٣١ سال بعد از فاجعه بمباران حلبجه / مصاحبه نشریه سهند با نسرین رمضانعلی

مصاحبه
April 03, 2019

٣١ سال بعد از فاجعه بمباران حلبجه

مصاحبه نشریه سهند با نسرین رمضانعلی

سهند: در روزهای آخر سال ١٣٦٦ حکومت عراق شهر حلبچه و مناطقی از کردستان عراق را مورد حمله شیمیایی قرار داد که موجب کشته و مجروح شدن هزاران نفر شد. ابعاد این فاجعه به چه میزان بود؟

 

نسرین رمضانعلی:  ابتدا اجازه بدین بگم معمولا این روزهای پایانی سال برای من بسیار سخت است و یادآور فاجعه ای است که با گذشت ٣١ سال همچنان عین کابوسی وحشتناک خواب از چشمانم میگیرد!  تلاش کردم به موقع به سوالات شما پاسخ بدهم متاسفانه موفق نشدم.  اما از ابعاد این فاجعه نوشتن اسان نیست.  یک فاجعه انسانی که در کمترین مدت زمان بر اساس گزارشات بیش از ٥ هزار انسان بیدفاع(ساکنین یک شهر زن و مرد و کودک و سالمند) قتل عام شدند.  انسانهایی جانباختند که جنگ را از آن خود نمیدانستند.  بیش از ٥هزار نفر قربانی جنگ ارتجاعی ایران و عراق و معامله و بند و بست احزاب کُردی شدند. در جند ساعت شهر ویران شده، همه جا جنازه بود و جنازه انسانهایی که چند ساعت قبل از این فاجعه به زندگی، به تحصیل، به بازی در پارک شهر و با آرزوهایشان زندگی میکردند.   البته باید تاکید کنم در این منطقه مرزی بارها مردم  بدلیل فشار بمباران و جنگ ولشکر کشی ارتش و نیروهای فاشیست بعث عراق و ارتش و سپاه پاسداران حکومت جنایتکار اسلامی مجبور به  کوچ و دوری از خانه و محل مسکونیشان شده  بودند و  بارها مناطق را تخلیه کرده بودند.  خلاصه حلبچه مرز ایران و عراق است، در این سالها که جنگ دو دولت جنایتکار و فاشیستی در جریان بود، قربانیان شهروتدان سویل بودند. قربانیان سربازانی بودند که به اجبار به جنگ فرستاده میشدند، در هر حمله ای   هزاران  سرباز خود را تسلیم  دو  ارتش میکردند، چرا که حتی دلیل این جنگ را نمیدانستند به امید زندگی خود را تسلیم میکردند تا شاید این تسلیم و اسارتشان پایانی باشد برای این جنگ خانمان سوز و فاجعه بار!

اما بر گردم به سوال شما همانطوری که اشاره کردم ابعاد این فاجعه وحشتناک بود. همچنین خیلها این فجایع را با فاجعه "هیروشیما" و "ناکازاکی" هم طراز میدیدند.  من در سالهای اخیر مجددا به این مناطق سفر کردم، متاسفانه همچنان تعداد زیادی از کودکان بعد از این فاجعه با معلولیت متولد میشوند.، یا همچنان کودکانی که از این فاجعه جان سالم بدر بردند نیازمند دارو و درمان و مراقبتهای پزشکی با امکانات رفاهی و درمانی، هستد ، به دلیل کمبود امکانات پزشکی و مراقبتهای درمانی و بهداشتی تعدادی از بازماندگان فاجعه حلبچه به مرور و در سنهای جوانی درگذشته اند.  به لحاظ روحی ــ روانی  زخم عمیقی  بر قلبهایشان نشسته است وقتی از این فاجعه صحبت میکنند بی اختیار اشکهایشان سرازیر میشود.

اگر هر کدام از این تصاویر را کنار هم بگذاریم شاهد خواهیم بود این فاجعه با گذشت ٣١ سال تاثیرات مخرب انسانی و روحی بر انسانها و حتی محیط زیست نیزهمچنان باقی  مانده است.

