کلاف سر در گم مبارزه بر سر دستمزدها در ایران / گفتگوی آسو فتوحی با مصطفی اسدپور

مصاحبه
March 10, 2019

کلاف سر در گم مبارزه بر سر دستمزدها در ایران

گفتگوی آسو فتوحی با مصطفی اسدپور

 

 

آسو فتوحی:  اجازه بدید بحث رو از اینجا شروع کنيم که درتاریخ ٢٤بهمن پس از برگزاری جلسه کمیته مزد شورای عالی کار، مجموع هزینه‌های سبد معیشت یک خانوار ۳.۳ نفری برای سال جاری ۳ میلیون و ۷۵۹ هزار و ۲۶۲ تومان تعیین شد.

بعد از انتشار این موضوع ما شاهد انتشارات متعددی از جانب مقامات و اداره های دولتی بودیم که با کوله ای از اعداد و ارقام به میدان آمدند. برخی گفته اند که "مزد باید حداقل ۴۰ درصد افزایش پیدا کند چون تورم هزینه‌های زندگی بیش از ۵۰ درصد است، برخی دیگر میگویند: تاثیر تورم روی هزینه‌ها مهم است نه روی دستمزد! و یا اینکه برخی دیگر مشکل را از دریچه خصوصی سازی ها برسی میکنند و به آن می پردازند و با این تعابیر به استقبال تعیین سطح مزد میروند.

 شما این نمایش  هر ساله دولت را چگونه ارزیابی می کنید؟
 

مصطفی اسدپور: همانطور که شما هم  اشاره کردید مثل هر سال  مناسک  و سرگرمی مشترک اسفند ماه دستگاههای مالی و اداری و کشوری و  قانونگذاران و رسانه ها و اتوریته های فکری و امنیتی، همه با هم، دایر است.  خط فقر چقدر است و چگونه باید تعیین شود؟ چند میلیون نفر زیر خط فقر و با کدام محرومیت ها دست بگریبان هستند؟ مشاهده حجم ارقام و نمودارها، و عمق احاطه و آگاهی دوایر دولتی و مسئولین مربوطه نفس را در سینه حبس میکند. مرکز پژوهشهای مجلس، مرکز آمار، بانک مرکزی، وزارت کار، خانه کارگر، نهادهای ریاست جمهوری و رهبری، رسانه ها و انواع پایان نامه های دانشگاهی، در یک مسابقه "حقیقت گویی" از سیه روزی مردم زحمتکش با نیش های باز مشت، یکدیگر را باز میکنند.  در پایان سرگرمی اسفند ماه، مثل همیشه،  دستمزدی  بسیار دورتر و پایین تر از این ارقام اعلام میشود. چهل سال آزگار این نمایش، با سناریوی  مشابه  و پرسناژهای آشنا تکرار شده است.

راستی اسم این مالیخولیا را چه میشود گذاشت؟ از یک طرف ارباب جمعی صاحبان و گردانندگان جامعه بیلان یکسال گذشته خود را اعلام میدارند. جزییات این بیلان، و مهمتر از آن، خونسردی و دوقورت و نیم باقی این مسئولان خوفناک است.

 

آنها می گویند که در سالی که گذشت ما سطح دستمزد را اینقدر تعیین کرده بودیم و اینقدر زیر خط فقر بود و به این معنی رسما اعلام می کنند، پز میدهند که میلیون ها کارگر مطابق نقشه  قبلی مجبور شدند که برای تامین مایحتاج زندگی بچه هایشان را هم به سر کار بفرستند، اضافه کاری بکنند، دستفروشی بکنند، دو شغله باشند، با همدیگر رقابت کنند، تنه به همدیگر بزنند، در خیابان بخوابند، خودکشی کنند، کلیه هایشان را بفروشند ...  سیاه بر سفید، علنا  سال دیگری از تسلط سرمایه  بر حیاط جامعه با تثبیت فقر و محنت و تحقیر در سبد معیشت و زندگی روزمره طبقه کارگر ثبت میشود.

 

فقط یک گوشه کوچک از سرگذشت آن جامعه در سایه مصوبه دستمزد سال ١٣٩٧ توحشی عظیم در تاریخ بنی آدم ماندگار خواهد ماند. برای نزدیک شدن به حقیقت باید به خاطر آورد چگونه شلاق بیرحم گرسنگی هشتاد درصد شاغل طبقه کارگر را به بردگان مطیع و ارزان بورژوازی آن جامعه تبدیل ساخته است، و همین دستمزدهای فکسنی  چه سهم ناچیزی از نعمات حاصل کارشان را نصیب خود کارگران ساخته است ...

