هپکو، قصه ای که اساطیر آن، در همین امروز زندگی میکنند

ايرج فرزاد
September 19, 2019

ايرج فرزاد : “قصه” هپکو، و تاریخ شکل گیری آن و بار آمدن تعدادی وسیع کارگر زبده و دوره دیده در اروپا، شبیه به یک روایت اسطوره ای است که قهرمانان آن، واقعی و نه زاده تخیل اند.

جوهر مطالبه کارگران این است: کارخانه را به کارگران بسپارید و بگذارید “مدیران کاردان و دلسوز” بارآمده در صفوف ما، آن را هدایت کنند.

 

همه ما این روزها در جریان اعتراضات چند ساله کارگران، که آخرین مورد آن اعزام پلیس گارد ویژه به مصاف کارگران بود، قرار داریم. ابعاد فاجعه ای که سران رژیم اسلامی با خصوصی سازیها و تعطیلی تقریبا کامل این مجموعه صنعتی آورده اند، و برحق بودن خواست و مبارزه و اعتراض کارگران، چنان مُسجًل و برای جامعه معرفه است که مسئولان اداره کار در اراک بی شرمانه اعلام کردند که از “خبر ضرب و شتم کارگران، بی اطلاع هستیم!” و برای چندمین بار وعده داده اند که با وام گرفتن از بانک، فعلا و برای مدتی دیگر، ابعاد فاجعه تعطیل شدن یکی ازبزرگترین صنایع ماشین سازی خاورمیانه و به هرز رفتن تخصص کارگران و  سپردن زندگی هزاران نفر وابسته به آن مرکز را، از چشم جامعه بپوشانند. اما مشکل کارگران هپکو بسیار فراتر از صرف خصوصی سازیها و یا تناوب خصوصی سازی و دولتی کردن و یا “حقوق معوقه” است. گزارشی را خواندم از کسی که من میتوانم با قدری اغماض او را راوی این داستان حماسی بنامم. شما را دعوت میکنم که همراه من و راوی با صحنه هائی از این “تاریخ جاری” آشنا شویم:

 

“هپکو، چهار دهه ماشین‌آلات راه‌سازی تولید کرده است، اما حالا با خبر تلاش ناموفق کارگری برای خودکشی و مسدودکردن مسیر راه‌آهن شمال – جنوب توسط کارگران معترضش، به صدر خبرها برگشته است.”

 

 این بازگشت، اما، به باور من، نه در اوج، که در سقوط و خاموشی و به تباهی کشیدن زندگی انسانهای خلاق و کارگران توسط مشتی اوباش اسلامی است.

 

یکی از کارگران می‌گوید: ”سالن غذاخوری اینجا برای غذادادن به هشت‌ هزار کارگر ساخته شده اما امروز تعطیل شده چون شرکت ۷۰۰ کارگر دارد که کاری هم برای انجام‌دادن ندارند.”

 

“در سال ۱۳۴۸ ماشین‌سازی اراک، هم‌زمان با ماشین‌سازی تبریز آغاز به کار کرد. ساخت بزرگ‌ترین کارخانه تولید و مونتاژ ماشین‌آلات راه‌سازی خاورمیانه با نام هپکو استارت زده شد و با شرکت کاترپیلار آمریکا قرار داد بسته شد. خیلی زود توانست در مدت دو سال، دو سوله و ساختمان‌های اداری و خدمات پس از فروش شرکتش را بنا کند. پنج اسفند ۱۳۵۴ هپکو فعالیت رسمی خودش را آغاز کرد و ۳۰۰ نفر در آن مشغول به کار شدند. مراسم افتتاح رسمی این کارخانه در سال ۵۵ انجام شد و اولین گروه از کارگرانش برای آموزش تخصصی به آلمان و آمریکا اعزام شدند. حرکت بزرگی که در هپکو آغاز شده بود، خیلی زود باعث شاخص‌شدن این کارخانه در ایران شد و بسیاری از نخبگان جذب این شرکت شدند. آنها پس از گذراندن دوره آموزشی در کارخانه به اروپا و آمریکا اعزام می‌شدند و پس از آموزش‌های تخصصی به کارخانه بازمی‌گشتند. در همین سال‌ها بود که اولین حلقه‌های انقلابی در کارخانه هپکو شکل گرفت و دسته‌ای از کارگران کارخانه، نقش مهمی در تشکل‌یابی گروه‌های انقلابی در اراک ایفا کردند.”

