زمانی که جامعه ی مدنی علیه اسلام سیاسی مقاومت می کند

ژوبین خضری
August 23, 2019

ژوبین خضری : چند روز قبل یکی از آخوندهای کردستان به اسم هه لو موضع ارتجاعی را بر علیه ی خواننده ی زن کرد “ماریا هه ورامی” اتخاذ کرد که در سطح رسانه های کردی و شبکه های اینترنتی بازتاب گسترده یی داشت.

 بدنبال اظهارات مه لا هه لو بلافاصله شاهد تقابل دو جناح در جامعه ی کردستان آنهم در سطح چشمگیری شدیم، که شماری از انسانهای آزادیخواه، مبارز و سیاسی،از آن به عنوان تقابل جامعه ی مدنی در مقابل بربریت و توحش اسلامی یاد کردند.

 

زمانی که مه لا هه لو با تعرض جامعه ی مدنی به اسلام سیاسی و مقابله ی توده یی در سطح وسیع روبرو شد، ناچار به توبه شد و در رسانه های کوردی رسما به صورت نیم بند معذرت خواهی کرد. این یک دستاورد برای جنبش توده یی مردم در مقابل اسلام سیاسی بود و مشت محکمی بر دهان اخوندها و اسلامیست های کردستان عراق بود که در سال های اخیر از بلندگوی مساجد به شیوه ی افسارگسیخته تعرض به زنان را شروع کرده بودند. 

 

البته برای اولین بار نیست که هنرمندان کرد مخصوصاً زنان هنرمند مورد تعرض آخوندهای مرتجع قرار می گیرند،به گونه ی که می توان گفت چنین نگرش هایی به امر روتین تبدیل شده است. روزانه ما شاهد صدها جنایت در جامعه کردستان هستیم که در وهله ی اول باید انگشت اتهام را به سوی به اصطلاح حکومت فاسد کردی دراز کنیم، زیرا این دستگاه فاسد عامل و مسبب چنین شرایطی است. در شرایطی که اکثر مردم تا حدی از سیستم مافیایی عشیره ی کردی منزجر هستند که در حسرت دیکتاتور پیشین و معروف تاریخ خاورمیانه “صدام حسین” بسر میبرند. در شرایطی که روزانه شاهد هستیم که دولت فاشیست اسلامی ایران و دولت فاشیست ترکیه، کردستان عراق را به میدان رقابت خود مبدل کرده و بنا به میل خود با زیر پا گذاشتن قوانین سیاسی بین کشوری بورژوازی رفتار می کنند،تا بدین لحظه شاهد نبودیم که آخوندی فتوای مبارزه با این میزان از دزدی و غارتگری سر بدهد و چنین سیاست هایی را محکوم کند، باوجود اینکه در هر گوشه ی از کردستان عراق مساجد فراوانی بنا شده است. ارتش رژیم فاشیستی اردوغان در حالیکه در شهر عفرین با تانک از روی جسد انسانها رد میشدند از هیچ جنایتی دریغ نمی کردند، نه تنها از جانب آخوندهای کردستان مورد نقد قرار نگرفتند، بلکه از اردوغان به عنوان خلیفه ی اسلامی یاد کردند.

 

در این بین عده ی خوش باور ضمن اینکه حمایت خود را از ماریا هورامی در برابر توحش اسلامی اعلام کردند بر این مسئله پافشاری می کردند که به اصطلاح حکومت کردی بایستی ضمن اینکه برخورد جدی با مه لا هه لو داشته باشد در همان حال قوانینی را مشخص کند که آخوندها بخود اجازه ندهند که فتواهای زن ستیزانه را تحت لوای شریعت و آیین سر دهند. با بررسی کوتاه تاریخی به عمر ننگین به اصطلاح حکومت عشیره ی کردی متوجه خواهیم شد که چنین درخواستی تنها می تواند در ذهن انسانی شکل بگیرد که هیچ شناختی از ماهیت این دستگاه فاسد ندارد. اتفاقاً به اصطلاح حکومت کردی با پیشامدن چنین رخدادهایی از نشاط و شادابی دچار سرمستی شده و مشتاق آن است که هر روزه و با مطرح شدن مسایلی از این دست جامعه را به مسیری بکشاند که منافع سیاسی-اقتصادی طبقاتی اش در گرو آن است.

