«دریا» ... دو شعر از: زهره مهرجو

شعر
December 14, 2019

«دریا»

دو شعر از: زهره مهرجو

 

«دریا»

 

می جوشد دریای بی کرانه

و با امواج بلندش

نقاب شب فرو می افتد.

 

می خروشد دریای پیوسته

و در هر لحظه

رمق از شب کاسته می شود...

 

 

The Sea

 

The infinite sea flows

and by its rising tides

the night is unveiled.

 

The ceaseless sea roars

and moment by moment

the night wears away…

 

 

«زندگی»

 

دیدگانم را بر زیبایی های زندگی نمی بندم،

از هر آنچه که به شگفتی می آورَدم

از طبیعت

روی نمی گردانم.

 

زندگی مملوّ از شگفتی هاست...

و من بخشی از زندگی ام!

 

پس مادامی که هستم،

نگاه می کنم، می شنوم

حس می کنم

سخن می گویم...

 

تا بدینسان، هستیِ بی کرانه

بر من اثر گذارد،

و از خویشتن بر هستی

اثری بر جا نهم.

 

 

Life

 

I do not shut my eyes

to the beauties of life,

Of what amazes me

I do not turn away.

 

Life is full of wonders…

And I am a part of life!

 

So, for as long as I am,

I see, I hear

I feel and I speak…

 

Thus, the boundless life

will have an impact on me,

and I shall make my mark in life.

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com