 

“با شروع تحولات سال ۵۷، بنیانگذاران هپکو، برادران رضائی، از ایران خارج شدند و دولت و در واقع وزارت صنایع سنگین، مدیریت کارخانه هپکو را در اختیار گرفت.

 

جنگ ایران و عراق که شروع شد، هپکو تازه اهمیت استراتژیکش را نشان داد. ماشین‌آلات راهسازی هپکو راهی جبهه‌ها شدند و ساخت معابر، جاده‌ها و خاکریزها آغاز شد. هپکو در این سال‌ها بسیاری از اپراتورهایش را در همین جبهه‌های جنگ از دست داد.

 

اولین خودروی زرهی جنگی ایران در هپکو ساخته شد؛ یک گریدر با ارتفاع کم که مخصوص استفاده در مناطق عملیاتی ساخته شده بود. در مدت جنگ‌های نیزاری، دستگاهی از ارتش عراق غنیمت گرفته شد که در هپکو با مهندسی معکوس نمونه‌سازی شد و در این مناطق استفاده شد. در عملیات والفجر۸، موتورهای دویچ آلمانی در هپکو در طول عملیاتی محرمانه به نام طارق، بر لنج‌هایی مستقر شدند که نتیجه‌اش غافلگیری ارتش عراق در برابر قدرت مانور لنج‌های ایران بود. همین نقش ویژه بود که باعث شد عراق سه بار کارخانه هپکو را بمباران کند و هنوز پس از گذشت سال‌ها، اثر ترکش‌هایش روی دیوار سالن مونتاژ این کارخانه دیده می‌شود.

 

بعد از جنگ بار دیگر این هپکو بود که تأمین ماشین‌آلات مورد نیاز دوران سازندگی را برعهده گرفت و در همین دوران تحول تازه‌ای نیز در هپکو اتفاق افتاد. علی‌محمد رفیعی، مدیر جوانی که به مدیرعاملی هپکو انتخاب شده بود، سیاست رضایی را در پیش گرفت و اعزام کارگران و مهندسان هپکو برای آموزش در اروپا از سر گرفته شد. دوره‌های متعدد اعزام به خارج در این دوران کارخانه هپکو را به یکی از غنی‌ترین کارخانه‌های کشور از نظر نیروی انسانی تبدیل کرد و سال ۱۳۷۱ بزرگ‌ترین سوله صنعتی خاورمیانه به مساحت ۶۰ ‌هزار متر مربع در هپکو ساخته شد. سوله‌ای که حتی یک ستون یا مانع مزاحم هم نداشت و از لحاظ مهندسی بسیار مدرن ساخته شده بود. سالن‌های ماشین‌کاری و جوشکاری هپکو نیز در همین سال‌ها ساخته شد و همین پیشرفت‌ها بود که باعث شد رفیعی ۱۷ سال مدیرعامل هپکو بماند. هپکو در این زمان آنقدر کارخانه مهمی بود که در طول اجرای پروژه سرن* در اروپا که بزرگ‌ترین آزمایش علمی تاریخ جهان است، قسمت‌هایی از میز نگه‌دارنده آشکارساز و محفظه استوانه‌ای پوشاننده آن در کارخانه هپکو ساخته و به سوئیس منتقل شد.

 

 اما هپکو در سال ۱۳۸۵ به شکل عجیبی به بخش خصوصی واگذار شد تا به قول یکی از کارگران شرکت هپکو، پروژه ناتمامی که صدام با سه بمباران نتوانست انجام دهد، به دست جمهوری اسلامی و دردولت احمدی‌نژاد اتفاق بیفتد.

