گفتگوى کارزار پشتیبانی از کارگران ایران با مرتظى فاتح پیرامون انقلاب۵٧ و مبارزات کارگران

مصاحبه
February 19, 2019

کارزار پشتیبانی از کارگران ایران

گفتگو با م  . فاتح پیرامون انقلاب 57 و مبارزات کارگران

کارزار - اکنون نزدیک به چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی میگذرد لطفا به صورت مختصر شرایطی که منجر به سقوط حکومت پهلوی شد را بیان کنید و فکر میکنید چه عواملی باعث شکل گیری جمهوری اسلامی شد؟

م.ف - متاسفانه این سوالی است که خیلی نمی شود به صورت مختصر به آن پرداخت ولی من سعی خودم را خواهم کرد.

حکومت محمد رضا شاه عملا نتیجه شکست و سرکوب یک جنبش عظیم اجتماعی در دهه 30 بود . بنابراین به طور اتوماتیک باید یک ماشین سرکوب اجتماعی را مداوما بازتولید میکرد. از طرف دیگر به دلیل جایگاه طبقاتی خود باید پروژه به روز رسانی صنعتی کشور را هم دنبال میکرد. تا اواسط دهه 50 با تکیه بر یک ساختار سیاسی مستبدانه، این حکومت نماینده منتخب طبقه سرمایه دار در ایران بود که توانسته بود روند تفوق مناسبات سرمایه داری رادر ایران به سرانجام برساند.اما در میانه دهه 50 با افزایش درآمدهای نفتی و به طبع تشدید استبداد سیاسی و در ادامه شکل گیری بحران اقتصادی و سیاسی، شکل حکومت مطلقه سلطنتی، نه فقط از نظر اکثریت جامعه مقبولیت نداشت، بلکه بخش هائی از طبقه بورژوا نیز این نوع از اقتدار سیاسی و تبعات آن را نماینده مناسبی برای خود نمی دید.

بحران اقتصادی که از سال55  شروع شد، ابتدا خود را در تورم و گرانی و سپس در رکود اقتصادی به نمایش گذاشت.همانطور که می دانید اولین اعتراضات از مناطق حاشیه نشین اطراف تهران آغاز شد. نتیجه دو دهه سیاست های اقتصادی و اجتماعی حکومت پهلوی در سال 56 خود را به شکل، استبداد سیاسی، تورم، گرانی، بیکاری، حاشیه نشینی، بی برنامگی اقتصادی و فاصله طبقاتی نشان میداد. نتیجه این اوضاع خشم اجتماعی انباشته شده در حال انفجاری بود، که دستگاه سرکوب حکومتی قادر به مهار آن نبود.

به نظر من دو نیروی اصلی که  ساختار سیاسی و اقتصادی سلطنت مطلقه در نیمه دوم دهه 50 را برنمی تافتند، کارگران و مزدبگیران شهری و بخش هائی جدی از بورژوازی ایران بودند. با گسترش اعتراضات اجتماعی در سال 57 بخش های هر چه بیشتری از این طبقه دیگر حکومت پهلوی  را نماینده مناسبی برای خود نمی دانستند. این جنبه از موضوع کلید درک قدرت یابی حلقه خمینی در سال 57 است.

البته ما نباید  مناسبات سیاسی اقتصادی را که همزمان با شکلگیری  انقلاب بهمن  برجهان حاکم بود رافراموش کنیم.

جهان در دوره معروف به جنگ سرد شرایطی کاملا متفاوت از بلوک بندیهای امروز  داشت. در آن دوره جهان به سادگی به دواردوگاه تقسیم شده بود، غرب و شرق.در خاورمیانه آن دوره بخشی از دولتهای عربی ، ایران و ترکیه به اردوگاه غرب به سرکردگی آمریکا و بخشی از دولتهای عربی نیز متحدان اردوگاه شرق به سرکردگی شوروی بودند.در این منطقه حکومت ایران به دلایل متعددی نقش تعیین کننده ای در سیاست های بلوک غرب داشت.

