سالهای زندگی یک کارگر و مبارزه برای رهایی طبقه کارگر (بخش ۱۱)

اسماعیل خودکام
September 18, 2020

سالهای زندگی یک کارگر و مبارزه برای رهایی طبقه کارگر (بخش ۱۱)


در بخش‌های قبل از وضعیت و شرایط کارگران در نانوایی و اعلام موجودیت سندیکای کارگران خباز شهرستان بوکان نوشتم همچنین نوشتم در مجمع عمومی نوبت دوم انتخابات بازرسان برگزار شد و با حداکثر آرای کسب شده بعنوان بازرس اصلی سندیکای کارگران خباز شهرستان بوکان انتخاب شدم و هادی تنومند به عنوان بازرس علل البدل انتخاب گردید از آن به بعد کار و فعالیت بازرسان در سندیکای کارگران نانوایی بطور رسمی و قانونی شروع شد.
بر همین مبنا من و رفیق هادی تنومند به تاریخ 13.08.80 بشماره نامه 94 از سندیکای کارگران خباز شهرستان بوکان کتبا مجوز بازرسی به کارگاه های نانوایی جهت بازرسی و تهیه گزارش از نانوایی ها و همچنین شرایط و وضعیت کارگران در کارگاهها دریافت نمودیم.
در حقیقت موانع مهم و اساسی سر راه مان بود که میباست پله به پله این موانع را پشت سر میگذاشتیم و برای اینکار نیاز به زمان بود. به همین دلیل اقدام برای افزایش دستمزدها و سازماندهی اعتصابات کارگری حتی در یک صنف مشخص یا طرح خواست های سیاسی کار آسانی نبود. در اینجا به توضیح بخشی از این موانع میپردازم:
اغلب ﮐﺎرﻓرﻣﺎﯾﺎن زیرکانه ﺧود ﯾﺎ اﻋﺿﺎی ﺧﺎﻧواده ﺧود را بجای ﮐﺎرﮔر بیمه ﻣﯾﮑردند این موضوع را دولت و بازرسان بخوبی میدانستند بازرسان اداره ﺗﺎﻣﯾن اﺟﺗﻣﺎﻋﯽ اکثرا رﺷوه ﺧوار بودند و به ﻧﻔﻊ ﮐﺎرﻓرﻣﺎﯾﺎن ﮔزارش ﺧود را ﻣﻧﻌﮑس ﻣﯾﮑردﻧد.
دﺳﺗﻣزد ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ به اﺷﮑﺎل ﮔوﻧﺎﮔون ﺗﻌﯾﯾن میشد سالانه درصد خیلی کمی به دستمزد کارگران افزوده می‌شد گاها دستمزد ثابت میماند و تغییر نمیکرد. علاوه بر اینکه دستمزد کارگران نانوایی یکسان ﻧبود بلکه از ﯾﮏ ﻧﺎﻧواﯾﯽ به ﻧﺎﻧواﯾﯽ دیگر و از یک شهر به شهر دﯾﮕر ﻓرق ﻣﯾکرد و کاملاً متفاوت بود. سطح دستمزدها خیلی پایین بود طوری که دستمزد بیشتر کارگران کمتر از حداقل دستمزد شورای عالی کار بود.
ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ﻣﺷﺧﺻﯽ در ﻧﺎﻧواﯾﯽ ھﺎ وﺟود ﻧداشت و دﺳﺗﻣزد ﮐﺎرﮔران ﺑر ﺣﺳب ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ﺗﻌﯾﯾن ﻧﻣﯾﮕردد ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر در ﻧﺎﻧواﯾﯽ ھﺎ ﺑرﺣﺳب ﺳرﻋت و ﺷدت ﮐﺎر و زﻣﺎن ﻣﺻرف ﭘﺧت ﻣﺣﺎسبه و تعیین میشد. شغل نانوایی جزء کارهای سخت و زیان آور محسوب میشود که کارگران نباید بیشتر از 30 ساعت در هفته کار کنند در صورتیکه ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ ﺳﺎﻋﺎت ھﺎی طوﻻﻧﯽ و اﻏﻠب ﺑﯾﺷﺗر از 14 ﺳﺎﻋت در ﺷﺑﺎنه روز به ﻣﺎﻧﻧد دستگاه ﻣﺎﺷﯾن در شرایط ناگوار و طاقت فرسای ﮐﺎر ﻣﯾﮑردند ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ در هفته ﺑﯾﺷﺗر از 84 ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ﻣﯾﮑردند اﯾن شرایط تحمیلی اوج فاجعه و ﺑردگی بود.
بطور کلی کارگران نانوایی بشکل پراکنده و بدون هیچگونه حقوق و مزایای قانونی کار میکردند. هرچند سندیکای کارگران نانوایی به تازگی اعلام موجودیت کرده بود اما کارگران به همدیگر دسترسی نداشتند و کانال ارتباطی بین آنها وجود نداشت. همچنین سطح آگاهی طبقاتی و شعور سیاسی کارگران پایین بود و کارگران با ابتدایی ترین حق و حقوق خود نیز آشنا نبودند.
کارفرمایان در رابطه با پرداخت دستمزدها و به رسمیت شناختن حق و حقوق کارگران به چند دسته تقسیم میشدند:
1- دسته‌ای از کارفرمایان از مهره‌های اطلاعاتی رژیم (به زبان کوردی جاش) بودند از آنجا دست بالای در ادارات داشتند کوچکترین اهمیتی برای سندیکا و کارگران و حق و حقوق آن‌ها قایل نمیشدند. اداره کار، فرمانداری، اداره غله و ادارات ذیربط از این کارفرمایان دفاع و جانبداری میکردند با آنان شریک و همدست بودند. این کارفرمایان در روز روشن از مردم دزدی میکردند مثلاً آرد که سهمیه مردم بود با قیمتی چند برابر بیشتر از تهیه نان میفروختند و اندازه چونه ها را چندین برابر از وزن حقیقی کمتر میکردند. بازرسان دولتی این امر را بخوبی میدانستند ولی میترسیدند گزارشات خود را منعکس کنند همیشه دست به سینه و چاکر این تیپ از کارفرمایان بودند. درحقیقت این دسته از کارفرمایان فعالین کارگری سندیکا را تهدید میکردند که دست از خواست و مطالبات کارگران بردارند.