 

لازم به ذکر است که یادآور شوم که چنین اظهاراتی از جانب آخوندهای کردی ابتدا به ساکن نیست و نابخردانه است که چنین دیدگاه و مواضعی را به فردیت مه لا هه لو مرتبط ساخت،زیرا خود اسلام در ذات خود مخالف هر نوع شادی،رقص،آواز و پایکوبی است. اسلام را میتوان همانند سایر ادیان مظهر توحش،سیاه پوشی،رعب و وحشت،جهاد،ابزاری برای تحمیق توده ها و غیره نامید. مبلغین و آخوندهای دینی درصدد هستند که مردم را به این مسیر تشویق کنند که بجای آواز و هرگونه شادی، اوقات خود را با ذکر تسبیح ،نماز خواندن،روزه گرفتن سپری کنند.

 

بر اساس ایدئولوژی اسلامی خوانندگی،رقص،آواز خواندن “ خواه کلاسیک یا پاپ، سنتی یا جدید، جاز باشد یا عاشقانه،حماسی و یا حتی سرود اسلامی و تلاوت قرآن و غیره “ در هر شکلی که باشد حرام قلمداد شده است. زیرا بر اساس احادیث و روایت ذکر شده از جانب “علمای اسلامی” موسیقی صدای شیطان است و با توجه به ویژگی که دارد انسان را از ذکر و یاد خدا غافل می نماید. برای اثبات این ادعا،احادیث و روایت های تاریخی اسلامی متعددی وجود دارند که میتوانیم بدانها استناد بورزیم. برای اولین بار ساختن و نواختن اولین آلت موسیقی توسط شیطان و خوانندگی قابیل در روز وفات حضرت آدم آغاز شده است و از آنزمان تا به امروز بر اساس توسل به چنین خزعبلاتی موسیقی در آیین اسلامی حرام اعلام شده است.


همچنین اسلام به عنوان یک برنامه ی خرافی مانند سایر ادیان برای زندگی  انسان “مردان و زنان و کودکان” وظایفی را تعیین کرده است که سرپیچی از هر کدام از آنها مسئولیت بزرگی را هم در حکومت های دینی و هم از هم جانب خداوند بدنبال خواهد داشت. بر اساس شریعت اسلام زن باید در چهارچوب خانه وقت و‌انرژی خود را در امور خانه داری،مراقبت و تربیت از  فرزندان، پخت و پز و خدمت به شوهرش صرف کند،زیرا در صورتی که خلاف این اجرا شود باعث اختلال در امور خانواده و از هم پاشیدن شیرازه ی خانواده خواهد شد.

 

البته در سوی دیگر چنین پرونده ی موجب شد که ناسیونالیسم کرد بیشتر خودنمایی کند و خود را به عنوان وکیل مدافع ماریا هه ورامی معرفی نماید. یکی از خصوصیات بارز تمام ناسیونالیست و فاشیست ها در این است که با متود اغراق گونه به هنرمندان خود نگریسته و با توصیف های افسانه ی از آنان سخن بر زبان می آورند. اغراق گویی،مبالغه آمیزی، توهین به نژاد و ملیت ها و هویت های غیر خودی یکی از بزرگترین موانع بر سر راه رهایی بشریت در سطح جهانی است که منجر به ایجاد حس تنفر و انزجار در میان توده های مردم و اقشار زحمتکش در جوامع مختلف شده است. از برخوردهای نژادپرستانه ی آلمانی های نازیست در مقابل پناهندگان و خارجیان، برخوردهای فاشیستی پان ایرانیست های سنگ پرست علیه دیگر شهروندان همگی جزو مواردی بشمار می آیند که باعث تفرقه ی قومی و ملی در میان توده های مردم تحت ستم می شوند. ماریا هورامی محمل ایدئولوژی ناسیونالیستی و بورژوایی است و نقد او به اسلام سیاسی از یک موضع ارتجاعی و نه مترقی است، این اما دلیلی نیست که تعرض و توحش اسلام سیاسی در جامعه ی کردستان توسط جامعه ی مدنی تحمل شود.

