ناسیونالیزم عظمت طلب ایرانی (بخش دوم)

جلال برخوردار
May 31, 2018

جلال برخوردار : شهر از نقطه نظر تکوین تکامل تاریخ  اجتماع آدمی را از زیر سلطه مطلق و مستبد آسمان و خاک و مقدرات آسمانی بیرون کشید  به او دانش و آگاهی و علوم و رفاه عمومی نه تنها هدیه داد

+++

ناسیونالیزم عظمت طلب ایرانی (بخش دوم)

دولت و ملت: شهر و کلان شهر*

شهر از نقطه نظر تکوین تکامل تاریخ  اجتماع ادمی را از زیر سلطه مطلق و مستبد اسمان و خاک و مقدرات اسمانی بیرون کشید  به او دانش و اگاهی و علوم و رفاه عمومی نه تنها هدیه داد بلکه ساختن اگاهانه جامعه و جوامع را به این حیوان سخنگو نشان داد. به ادمی اراده و تواناثی و هویت اجتماعی و حق رای و دموکراسی و حق انتخاب و رفا عمومی داد. به او طول عمر بیشتر و امنیت و ارامش هم سرنوشتی داد. شهرها در‌واقع امر پناهگاه احاد انسانی هم بودند و این شهرها بودند و هستند که فراریان از دست قدرت مطلق بی‌کفایت خاک و آسمان و فراری از دست قدرت مطلق شاه و سلطان و زمینداران برده دار را در خود جای داد. شهر به بشریت قدرت تولیدی حیرت انگیز اهدا کرد. شهر و کلان شهر یگانه ملت واحد بشریست و به همین دلیل هم هست که همه فرماسیونهای اجتماعی و تاریخی پیشا خود را در خود بلعیده است . ملتهای کهن و باستان و منحصر به فرد چند سده ای را در خود هضم کرده است – شهر به ادمی هویت اجتماعی نو و مولتی فیس و ماوراه هویتهای قومی و ملی داد و از این رو هویت شهری درتقابل و ضدیت با هویت ملی و قومی قرار دارد - شهرعالی ترین و پیچیده ترین نهاد اجتماعیست که ادمی تاکنون ساخته است  و طبقات نوین اجتماعی – کارگر و سرمایه دار از تراودات شهر و شهریان هم هستند. شهر وکلان شهر الترناتیو ملت و دولت هست و اگر این حکم مارکسیستی درست وصحیح باشد که طبقه کارگر ملت و ملیت ندارد اما بدون شک و تردید ان نهاد اجتماعی که نه تنها طبقه کارگر را متولد ساخت بلکه هویت اجتماعی و مادی او را به مظهر وجود اجتماعی رساند شهر و کلان شهر هست و بدون شک و تردید شهر زادگاه و محل کارو زیست و هویت اجتماعی اولیه هر کارگری بطور یونیورسال هم هست.

 

 

اگر این حکم را قبول داشت که بشریت عالی ترین موجود خالق اجتماعی هست این حکم فقط می تواند از آن مکان های باشد که سرگل همه شگفت انگیزهای این حیوان سخن گو را در خود جای داده است . ان نهاد و مکان اجتماعی که به ایده و عقاید و ارمانها و خلاقیتهای بشری مادیت و واقعیت اجتماعی بخشید - شهر و شهرنشینیت. شهرها و تاریخنا بر دو الی سه منظور درست و تکوین تاریخی را از سر گذرانده اند – بر سر روابط و مناسبات بازرگانی و اقتصادی و تکوین صنعت از مایکره به ماکره و البته مراکز قدرت سیاسی. شهرها و از همان چند هزار سال قبل جوامع شهری مذهبی بین النهرین و شهرهای هندی و چینی گرفته تا امپریالهای دوران باستان و پایتختهای تجاری اروپاثی گرفته بر دوالی سه اصول بالا بناه شده اند و امروزه ادمی نه تنها شهربه مفهوم نهاد الترناتیو بلکه کلان شهررا از خود تراوت داده است و در واقع باید گفت که شهر و کلان شهرهای میلیونی امروزی ملتهای مدرن بشری هستند.

در طول قرون متمادی جوامع انسانی در سراسر جهان ارتباطات نزدیکی باهم داشته اند اما طی یکی دوقرن اخیر این موضوع افزایش بیسابقه ای یافته و بویژه در طی چند دههُ اخیر سرعت ادغام جهان بطور حیرت انگیزی افزایش یافته است. تغییرات بیسابقه در ارتباطات، حمل و نقل و فناوری یارانه ای، این روند را به انگیزه و مبناهای جدیدی رسانده و جهان و جوامع بشری را بیش از هرزمان دیگری نه تنها بهم نزدیکتر بلکه عمیقا بهم وابسته تر نیز کرده است. شرکتهای فرا و چندملیتی محصولات و کالاها را در بسیاری از کشورها تولید و برای فروش بدست مصرف کنندگان در سراسر جهان میرسانند.

