در جستجوی حقیقت

ايرج فرزاد
January 29, 2019

در جستجوی حقیقت

 

آقای سامی روشن(ع. روشنتوده)، هر دو بخش نوشته و یا “کتاب” خویش تحت عنوان: “در جستجوی عدالت” را منتشر کرده است. من در اینجا قصد بررسی انتقادی نوشته مذکور را ندارم. فقط در مورد یک فکت درنوشته مذکور، توضیحی میدهم؛ و چند سند در رد یک ادعا و مواضع مطرح و اختراع شده را، ضمیمه میکنم. نکاتی  را هم در باره یک حسرت و افسوس بر خواب و خیالاتی بر باد رفته، مینویسم. من فرضم این است که خواننده “در جستجوی عدالت” را در دسترس دارد و بنابراین از تفصیل شرح ماوقع حول اتفاقات و رویدادهای مورد اشاره در نوشته سامی روشن، خود داری کرده ام.

نوشته اند:

 

“نمایندگان دیدگاه اول بطور رسمی درسطح مرکزیت، دکتر سعید یزدیان، ساعد وطندوست و ایرج فرزاد بودند.”

این خیلی ساده، “اختراع” است و واقعیت ندارد. توضیح میدهم:

 

اگر منظور نمایندگی کردن “دیدگاه اول”، یعنی نیمه مستعمره نیمه فئودال تلقی کردن جامعه ایران در “کنگره اول” سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران که بعد از همان کنگره به اختصار “کومه له” نام گرفت، باشد:

 

۱. سعید یزدیان در آن کنگره شرکت نداشت. در صورت جلساتی که دوست سامی روشن، آقای ساعد وطندوست، “افتخار” انتشار آنرا نصیب خود کرده است، از جانب من به عنوان مبناء تحلیل نمیتوان جمله ای را یافت که من “رسما” چنین موضعی داشته ام. ساعد وطندوست کلا در مورد مسائل تحلیل سیاسی آن جلسات، ساکت است. در مقابل میتوان به شیوه “تداعی معانی” از لابلای استدلالهای فواد مصطفی سلطانی چنین استنباط کرد که او در این باره، فکر شده تر از دیگران به چنان تحلیلی باور داشت. مثلا این جمله که: “اصلاحات ارضی، نیروهای مولده را تکامل نداد، بلکه موجب تخریب آنها شد”. من طبعا قصد تقلب در تاریخ را ندارم و ادعا نمیکنم که در آن جلسات تصویر روشنی داشتم. اما نگاهی دقیق به اعلامیه در باره “دهقانان بیلو”، که کلمه به کلمه آن توسط فواد نوشته شد، رد پای همان تحلیل را نشان میدهد.

 

در مقابل آنچه که در کنگره دو کومه له، با عنوان “دیدگاه یک”، مبنا گرفته شد، یک نوشته مشترک من و سعید یزدیان است که این سند هم همراه با مبانی “دیدگاه دو”، ضمیمه است.

 

۲. اگر منظور از نمایندگی کردن دیدگاه یک، آنهم بطور “رسمی” از جانب من و سعید یزدیان و ساعد وطندوست، در مباحثات “کنگره ۲” کومه له است، متاسفانه اسناد حکم بر اثبات چنین ادعائی نمیدهند. چرا که:

– من همه نوارهای صوتی کنگره دو را دارم که در آن من و سعید در رد آن دیدگاه حرف میزنیم.

– ساعد وطندوست در سراسر جلسات کنگره دو حتی یکبار نوبت نگرفت که حرفی، هر حرفی، بزند.

این طوق نمایندگی “رسمی” از کدام خرابه به گردن من و سعید یزدیان آویزان شده است؟

 

افسوس بر  حسرتی بر باد رفته

 

 سامی روشن نوشته است:

 

ما امروز من وقتی به آن تاریخ ودوران برمیگردم ومصوبات وتصمیمات این کنگره را مشاهده ومورد بررسی قرارمیدهم به این نتیجه میرسم که این کنگره کمبودها واشتباهات زیادی هم داشت. قبل ازهرچیز وظایفی را دردستورکارخود قرارداد نه با واقعیت منطبق بودند نه ازتوان وظریفت عملی نمودن آن برخورداربود. یکی ازاین اشتباهات کنگره این بود که کومه له رابطوررسمی بعنوان یک سازمان سراسری تعریف نمود. این درحالی بود که در دنیای واقعی براحتی میشد دید و مشاهده کرد که کومه له محصول جامعه کردستان و برآمد تکامل و ضرورت اجتماعی و تاریخی بود که چنین سازمان و تشکیلاتی را در درون خود بوجود آورده و مطرح ساخته بود. این سازمان برای جوابگوئی به نیازها وضرورت های مبارزاتی از ویژه گیهای خاص خود برخوردار بود. تشکیل دهندگان آن در اساس همگی کرد بودند و خاستگاه آنها کردستان بود.