تازه باید بخاطر بیاوریم که این دستمزدها برای بخش خوشبخت تر طبقه، یعنی مشمولین قانون کاراست. خاصیت اصلی و اساسی نمایش تعیین دستمزدها در این است که ابزار قانونی و عرفی و اخلاقی مستحکم تری را دراختیار کارفرما برای پرداخت دستمزدهای بمراتب پایینتر قرار میدهد.

 

از طرف دیگر، رو به آینده، خاصیت و اهمیت مراسم سالانه دستمزدها  اینستکه  آنها دارند به طبقه کارگر اعلام می کنند که با چه حداقل و با چه دستمزدی باید کار بکنی و مناسبات  سرمایه و حرکت اقتصادی جامعه را برای یکسال بعد نقش می بندند. به این معنی که تعیین می کنند که هر کارگری سقف انتظاراتش از دولت و سرمایه دار در سال بعد چقدر باید باشد. از این لحاظ اگر به قضیه نگاه کنیم مسئله مهمی دارد اتفاق می افتد و هرچقدر که کارگران را در این مسئله نقش بدهند یا نه، هرچقدر که حرف مفت بزنند یا ارقام مختلف را ردیف کنند، در نهایت آن چیزی که تعیین می شود این است که کارگر در آن جامعه انتظاراتش را  چقدر باید در نظر بگیرد.

 

بنظر من در مبحث مربوط  فصل دستمزدها، حال شورای عالی دستمزد و هر کس دیگری که این ارقام  و اعداد را اعلام میکند، خود پروسه است که برای طبقه کارگر اهمیت دارد. ازاین لحاظ  میگویم که مستقل از خود ارقام و اعداد،  وقتی محاسبه می کنند که نسبت به سبد معیشت چقدر دستمزد در نظر بگیرند، آنجاست که مسئله تکان دهنده ای اتفاق می افتد. من فکر میکنم فصل دستمزدها فصل ننگین زندگی اجتماعی آن جفرافیا است.  همانطور که شما هم به آن اشاره کردید. وقتی کمیته مزد شورای عالی کار  رقم دستمزدها و سطح هزینه‌های سبد معیشت را اعلام  میکند، در واقع دارند اعلام می کنند که کارگر در آن جامعه چه باید بخورد، چقدر باید به مدرسه برود، و تا شصت سالگی چند تا دندان در دهانش بماند، با چه مریضی هایی مواجه شود، سقف خانه اش چه شکلی باشد و زندگی اش چطوری باشد و با چه بیماری هایی بمیرد.

 

آن جامعه با دستمزد کارگرش سر پای خودش ایستاده، یک سال دیگر هم باید سر پای خودش بایستد ..... حداقل دستمزدها دارند می گویند که بیست و هشت میلیون نفر تا سی میلیون نفر جمعیت فعال کارگری و ده میلیون نفر کارگر که  آماده بکار هستند یا بیکار می شوند، چطور باید در همسانی با مرگ و در دغدغه دائمی با مرگ ، در  فقر و فاقه و ناملایمات زندگی، گلیم اشان را از آب بیرون بکشند. اگر پنجاه سال بعد کسی این تاریخ را نگاه کنند، تاریخ تکان دهنده ای خواهد بود.

 

 

آسو فتوحی: امروزه  در همه جای دنیا با شروع مذاکرات دستمزدها  کارفرما و دولت سریعا جیب های خالی را نشان میدهند، و صحرای کربلای بی سود سرمایه را برای مردم تصویر میدهند،  با حق به جانبی تمام اعلام میکنند افزایش حقوق کارگر یعنی تعطیلی کارخانه ،  و در مورد ایران  بعلاوه عامل بحران  و مساله  تحریم ها نیز دخیل میشود. جواب شما چیست؟

 