آنان( کارفرمایان جاش) از طریق یکی از سردسته این جاش ها بنام "رحمان گریس " و البته به همدستی اداره اطلاعات ( با شخصی بنام احمد قرچی) نحوه دستگیری، شکنجه و طرح تنبیه کردن من را از قبل طراحی کرده بودند آنان علناً اعلام کرده بودند مرا سخت تنبیه کنند تا دیگران عبرت گیرند و دیگر کسی جرأت نکند از خواست و مطالبات کارگران دفاع کند. این مزدبگیران و اوباشان رژیم برنامه‌های رذیلانه شان را به شیوه‌های مختلفی عملی کردند اما هرگز نتوانستند مرا به سکوت یا عقب نشینی از دفاع کردن از خواست و مطالبات کارگران وادارند. در بخشهای بعدی در رابطه با این موضوع خواهم نوشت.
2 - دسته‌ای دیگر از کارفرمایان وابسته به رژیم نبودند ولی علاوه بر دزدی از طریق فروش سهمیه آرد و کوچک کردن چونه ها، پایین‌ترین حد دستمزدها را برای کارگران کارگاه خود در نظر میگرفتند طوریکه دستمزد این دسته از کارگران پایین‌تر از حداقل دستمزدهای شورای عالی کار بود. معمولاً این دسته از کارفرمایان بیشتر از کارگران فصلی یا مهاجر سوء استفاده و از این طریق آنان را استثمار میکردند و بخاطر پایین آوردن سطح دستمزدها، کارگر را از کار اخراج و کارگران بیکار، فصلی یا مهاجر را با دستمزد کمتری جایگزین میکردند.
در کل ماهیت تمام کارفرمایان یکی بود تمام تلاش آنان در راستای درآمد و سود بیشتر برای خود از طریق استثمار بیشتر کارگر بود. آنان زیرکانه خانوادههای خود را بجای کارگران بیمه میکردند. از قراردادهای سفید برای استخدام کارگر بهره میگرفتند. دستمزد فله ای در نظر میگرفتند و به بهانه های مختلف کارگران را بدون هیچ دلیلی از کار اخراج میکردند بدون اینکه کمترین حق و حقوق قانونی به آنان پرداخت نمایند.
همچنین میتوان به موانع مهم و اساسی دیگری که سر راه مان بود اشاره کرد: از جمله مسایل سیاسی- اقتصادی، نظارت و کنترل سندیکای کارگران از طریق عوامل نفوذی و اطلاعاتی رژیم، پراکندگی و عدم تشکل مستقل کارگران، ضعف گرایش چپ و رادیکال در بین کارگران و غالب بودن افکار ارتجاعی و کهنه پرستانه در جامعه، همچنین تاکتیک روزمره احزاب، سازمان و جریانات روشنفکری بورژوایی به اصطلاح چپ و کمونیسم و ... که در بخش‌های قبلی به توضیح آن پرداختم لازم نمیبینم آن را مجدداً توضیح دهم.
طرح و برنامه‌ریزی پایه‌های اساسی و زیربنایی سندیکا نوپا و تازه تاسیس شده ضروری بود. برای عملی کردن و به انجام رسانیدن برنامه هایمان تصمیم گرفتیم در مرحله اول با کارگران از نزدیک ارتباط مستقیم داشته باشیم با آنان در رابطه به مشکلات پیش رو و چکار باید کرد مشورت کنیم نظرات، انتقادات و پیشنهادات آنان را بپذیریم تا بتوانیم راه حل اساسی و چاره‌ای درست بیندیشیم.
برای عملی کردن و به انجام رسانیدن برنامه هایمان وظایف اساسی و مهمی پیش رو داشتیم هر کدام از ما اهداف مشخص و معینی را دنبال میکردیم که میتوان به بخشی از این وظایف اشاره کرد:
● ارتباط مستقیم با کارگران بطور حضوری
● تبلیغ سیاست‌های سندیکا و تشویق کارگران به حمایت و جانبداری از سندیکا
● آگاه کردن کارگران به حق و حقوق قانونی خود
● پخش و توزیع اعلامیه های سندیکا در بین کارگران و کارگاه های نانوایی
● خبررسانی از طریق حضور مستقیم در کارگاهای نانوایی (چون آن موقع متأسفانه وسایل ارتباطی ضعیف بود و از موبایل خبری نبود)
● جمع‌آوری و تهیه گزارش از حقوق و دستمزد کارگران در تمام کارگاه ها نانوایی
● تهیه گزارش و جمع آوری معلومات از کارگاه ها و همچنین بهداشت فردی و عمومی کارگران در نانوایی
● تهیه گزارش و جمع آوری معلومات از نحوه برخورد کارگران نسبت به همدیگر و با مشتریان در محیط نانوایی
● سازماندهی کارگران برای اقدامات پیش رو از جمله اعتصاب و اعتراض
● تهیه گزارش و جمع‌آوری معلومات و اطلاعات از تمام کارگاهای نانوایی ها از قبیل ساعت کار، فروش غیرقانونی آرد در بازار سیاه، کوچک کردن چونه ها و کمتر از وزن حقیقی، رابطه و نحوه برخورد کارفرمایان نسبت به کارگرانشان در نانوایی ها که نیاز بود به عنوان کارت فشاری در موقع اخراج کارگر از آن استفاده کرد.
● اقدام در راستای بیمه کردن اجباری کارگران در نانوایی
● اقدام برای جلوگیری از کار کودکان مخصوصاً در فصل های تعطلیلی
● حمایت از کار زنان و اقدام برای افزایش دستمزد آنان برابر با مردان
ﻣﺗﺎﺳﻔﺎنه اﮐﺛرﯾت ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ از ﻣزاﯾﺎی ﺣﻘوﻗﯽ و ﻗﺎﻧوﻧﯽ ﻣﺣروم بودند آﻧﮭﺎ روز ﺗﻌطﯾل ﺑﺎ اﺳﺗﻔﺎده از ﻣزد ﻧداشتند و از ﻣرﺧﺻﯽ و ﻋﯾدی و ﭘﺎداش ھم ھﯾﭻ ﺧﺑری نبود از همه ﻣﮭﻣﺗر از ﻣزاﯾﺎﯾﯽ بیمه ای و ﺧدﻣﺎت درﻣﺎﻧﯽ و بازنشستگی ﺑطور ﮐﻠﯽ ﻣﺣروم بودند. ما تمامی این مسایل را پیگیری میکردیم تا بتوانیم برای حل این مشکلات راه حل اساسی و چاره‌ای درست بیندیشیم.
