" بوده ایم یا شما مرکز ترور و قلدری و جنایت و بر افروختن جنگ علیه ما و مخالفین سیاسی تان،  آقای محترم عبدالرحمان قاسملو با وجود لبیک فرستادن به خمینی با وجود بارها مذاکره مخفی، با وجود همکاری اش با حکومت در جنگ علیه ما در کردستان، با وجود سرکوب چپ  و کمونیست و روند آزادیخواهی در کردستان باز هم بدست همین حکومت اسلامی متاسفانه ترور شد، حکومتی که جریان مفتی زاده یک رکن  مهم در کمک کردنش در استقرارشان در کردستان بود.، حالا شما چگونه جرات دارید بعداز این همه سال از یک مهره فاسد و مامور مقابله با ما و حتی با خود شما، بی  محابا با احترام برخورد می نمائید، اما با نفرت و دروغ و شانتاژ علیه نقش مثبت و آزادیخواهانه ما کمونیستها در جامعه سخن پراکنی میکیند و دروغ تحویل مردم میدهید؟!

 

در ضمن باید همه توجه داشته باشند خالد عزیزی که به اسم "اپوزسیون" از مهرهای کلیدی جمهوری اسلامی و از بخشهای از این رژیم دفاع جانانه میکند، اولین فرد اپوزسیون  کورد نیست درباره "کاکه احمد جاش" با حسن نیت سخن می گوید. بسیار قبلتر از او همین نوع اظهارات سخیفانه از جانب عبدالله مهتدی، که خود سالها بعداز خالد عزیز از قطب چپ به قطب ناسیونالیست نقل مکان کرده است، صور گرفته است. بنظر میرسد "خانواده کومله"ی ناسیونالیست و پشیمان از گذشته خود از آنجا  که "کاک عبدالله" را از خانواده  خود میدانند هیچ نقد و حساسیتی به آن بخرج ندادند. عبدالله مهتدی نه بخاطر اینکه بقول او "به ریز ئه حمه دی مفتی زاد"( آقای احمد مفتی زاده)،  حتی در دورانی که کومله کمونیست و مردم با احمد مفتی زاده در حال جنگ بودند، با او در تماس دوستانه و خانوادگی بود، بلکه به دلیل برگشت عبدالله ‌مهتدی به همان جنبش آرمانهای سنتی کردی-مذهبی ( اما بدون انجام دادن تشریفات مذهبی)، و به دلیل اینکه عبدالل مهتدی خود ازعوامل اصلی تخریب "کومله کمونیست افراطی" بود و برای راه باز کردن به صفوف جنبش ملی  میبایست به هرنوع جعل و تخریب و شانتاژی علیه رهبران کمونیست کومله و حزب کمونیست و کمونیست کارگری پنا ببرد. در کنار یک لیست بلند بالا از شاهکارهای ارتجاعی و دست راستی ایشان از جمله میتوان به تعریف و تمجید زیاد او از مفتی زاده اشاره کرد. ادعاهای پوچ خالد عزیز و عبدالله مهتدی در باره مفتی زاده  و اینکه "تندروی" شده نسبت به  این مزدور قاتل بسیار بی ارزشتر از آن است حتی تکذیب شوند ، چرا که هنوز صدها هزار شاهد زنده در سنندج  و دیگر شهرها وجود دارد که میدانند بدون احمد مفتی زاده و "پیشمرگان مسلمان" پس گرفتن مناطق آزاد آنزمان کار آسانی نبود. و جریان مفتی زاده همراه با جمهوری اسلامی دستش به خون هزارها انسان بیدفاع رنگین شد.

 

نباید تردید داشت که در تحولات سیاسی پیش رو این نوع جریانات مدافع کنونی مفتی زاده و این روند نفرت و دروغ پراکنی علیه جنبش سوسیالیستی و تاریخ کمونیستی کومله و حزب کمونیست سابق همان رفتاری با جامعه و کارگر و کمونیست و آزادیهای سیاسی خواهند کرد که احمد مفتی زاده ها در آنزمان آنجام دادند. با افشا گری صرف هم نمیتوان این نوع نیروهای مخرب را منزوی کرد و مانع تکرار سناریوهای ویرانگتر شد. همچنانکه  گفتم تنها با شکل دادن به جنبش و حزب و کمونیسم و نیروی مسلحی که هزار برابر آگاهتر، سوسیالیست تر، افراطی تر، رزمنده تر و قدرت مندتر از آن زمان میتوان آنها را سر جایشان نشاند و پیروزی آزادیخواهان را در کردستان ممکن کرد. در غیاب تحقق این امر فردا  باید منتظر شنیدن همزمانی صدای گوشخراش و خرافی و مردم فریب  قران خوانی و ای رقیب  در همه مساجد و محیط کار و زیست و آموزش و پروروش، و در سایه این پروپاگند خرافی شاهد‌ تکرار همان جنایتهای جمهوری اسلامی و مفتی زاده از جانب همین نیرویهای ناسیونالیستی و اسلامی بود.  