تصمیم گنگره دوم مبنی بر تعریف کردن تشکیلات به مثابه یک سازمان سراسری با وضعیت واقعی و عینی جریان ما مطابقت و همخوانی زیادی نداشت.

نتیجه چنین تصمیم اراده گرانه ای که در آن هنگام هیچگونه مخالفتی درصفوف ما با آن نشد، موجب گردید که ما اقدام به بازسازی وتقویت تشکیلات خارج کردستان(اکثر یا همه این افراد هم کردبودند )

این اقدام نسنجیده تلفات سنگین وغیرلازم وغیرضروری زیادی بدنبال داشت.

کسی پیدا نشد و به ما بگوید میشود کمونیست وسوسیالیست بود بدون آنکه لازم باشد به چنین کار غیرضروری و ماجراجویانه و پرخطری دست زد. درچنین شرایط ضروری آیا فعالیت در چارچوبجغرافیای کردستان و تلاش برای ایجاد” حزب کمونیست کردستان” نمی توانست آلترناتیو مقبول تری برای چنین وضعیتی باشد؟

سامی روشن، در جستجوی حقیقت، خط تاکید ها و پر رنگ کردن حروف، همه جا از من است)

 

چند سوال:

 

اگر تصمیم کنگره دو کومه له مبنی بر تعریف از تشکیلات “به مثابه یک سازمان سراسری” با وضعیت واقعی و عینی مطابقت و همخوانی نداشت؛

 

الف. چرا خود مدعی “کُرد” ما، قبل از پیوستن به کومه له، با سازمان سراسری “چریکهای فدائی خلق”، فعالیت سیاسی اش را آغاز کرد؟

 

ب. چرا آنهمه سال، با “تصمیم نسنجیده” رهبری کومه له برای تصویب برنامه مشترک با اتحاد مبارزان کمونیست، ادغام کومه له در یک حزب “سراسری”، تشکیل کنگره های ۳ تا ۶ کومه له، همراه شد؟