پاییز ۸۵ بود که هپکو روی میز فروش سازمان خصوصی‌سازی آمد. در ابتدا تصور می‌شد یکی از تولیدکنندگان ماشین‌آلات راهسازی که در اروپا فعالیت اقتصادی داشت، برنده این مزایده باشد، اما صلاحیت این صنعتگر به دلیل دو تابعیتی‌بودن رد شد. با خروج مهم‌ترین گزینه خریداری هپکو، شرکت واگن‌سازی کوثر برنده مزایده شد و پس از کش‌ و قوسی یک‌ماهه و یک بار ابطال معامله به دلیل پرداخت‌نکردن پول و سپس توافق پشت درهای بسته، مدیریت هپکو را در اختیار گرفت.”

 

یکی از مدیران وقت اراک درباره این واگذاری می‌گوید: ”این واگذاری از همان ابتدا بسیار مشکوک بود؛ از یک طرف سهام این شرکت را ۷۴ ‌میلیارد تومان قیمت‌گذاری کردند که شاید ارزش زمین‌های این کارخانه هم نبود. همان‌طور که می‌دانید هپکو ۱۲۰ هکتار زمین در بهترین نقطه شهر اراک دارد و به‌جز آن، چند ملک دیگر در شهرک صنعتی اراک و تهران نیز متعلق به هپکو است. در خود این شرکت خطوط تولیدی‌ای وجود دارد که نمونه‌ای در خاورمیانه ندارند و ارزش برخی از دستگاه‌هایی که هپکو دارد، بیشتر از ارزش کل برخی از شرکت‌های دیگر استان مرکزی است. خریدار شرکت در نهایت چیزی بین ۲۰ تا ۳۵‌ میلیارد تومان پول پرداخت کرد و دیگر هیچ. تصور کنید شرکتی با این عظمت را به این قیمت فروختند”.

 