پول و کالا و فنآوری و موادخام بمثابهُ شاخه های اقتصادی همیشه سریعتر وجلوتراز مرزهای ملی و دولتی حرکت میکنند. در مقایسه با ملل و اقوام و دولتها، ایده ها و فرهنگها همراه با محصولات و کالا و امور بین المللی مالی آزادانه تر گردش میکنند از همین رو قوانین ملی و بین‌المللی ، اقتصاد، جنبشها و افقهای اجتماعی کلاسیک که طی یکی دوقرن اخیر تکوین یافته‌اند را در سطح بین المللی به عمیقترین شکلی دگرگون کرده و مناظر سیاسی ملی و بین‌المللی به یک افق بی دورنما سوق داده است. چنین سرعت حیرت انگیزی در مبادلات جهانی البته تابع یک فرماسیون و تنافض کهن جوامع بشریست. این فرماسیون، یعنی ظهور و توسعهُ شهر و کلان شهرهای مرتبط و یا بعبارتی دقیقتر دست بالاپیداکردن شهر و کلان شهر بر نهاد دولت و ملت بنمایندگی از فرماسیونهای خارج از شهر و کلانشهر و یا همان فرماسیون ده و روستا به مفهوم ایدولوژیک میباشد. شهر و کلانشهر در این روند تاریخی متحد استراتژیک جهانی سازی، گلوبالیزاسیون، در تقابل با دولت – ملت قرار دارند. طی 300 سال گذشته تعیین کننده ساختار و مناسبات اجتماعی ملی و بین المللی، دولت بوده که البته هنوز هم هست، اما نقش دولت طی 3 الی 4 دههُ اخیر عمیقاُ تصعیف شده و علیرغم اینکه دولتها نقش قدرقدرتی شاهانه برای خود قائلند اما سازمانها و نهادهای نوینی، شهر و کلانشهر، پا به عرصه زندگی و مناسبات اجتماعی ملی و بین المللی گذاشته اند و اگر چه این شهر و کلان شهرها هنوز و کاملاُ وزنهُ قدرتمند سیاسی ای نیستند اما آنجا که بقدرت اقتصادی و مرتبط کردن جهان برمیگردد قدرتمندترین نهاد اقتصادی دوران تبدیل شده اند.

طی چند دههُ اخیر، جهان به نقطهُ بدون بازگشتی پانهاده است. برای اولین بار در طول زندگی بشری جمعیت شهری بر جمعیت روستا و کانتری به مفهوم ایدولوژیک پیشی گرفته است. اکثریت جمعیت دنیا دیگر نه در جوامع کوچک روستایی و سرگرم کار کشاورزی بلکه در شهرو کلانشهرها و سرگرم کسب دانش و کار در صنعت هستند. این روند تغییر بافت جمعیت البته قابل انتظار بود و دهه هاست که متخصصین جمعیت شناسی و نظریه پردازان اجتماعی را عمیقاُ تحت تاثیر قرار داده است. نفس این تغییر در بافت وبالانس جمعیت شهر بر روستا، در وهلهُ اول نتیجهُ دست بالا پیداکردن صنعت و دانش شهری برتولید کشاورزی و روستایی میباشد که بالاترین تجزیهُ اجتماعی نیز میباشد. آنچه چنین تحول عظیم و بیسابقه ای را ممکن کرده ظهور دوطبقهُ اصلی شهری جامعه سرمایه داری، کارگر و سرمایه دار، هست.  این تحول نتنها از نتایج تحولات تفوق شهر و کلانشهرهای میلیونی بوده بلکه  موتورهای اقتصادی جهانی دیگر نه ملل و دولت بلکه شهر و کلانشهری میلیونیست.

اما نفس تغییر و تحول در بافت و بالانس جمعیتی شهرها و روستاهای جهان نتنها بیان کنندهُ کل واقعیات و تغییرات شگرفی که در شرف وقوع است نیست، بلکه فقط بخشی کوچک  از تغییرات عمیقیست که زندگی بشری را شخم زده است. ظهور و توسعهُ شهرو کلانشرهای میلیونی مرتبط، نتنها اکوسیستم فیزیکی و اجتماعی انسان و جعرافیای وی را تغییر داده بلکه زمینه های تکوین و تکامل تاریخی بعدی به مفهوم انقلابی آن را به منصهُ ظهور هم رسانده است.