 

زن، جوان، کارگر و سوسیالیستی که این واقعیتها را متوجه نشود و علیه اش به میدان نیاید از هر بازنده ای بازنده تر خواهد شد. آن کارگر و زن و سوسیالیست و سکولار و آزادیخواه کرد زبان و غیر کورد زبان موظف است حساس و پرسشگر باشد کردستان عراق با اعمال حاکمیت کردی در این ٣٠ سال که نه با مشکل ستم ملی روبرو است و همه مشکلات و حربه های پیشین ناسیونالیستی از نوع  پوشش کردی و کلاش و فرهنگ و شعر و آموزش و پرورشش هم  نیز حل شده است، و نه با مشکل"اشغالگر"ی ، و همه چیز آن از کباب خوری و رقص و پای کوبی تا زندان و امنیت و پلیس و پول و نفت و گاز، و کمرگ و مسجد و دزدی و ترور مخالفین و تحمیل فقر و بدبختی های بیشمار یک سیستم  کاملا خالص و غلیظ کوردی است، اما چرا همچنان  این حکومت کردی الگوی خالد عزیزی و مهتدی و ناسیونالیستهای کورد ایرانی با دریائی از اعتراض و خشم جامعه کرد زبان روبرو هستند؟، شهروند کورد زبان کردستان عراق آرزوی خالد عزیزی را ٣٠ سال است تجربه کرده اند که به عنوان حکومت کوردی کورد را نه تنها اعدام بلکه از هر نظری به شهروندان کرد زبان و حقوقشان تجاوز میکنند. اکنون رابطه جامعه با حاکمیت کوردی چه فرقی با رابطه مردم کرد زبان مثلا در ایران با جمهوری اسلامی دارد؟ غیر از این است که از نظر پایه ای ترین مطالبه ها و مناسبتهای اجتماعی و نظام حاکم از جمله در زمینه ستم و نابرابری،  فقر گسترده و وجود فاصله طبقاتی عمیق، مکانیزم سرکوب و دستگاه اطلاعاتی و نیروی مسلح، تا میرسد به بی حقوقی و کشتار زنان، که حتی از نظر آماری بیشتر از ایران نیز است،  و از سرکوب و اعمال بیحقوقی کارگران تا تحقیر کارگران مهاجرو ندادن دستمزدهایشان، تا میرسد به کار کودکان و گسترش فساد اداری و مالی و قضائی به شدت شبیه و کپی شده سیستم فاسد  حاکم در ایران و ترکیه هستند. در اینجا شهروند کرد زبان چه چیزی بدست آورده است تا در جای مانند ایران برای تحقق آن  و زیر فرمان مفتی زاده ها  وعزیزیها و مهتدی ها و دیگران در نفرت و جنون نژاد پرستی غرق شوند وچشمشانشان نابینا در مقابل کوهی از استثمار و نابرابری و فساد "کوردی"؟!.

 

در اینجا به روشنی معلوم شده است که رمز کردایتی و تحریکات ناسیونالیستی و مذهبی و ضدیت با سوسیالیسم و چپ و حمله مسلحانه به کمونیستها و مردم معترض و ترور در خدمت به چه طبقه و زورگویان و جنبش و احزابی است، معلوم شده است که ملی گرایی و پرچم ملی احزاب ناسیونالیست، مانند همه جای دنیا، حربه ای برای نایده گرفتن و لاپوشآنی کردن صدها ستم دیگراست، راهی برای ستمگران بورژوازی "ملت خودی" در به قدرت رساندن طبقه بورژوا- ناسیونالیستها و اسلامیون و قشر و خانواده احزاب خاصی . این نشد رفع ستم ملی!، نشد رهائی از دست استبداد!. نشد کسب آزادی و برابری و رفاه و امنیت!، نه،  این عین به دام  پروژه دشمنان آزادی و برای و انسانیت  افتادن است، یعنی تبدیل شدن به گوشت دم توپ احزب سرمایه داران، یعنی سربازی کردن و خود را به کشت دادن برای زورگویان و سرمایه داران کورد، یعنی فریب  یک مشت شیاد سیاسی و مفت خور و مرفه و بورژوا-ناسیونالیست کورد خوردن، که با حربه "کردایتی" و "ملت کرد" کلاه کشادی سر بخشی از مردم می گذارند تا دستشان به قدرت دولتی برسد. بعداز آن، هر کسی نفس بکشد نفسش را خواهند برید.

 

نقدهای کارگری- سوسیالیستی  یا  نقدهای خانودگی- ناسیونالیستی به سخنان خالد عزیزی

 

