برای امیر حسن پور ... بیانیۀ عشق و شور برای یک شورشگر

حزب كمونيست ايران (م - ل - م)
June 21, 2019

برای امیر حسن پور

بیانیۀ عشق و شور برای یک شورشگر

 

پیام کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (م.ل.م) در مراسم بزرگداشت رفیق امیرحسن پور در تورنتو کانادا (تابستان 1396-2017)

 

وقتی به امیر فکر می کنیم، صدای گرمش را می شنویم که میگوید: چگونه می توان آن چه بر مردم دنیا می رود را دید و زیر و رو نشد؟ چطور می شود محرومیت غیر ضروری و بیرحمانۀ میلیاردها انسان از ابتدایی ترین نیازهای انسانی را تحمل کرد و رانده شدن دائمی اکثریت مردم به حاشیۀ خلاقیت و تولید فکری، آفرینش هنری و درگیر شدن در لذت کشف و اختراع را با آرامش برگزار کرد؟ چطور میشود گرسنگی فراگیر جهانی، جنگ های امپریالیستی پایان ناپذیر، گسترش ترسناک تعصب و تاریک اندیشی دینی و روابط برده گی پدرسالاری در میان مردم و ازهمه بدتر به قدرت رسیدن فاشیست های دین گرا در کشوری که صاحب قدرتمندترین زرادخانه هسته ای است را دید و نپرسید: سرچشمۀ این وضعیت کجاست و چه باید کرد؟ و چطور ممکن است کسی ببیند و درک کند که در جهان چه می گذرد اما خلاص شدن از این وضعیت را تبدیل به هدف زندگی خود نکند؟

خط سیر زندگی امیر را چنین نگرشی رقم می زد. قلبی بزرگ برای بشریت و شوقی عظیم برای جهانی بهتر داشت. در ابتدای ورودش به فعالیت سیاسی، جوان ناسیونالیستی بود که اندوه استثمار دهقانان کردستان، ستم گری ملی و روابط پدرسالاری که شیره زنان آن دیار را می کشید، قلبش را می فشرد. اما در جستجوهایش، به تئوری کمونیستی دست یافت. ذهنش در مورد ریشه های این وضعیت روشن شد. برایش ثابت شد که جامعه بشری از هم اکنون، پتانسیل آن را دارد که این روش زندگی بیرحمانه و این سازمان اجتماعی هیرآرشیکِ پوسیده و عقب مانده را پشت سر گذاشته و پای در عصر نوین جامعه کمونیستی بگذارد.

امیر، خصوصیات فردی دلپذیری داشت که به رفقا و دوستان، شریک زندگی و فرزندش گرما و اطمینان و شادی می بخشید. اما برای شناختن امیر باید به ورای فرد او رفت. امیر متعلق به نسل شورشیِ دهه شصت میلادی بود. در واقع امیر به عنوان یک روشنفکر معترض به وضع موجود، اولین برخورد خشونت بار با مامورین نظم و قانون سرمایه داری را در اول ماه مه 1968 در محلۀ لاتن در جمع دانشجویان شورشگر پاریس تجربه کرد. در شهر کموناردها!

نسل دهۀ شصت نسلی بود با رویاها و عملکردهای بزرگ، با هدف خلاص کردن بشریت از تمایزات طبقاتی، روابط ستم و استثمار و افکار کهنۀ وابسته به این روابط و تمایزات. کسانی که در قدرت بودند، این نسل را «نسل از کف رفته» خواندند. زیرا، بخش بزرگی از دانشجویان و روشنفکران که در نهادهای آموزشی تعلیم می یافتند تا تبدیل به پیچ و مهره های سیستم بشوند، تصمیم گرفتند توانایی هایشان را صرف خدمت به رهایی ستم دیدگان جهان و سرنگونی انقلابی سرمایه داری کنند. آنان بدون محاسبۀ پیامدهای شخصی، جان بر کف وارد این راه شدند.

آنان برای صاحبان قدرت «نسل از دست رفته» یا «نسل سوخته» به حساب می آمدند زیرا درست در قلب هیولا برای کمک به شکست ارتش آمریکا در ویتنام، مبارزه می کردند؛ ماهیت ارتجاعی/امپریالیستی دولت اسراییل را افشا و از حق فلسطینی ها بر سرزمین فلسطین حمایت می کردند؛ آنان در آمریکا، صدای بردگان آفریقایی این کشور شدند؛ دانشگاه ها را تبدیل به مرکز اشاعۀ تفکر علمی علیه تاریک اندیشیِ دینی و خرافه های غیر دینی کردند؛ در قلب سرمایه داری، مردم را فراخواندند تا ضرورت، امکان و مطلوبیتِ ساختن جامعه ای کمونیستی بر خاکستر سرمایه داری ویرانگر را ببینند.