اﮐﺛرﯾت ﻧﺎﻧواﯾﯽ ھﺎی اﯾران ﻏﯾر ﺑﮭداﺷﺗﯽ و ﻓﺎﻗد ﯾﮏ اﺳﺗﺎﻧدار ﺧوب و ﺑﺎﻻ بودند و ھﻣﭼﻧﯾن اﮐﺛرﯾت آﻧﮭﺎ ﻧﺎن ﻏﯾر ﺑﮭداﺷﺗﯽ ﺗوﻟﯾد ﻣﯽکردند ﻣﺗﺎﺳﻔﺎنه ﻣردم اﯾران به دلیل عدم نظارت و کنترل سازمان بازرسی و نبود برخوداری از قانونی که شایسته انسان باشد روزانه ﻧﺎن ﻏﯾر ﺑﮭداﺷﺗﯽ اﺳﺗﻔﺎده ﻣﯽ ﻧﻣﺎﯾﻧد ﺑدون اﯾﻧکه خودشان به اﯾن اﻣر پی ببرند. ما موظف بودیم کارگران را در این خصوص و در رابطه با بهداشت محیط کار ، بهداشت فردی و بهداشت تهیه نان آگاه سازیم. اگرچه دولت و کارفرمایان نسبت به جان مردم و شهروندان کوچکترین بهایی قایل نمیشدند و با جان و زندگی آن‌ها بازی میکردند اما تلاش ما در این راستا بود که کارگران نانوایی بخشی از شهروندان این جامعه هستند نباید نسبت به جان مردم بی‌تفاوت باشند.
ضروری بود علاوه بر دفاع کردن از خواست و مطالبات کارگران نانوایی با کارگران صنفهای دیگر همچون کوره پز خانه‌ها، نساجی، خیاطان، کارگران ساختمانی، دستفروشان، تعمیرکاران، کارگران شهرداری، قالی بافان، کارگران بخش های محتلف کشاورزی و همچنین با کارگران فصلی ارتباط عمیق و پایداری را جهت تبادل نظر و حمایت و همبستگی از همدیگر برقرار کرد تا بتوان زنجیره ای از اتحاد و همبستگی طبقاتی را به دفاع از همدیگر سازماندهی کرد و با تشکیل پل ارتباطی کارگران صنف های مختلف را در امر سیاست و اطلاع رسانی به دفاع از خود بهم وصل کرد.
فارغ از بیکار بودن هزینه خرج و مخارج این‌ ارتباطات از جلسات گرفته تا مهمانداری و ایاب و ذهاب از جیب خودمان پرداخت میشد. موقعی که در سندیکا فعالیت داشتم بطور غیر قانونی با توطئه های اداره اطلاعات و با همکاری اداره کار و کارفرمایان به بهانه‌های مختلف از جمله توهین به مقدسات اسلام و دفاع از خواست و مطالبات کارگران بارها از کار اخراج شده ام و این یکی از سیاست‌های رژیم بود تا فعالین کارگری را بیکار و از کار اخراج کند و فعالین کارگری دست از فعالیت و سیاست خود بردارند. در بخش بعدی از جنایات، اخراج غیر قانونی کارگران، سیاست رژیم و قانون کار در رابطه با پایمال کردن حقوق کارگران و اینکه در ادارات جمهوری اسلامی ایران چی میگذرد خواهم نوشت.
در آن مقطع زمانی جمعی از کارگران از ما حمایت و صمیمانه همکاری میکردند آن‌هابه ما اعتماد داشتند و میدانستند ما از خواست و مطالبات آنان دفاع میکنیم به همین دلیل از به رسمیت شناختن و اعلام موجودیت سندیکای کارگران استقبال می‌کردند اکثر انها بعد از اعلام موجودیت سندیکا عضو شده بودند‌. این دسته از کارگران از شرایط و وضعیت خود در نانوایی ها گزارشاتی را برای ما منعکس میکردند که نقطه مثبتی برای سندیکای کارگران نانوایی بود.
جمعی دیگری از کارگران بدلیل ترس اخراج از کار توسط کارفرما، هیچگونه همکاری با سندیکای کارگران نمیکردند موقعیکه ما برای بازرسی به کارگاههای نانوایی مراجعه میکردیم جواب سلام ما را نمیدادند و دهانشان باز نمیشد هر سؤالی میپرسیدیم با اشاره چشم و دست میگفتند ما کارفرما داریم چیزی نمیدانیم به شما بگوییم. آنان هیچگونه اطلاعات و معلوماتی به ما در رابطه با کارگاه نانواییشان نمیدادند این گروه از کارگران سه دسته بودند :
1- دسته‌ای از کارگران تحت هیچ شرایطی ما را همکاری نمیکردند.
2- دسته دیگر از کارگران در خارج از محیط کار معلوماتی را در رابطه با کار و کارگاهشان به ما ابلاغ میکردند.
3- دسته ای دیگری از کارگران مستقیم خود را شریک و همکار کارفرمایان میدیدند هرچند خود قربانی کارفرمایان بودند دقیقاً به مانند کارفرمایان هر چی بد و بیراه بود نثارمان میکردند. بارها از نزدیک شاهد بودیم به من و رفیق هادی تنومند و همچنین سندیکای کارگران نانوایی فوش میدادند و بد و بیراه میگفتند ما اصلاً به روی خودمان نمی آوردیم و این ادبیات غیر کارگری، برخورد و رفتارهای زننده و ناشایست را به حساب شعور و ناآگاهی سیاسی- طبقاتی کارگران مینوشتیم. موقعیکه سندیکا تکانی خورد و توانست اقداماتی را برای کارگران در دستور کار خود قرار دهد همین دسته از کارگران که بد و بیراه نثارمان میکردند بعد از اندک زمان کوتاه به سندیکا گروییدند البته منافعشان اینگونه ایجاب میکرد.
چندین کارفرمای نانوایی های شهرستان بوکان از مهرهای رژیم اسلامی ایران( به زبان کردی جاش) بودند آنان کارگرانشان را تهدید کرده بودند که هادی تنومند و اسماعیل خودکام ( بازرسان سندیکای کارگران خباز شهرستان بوکان)به هیچوجه حق ندارند وارد کارگاه نانوایشان شوند همچنین مستقیم ما را تهدید میکردند جهت بازرسی به کارگاههای آن‌ها مراجعه نکنیم البته ما از هیچ تلاش دریغ نمیکردیم و کوچکترین اهمیتی به تهدیدات کارفرمایان قایل نبودیم و به شیوهای ممکن با این دسته از کارگران ارتباط برقرار میکردیم بدون اینکه برای آنان مشکلاتی همچون اخراج پیش بیاد.