همچنانکه اشاره شد عکس العملهای صورت گرفته به سخنان خالد عزیزی عموما به جا و مثبت بود اما بخشی از این عکس العمل ها و نقدها نه دفاع از حقیقت یک جنبش و تاریخ کمونیستی و نه برای آماده شدن علیه روند و آینده ای که خالد عزیزیها و مفتی زاده ها و مهتدی ها را در یک سنگر ارتجاعی علیه جامعه و چپ و سوسیالیسم قرار میدهد، بلکه بیشتر گلایه های  درون خانوادگی جنبش ناسیونالیستی و دلخوریهای شرمگینانه درونی ‌قطبی است که در ماهیت ضد سوسیالیستی و سنتهای ضد انقلابیگر و ضد سوسیالیستی شان با خالد عزیزی در یک مسیر و جنبش و بستر قرار دارند.  آن جریان و کسانی که در "اعتراض دوستانه" شان به گفته های خالد عزیزی سر آنجام او را" به اتحاد ملی" فراخوانده از خالد عزیزی بیشترعلیه گذشته کمونیستی کومله قدیم عمل کرده و  اکنون به ابزار دست جنبش و حزب خالد عزیزی تبدیل شده است! . و گفتیم خالد عزیز با اتکا به این  نوع"نقطه قوتها" با اعتماد بنفس علیه تاریخ برحق یک جنبش بزرگ سوسیالیستی و کمونیستی پروپاگند میکند. یا کسانی که از موضع "چپ" و "کومله حزب کمونیست" که بخش زیادی از نقدشان از زاویه یک سیاست  کاسب کارانه متمرکز است که چرا به "ماموستا شیخ عزالدین"  گفته شده است؟"ملا"!. از خالد عزیزی"ایراد"میگیرند که اساسنامه حزبشان را "فراموش کرده اند"، که گویا آنها هم "ایزمی" هستند، "سوسیال دمکرات" هستند،  و برای عضویت در انتراناسیوانال سوسیالیست  تلاش میکنند.اینها نشد پاسخ خالد عزیزی که حزبش به رهبری قاسملوازچند دهه بیش ادعای سوسیالیستی میکرد اما آنرا"زودهنگام" میدانست، و به همین خاطر هر جا  که میتوانست سوسیالیست ها ی که  آنروز و امروز سوسیالیسم میخواستند سرکوب کرد!. همچنین تعدادی "منفرد" به ظاهر چپ قدیم کومله ای و غیر کومله ای نیز عمدتا از سر دلسوزی برای جنبش ناسیونالیستی در این باره اظهار نظر و "نقد" خالد عزیزی کرده اند. گفتند، "گفته های خالد عزیزی "به ناسیونالیسم خدمت نمیکند"!، چرا که نمیخواهند یک ناسیونالیست با این بی تعارفی علیه کمونیسم سم بپاشد، بلکه ملایمتر، دوستانه تر و با یک  زبان پلتیک باید "نقد" کرد. نوشتند "کاک خالد عزیزی در این شرایط به اتحاد احزاب کوردی باید توجه بیشتر کند نه تفرقه پراکنی و تازه کردن زخمهای قدیمی"!

 

کسانی که فکر میکنند ناسیونالیسم بطور کلی و ناسیونالیسم کرد بطور اخص با مذهب  و جنبش های اسلامی آبشان "در یک جوب نمی رود"هیچی از ناسیونالیسم به عنوان یک جنبش بورژوائی حالیش نیست، به ویژه در کردستان که بخش اعظم تاریخ و حزب و رهبران جنبش ناسیونالیستی را شیوخ و ملا و فئودالها و عشایر شکل داده و همواره مذهب یک ستون محکم و عموما جذب کننده نیرو برای جنبش ملی -ناسیونالیستی بوده است. ناسیونالیسم نیز متقابلا همین نقش و رابطه را با بخش عمده  نیروها و تاریخ جریان اسلامی-سنی-کردی داشته و دارد. یک جریان ناسیونالیستی و یک جریان اسلامی"کوردی- سنی" با وجود کشمکش های جنبشی واقعی در بین شان اما در اغلب موارد در یک جبهه "ملی-مذهبی با هم زندگی کرده اند، و داری سنت و فرهنگ و سیاست مشترک زیادی هستند. هر دو مرد سالار، زن ستیز، کمونیست ستیز، کارگر ستیز، ومخالف شدید آزادیهای بدون قید و شرط سیاسی و نقد و بیان هستند، طرفدار حکومت نرسالاری و اعدام و ترور و تحمیل نظر و سیاست خود از راه قلدری و ارعاب هستند. مخالف کامل برابری  اقتصادی و حقوقی و شهروندی در جامعه اند. یکی از آنها ثروت و دست رنج مردم را بالا میکشد به اسم "ملت" و دیگری به اسم "خدا و بهشت". هر دو مسبب اصلی نفرت پراکنی بر اساس ملی گرای و مذهبی در جامعه هستند، و هر دو به عنوان دو رکن جنبشهای بورژوایی برای رسیدن به قدرت و اعمال حاکمیت سرمایه داری با اتکا به  این دو  خرافه و"افیون توده ها " عمل میکنند.

 

و بلاخره هر فرد و نیروی اجتماعی مادام خود را در مقابل جمهوری اسلامی تعریف میکند و به هر دلیلی به باور ملی گرایانه و ناسیونالیستی آلوده و یا متمایل است باز نمی بایست  از خالدعزیزی و عبه مهتدی و هر فرد  و جریان دیگری به اسم اپوزسیون قبول کنند که به این شکل بی محابا بتوانند به نیروهای آزادیخواه و تلاشگر و انقلابی و کمونیست بدو بیرا بگویند و در روز روشن آنها را تحریف کنند. اما به آسانی به تمجید و کرنش بردن در مقابل مهرهای یکی از فاشیست ترین رژیمهای قرن ببرند و شرم هم نکنند که به اسم مردم کردستان  این نقش ارتجاعی را ایفا کنند. هر کسی که فکر میکند مفتی زاده و جمهوری اسلامی حق داشته و دارند، اما ما آزادیخواهان و کمونیستها نه، شایسته یک کلمه پاسخ است: غلط می کنید!