پس از بحران انرژی که که منجر به صعود غیر قابل پیش بینی بهای نفت گردید، حکومت پهلوی با تقویت ارتش و با اتکا هرچه بیشتر به نظامی گری تبدیل به ژاندارم بلوک غرب در منطقه شد. در سالهای ابتدائی دهه 50 شاه تلاش نمود تا با ایجاد رابطه اقتصادی و سیاسی با شوروی امکان مانور سیاسی در مقابل غرب را نیز به دست آورد. در سالهای نزدیک به بهمن 57، به دلیل دخالتگریهای نظامی در منطقه و تحمیل برخی سیاست های نظامی و اقتصادی به کشورهای هم پیمان منطقه ای، حکومت ایران در میان حکومت هایی مانند عربستان، کویت، امارات؛ بحرین ... محبوبیت چندانی نداشت. حکومت شاه، تلاش داشت تا با اقداماتی نظیر، جلوگیری از تشکیل سازمان همکاری کشورهای عربی حاشیه خلیج؛ طراحی کودتا در عراق، اعزام نیروهای نظامی به عمان و جنوب لبنان ، پشتیبانی و سازماندهی شیعیان جنوب لبنان( امروز همه از رابطه موسی صدر رهبر امل با شخص شاه خبر دارند) حمله نظامی به یمن ،سازماندهی و تسلیح نیروهای کرد مخالف دولت عراق(شاه در مصاحبه با هیکل هزینه اسکان وسازماندهی نیروهای بارزانی را 300 میلیون دلار اعلام میکند)تفوق منطقه ای خود را  حفظ کند. اما این اقدامات علاوه بر دلسردی دولت های همجوار، دولت های اصلی بلوک غرب را نیز نگران کرده بود.

بنا به همه این دلائل، با آغاز بحران وگسترش اعتراضات اجتماعی به شرایط موجود، به سرعت زمینه های سرنگونی حکومت پهلوی مهیا گردید. البته نباید فراموش کرد، که اعتراضات متحدانه، کارگران، معلمان، دانشجویان و     روشنفکران عموما چپ و دمکرات بود که فاکتور اصلی در تحولات سال 57 به شمار میرود.

 روی کار آمدن حکومت اسلامی هم نتیجه تلاش  اپوزیسیون بورژوائی حکومت پهلوی در هماهنگی و با تائید سرمایه غربی برعلیه همین فاکتور، یعنی نیروی عظیم اجتماعی طبقه کارگر و آلترناتیو چپ در جامعه بود.

در تحلیل های بسیاری بر نقش بلوک غرب و کنفرانس گوادلوپ در به قدرت رسیدن حکومت اسلامی، تاکید بیش از اندازه ای میشود، به نظر من حکومت اسلامی، در درجه اول انتخاب بخش مهمی از بورژوازی ایران در آن مقطع بود(مسلما در آن دوره بیشتریک تصور ملی اسلامی از ساختارحکومت آینده مد نظر بود) و این جدی ترین گزینه در مقابل قدرت گسترش یافته طبقه کارگر در دهه 50 وآلترناتیو چپ بود. نیروهای جوان چپ از اواسط دهه پنجاه عملا با فاصله گرفتن از مشی چریکی، به فعالیت های اجتماعی و ارتباط گیری با طبقه کارگر روی آورده بودند،تفاوتی که   این چپ با سایر جنبش های چپ منطقه داشت، مرزبندی با شوروی وسوسیالیسم دولتی آن بود. به همین دلیل به فاصله کوتاهی پس از شروع اعتراضات اجتماعی؛ چپ سوسیالیستی به شکلی گسترده در میان کارگران ، سایر مزدبگیران و دانشجویان شروع به سازماندهی اجتماعی نمود. در حقیقت جمهوری اسلامی آلترناتیو بورژوازی ایران در برابر اآلترناتیو اجتماعی این چپ بود که از سوی غرب هم نهایتا پذیرفته شد و تحقق آن تسهیل گردید.     

 

کارزار - بعد از سقوط سلطنت پهلوی در واقع از میانه 57 تا ابتدای سال 60ماشین دولتی جمهوری اسلامی عملا اقتدار لازم برای اداره امور را نداشت و عملا شوراها و جریانات چپ در مناطق مختلف و کارخانه ها نوع دیگری از اداره امور را پیش میبردند و در واقع با جمهوری اسلامی کاملا متضاد بودند،  چه شد که جمهوری اسلامی توانست بر این نیروها فائق آید و ماشین دولتی را بازسازی و به کار اندازد؟

م.ف - مرز بندی بین چپ و راست در همان اوایل اعتراضات اجتماعی هم کاملا مشخص بود. اگرچه در اوایل اعتراضات تا نیمه سال 57 نیروهای حلقه خمینی برای جلب نظر جامعه و بخش هائی از طبقه متوسط و ملیون، تلاش میکردند که این اختلافات را فقط در سطح اندیشه و ایدئولوژی نشان دهند و با شعار وحدت مانع از مطرح شدن شعارهای آلترناتیو چپ در اعتراضات شوند.