 

هنر طبقاتی


بدون شک تعریف هنر یکی از هم مهمترین و دشوارترین اموری است که انسان میتواند بدان بپردازد،ولی با وجود این سعی خواهم کرد که در حد توانایی خود در این نوشته ی کوتاه در حد دانش طبقاتی خویش این کار را انجام دهم.


در صورتی که هنر در راستای آگاه کردن انسان به حقوق پایه ایی خود،شرکت و دعوت به مبارزه طبقاتی با تکیه بر آگاهی طبقاتی و‌ در نهایت تحقق امر انقلاب سوسیالیستی گام برندارد لایق هیچ گونه ارزش و اعتباری نیست و بایستی به شیوه ی کاملاً بیرحمانه مورد انتقاد قرار گیرد.

 

زمانی که از هنر سخن می گوییم باید آنرا به دو بخش مجزا از هم تفکیک کرد،هنری که دربرگیرنده ی منافع اکثریت جامعه “طبقه کارگر و توده های زحمتکش” که هدف نهائی اش امر انقلاب سوسیالیستی و رهایی است و هنری که الهام گرفته از سیستم حاکم و منافع اقلیت “طبقه ی بورژوازی “میباشد. همانطور که واضح است این دو گرایش هنر در دو مسیر کاملاً متمایز و متناقض از هم در حال نزاع و ستیزاند. بنابراین هنرمند نیز بر اساس همین معیار به دو طیف انقلابی و ضد انقلابی که هر دو زاییده ی نظام طبقاتی هستند و هیچ نقطه مشترکی با همدیگر ندارند تقسیم میشوند. هنرمندی که دغدغه اش امر انقلاب و هنرمندی که محصول ارتجاع بورژوازی است و از واژه ی انقلاب بشدت در هراس است.


تا زمانیکه ارتجاع بورژوازی حکمفرما باشد هنر انقلابی نیز کماکان رسالت خود را حفظ خواهد کرد. زیرا چنین هنر انقلابی همانند آیینه ی بشمار می آید که تضادهای طبقاتی در جامعه را به تصویر میکشد و به معنایی دیگر بیانگر اعتراضات و ناعدالتی های حاکم بر جوامع طبقاتی است.


در طول تاریخ بشر فلاسفه، هنرمندان و منتقدان و متفکران بزرگی سعی کرده اند که به صورت تفسیری، عام و کلی به مباحث نظری و ارائه ی تئوری در زمینه ی زیبایی شناسی بپردازند و در حد توان خود به سوالات پیرامون این مساله «هنر چیست؟» پاسخ بدهند. آغاز هنر را میتوان به یونان باستان و دوران افلاطون مرتبط ساخت. در اینکه خود زیبایی چه معنایی را در بر می گیرد و یا اینکه مفهوم زیبایی چیزی جز ساخته ی افکار ما انسان ها است سوالات و پلمیک های زیادی را در بر داشته است. هر طبقه ی به سهم خود در تلاش بوده که برداشت مجزا از طبقه ی متخاصم در زمینه ی هنر ارائه بدهد. هنر بورژوایی و پرولتاری هنر برداشت مختص بخود از جهان هستی،احساسات و عواطف انسانی را دارا هستند. ما کمونیست ها در همان حال که با قدرت تمام از انقلاب سوسیالیستی دفاع می کنیم بایستی همین رسالت را در زمینه ی هنر سوسیالیستی هم در نظر بگیریم و بر آن تاکید بورزیم.