” هپکو غول تولید خاورمیانه بود. ما سالی دو ‌هزار دستگاه تولید می‌کردیم و به سود سالانه ۲۰‌ میلیارد تومان رسیده بودیم. با چهار شرکت بزرگ کوماتسوی ژاپن، لیبهر آلمان، ولووی سوئد و یک شرکت ایتالیایی همکاری می‌کردیم. همکاری‌مان هم در حد روز دنیا بود. یعنی وقتی که در ۹ خرداد ۸۶ خط تولید لودر ال۹۰ اف در سوئد استارت خورد، همان روز خط تولیدش در کارخانه هپکو شروع به کار کرد، اما همه اینها در فاصله کوتاهی از دست رفتهپکو یک خانواده بود. وقتی می‌گویم یک خانواده بود، یعنی به معنای واقعی کلمه خانواده بود. کارگران اینجا با افتخار سرشان را بالا می‌گرفتند و می‌گفتند کارگر هپکو هستندوقتی کسی می‌گفت کارگر هپکو هستم منظور این بود که هم متخصص هستم، هم در کاری که می‌کنم رقیب ندارم، هم در بهترین مرکز ایران و بعضا آلمان دوره دیده‌ام و هم اینکه در مهم‌ترین شرکت تولید ماشین‌آلات راه‌سازی غرب آسیا مشغول به کارم. همه اینها در یک کلمه هپکو جمع شده بود. شاید باورتان نشود، اما خواستگار دخترانی که در هپکو استخدام می‌شدند چند برابر می‌شد. یعنی عموم مردم چنین نگاهی به این کارخانه داشتند. اما مدیرانی که آمده بود، نمی‌دانستند کجا آمده‌اند. یک روز می‌گفتند در اینجا پارک بازی درست کنیم. یک روز می‌خواستند روی زمین‌های هپکو مجتمع مسکونی درست کنند. یک روز می‌خواستند دستگاه‌هایش را از شرکت خارج کنند. یادم هست یک‌ بار قصد داشتند یکی از دستگاه‌های شرکت را که هیچ نمونه‌ای در خاورمیانه نداشت به اصفهان ببرند. فرماندار وقت اراک که بعدا نماینده مجلس شد زنگ زد و به آن کسی که این قصد را داشت، گفت اگر آن دستگاه تکان بخورد با همین کلتی که برای حفاظت شخصی به من داده‌اند می‌آیم هپکو و یک گلوله حرامت می‌کنم. یعنی کار کارخانه‌ای که روزی قلب تپنده این شهر بود به اینجا رسیده بود که باید با تفنگ دستگاه‌هایش را نگه می‌داشتیم. فعالیت‌های علمی هپکو متوقف شد، آموزش‌ها کنسل شد، دوره‌های اعزام به خارج لغو شد. در این زمان شروع کردند به وام‌گرفتن از این بانک و آن بانک به اسم هپکو. بانک‌ها هم به اعتبار اسم هپکو وام می‌دادند. امروز این شرکت بالغ بر ۶۰۰‌ میلیارد تومان بدهی دارد که حاصل آن روزهاست. از سمت دیگر سازمان خصوصی‌سازی هم فشار می‌آورد که بیایید پول این خرید را بدهید. دلشان خوش بود که قرار است پول بگیرند درحالی‌که حقوق کارگران هم داده نمی‌شد. اولین تجمع کارگران این کارخانه سال ۹۰ بود. البته آن زمان فضا خیلی بسته بود و این چیزها رسانه‌ای نمی‌شد. کارگران کارگاه را بستند و گفتند یا حقوق‌مان را بدهید یا این دستگاه‌ها را آتش می‌زنیم. فضا به‌قدری متشنج شد که مدیران به مسجد فرار کردند. در این بین شرکت‌های خارجی همکار هپکو هم به دلیل تحریم‌ها با ما قطع همکاری کردنددر این زمان دیگر هپکو  به کارخانه‌ای مفلوک تبدیل شده بود که یک‌سری مصالح ساختمانی پیش‌پا افتاده تولید می‌کرد. سال ۹۳ کفگیر به ته ‌دیگ خورد و حقوق‌ها به تأخیر افتاد. دیگر عملا هپکو به چاه افتاده بود. تازه در این زمان بود که شورای تأمین استان جلسه تشکیل داد و یکی از مسئولان شرکت را بازداشت کرد تا اعتراض کارگران فروکش کند. بعد از آن سازمان خصوصی‌سازی دنبال مشتری تازه گشت و پیشنهادهایی مثل تنفس دوساله، اقساط دوساله، و مانند آن داد و شرکتی هم به اسم هیدرو اطلس آمد که آنها هم کاری از پیش نبردند هرچند از ابتدا هم قرار نبود کاری از پیش ببرند.

 

این روایت از آنچه بر هپکو گذشته به خوبی نشان می‌دهد که چگونه کارخانه‌ای با عظمت هپکو را در گذر زمان به کارخانه‌ای ورشکسته تبدیل کند که هیچ‌کس حاضر به خریدن آن نباشد و در نهایت به دامان دولت بازگردد.”

 

کارگران چه می‌گویند؟

 

اراک شهر جالبی است. وارد شهر که می‌شوی، همان خیابان اول تکلیفت را روشن می‌کند. اگر از روی نقشه‌های رسمی از تاکسی‌ها بپرسی که می‌خواهی از “خیابان حجاب” داخل شهر بروی، احتمالا گم می‌شوی چون این خیابان را با هپکو می‌شناسند. خیابان هپکو را که می‌گذرانی، می‌توانی تابلوی کارخانه‌های بزرگ و کوچکی را ببینی که در مسیر سر بر آورده‌اند. از هپکو و ماشین‌سازی تا آلومینیوم و شرکت آونگان که حالا شبیه به جسمی بی‌جان در امتداد خیابان دراز کشیده و مرده است.