 

بی عرضگی ناسیونالیستی خود را به گردن ما نه اندازید!

 

 کمترجنبش و نیروهای را میشناسم به اندازه ناسیونالیسم کرد، خصوصا در کردستان ایران  تا این حد ناتوان، ذبون و حقیرباشد در مقابل حکومت مرکزی،  جالب است همه این ناتوانی ها و شکست هایشان را هر بار به گردن ما کمونیستها میگذارند. در حالی که تاریخ شکست آنها قدمت  بیش از یک قرن و نیم دارد!. حالا خالد عزیزی دوباره از "بیخ گوش گاوه" بیدار شده است و ما کمونیستها را عامل" اشتباهات" گذشته میداند و از عزالدین حسینی نیز دلخور است  که چرا ملا ها و جنبش اسلام سیاسی در کردستان را برای حزب دمکرات بسیج نکرده است!. حزب و جنبش خالد عزیزی خود چند پارچه شده، بخش اصلی داخل کشوری این جنبش و فعالینش تحت کنترل جمهوری است، قریب به ٣٠ سال است علیرغم داشتن نیروی مسلح و "پیشمرگان کردستان" در زندگی اردوگاه نشینی عمرشان سپری شده و هیچ فشاری روی جمهوری اسلامی نه تنها نداشته و ندارند، بلکه هر بار نیز حتی در خاک تحت حاکمیت "کردها" نیز قربانی میدهند، اما وقتی به ما کمونیستها و شهروندان عادی و مخالفین سیاسی شان می رسند ژست" شیر" میگیرند.

 

 مستقل ازماهیت طبقاتی وسیاست و استراتژی شان، که گفتیم هیچی نیست بجز دعوا بر سر تبدیل شدن به بخشی از پیکره حاکمیت فساد و سرکوب سرمایه داری، حال اسمش سیستم پادشاهی باشد، شیعه یا سنی ، مجاهد یا جمهوری اسلامی یا داعشی، فدرالی یا خودمختاری اسلامی یا جمهوری لائیک، یا هر چه، فرقی به حالشان نمیکند. همیشه حاضرند در این راستا انواع  رنگ و لباس و چهره عوض کنند تا دستشان به حلقه قدرت دولتی برسد. داستانهای "هویت ملی"، "زبان ملی"، " کوردایتی" و "فرهنگ کوردی" و غیره برایشان کشک است، این پروپاگند برای فریب شهروند، خاک پاشآندن به چشم حقیقتها و  تحریف منافع متضاد جنبشهای طبقاتی در جامعه، و اساسا به مثابه  تامین کننده سوخت موتور عرق ملی به منظور تامین منافع طبقه سرمایه داران و خودشان و تسریع کننده رسیدن به قدرت و شراکت در حاکمیت است. وقتی "خرشان از پل" عبور کرد،  قطار آدمکشی و سیاست ضد انسانی "بگذارکردها را حکومت کردی  اعدام کند"، به راه خواهد افتاد. از این نظرها خالد عزیزی یکی از شخصیتهای روشن و بدون ابهام یک ناسیونالیسم ضد انقلابی کرد است.

 

بخاطر دل کاک خالد من می پذیرم ما تندرو بودیم در آن دوره. اما در طول تاریخ ٧٠/٨٠ ساله مملو از ناکامی و شکست و تسلیم حزب شما چه کسی مقصر است ، از دوره کاکانی و بابانی ها تا سمکو و ملا آواره، از قاضی محمد  تا ملامصطفی و قاسملو و اوجلان و طالبانی و بارزانی و از خالد عزیزی تا عبدالله مهتدی  همه اش تاریخ  و تلاش بی ثمر ناسیونالیسم کورد است، در هر جایی در جامعه کردستان هم شاهد درجه ای از بیشرفت و تعالی و آگاهی و تمدن انسانی بوده ایم در آن میتوانیم سایه و نقش سوسیالیسم و کمونیسم بیابیم. بدون وجود ما جامعه  کردستان ایران همان دهه شصت میشد به استان"اسلامی-کردی" جمهوری اسلامی و به یک جهنم دیگر شبیه همه جای ایران تحت حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی  تبدیل میشد. لابد خالد عزیزی از دست همین موضوع  این چنین عصبانی و بر آشفته است که چرا همان زمان با سیستم ادغام نشدند. کاش این اتفاق صورت میگرفت! بنظرم به نفع ما و جامعه کردستان بود و با درد و مشقت و عوامفریبی ناسیونالیستی و موانع تراشیهای کمتری مواجه میشدیم.

 

 

برای رفع ستم ملی باید از جنبش  بورژوا- ناسیونالیستی عبور کرد!