سمت گیری جوانان انقلابیِ آن زمان، در سراسر جهان، با مائوتسه دون، بازتابی از این انقلابی گریِ تا به آخر بود. مائوتسه دون بزرگترین انقلابی آن زمان محسوب می شد. زیرا جسورانه، کمونیسم دروغینی را که بر شوروی حاکم شده بود افشا کرد. علاوه بر این، نظریۀ علمیِ امکان و علت رجعت سرمایه داری در یک کشور سوسیالیستی را تئوریزه کرد و راه های احتمالی ممانعت از تکرار آن را نشان داد و در خود چین سوسیالیستی در جریان «انقلاب فرهنگی پرولتاریایی» این نظریه را به کاربست. به این ترتیب آن نسل از هر طرف، از سوی قدرتمندان رنگارنگ جهان سرمایه داری، به عنوان «نسلی سوخته» به حساب آمد! حتا از سوی رویزیونیست های شوروی.

روشنفکران تعلیم یافته، همیشه با تضادی اساسی روبرویند که باید حل کنند: آنان باید تصمیم بگیرند که، با موقعیت ممتازی که سرمایه داری به آنان داده است چه خواهند کرد؟ با توانایی های فکری و مهارت هایی که کسب کرده اند و طبقات و اقشار تحت ستم و استثمارِ سرمایه داری از کسب آنها محرومند در حالی که برای پاره کردن زنجیرهای ستم و استثمار خود به شدت نیازمند آنند، چه خواهند کرد؟ این مهارت ها را برای که و برای چه مصروف خواهند کرد؟ برای یافتن جایی در زیر «آفتاب» این سیستم و درنهایت موجه و کارآمد کردنِ وضع موجود یا در خدمتِ باز کردن راه سرنگونی سیستم و تغییر رادیکال وضع موجود به نفع کل بشریت و کرۀ زمین؟ به عبارت دیگر: در کدام سنگر قرار خواهند گرفت؟

شورش گریِ روشنفکر در همین نقطه آغاز می شود. اما پابرجا ماندن در این راه پر پیچ و خم و سخت، ضرورتا نیازمند انتخاب های جدید، و گسست های فکری و عملی بالاتر است.

امیر حتا در دهۀ هفتاد زندگی اش، به لحاظ فکری می بالید و رشد می کرد. او ثابت کرد که شورشگریِ انقلابی منحصر به سنین جوانی نیست و تا زمانی که با این جامعه و جهان منسوخ و زشت روبرو هستیم، شورش آگاهانه، جوهر زندگی معنادار است.

پابرجایی در این راه، نرم و ساده نبود. زیرا شکست های عظیم و خرد کننده ای را تجربه کردیم. چین انقلابی از کف رفت و اولین موج انقلاب های کمونیستی پایان یافت. منظورمان از "موج اول" مشخصا موجی است که با کمون پاریس 1871 که عمری کوتاه داشت شروع شد. سپس انقلاب اکتبر روسیه که با افت و خیز و مشکلات بزرگ از 1917 تا 1956 دوام یافت و بالاخره انقلاب چین از 1949 تا 1976. اینها قیام های سهمگین و تکان دهندۀ «بردگان» عصر مدرن علیه «اربابان» بودند. این انقلاب ها می خواستند جامعه ای خلق کنند که در آن تمایزات کهنه طبقاتی برچیده شده باشند و دیگر کسی از کرامت زندگی، ابزار دست یافتن به دانش و درک واقعی از جهان و توانایی دست زدن به عمل آگاهانه برای تغییر آن، محروم نباشد. در چارچوب این شکست جهانی/تاریخی و بازتابی از آن، یک فرصت انقلابی بزرگ در ایران تبدیل به ضد انقلابی دردناک و تلخ شد که ابرهای سیاهش را در سراسر خاورمیانه گستراند.

پس از این شکست ها، بسیاری از کمونیست های انقلابی سابق مایوس و سرخورده شدند و حتا، سیستم حاکم توانست عده ای از آنان را دوباره «بازیافت» کند. صاحبان قدرت، برای رسیدن به این مقصود هم از ترور و سرکوب سود جستند و هم از روش های به اصطلاح «نرم افزاری». آنها سرمایه گذاری های شگفت انگیز در تحریف و دفن تاریخ واقعی کمونیسم کردند و صنعت تولید تفکرات نسبیت گرایی، ابزارگرایی و پوزیتویستی به راه انداختند و این طرز تفکر را به عنوان «جهان بینی رسمی» در جهان آکادمیک نهادینه کردند.  