 

سهند: خود شما چه مشاهداتی از این حمله دارید؟

 

نسرین رمضانعلی:  بزارین اولین مشاهده خودم رو بگم!  مسیری را باید طی میکردم . مسیری تقریبا کوهستانی بود. آغاز فصل بهار بود و قله ها  همچنان برف برویش نشسته بود. در دامنه،  کوهها سبز بود و شقایقها رویده بودند، در میان این سبزی و سرخی شقایقها جنازه کودکی را دیدم، تن این کودک سیاه شده بود، خیلی وقتها باکابوس  تن بیجان و سیاه شده این کودک از خواب امروز هم میپرم. نمیدانم چه مدتی طول کشید تا تمامی این جنازه ها در مناطق جمع شود. شاهد کوچ مردم بی خانمان بودم. شاهد اردوگاه آوارگان سریاس بودم. چادرهایی که هیچ امکاناتی نداشت، جلوی چادرها اتیش روشن بود.  باران میبارید و صدای گریه کودکان و فریاد پدران و مادران بود.  از یک طرف مردم پیاده مجبور به ترک شهر بودند و از سمت دیگر نیروهای جنایتکار اسلامی و احزاب ناسیونالیست و نیروهای جمهوری اسلامی جنایتکار. شاهد بودم سربازان عراقی  که صدام حسین با منفجر کردن پل ارتباطی دربندی خان جای و امکان ارتباطی برای فرار نیروهای خودش هم نگذاشته بود درمانده و زبون  به ما مراجعه کردند برای مداوای زخمیهایشان و نمیدانم چقدر نیروی ارتش عراق در این منطقه بود همه قتل عام شدند.  در این جنگ همه قربانی بودند. هر کدام بشکلی و بنحوی ! قربانی سیاستهای جنگ طلبانه دولتها!

 

سهند: بنظر شما چرا دولت عراق دست به این اقدام زد؟

 

نسرین رمضانعلی:  جنگ ایران و عراق ابعاد وسیعی داشت. دولت فاشیستی صدام حسین و ارتش عراق برای جلوگیری از حملات ارتش و نیروهای حکومت جنایتکار اسلامی به این منطقه حمله کردند . همکاری نیروهای احزاب کُرد اتحادیه میهنی(جلال طالبانی) و حزب دمکرات کردستان عراق(مسعود بارزانی) دو طرفه بود اینها با صدام و با حکومت اسلامی همکاری داشنتد. در بمباران حلبچه اتحادیه میهنی با حکومت اسلامی همکاری داشت. مساله دو دولت "پیروزی" بود. صدام حسین برای انتقامجویی و پیشگیری از حملات ارتش و سپاه پاسداران دست به بمباران شیمیایی زد. مساله برای دولت فاشیستی عراق جنگ با ایران و سرکوب مردم کردستان بود، که در  سالهای  ١٩٨٦ تا ٨٨ دست به کشتار مردم کردستان عراق زده بود.  حملات جنایتکارانه صدام به نسل کشی علیه مردم کردستان شناخته شده است،  در این نسل کشی طبق آماری که از جانب سازمان ملل داده شده است ١٨٠ هزار انسان قتل عام شده بودند.  متاسفانه حتی در این کشتار حتی به منازل و حیوانات خانگی مردم کردستان عراق رحم نشده بود. هیچ گوشه ای از کردستان عراق در دست نیروهای مسلح احزاب کردستان عراق نبود. مذاکرات احزاب کردستان عراق در این مقطع تاریخی با دولت بعث بجای نرسیده بود.   احزاب ناسیونالیست بجای متکی بودن به مردم همیشه به دولتهای همسایه متکی بودند و این اتکا همیشه دلیلی برای شکستشان هم بوده است. مذاکره با دولت صدام ناکام ماند. این بار احزاب اتحادیه میهنی  و پارتی دمکرات همکاری را با حکومت هار اسلامی آغاز کردند.  میخواستند،  ایران با کمک  نیروی مسلح احزاب کرد به منطقه حلبچه(شاره زور) حمله کنند، و این طرح حمله به منطقه با همکاری جمهوری اسلامی کشیده شده بود. نیروی پیشمرگ کردستان عراق جلودار این حمله شدند زیر حمله توپخانه های جمهوری اسلامی!

اما انچه بظاهر مسئولین وقت این احزاب و جمهورسی اسلامی انتظار نداشتند، بمباران شیمیائی این منطقه بود، اگر چه دولت بعث عراق قبلا بارها بمباران شیمائی کرده بود بخصوص در مناطق مرزی کردستان و شهر سردشت یکبار فاجعه وار بمباران شیمیائی شد. در این مقطع تاریخی  فاجعه(بمباران شیمیایی حلبچه) مسکوت گذاشته شد و از ابعاد این جنایت خبرگزاری های بین المللی سکوت کردند. آن سالها مثل الان نبود که میدیای احتماعی پوشش خبری بدهد. این فاجعه بزرگ در سکوت مرگبار رسانه ها و دولتهای غربی دفن شد . دلیلش هم فروش تمامی این تسلیحات نظامی و جنگی و شیمائی توسط دول غرب صورت گرفته بود.