مصطفی اسدپور: چقدر بجا است که از همان ابتدا تکلیف خود را با  مساله "جیب خالی" و مساله  بحران  روشن کرد.  اتفاقا اصل دعوا بر سر همین است. اینکه گویا یک پدیده  مشترک به اسم  تولید وجود دارد، صاحب کارخانه و دولت آنرا در گردش نگه میدارند و زیاده خواهی کارگران  میتواند آنرا دچار اختلال کند؛ زیادی بچگانه است.  تصویر کارفرما بعنوان نان آور و مصلح دوراندیش رزق و روزی کارگر از فرط تعفن دوران خان خانی چندش آور است. دعوی بر سر دستمزد کارگر است با سرمایه دار و اگر خیلی بخواهیم صاف و ساده مسئله را نگاه کنیم مذاکره ویا توافقی گویا "به نفع هر دو طرف" موضوعیت ندارد. دعوی کارگر با سرمایه دار این است که تمام سودی که سرمایه دار به جیب می زند حاصل کار کارگر است. بحث تعیین حداقل دستمزدها  بر سر تعیین قیمت نیروی کار کارگر است  و قیمت نیروی کار (دستمزد) همان قیمتی است که کارگر برای تمدید و بازیابی مقدار  انرژی جسمی و روحی و عمری است که  در آن زمان معین صرف سرمایه دار می کند. مدت زمانی را که کارگر در اختیار سرمایه دار قرار می دهد، تصمیم این که چه چیزی تولید شود و چقدر تولید شود و با کدام ماشین تولید شود و به چه شکلی انجام شود، همگی در حیطه اختیارات سرمایه دار قرار می گیرد و آنچه سرمایه دار می خواهد این است که این کار معین را با حداقل قیمت به انجام برساند تا بتواند از قبل آن سود بیشتری به جیب بزند  و کارگر هم نمی خواهد اینکار را بکند. چرا باید وقت و انرژی و توان خود را صرف چنین کاری بکند وقتی سود آن به جیب سرمایه دار می رود و دستمزدی به کارگر تعلق نمی گیرد؟  این دعوی حقیقی است.

 

ذات این جامعه، ذات کشمکش بر سر دستمزدها بر یک اساس بغایت جنایتکارانه استوار است. تعابیر "مذاکره و توافق" بر سر مقوله دستمزد که در آن کارگر از فرط گرسنگی و تامین زندگی خود و خانواده اش چاره ای جز گردن نهادن به شرایط طرف مقابل ندارد دروغ نفرت انگیزی بیش نیست. مذاکرات دستمزدها چیزی جز تمدید و بازسازی و بازتعریف روابط برده وار استثمار بورژوایی نیست. این فقط فقر و نداری نیست، بلکه یک موقعیت اجتماعی، یک سرنوشت، یک مشیت غیر قابل اجتناب، یک طوق لعنت است که سه ماه از هر سال در سلولهای مغزی و در فهم و برداشت و تلقیات و انتظارات کل جامعه ازکارگر و جمعیت کارگری نقره داغ میشود.

 

داستان "جیب خالی" که شما به آن اشاره کردید اززبان نمایندگان سرمایه واقعا شنیدنی است. این نمایندگان در حالیکه به سختی قادر به یافتن یک صندلی به اندازه کافی فراخ برای پنهان کردن باسن های فربه خود میباشند از فقدان همدردی کارگر به حال منحنی های سود  خویش توپ و تشر میاندازند. این نمایش برای کارگری که در ابعاد میلیونی از بام تا شام و در چند شیفت در حال کار، ساختن عمارتها، رفت و روب محلات مملو از جنون سرطانی ثروت ... هستند فقط میتواند مسخره باشد.

 

تنها راه نجات طبقه کارگر به گور سپردن کل نظام است و بطور مشخص درپاسخ به سوال شما، تنها موضع طبقه کارگر دریک مذاکره عادلانه  و محترم و واقعی بر یک عبارت ساده میتواند استوارباشد: به دَرَک! به دَرَک که سود نمیبرید! در نهایت مسئله برای کارگر باید این باشد که چه سود بدهد یا نه مشکل من نیست. جامعه را اگر نمی توانید بچرخانید  و اگر بر اساس سود سرمایه این جامعه نمی چرخد چرا گورتان را گم نمی کنید؟  چهارده میلیون نفر در این جامعه در حال تولید می کنند، جامعه پر از محصولات است، لباس و خوراک و پوشاک در انبارها به شکل فراوانی وجود دارد  ولی به من نمی رسد. همه محصولاتی که من کارگر تولید کرده ام در فروشگاه ها موجود است. ماشین هست، دوچرخه هست، اتوبوس هست، ....... ولی سهمی که باید به من برسد نمی رسد، اگر نمی توانید جامعه را بچرخانید، لطفا  گورتان را گم کنید.

 

بحث بر سر دستمزد برای این نیست که توافق بکنیم که چطور جامعه بچرخد. بحث بر سر دستمزد برای این است که چقدر زورمان می رسد. چقدر سرمایه دار زورش می رسد که کارگر  را وادار به کار کند و کارگر چقدر زورش می رسد که زیر این بزند. این قاعده بازی است.

