نگاهی به جلسه ی فرهنگ و اخلاقِ کمونیستی در مُجادلاتِ سیاسی(قسمت اول)

فرشید شکری
June 20, 2019

نگاهی به جلسه ی فرهنگ و اخلاقِ کمونیستی در مُجادلاتِ سیاسی

- قسمت اول -

یکسال قبل، بتاریخِ بیست و یکمِ اردیبهشتِ 1397 خورشیدی برابر با یازدهمِ مهِ 2018 میلادی، جلسه ایی آموزشی در اردوگاهِ مرکزی کومه له – سازمانِ کوردستانِ حزبِ کمونیستِ ایران با تمِ "فرهنگ و اخلاقِ کمونیستی در مجادلاتِ سیاسی" از سوی مرکزِ هدایت و آموزشِ حوزه ها برگزار گردید. دبیر اولِ کومه له، رفیق ابراهیم علیزاده سخنرانِ آن جلسه ی تشکیلاتی بود و مابقی شرکت کنندگان فقط می توانستند پرسش هایشان را به صورت کتبی طرح کنند.

از آنجا که موضوعِ نشستِ مذکور با توجه به علنی شدنِ اختلافِ نظرِ سیاسی در حزبِ کمونیستِ ایران و سازمانِ کوردستان آن ( کومه له )، اهمیتِ دو چندانی یافته است، بدین سبب صاحبِ این قلم با این فرض که بعضی ها سُخنانِ رفیق ابراهیم را نشنیده اند، و یا متنِ پیاده شده اش را مطالعه نکرده اند، بر آن شد تا به مطالبِ عنوان شده در آن گردهمایی حزبی، بپردازد. (1)  

در آغاز، رفیق ابراهیم به نکته های سزاوار تعمقی اشاره کرد. اولین نکته این بود که، گستره و میزانِ پراتیکِ تشکیلاتی و سیاسی کلیه ی سازمان ها و احزابِ چپِ رادیکال و کمونیستِ ایران تناسب و همخوانی با موقعیتِ اجتماعی کمابیش مطلوبِ دوره ی حاضر ندارند. نگارنده ی مقاله ی حاضر با این مشاهده ی رفیق ابراهیم موافق است و شاید هم اغلبِ شنوندگانِ صحبت های وی، مخالفتی یا ملاحظه ایی اصولی روی این نکته نداشته باشند. اما پس از آن، وقتی ایشان به مقایسه ی مبارزات کارگری و سطحِ آگاهی کارگران و توده های ناراضی در قبل و بعد از انقلاب پرداخت، در نهایت استنتاجِ ناروشنی بدست داد.

رفیق ابراهیم عقیده دارد: « در این دوره ی 40 ساله توده ی بیشتری از کارگران دست به مبارزه ی صنفی می زنند، شماری بیشتری از کارگران به سیاست روی آوردە اند، روشنفکران چپ جدیدی که خود را مارکسیست می دانند، بدون وابستگی سازمانی در صحنه ی جامعه ظاهر شدە اند، موسیقی و هنر و ادبیات پیشرو از سر و کول این جامعه بالا می رود. اما سازمان های سیاسی چپ پس رفتە اند، این یک تناقض است. این تناقض را باید بتوان توضیح داد ».

