آسپانگ بانهوف

شعر
November 10, 2019

آسپانگ بانهوف
به یاد 10000 جهودی که بین سال های 1939-1942
از آسپانگ بانهوف  برده شدند.
…آنان هرگز باز نگشتند

گذشته ها … هرگز نگذشته اند
زخم ها… هرگز التیام نیافته اند
من می مانم  ایستاده
با خون تازه… جاری
از تمامی زخم های تاریخی ام
همچون روزهای حادثه ها

خاطرات من … من هستند
و من نیستم چیزی…
مگر پیوند بین
دیروز…امروز و … فردا

هنگامیکه آتش های دیروز
می گسترانند شعله ها یشان را در من امروز
انفجار ها تکرار می شوند
و هرگز رنج های رفته …
نمی گردند غرق در سکوت

می شنوم من …
صدای سوت  ترن ها را
 در آسپانگ …
و می بینم ترن ها را
که با سینه هایی پر از بخار…
می گشایند چتر های بزرگ سفید
بر بالای تمامی آه های عمیق و بیشمار

سکو ها در تپش اند…
با رنج … جدایی… با رنج… اضطراب
صدای سنگین پاشنۀ چکمه های سیاه
صداهای عامرانۀ  تند و مهاجم حامیان راسیست سرمایه
وحشی و خشن…
در طلب جدایی ها
خطوط عشق… قطع می شوند

مادر ها را جدا کرده می برند
پدر ها را جدا کرده می برند
آه… این اوست
مادر ژاکوب یک ماهه را می گویم
پس کو …
ژاکوپ کجاست…
او را از بغلم کشیدند و بردند
حال پنج کودک خردسال ام… در خانه تنها یند

کودکان را از پدر… کودکان را از مادر …جدا می کنند
تا آنان…
شاهدان دود دودكش ها باشند
از دود آنانی که … فقط یک شماره اند

این وحشت… این خشونت
این جنایت نژاد پرستانۀ اشرافی
پنهان در تاریکی ها
و با وقاهت در روشنایی ها
کشان کشان… خود را رسانده تا امروز
در تلاش … برای یافتن راهی نو
تا بنشیند … بر بال های آینده
در حفاظت سرمایه

کجا می برند شما را دوستان کولی من
تو … همواره دوستدار سرود های  ما بودی
حال بشنو… این سرود آخر ماست

ترن ها … ترن ها
ترن رنج ها…
ترن آه ها…
ترن الم و سیاه روزی ها
ترن چشم های گریان
ترن دردها و اضطراب ها…
ترن دل های خونین…
ترن پیوند های گسسته … جدایی های ابدی
ترن قطع رابطه ها
آه… ترن ها….ترن ها…

بدرود … وداع … رفیق عزیز من…
کجاست مقصد ؟
وداع … شجاع باش رفیق من
دور نیست مقصد …
بازداشتگاه متهازن… محل اعدام ها…

چیک چاک…چیک چاک…
حال … در حرکت است قطار
شال کوچک و سرخ اش…
در وداع  و تکان  دست 
 سوت و شتاب  قطار
می گردد یک ستارۀ سرخ

فرح نوتاش
وین … نوامبر 2008
ترجمه از اصل انگلیسی در کتاب شعر 5
اصل انگلیسی در کتاب شعر  6
www.farah-notash.com

متهازن: بازداشتگاه نازی ها در 220 کیلومتری وین
آسپانگ بانهوف : یکی از ایستگاههای  قطار در وین آن زمان
ژاکوپ: پسر یک ماهه ای که امروز پیر مردی است و در وین زندگی و هنوز کار می کند.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com