شهر از نقطه نظر تکوین تکامل تاریخ  اجتماع ادمی را از زیر سلطه مطلق و مستبد اسمان و خاک و مقدرات اسمانی بیرون کشید  به او دانش و اگاهی و علوم و رفاه عمومی نه تنها هدیه داد بلکه ساختن اگاهانه جامعه و جوامع را به این حیوان سخنگو نشان داد. به ادمی اراده و تواناثی و هویت اجتماعی و حق رای و دموکراسی و حق انتخاب و رفا عمومی داد. به او طول عمر بیشتر و امنیت و ارامش هم سرنوشتی داد. شهرها در‌واقع امر پناهگاه احاد انسانی هم بودند و این شهرها بودند و هستند که فراریان از دست قدرت مطلق بی‌کفایت خاک و آسمان و فراری از دست قدرت مطلق شاه و سلطان و زمینداران برده دار را در خود جای داد. شهر به بشریت قدرت تولیدی حیرت انگیز اهدا کرد. شهر و کلان شهر یگانه ملت واحد بشریست و به همین دلیل هم هست که همه فرماسیونهای اجتماعی و تاریخی پیشا خود را در خود بلعیده است . ملتهای کهن و باستان و منحصر به فرد چند سده ای را در خود هضم کرده است – شهر به ادمی هویت اجتماعی نو و مولتی فیس و ماوراه هویتهای قومی و ملی داد و از این رو هویت شهری درتقابل و ضدیت با هویت ملی و قومی قرار دارد - شهرعالی ترین و پیچیده ترین نهاد اجتماعیست که ادمی تاکنون ساخته است  و طبقات نوین اجتماعی – کارگر و سرمایه دار از تراودات شهر و شهریان هم هستند. شهر وکلان شهر الترناتیو ملت و دولت هست و اگر این حکم مارکسیستی درست وصحیح باشد که طبقه کارگر ملت و ملیت ندارد اما بدون شک و تردید ان نهاد اجتماعی که نه تنها طبقه کارگر را متولد ساخت بلکه هویت اجتماعی و مادی او را به مظهر وجود اجتماعی رساند شهر و کلان شهر هست و بدون شک و تردید شهر زادگاه و محل کارو زیست و هویت اجتماعی اولیه هر کارگری بطور یونیورسال هم هست.

 

 شهروکلانشهرهای امروزی عمیقا نقشی تعیین کننده در سازمان و ساختارهای ملی و بین المللی اقتصادی دارند. وحتی باید بیاد آورد که شهرها برای مدتهای مدید نقش مهمی در شکل دادن به قواعد و ساختن نهادهای محلی و بین المللی داشتند و حتی قبل از کنفرانس 1648 وستفالن، ونیر، آتن  و ووو نهادهای موفق دولتهای شهری بودند که بنوبه خود و در مراحل بعد راه سیر تکوین و مدرنیزه کردن دولت و ملت را هموار ساختند.

شهر و کلانشهرهای امروزی، با کارخانجات و مراکز تولید و  دیپلماسی شهری، با شهرداران، شوراهای شهری، برنامه ریزان و ... بعنوان قدرتهای محلی جدید در بطن و سایه به سایه دولت و ملت ظهور کرده اند و بعنوان نیرویی عظیم در روابط و آرایش بین المللی قدعلم کرده اند و نیز در چهارگوشهُ جهان خواهان سهمی بیشتر و بالاتر در سلسله مراتب هرم سیاسی قدرت هستند. قدرت اجتماعی و ازجمله قدرتهای سیاسی شهر و کلانشهر به نسبت نهاد دولت و سازمانهای ملی قدرتهای محلی هستند که بهمان نسبت در دسترس نیروها و قدرت سیاسی طبقاتی قرار دارند ولی با این وجود در سلسله مراتب قدرت ملی و بین المللی، همچون جوامعه پیشاسرمایه داری، خلع سلاح شده اند. شهرو کلانشرهها در سلسله مراتب و هرم قدرت دولتی و ملی و اگر سازمان قدرت سیاسی ملی دولت مرکزی را سر هرم و قدرتهای استانی و یا ایالتی و در سطوح پایینترو بخش تختانی شهر و شهرداریها بدانیم، نتنها ضعیفترین حلقه بلکه در بخش تختانی هرم قدرت سیاسی قرار دارند و دارای اراده کم و محدودی از خود هستند. که البته این تحکم طبقاتی تماما محدود به دامنهُ قدرت سیاسی بوده و نقش تعیین کننده ای هم دارد، اما آنجاییکه بقدرت اقتصادی و خلق و تولید ثروت اجتماعی برمیگردد داستان کاملا برعکس هست و این شهر و کلانشهرها هستند که حرف آخر را میزنند. بطور مثال، دنیای بهم تنبیده شدهُ امروزی بر شانه و ستونهای شهر و کلانشهرها، در مقایسه با روابط و مناسبات ملل و دولتها ایستاده‌اند و درواقع و بطور دقیقتر ملت و دولتها به مفهوم اقتصاد ملی  امروز نقش و موقعیت تماما ارتجاعی را نمایندگی میکنند. شهر و کلانشهر بعنوان مراکز تولید ثروت اجتماعی و ملی عملا در سلسله مراتب قدرت سیاسی خلع سلاح شده و دارای اراده کم و بسیار جزئی در سیر کنترل سیاسی شهررا از خود دارند. چنین آرایش و تقسیم کاری البته شرایط و امر جدید و امروزی نیست و همانطور که ایدئولوژی آلمانی نیز توضیح داده است در قرون وسطا هم شهرها مدام تحت محاصره و حملهُ خوانین سلطنتی و امپریالهای اشراف و فئودال قرار داشتند و همانند امروز که نهاد دولت و ناسیونالیزم ملی مسئول جمع آوری و غصب ثروت اجتماعی از شهر و کلانشهرها هستند و از این مهمتر همانطور که ایئولوژی آلمانی توضیح داده است عوارض گمرکی و تعرفه های حمایت ملی ریشه در حقوق ویژهُ خوانین فئودالی و اشرافیت جوامع پیشاسرمایه داری دارند.