می دانیم، این وضعیتی که رفیق ابراهیم به تصویر درمی آورد، صرفاً مُختصِ به ایران نیست. سازمان ها و احزابِ چپ ( منظور جریاناتی اند که از دیدِ ما کمونیست و انقلابی به شمار می روند ) در اروپا، آمریکا، و سایر مناطقِ جهان نیز علی العموم حال و روزِ آنچنان مساعدی ندارند. آگاهی داریم، سوای قدرتِ " رفرمیسم " و میدانداری این گرایش در داخلِ نهادهای کوچک و بزرگِ کارگری و رخنه ی انواع و اقسامِ سوسیالیسم و کمونیسمِ بورژوایی و خرده بورژوایی به درونِ جنبش های کارگری – کمونیستی، و جُز اینها، خودِ این تشکل های سیاسی که اکثراً فاقدِ پایگاهِ وسیعِ اجتماعی در میانِ کارگران اند، قادر نشده اند در اعتراض ها و اعتصاب های کارگران و توده های مُعترضِ جوامعِ خود نقشِ مؤثری داشته باشند. به هر روی، اگر در آن تجمعِ حزبی مقصودِ رفیق ابراهیم از " پس رفتن " این بود که سازمان ها و احزابِ چپِ رادیکال و کمونیست به اندازه ی کافی در سوخت و ساز یا تحرکاتِ طبقه ی کارگر و ستمدیدگانِ این دیار تأثیر نداشته اند، این یک واقعیتِ غیرِ قابلِ اغماض است. بر کسی پوشیده نبوده و نیست که آنها طی این چهار دهه به مراتب کمتر از ظرفیت و پتانسیلِ واقعی اشان ظاهر گردیده اند، و انتظار میرفت تا پراتیک و فعالیتِ آنان با تحولاتِ پی در پی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، و... مُتناسب تر و برازنده تر باشد. من باب مثال، هر چند کومه له – سازمانِ کوردستانِ حزبِ کمونیستِ ایران در مُقایسه با دیگر سازمانها و احزابِ چپِ رادیکال و کمونیست از موقعیتِ خوب و مناسبی برای کار کردن در بینِ کارگرانِ کوردستان برخوردار بوده، اما می بینیم تا به اینک دستاوردِ درخورِ تأملی در این زمینه کسب نکرده است. چرا؟ بدین دلیلِ ساده که چند سال است، موضوعِ اصلی کار و فعالیتِ این تشکیلاتِ رزمنده، انقلابی، خوشنام و دارای وجهه و نفوذِ اجتماعی که تبلیغ، ترویج و سازماندهی در مُحیط های کار و زیستِ کارگران می باشد، تا حدودِ زیادی فراموش شده است. بطورِ واقع، این مُهم به نفعِ تدارکات برای تشکیلاتِ علنی، مسائلِ خُردِ تشکیلاتی، و یا روابط و مناسباتِ « بی نتیجه ی دیپلماتیک » با احزابِ بورژوایی کورد به حاشیه رفته است. این کُنشگری بیشترین انرژی و وقتِ رهبرانِ کومه له را گرفته، و سبب گشته تا از سوخت و ساز و موقعیتِ کارگران در کوردستان چندان شناختی حاصل نکنند، و قادر نگردند در پیکارهای آنان رُلِ شایسته ایی ایفاء نمایند.

در رابطه با بقیه ی سازمان ها و احزابِ چپِ رادیکال و کمونیست برای نمونه می توان به آکسیونیسم آنان اشاره داشت. معذالک، صدورِ این حکم ( سازمان های سیاسی چپ پس رفته اند ) که حزبِ کمونیستِ ایران هم مشمولِ این داوری رفیق ابراهیم می شود، قابلِ قبول نمی باشد، زیرا علیرغمِ وارد بودنِ هر انتقادی، و علیرغمِ فاصله ی برخی از سازمانها و احزاب یاد شده از « سوسیالیسمِ کارگری »، جایز نیست تلاش ها و ازخود گذشتگی های آنان در راستای پیشبردِ امرِ مبارزه ی طبقاتی، و سرنگونی انقلابی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی [ در این چهل سال ] را نادیده گرفت و هیچ انگاشت. هیچکس ناکامی های سیاسی، اجتماعی، و طبقاتی کمونیسم در پیکارِ طبقاتی را انکار نمی کند، ولی جنبشِ کارگری – کمونیستی ایران پیشروی ها و دستاوردهای مبارزاتی ارزنده ایی تحصیل کرده که بدونِ کوشش و جانفشانی انقلابیونِ متشکل در سازمان ها و احزابِ مذکور، ابداً ممکن نمی شد.

رفیق ابراهیم در این آسیب شناسی، " اخلاقِ سازمانی " را پیش کِشید و آنرا در پیدایشِ موقعِ کنونی چپ به عنوانِ علتِ العلل و مسببِ اصلی معرفی نمود. بدواً لازم به گفتن است که، علت یابی ضعفها و کمبودهای مبارزه ی طبقاتی - سیاسی بحثی باز و در عین حال بسی با اهمیت است، و همانگونه رفیق ابراهیم اذعان دارد، ممکن نیست با " یک تک دلیل " آنهم " اخلاقِ سازمانی " بشود آنرا توضیح داد. اخلاقی که، به قولِ رفیق ابراهیم، مُتأثر از دانش، و عقل و تجربه است. با این وجود، ایشان این "نوآوری" را انجام داد و در مبحثِ اخلاق سازمانی موضوعِ انشعاب ها را برجسته ساخت.