 

آونگان یکی از کارخانه‌های شهر اراک است که در این سال‌ها چراغش خاموش شده و البته هر روز در برابر چشم کارگران هپکو است تا به آنها یادآوری کند ممکن است این سرنوشت کارخانه آنها هم باشد. مجسمه یک لودر زردرنگ که آرم هپکو را بر پیشانی دارد، بر فراز میدانچه کوچکی در نزدیکی پل بختیاری مسیر رسیدن به کارخانه هپکو را نشان می‌دهد. مجموعه‌ای عظیم که در مساحت ۱۲۰ هکتار ساخته شده و چندین سوله ساخت و مونتاژ، ساختمان اداری، انبار، مجموعه خدمات پس از فروش و استراحتگاه دارد. مقابل در نگهبانی که ساختمان کوچکی با شکل H است، جمعیت زیادی تجمع کرده‌اند. اینها کارگران شرکت هپکو هستند که در اعتراض به ماه‌ها عدم دریافت حقوق، وارد کارخانه نمی‌شوند. تعدادی از زنان کارمند هپکو روی جدول‌های کنار خیابان نشسته‌اند و مردها دسته‌دسته در گروه‌های کوچک با هم بحث می‌کنند. موضوع بحثشان جلسه‌ای است که شب گذشته در کارگروه تسهیل و رفع موانع تولید برگزار شده و در آن تصمیم گرفته‌اند هپکو موقتا دولتی شود و حقوق سه ماه کارگران روز سوم خرداد به مناسبت آزادسازی خرمشهر پرداخت شود و سپس در صورت امکان مالکی برای هپکو یافته شود که توانایی اداره آن را داشته باشد.”

 

یکی از کارگران دراین‌باره به ما می‌گوید: ”از سال ۹۵ دو ماه حقوق طلب داریم و سه ماه هم این ‌طرف سال حقوق نگرفته‌ایم. حالا گفته‌اند حقوق اسفند ۹۶ و دو ماه ۹۷ را می‌دهند. امیدوارم این کار را بکنند چون زندگی همه ما به ‌هم ریخته است. بانک‌ها به گلوی ما چنگ انداخته‌اند و با حکم مصادره به خانه و شرکت می‌آیند.”

 

یک کارگر دیگر در همین‌باره می‌گوید: ”همه مقروضیم. مثل زنجیره‌ای به هم متصل شده‌ایم. این یکی ضامن آن یکی است. آن یکی ضامن این یکی است. حساب‌هایمان را بسته‌اند. حتی دیگر یارانه‌مان را هم نمی‌توانیم بگیریم. فشار اینقدر زیاد بود که یکی از کارگران هفته پیش می‌خواست خودش را از روی همین پل پرت کند. فیلمش را حتما دیده‌ای”.

 

“این کارگران در ظرف یک هفته سه بار مسیر راه‌آهن شمال – جنوب را در تقاطع پل بختیاری که در نزدیکی هپکو است مسدود کردند و پس از آنکه یکی از آنها تلاش کرد خودش را از روی پل پرت کند، مشکلاتی در ساعت حرکت قطارها ایجاد شد. پل بختیاری شاهد حضور گسترده نیروهای انتظامی برای کنترل وضعیت بود. بعضی از کارگران حاضر نیستند جلوی دوربین حرفی بزنند و تنها وقتی دوربین را خاموش می‌کنم به حرف می‌آیند.