 

ایا میتوان زیبایی را انعکاس چیزی دانست که انسان به اشکال مختلف خواهان ان باشد. حال ممکن است این لذت و زیبایی در قالب گفتاری،شنیداری، بینایی و یا به طرق دیگر باشد. حال بایستی با توجه به چنین برداشتی زشتی را نیز نقطه ی مقابل این نوع نگرش و جهان بینی دانست و به تعریف آن پرداخت؟

 

از نظر من میتوان هنر را نوعی اخلاق اجتماعی تعریف کرد،زیرا هنر در نهایت به تبلیغ و ترویج اثرات و‌ جوانب مثبت و منفی در یک جامعه ی مشخص بخصوص در زمینه های اخلاق،آموزش و ‌پرورش، ادبیات،اقتصاد،سیاست و غیره منجر می شود. هنر و هنرمند بسته به جامعه مورد نظر میتواند در زمینه های گوناگونی بر جامعه اثر بگذارد.

 

هنر را میتوان همانند زیربنای اقتصادی جوامع سیاسی به دو دسته تقسیم کرد. هنر بورژوازی و هنر پرولتاریایی. هنر بورژوازی سعی بر این دارد با استفاده از امکانات و مادیاتی که در اختیار دارد اصل طبیعت را به گونه ی جلوه بدهد که در راستای منافعش باشد و میل به جنایت،عرفان گرایی،پوچی گرایی، از خود بیگانه کردن انسان از هستی خویش و غیره را به عنوان اصل طبیعت جلوه نماید.

هنر پرولتاریایی نیز به سهم خود می کوشد که با تکیه بر پایه های مادی تصویر دیگری از انسان و انسان شناسی، جامعه،هستی انسان و غیره به نمایش بگذارد. هنر پرولتاری هنر عینی است که همچون آیینه ی حقیقت را رو به همگان انعکاس میدهد.

 

بدون شک یکی از مهمترین پراکتیک های فرد در طول زندگانی خویش همان انگیزه ی فعالیت انسان است. هنرمند طبقه حاکم بر اساس همین انگیزه در مسیر تحولات جامعه بنا به میل اربابان طبقه حاکم و تجلیل شخصیت بورژوا انجام وظیفه میکند و هیچ گاه به منافع و حقوق مردم زحمتکش و طبقه کارگر نمی پردازد. هنر بورژوازی صرفاً در راستای حفظ سیستم موجود صورت می پذیرد و انجام وظیفه می کند. هنر بورژوازی مالامال از دروغ،ریا،تقلب، جهالت،حس حسادت و غیره است.هنر پرولتاریایی در تلاش است که به پرولتاریا و اکثریت جامعه کمک کند تا حقوق و منافع خود را از طبقه ی متخاصم سوا کنند و با به چالش کشیدن و تقویت میل به مبارزه ی طبقاتی ماهیت واقعی خود را بدانها باز گرداند. اما هنر بورژوازی نه تنها مبارزه نمی کند بلکه در خدمت طبقه حاکم درآمده و سر سازش را در پیش گرفته است. نمی توان انتظار داشت که هنرمندی که محمل ایدئولوژی بورژوایی است، ادبیات رادیکال و مترقی تولید کند، همانطور که نمی توان از زندانبان و جلاد انتظار رعایت حقوق بشر را داشت. بقول ماکسیم گورکی از گدا صدقه طلب نمی کنند.‌( ماکسیم گورکی،هدف ادبیات)

 

تفاوت یک هنرمند با یک شهروند معمولی در اجتماع این است که با استفاده از هنر میتواند عواطف و احساسات و اگاهی خود و طبقه اش، به تعبیر دیگری "روح زمانه" را به جامعه تزریق کند، زیرا هنرمند قادر است که عواطف و احساسات جامعه را برانگیزد و به گونه ی جوابگوی خواست و‌نیازهای بخشی از جامعه باشد. "برای آفرینش هنری ضرورت حیاتی دارد که تصورات هنرمند از هر چند قید و‌ بندی آزاد باشد و به هیچ عذر و بهانه ی خود را محدود و مقید نسازد. بدینوسیله ما مخالفت خود را با همه کسانی که چه در حال حاضر و چه در آینده ما را به پذیرش تعبد هنر به نظام فرا می خوانند اعلام می داریم چرا که آنرا اساساً در تناقض با طبیعت و ذات هنر ارزیابی می کنیم و به این ترتیب یکبار دیگر پای بند راسخ خود را با اصل” آزادی کامل برای هنر” به زبان می آوریم". (کارل مارکس .سانسور و آزادی مطبوعات).