اما نباید فراموش کرد که در حافطه تاریخی ایرانیان مبارزه با دیکتاتوری شاه و اعتراضات کارگری، پس از مشروطه تا همین امروز همواره با چپ و کمونیسم و سوسیالیسم تداعی میشود. به همین دلیل حلقه خمینی از همان شروع اعتراضات اجتماعی تلاش کرد تا نه فقط فاصله خود را از چپ به همه نشان دهد بلکه در ادامه به همه نشان داد که در سرکوب نیروهای چپ از حکومت پهلوی هم مصمم تر است، و یکی از دلائل اصلی که باعث پذیرش خمینی و نیروهای اطراف او به عنوان آلترناتیو حکومت شاه توسط بورژواری بحران زده ایران و سرمایه جهانی شد، نمایش پتانسیل های ضد کمونیستی- کارگری این جریان حتی در روند منتهی به سرنگونی شاه بود.

 روند سرنگونی حکومت پهلوی در حقیقت،  تظاهر سیاسی مبارزه طبقاتی بود که در لایه های عمیق تر جدال اجتماعی در جریان بود، اما تنها پس ازسرنگونی سلطنت، این مبارزه طبقاتی حول آلترناتیو چپ و راست، به محتوای اصلی کشاکش اجتماعی ازبهمن 57 تا خرداد 60 تبدیل شد.

پس از شکل گیری اعتصابات کارگری از اوایل تابستان 57 و سراسری شدن اعتصاب کارگران نفت با ورود کارگران نفت خوزستان به اعتصاب از شهریورماه، سرنگونی حکومت پهلوی امری قطعی بود. به همین دلیل حضور گسترده و نسبتا متشکل طبقه کارگر در پروسه سرنگونی سلطنت، زنگ خطر را برای بورژوازی ایران به صدا درآورد. یکی از دلایل بند و بست شتابزده سرمایه داخلی و جهانی با دارو دسته خمینی همین نمایش قدرت طبقه کارگر بود. اما خطر سوسیالیسم و نیروی اجتماعی طبقه کارگر زمانی جدی تر شد، که سازماندهندگان و رهبران عملی کارگران دست به کار تشکیل شوراها و اداره مراکز صنعتی و تولیدی شدند. این سنت کارگری به سرعت در میان معلمان و پرستاران و حتی در ادارات دولتی نیزهمه گیر شد. تشکیل شوراها از سنت های تاریخی جنبش کارگری در ایران است به همین دلیل با ایجاد کوچکترین گشایش اجتماعی برای طبقه کارگر، شوراها به مثابه ارگان های رهبری کارگران در محل کار و تولید شکل میگیرند.

قدرت شوراهای کارگری در هدایت اعتراضات اجتماعی و اداره مراکز تولیدی به انداره ای بود که حتی برای درخواست از سرگیری تولید نفت برای مصرف داخلی، خمینی و شورای انقلابش مجبور شد، بازرگان و رفسنجانی (که در آن زمان آخوند شناخته شده ای نبود) را برای مذاکره با نمایندگان شورای کارگران نفت به اهواز بفرستد. در بسیاری از صنایع که مدیران دولتی از کار برکنار شده بودند، شوراهای کارگری اداره تولید را بر عهده داشتند. به دلیل تجربه تاریخی جامعه، شناخته شده ترین و طبیعی ترین شکل اداره جامعه در نبود استبداد سیاسی  طبقه حاکمه، اداره شورائی جامعه بود. این امر خود را در انواع و اقسام شوراهای کارگری، معلمان، پرستاران، کارمندان، روزنامه نگاران، شوراهای محلات، و در برخی مناطق شوراهای دهقانی و روستائی؛ به نمایش گذاشته بود.