 

 

آسو فتوحی: یک بحث این است که اضافه شدن دستمزد کارگر به تورم بیشتر دامن خواهد زد. برخی از قتصاددان بورژوازی در ایران معتقدند که: هر چه دستمزدها بیشتر، قیمت تمام شده محصولات برای تولیدکنندگان هم بیشتر می‌شود و همین مساله در نهایت باعث ایجاد تورم و افزایش قیمت محصولات هم خواهد شد. و در ادامه یکی از دلایل فوران نقدینگی  را  وضعیت کسری بودجه ارزیابی میکنند و می گویند: از آنجایی که رشد نیروی کار از رشد سرمایه پیشی گرفته و به طبع آن یکی از دلایل عمده کسری بودجه دولت پرداخت هزینه‌های بسیار بالای پرسنلی است و تاکید میکنند که: بخش بزرگی از جمعیت ایران در استخدام شرکت‌های دولتی یا خصوصی هستند که دولت باید ماهانه مبلغ بسیار زیادی رو به آنها اختصاص بدهد و افزایش حقوق‌ها هم فشار بسیار زیادی را به دولت وارد می‌کند.

 

مصطفی اسدپور: روی گره گاههای مهمی انگشت میگذارید،  بیایید روی هر یک مکث کنیم،  اما قبل از هر چیز اجازه میخواهم  در مورد طیف  اقتصاد دانان مد نظر شما به یک نکته اشاره کنم. پر واضح است که نه اقتصاد و نه اقتصاد دان بی طرف و غیر طبقاتی وجود خارجی ندارند. اینهم برای خود یک صنف و یک نان دانی است.  اینها حقوق می گیرند از این حرف ها بزنند.  اگر از این حرف ها نزنند نانشان بریده می شود. خیلی ساده اینطوری است.  الحق شغل ساده،  و در مورد اقتصاد دانان ایرانی در چهارچوب نظام اسلامی سرمایه در ایران، بطور اخص شغل زیاد  شرافتمندانه ای نیست.  آخر این چه کاری است که در مقابل همه توحش و کثافات این نظام مبلغ صبر و آرامش بود؟!

زمانی بود زبان پیچیده و سفسطه و  عناوین پرطمطراق مشخصه اقتصاددانان به حساب میامد. به "لطف" جمهوری اسلامی  این دوره گذشته است، آش شورتر از اینهاست.

 

تورم در نتیجه افزایش دستمزد: یادش بخیر! بازار این استدلال چند سال پیش مد بود. در جواب میشود استدلال کرد مگر نه اینستکه دستمزدها (در توحش تمام عیار سازمان  تولید در ایران) حداکثر شش تا هفت درصد از کل هزینه  تمام شده  کالا را تشکیل میدهد؟  ولی نرخ تورم به نسبت دستمزد بالا نمی رود. نرخ تورم بسیار بالاتر از سطح دستمزدهاست که شما هم به آن اشاره کردید.  پس چرا نرخ کالا ها به همان نسبت پایین نمی آید. پس چرا وقتی تورم بالا می رود سطح زندگی وزیر کار به همان اندازه پایین نمی آید. چرا زندگی سرمایه دار باید در همان سطح باقی بماند. چون سرمایه دارند؟ چون مالکیت دارند؟ چون ارث می برند؟ مسخره تر ارجاع نوسانات قیمت ارز به دستمزدهاست. قیمت دلار از میان همه کالاها تنها برای محصولات لیست مایحتاج زندگی کارگران نتایج مخرب بجا گذاشت.

 

نقدینگی: اینجا دیگر گستاخی جای رندی را نزد اقتصاد دانان ما  میگیرد. در سیستم اقتصادی ایران پول و ثروت به معنای اخص کلمه به فراوانی وجود دارد. سیستم حکومتی ایران در طول سده ها و سلسله پس از سلسله در مقابل حق و حقوق کارگر و مردم زحمتکش یک سیستم منسجم و سرکوبگر و سختگیر؛ و در عوض با آغوش باز پذیرای هر آت و آشغال سوداگرایانه بوده است. جمهوری اسلامی نقطه تکامل روند تا کنونی حکومت های تاکنونی و گوهر درخشان بر تارک سیطره سرمایه بر فلات ایران و منطقه است.  تعداد مقالات و هشدارها و خط و نشان کشیدنهای یک فصل دستمزد برکل اظهارات و اقدامات علیه سیستم مالیات، تیولداری و اشرافیت قرون وسطایی فایق است. این مملکتی است که فاقد سیستم مالیات بر سرمایه است، مناطق با جمعیت  کارکن و مراکزتولیدی به تیول شازده ها، اقازاده ها، آیت الله ها، قرارگاه ها، و مدیران  از انواع پهلوی ها تا بابک زنجانی، رفیقدوست، مشایی، مرتضوی، رفسنجانی و انواع نهادهای سلطنتی و دولتی و مذهبی بوده و هست. منظور  اقتصاد دانان ما از نقدینگی آنجاست که چرا این ثروتها در استثمار و بهره کشی کارگران بیشتر بکار نمیافتد.  این   جماعت همه شایستگی و هنر و زحمات خود در بسیج کارگر ارزان در خدمت گردش پر سود سرمایه را بر باد رفته میبینند.

