برخورد کمونیستی به منصور حکمت (بخش اول) ... چرا منصور حکمت قابل تقدیس نیست؟

آکام بسیم
April 25, 2019

برخورد کمونیستی به منصور حکمت (بخش اول)

چرا منصور حکمت قابل تقدیس نیست؟

مدتی است که هم از سوی طرفداران دو آتشه و پروپاقرص منصور حکمت و هم از سوی منتقدان نوین به ظاهر کمونیست بحث هایی در باب منصور حکمت و جریانات منتصب به کمونیسم کارگری به سرخط سوسیال مدیا تبدیل شده است. قبل از هر چیز بایستی تاکید کنم که منصور حکمت را نمی توان در چهارچوب احزاب موسوم به کمونیسم کارگری مورد تحلیلی منصفانه قرار داد. شیوه ماتریالیسم تاریخی مارکس به ما می آموزد که اشخاص نیز در چهارچوب تحولات تاریخی بایستی مورد تحلیل قرار گیرند. از این نظر برخورد ما نیز به منصور حکمت بایستی دیالکتیکی و تاریخی باشد. همانطور که برخورد ما به شخصیت های دیگر نیز این روال را بایستی داشته باشد.

تحلیل یک شخصیت و سیاستمدار برجسته تنها به زمانه ما برنمی گردد. در زمانه لنین نیز شخصیت های برجسته ای مانند پلخانف در روسیه و کائوتسکی در آلمان مورد سوال قرار گرفت که در شرایط جنگ جهانی اول به اردوگاه بورژوازی داخلی گرویدند. در آن شرایط لنین وظیفه نقد این رهبران رویزیونیست را دوش گرفت. اگر ما خود را از نسل بلشویک ها و لنین می دانیم شیوه برخورد ما نیز بایستی لنینیستی باشد. لنین علیرغم نقد بی محابای پلخانف هرگز خدمات وی به مارکسیسم را نادیده نگرفت. در اینباره خاطرنشان ساخت که آثار پلخانف قبل از تجدیدنظراش از مارکسیسم برای همیشه در کتابخانه کارگران باقی خواهد ماند. یکی از کتاب های برجسته ای که حتی انگلس نیز بر اهمیت دوران ساز آن برای کارگران تاکید کرد کتاب مبارزه طبقاتی کائوتسکی بود. منصور حکمت نیز خدمات فراوانی به جنبش کمونیستی در ایران و حتی در کردستان کرده است. به همین دلیل حق دارد همین شیوه و متد مارکسیستی را در شرح حال وی به کار برد. آثار وی نظیر ” بورژوازی ملی مترقی” برای همیشه در آرشیو طبقه کارگر ایران خواهد ماند. استنتاجات سوسیالیستی وی از انقلاب ۵۷ چپ ایران را گامی به پیش سوق داد. علیرغم هر انتقادی که امروز بر نظرات وی داشته باشیم تلاش های وی در تدارک تشکیل حزب کمونیست ایران قابل انکار است.

هنوز هم نقد سوسیالیستی وی و ایرج آذرین از تجربه شوری خط رسمی تشکیلات ما را تشکیل می دهد. در اینجا می خواهم این را مورد بحث قرار دهم که وی و ایرج آذرین تنها افرادی نبودند که شوری را سرمایه داری دولتی تحلیل می کردند. بسیاراند در جنبش چپ جهانی از ترتسکیست های رادیکالی نظر آلکس کالینیکوس گرفته تا چپ سنتی شوروی را سرمایه داری دولتی می پنداشتند. تفاوت تنها در این بود که آن ها با بهره گیری از شیوه متد دیالکتیک و استعداد کم نظیری این امر را به روشن ترین وجه شفاف ساختند. تحلیل آن ها نه تنها علیه تحلیل های رادیکال نبود (کما اینکه خودشان نیز بارها بر این امر تاکید می کردند) بلکه در ادامه و تکامل این تحلیل آن ها بود. بدون شک منصور حکمت و ایرج آذرین بدون این تحلیل ها قادر به ارایه مباحث مدون در بولتن مباحثات شوروی نبودند. این همان واقعیتی است که گاهی اوقات از طرف افراد به اصطلاح چپ انکار می شود. بدون شک این ظلمی است که علیه نویسندگان پیشتر روا داشته می شود.