من و رفیق هادی تنومند هر روز با شروع بکار نانوایی ها(معمولا ساعت 4 صبح) کارگاه به کارگاه پای پیاده و گاهی اوقات مسیرهای طولانی را با تاکسی میپیمودیم تا کارگران را از نزدیک ببینیم نظرات، انتقادات و پیشنهادات آنان را جدی میگرفتیم و برای یافتن راه حل اساسی و چاره‌ای درست تلاش میکردیم. من به دلیل اینکه در سندیکای کارگران خباز فعالیت داشتم چندین بار از کار اخراج شده بودم بدون استثناء تمام کارفرمایان من را میشناختند و اجازه کار را به من نمیدادند. ضمناً من بیکار بودم و تمام هزینه‌های ایاب و ذهاب و کلیه خرج و مخارج که برای انجام وظیفه و امور محوله سندیکا مصرف میکردیم بدون هیچ چشمداشتی از جیب خودمان پرداخت میشد. علارغم اینکه سندیکا خزانه و صندوق مالی داشت ما هیچگونه مبلغی از صندوق سندیکای کارگران برای انجام وظیفه محوله سندیکا برداشت نکرده ایم.
همچنان که در بخش‌های قبل نوشتم کارگران تمایلی به حضور در سندیکا نداشتند و بخشی از کارگران که عضو شده بودند بطور مرتب و منظم حق عضویت ماهانه را پرداخت نمیکردند. حق عضویت ماهانه برای هر نفر مبلغ 1800 تومان تعیین شده بود. رفیق کریم فاتحی خزانه دار سندیکا بود ایشان انسانی به تمام معنا شریف، صادق، امین، مورد اعتماد همگی و کارش دقیق بود موضوع خزانه و مسئله مالی سندیکای کارگران خباز تا آخرین تسویه حساب بازرسان کاملاً روشن و شفاف بود لازم است به ایشان درود بفرستم و صمیمانه دستش را میفشارم.
اعضای هیئت مدیره سندیکا توانستند مقداری برنج، قند و شکر کوپنی با مبلغ خیلی پایینتر از بازار تهیه کنند که متأسفانه فاکتور آن پیش من نیست که مقدار و مبلغ آن را دقیقاً بنویسم. ما از تهیه سهمیه کوپن برای کارگران نانوایی چند هدف داشتیم:
■ یکی اینکه کارگران را به سندیکا جلب و آنان را با اهداف، سیاست و برنامه‌های سندیکا آشنا کنیم.
■ زمینه به رسمیت شناختن شرکت تعاونی مصرف از سوی دولت برای کارگران خباز شهرستان بوکان فراهم کنیم که تاسیس آن کار آسانی نبود.
■ دیگری اینکه حداقل کمکی حتی جزیی به کارگران صنف نانوایی کرده باشیم.
اما سندیکای کارگران خباز هیچگونه سرمایه مالی نداشت و صندوق و خزانه سندیکا خالی بود. پول اجاره مغازه را به سختی از حق عضویت ماهانه اعضایش تأمین میشد. سندیکا پولی برای این مقدار سهمیه کوپنی نداشت به همین دلیل دوستان تلاش‌های زیادی کردند تا توانستند مقدار کمی پول بعنوان قرض جمع کنند ولی این مبلغ اصلاً کافی نبود و میبایست چاره‌ای دیگری می اندیشیدیم.
من تازه ازدواج کرده بودم همسرم ( آرزو) مقداری طلای عروسی داشت از ایشان خواهش و تمنا کردم به سندیکا ی کارگران کمک کند و شرایط سندیکا را برایش تعریف کردم البته تا حدی خودش شرایط ما کارگران و سندیکا را بخوبی میدانست. همسرم (آرزو ) به تایخ 22.02.80 گردنبد عروسی اش را با شش عدد پنج پهلوی به وزن 42.790 به عیار 18+22 به مبلغ 234000 تومان به قیمتی ارزانتر از قیمت خرید فروخت تا ما بتوانیم مشکل خرید سهمیه کوپن قند و برنج و شکر را حل کنیم و آن مقدار سهمیه را از شهرستان تهران به بوکان بیاوریم. (فاکتور فروش طلا ها هنوز موجود است).
سهمیه کوپنی برنج و قند و شکر در بین کارگران به قیمت ارزانتر از بازار توزیع شد و اعضای کارگران نانوایی در سندیکا از 50 عضو به بالای 400 عضو به شکل تصاعدی افزایش یافت. مبلغ طلای فروخته شده نیز بعد از چند ماهی به دستمان رسید و دیگر جایی نگرفت و همه آن حیف و میل و محو شد. اما آنچه من و رفقای همکارم را از این موضوع خوشحال کرد کارگران به شکل بی سابقه ای به شکل تکی یا گروه گروه به سندیکا پیوست میشدند این امر در پیشبرد اهداف، سیاست و برنامه ای سندیکا کمک میکرد و کار ما را دوچندان تسهیل مینمود.
در سندیکای کارگران خباز گرایش و دیدگاه های متفاوتی غیر از گرایش چپ غالب و حاکم بود و از لحاظ فکری و سیاسی با همدیگر اختلاف داشتیم اما اهداف مشترکی داشتیم که ما را دور هم جمع میکرد. این دوستان نیز بدون هیچ چشمداشتی برای سندیکای کارگران کار و فعالیت میکردند و برای پیشرفت سندیکا زحمت کشیده بودند آنان نیز بعد از ساعت‌های طولانی که در پشت تنور داغ کار میکردند بلافاصله بعد از اتمام کار بدون اینکه استراحتی داشته باشند به سندیکا مراجعه میکردند و به کار و فعالیت سندیکا مشغول بودند. آنان نیز بجای استراحت، تفریح و رسیدگی به امورات خانواده، اوقات خود را صرف سیاست و برنامه های سندیکا میکردند به همگی آنان درود میفرستم.
ما اعضای هیئت مدیره و بازرسان با همدیگر اختلاف نظر فکری و سیاسی داشتیم هر نظری به جنبشی مرتبط بود و هر کدام از ما از زاویه فکری خود جنبش کارگری را تعریف میکرد. برای نمونه من سر موضوع تشکر و قدردانی از ادارات دولتی و نمایندگان دولت مخالف نظر آن‌ها بودم. من بر این باور بودم تمام مصیبت و بلاهایی که به ما کارگران و جامعه تحمیل شده است از خیر و برکت اسلام، دولت اسلامی و نمایندگان و مزدبگیران این نظام است. ﻗﺎﻧون ﮐﺎر ﺟﻣﮭوری اﺳﻼﻣﯽ اﯾران توسط مجموعه‌ای مرتجع، دزد، آدمکش، قاتل و تروریست در راﺳﺗﺎی ﻣﺻﻠﺣت ﻧظﺎم ﺳرﻣایه داری اﯾران و به حمایت از کارفرمایان تنظیم و ﺗدوﯾن ﮔردﯾده اﺳت که ھﯾﭻ رﺑطﯽ با ﺣﻘوق ﮐﺎرﮔر و خواست و مطالبات کارگران ﻧدارد. ﺟﻣﮭوری اﺳﻼﻣﯽ اﯾران ﮐﺎرگر را در روز روﺷن ﻗﺗل وﻋﺎم، ﺗﯾرﺑﺎران، اﻋدام، دﺳﺗﮕﯾر، ﺗﮭدﯾد، ﺷﮑﻧجه ﻣﯾﮑﻧد کارگران را شلاق میزنند. کارگران طبق همین قانون و پیروی کردن از آن زیر خط فقر و فقر مطلق زندگی میکند. وقتی که بند بند قانون کار و قانون اساسی از طریق نمایندگان و مزدبگیران دولت اجرایی می‌شود چگونه ممکن است نماینده کارگران بخاطر چند کیلو قند یا برنج کوپنی از مزدبگیران دولتی همچون وزیر کشور، وزیر کار، نماینده و فراکسیون نمایندگان کرد و غیره از طریق نامه اداری و به شکل رسمی تشکر و قدردانی کنند و اهداف سندیکا را زیر سؤال ببرند.