رفیق ابراهیم که انشعاب و شاخه شاخه شدن در جریاناتِ مختلف ( سازمان چریک های فدائی خلق ایران، حزب کمونیست ایران، طیفِ مائوئیست، و خط دو ) را گوشزد کرد، و این روند را ادامه دار دانست، اظهار داشت: « بدون شک تعداد محدود و معینی از این انشعاب ها توضیح سیاسی و اجتماعی جامعه پسندی داشته اند و جدائی هایشان برای یک ناظر خارجی قابل درک بوده است. اما اکثریت قاطع آنها چنین نبودە اند. در حاشیه ی جلسه به یکی از رفقای حاضر نیمه شوخی نیمه جدی گفتم، بسیاری از این انشعاب ها را نه با جامعه شناسی بلکه با روانشناسی باید توضیح داد.»!

با چشم پوشی از عدمِ پرداختنِ رفیق ابراهیم به جزئیات و یا عدمِ بیانِ اینکه کدام انشعاب ها توضیحِ سیاسی و اجتماعی جامعه پسندی داشته اند، و کدام ها فاقدِ اینگونه تبیینی اند، این سئوال پیش می آید که، چرا بایستی " بسیاری " از این جدایی ها را با تکیه بر علمِ " روانشناسی " وارسی و کالبد شکافی کنیم!؟ آیا قبلاً در کالج ها و آکادمی ها یا مؤسسه های علمی – تحقیقاتی کشورهای دیگر جهتِ ریشه یابی سازه ها و عللِ افتراق در تشکل های سیاسی به جای « جامعه شناسی » از « روانشناسی » و کاویدنِ روانِ انسان ها مدد گرفته اند و به نتایج مثبت رسیده اند تا ما هم از این شیوه یا متُد " کارساز " برای حل مُعضل استفاده ببریم!؟

جالب است رفیق ابراهیم خوانشِ متفاوتی درباره ی جدایی های جریاناتِ چپ در اروپا دارد. نگرش وی اینچنین است:« انشعاباتی که درون جریانات چپ اروپایی در کشورهای پیشرفته ی سرمایه‌ داری روی داده اند، همه قابل درک هستند و به دلیل تفاوت هائی بسیار روشن در برنامه‌ هایشان بوده است. برنامه، خط‌‌ مشی سیاسی‌ و موقعیت آنها در قدرت‌ سیاسی، زمینه‌ را برای انشعاب های قابل درکی فراهم کرده است ».

حال این پرسش به میان می آید که چگونه در کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری، " برنامه، خطِ مشی سیاسی، و موقعیت در قدرتِ سیاسی" موجبِ شقه شدنِ احزابِ گوناگون شده اند و می شوند، ولیکن در ایران و کشورهای همردیف، این تفاوت ها کمتر یا اصلاً دخیل نیستند لهذا میباید به علمِ روانشناسی رجوع شود!؟ آیا روی این فقره پژوهشی انجام گرفته است؟

رفیق ابراهیم در تکمیلِ صحبت هایش بطور مشخص تبیین خود از انشعاب های صورت یافته در حزبِ کمونیستِ ایران را به سمع حضار رسانید: « من می فهمم که سازمان فدائیان اقلیت با سازمان فدائیان اکثریت، نمی توانستند همزیستی داشته باشند، اما آیا برای بقیه ی انشعاب هایشان علل و انگیزه ی چنین روشن و قابل درکی که حداقل بخش های پیشرو جامعه آنرا بفهمند، وجود داشته است؟ مشابه این وضعیت در خود جریان ما هم کم نبوده است. انشعاب هائی که به هیچ تحول سیاسی و اجتماعی مهمی در جامعه مربوط نبودە اند. در بسیاری موارد آنقدر نامربوط بودە اند که حتی توجه زیادی را هم به خود جلب نکردە اند...»! ( خطوط تأکید از من است )

دوباره ایشان صریح و واضح نگفت که، کدامیک از آن انشعاب ها در حزبِ کمونیستِ ایران و کومه له – سازمانِ کوردستانِ حزب، به دگرگونی های سیاسی و اجتماعی جامعه ربطی نداشتند! برخلافِ این دیدگاه، اتفاقاً تحولاتِ سیاسی و اجتماعی در سطحِ منطقه، و ایضاً در سطحِ ایران زمینه های مادی و واقعی پایانِ همزیستی در مقاطعِ مختلف در جریان ما را فراهم آوردند.