نقش و جایگاه اقتصادی شهر و کلانشهر در زندگی امروزهُ آدمی عاملی تعیین کننده در روابط و مناسبات اقتصادی و تولید ثروت اجتماعی دارند. بطورمثال، تاجاییکه به تولید ناخالص جهان برمیگردد 600 شهر و سوپرکلانشهرهای سراسر جهان، که به سی 600 شناخته میشوند، مسئول تولید دوسوم ثروت اجتماعی جهان هستند و 90 درصد از اختراعات و کشفیات علمی را به اسم خود ثبت کرده اند و نیز حدود 15 تا 18 درصد ازکل جمعیت بشری را درخود جای داده اند. امروزه بیش از نیمی از جمعیت جهان در مناطق شهری و کلانشهرها زندگی میکنند و تعداد شهرهایی که بیش از یک میلیون نفرجمعیت دارند به بیش از 400 شهر رسیده، که با این روند تاکنونی پیش بینی میشود تا سال 2030 تقریبا دوسوم جمعیت جهان در مناطق شهری و کلانشهرها اسکان یابند. تعداد کلانشهرهای با جمعیت بیش از 10 میلیون از سه شهر در سال 1975 میلادی برقم حیرت انگیز 18 شهر با حداقل 10 میلیون نفر جمعیت در سال 2010 رسیده است و انتظار میرود تا سال 2025 میلادی به 27 کلانشهر با جمعیتی بیش از 10 میلیون برسد.

ملت : شهر - سوسیالیزم در قرنهای نوزده و اوایل قرن بیست.

این سؤال که سوسیالیسم و یک جامعه آزاد و برابر می‌تواند چه نظامی باشد به قدمت خود اسم و نام سوسیالیسم هم هست و بخش قابل توجه ای از ادبیات و فرهنگ بشری را مستقل از فرهنگ و زبان و بطور یونیورسالی را به خود اختصاص داده است و در این میان موضوع و مقوله کهن دولت و ملت و البته شهر و شهریان یکی از تمهای اصلی ادبی و اجتماعی هم هست.حقیقت امر این هست که تجارب تاکنونی سوسیالیستی بر محوریت و مرکزی مدرنیزه کردن واحد سیاسی ملت و دولت بوده است و این مهم شامل تجارب سوسیالیستی قرنهای 19 و 20 هم هست.