 

کلاهبردارترین، دروغگو ترین سیاست مداران و احزاب و شخصیتها کسانی هستند که شهروندان یک جامعه را نه بر اساس انسان بودنشان بلکه از منظر قرون وسطی مذهبی یا ملی گرائی مورد قضاوت و برخورداری از حق و حقوق و آزادیها یشان یا محروم کردنشان از حقوق و آزادی و برابر شهروندی  بر این مبنای ضد انسانی برسمیت میشناسند. این همان فرهنگ موسولینی، هیتلری، ترامپی، خمینی ای، صدامی، اردوغانی و نوع داعشی ها است.

 فرق نمی کند این حزب و عناصر شاه و ولیعدش باشد یا حضرت محمد و امام خمینی اش، یا قاسملو و خالد عزیزی و  عبدالله مهتدی و یا هر روشنفکر مرتجع بورژوا و نان به نرخ روز خور! به همین اعتبار این نوع سیاست کردن و پروپاگند نیز هر چه بیشتر  به اسم امت اسلام، یا ملت و ملیت خاصی، صورت بگیرد به طریق اولی دروغگوتر سمی تر  و پر هزینه تر بوده و هست.

 

در هر جامعه ی که  شهروندان آن یا بخشی از آنها تسلیم این پروپاگند خورده باشند و به نیروی این جنبشها،تبدیل شده باشند هرگز به آزادی حقوقی و حقیقی و به برابری شهروندی دست پیدا نکرده و به آن نیل نخواهند گردید. اگر تاریخ صد سال اخیر را هم قلم بگیریم "پیروزیهای" هر دو جنبش ملی گرای و اسلامی در منطقه به ما می فهماند که بجز یک مشت سرمایه دار و عوامل مواجب بگیر و نیروی مستبد و تشنه قدرت هیچ بخش دیگری از جامعه  میوه ای از این درخت "بارآور" مذهبی و ناسیونالیستی و ملی گرائی نسیب اش نشده و نخواهد شد. حاکمیت اسلام در ایران، و عراق و ترکیه تا حاکمیت  ناسیونالیسم و شونیسم و ملی گرائیی از امریکا تا کردستان عراق و تا همین ایران تحت حاکمیت شونیسم فارس آریائی اسلامی برای هر سیاستمدار و انسانی که در دام خود فریبی و خرافه گری ملی و دینی اسیر نشده باشد یک واقعیت روشن و زنده و انکار ناپذیر است.

 

آنهای که امر رفع ستم ملی و حل مساله کرد در منطقه را به بهانه ی برای گسترش عرق ملی گرائی ، قوم پرستی و ناسیونالیسم کوردی یا ناسونالیسم ترک و عرب و... تبدیل کرده اند جزو همان سیاستمداران دروغگوئی هستند که به این بهانه ضمن انکار منافع  وتضادهای عمیق اجتماعی و طبقاتی، ضمن انکار وجود جنبشهای مختلف در جامعه هر روز به چشم کارگر و مردم آزادیخواه خاک می پاشند ، همواره در تلآش هستند مردم فراموش کنند که علاوه بر جنایت حکومتهای مرکزی همین جنبش و احزاب ناسیونالیستی حامل سیه روزی، شکست و تبعیض و فقر و عقب ماندگی جامعه بوده و هستند. اینها از مردم میخواهند کور و کر شوند به تاریخ و تجاربی که بارها و بارها شکست و تسلیم و "آشبتال" و جنایت و "خیانت" این جنبش و احزابش را یاد آور میکند، به فراموشی بسپارند تا از نو همین روند را ادامه بدهند، و از نو جوانان ساده دل و آرزومند آزادی و رهائی را به سربازگیر( پیشمرگایتی) تشویق کنند و در خدمت همان سیاستها ی ضد آزادیخواهانه  آنها را به کام مرگ بفرستند.

 

عاملین سرکوب و ناکامیها در مناطق کردنشین

اول دولتهای فاشیست مرکزی و دوم احزاب ناسیونالیست هستند،

 