آیا انشعابِ اول در اواخرِ دهه ی شصتِ خورشیدی، ربطی به اختلافِ نظرِ سیاسی که محصول و مولودِ وقایعِ پیش آمده در منطقه و ایران در آن هنگامه بود، نداشت؟ انشعابِ مهتدی – ایلخانی زاده و همراهانشان چطور؟ این جدایی همچنین به استحاله و دگرگشتنِ سیاسی در ایران و کوردستان مربوط نبود؟ مگر نه اینکه سازمانِ زحمتکشانِ مهتدی – ایلخانی زاده بعدها و در زمانی کوتاه به یک جریانِ عمیقاً بورژوا – ناسیونالیست و ضدِ کمونیست مُبدل گشت؟

گذشته از آن دو انفصال، در خصوصِ فراکسیونِ " روندِ سوسیالیستی کومه له " چه توضیحی باید داشت؟ مگر رویکردِ منفی برپا دارندگانِ روندِ سوسیالیستی کومه له _ همچون منشعبینِ سالِ 1379 خورشیدی _ به حزبِ کمونیستِ ایران، بحثِ ایشان مبنی بر عدمِ رشدِ سرمایه داری در ایران و کوردستان، و نظراتی که سوسیالیسم را به آینده ایی نامعلوم موکول میکرد، از یاد رفته اند؟!

طبقِ اسنادِ مُنتشره و کوهی از جدل ها و بحث های مکتوب و در دسترس، آن گسستن ها اساساً ریشه در اختلاف های عمیقِ سیاسی و نظری داشتند. جمعِ کثیری از انسان هایی که شاهد و ناظرِ شکلگیری تمایزهای سیاسی، فکری و بینشی، و انفکاک های پی در پی در حزبِ کمونیستِ ایران بودند، خوشبختانه در قیدِ حیات هستند. توقع می رفت رفیق ابراهیم در تتبع و بازبینی بخشی از تجربه ی جنبشِ کمونیستی معاصر در آن نشستِ حزبی، بطورِ موجزِ، و دقیق و مستدل دلائلِ انشعاب در سازمان ها و احزابِ کمونیست _ بویژه حزبِ کمونیستِ ایران و کومه له _ را بازگو می کرد.

علی ای حال، رفیق ابراهیم تا این بخش از سخنرانی اش واردِ " روانکاوی " افرادِ متشکل در سازمان ها و احزابِ موجود که اصول و مبانی فکری و عقیدتی، اهدافِ برنامه ایی، استراتژی سیاسی، و غیره آنها را گردهم آورده بودند یا آورده اند، نشد. ولیکن بعد از آن، سراغِ روانکاوی رفت و خصائلی را برای مخاطبینِ خود ( بخوانید مخالفینِ نظرات اش ) در داخل و احیاناً خارج از حزبِ کمونیستِ ایران، برگزید. این " خصلت های انتخابی " که گویا ثمره ی کارِ روانشناسی ایشان روی افراد و اشخاصِ گوناگون اند، عبارتند از: " خود بزرگ بینی، خود پرستی، و بی بضاعتی علمی " !

هر شخصی با خواندنِ متنِ پیاده شده یا گوش دادن به این سخنان ( بحثِ اخلاقی ) نسبت به جدی بودنِ بحث دچارِ شک و تردید می گردد چرا که رفیق ابراهیم در جایگاه یک رهبرِ شناخته شده به جای دعوت و تشویقِ اعضاء و کادرهای حزب به دخالت در جدل های فکری و اندیشه ایی آنهم با رعایتِ موازینِ تشکیلاتی و اصولِ تدوین شده، و یا در ازای آموزشِ "فرهنگ و اخلاقِ کمونیستی در مجادلاتِ سیاسی" درونی و بیرونی ( در سطحِ جنبش ) به نسلِ جوانِ حزب و نیروی جدیدِ پیشمرگ، این ادبیاتِ نامناسب و بخشاً تحقیر آمیز را اشاعه داد.