در شرایط انقلابی آن دوره، نیروها و سازمان های متفاوت چپ، که به سرعت در حال گسترش بودند به سازماندهی شوراها و تشکل های اجتماعی مشغول بودند. سرنگونی شاه، محتوای اصلی انقلاب 57را که مبارزه کارگران و مزد بگیران برای زندگی بهتر و رفع ستم طبقاتی بود را عریان کرد.

در این شرایط آن بخشی از بورژوازی که ردای نمایندگی را برقامت خمینی و نیروهایش انداخته بود و در زدوبند با سران و تکنوکرات های حکومت پهلوی؛ دستگاه دولتی را تصاحب کرده بود؛ تلاش داشت تا مجددا، هژمونی خود را برای اداره امور اعمال کند. اما در شرایط بحرانی پس از قیام بهمن این کار آسانی نبود.از یکسو با سرنگونی شاه به یمن حضور تاریخی برابری طلبی چپ در جامعه؛ عدالت اجتماعی و آزادیهای اجتماعی به مطالبه محوری جامعه تبدیل شده و از سوی دیگر بخش هائی از بورژوازی متوسط که تلاش داشت تا بسترهای مناسب، برای استقرار مجدد قدرت دولتی و حرکت سرمایه را فراهم کند، اعتبار اجتماعی و قدرت تقابل با نیروهای آزاد شده اجتماعی و طبقه کارگر را نداشت.

امروز با گذشت 4 دهه از آن روزگار و روایت های جانبدارانه و ژورنالیستی سطحی ازفعل و انفعالات و نیروهای اجتماعی و سیاسی آن دوره، تلاش میشود تا حدت مبارزه طبقاتی در سالهای 57 تا 60 به فاکتورهائی نظیر توهم توده ها یا فقر آگاهی در طبقه کارگر ویا نفوذ مذهب در جامعه تقلیل داده شود. در فاصله سالهای یاد شده، تشکل های رادیکال چپ به سرعت در حال گسترش بودند. اگر چه انشعاب شاخه اکثریت چریک های فدائی با پیوستن به حزب توده و حمایت عملی از مرتجع ترین بخش حاکمیت جدید، واقعه ای تاسف بار برای جریان عمومی چپ بود، اما از سوی دیگر جریان کمونیستی معروف به خط سه  در جنبش کارگری نفوذ روزافزونی یافته بود. شوراهای کارگری در بسیاری از مناطق جنوبی، شمالی و مرکزی، توسط این جریان به مقاومت در برابر مدیران و تکنوکراتهای تازه به قدرت رسیده مشغول بودند.به طور مثال سازمان پیکار که پس از پیوستن بسیاری از تشکلهای کوچکتر به تشکل اصلی خط 3 تبدیل شده بود، نقش اساسی در رادیکال کردن جنبش کارگری و دانشجوئی داشت.

در حقیقت حکومت جدید بورژوازی ایران طی یک جنگ سه ساله با جنبش کارگری و زحمت کشان شهری و روستائی، موفق شد حاکمیت خود را مستقر کند. اما از آنجا که سازمان وبرنامه بخش های میانه رو ملی مذهبی برای جدال با جنبش رادیکال کارگران  و مزد بگیران مناسب نبود، حلقه خمینی با سازماندهی باندهای اراذل و اوباش سازمان یافته توسط حوزه های علمیه و لومپن های اطراف آیات عظام، بقایای ساواکیهای مستقر دراطلاعات نخست وزیری، بخش هائی از ارتش، وتشکلهایی نظیر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و چاقو کشان کمیته ها، پیاده نظام این جنگ  و گریز خیابانی را فراهم آوردند. نیروهائی که از هیچ جنایتی فرو کذاری نمیکردند.

اما به نظر من سوال اصلی این است که چرا جنبش چپ و طبقه کارگر در این نبرد شکست خورد؟

تا به حال  پاسخ های متفاوتی به این سوال را من شنیده ام، برخی معتقدند، توازن قوای اجتماعی به نفع خمینی بود، یک عده میگویند طبقه کارگر ایران  هنوز آنقدر طبقه کارگر رشد یافته ای نبود، برخی مسئله حزب طبقه کارگر و یا کمونیست نبودن تشکلها وفعالین آن روز چپ و کارگری را عمده میکنند، برخی هم به شکل غیر منصفانه ای چپ آن دوره را عقب مانده و پوپولیست... میدانند. من بسیاری از این نوع پاسخ ها را ساده کردن موضوع میدانم.

