تفکر انتقادی

شورش کریمی
August 17, 2019

تفکر انتقادی

یکی ملزومات پیشرفت و تکامل هر جامعه ای در جهت تغییرات رادیکال، فراهم ساختن زمینه فرهنگ نقد است. نقدی که بر پایه اندیشه، آگاهی، منطق، دانش و تجربه استوار باشد.

جوامع پیشرفته غربی در اثر مبارزات اجتماعی تا حدودی حاضر به پذیرش آزادی بیان و نقد شده است. جنبش های روشنگری- انتقادی از قرون وسطا تا کنون سهمی بزرگ در آگاهی سیاسی و اجتماعی و تغییرات کلی و انقلابی و در مجموع، پیشرفت این جوامع داشته اند.

اما متاسفانه فرهنگ نقد در جامعه ایران و شاید در جوامع  نظیر آن به اندازه ای سطحی و لاابالی گرانه  و سهل انگارانه شده است، که انگار تازه از زیر سنگ درآمده است و هیچ ربطی به جامعه و تحولات آن ندارد و معلوم نیست جز ارضاء هوسهای روشنفکرانه بی مایه، قرار است به کدام نیاز این جامعه جواب بدهد. نقد سیاسی و نقد اجتماعی در جامعه پیچیده ای چون ایران تحت حاکمیت رژیم سرمایه داری اسلامی، تیزبینی، دانش و تجربه ای را میطلبد که به نظر نمی رسد بسیاری از منتقدین تازه از راه رسیده ما حتی تلاشی در جهت دست یابی به آن انجام دهند. در بهترین حالت آنقدر در چنبره فرم و قالب منجمد ایدئولوژیک گرفتار است که در عین راستگوئی نمی تواند از دام آن رها شود.  

باید بگویم که هیچ چیز در جامعه ما به اندازه جایگاه و فرهنگ نقد، معنا و مفهوم خودش را از دست نداده است، نقد به سطحی از اظهار نظرات روزمره و گاهی معامله گرانه و یا در بهترین حالت پاسخ به دغدغه های شخصی تقلیل پیدا کرده است. این شکل از نقد نمی تواند ما را به سوی تغییرات ریشه ای و بنیاد نهادن دنیای تازه راهنمایی کند. توانایی دادن ایده و دنیایی نو از این واقعیات پر از تناقضات اطرافمان را ندارد.  پس از مدتی که نداهایش در جامعه پاسخی نمی گیرد، یا به خود فریبی دچار می شود و  به دنبال آن به حرکات اپورتونیستی در می غلطد و یا سر خورده و مایوس از زمین و زمان ناامید می شود.

 مارکسیسم بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ انتقادی مدرن است. مارکسیسم آن شکل انتقادی است که به شیوه ای منطقی و علمی از عهده درک و تشریح، چگونگی کار کرد و چرائی این سیستم، برآمده است و راه برون رفت از آن را هم نشان داده است. به همین دلیل می توان گفت که مارکسیزم محصول تفکر انتقادی و روشنگری است، اما نه در سطحی که به آن اشاره شد، بلکه در معنای علمی، عقلانی و عمیق آن. اگرچه نمی تواند آینده را پیشگویی کند، ولی می تواند از مشاهده روندها، وقایع و تکامل آنها، مجموع سیستم سرمایه داری را با بینشی انتقادی جهت رسیدن به خواسته ها و مطالبات پیشرو بشریت ارزیابی و تحلیل کند. و راه های عینی و واقعی را جهت دگرگونی ریشه ای یا انقلاب روشن کند.

امروزه انسان های را می بینیم که همانند روبات عمل می کند، به این معنی که در آنها باور به جوهر انسانی خود و کشف سرزمین های جدید و خلاقیت که سرشت انسانی است نادیده گرفته می شود و فراتر از آن نقد را در چهارچوب داده های ذهنی خود محصور کرده اند. از طرف دیگر، البته که بدونه باور به تغییرات ریشه ای و اندیشه های رهایی بخش نمی توان در مقابل دشواری ها پایدار بود، اما باور و ایمانی می تواند آفریننده باشد که در مرکز آن عقلانیت پیشرو و نقد به هر آنچه که وجود دارد، قرار داشته باشد. نقد نیازی به، بازخواست، سرزنش، آوردن کلام عاطفی مطابق اقتضای مقام و مناسب حال مخاطب، ندارد. نقد علمی و عقلانی، نیازمند منتشر کردن اطلاعات غیر واقعی و ساختگی و منحرف کردن ذهنیت توده ها، نیست. بلکه خوانشی دقیق، گسترده، ریز و برنامه ای را میطلبد.

این فرهنگ نقد هیچ چیز را تولید نمی کند و تاریخ اش به پایان رسیده است، نه تنها هیچ معرفت و اندیشه ای نوینی را به ما نمی دهد، بلکه ربطی به نقد ندارد و متاسفانه دوباره به خدمتکار سیستم تبدیل خواهد شد. به این معنی که چون در جوهر خود از خلاقیت، ابتکار، شادابی، دقت و رعایت اصول منطقی تهی است، توانایی و پتانسیل ارائه تفسیری ویژه و روشن در اموری که به آنها می پردازد، را ندارد. در نتیجه از رسیدن به اهداف عینی باز خواهد ماند. از سویی دیگر به دلیل اینکه از مهارت، فن و هنر نقد تهی است می تواند به ابزاری در خلاف جهت خود تبدیل شود و به جای اینکه آفریننده ایده های پیشرو و مترقی باشد، خصلت ویرانگری و تخریب را داشته باشد.

جامعه ای ایران با همه مشکلات و فجایعی که در نتیجه عمر 40 ساله جمهوری اسلامی، حمل می کند، هیچ زمانی مانند امروز که از طرفی حکومت در تنگای حفظ قدرت و جدال باندهای حکومتی قرار دارد، و از طرف دیگر اکثریت جامعه ایران با اشکال و شیوه های گوناگون از طبقه کارگر، دانشجو، معلمان، پرستاران، کارمندان، ملت های تحت ستم، زنان، کودکان، فعالان محیط زیست، نویسندگان، رانندگان کامیون و کامیونداران، بازنشستگان، اقلیت های جنسی و مذهبی، مالباختگان و کشاورزان همه تحت ستم و استثمار قرار دارند، به هدایت کردن و آگاهی سیاسی بالا، نیاز نداشته است. یکی از وظایف ما دفاع از منافع اکثریت تحت ستم و تغییر ذهنیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نقد، به سطحی بالاتر است که در آن مجموعه ای استدلال و پرنسیب علمی و اخلاقی صورت عینی پیدا کرده و به عنوان فرهنگی نوین در میان توده ها به صورت مادی متبلور شود. برای دفاع از عدالت اجتماعی و هدایت جنبش های آزادی خواهانه و مجموعه ای دستاوردهای مترقی تلاش برای ایجاد شیوه ای نوین و عقلانی کردن نقد بسیار ضروری است. چرا که سرانجام این فرهنگ با نیروی مادی که به دست خواهد آورد، می تواند در آفریدن تغییرات ریشه ای و انقلابی سیستم به ویژه در سطح اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی تاثیر گذار باشد.  

شورش کریمی

  


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com