اگرچه خارج از سندیکا انسانهای چپ و کمونیستی بودند از من و سندیکای کارگران خباز حمایت، جانبداری و در راستای پیشرفت جنبش کارگری و کمونیستی کمک میکردند ولی من در سندیکا به لحاظ گرایش سیاسی و فکری تنها بودم. گاهی اوقات رأی نمیاوردم تا در تعیین نتیجه‌ تمام تصمیمات ارایه شده نقش اساسی داشته باشم ولی بی تأثیر هم نبودم و اغلب مواقع آنان را قانع میکردم تا در بعضی از تصمیماتشان دقت بیشتری به خرج دهند.
مثلاً من مخالف نظر آن‌ها در رابطه با نامه رسمی که متن دقیق آن در نامه‌ای به شماره 209 در تاریخ 10.05.81 در زیر را آمده است بودم. حقیقتاً آنان قانع نمیشدند که از تصمیم خود منصرف شوند. هرچند من به اندازه کافی اعتراض میکردم و از مواضع چپ و کمونیستی خود دفاع میکردم ولی گاهی اوقات بیفایده بود. تنها راه چاره این بود متن نامه‌های که مخالف بودم امضا نمیکردم. اعضای هیئت مدیره این لوح تقدیر ها را نیز به شیشه اتاق کار سندیکا نیز نصب کرده بودند بمحض اینکه لوح تقدیر ها را دیدم بلافاصله آن‌ها را جلو چشم خودشان پایین آورده و پاره کردم.
تاریخ 10.05.81
بشماره 209
پیوست: دارد یک برگ
فرمانداری محترم شهرستان بوکان
جناب آقای رحمان آباذری
با سلام
احتراماً بدین وسیله یک برگ از تقدیر به پاس زحمات از طرف انجمن صنفی کارگران خباز جهت اطلاع بپیوست می‌باشد.
امضاء کننده
ریس هیئت مدیره سندیکای کارگران خباز شهرستان بوکان
حامد شرافتی
بسمه تعالی
تقدیر و سپاس
به پاس زحمات نماینده منتخب و دلسوز مردم شریف بوکان در جهت رفع موانع و معضلات پیش روی کارگران صنف خباز و معرفی نمایندگان کارگران نانوایی های بوکان مستقر در دفتر انجمن کارگران خباز به :
1 - معاون وزیر کشور جناب آقای میرلوحی
2 - معاون وزیر کار جناب آقای مهندس یعقوبی
3 - دبیر فراکسیون نمایندگان کرد جناب مهندس ادب
4 - رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی جناب آقای سرحدی زاده
مراتب تقدیر به عمل آورده و امید است که بنا به دعوت بعمل آمده از طرف انجمن صنفی کارگران خباز با بازرسیهای انسان دوستانه دلهای کارگران را روشن و مزین فرمایید.
با سپاس و امتنان
هیئت مدیره و بازرسان انجمن صنفی کارگران خباز
امضا کننده گان:
1 - مسعود رحمانی: نایب ریس هیئت مدیره
2 - کریم فاتحی: خزانه دار
3 - هادی تنومد: بازرس علی البدل
4 - حامد شرافتی: رئیس هیئت مدیره
5 - اسماعیل خودکام: بازرس اصلی(ضمناً اعتراض و مخالفت با این نامه، آن را امضا نکرده ام)
ما اعضای هیئت مدیره و بازرسان در پرسه کار و فعالیت سندیکا اشتباهات زیادی مرتکب شده بودیم سیاست هرکدام از ماها در قبال وظایفی که برعهده داشتیم ضعیف بود. اشکالات، ناروشنی و ابهاماتی در مصوبه و نامه‌ها و کار و فعالیت روزانه ما در سندیکا به وضوحی دیده میشد که علاوه به جنبش کارگری و کمونیستی کمکی نمیکرد بلکه نمیتوانست صنف مشخصی از کارگران را متشکل نماید. بنا به دلایلی که توضیح دادم ما نتوانستیم صف خود را تقویت کنیم و نقش غالب و تعیین کننده ای داشته باشیم. ضعف و اشتباهات خود را هرگز تحلیل و تفسیر نکردیم و از شکست های خود ننوشتیم. خود را شریک پیروزی های مقطعی میدانستیم ولی مسئولیت شکست ها پی در پی را کسی حاضر نبود برعهده بگیرد.
بلاخره سندیکا توانست بخشی از کارگران را با خواست و مطالبات خود و با اهداف، برنامه و سیاست سندیکای کارگران نانوای آشنا سازد با گذشت زمان تعداد زیادی از کارگران عضو سندیکا شده بودند و اعضا نیز متقابلا انتظاراتی از سندیکای خود داشتند به همین دلیل ما اقداماتی را برای افزایش سطح دستمزدها و تعین مزد پایه در دستور کار خود قرار دادیم که به ترتیب اولویت عبارت بودند از:
● نشست با نمایندگان کارفرمایان از طریق گفتگو و مذاکره مسالمت آمیز
● نشست با نماینده اداره کار و ارگانهای دولتی از طریق مصوبه های شورایی عالی کار
● افزایش دستمزد و تعیین مزد پایه در قالب پیمانهای دسته‌جمعی از سوی انجمن صنفی کارگران خباز مستند به ماده 139 و 140 قانون کار
● شکایت کارگران از کارفرمایان به شکل تک نفری، مستند به قانون کار و مصوبه های شورای عالی کار
● سازماندهی و سازمانیابی اعتصابات
برای افزایش دستمزد و تعیین مزد پایه با نمایندگان کارفرمایان و نمایندگان دولت از طریق گفتگو و مذاکره چندین جلسه برگزار کردیم کارفرمایان با افزایش دستمزدها و تعیین مزد پایه در سطح شهرستان بوکان مخالف بودند بطورکلی از این نشست و بحث‌ ها نتیجه ای حاصل نشد.