همۀ ما، از جمله امیر، با چالش وسط راه نایستادن و تسلیم نشدن در مقابل این هجوم ارتجاعی، دست و پنجه نرم کردیم. جواب به چرایی شکست ها چالشی سخت بود. برای ماندن در سنگر رهایی بشریت و به قول برشت، برای «کله تیز» ماندن و «کله گرد» نشدن، انقلابیون کمونیست باید ذهنشان را روشن می کردند. باید تاریخ را نقادانه مرور می کردند  و برای ادامۀ راه، درسهایش را بیرون می کشیدند. جمعبندی های بزرگی برای درک صحیح دستاوردها و اشتباهات تئوری و پراتیک تاریخ 150 سالۀ موج اول انقلاب های کمونیستی انجام شد. این پروسه در نهایت به یک جهش رادیکال، به یک انقلاب فکری، به سنتزنوین کمونیسم رسید و کسی که این پروسه را پیش برد، باب آواکیان بود که حزب ما او را بزرگترین انقلابی زمانۀ ما خوانده است.

امیر از نزدیک این پروسه را دنبال کرده و با آن درگیر شد. احتمالا کسانی، ناگفته می اندیشند که حمایت امیر از سنتزنوین کمونیسم، بازتاب تعلق خاطر نوستالژیک وی به گذشته انقلابی و کمونیستی اش بود. اما این اندیشه، دور از واقعیت است. آن چه امیر را در این جهت راند، وابستگی اش به هدف تغییر بنیادین جهان و تزلزل ناپذیری اش در استفاده از جهان بینی علمی برای تشخیص واقعیت بود. امیر آگاهانه از تفکر ابزارگرایانه در قضاوت دوری می جست. پیامدهای شخصیِ اعلام حقایق سخت و نامحبوب را محاسبه نمی کرد. زیرا، به باور او حقیقت، حقیقت است و یاوه هم یاوه! چه باک از اعلام این تمایز و تشخیص!

امیر نوشت:

با کمونيسم پيشين نمی توان به آيندۀ کمونيستی دست يافت و بدون «کمونيسم نوين» نه به درک درست گذشته می رسيم نه به ساختن اين آينده. سنتز کمونيستی از کمونيسمِ گذشته و تدوين «کمونيسم نوين» کار سترگی است که باب آواکيان در پروسۀ مبارزات وسيع در عرصۀ تئوری، سياست و ايدئولوژی در سه دهۀ اخير، موفق به انجام آن شده است. اگر کمونيستها می خواهند پيشاهنگ آينده باشند و نه زائدۀ گذشته بايد خود را متکی بر سنتز نوين کمونيسم بکنند و به طور جدی ببينند که «کمونيسم نوين» چيست و چه جايگاهی در تاريخ و در جهان امروز دارد؟ (به نقل از مقدمۀ چاپ کُردی کتاب تاریخ واقعی کمونیسم)

صد افسوس که از میان ما رفت. فقدانش را همیشه احساس خواهیم کرد. پژواک صدای این رفیق عزیزمان همیشه با ما خواهد بود  که:   

بله روایت های من بزرگ  هستند ... دلم می خواست از این هم بزرگتر بودند. ... ما هیچ علاقه ای نداریم که انسانی برتر از انسان دیگری باشد. ما چنین دنیایی می خواهیم و چنین روابطی و چنین «روایت بزرگی» می خواهیم و علم این را به ما می دهد و بر پایۀ این حقیقت علمی باید اراده کنیم که به این افقی که بشر پیدا کرده جهش کنیم و برسیم. (به نقل از کتاب بر فراز کمونیسم نوین)

اجازه دهید، سخن را به یاد امیر اینطور به پایان ببریم:

دوستان قدیمی: بازگشت به دوران شورشگری جوانی هرگز دیر نیست! همیشه می توان دست به انتخاب های جسورانه و الهام بخش زد.  

و دوستان عزیز جوان تر: جهان به اضطرار نیازمند انقلاب کمونیستی است. انقلاب کمونیستی بدون کمونیست ها هرگز ممکن نیست. زمان تصمیم گرفتن و وقت صعودی دوباره به قله هاست. سوار بر امواج کمونیسم نوین، لبخند پیروزمندانۀ امیر با ما خواهد بود.

کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (م.ل.م)

22 ژوئیه 2017

 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com