در غیاب توسعه و تکوین تاریخی نهاد شهر و کلانشهر، این ملت و هویتهای ملی بود که از بطن فرماسیونهای اجتماعی پیشاسرمایه داری تولد یافته و آن نهاد و ابزار تحکم تاریخی ای که جوامع پراکنده روستایی و امپریالهای فئودال – سلطنتی، امت و ولایت، را به واحد سیاسی ملت منتقل کرد نهادی نبود  جز نهاد دولت. نهاد و فرماسیون امت – ولایت و ملت همه و همه اشکال تاریخی فرماسیون ده و روستاثی هستند . قرنهای 19 و 20 میلادی، قرون و دوران ازهم پاشیدگی و تجزیه جوامع هزاران سالهُ فئودالی و سلطنتی بود و پروسهُ تکوین و شکلگیری نهاد ملت و دولت و ناسیونالیزم ملی در غیاب شهرهای توسعه یافته و البته مرتبط  این نهاد ملت بود که از فرماسیونهای اجتماعی امت و ولایت عروج یافت. این دست بالا پیداکردن و تکوین تاریخی ملت طبیعتا نمیتوانست شرایط و پلاتفرمی  جز پروسهُ تشکیل و عروج نهاد ملت و روند صنعتی شدن، و در یک کلام عروج جنبشهای استقلال طلبی و به اصطلاح رهاثی ملی بوده باشد. سوسیالیزم در قرن 19 و اوایل قرن بیستم مطلقاُ نمیتوانست شرایط و پلاتفرمی جزشکل بازار ملی و پروسهُ صنعتی شدن و تکوین نهاد سیاسی و مدرنیزه کردن دولت و ملت و تجزیهُ جمعیتهای انسانی از دهقان و روستایی به کارگر و شهرنشینی بوده باشد، و این مهم تماما یک اجبارو تحکم تاریخی و اجتماعی بود و نه یک انحراف در تئوری و استراتژی سوسیالیستی . سوسیالیزم برای دوران مارکس و انگلس و حتی بلشویکها موضوعی نبود جز تشکیل و مدرن سازی ملت و دولت و پروسهُ صنعتی شدن در بطن ازهم گسیختگی و تجزیهُ جوامع هزاران سالهُ فئودالی و سلطنتی بوده باشد چرا که شهر و کلانشهرها در چنین موقعیت توسعه یافتگی نبودند که جوامع ازهم گسیختهُ امپریال فئودالی را درخود هضم کند ونیز کلاسیکهای مارکسیستی اساسا با موضوع تجزیه و دیس انتگره شدن جوامع سلطنتی و مذهبی اروپایی درگیر بودند و نه با شهر و کلانشهرهای میلیونی مرتبط و بهم تنیده امروزی . در آثار مارکس و انگلس مواردی هست که از ملت بعنوان یک تحول مثبت و پیشرفت تاریخی سخن گفته اند و بر مرکزگرایی و پروسهُ تشکیل ملل کم و بیش تاکید داشتند، ولی این بدین دلیل بوده است که واحد سیاسی ملت یک توسعه و پیشرفت تاریخی را نسبت به فرماسیونهای پیشا ملت نمایندگی کرده است، که  این تحول تاریخی مثبت فقط و فقط در غیاب توسعه و تکوین شهر و کلانشهرهای توسعه یافته ممکن بوده است. بدین منوال، روشن و واضح است که ظهور و بلوغ طبقاتی-اجتماعی کارگر و سرمایه دار نه محصول نهاد ملت و دولت بلکه از نتایج توسعه و تکوین تاریخی شهر و کلانشهر است. مارکس و انگلس در کتاب ایدولوژی آلمانی بخش شهر و روستا این فاکتور تعیین کننده تاریخی را توضیح داده‌اند که ظهور و توسعه شهر و کلان شهرها ملتها را مضمحل و به حق نابود خواهد کرد و پایه اتحاد بین‌المللی کاردر همین نکته یعنی ظهور و توسعه شهرو کلان شهرهای مرتبط میلیونی هم هست.

 

 

 

دولت و ملت

تصویر و برداشت عمومی در میان مردم و نیز ملی گرایان براین مبناست که دولت و ملت اجزای یک تن واحد، و یا بقول معروف دونیمهُ یک سیب هستند. اما این تصویر کاملاُ اشتباه و بدور از حقیقت بوده و ادعایی کاملاُ بی پایه است و تمایز این دو بمراتب فراتر از تمایز آکادمیک و صرفا دانشگاهی ست. دولت به مفهوم اجتماعی و ایدولوژیک ان مقوله ای فراتر از قوانین ملی و پارلمان و رثیس جمهور هست و در تحلیل نهاثی و اگر چه یک مقوله سیاسی تاریخی تکاملی طبقاتی پیچیده و به نمایندگی از طبقه حاکم سرزمین و حیطه های مرزی و جعرافیاثی را تعیین می کند، ملت و هویتهای ملی – قومی را مهندسی میکند، قوانین و اصول حاکمیت ملی را برقرار و تثبیت میکند، قدرت وکنترل پلیسی و نیروی نظامی ملی و زندان و روشهای سرکوب و کنترل ایجاد میکند، دولت اعلام جنگ می‌دهد وتمامی شئون زندگی اجتماعی را میلیتاریزه می‌کند ، معاهدهای بازرگانی و تجاری – ارزی – صنعتی را منطبق با منفعت طبقه سرمایه دار و با دنیای خارج را سازمانداده و هدایت میکند. از اینرو میتوان بوضوح دید که دولت نوعی صلاحیت و قدرت منحصربفرد در جامعه است که قدرت و پایهُ آن به می‌گردد به قدرت و هژمونی پادشان و سلاطین قرون وسطا . دولت ملت را میسازد، از اینرو تعیین کنندهُ هویتهای ملی هم است. یک دولت میتواند برخلاف ملت همسایه یک ملت و امت اسلامی و یا ملتی سلطنت طلب و یا حتی ملتی سکولار را از خود تراوت دهد. دولت و ملت حتی اسم و رنگ و پرچم و سمبلهای ملی و قومی را تعویض و خلق و وقایع تاریخی کهن و باستان را دلبخاه به کمک می‌گیرد .