با یک نگاه بیطرفانه و واقعبینانه به تاریخ کشمکشها در مناطق کرد نشین، از روز اول تا امروز، به دو نتیجه میرسیم؛ عامل عدم حل مساله کرد در منطقه، علل بقای ستم ملی در این مناطق، و عاملین سرکوب آزادیهای سیاسی و حق و  حقوق اولیه کارگران، زنان، کودکان و اکثریت شهروندان زحمتکش،علاوه بر فاشیسم و شونیسم و عظمت طلبی ارتجاعی حاکم بر دولتهای ایران و ترکیه و عراق و سوریه، همین احزاب و جنبش ناسیونالیستی مسلح کورد درگیر با دولت مرکزی بوده وهستند. این جنبش ناسیونالیستی در طول این تاریخ به دلیل افق و سیاست و اهدافش که هیچ چیزی بجز شراکت در قدرت و رسیدن دستشان به کیسه ثروتهای باد آورده در کل کشور یا در مناطق"کردها" نبوده است،  خود به یک معضل بر سر راه پایان دادن به ستم ملی تبدیل شده اند. اینها حتی  در صف بندیهای  منطقه ی هر کدام در کنار و قطب دولتهای قرار دارند که در طول تاریخ  شهروندان کرد زبان را سرکوب و اجازه به حل ستم ملی را نداده و نمی دهند!. در برخود به جامعه همان سیاست و روشهای که دولتهای مرکزی با اتکا به اسلام و ملی گرای "ملت بالا دست"طبقه حاکمه برای بسیج  نیرو و توجیه  لشکر کشی  بهره میگیرند و دروغ می گویند  و جنایت می آفرینند، احزاب جنبش ناسیونالیستی نیز همین کار را در درون مناطق کردنشین علیه جامعه و علیه ما کارگران و سوسیالیستها و مخالفین سیاسی خود انجام داده و عمل میکنند. طبعا روشن است ابعاد سیاساستهای ضد انسانی این دولتها خود عاملی  اصلی این شرایط است و جنبش ناسیونالیستی نیز خود محصول سرکوبگری و به رسمیت نشاختن حقوق اولیه جامعه ای است که به زبان کردی تکلم میکنند. اما  این جنایت نباید مانع دیدن همه حقایق و دیدن هر دو روی سکه آن کشمکشها باشد!. سیاست و فرهنگ و سنت و اهداف نهائی جنبش ناسیونالیستی و احزابشان با دولتهای مرکزی غیر قابل تفکیک است. در دوره اپوزسیونی مطالبه گر ملی گرایانه به منظور کسب قدرت است و "منعطف ' تر عمل میکنند با مردم . اما به محض رسیدن به قدرت دقیقا شبیه همان دولتهای که پیشتر با آن در جنگ بودند عمل می کنند و جامعه را سرکوب و استثمار و چپاول می نمایند. نه تنها امروز در کردستان عراق که اعمال حاکمیت حزب دمکرات کردستان در چند سال بعداز قیام ٥٧ در کردستان ایران نیزهمین واقعیتها را به مردم نشان داد.

 

 بدیترتیب کارگر و سوسیالیسم و زن و جوان و آزادیخواه کرد زبان و غیره کرد زبان در منطقه ضروری است با این حقیقتهای ساده آگاهتر باشد و به جایی همراه شدن با یکی از این عاملین سرکوب و عقب ماندگی و جنگ و فقر و بی حقوقی ها، به جنبش و صف و آرمان و حزب و نیروی مسلح انقلابی و  جنبش سوسیالیستی خود روی بیاورند تا از دست هر دویی این بلاها خلاصی پیدا کنیم.

 

 امثال خالد عزیزی و یاران احمد مفتی زاده مسلمان"ناسیونالیست" و عبدالله مهتدی شب و روز در تلاش برای تخطئه این حقیقت ساده اند که بجای پذیرش وجود جنبشها و طبقات و منافع مختلف و متضاد در جامعه   با دروغ‌ و شیادی همه این مردم را در کیسه ای به اسم  ملت کورد" ریخته و دهنه اش را میبندند.  همان روش عوامفریبانه ی که سران همه دولتهای سرکوبگر آنجام می دهند. هر کسی بگوید بابا این دروغ است مانند مذهب، ملی گرائی نیز در خون انسان و قلب و مغز هیچ نوزاد متولد شده ای جاری نیست، تا در بزرگسالی برایش آدمکشی کرد. اینها ساخته و پاخته جنبش و احزاب و دولتهای هستند که میخواهند ثروت مملکت را بقاپبند، که قدرت دولتی و حزبی را مال اقلیتی کنند، که با درست کردن نیروی مسلح سرکوبگر هر کسی حقیقت ها را بگوید و روایت دروغین آنها را نپذیرد بزنند و سرکوب کنند و بکشند. 

 

  اما مستقل از هر ادعای که آنها دارند در باره تاریخ گذشته ما کارگران و سوسیالیستها، پاسخ  آنها به شکست و ناکامیهای چهل و یک سال اخیر و یا به ویژه و چند دهه پیشتر تاریخ این ناسیونالیسم کورد ماقبل ما و خالد عزیزی ومفتی زاده زاده چیست؟، مقصر آن نیز"افراطی گری کمونیستها" بود؟، پاسخشان به شکست و تسلیم  دوره قاصی محمد و قبل و بعداز  چیست؟ باز ما مقصر هستیم؟ ما عامل شکستهای جنبش تان در ترکیه  وعراق و سوریه و در همین کردستان ایران در یک قرن و نیم اخیر بوده ایم؟. این ناسیونالیسم زیادی شبیه به  عمل یک گربه پرروی است که هر چه از بلندی به زمین پرت میشود چهار پا بلند میشود و انگار اتفاقی برایش نه افتاده است. اما فرق این گربه با رهبران احزاب بورژوا ناسیو نالیست در این است که گربه حداقل به  عقل دیگران نمی خندد، اما اینها بجای شرم، بجای کناره گیری از سیاست، بجای عذر خواهی از جامعه، بجای اعلام پوچی پروژه قومیگری، بجای اعلام شکست سیاست و سازش و آستی شان با دولتهای مرکزی و مذاکره پنهانیشان با دولتهای فاشیست ،به جای احساس شرم بخاطر دبدیل شدن به ابزار سیاستهای امریکا و عربستان و هر یا جای دیگری دوباره بر میگردند  چهره عوض میکنند و شکست و رسوائی خودشان را به شکست و رسوائی "مردم کردستان" تبدیل میکنند، و برای سالها یاس و نامیدی و خانه خرابه برای همین مردم کرد زبان به ارمغان می آورند.