اعضای هیئت مدیره و بازرسان سر افزایش دستمزد و تعیین مزد پایه با هم اختلافاتی داشتند جمعی از این دوستان تمام تلاششان برای بدست آوردن خواست و مطالبات کارگران از طریق کمک و طلب خواستن از ارگانهای دولتی همچون فرمانداری، نماینده شهرستان و اداره اطلاعات بود. درصورتیکه این ادارات کوچکترین کمکی به کارگران و سندیکا نمیکردند بلکه این ارگانها و ادارات دولتی دشمن کارگران و ماهیتشان ضد کارگری بود. من مخالف رأی و نظر این دوستان از اعضای هیئت مدیره بودم بر این باور بودم وقتی نشست نماینده کارگران با نماینده کارفرمایان و نماینده دولت (اداره کار) به نتیجه‌ای نمیرسد باید راه حل اساسی و چاره‌ای دیگری اندیشید و ما چاره‌ای جز سازماندهی برای اعتصاب و تحسن عمومی نداشتیم. در حقیقت من موافق تحسن و اعتصاب بودم هرچند زمینه‌های برگزاری اعتصاب پایه ریزی نشده بود و بخوبی میدانستیم اعتصاب کنیم شکست میخوریم. اما اقدام برای اعتصاب عمومی بمانند کارت فشار علیه کارفرمایان و دولت محسوب میشد.
من موافق پیمان دسته‌جمعی نیز بودم ولی با نحوه کار و فعالیت اعضای هیئت مدیره مخالف بودم معمولا بدون اطلاع تمامی اعضای هیئت مدیره و بازرسان نشست و مکاتباتی بین اعضای هیئت مدیره سندیکا و نماینده دیگر ارگانهای دولتی صورت میگرفت و این دوستان گاهی اوقات تکرویی میکردند. بطور مثال متن نامه‌ای در زیل قید شده است یکی از نامه‌های ای بود من مخالف آن بودم. متأسفانه تعدادی از دوستان هر کاری در سندیکا رخ میداد یا اتفاقی میفاد بلافاصله اداره اطلاعات رژیم (این اداره کثیف حکومتی و ضد کارگری) را از نحوه فعالیت، اقدامات، اهداف و سیاست‌های که پیش رو داشتیم همراه با معلومات کافی در جریان میگذاشتند و اغلب نامه‌های سندیکای کارگران خباز به اداره اطلاعات رونوشت میشد! رئیس هیئت مدیره( حامد شرافتی) بدون اطلاع دیگر اعضای سندیکا برای نماینده شهرستان بوکان، اداره اطلاعات، فرمانداری و اداره کار بطور رسمی نامه ای بشماره 87 که در زیر قید شده است جهت اقدام ارسال نموده اند که سندیکا هیچگونه جوابی از نماینده شهرستان، فرمانداری و اداره اطلاعات نگرفت البته مشکلات سندیکا و خصوصا ما گارگران نیز به نماینده شهر و اداره اطلاعات ربطی نداشت.
تاریخ07.08.80
بشماره 87
پیوست: دعای خیر
نماینده محبوب و محترم شهرستان بوکان در مجلس شورایی اسلامی جناب آقای رحمن نامجو
با سلام و احترام و با دعای خیر و سعادت
احتراماً به پیرو نامه شماره 22 مورخه 05.04.80 در مورد اجرایی ماده 41 قانون کار از اوایل سال 80 توسط اداره کار و امور اجتماعی مبنی بر افزایش دستمزد کارگران و تعیین مزد پایه و مزایای قانونی خبازیهای بوکان در قالب پیمانهای دسته‌جمعی از سوی انجمن صنفی کارگران خباز مستند به ماده 139 و 140 قانون کار به اداره کار و امور اشتغال و فرمانداری شهرستان بوکان ابلاغ و ارسال گردید ولی نتیجه‌ای حاصل نشد و حال نظر به مقدس بودن امر معاش، کارگران محترم صنف خباز با پیگیری های مکرر در این زمینه انجمن را تحت فشار قرار داده به همین دلیل انجمن صنفی جلسات متعددی با نمایندگان محترم کارفرما در این رابطه داشته است ولی باز هم جلسات بی نتیجه بوده و نمایندگان محترم کارفرما امتناع و خوداری کرده‌اند و باز هم مکاتبات مکر با اداره کار و فرمانداری و مراجع ذیربط در مورد مزد پایه، مزایا و افزایش دستمزد سال 80 شده است ولی تنها امتیازی که ادارات ذیربط به انجمن صنفی داده‌اند اجبار به شکایت های تک به تک کارگران از کارفرمایان خویش در این زمینه بوده است و این روش در سیاست پیشبرد اهداف انجمن نمیگنجد و منجر به اخراج و بیکاری جمع زیادی از کارگران شده و سطح کارگاهها را متشنج ساخته است و شکایت تک تک کارگران از کارفرمایان به نفع هیچکدام از طرفین نمی باشد. درخواست انجمن بنابر امنیت شغلی کارگران و حفظ آرامش هرچه بیشتر در کاگاههای نانوایی و ایجاد پیوند بین کارفرمایان و کارگران و مشارکت در جهت بهبود کیفیت نان و تقلیل ضایعات در سطح شهرستان می باشد. لذا از آن نماینده محبوب خواهشمند است در این زمینه اقدام‌ها لازم را مبذول فرموده و امر به اقدام مقتضی فرمایید. قبلاً مراتب امتنان و سپاس کارگران زحمتکش شهرستان بوکان را بحضور عالی ابلاغ نموده و آرزومند عزت و ترقی و تعالی تان میباشیم.
انجمن صنفی کارگران خباز شهرستان بوکان
امضاء کنندگان
رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران خباز شهرستان بوکان
حامد شرافتی
رونوشت به :
1- فرمانداری محترم شهرستان بوکان جهت اطلاع و اقدام لازم
2- اداره کار و خدمات اشتغال شهرستان بوکان جهت اطلاع و اقدام مقتضی
3- اداره اطلاعات شهرستان بوکان جهت اطلاع
همچنانکه گفتم من موافق سازماندهی اعتصاب بودم و ما راه حل و چاره ای جز اعتصاب و تحسن عمومی نداشتیم بلاخره اعضای هیئت مدیره و بازرسان به این نتیجه رسیدیم باید اقدام جدی تری را در دستور کار قرار دهیم و بعنوان آخرین گزینه تحسن عمومی را پیشنهاد کردیم همگی اعضای هیئت مدیره و بازرسان موافق این پیشنهاد بودند و با کارگران نانوایی نیز سر تحسن عمومی بحث و گفتگوهای زیادی شد. اقدام به اعتصاب و تحسن عمومی با موافقت زیادی از کارگران روبرو شد طوریکه سندیکای کارگران نانوای پیش زمینه های اعتصاب را مهیا نمود و اولین زنگ خطر تحسن عمومی را از طریق نامه رسمی سندیکا به شماره نامه 107 به گوش مسئولین رسانید.