بورژوازی داخلی و جهانی از همان نیمه دوم سال 57 به ویژه پس از اعتصابات کارگری، سقوط سلطنت و تغییر نظام سیاسی را پذیرفته بود، در تمام دوره منتهی به قیام بهمن آنها در تدارک انتقال قدرت بدون ضربه خوردن به ماشین دولتی بودند.همچنین جناح های مختلف طبقه سرمایه دار علیرغم اختلاف روش، بر سرکوب جنبش کارگری و تسویه حساب تاریخی با جنبش چپ به توافق رسیده بودند.

از سوی دیگر طبقه کارگر پس از دو دهه  سرکوب مدوام  و محروم بودن از هرگونه تشکل طبقاتی و در حالی که بخش های عمده رهبران خود را در دهه 30 از دست داده بود، وارد نبردی جدی با سرمایه شد.  بسیاری از تشکلهای رادیکال چپ از سال 56 شروع به سازماندهی مجدد خود کردند. این تشکلها پیش از آنکه به تبیین برنامه و نقشه عملی برای آینده و یا حتی به اجماع تئوریک برسند، به عرصه عمل اجتماعی و سازماندهی اجتماعی پرتاب شدند.در سالهایی که مبارزه اجتماعی کارگران به سرعت در حال گسترش بود و مسائل اجتماعی متنوعی مداوما باید پاسخ میگرفت، فرصت بحث و جدل های فکری و رسیدن به خلوص نظری، امری دور از انتظار بود. حتی  با  وجود  چنین شرایط بحرانی چپ رادیکال و سوسیالیست، در مدت کوتاهی توانست نفوذ اجتماعی وسیعی پیدا کند.

میخواهم بگویم طبقه کارگر و تشکل های سیاسی اش، و بورژوازی در شرایطی به شدت نابرابر وارد جدال شدند. دشمن طبقاتی کارگران، با ماشین دولتی، ارتش و نیروهای سرکوب ویک جریان سازماندهی شده قرون وسطائی خونریز، وارد نبرد با طبقه کارگری شد که تازه گرده از بار دستگاه سرکوب سلطنتی رهانیده بود. پاسخ به چرائی تقوق حکومت اسلامی در این نکته نهفته است، طبقه کارگر و چپ رادیکال علیرغم تمام تلاش ها و فداکاریهایشان ابزار و امکانات اجتماعی وتشکلهای کارگری و توده ای و زمان لازم برای پیروزی را در اختیار نداشتند. بورژوازی امکانات و نیروهای سرکوب منظم تر و زمان مورد نیاز برای شکست طبقه کارگر را در اختیار داشت.  

کارزار- به نظر شما چه عواملی باعث دوام  جمهوری اسلامی تا امروز شده است وبا توجه به وجود اعتراضاتی همچون (۸۸و ۹۶) و همچنین اعتراضات فراوان کارگری و بخشهای دیگر جامعه و مهمتر اینکه وضعیت اقتصادی فلج کننده ای که بر اکثریت مردم حاکم است چرا جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه میدهد؟

م.ف - برای اینکه بتوانیم پاسخ مناسبی پیدا کنیم ابتدا باید روشن کنم که جمهوری اسلامی، صرفا یک ساختار سیاسی که ماشین دولتی را در اختیار گرفته نیست. در دوره سلطنت پهلوی  بعضی جریانات سیاسی مخالف شاه هم همین برداشت از سلطنت پهلوی را تبلیغ میکردند، یعنی جدای از اختلافات و ماهیت طبقاتی، سلطنت پهلوی را تا حد یک دیکتاتوری فردی که آزادی ملت را گرفته بود، تقلیل میدادند، پس از به قدرت رسیدن خمینی مضر بودن چنین تصویر سازی از سلطه طبقاتی سرمایه به همه اثبات شد. ساختار سیاسی - طبقاتی به اسم جمهوری اسلامی و تمامی تعینات مادی آن، در خدمت حراست و بازتولید مناسبات سرمایه دارانه در ایران است. یا به عبارتی، شکل اعمال اقتدار سیاسی و اجتماعی طبقه سرمایه دار که ماشین دولتی آن؛ جمهوری اسلامی نام دارد. بنابراین سوال شما باید این باشد، چرا جامعه با وجود نارضایتی عمیق و تلاش برای رهائی از حکومت فعلی سرمایه داران تاکنون موفق به تغییر جدی در ساختار قدرت سیاسی نشده است.؟ این را توضیح دادم تا بگویم منظور من از سرنگونی صرفا به مبارزه با استبداد و یا تغییری در هدایت کنندگان ماشین دولتی محدود نمیشود.