 

 اینها دقیقا مانند جمهوری اسلامی برای توجیه شکست شان و برای تدارک سرکوبگری و آزادی کشی شان  همواره به توجیهات احمقانه مانند دخیل بودن عامل خارجی یا "تندروی کمونیستها" نیاز دارند تا  وقاحت دروغگوی خود را استتار نمایند. همین  حزب دمکرات خالد عزیزی بخاطر یک اطلاعیه سازمان پیکار در اوج جنایتکاری یورش بردند آنها را در شهر بوکان قتل عام کردند، و حتی با سرنیزه به سر و گردن جنازه کمونیستها مانند سگ وحشی حمله ور شدن  (دقیقا شبیه پاسدارها و عوامل مفتی زادیها که با مخالفین خود رفتار کردند) و من شخصا نظارگر آن صحنه در پشت بام مقر کومله، که در چند قدمی و روبروی مقر پیکار قرار داشت، بودم و اگر مسئولین ترسوی وقت کومله میگذاشتند همان لحظه تمام افراد قلدر و آدمکشان حزب دمکرات  که به مقر پیکار حمله ور شدند ،به رهبری کریم خالدا، که حالا خود به افشاگری همان حزبش روی آورده، سرجایشان می نشاندم، و شاید میتوانستیم جان کمونیستهای سازمان پیکار را هم نجات بدهیم.

 

جناب خالد عزیزی! جناب عبدالله مهتدی! شما که بی شرمانه دفاع از مفتی زاده مرتجعی، که دستش به خون صدها پیشمرگ و هزارها انسان بی دفاع رنگین است، به این شکل به پا خواستید، آیا این جنایاتها هم  به دلیل "تندروی  ما کمونیستها بود"؟ شما  طرفدار اعدام، سرمایه داری، بخشهای از جمهوری اسلامی،طرفدار تجاوز به حقوق کودکان، به حقوق زنان، به حقوق کارگران، شما که در اشکال مختلف با عوامل رژیم سروکار دارید، با آنها مذاکره میکنید، در مرزها پول وبیزینس قاچاقچیان شما با شراکت عوامل جمهوری اسلامی ردوبدل میشود و هر ماه دها هزار دلار سود میبرید اما به دروغ برای کولبر "کورد" کشته شده اشک می ریزید، کولبری که بار مافیای قاچاقچی سرمایه داران کورد را، که بخشا شریک شما هستند، حمل میکنند و جان می دهند، نه مال "ترکها و فارسها"!

 

 شما که خود به مثابه "دبیرکل'( امام کوردی) در ناز و نعمت هم در "کردستان" و هم در خارج کشور بسر میبرید اما تعدادی "پیشمرگ" خانه خراب را در اردوگاهی برای پیشبرد مقاصد حقیر خود اسیر کرده اید ، شما های که اگر مبارزه و قهرمانیهای ما کمونیستها و گردان شوانها و  گردان بیست و دو ها و جان باختن هزاران کارگر و کمونیست پارتیزان کومله قدیم که با شعار زنده باد سوسیالیسم جانباختند نمی بود ( همچنین پیشمرگان ساده دل و زحمتکش حزب دمکرات که متاسفانه  در سایه سیاست حزب دمکرات جان باختند) ،  که امروز در اوج وقاحت مرگ آنها را به بازیچه منافع خود گرفته اید ، و بلاخره اگر ما کمونیستهای زنده و جانباخته "تند رو" نمی بودیم که علیه یکی از فاشیست ترین حکومتهای تاریخ معاصر قهرمانانه نمیجنگیدیم و دماغش را به دیوار نمی کوبیدیم امثال شما از همان دوره احمد مفتی زاده  به صف کاک احمد تان می پیوستید ودر مجلس جمهوری  اسلامی سر در می آوردید.

 