یکی از نقدهای دیگر بر منصور حکمت بالاخص در این مورد به حق وارد است به این برمیگردد که در نوشتجات وی اثری از منابعی دیده نمی شود که از آن استفاده نموده است. در دنیای امروز اعتبار هر نوشته ای به منابع مورد استفاده آن برمی گردد. متاسفانه بغیر از نقل قول های مارکس و انگلس و لنین من هیچ نشانی از منابع دیگر در نوشتهایش نمی بینم. اگر نگاهی به کتاب های مارکس و انگلس بیاندازید در پاورقی ها یا در پایان کتاب منابع بی شماری را نظاره خواهید کرد. یکی از دلایلی که مارکس حتی در میان مخالفانش نیز مورد ستایش قرار می گیرد به این امر برمی گردد. بحث من این نیست که برای هر نوشته سیاسی و یا در مورد یک رویداد مهم بایستی منابع مورد استفاده را ذکر کرد. کسانی مثل منصور حکمت که در عین هم به فعالیت ترویجی و هم به فعالیت تبلیغی مشغول هستند و بهمین دلیل مسولیت زیادی بر عهده دارند و فرصت این کار را ندارند که برای هر سطر از نوشته هایشان اسم منبع را ذکر کنند نیست. به عنوان مثال اگر منصور حکمت اطلاعیه ای را در مورد جنگ حزب دموکرات و کومه له می نویسد لازم نیست برای آن منبع بیاورد. ولی برای مسایل مهم و جهانی که مورد بحث مارکسیست های کشورهای مختلف است انتظار می رود که منابع مورد استفاده درج شود. در غیر این صورت حق آن هایی که پیشتر در این زمینه تحقیق کرده اند پایمال می شود.

همین مسئله را در مورد کردستان می بینیم. افراد منتسب و طرفداران پروپاقرص وی چنان به نظریات وی می چسپند که قادر نیستند این واقعیت را ببینند که رهبران کومه له در این دوران علیرغم تفسیرات مائویستی دارای فکر و نظر بودند. علیرغم تاثیر نظریات مائو بر رهبران کومه له بعد از انقلاب ۵۷ در کنگره اول اکثریت قریب به اتفاق کومه له جامعه ایران را جامعه ای سرمایه داری ارزیابی کردند. این امر پیشرفت فکری عظیمی را نشان می دهد که رهبران وقت کومه له در فردای انقلاب از لحاظ نظری طی کرده بودند. رفیق فواد مصطفی سلطانی در سخنرانی مهاباد تجربه شوروی را به روشنی سوسیالیستی نمی داند. ولی رفیق فواد بمانند منصور حکمت این فرصت را نیافت تا در کمال آرامش و امنیت نظریات خود را تدقیق و شفاف کند. متاسفانه مرگ نابهنگام و ضرورت های سیاسی و اجتماعی عاجلی که در فردای انقلاب ۵۷ سر راه فعالیت کومه له قرار گرفت این فرصت را به وی نداد. همین آمادگی و نزدیکی فکری رهبران کومه له نیز سبب شد تا همراه با سهند برای تشکیل حزب کمونیست ایران گام بردارند و پس از دو سال بحث و تبادل نظر کنگره موسس آن را تشکیل دهند.

یکی دیگر از اشتباهاتی که طرفداران دو آتشه وی مرتکب می شوند این امر است که گویا منصور حکمت خدمات بسیاری به جنبش چپ و کمونیستی در کردستان عراق کرده است. در این جمله واقعیاتی نهفته است ولی این تمام واقعیت نیست. اولا خدمات جنبش چپ ایران و کردستان را نبایستی به خدمت یک فرد معین (حتی اگر هم نابغه باشد) تقلیل داد. نفوذ جنبش چپ ایران بر جنبش چپ در کردستان عراق غیر قابل انکار است. منصور حکمت هم در این چهارچوب خدمات بسیاری به جنبش چپ در کردستان عراق کرد. ولی این امر نباید به این معنا باشد که اشتباهات نظری و سیاسی وی را پوشاند. همین منصور حکمت با تحلیل اش مبنی بر اینکه آمریکا به منطقه آمده است و ناسیونالیسم کرد به قدرت می رسد و کمونیست کشان در راه است سبب شد تا پتانسیل وسیعی از نیروهای چپ از منطقه مورد فعالیت خود کنده شوند. بسیاراند کسانی که به همین دلیل راه اروپا و زندگی در تبعید را در پیش گرفتند. سوال من از این اقایان این است که آیا این امر به پیشبرد مبارزه جنبش چپ و کمونیستی در کردستان عراق کمک کرد؟ شکی در این نیست که جواب این سوال منفی است. آن ها تشکیل حزب کمونیست کارگری عراق را به عنوان یکی از دست آوردهای وی می آورند. ولی آیا این حزب در یک روز و بعد از جدایی فراکسیون کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران تشکیل شد؟ تشکیل حزب کمونیست کارگری از آخرین پروسه های تاثیر کمونیسم ایران و کردستان بر چپ در کردستان عراق بود. به این لحاظ این حزب محصول تلاش های منصور حکمت و چپ ایران در عراق بود. ولی این امر این واقعیت را نمی پوشاند که سیاست هایی که بعدا منصور حکمت در پیش گرفت کمر چپ کردستان عراق شکست.