 

سهند:  آیا این درسته که با وجود اینکه صدام رسما اعلام کرده بود که حلبچه را بمباران شیمیایی خواهد کرد و از مردم غیر نظامی خواسته بود که منطقه را ترک کنند، اما جلال طالبانی مانع تخلیه مردم شد و بنابراین چندین هزار نفر مردم بی دفاع قربانی شدند؟ اگر درست است به چه دلیل جلال طالبانی اینکار را کرد؟

 

نسرین رمضانعلی:  تا انجای که من یادم بیاد و خیلی از کتابهای که نوشته شده است توسط فرماندهان وقت اتحادیه میهنی چنین چیزی را هیچ کسی مدعی نشده است. اینکه دولت صدام حسین از هیچ جنایتی دوری نخواهد کرد معلوم بود. بمباران شیمائی حلبچه هم اولین بمباران نبود خیلی پیشتر دولت بعث شهر سردشت و مناطقی را بمباران شیمائی کرده بود. در نوشته ها و گفته های مسئولین وقت گفتند هیچ کسی انتظار نداشته است که این منطقه بمباران شیمائی شود. بمباران شیمائی نقشه های بعدی جمهوری اسلامی و اتحادیه میهنی را به هم ریخته است. بنابرین شخصا جای ندیدم که این حکومت جنایتکار چنین چیزی را اعلام کرده باشد.

 

سهند:  در هنگام حمله شیمیایی شما عضو گردان شوان کومله (سازمان کردستان حزب کمونیست) بودید که مورد حمله نیروهای جمهوری اسلامی قرار گرفت. و شما یکی از دو نفر اعضای این گردان بودید که از این حمله جان بدر بردید. حمله شیمایی عراق در سرکوب گردان شوان چه تاثیری داشت؟

 

نسرین رمضانعلی:  حقیقتا یکسری از این بمبهای  شیمیائی سیستم عصبی را مستقیم مورد هدف قرار میداد. تنها این نبود که گازهای خفه کننده باشد. بنابراین این بمباران و در منطقه ای که بمباران شیمیائی بود و ما خودمان ابدا در این زمینه تجربه ای نداشتیم. حتی راه مقابله با گازهای شیمیائی را بلد نبودیم. این بمباران بر گردان شوان تاثیر مستقیم داشت. بطوری که تعداد زیادی از رفقا حالشان بشدت بد شده بود. بشدت این گازها بر بینایی ما تاثیر  گذاشته بود. تقریبا اون روز و شب تا روز بعدش هنوز خیلی از رفقا قدرت دیدشان بشدت ضعیف شده بود. تعدادی همچنان حالت تهوع داشتند. تعدادی مدام استفراق میکردند. همچنان که اشاره کردم این گازها سیستم عصبی را نیز مورد حمله قرار میداد. شخصا فکر میکنم قدرت ما را صدهها برابر کاسته بود. در عین حال این ترکیب گردان شوان صرفا رزمی نبود، بلکه تعدادی از رفقای همراه ما برای دیدن و مهمانی آنجا حضور داشتند. نزدیک نوروز بود برای عید دیدنی رفقای بودند که هیچگاه در واحدهای رزمی حضور نداشتند. اما در این ایام مهمانان نوروزی ما بودند.  

 

سهند: کومله بعد از حمله شیمایی در چه موقعیتی بود و چه اقداماتی انجام داد؟

 

نسرین رمضانعلی:  من بعد از واقعه حلبچه مدتی نسبتا طولانی در منطقه نبودم، مخفی بودم در تلاشی شبانه روزی برای پیوستن به کومه له بودم.  انقدر میدانم ورود من به اردوگاه برابر بود با کنگره ٥ کومه له مقابل سالن کنگره من پیاده شدم.  من از نزدیک شاهد اقدامات کومه له نبودم، اما اطلاع دارم که برای نجات و بیرون آوردن نیروهای گردان شوان اقدامات جدی را در دستور گذاشته بودند.