  واقعیت امر این است که برای سهم بری از ثروت و سامان کشور و به منظور شراکت در قدرت دولتی در همین دولت فاشیست اسلامی و سرمایه داری  نیز، این جریانات نیاز دارند زیر پرچم قوم و قبیله ای خود را پنهان کنند، "کرد و کردایتی"  را به گرو بگیرند و این که "خلق کرد همه کورد هستند" و "گرگ  و میش باید بر سر سفره ناسیونالیسم و مذهب" گرد هم بیایند، و باید به ادیان احترام گذاشت و غیره همه حربه های به شدت عوامفریبانه و توهین کننده به شعور تک تک انسانها از جانب یک طبقه فاسد بورژوا -"کوردی" و احزابش در جهت رسیدن به هدفش است. در این وسط انسانیت، آزادی انسان، حق کارگر، امنیت، رفاه و حق برابر شهروندی، حق رای شهروندی و...  پشیزی ارزش ندارد. برای جمهوری اسلامی اسلام نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر، و برای شونیستها و ناسیونالیستها و قوم پرستان نیز "ملت پرستی" نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر!، بدین ترتیب اهرم دین و ملیت به دو ابزار سرکوب و خرافی  و معامله و فریب و نیرنگ برای رسیدن به قدرت زورگویان و سرمایه داران فارس و کورد و ترک و عرب و... تبدیل شده است. همانگونه که جناب عزیزی درمباحث دیگر فرموده اند "بگذار دولت کوردی تشکیل بدهیم واینبار دولت کورد کورد را اعدام کند"، با این عبارت ماهیت فاشیستی و جنایتکارانه شبیه جمهوری اسلامی دولت کوردی که امثال خالد عزیزی ویا عبدالله مهتدی به دنبالش هستند برای هر انسان شرافتمندی قابل درک و بدون ابهام کرده است.  

 

 

فراخوان ما به جامعه کردستان، به ویژه  به کارگران و زحمتکشان کرد زبان!

 

فراخوان ما به مردم کردستان، از جمله به کارگران و زحمتکشان و زنان آزادیخواه و جوانان چپ و سوسیالیست این است که علیه این ناسیونالیسم و جنبش بورژوائی کوردی و علیه جنبش ارتجاعی اسلامی و احزابش با تمام قدرت به میدان بیایند و صف شان را از آنها جدا کنند! ما باید این آمادگی  را کسب کنیم که جمهوری اسلامی را  در اتحاد و همبستگی با طبقه کارگر و دها میلیون انسان رنجدیده و آزادیخواه در سراسر ایران سرنگون کنیم،  و همزمان  راه تحمیل کردن سیاستها و اعمال مخرب و قلدری نظامی کلیه نیروهای شونیستی، ناسیونالیستی و اسلامی را  علیه جامعه و جنبش کارگری و سوسیالیستی خنثی کنیم، و اجازه ندهیم این نیروها همراه با جمهوری اسلامی جامعه ایران و کردستان را به جهنمی مانند عراق و سوریه تبدیل کنند. تاریخ  هر دو جنبش اسلامی و ناسیونالیستی و احزابشان یک تاریخ منفی و مخرب، و تاریخی مملو از بدبختی و نکبت و شکست و ناکامی برای شهروندان است، حاکمیت اینها با حاکمیت جمهوری اسلامی یا هر دولت مستبد و سرمایه دار"ملت" دیگری نه در ماهیت طبقاتی ، نه در شکل حکومتی-استبدادی و نه در توجیهات و شگردهای اعمال سرکوب  طبقه کارگر و صف آزادیخواهان، فرق بنیادی و پایه ای ندارد!

 

پاسخ حل واقعی به رفع ستم ملی، همانند تجربه بیش از یک قرن گذشته، و چهل سال اخیر نیز، مطلقا  از کانال جنبش و احزاب و عناصری که خود بخشی از مسببین ستم و مشقت و نابرابری و  جدال و کشمکش بی انتها و خرافات تحمیل شده هستند، نمی گذرد. با پرچم آزادی میتوان علیه دشمنان آزادی و ستمگران به میدان آمد و پیروزی کسب کرد، نه با پرچم نفرت پراکنی مذهبی و ملی گرایی، و توصل به سیاست و اعمال ضد کارگری و ضد سوسیالیستی و ضد حقوق برابر شهروندی،به روال معمول حکومتهای موجود، از جمله جمهوری هار اسلامی!.

 

رفع هر شکلی از استثمار و نابرابری، از جمله رفع ستم ملی ، در ایران و منطقه  از طریق پیروزی سوسیالیسم و طبقه کارگر و با اتکا به سیاستهای سوسیالیستی در کردستان هم ممکن تر و  کم مشقت تر و هم سریعتر به نتیجه خواهد رسید.

برای رهای از ستم ملی نیازیی به راسیست و نژاد پرست شدن نیست!، نیازی به حزب و سیاست و پرچم ناسیونالیستی و ملی گرائی نیست!، نیازی به نفرت پراکنی ملی و مذهبی علیه دیگران نیست!، نیازی به جنگ و ترور و انتقام و توصل به زورگوئی بر مبنای ناسیونالیسم و مذهب و برتری طلبی و غیره به شیوه حکومتهای جنایتکار و سرکوبگر نیست!

 

 راه حل و مبارزه و تلاش ما کارگران و سوسیالیستها، برای رفع ستم ملی، مانند هرشکل دیگری از ستم  و نابرابری تحمیل شده به جامعه، یک سیاست و راه حل  بسیار درست و جزو پیگیرترین، روشن ترین، انقلابی ترین، انسانی ترین و کم مشقت ترین راه حل و مبارزه  است. این راه و مسیر را برای حل مساله کرد در ایران و منطقه باید انتخاب کرد.

 

S_zijji@yahoo.se

اوایل خرداد ١٣٩٩

اواخر می ٢٠٢٠


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com