دولت و ملت به آدمی کابوس وجنگهای ویرانگر اول و دوم بین‌المللی و میلیونها کشته را هدیه داد – جنگ ویرانگر ایران و عراق و جنگهای چند ده ساله را تولید می کند.اشخاصی همچون ادولف هیتلر و روح الله خمینی وسلطنتهای مطلق را از خود تراوت می‌دهد. دولت و ملت روح امپریال و سلطه گر ملی را می‌سازد .دولت و ملت میلیتاریزم و سرکوب پلیسی را به عامه مردم تحت عنوان منافع ملی توجیه می‌کند و تریلیون دلارثروت اجتماعی را در سرکوب و ستم استثمار صرف می کند. دولت و ملت صنایع نظامی و کشتار جمعی تریلیون دلاری را  به ما تحویل میدهد .دولت و ملت ایدولوژیهای فاشیستی تمامیت عرضی و به اصطلاح استقلال ملی از خود تراوت می‌دهد و کابوس سوریه و فلسطین وایدولوژیهای فاشیستی صهیونیزم و شیعه گری و پارسی ونظامهای به اصطلاح دموکراتیک امپریالیست غربی را به کابوسهای بشری را خلق می‌کند. دولت و ملت حتی در دموکراتیکترین و سیویک ترین شکل آن هنوز که هنوز هست یک مقوله امپریال و سیر به جهان خواهی دارد.مقوله سیاسی دولت و ملت منشاه همه جنگهای ملی و قومی و تقسیمات جعرافیاثی چند قرن گذشته هم هست. حقیقت امرو بر مبنای تجارب تاریخی چند قرن گذشته دولت و ملت قابل رفرم و اصلاح نیست و این حکم که گویا یک نوع تثوری خاص دموکراتیک هست که می‌تواند ملت را مدرنیزه و بری از روح و جوهر امپریال بسازد بسادگی بی‌پایه  و خلاف تجارب تاریخی یکی دو قرن گذشته هم هست و ایدولوژی آلمانی بخش شهر و روستا این حکم تاریخی را 170 سال پیش کشف و اثبات کرده است. شهرو کلان شهرها و اگر چه از طریق یک روند جهانی لیبرالی عملانا  و تا جاثی که به قدرت اقتصادی و الترناتیو اجتماعی و مرتبط کردن دنیا برمی‌گردد نقش یک رهبر و لیدررا به عالی ترین شکلی به سرانجام رساندهاند امری و تحول تاریخی که نه برای دوران ایدولوژی آلمانی مارکس و انگلس مطرح بود و نه برای دوران بلشویکها. شهر و کلان شهرها الترناتیو ملت و دول هستند و  شهر و کلان شهرها در مقابل دولت و ملت دست بالا را دارند.

هویتهای ملی و قومی مقولاتی مهندسی شده و عمیقاُ سیال و بدون وقفه در حال تغییراند. برای شکل و قوام دادن به ملت و هویت ملی، از هر نوع استراتژی و فاکتور و از مولفه های باستانی و گذشته تا سمبلهای امروزی و حاضر و آمادهُ طبیعی و جغرافیایی استفاده می‌شود و بر این مبنا هم هست که ملت و هویت ملی یکی از نامتعین ترین و دلبخواهی ترین تعاریف و تعیین های اجتماعی ست. مقایسه هویتهای ملی و قومی با هویتهای شهری بنوبه خود میتواند نه یک موضوع روشنگری و آموزشی عمیق بلکه نقد ایدئولوژیهای ملی هم باشد.

ناسیونالیزم بعنوان ایدئولوژی و چهارچوب سیاسی ای که به پروژه های ملت سازی و قومی بیان مادی و اجتماعی داد، نقش و جایگاه تاریخی خود در پیشرفت و توسعه تاریخی را از دست داده است و در این برهه و دوران شهرو کلان شهرهای مرتبط گلوبالیزاسیون شهرها و کلانشهرها مطلقاُ منشا کوچکترین توسعه و پیشرفت تاریخی، حتی در شکل و شمایل دولتهای سکولار و باصطلاح مدرن را نمایندگی نمی کند. جهان و سیمای دنیای امروز نه کلکسیون ملل و اقوام بلکه کلسیون شهر و کلان شهرهای مرتبط هست و دولت و ملت به مفهوم اقتصاد ملی همچون جوامع پیشا سرمایه داری که در ملحق شدن به سوخت و سازهای شهری و شهرنشینی مقاومت میکنند هست. ملل و هویتهای ملی برخلاف شهر و کلانشهر، در مدرنترین محتوا مقوله ای عمیقاُ نوستالژیک و مذهبی و تا دلتان بخواهد بر توهم و اوهام متکی میباشد. امروزه آن اقوام و جوامع سلطنتی مذهبی که پایه و شالوده نهاد دولت و ملت را تشکیل داده‌اند بدرجات زیادی در سازمان و ساختارهای شهر و زندگی شهری حل شده‌اند و از این رو هم هست که یک دره عمیقی بین هویتهای شهری و ملی را به اشکارترین شکلی می‌تواند دید. ملیگرایی و تشکیل دولتهای ملی و متحد و منسجم کردن میلیونی رعایا و بردگان رهاشده از قیدوبندهای هزاران سالهُ جوامع فئودالی، تحول و پیشرفت تاریخی عمیقا انسانی و مادی بود و این مهم مربوط بتحولات و انقلابات در قرون 18 و 19 و 20 است. همهُ آن فاکتورهای توسعه و پیشرفت تاریخی از غالب شدن زندگی و هویتهای ایدئولوژیک شهری گرفته تا رقابت بین شهرها و متصل کردن تمامی سوراخ سنبه های این کره خاکی، آن شرایط و تحولات تاریخی ست که ناسیونالیزم و اقتصاد ملی بمفهوم ناسیونالیستی را در جهت تحولات پیشرفت تاریخی بعدی، کهنه و بی اعتبار کرده است.