 

 

واقعاً ماریا هورامی دارای چه رسالتی است و مبلغ چه پیامی میباشد؟ آیا برای یکبار هم که شده ماریا و امثال وی در مقابل وضعیت دشوار و جهنمی کردستان عراق صدای اعتراض خود را بلند کرده و به اصطلاح حکومت کردی را بانی این شرایط تعریف کرده اند و سعی داشته اند که از طریق هنرشان پرده پوشی از جنایت و لجن پراکنی های به اصطلاح حکومت شوینیستی کرد بر دارد. آیا کلمه ی از اعتراض در مقابل این سیستم در هنر ریاکارانه ی وی قابل رویت است به گونه ی که روح اعتراض را در دل انسان ها بیدار کند و فرهنگ و مناسبات کثیف و ضدبشری را در جامعه بدور بیاندازد؟

 

هنر بورژوازی نه تنها چیزی به مردم نمیدهد بلکه وجود و هویت واقعی انسان را از وی می گیرد و زندگی تیره و تار را برایش به امری عادی و بی ارزش مبدل میسازد،طوری که گرایش به سیاست و مبارزه را در وجودش سلب می کند. ماریا یا اینکه آگاهانه آب در آسیاب این به اصطلاح حکومت فاشیستی می ریزد و یا اینکه هیچ درک عمیقی از مناسبات اجتماعی ندارد و ذهن کوچکش از این دانش محروم است. ما از هنر بورژوازی چنین انتظاری نداشته و مسلماً نخواهیم داشت و قرار هم بر این نیست که این رسالت به چنین هنرمندانی سپرده شود." نخستین شرط اصلی برای آزادی خودشناسی است و خودشناسی بدون اعتراف درباره ی خود ناممکن است". ( کارل مارکس. سانسور و آزادی مطبوعات. ترجمه حسن مرتضوی. صفحه 52)


وظیفه ی هنرمند بورژوازی تنها  لولیدن در کثافت سیستم و فرهنگ حاکم است به گونه ای که تنها وظیفه اش نوکر صفتی بدون قید و شرط برای دستگاه حاکم است. "کسانی را که می توانند قلم یا قلم مویی بدست گیرند به کسوت خادمین رژیم درآورده است که تنها وظیفه شان توجیه نظام و تعریف و تمجید آن است،آنهم با بدترین اسلوب های زیباشناسانه هنری”. (لئون تروتسکی. مانیفست هنر. پیش به سوی هنر آزاد و انقلابی)

 تروتسکی در ادامه چنین می نویسد که: “اما باید پذیرفت که در جهان معاصر شرایطی که خلاقیت افراد را ممکن می سازد بیش از پیش مورد تهاجم و تخریب واقع شده اند. تنزل سطح آثار هنری بهمراه تنزل شخصیت هنرمندان نیز ریشه در همین مسئله دارد". (لئون تروتسکی. مانیفست هنر. پیش به سوی هنر آزاد و انقلابی).

بی دلیل نیست که تروتسکی اذعان می کند که دولت نازیستی آلمان تلاش بخرج داد که تمام هنرمندانی را که کمترین گرایش و سمپاتی به آزادی را داشتند سرکوب کند. البته در چهارچوب هر نوع حکومت سرمایه داری چنین وضعیت مشابهی برقرار است با این تفاوت که نوع سرکوبها و سانسورهای بکار گرفته شده از جانب دولت فرق می کند. طبیعی است که هنر پرولتاری و انقلابی از جانب بورژوازی مهر بی اخلاقی و بی هنری بخورد.