این نامه هشدار دهنده همگی ادارات و مسئولین را به جوابگویی واداشت اما متأسفانه دستهای پشت پرده بود و اداره اطلاعات چند نفری را از نماینده کارگران را تهدید کرده بود که فوراً از این اقدام منصرف شوند و نامه خود را در این خصوص پس گیرند ما از این مذاکرات پشت پرده بی اطلاع بودیم و نمیدانستیم در اتاق حراست فرمانداری بین ارگانهای دولتی و حامد شرافتی رئیس هیئت مدیره سندیکا نشست های صورت گرفته بود. البته خوشبختانه بعد از مدت ها این مذاکرات پشت پرده و مخفیانه طی نامه شماره 108 سندیکای کارگران نانوایی علنی شد اما هیچ وقت کسی نفهمید مذاکرات پشت پرده از چه قراری بود و چگونه اقدام به تحسن عمومی به سکوت و عقب نشینی کشانیده شد.
بلاخره این هشدار و زنگ خطری که قرار بود آخرین گزینه پیشنهادی ما کارگران باشد بدون اینکه خطری در کار باشد به نفع کارفرمایان تمام شد و زنگ خطری که چراغ آن در حال روشن شدن بود برای همیشه خاموش شد بدون اینکه کسی صدایش در بیاد.
متن دقیق این نامه‌های رسمی را در پایین به مانند خود آورده‌ام ضمناً پیش من تمامی این مدارک موجود و محفوظ است.
بسمه تعالی
انجمن صنفی کارگران خبازیهای بوکان و حومه
شماره ثبت وزارت کار 102
تاریخ 08.10.80
شماره 107
پیوست دعای خیر
با سلام و دعای خیر
انجمن صنفی کارگران خباز به دلیل مکاتبات اداری که با اداره کار و امور اشتغال شهرستان بوکان و عدم التفات و بی توجهی نسبت به کلیه نگارشات مکتوب و رسیدگی نکردن به مشکلات این انجمن جهت پیشرو اهداف و رفاه حال کارگران خباز طبق مدارک موجود صراحتاً اعتراض خود اعلام نموده و طبق مواد موجود در اساسنامه ثبت شده خواستار بررسی حقوق کارگران خواهیم بود.
لازم به ذکر است که انجمن اهتمام ورزیده که در پناه مساعدت های اداره کار قدم‌های اساسی جهت رفع مشکلات و معضلات برداشته که بجای بازتاب و واکنش مثبت آن اداره با عدم رعایت قوانین و حتی اصول اخلاقی زشت و ناسزا روبرو بوده‌ایم ما اعضای هیت مدیره و بازرسان انفقاد خود را نسبت به آن اداره پژواک مینماییم.
گفتنی است که کلییه اعضای این انجمن در صورت بررسی نکردن خواسته‌ها و مطالبات اعضا منجر به تحسن عمومی خواهیم شد. در پی مشکلات بوجود آمده از سوی مسولین اجرایی شهرستان بوکان منجمله : اداره کار و امور اشتغال، فرمانداری، اداره غله، تعزیرات نظارت بر گندم و آرد و نان، اتحادیه کارفرمایان، ما ناگزیریم که دست به اقداماتی بزنیم که برای کلیه مسئولین زنگ خطر جدی باشد.
رونوشت به:
▪︎فرمانداری شهرستان بوکان
▪︎اداره کار و امور اشتغال شهرستان بوکان
▪︎خبرنگار ایرنا خبرگزاری جمهوری اسلامی مرکز مهاباد
امضا کننده گان:
حامد شرافتی: رئیس هیئت مدیره
هادی تنومند: بازرس علل البدل
مسعود رحمانی : نایب رئیس هیئت مدیره
کریم فاتحی: خزانه دار سندیکا
اسماعیل خودکام: بازرس اصلی
این هم متن نامه رسمی بشماره 108 نشست و مذاکرات مخفیانه که بین حامد شرافتی رئیس هیئت مدیره سندیکا و اتاق حراست فرمانداری ( متشکل از ادارات دولتی و اطلاعاتی) صورت گرفته است:
باسمه تعالی
انجمن صنفی کارگران خبازیهای بوکان و حومه
شماره ثبت وزارت کار 102
تاریخ 10.10.80
شماره 108
پیوست دعای خیر
مسول محترم خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا (مهاباد
بدین وسیله به استحضار میرساند که نامه ارسالی به شماره 107 مورخ 08.10.80 بنا به مذاکرات در اتاق حراست فرمانداری لغو انتشار اعلام و خواهشمند است نتیجه را امر به ابلاغ فرمایید.
رونوشت:
▪︎حراست فرمانداری
امضاء کنندگان
حامد شرافتی رئیس هیئت مدیره سندیکا
از همه چیز بدتر رئیس هیئت مدیره در نامه رسمی بشماره 194 برای ریاست اداره اطلاعات شهرستان بوکان جهت بررسی و تبادل نظر با قید ساعت و روز مشخص قرار گذاشته اند که همدیگر را ملاقات کنند هدف از این ملاقات چی بوده ما در جریان نبوده ایم دقیقا این ملاقات و نشست ها ی پشت پرده بمانند نامه 108 که با حراست فرمانداری نشست و مذاکرات مخفیانه ای صورت گرفت بوده است حامد شرافتی با دست خط خود این نامه را برای اداره اطلاعات نوشته است که در زیر متن دقیق ان امده است:
تاریخ: 22.03.1381
شماره: 194
پیوست: دعای خیر
ریاست محترم اداره اطلاعات شهرستان بوکان
با سلام
بدین وسیله به استحضار عالی میرساند که ما جمعی از نمایندگان کارگران صنف خباز شهرستان بوکان جهت بررسی و تبادل نظر با آن مقام عالی در رابطه با مشکلات فراروی این انجمن در روز چهارشنبه مورخه 22.03.1381 راس ساعت یازده خدمت حضرت عالی شزفیاب میشویم
امضاء کننده
حامد شرافتی
در بخش های بعدی در رابطه با کار و فعالیت در سندیکا بیشتر توضیح خواهم داد و خواهم نوشت مسیری که ما فعالین کارگری در سندیکا پیموده بودیم به کجا ختم شد.