آیا غرض از برگزاری آن مجمع، آموزش و نشان دادنِ راهی برای برطرف کردنِ قسمتی از مُعضلات و کاستی های جُنبشِ کارگری – کمونیستی، و همزمان هدایت و مدیریتِ اختلافِ نظرِ سیاسی در حزبِ کمونیستِ ایران بود یا انتقام و ریختنِ زهر به مخالفینِ سیاسی؟ اصلاً از چه روی این خصوصیاتِ غیر کارگری و کمونیستی « فقط در دیگران » قابلِ رؤیت اند؟

تا جایی که به حزبِ کمونیستِ ایران مربوط و در پیوند است، آن گردهمایی نه فقط راهگشا نبود، بلکه از زمانِ علنی شدنِ اختلافِ نظرِ سیاسی و نقدِ آن دیدگاههایی که در جناحِ راستِ مواضعِ رسمی حزبِ کمونیستِ ایران جای گرفته اند، عکس العمل هایی به غایت هیستریک، غیرِ سیاسی، و بدور از پرنسیپ های کمونیستی و انسانی از جانبِ افرادی در شبکه های اجتماعی مشاهده شده اند. ( 2 )

در این دوره، شانتاژ و جوسازی علیه مُنتقدینِ نظرگاههای راست روانه، و توهین و فحاشی و بی حرمتی به آنان به اوجِ خود رسیده است. متأسفانه حمله و هجمه به انتقاد کنندگان با سرمشق گرفته شدنِ ادبیاتِ بکار رفته در آن سمینار، به فضای عدمِ احساسِ امنیت و بی اعتمادی در حزبِ کمونیستِ ایران مُنجر شده است.

رفیق ابراهیم در ادامه ی سخنانِ خود تعریفِ ساده ایی از مارکسیسم عرضه کرد. او ابراز داشت، مارکسیسم علم است، راهنمای مبارزه برای تغییرِ جهان، و ایدئولوژی به معنای جانبداری و شور مبارزاتی می باشد. بی هیچ شُبهه ایی، یک مارکسیستِ واقعی به مارکسیسم به مثابه علم رهایی پرولتاریا و کل بشریت می نگرد؛ و تردیدی نیست، یک مارکسیستِ واقعی تفکیکی میان علمی بودنِ مارکسیسم و جوهرِ انقلابی آن قائل نیست؛ معهذا همان مارکسیستِ انقلابی ( واقعی ) اجازه نمی دهد تا افرادی به بهانه ی اینکه مارکسیسم علم است و... در اصولِ اساسی آن تجدیدِ نظر بعمل آورند ( وارد کردنِ ایده های راست و در تضاد با منافعِ پرولتاریا بدرونِ مارکسیسم ) و عقایدِ راست و انحرافی اشان را تحتِ عنوانِ سوسیالیسم و کمونیسم ترویج کنند. در طولِ تاریخِ پُر فراز و فرودِ جنبشِ کارگری – کمونیستی در سطحِ جهان، متفکرین و اندیشه ورزانِ باصطلاح مارکسیستِ شهیر و صاحب نامی آمده و رفته اند که مارکسیسم را علم می دانسته اند، ولیکن فعالیت های فکری و نظری آنان به سودِ بورژوازی و تداومِ وضعِ موجود تمام شده اند. آنها زیرِ لوای " واقع بینی " و یافتنِ " راهکارهای کارآمد " چنان زخم های عمیقی بر پیکرِ این جنبش زده اند که تا امروز التیام نیافته اند.

رفیق ابراهیم بدنبال ارائه ی تعریفِ فوق، گفت: « اما در نزد چپ مورد نظر ما، مارکسیسم علم نیست، ایدئولوژی و رهنمود و آرزو است. بدون دلیل نیست که شما مشاهده می‌ کنید؛ درون سازمان‌ های چپ ایران در طول سی، چهل سال گذشته یا در طول هفتاد، هشتاد سال گذشته، بعد از رهبران اولیه ‌ی حزب کمونیست ایران، بعد از شخصیت‌ هایی همچون تقی ارانی به ندرت شخص دیگری را مشاهده می کنید که نظریه ‌پرداز و تئوریسین باشد و یا فردی پیدا می شود که حتی ادعا کند؛ جمله ‌ایی به مارکسیسم افزوده است. » ( 3 )