 

بودجه سالانه که تقریبا همزمان با سطح دستمزدها تصویب میشود پاسخ کافی و شایسته به مزخرفات دلواپسان  عوارض دستمزد بر بودجه را بهمراه  دارد. مقایسه بودجه سالانه صرف دستگاه جاسوسی و کنترل و سرکوب کارگران، مخارج نگه داری جنگل دینی، میزان تخفیف و سوبسید کالاهای لوکس و مخرج عظیم آلاف و علوف قشر ممتاز جامعه با یک قلم، و تنها مصوبه مشخص کارگری در بودجه، یعنی بیمه بیکاری برای دویست هزار نفر از پنج میلیون کارگر بیکار  (آنهم در ازای پیش پرداخت سهم کارگر و کارفرما) به اندازه کافی گویا است.  مگر حق التالیف هجویات و توجیهات  اقتصاد دانان ما  و مخارج کارناوال عنترچرخانی دستمزد سالانه از نقدینگی خزانه پرداخت نمیشود؟   

 

گرانی و  قحطی کالاهای مورد نیاز  و خدمات اجتماعی:   امسال نیز بروال هر ساله تحقیقات شورای عالی دستمزد و مراجع دولتی نشان داده اند که بخش مهمی از ارزش واقعی دستمزدها، حتی قبل از اجرا، در مقابل گرانی دود شده و به هوا میرود. اساسا گرانی و تورم و نرخ بهره و بحران جزو مکانیسم های طبیعی نظام سرمایه است که به قیمت خانه خرابی بازهم بیشتر کارگران سود و سروری سرمایه را تنظیم کنند. این پدیده ها آنچنان ناشناخته، کور و بلیه همگانی نیستند. در مورد گرانی این مساله مثل روز روشن است. "بناگهان" دست پنهان بازار مایحتاج مردم را از قفسه فروشگاه ها دور میکند، قیمت را بر خلاف میل باطنی بازاریان بالا میبرد، انبار محتکرین از غیب پر میشود ... و دولت الهی و مقتدر منت گماشتگی و نوکری در رعایت نوبت  در صف نان را بر سر گرسنگان میگذارد!   

 

می گویند مذاکره بین کارگر و کارفرما سطح دستمزدها را تعیین می کند. دروغ می گویند. در مورد ایران که خیلی آشکار دارند دروغ می گویند. سرمایه دار در ایران می تواند حقوق کارگر را پرداخت نکند وگرنه اینهمه حقوق های معوقه کارگران که پرداخت نشده است از کجا می آید؟ کارفرما می تواند در کارخانه را ببندد و کارگر آق دره را که می خواهد سر کار برود به خانه برگرداند. از دوره برده داری برده دارانه تر است. این حکمی است که اگر تمام پوسته های آن را باز بکنیم به اینجا می رسیم که کسی حق ندارد کس دیگری را به گرسنگی محکوم کند.  این واقعیت دنیای سرمایه داری امروز است. کسی که کار نکند باید برود و از گرسنکی بمیرد. تمام مفاد قانون کار چهارچوبی است که کارگر را بازیچه سودجویی کارفرما میسازد. تا آنجا که به دستمزدها مربوط می شود از ستونهای اصلی این قانون و منایبات کار در جامعه  است. آنجا که این مناسک را اجرا می کنند که بیایند و بگویند ما سطح دستمزد کارگر را اینقدر پایین نگه داشتیم. این خاصیت سالانه دستمزدهاست و نمی توانند از این بگذرند و برایش جشن بزرگ سالانه خودشان را می گیرند.