 

به نظر می‌رسد مسئولان محلی به اینکه کارگران در محدوده کارخانه و خیابان منتهی به آن تجمع کنند و به سوی ریل راه‌آهن نروند، راضی شده‌اند. در آن سمت خیابان تعدادی از کارگران جمع شده‌اند و بلندبلند بحث می‌کنند. بین آنها می‌روم. این گروه بیشتر از دیگران عصبانی‌اند. یکی از آنها می‌گوید: ”سه ماه حقوق چه دردی از ما دوا می‌کند؟ برو توی این کارخانه نگاهی به سر و وضعش بینداز. هپکو را سوزاندند. بدبخت کردند. حالا سر جنازه‌اش جلسه گذاشته‌اند که سه ماه حقوق می‌دهیم. که فعلا دولتی می‌کنیم. اصلا چرا خصوصی کردید که حالا می‌خواهید دولتی کنید؟ هرکسی به این شرکت آمد، یک تکه‌اش را کند و با خودش برد. سفره شد برای از ما بهتران”.

 

یکی از کارگران در باره سه اصل یا مثلث حاکم بر مجتمع در دوره شکوفائی اشاره میکند:

 

سه اصل: صداقت، توانمندی و تخصص، مثلث موفقیت ما در هپکو بود. یادم هست یکی از تازه به دوران رسیده ها که مجتمع را به قیمت مفت به چنگ آورده بود، گفت این مثلث دیگر به درد نمی‌خورد. بعد به من نگاه کرد و گفت: بدبخت! مثلث موفقیت واقعی این سه ضلع را دارد: خانه: اجاره‌ای، شغل: دلالی، زن: صیغه‌ای! تصور کنید شرکت با آن عظمت را چنین افراد نا مسئول و بی فرهنگ به دست گرفته بودند"

 

یک کارگر دیگر می‌گوید: ”زمانی که خط ولوو اینجا شروع به کار کرد، همان روز هم در اروپا استارت خورد. در چشم به‌هم‌زدنی شرکت را نابود کردند. شرکت را به یکی دادند که آمد توی نمازخانه اینجا به ما گفت نگران نباشید، یک کیلو گوشت به هر‌کدام‌تان می‌دهمانگار ما را از سر خیابان جمع کرده‌اند و آورده‌اند فقرا را اطعام کنندزندگی ما به هم خورد. بعد هم برای ما نیرو می‌آوردند. ما شورشی نیستیم. می‌گوییم کار نداریم. دیوانه شدیم از بس توی این شهر ارواح قدم زدیم. به شرافتت قسم بنویس که این‌قدر وعده دادند و عمل نکردند که به خودمان هم دیگر اعتماد نداریم. می‌خواهند اینجا هم مثل آونگان نابود شود و خیالشان راحت شود. مگر آونگان چه شد؟ یک روز تعطیلش کردند و ‌هزار نفر کارگرش آواره شدند. چند روز تجمع کردند، لاستیک آتش زدند، خودشان را زدند، خیابان بستند؛ اما آخرش هیچ‌کس نفهمید چه بر سرشان آمد. هپکو هم همان راه را می‌رود. مگر می‌شود شرکتی که زمانی دو‌ هزار دستگاه در سال تولید می‌کرد، حالا تولیدش پنج دستگاه در مدت دو ماه باشد؟ شرکت ۱۰ سال است بی‌صاحب است. می‌گویند بروید داخل کارخانه. توی کارخانه چه خبر است؟ آینه دق است“.

 

“داخل کارخانه می‌روم تا ببینم این آینه دق بزرگ چه وضعیتی دارد. کارگران بنر تبریک روز کارگر را که از طرف روابط‌ عمومی شرکت در محوطه بزرگ کارخانه نصب شده، برعکس کرده‌اندسالن اولی که به آن وارد می‌شویم، روزی خط مونتاژ گریدر بوده؛ اما حالا آشیانه کبوترهاست که با ورودمان پر می‌زنند و برای لحظاتی خلوت سالن شکسته می‌شود. روبه‌روی این سوله، سالن دیگری هست که خط مونتاژ لودر است. دو کارگر در کنار یکی از لودرها نشسته‌اند و گپ می‌زنند. یکی از آنها که مسن‌تر است، می‌گوید: ”از سال ۷۶ به هپکو آمدم. در آن سال‌ها هپکو دولتی بود و وضعش خوب بود. ما را فرستادند گروپ آلمان دوره دیدیم. امروز هم که وضع را خودتان می‌بینید. پنج لودر در این خط شارژ کرده‌ایم که برایش لوازم و مواد اولیه نداریمروزی در همین شرکت در مدت یک ماه من ۲۳ دستگاه لودر تحویل دادم. این درد ماست“.