اما در مورد وضعیت کومه له در این مقطع تاریخی باید اشاره بکنم. در داخل ایران تمامی مناطقی که زمانی آزاد بود به تصرف جمهوری اسلامی در آمده بود. جمهوری اسلامی یک سیاست را داشت در تمامی این سالهای که جنگ پارتیزانی داشتیم. توان مقابله با نیروی ما را نداشت، با تمامی تجهیزات جنگیش در مقابل جنگ پارتیزانی بخشا شکست خورده بود. اما واقعیت تلخ برای نیروی ما در این تاریخ مردم بودند. رژیم زورش به ما نمیرسید با توپ باران و خمپاره باران روستاها و خانه خرابی مردم، محاصره اقتصادی منطقه و اذیت و ازار، دستگیری مردم بی دفاع و بجرم همکاری با نیروهای پارتیزان، یا اینکه مردم روستا رو کلا تهدید میکردند. گاها حتی با اقدامات شنیع که جنازها را بدنبال ماشین میکشیدند تا روحیه مبارزاتی مردم را تخریب کنند، کردستان که منطقه ای محروم بود با سرکار امدن جمهوری اسلامی بعد از قیام و یورش به شهرهای کردستان و قتل عامهای شهر سنندج، مهاباد، پاوه، سقز زهر چشم میگرفتند. اما هیچ کدام از اینها روحیه مردم مقاومت و حمایتشان را از ما کم نکرد. بلکه نیروهای پارتیزان در این تاریخ تلاش میکردند به مردم خسارتی وارد نشود و عقب نشینی میکردند. تعرض و جنایتهای رژیم هر روز ابعاد بیشتری داشت. تصرف مناطق توسط رژیم میدان مانور ما را در مناطق محدود کرده بود. مقرهای مرکزی برای خانواده ها، برای مجروحین و ارگانهای ستادی به  بخشهایی از مناطق مرزی و تعدادی از شهرها در عراق منتقل شده بود.

لازم است این نکته را نیز اشاره بکنم. مناطقی که ما بعنوان سازمان کردستان حزب کمونیست ایران کومه له مستقر بودیم، سیاست بدون هیچ قید و شرطی بود!  و بخشا در این مقطع زمانی همکاری بین نیروهای اتحادیه میهنی  و کومه له خیلی مشهود بود.  بخصوص وقتی دولت جنایتکار صدام حمله به مناطق کردستان عراق را آغاز کرد. نیروهای ما  در اردوگاه مرکزی به نیروهای پارتیزان کردستان عراق کمک بیدریغ داشتند.

در عین حال دولت عراق نیز میدانست که نیروهای ما هم مردم کردستان عراق را کمک میکنند هم نیروهای پیشمرگ بخصوص در این مناطق یکیتی بود مورد حمایت هستند!

اوضاع به نفع ما نبود باید با حساسیت بیشتری به این مسئله برخورد میشد که مثل سازمان کردستان حزب کمونیست ایران کومه له اگر امروز به همین تاریخ بنگرم ممکن است خیلی کارهای دیگر انجام میدادم هم برای حفظ نیرو و هم برای سرپا نگه داشتن کومه له  و چپ در منطقه!

 

سهند:  بعنوان یک شاهد بعد از گذشت ٣١ سال از این فاجعه بزرگ چه پیامی برای مخاطبان خود دارید؟

 

نسرین رمضانعلی:  این سوال اخر حقیقتا در عین سادگی سخت هست!

قبل از هر چیزی به تمامی بازماندگان این فاجعه انسانی در حلبچه در ٣١ سال تسلیت میگم و یاد عزیز تمامی این مردمی که جنگ را از آن خود نمیدانستند گرامی خواهم داشت.

در مقابل عزم جزم دهها خانواده گردان شوان که در کناره دریاچه سیروان در جنگی نابرابر تا اخرین فشنگ جنگیدند سر تعظیم فرودمیاورم.

هر ساله این روزها برایم سخت است و هر ساله این روزها ثانیه به ثانیه این تراژدی انسانی مقابل چشمانم است.

میخوام به همه مردم بخصوص جوانان بگم! برای آزادی برای یک زندگی انسانی باید هزینه ها داد . اما جنگ دولتها جنگ ما نیست!  مردم متنفر و منزجر از جنگ هستند. جنگ یعنی قتل عام و نسل کشی! جنگ یعنی بمبها هیچ کسی را نمیشناسد که خروار خروار بر سر مردم بی دفاع ریخته میشود.

جنگ یعنی ویرانگری، در مقابل هر جنگی باید بشریت متمدن بایستد و مقابله کند. انسان یکبار متولد شده است میخواهد زندگی کند. صاحبان پول قدرت فرزندان خودشان را در ناز نعمت بزرگ میکنند، بهترین دانشگاهها میفرستند. تا فرداها همین انگلها بر سر ما و مردم حاکمیت بکنند.  تا دوباره موقعیتشان بخطر افتاد فرزندان ما مردم ما تهدستان، ما کارگران و زحمتکشان را بفرستند جنگ، اره فرزندان کارگران زحمتکشان با نام نامی  ناموس، خاک و پرچم به جنگ بفرستند!  تا این انگلهای زندگی راحت خودشان را داشته باشند. پیام این است امیدوارم شعور بشریت بجای برسد در هیچ جنگی هیچ کسی شرکت نکند.

 

ایسکرا ۹۸۲

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com