 

الان دستمزد کارگر در ایران یک دهم کارگر در ترکیه است. الان دستمزد کارگر در ایران به مثابه این است با این کار نمی توانی زندگی کنی، چشمت کور، باید بچه ات را هم سر کار بفرستی، چشمت کور باید دو شغله باشی، در محلات فقیر نشین زندگی کنی، سقف رو سرت نداشته باشی. و هنوز هم زورنالیست ها و اقتصاددانان بورژوازی بیایند و بگویند که شکر کن که افغانستانی نیستی وگرنه میشد از این بدبخت تر باشی. این خاصیت حکومت نظام سرمایه داری در ایران است و بیشتر از این نیست.

 

 

آسو فتوحی: خوب با این اوصاف، به این سوال میرسم که: با درنظر گرفتن اینکه برخی نماینده کارگران رو به بند میکشند و هر روز و هر روز تعرض و یورش جدیدی را روی آنها سازمان میدهند! این مسائل چه اندازه تاثیر دارد؟  و دوم اینکه عامل سرکوب کدامها هستند؟

 

مصطفی اسدپور: خیلی دقیق من می خواهم قبلش مرزبندی کنم و بگویم که اینقدر وضعیت بد است و اینقدر مناسبات جامعه متمدن از ریخت افتاده است که اگر کارگر را یک روز آزاد بگذارند، حتما وزرات کار را به آتش خواهند کشید. فقط کافی است صد نفر کارگر بتوانند آزادانه در مجلس بنشینند و یک نماینده مجلس بدون نگهبان و محافظ معنای عملی آنچه که در مجلس دارد می گذرد را بیان کند. بعید می دانم که بتواند جان سالم بدر ببرد. توپ که هیچ، مجلس را باید به یک توالت عمومی تبدیل کرد. این فاجعه بزرگی است که در دنیای وارونه امروز می گذرد. اینکه کارگر و هر کسی که مبارزه کند را دستگیر و زندانی می کنند، نشان دهنده این است که تحمل این را ندارند. هر  کارگر و هر انسانی برای زندگی خودش ارزشی قائل است و ارزش تولیدش را می فهمد. زندگی سرمایه دار را هم می بیند و تفاوت طبقاتی را هم می بیند و انتظاراتی که از زندگی خودش دارد. طبعا محکوم می کنند، طبعا زندانی می کنند، طبعا مبارزات کارگری را سرکوب می کنند و طبعا تأثیرات خودش را بجای میگذارد. ولی به نظر من نمیتوان رابطه یک به یک میان سرکوب و دستگیری فعالین کارگری و مبارزه در عرصه های مختلف برقرار کرد.  میبینیم که   آزاد کردن مجرای افشاگری و چه بسا دزدی و نابسامانی دولتی بخشی از بازارگرمی برای فصل دستمزدها است. اتفاقا باید از همراهی با این بازارگرمی اجتناب کرد. باید نشان داد که مبارزه بر سر افزایش دستمزدها این نیست که سالانه در اسفند ماه شروع می شود و میتوان آنرا در  قطعنامه ها و در مسابقه ارقام بالاتر ماست مالی کرد.

 

زندگی طبقاتی حکم میکند که مبارزه برای افزایش دستمزدها مبارزه ای  دائمی  و چند وجهی است. وقتی کارگر تصمیم گرفت که روزی هشت ساعت کار بکند این مبارزه  ای بر سر افزایش دستمزد بود. به این معنا که هشت  ساعت کار کند و حقوق دوازده ساعت را بگیرد. یعنی دستمزد بیشتری بگیرد. یا کارگری که  بیکار می شود بیمه بیکاری اش را دریافت کند و جلو در کارخانه جمع نشود که با کارگر شاغل به رقابت بپردازد. همه اینها جزو مسائل مربوط به سطح تعیین دستمزدهاست.  مبارزه بر سر دستمزدها در محلات کارگری شروع می شود. رابطه گسست ناپذیری با اتحاد و آگاهی طبقاتی دارد. مبارزه اقتصادی طبقه کارگر به معنای مبارزه سیاسی طبقه کارگر، به معنی مرگ و زندگی طبقه کارگر و به معنی مدرسه اتحاد طبقاتی طبقه کارگر همیشه خود را تعریف کرده است.