در پاسخ به سوال بالا عوامل متعددی را میتوان برشمرد. اما به نظر من برای یافتن پاسخ باید روی وضعیت طبقات و گیر و گرفت های هر طبقه در دوره های مختلف  متمرکز شد. مسلما حکومت اسلامی، مانند همه ساختارهای سیاسی، خود به خود و یا به واسطه اعتراضات صرف اجتماعی تغییر نخواهد کرد. زمانی این اتفاق خواهد افتاد که اعتراض و مطالبه تغییر حکومت توسط جامعه، ما به ازا متشکل اجتماعی پیدا کند. یعنی یک نیروی متشکل اجتماعی بتواند اعتراضات جاری را تبدیل به انقلاب اجتماعی کند. ماهیت طبقاتی این نیروی متشکل، تعیین کننده ساختار سیاسی اجتماعی آینده خواهد بود. بنا براین اگر به موقعیت طبقانی ، نیروهای مخالف جمهوری اسلامی نگاه کنیم میتوانیم دلایل دوام تاکنونی این مجموعه سیاسی - اقتصادی را توضیح بدهیم.

جمهوری اسلامی یکی از مطلوبترین اشکال حکومتی بورژوازی در ایران است. ترکیبی از پارلمانتاریسم و سلطنت.

هم مناصب انتخابی و تفکیک قوا و رقابتهای آزادانه جناح های بورژوائی و هم ولایت(همان نقش شاه) متوازن کننده جناح ها. به لحاظ اجتماعی نیز تا به امروز این ساختار سیاسی نشان داده است که توانائی های لازم در سرکوب جامعه و طبقه کارگر در جهت، پیشبرد اهداف اقتصادی و تضمین حرکت سرمایه را دارا می باشد. اجرای سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیستی همسو با سرمایه جهانی از آشکارترین این موارد است.

بنا براین برای پاسخ به چرائی دوام حاکمیت کنونی علیرغم وجود طیف رنگارنگی از اپوزیسیون داخلی و خارجی،

باید به ماهیت طبقاتی و میزان خصومت بخش های متفاوت اپوزسیون با حاکمیت کنونی پرداخت تا مشخص شود این حاکمیت به طور جدی توسط کدام آلترناتیو تهدید میشود.

طی سی سال گذشته  مجموعه حاکمیت توانسته است در یک جامعه پسا انقلابی، راست ترین سیاستهای اقتصادی را با جسارت و سرکوب مستقیم در جامعه پیاده کند. طی سی سال گذشته بازار اقتصادی ایران تبدیل به بهشت سرمایه در همه اشکال آن شده است. بازار بسته و انحصاری سرمایه همراه با ضد کارگری ترین قوانین حاکم بر رابطه کار و سرمایه با ضرب زندان و شکنجه و تفنگ بر جامعه تحمیل شده است. حاکمیت اسلامی سرمایه در ایران علیرغم رابطه سیاسی سینوسی قهر و ناز، با غرب، یکی از بازارهای جذاب و ایده آل سرمایه جهانی است. با چنین وضعیتی، اپوزسیون لاغر بورژوائی حکومت اسلامی قرار است وعده کدام آلترناتیوو شراسط بهتر را به طبقه سرمایه دار بدهد که فی الحال از آن بی بهره است؟ کدام بخش از بورژوازی خارج از قدرت قادر است، در نبود حآکمیت کنونی ، تضمین کند که شرایط بهتری را برای سودآوری سرمایه میتواند تضمین کند؟ آنهم در جامعه ملتهبی که طبقات فرودست آرام و قرار از کف داده اند؟ بنابراین علیرغم اینکه هر از مدتی بخش هائی از بورژواری متوسط از تخت و بخت افتاده، بر بستر تعارضات حکومت اسلامی با آمریکا، سیرک سیاری به راه می اندازند، سرمایه ایرانی در شرایط کنونی جهان سرمایه داری و اوضاع اجتماعی ملتهب ایران، نمایند ه ای بهتر از حاکمیت و ماشین سرکوب آن پیدا نخواهد کرد. به همین دلیل حکومت اسلامی از سوی اپوزسیون بورژوائی به طور جدی تهدید نمیشود.