چپ در کردستان عراق سال ها نیاز دارد تا در زیر بار ضرباتی که حزب شیوعی عراق و جریان موسوم به کمونیسم کارگری بر آن وارد کرد سر برآورد. زمانی حزب شیوعی در کردستان عراق دارای دو رادیو بود. نفوذ چپ در شوراهایی که بعد از عقب نشینی نیروهای ارتش عراق از منطقه بوجود آمده بود واقعیتی انکار ناپذیر است. مگر هر چند سال یک بار این بزنگاه های تاریخی برای رشد جریانات چپ بوجود می آید؟ تفاوت حزب بلشویک با منشویک مگر در همین امر نبود که آن ها از بزنگاه تاریخی ۱۹۱۷ استفاده جستند و جنبش را در مدت کوتاهی چند گام به پیش سوق دادند. مگر کومه له در جریان انقلاب ۵۷ توده ای نشد؟ آیا فرار را بر قرار ترجیح دادن هیچ کمکی به تشکیل جبهه چپ در کردستان کرد؟ حتما سوال می شود که مگر این است که احزاب ناسیونالیست احزاب چپ را سرکوب می کردند؟ اما چپ ها در کردستان عراق می توانستند به نیروی توده های متشکل در شوراها متکی شوند. تنها راه در مقابل آن تشکیل جبهه واحد در مقابل احزاب ناسیونالیست بود. همانطور که تنها راه مقابله با یورش سراسری حزب دموکرات به کومه له در کردستان ایران مقاومت و دفاع در مقابل ارتجاع و ناسیونالیسم بود. مگر نه این است که تنها قانون سیاست ۲+۲=۴ است. اتحادیه میهنی و حزب دمکرات عراق جنبش چپ را سرکوب کردند. از کوزه همان تراود که در اوست. غیر از این انتظار دیگری از احزاب ناسیونالیست نمی توان داشت. کاری که حزب دمکرات ایران در کردستان از پیشبرد آن ناتوان بود آن ها در کردستان عراق به انجام رساندند. اما سیاست هایی که بعدها منصور حکمت در پیش گرفت این امر را برای آنان آسان کرد. علیرغم اینکه مارکس پایان پیروزمندی برای کمون پاریس نمی دید. چون نیروهای ارتجاع پروس و بور‍ژوازی فرانسه در حال سرکوب آن بودند و در توازن قوای کارگران پاریس در مقابل ارتش تا دندان مسلح بناپارت با پشتیبانی پروس ارتجاع سروگردنی از کارگران قدرتمندتر بود اما تا آخرین روزها و دقایق مقاومت کموناردها از این تجربه کارگران پاریس دفاع کرد. بهمین دلیل هم امروز ما به این مقاومت آنان می بالیم. اگر جهان امروز را به عنوان مثال بگیریم بایستی به نمونه مقاومت مردم عفرین در مقابل چهارمین ارتش مسلح ناتو اشاره کرد. ما همه می دانستیم که پیروزی مبارزان روژاوا در مقابل این ارتش تقریبا غیرممکن است. ولی تا اخرین دقایق از آن دفاع کردیم.

اگر حزب بلشویک کارگران و دهقانان علیه جنگ و خوانین و رژیم تزاری را در نقطه عطفه تاریخی پیش آمده مطرح نمی کرد اگر فعالین حزب بلشویک فعالانه در این جنبش ها حضور نمی یافتند حزب بلشویک نمی توانست به قدرت برسد. لنین در این بار می گوید: اگر ما از پشتیبانی توده های پیشرفته کارگران بهره مند نبودیم نه تنها دو سال و نیم بلکه دو هفته و نیم نیز نمی توانستیم این قدرت را حفظ کنیم. (بیماری کودکی چپ روی در کمونیسم-نقل به مضمون) بلشویک ها این پشتیبانی عظیم نیز را از بطن بزنگاه تاریخی به دست آوردند. اما زیاد دور نرویم و به نمونه کردستان خودمان را اشاره کنیم. اگر کومه له رهبری مبارزه دهقانان علیه خوانین را به دست نمی گرفت اگر فعالانه در درون جمعیت های شهرهای سنندج مریوان مهاباد و غیره شرکت نمی کرد و به موقع رهبری آن را در دست نمی گرفت اگر پرچم برابری زن و مرد در کردستان را برنمی افراشت هیچ وقت توده ای نمی شد. در بهترین حالت سازمان تبعیدی بیش نبود که اعضایش در خارج کشور از انگشتان دست کمتراند. با کار تبلیغی و ترویجی می شود دهها و شاید صدها نفر را به سوی مبارزه و آرمان های کمونیستی جلب کرد. اما اگر ما می خواهیم کمونیسم توده گیر شود یعنی به یک آلترناتیو اجتماعی بدل شود بایستی توده ها به تجربه به صحت و سقم استراتژی و سیاست کمونیسم پی ببرند. و این امر تنها و تنها در نقاط عطف تاریخی میسر است که دهها سال یک بار می رخصد. این بیان واضحات است و هزاران بار در ادبیات کمونیستی مورد بحق قرار گرفته است ولی کم بر روی آن تامل می شود.

یک ضرب المثل روسی هست که می گوید: بعضی اوقات عقابها به سطح مرغهای خانگی نزول می کنند لیکن مرغهای خانگی هیچگاه نمی توانند به بلندی پرواز عقابها برسند. منصور حکمت بعد از جدایی از حزب کمونیست ایران از یک عقاب به مرغی خانگی تبدیل گشت. من از جمله کسانی هستم که مشتاقانه منصور حکمت را در نقش عقابی بلندپرواز می خوانم نه در نقش یک مرغ خانگی


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com