محتملاً عده ایی این نقد را صحیح دانسته، و جمعی دیگر با آن موافق نباشند. جای خود دارد از رفیق ابراهیم پرسید، این چپِ " موردِ نقدِ " شما که مارکسیسم را علم نمی داند و آنرا ایدئولوژی و آرزو یا آرمان می خواند، کیانند؟ در داخلِ حزبِ کمونیستِ ایران حضور دارند یا بیرون از این حزب؟ آیا تنها فاکتورِ « استواری ایدئولوژیک » در ظهور و نمودار گردیدنِ " حال و روزِ خرابِ "  این چپ تعیین کننده بوده است؟ وانگهی، در صورتیکه این چپ ایدئولوژیک نبود، حالا به جز این تعدادِ انگشت شمار از رهبرانِ فکری طبقه ی کارگر، که شناخته شده اند و نیازی به نام بردن از آنان نیست، کلی تئوریسین در ایران داشتیم و خروار خروار " درافزوده " به مارکسیسم جلوی چشمانِ ما رژه می رفتند؟ چنانچه این چپ ایدئولوژیک نبود اکنون دگرگونی بنیادین در ایران روی داده بود؟ اتفاقاً اکثریتِ سازمانها و احزابِ علی الظاهر چپ در ممالکِ پیشرفته و دارای نظام های بورژوا – دموکراتیک، ایدئولوژیک نیستند. همین چپ های بورژوا و خرده بورژوای غیرِ ایدئولوژیک ( رفرمیست، پارلمانتاریست، سوسیال دموکرات، و ... ) در کشورهای بزرگِ سرمایه داری و امپریالیستی به نهادها و ارگان های حکومتی مانند پارلمان راه یافته اند، و گاهاً در رأس قوه ی مجریه نشسته اند. کیست نداند، این چپ های غیرِ ایدئولوژیک در تهیه و تصویبِ قوانینِ ضدِ کارگری، ضدِ پناهندگی، و غیره روی اغلبِ جریاناتِ نئوکنسرواتیو و فاشیست را سفید کرده اند؟

رفیق ابراهیم در لابه لای بیاناتِ خود معروض داشت: « از میان متفکرترین و خبره ‌ترین شخصیت‌ های چپ ایران که خود را نظریه‌ پرداز می ‌دانند، نمی ‌توانید یک نمونه هم پیدا کنید تنها یک مقالە اش به نشریات معتبر چپ دنیا راه پیدا کرده باشد. اما در مقام ادعا سرشان به آسمان رسیده است. این تناقض است. »!

فرض کنیم این سخن _ که حقیقتاً تخریب کننده و تحقیر آمیز است _ درست باشد، و این تناقض را بپذیریم. مع الوصف افرادی پیدا خواهند شد و به ایشان خاطر نشان خواهند کرد که، در میانِ رهبرانِ فعلی حزبِ کمونیستِ ایران، و خودِ رفیق ابراهیم، یک نفر تا به حال این موقعیت را نیافته است. به باور من، زدنِ مُهر بی بضاعتی علمی به پیشانی مارکسیست های جامعه، و یا اینکه نوشته و مقاله ی کسی از آنان ( هم دوره های رفیق ابراهیم یا باسابقه تر از ایشان ) قابلیتِ چاپ شدن در نشریاتِ علمی و چپِ جهان را ندارد، مردود و کاملاً نادرست است.

 

06/01/2019

1- این سُخنرانی از تلویزیونِ کومه له پخش گردید، و متنِ پیاده شده ی آن که به زبان فارسی است، روی سایت های حکا، پیام، آزادی بیان، و غیره قابلِ دسترس می باشد. لینکِ متنِ پیاده شده به زبانِ فارسی : https://www.azadi-b.com/arshiw/?p=70159

2- در ماههای اخیر رفقایی در نوشته ها و مصاحبه های تلویزیونی خود به اختلافِ نظرِ سیاسی در حزبِ کمونیستِ ایران و کومه له پرداخته اند. با این وصف برای یادآوری، برخی از محورهای این اختلاف ها را بازگو می کنم.

الف) به زیرِ سئوال بردنِ موجودیتِ حزبِ کمونیستِ ایران

ب) باورِ نداشتن به امکانِ تحققِ سوسیالیسم در یک کشور

ج) اعتقاد به تجدیدِ نظر در خصوصِ برنامه ی کومه له برای حاکمیتِ ( حاکمیتِ شورایی ) مردم در کردستان

د) اختلاف بر سر همکاری و همگرایی نیروهای چپ و کمونیست

و)...

3- مختصراً در موردِ تقی ارانی لازم به ذکر است که، وی هیچگاه مارکسیست و کمونیستِ انقلابی نبود. او یک روشنفکرِ سوپر ناسیونالیستِ آریایی گرا محسوب می شد که در دوره ی حکومتِ مستبدِ رضا شاهِ پهلوی، تازه از آلمان بازگشته بود. در آن زمان، تقی ارانی با چند تن از روشنفکرانِ کمونیست که اغلب آکادمیسین بودند، آشنا شد و بعدها به برگزاری کلاس هایی مبادرت کرد. تقی ارانی در واقع پدرِ حزبِ توده است و حزبِ توده بر مبنای دیدگاه های وی شکل گرفت.


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com