 

کارگر دیگر می‌گوید: ”روزی که این شرکت ساخته شد، قرار بود ۲۴ ‌هزار نفر در آن کار کنند. غذاخوری اینجا توانایی غذادادن به هشت‌ هزار کارگر در سه شیفت را دارد؛ اما چند سال است که تعطیل شدهاگر کار بود که کارگران نمی‌رفتند ریل راه آهن را ببندند. این از بدبختی ماست. به داد هپکو برسید. هپکو دارد نفس‌های آخرش را می‌کشد. شاید این پنج تا لودر که بیرون رفت، این خط دیگر به خودش لودر نبیند”.

 

اینجاست که بغض می‌کند و می‌مانم بین ماندن و رفتن. بالاخره تصمیم می‌گیرم چند دقیقه‌ای بمانم و گپ بزنیم تا حالش بهتر شود و از هر دری حرف می‌زنیم. می‌گوید: ”اینجا مدرسه داشت. دانشگاه داشت. آدم تربیت می‌کرد. یک خانواده بود. الان شبیه قبرستان است. آن ‌طرف زمین‌هایش را می‌خواستند مجتمع مسکونی بسازند و نصفش را به شهرداری بدهند. این طرفش را می‌خواستند بکوبند و دستگاه‌هایش را ببرند بفروشند. عروسی‌ من، به‌دنیا ‌آمدن بچه‌ام، عمرم به این کارخانه گره خورده. باورت می‌شود روزی که خط ولووی اِف اینجا استارت خورد، بهترین خاطره زندگی من است؟. از آن روز افتاده‌ایم به این روز. حتما باید برویم از روی پل خودمان را پرت کنیم که یادشان بیاید روزی هپکویی بود که نگین اراک بود؟”

 

درد‌ دل‌هایش تمامی ندارد. بالاخره رضایت می‌دهد که بروم و این‌بار وارد سوله دیگری می‌شوم که سه کارگر در آن مشغول جوشکاری قطعاتی هستند. چند کارگر دیگر هم مشغول کمک‌کردن هستند. یکی از آنها می‌گوید: ”من یک مهندس ساخت و تولید هستم. با افتخار لباس کارگری پوشیده‌ام و مشغول کارم. هیچ‌کس هپکو را به اندازه ما دوست ندارد. وقتی ۱۵ سال، ‌۲۰ سال برای یک نیرو هزینه می‌کنید، متخصصش می‌کنید، این دیگر یک آدم معمولی نیست، یک سرمایه است برای تمام کشور. دولت این سرمایه را به‌راحتی رها کرد و به کسانی داد که لیاقتش را نداشتند. یکی‌یکی قراردادها را از دست دادیم. آن هپکویی که ما به آن آمدیم، این هپکو نبود. خیلی‌ها رفتند. ما ماندیم در اینجا و می‌بینی که شرکتی که امروز فعلا و روی کاغذ ۹۰۰ کارگر دارد، نهایتا ۱۰ نفر کاری برای انجام‌دادن دارند. سوله ساخت ما ۶۰ ‌هزار مترمربع است. یکی از مدرن‌ترین سالن‌های ساخت آسیاست. همین‌طور یک گوشه افتاده و انگار نه انگار چنین چیزی وجود دارد.

 

کارگر دیگری می‌گوید: ”ما حتی شورا هم نداریم. شورای ما را به هم زدند. برو از نماینده‌های ما بپرس به تو بگویند چه اتفاقی افتاده است”. با یکی از نمایندگان سابق شورای هپکو که حرف می‌زنم، سفره دلش را باز می‌کند. قهرمان کشتی پیش‌کسوتان است و چند مدال جهانی دارد.

