مادرانی از جنس الماس / ابراهیم حیدری

شعر
January 01, 2020

پیشکش بە مادرانی کە آزادی را بە فرزندانشان دورە کردن

 یاد تمامی عزیزانشان گرامیباد...

 

( مادرانی از جنس الماس )

 

تو فقط پیشمرگ بودی

او زندانی

من تبعیدی

نگرانی گس باد سرد

پاییز را می شد لمس کرد

بە زیر چروکیدە

دست و پوست و صورت پرچین نشان ...

ز ... وهم برف ...

بستن راه ها

سختی گذر

ز تنگە و کوە و کور راەها

ز جادەها ...

بیابان و جنگل و دشتها ...

شبهای غربت

ماندن

بە غریب خانە ها و آبادیها...

ترس

جاش و پاسدارها ...

بە عشق دیدار شما .

گریە ی شوق

بویدن و گرم آغوش و بوسە باران

بە دیدارم کمی دیگر بمان

بی التماس

مادرانی از جنس الماس

          ******

تو فقط پیشمرگ بودی

او زندانی

من تبعیدی

ویلان شهر در سرما و بوران و گرما

می گویند پای در نە ، رە راە گویدت

آدرس

خطی خانا بر کوچک برگەیی کاغذ

نام یک زندان

اوین، قزل حصار، گوهردشت ، قصر...

فرزند در بند و مادر در راە ...

بی خوابی شبها

خستگی جادەها

با آن لهجەهای تە گرفتەی

کردی،آذری، بلوچی، شمالی ...

کافیست برای مقصد با تاکسی  

آنجا در خشم وهجوم و نعرەی وحوش

فحاشی دربان و زندان بان

بە صف ملاقات مادران

پنهان بصورتشان خوا‌هش و التماس

مادرانی از جنس الماس

          ******

کندن و کاویدن این زمین این خاک

با ناخنها، با انگشتها، با جان

بە یافتن 

آغشتە بە خون و خاک

 فرزندان

اینجا، آنجا، لعنت آباد، خاوران ...

کوە آوار میشود

مادر

بی شیون و زاری و التماس

مادرانی از جنس الماس

          ******

تو فقط پیشمرگ بودی

او زندانی

من تبعیدی

مادران پای تمامی این رنجها، دردها، زخمها ماندند

تا فتح قلەها

تا انتهای یک آغاز سرخ

با قامتهای خمیدە

وباورهای استوار

بی ترس و هراس

مادرانی از جنس التماس

همین است ...

مادران هرگاە بمیرند زود است .

 

ابراهیم حیدری . ٢٠١٩


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com