بخش هائی ازطبقه متوسط که از موقعیت اقتصادی و اجتماعی ممتازی برخودار هستند، ابتدائا که خود مجموعه ای از تکنوکراتها و کارچاق کن های سرمایه حاکم هستند و از کلمه انقلاب به وحشت مرگ دچار میشوند، این گروه نیز علیرغم شیفتگی به مظاهر سرمایه آمریکائی، فقط خواهان سهم  و اختیار بیشتر در حوزه اقتدار خود هستند و در رادیکال ترین حالت، خواهان اصلاحاتی در بدنه حاکمیت هستند. این گروه نیز خطر اجتماعی قابلی به شمار نمیروند.

طی سی سال گذشته، درهم ریختگی توازن قوای جهانی سرمایه و روند تغییرات هژمونیک در جهان سرمایه داری، عملا این امکان را برای سرمایه ایرانی فراهم نموده است تا با انعطاف سیاسی، از شرایط بحرانی پس از سقوط شوروی و سپس شکل گیری بلوک بندیهای جدید جهانی، حداکثر استفاده برای تثبیت داخلی و نفوذ منطقه ای را ببرد.

حکومت اسلامی شرایطی را برای خود فراهم کرده است که علیرغم کشمکش سیاسی دائمی با ایالات متحده ، اما هیچگاه به طور جدی از سوی سرمایه اروپائی و آمریکائی تهدید نشده است. حاکمیت کنونی با عملی کردن نقشه عمل دوران پهلوی در جهت گسترش نفوذ منطقه ای خود، شرایط امنی را در منطقه برای خود فراهم کرده است و فی الحال سرمایه جهانی نه جایگزینی برای آن دارد و نه تمایلی به تغییر  حاکمیت در ایران دارد.

بنا براین تنها طبقه کارگر و سایر زحمت کشان و مزدبگیران هستند، که خطر جدی برای سلطه سیاسی و اقتصادی کنونی به شمار میروند. ضرورت سرنگونی اقتدار دولتی بورژوازی برای طبقه کارگرایران، نیاز به ارائه دلیل و برهان ندارد. نگاهی به زندگی 90 درصد مردم ایران ومشاهده واقعیت های موجود،براتر از هر بحث نظری است.

هم اکنون و به طور مشخص در چهار دهه پس از قیام بهمن، طبقه کارگر و اعتراضات کارگری، رهبری و گفتمان حاکم بر اعتراضات اجتماعی است. به همین دلیل تنها نیروئی که  در واژگونی ساختار کنونی مستقیما ذی نفع است طبقه کارگر است.امروز طبقه کارگر به شکل گسترده ای امکان بسیج اجتماعی حول مطالباتی که مربوط به اکثریت مزدبگیران است را دارا می باشد. اما طبقه کارگر هم اکنون از کمبودهائی رنج میبرد که حاصل چهاردهه سرکوب است. تشکل های کارگری و ابزارهای اجتماعی - سیاسی کنونی طبقه کارگر ایران متناسب با اهمیت و نفوذ اجتماعی این طبقه نیست.

علیرغم وجود تشکل های سیاسی چپ در خارج از ایران، متاسفانه حداقل طی 15 سال گذشته که عملا امکان تشکل یابی کارگری اجتماعی میسر بود، این نیروها اقدامی جدی در رابطه با سازماندهی اجتماعی را در دستور کار خود نداشته اند.

علیرغم سرکوب مداوم جنبش کارگری و فعالین کارگری و چپ توسط دستگاه سرکوب، اما جنبش اعتراضی کارگران همچنان در حال گسترش و تعرض است. تا زمانی که از درون این جنبش اعتراضی رادیکال شونده کارگری، فعالین چپ و سوسیالیست کارگری، تشکل های طبقاتی و سیاسی خود را استخراج نکنند، حاکمیت کنونی سرمایه داران همچنان به حیات خود ادامه خواهد داد.

 

 

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com