 

از او درباره شورای اسلامی کار هپکو می‌پرسم. می‌گوید: ”به همت اداره کل تعاون، کار و رفاه اجتماعی استان مرکزی شورای هپکو، منحل شد”

 

قصه هپکو، شرح زندگی انسانهائی است که از “خانواده” خود و از حاصل کار و تجربه خود محروم شده اند و در جلو چشمشان، سند مالکیت را به اسم راهزنان و طفیلی های اسلامی ثبت کرده اند. آنها وقتی به تباه شدن زندگی و به تعطیلی کشاندن چرخهای زندگی و کارخانه و مجتمعی که خود ساخته اند، اعتراض میکنند با جانوران گارد ویژه حکومت اسلام مواجه میشوند. پرداخت حقوق معوقه فقط خواست آنان برای جلوگیری از خطر گرسنگی و پرت کردن وساپل خانه توسط مالکین مسکن است. خواست آنها، فریاد رسای باز پس گرفتن حق آنان بر مالکیت و اداره مجتمح صنعتی؛ و ادامه تولید و خلاقیت به نفع جامعه است.

 

سرنوشت هپکو و  رزم کارگران و متخصصان و دلسوزان این “خانواده” برای بقاء، باید کسانی را که معتقد اند، رژیم اسلام سیاسی در ایران میتواند سرمایه داری ایران و پروسه انباشت سرمایه را در ایران، “متعارف” کند، قدری به فکر فرو ببرد. “قصه” هپکو که گوشه ای از تاریخ پرشکوه آن را فوقا شنیدید و خواندید، ماهیت واقعی “اسلام سیاسی” در ایران را آشکار میکند. کمونیسم انزوا و کمونیسم ملی و خلقی و دوخردادیهای کارگرپناه، در ایران که اصطلاح “اسلام سیاسی” را “غیر طبقاتی” و “غیر مارکسیستی” نامیده اند و کماکان بر تعقل حاشیه نشینی خود اصرار دارد، باید لحطاتی از “روشن کردن ذهن پرولتاریا” از طریق عبارت پردازیهای پوچ و مطنطن فاصله بگیرد و  قدری دندان روی چگر بگذارد. باید دقایق و ثانیه هائی را در حضور کارگران هپکو، مثل هر انسان واقعی، به جای شیفته شدن به خود و مست و سرمست از عبارت پردازیها، مستمع و “شاگرد” باشند.

 

 آیا چنین طرفیتی دارند؟ آیا واقعا عناصری که سیاه بر سفید نوشتند که دو خرداد و جامعه مدنی اسلام سیاسی، "تکلیف" سوسیالیسم را در اوائل قرن بیست و یک زیر و رو کرد، بالاخره به قدرت عظیم طبقه کارگر برای آزادی خود و  کل جامعه، اذعان خواهند کرد؟ قصه کارگران هپکو به ما میگوید خیر و مطلقا خیر! بین سوسیالیسم کارگر صنعتی، که در کوران بحران انقلابی سالهای آخر دهه  ۱۳۵۰ اولین “حلقه های انقلابی” را در مراکز صنعتی اراک تشکیل دادند، با سوسیالیسم ملی، سوسیالیسم دوخردادی، و سوسیالیسم موعطه ها و ارشاد های بی معنی و رو به دوایر سکتی کمونیسم انزوا، به همان وسعت شکاف طبقاتی، فاصله هست.

 

۱۹ سپتامبر ۲۰۱۹

 

iraj.farzad@gmail.com

 

*.   Heavy Equipment Production Company ( HEPCO )

**.سرن(CERN) بزرگترین مجموعه آزمایشگاهی دنیا در زمینه فیزیک ذرات بنیادی و فیزیک هسته ای است.این مجموعه عظیم و منحصر بفرد در حاشیه شهر ژنو سوئیس در شهر میرین و در مرز مشترک فرانسه و سوئیس واقع شده است.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com