 

نمی شود مبارزه بر سر دستمزدها را سازمان داد بدون اینکه هنوز کارگران آماده نشده باشند که اعلام کنند ما بعنوان کارگران شاغل و کارگران بیکار تنه به تنه همدیگر نمی زنیم. مبارزه بر سر دستمزدها آنجا که کارگر بر علیه ممنوعیت کار کودکان سنگر نبسته باشد غیر ممکن است و معنی ندارد. یا اینکه کارگری را  بخاطر اینکه بیکار است با مزد کمتر بکار بگیرند. کارگر زن و مرد، کار خانگی، و غیره، اینها همه وجوه مختلف این مسئله هستند. بخش وسیعی از مایحتاج زندگی کارگر را نمی توان با همین دستمزدهایی هم که اعلام میکنند تهیه کرد. بخاطر پول ارزشش پایین آمده و یا  قیمت ها بالا رفته است. مبارزه بر سر دستمزدها به معنی مبارزه برای اینکه دولت موظف است مایحتاج زندگی کارگر  را تامین بکند بهم گره خورده است.

 

 

آسو فتوحی: با این وصف بنظر شما  تعیین سطح دستمزد چه شاخصی را باید داشته باشد؟

 

مصطفی اسد پور: در مورد سطح دستمزدها من شخصا تعیین یک استاندارد را بر اعلام ارقام ترجیح میدهم. بخاطر اینکه همین الان خود دولت رقم های بالاتری اعلام میکند. شما می گویید چهار میلیون، نماینده دولت به شما ثابت می کند که ده میلیون هنوز زیر خط فقر  است. یک زمانی یک فرمولبندی از جانب منصور حکمت مطرح شد که دستمزد کارگر باید به اندازه دستمزد وزیر کار باشد. هر چقدر برای وزیر کار در نظر گرفتید باید به همان اندازه هم برای کارگر در نظر بگیرید. هرچقدر سطح زندگی وزیر کار تامین شد زندگی کارگر هم باید به همان اندازه تامین شود. در برنامه های کمونیستی مساله بصورت محاسبه معکوس  طرح میگردد: دستمزد هیچ مقام دولتی نباید بیشتر از دو برابر دستمزد یک کارگر باشد. اگر رئیس جمهور ده میلیون تومان گرفت کارگر باید پنج میلیون بگیرد. اینها رقم های حساب شده مبارزه جنبش کارگری در دنیاست. لازم نیست دوباره برای متحقق شدن آن دردسر کشید. چرا باید لپ های وزیر بودجه و برنامه ریزی گل بیندازد وقتی در مورد فقر کارگر صحبت می کند و اینکه بچه کارگر باید برود دنبال کار بگردد. چرا مجلس باید مشغول تصویب مقرراتی باشد که کارگر را مجبور می کند بخاطر نداشتن تخصص کافی  در یک حرفه نیروی کارش را به صورت مجانی در اختیار صاحب کار بگذارد. همه اینها مجموعه ای هستند که سطح دستمزدها را تعیین می کند.

 

 

آسو فتوحی: کارگر آگاه، کارگر کمونیست، نمایندگان کارگری آن جامعه چکار باید بکنند؟  و چگونه خودشان را باید سازمان بدهند وبا چه ساز و کاری باید وارد میدان نبرد تعیین سطح دستمزدشان بشوند؟

 

مصطفی اسدپور: به نظر من دستمزدها یک مسئله تعیین کننده و حیاتی، و یک شاخص گویا از موقعیت واقیعی طبق، جنبش کارگری و موقعیت چپ در جامعه است. امروز واقعیت دستمزدها حکایت از موقعیت ضعیف و نابسامانی دارند.   اگر بخواهیم میتوان این مبارزه را  از سطوح پایین به عالیترین سطح آن درجه بندی کنیم. مبارزه بر سر دستمزدهایی مثل دریافتی های کاری برای تامین زندگی، از همان نوع مبارزات دائمی اتحاد طبقاتی کارگر در اشکال مختلف خودش است. فرض کنید شما یک تیم فوتبال یا یک اتحادیه در کارخانه تشکیل می دهید یا اینکه یک مجمع عمومی تشکیل میشود. در این شرایط صورت باید ممنوعیت کودکان کار معلوم شده باشد. دستمزد کمتر به زنان کارگر باید ممنوع شده باشد. و ایجاد وحدت عملی طبقه کارگر باید تامین شده باشد. روحیات و سنتهای طبقاتی که بخاطر ترس از بیکار شدن کسی اعتصاب شکنی نکند.  صندوق های اعتصاب برای تامین زندگی دستگیر شدگان سرپل شبکه گسترده جمعاوری کمک مالی و روحیه اتحاد کارگری دائما فعال باشد. کارگر هیج جایی نباید تنهایی قدم از قدم بردارد. زنان بی سرپرست خانواده های کارگری نباید قربانیان صف کشیده کمیته امام باشند. تن فروشی در میان طبقه کارگر نباید در محلات کارگری وجود داشته باشد ...  صف مبارزه برای بیمه بیکاری مستقیما و بلاواسطه عالی ترین شاخص سطح آمادگی ذهنی و عملی در مبارزه بر سطح دستمزدها است.