ادعا می شود که کمونیستها فقط دو هویت را به رسمیت می‌شناسند – هویت طبقاتی و هویت انسانی. این فرمول بندی که بیشتر به یک عصیان روشن فکرانه شبیه است تا یک تلاش و جستجو برای پیدا کردن هویتهای واقعی اجتماعی انسانی چرا که هویت اجتماعی انسان پایه ای تر و تاریخی تر و مقدم تر از هویت طبقاتی و یا هویت انسانی هست. آدمی و از گذشته های دور و در جعرافیاثی متفاوت و منطبق با فاکتورهای توسعه و پیشرفت تاریخی خود را با هویتهای اجتماعی مختلفی تعریف و بازشناخته است – به عنوان یک ملت و یا قوم و یا شهری وووکه بعضنا واقعی و مادی و عمومنا بر وهم و توهم استوار هستند.هویت اجتماعی شرایطی نیست جز بیان وجود و اثبات حیات اجتماعی بشر و به قدمت زندگی هزاران ساله بشری این هویت اجتماعیست که این حیوان سخنگو را به مظهر حیات و بودن اثبات کرده است .از میان هویتهای امروزی بشری که ملت و قوم و شهریست این هویت شهریست که بالاترین ظرفیت در توسعه و پیشرفت تاریخی را از خود تراوت داده است چرا که شهر و کلان شهر و بطور جهانی بر اصول مشترکی تکوین تاریخی ایستاده‌اند. شهر و کلان شهر و بر خلاف ملل و اقوام که بر تنفر و ضدید با هم استوار هستند- همدیگر را بهتر می‌فهمند و تشباهتهای شهرو کلان شهرها به مراتب از ضدید و تناقض آن برتری دارد. شهر و کلان شهرها و بر خلاف ملل و اقوام بر ارزش‌های یونیورسالی تکامل یافته‌اند و این مهم یکی از اصول اتحاد بین المللی طبقه کارگر هم هست.

 

از نیویورک و لندن و پاریس تا سوپرکلانشهرهای آسیاثی شانگهای و توکیو و پکن و تا کلانشهرهایی امریکای جنوبی ملتهای جدید بشری هستند و دنیا و شهر و ملل را به کاملترین نحو و بطور ثانیه بهم مرتبط و وصل کرده اند. جهان بطور فزاینده ای در حال تبدیل شدن به کلکسیون شهرهای جهانی و گلوبالیزه است و در مرکز این جهان، شهر و کلانشهرهای میلیونی قرار دارند که در عین حال مغز و عضلات اقتصادی جهانی هم هستند. برمبنای روندها و تکوین تاریخ اجتماع شهرنشینی همراه هست با انتقال اقتصادی از کشاورزی به تولیدات صنعتی و خدمات شهری و تقسیم کار سرمایه و کارپایه و اساس این دست بالا پیداکردن صنعت برکشاورزی هم هست و بنابراین شهرنشینی و روند صنعتی شدن دو روی یک سکه هستند. اروپاییها و آمریکای شمالی این پروسه و روند تاریخی را عمدتا در قرن نوزده و بیست با مجموعه ای از تحولات و دهه های پرتحول و نفس گیر به سرانجام رساندند. از انقلابات کلاسیک اروپایی و از جمله انقلاب سوسیالیستی 1917 روسیه تا جنگهای ویرانگر بین المللی و ملی شرایط و تحول تاریخی نبود جز دست بالا پیداکردن شهر و کلانشهر بر فرماسیونهای سیاسی-اجتماعی پیشاسرمایه داری . امروزه مرکز ثقل این پروسه و روند صنعتی شدن و زندگی شهرنشینی در وهلهُ اول در آسیا و آفریقا قرار دارد، و از این رو هم هست که بیش از 80درصد از شهر و کلانشهرهای نوظهور در آسیا قرار دارند که این بنوبه خود بالانس قدرتهای محلی وجهانی را بسمت شرق و آسیا هم متمایل کرده و به احتمال زیاد عمده ترین تحولات آینده منطقه ای و جهان و از جمله مدل توسعه اقتصادی را از آن خود خواهد کرد.