نتیجه گیری از این بخش:
من نیز به مانند هر انسانی مرتکب اشتباهاتی شده‌ام پس لازم است که برخورد و شیوه کارم را نسبت به مسایل سیاسی و سندیکا نقد کنم تا سیاست خود را در قبال اشتباهاتی که مرتکب شده‌ام تغییر دهم و انتقادات رفیقانه عزیزان را با کمال میل بپذیرم. من بلحاظ فکری و سیاسی انسانی متعصب، تندرو و به زمین و آسمان معترض بودم البته خرافات، افکار ارتجاعی و عقب مانده به مانند تار و پودی جامعه را تنیده بود به همین دلیل من با کوچکترین ناعدالتی ها واکنش تند نشان میدادم مثلاً با نوشتن کلماتی همچون بسمه تعالی، دعای خیر یا از استفاده کردن از کلمات مذهبی و دینی در نامه‌های رسمی و اداری سندیکای کارگران رگ گردنم باد میکرد و مدام اعتراض میکردم.
تمام تحلیل و تفسیر های که میکردم بر اساس منفعت حزبی و سازمانی بود که هیچ کمکی به جنبش کارگری و کمونیستی نمیکرد. هرچند که ما در محل کار و زندگی و در بطن جامعه مشغول مبارزه بودیم اما فرسنگ ها از جنبش و طبقه دور بودیم. مدام به کشمکش های درون تشکیلاتی، انشعابات و بازیهای جناحی که با جنبش و طبقه بی‌ربط بودند مشغول بودیم. بخاطر انشعابات درون تشکیلاتی که بوضوحی اشکالات، ابهامات و ناروشنی های سیاسی در بازیهای جناحی دیده میشد انگشت اتهام به سوی همدیگر دراز میکردیم.
آموزش‌های که از سطح رهبری احزاب و سازمان ها تبلیغ و ترویج میشد ما نیز ناخودآگاه از روی تعصبات سازمانی و حزبی از آن پیروی میکردیم همین مسئله باعث میشد که رفقا و کارگران بجای مبارزه برحق طبقاتی و دفاع از خواست و مطالبات کارگران به مسایل حاشیه‌ای روی بیاورند و اصل موضوع را که همان مبارزات کارگری بود فدای سیاست‌های القاء شده حزبی و سازمانی میکردند‌.
اگرچه ما شعار سرخ گونه "کارگران جهان متحد شوید" را به رخ همدیگر میکشیدیم اما غافل از اینکه خود عامل تفرقه، پراکندگی و چنددستگی کارگران بودیم و با دلایل ناسیاسی، ناآگاهی فردی و نادمکراتیک کارگران را از خود دور میکردیم. ما تصور میکردیم خورشید را در همان زاویه ای جنبانیدیم که میتوان به راحتی برف های ستم را آب کند.
ما کمیته یا هسته های کارگری و کمونیستی را تشکیل ندادیم و بجای آن محفلهای چند نفری را در راستای منافع شخصی و سازمانی تقویت مینمودیم که با سوء استفاده کردن جریانات ادعامنش رنگ و بوی کارگری و کمونیستی به این نوع محفلها داده میشد که بعد از مدتی به محفلهای کوچکتری تبدیل شده یا بطورکلی محو میشدند.
در حقیقت من و بعضی از رفقا، سیاست را تنها از دریجه و زاویه تنگ نظرانه حزبی معنا میکردیم امواج طوفانی احساسات و تعصبات کورکورانه حزبی ما را در عمق و ژرفای اقیانوسها عرق کرده بود. دقیقاً بمانند انبار باروتی بودیم هر لحظه ممکن بود با کوچکترین جرقه ای منفجر شویم گرایشات و دیدگاه‌های غیراز دیدگاه و گرایش خودمان را نادیده میگرفتیم و تنها دیدگاه و افکار چپ و کمونیستی برایمان اهمیت داشت. البته رفقا و دوستان حزبی و هممحفلی ام نیز در تشدید و بروز این احساسات بی تأثیر نبودند.
ما و من بخصوص فکر میکردیم حتما باید تمام کارگران به مانند انسانهای چپ و کمونیست از زاویه سوسیالیستی و کمونیستی به جامعه و روند زندگی نگاه کنند. ما فکر میکردیم باید تمام کارگران از آگاهی طبقاتی برخوردار باشند بدون اینکه پایه و زمینه‌های رشد طبقاتی را فراهم کرده باشیم.
تعصبات حزبی و محفلی این حق را از ما سلب کرده بود تا بتوان کارگرانی که گرایش و افکار مختلفی غیر از ما داشتند به جلسات خودمان راهشان دهیم در واقع ما نماینده کارگران نبودیم بلکه فکریت و ذهنیت شخصی و سازمانی خود را نمایندگی میکردیم. البته طوری وانمود میکردیم نوعیت این محفلها رادیکال، کارگری و کمونیستی هستند.
در محفلهای به اصطلاح کارگری و کمونیستی فعالیت میکردیم که نقد و اظهار نظر های رفیقانه به توهین، اتهام، فحاشی و انگشت توچشم هم کردن منتهی میشد. مدام اختلافات سیاسی و فکری و درون تشکیلاتی را به محفلهای خود انتقال میدادیم بدون اینکه همدیگر را تحمل کنیم و به افکار هم احترام بگذاریم. بجای اینکه انرژیمان را علیه مسببین این زندگی فاجعه بار بکارگیریم و راه حل‌ اساسی و چاره‌ای درست برای حل این همه مشکلاتی که دامنگیر مان بود بیندیشیم تمام انرژیمان را صرف رقابت برای زمینه فراهم ساختن بکارگیری سیاست تصفیه، بایکوت، حذف و برچسب‌های ناروا علیه هم مینمودیم که اساسا با آزادی های دمکراتیک در تناقض بودند.
هدف من از این نوشته ها صرفا کمک کردن به جنبش کارگری و کمونیستی است که میتوان از تجربه مبارزات کارگری که درس و پیامدهای مهمی برای طبقه کارگر و فعالین کارگری دارد استفاده کرد. اگر چنین فعالیت‌های بدین شکل در آینده دامنگیر مبارزات کارگران ایران و بخصوص کارگران کردستان شود و برخورد های غیر کارگری و غیر سیاسی در طول این روند مدام بازتولید شوند قطعا به همان بیراهه کشیده می‌شوند که ما در آن غوطه ور بودیم.
ادامه دارد ...
اسماعیل خودکام
‌18.09.2020


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com