 

  بسیاری موارد مختلف دیگری که می توان شمرد اینکه ما از اتحاد کارگری، از بهم بافتگی کارگری و از اعتراضات کارگری به مثابه نضجی که جامعه را بهم می دوزد، خبری نداریم. بعنوان مثال اتحادیه کارگری در ایران یکی از بی پول ترین و بی امکانات ترین سازمان های در ایران است. در حالیکه هر سازمان قلچماق قزمیتی در این مملکت بر اساس حق عضویت هایش می چرخد. یک اتحادیه کارگری در ایران باید بتواند بطور قدرتمندی از اعتصابیون خودش  و از زندانیان خودش حمایت بکند.

 

اینجا بحث دیگری مطرح می شود و آن اینکه وضع مبارزات سیاسی طبقه کارگر در ایران چقدر موثر است. کارگر چقدر باید بر علیه جمهوری اسلامی باشد و غیره به جای خود، ولی من فکر میکنم کارگری که متحد است برای دستمزد خودش جلو ایران خودرو اتحاد کارگری تشکیل می دهد، بجای اضافه کاری برای افزایش دستمزد سینه سپر کند و راه چاره بجوید؛  و هر کارگر بیکاری در آنجا به خودش بگوید من بعنوان یک کارگر بیکار اعتصاب شکنی نمیکنم، بزرگترین پیروزی سیاسی طبقه کارگر در ایران است. ولی همه اینها یک ملزوماتی می خواهد. من تصور میکنم که مسئله فقط مسئله کارگر نیست بلکه مسئله جنبش چپ این جامعه هم هست. همه با هم باید به مسئله دستمزدها نگاه بکنند و کمبودها و کاستی های خودمان را ببینیم.

 

 ولی همه کارگران زمانی که هشت ساعت کار روزانه تصویب شد مجبور بودند چهارده ساعت در روز کار بکنند. هیچکس عشقش نکشیده بود چهارده ساعت در روز کار کند. ولی همانها تبدیلش کردند به هشت ساعت. یک تعدادی از کارگران قبول کردند، یک تعدادی سازمان کارگری اش را بوجود آوردند. حزب کمونیست آنموقع اتحاد کارگری اش را تامین کرد. که اگر حتی لازم باشد هشت ساعت کار بکنیم و چیزی را از دست بدهیم، چطوری بتوان جبران کرد...  این منطق مبارزه اقتصادی طبقه کارگر است. بخواهیم یا نخواهیم به این شکل است. می خواهم این را بگویم که الان بارقه هایی وجود دارد که چطور می شود این اتحاد را بوجود آورد، چطور می توان به همین ترتیب به پدیده های اتحاد طبقاتی نگاه کرد. باید این رگه ها را گرفت و تقویت کرد. این مارکسیسم است و بحث مبارزه طبقاتی است و به این معنا تمام این سمومی که گویا یک سرمایه دار بهتر می تواند وجود داشته باشد، یا یک دولت رفاه در ایران سر کار بیاید، اگر بازار کار در ایران بچرخد بهتر می شود، اگر سرمایه داری داشته باشیم که قانون را رعایت کند و اگر ارتشا نباشد، اگر دولتی باشد، همگی بزرگترین مانع  مبارزه اتحاد طبقه کارکر در ایران و بطور مشخص در عرصه مبارزه بر سر دستمزدها عمل میکند.  الان فداکاری در میان طبقه کارگر در ایران نمونه ندارد و بدون اندازه است. ولی باید سازمان کارگری وجود داشته باشد که این فداکاری ها را بجای خودش برساند.

 

میلیون ها کارگر در ایران جان به لب رسیده در خیزش دی ماه نشان دادند که توهمات چقدر کمتر شده است. ولی همین توهماتی که کمتر شده نباید به جیب هیچ بخشی از بورژوازی برود. باید به جیب خود طبقه کارگر برود. اینکه ما دستمزدهایمان را می چسبیم، زندگی همدیگر را می چسبیم، اتحاد همدیگر را تقویت می کنیم و با آموزه های طبقاتی خود در همه جای دنیا به پیش خواهیم رفت.

این تنها چاره ای است که در مقابل ما وجود دارد.

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com