 

همانطور که مارکس تاکید می کند که تاریخ همه ی جوامع تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است بدون شک در همه ی تاریخ شاهد جدال و تضاد هنر انقلابی و ارتجاعی “ضد انقلابی” نیز بوده ایم. زیرا هنر به نوبه ای خود محصول فرهنگ حکومتی است که شیوه ی تولید و مبادله را در جغرافیای مشخص سیاسی هدایت و رهبری می نماید. چیزی که مارکس که در مانیفست از آن به عنوان ارزش شخصی انسان به ارزشی برای مبادله نام میبرد. “ بورژوازی از هر چند نوع فعالیتی،که تا آن زمان محترم شناخته می شد و با توقیر و‌تکریم بدان می نگریستند،هاله ی تقدس برگرفت. وی پزشک،قاضی،روحانی،شاعر و دانشمند را به خدمتگزاران اجیر و مزدبگیر خود بدل کرد”. (کارل مارکس،فریدریک انگلس. مانیفست کمونیست. بورژواها و پرولتارها).

 

نتیجه گیری

 

در همان حال که ما موضع گیری فوق ارتجاعی ملا هه لو را نقد و رسوا می کنیم اما در همان حال نیز رسوا کردن هنر بورژوازی ناسیونالیستی کردی را ضرورتی انقلابی می دانیم . در تحلیل نهایی اسلام و ناسیونالیسم هر کدام با توجه به نقش خود در راستای حفظ دستگاه حاکم در تلاش هستند. بحث ما هنری است که از رهاسازی کل انسان سخن بردن زبان میاورد. هنرمندی که در این راه قدم گذاشته از اخلاق.فرهنگ و هنر بورژوازی پروایی نداشته و به اشکال مختلف در مقابل این سیستم به مبارزه برمی خیزد. ما کمونیست ها باید از هم اکنون جهت ایجاد حکومت سوسیالیستی برای دفاع از هنرزیباشناسی تلاش کنیم.

 

هنر ماریا و امثال وی در موقعیتی قرار دارد که بدون پشتیبانی دستگاه سرتا پا فاسد به اصطلاح حکومت عشیره ی کردی قادر به بقا نخواهد بود،بنابراین طبیعی است که امثال وی جهت رهایی از منجلاب هنر بی هنری دست به دامان این دستگاه فاسد می شوند. بدین وسیله چنین هنرمندانی در قبال چنین پشتیبانی مادی هنرمند موظف هستند که به هرگونه نوکرصفتی، رذالت و پستی تن دردهند.

 انچه مسلم و ‌روشن است این است که من به عنوان فرد کمونیست در همان حال ضمن دفاع از ماریا هورامی در پی توجیه هنر وی نیستم و قصد ندارم با نقد مواضع ارتجاعی ملا هه لو برای یک لحظه هم که شده نسبت به هنر ماریا هه ورامی و امثالهم که ربطی به منافع مردم زحمتکش و طبقه کارگر کردستان ندارد و صرفاً مقاصد ارتجاعی را دنبال می کند دچار توهم شده و یا اینکه چنین خیالاتی را در سر بپرورانم.


ما ناچاریم در مقابل تعرض توحش و بربریت اسلامی حتی به هنر بی مایه ی بورژوایی موضع گیری کنیم و آزادی انسان و هنر را به عنوان مطالبه یی حداقل و دمکراتیک جزو مطالبات خود بدانیم. در عین حال ما به یک سیستم منسجم زیبایی شناسانه در برخورد به پدیده های سیاسی و اجتماعی نیازمندیم، سیستمی که بتواند یک دستگاه منسجم فکری را نمایندگی کند و در کشمکش بین جناح های مختلف بورژوایی به نیروی این یا ان جناح مذهبی یا سکولار بورژوازی تبدیل نشود. باید در مقابل مه لا هه لو از ماریا هورامی دفاع کرد، اما دفاع از ماریا هورامی به معنی مهر تایید گذاشتن بر هنر بورژوایی و ناسیونالیستی محمل ایدئولوژی بورژوایی نیست. اگر ما از رهایی ملی دفاع می کنیم، از ناسیونالیسم دفاع نمی کنیم و اگر از ازادی هنر حتی هنر بورژوایی و عقب مانده هم دفاع می کنیم، از خود هنر ارتجاعی و بورژوایی دفاع نمی کنیم.


ژوبین خضری 2019.08.11


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com