اگر ظهور و تکوین تاریخی مقولهُ سیاسی دولت- ملت محصول ازهم گسیختگی و تجزیه جوامع  و فرماسیونهای امپریال-فئودال-سلطنتی پیشاسرمایه داری بوده است، امروزه نیز ازهم گسیختگی و بحران دولت و ملت نتیجهُ دست بالا پیداکردن قدرت اقتصادی شهر و کلانشهر هم هست. دول و ملل در اشکال پیشرفته و توسعه یافته و یا عقب مانده و در چهارگوشه دنیا در بحران هویتی قرار دارند. اگرچه هنوز نمیتوان در مورد آیندهُ دولت و ملت حکمی نهایی داد اما به سختی بتوان آینده روشن و با افقی را برای آن ترسیم کرد و بطور فزاینده ای نهادهای مافوق و ماورای ملت و دولت را در سطح و مناظر سیاسی بین‌المللی را بوضوح می‌توان دید که عمداتنا بر ساختارهای شهری و لیبرال کاپیتالیستی متکی هستند و این مهم مربوط به آلترناتیوهای آینده هم هست اما دولت و ملت بمفهوم قرون 19 و 20 آن موقعیت رو به زوالی را نمایندگی می‌کند.

 می‌گویند اگر کنگره سراسری شهرداران و شورای شهر و کلان شهرها دنیا را به جای طویله خانه سازمان ملل و پارلمانهای ملی اداره می‌کردند به احتمال زیاد ما نه تنها با دنیای گندیده و تعفنی ملل و اقوام و دول امروزی روبرو نمیبودیم بلکه به مراتب یک دنیای آزاد تر و برابرتر را شاهد می بودیم .

 

آزادی بازرگانی

چند کلمه هم در دفاع از آزادی مبادلات بازرگانی.

سیب زمینی این مواد غذاثی نشاسته ای که از قطب جنوب و شمال تا افریقای خشک قابل کشت و برداشت هست یکی از اصلی ترین مواد غذاثی بقاثی طبقه کار و اقشار کم درامد در سطح جهان و سومین و یا چهارمین مواد پایه غذاثی بشری در دامنه رشته کوهای اند – پرو کنونی – کشف و کشت شد و برای یک دوره تاریخی طولانی 5 الی 8 هزار سال در انحصار جوامع بسته باستان محلی و بومی رشته کوه اند بود. بر مبنای داده های موزه سیب زمینی در شیلی – این جوامع و اقوام باستان بر دانش و تکنیک تولید چند صد و احتمالانا تا پنج هزار نوع سیب زمینی مختلف نه تنها اگاهی و تسلط داشتن بلکه تولید و مصرف ان مقدس می شماردند و از این طریق این جوامع باستان سیب زمینی را به کلکسیون غذاهای بشری افزوند که به نوبه خود هنوز که هنوز هست یک واقعه ای محلی بیش نبود . اما این ازادی تجارت و بازرگانی بین المللی و کشتی رانی قرنهای 15 و 16 و 17 میلادی بود که این مواد نشاسته ای را به معنای واقعی کلمه نه تنها بین المللی کرد بلکه بر سر سفرهای غذاثی  خانواده های بشری و مستقل از نژاد و رنگ و پوست برد و از این طریق یک ثبات اجتماعی غذاثی بقاثی را به جوامع بشری هدیه داد و به همین دلیل بود وقتی انگلس گفت که سیب زمینی همانقدر در انقلاب صنعتی قرن 19 مهم هست که فولاد و اهن . البته این فقط مختص به سیب زمینی نیست و بدون استثنا تمامی مواد غذاثی و کالاهاثی بقاثی بشر منشا محلی دارند که با ازادی تجارت و بازرگانی به کالا ها و مواد در دست بشری قرار گرفتند. منظور و هدف از بازگوثی داستان و تاریخ سیب زمینی تاکید بر این حقیقت تاریخی انگار ناپذیر هست که ازادی تجارت و بازرگانی نقش کلیدی در توسعه و پیشرفت تاریخی و رفا عمومی دارد و برخلاف تمامی تصاویر و تبینهای شیطنتی ایدولوژیهای  ملی از ازادی بازرگانی و تجارت در تقابل تولید ملی به میان کشیده می شود- کماکان ازادی بازرگانی و مبادلات تجاری بین جوامع یکی از تعیین کننده ترین ابزار و وسیله در مبارزه با فقر و فلاکت و محرومیت در تاریخ زندگی بشری بوده است .

 

ادامه دارد

-  جلال برخوردار

می 2018

نمودار درصد جمعیت شهرنشینی جهان (از سال 1800 تا 2014 میلادی)

سال 1800 میلادی، جمعیت شهری 3%

سال 1900 میلادی، 10%

سال 1950 میلادی، 30%

سال 2010 میلادی، 51%

سال 2014 میلادی، 54%

سال 2025 میلادی، 65%

* در این نوشته هر جا به دولت و ملت اشاره شده است منظور اقتصاد ملی و کشوریست.

 

 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com