ج. “تلفات سنگین” ناشی از “سراسری شدن” کومه له، در مقایسه با کردستانی و ناسیونالیستی کردن هویت کومه له واقعا چه اندازه “سنگین” است؟ تصور میکنم نویسنده “در جستجوی عدالت”، در جریان است که تلفات ناشی از همسوئی و همراهی با ناسیونالیسم کرد در “آن سوی مرز” چه ابعادی داشت و کماکان دارد؟ فاجعه گردان شوان، فقط تلفات هر جریان سیاسی در صحنه جدالها نبود. دلیل اصلی تر آن همسوئی با سناریو “مام جلال” و اتحادیه میهنی بود. حالا دیگر فکت هائی که آن فاجعه را توضیح میدهند در کتاب خاطرات امثال مرحوم نوشیروان مصطفی و “حمه حاجی محمود” سیاه بر سفید نوشته شده اند. جلال طالبانی و اتحادیه میهنی، با نزدیک شدن نیروهای نظامی رژیم اسلامی به مرزهای کردستان عراق، و پس از شکست “مفاوضات” با رژیم بعث، تصمیم گرفته بودند چون ستون پنجم رژیم اسلامی، و زیر حمایت پیشرویهای آن، “حلبجه” را آزاد کنند. این تصمیم جلال طالبانی و رهبری اتحادیه میهنی، از مجراهای رایج در سنت “دیپلوماسی” ناسیونالیسم کرد، به شیوه ای فوق سرًی و البته “خودمانی” به اطلاع برخی اعضاء رهبری کومه له که از قدیم “ارادت” به “مام جلال” داشتند، رسیده بود. گرایش ناسیونالیستی خفته در میان هم خطی ها با “مام جلالِ” ایام زنده کردن “شورش” در کوههای قندیل، میخواست در آن “فرصت طلائی” بار دیگر “برادری” اش را ثابت کند و در “آزادسازی” موعود حلبجه، حتی اگر زیر سیطره نکبت رژیم اسلامی باشد، “سهم” در تاریخ “ملت کرد”، به ثبت برساند. خوش بینانه فرض میگیرم که سامی روشن، که در آن زمان از مسئولان نظامی کومه له بود، مطلقا در جریان آن مسائل قرار نداشته است. اما سوال تا جائی که به “تلفات سنگین” مربوط است، از جانب ایشان بی پاسخ مانده است. چرا ایشان که از نفوذ کلام هم در آن مقطع برخوردار بود، به تصمیم “نسنجیده” اعزام گردان شوان به منطقه ای که از نظر “نظامی” نیز “پر مخاطره” بود، تاکنون نیز لب از لب نگشوده است؟ من پاسخ این سوال را میدانم: اتحادیه میهنی گرچه یک سازمان “سراسری ایرانی، عرب و یا ترک” نبود، اما، “کُرد” بود و حوزه فعالیت اش هم “جغرافیای کردستان”. سنگینی بار غم و اندوه وقتی به جغرافیای کردستان، هر پارچه از “چهار پارچه”، میرسد، بطرز معجزه آسائی در حماسه شهادت بر سر عزت “خاک” پَر میکشد و روح و روان خاک پرستان را نوازش میکند. این تظاهر به بغل گرفتن زانوی غم برای کومه له “سراسری”، چشم بندی و شامورتی بازی های حالا دیگر آماتوری است که به عبث برای پرده پوشی تلفات انسانی در ابعاد به مراتب وسیع تر، به خاطر تعلق به فکر و آرمان “کردستانی” به نمایشی مضحک تبدیل شده است. به عبارت دیگر این فقط صحنه ای دیگر از تئاتر روحوضی محتوم شدن احاطه بی برگشت ناسیونالیسم کرد بر همه جریانات و خرده محافلی است که به نحوی از انحاء با هر پسوند و پیشوند، نام “کومه له” را با خود حمل میکنند. چه، اگر حقیقتا وجدان سامی روشن از “اقدام نسنجیده” رهبری وقت کومه له آزرده باشد، او می بایست به رابطه بی پرده با جلال طالبانی و اتحادیه میهنی با کومه له در شرایطی که اردوگاههای کومه له به منطقه مُحرًمه در کردستان عراق انتقال یافت؛ و در شرایطی که کومه له با حکومت بعث رابطه “دیپلوماتیک” برقرار کرده بود، و تلفات انسانی ناشی از آن “نسنجیدگی” اگر  رفع تکلیفی هم بود، اشاره ای میکرد. اما، دریغ، اینجا هم سامی روشن، تمام قد ناسیونالیسم کرد اش را در برابر همگان گرفته است.  ایشان میداند که در شرایط مورد بحث، جلال طالبانی علنا در کنگره ۴ کومه له که در منطقه “شینکاوی” تشکیل شد، شرکت کرد. او آگاه است که مرحوم “شیرکو بیکس” در اردوگاه مرکزی کومه له در “مالومه”، “شب شعر” برپا کرد. و ایشان میداند که آن رفت و آمدها گرچه برای رهبری آماتور و جونیور کومه له وقت، فاقد حساسیت بود، اما از چشم مخابرات و دستگاههای امنیتی و نظامی بعث پوشیده نبود. رژیم بعث با بمباران شیمیائی “بوتی”، به آن ساده لوحی ها، هشدار داد. غیر از تلفات سنگین ما، دلشاد مریوانی، شاعر دیگر شهر سلیمانیه عراق هم که در آن شب شعر حضور داشت، به طناب دار آویزان شد. کومه له کردی آقای سامی روشن، بخاطر اسباب کشی سیاسی به سنتهای کردستانی و مشخصا برای اثبات هم خطی های “دیرین” با خط و دیپلوماسی و پولتیک زدنهای “مام جلال” هزینه های زیادی را با قربانی کردن رزمندگان کمونیست و غیر ناسیونالیست، “به ما” تحمیل کرد. با اینحال، قطره ای عرق بر پیشانی آقای سامی روشن نمینشیند، وقتی میبیند که دوست جان جانی و هم خط اش در “ریباز کومه له”، به عنوان عضو “بازنشسته” رهبری اتحادیه میهنی و بابت ایام مشاوره دادنهایش به جلال طالبانی، حقوق و مواجب و مستمری دریافت کرد.  این رفتارها ذره ای وجدان حضرات را خراش نمیدهد. چه، “کردها”، حتی اگر آلت دست و نوکر و مواجب بگیر اسرائیل و آمریکا و ایران سلطنت و ایران اسلامی و بقول جنت مکان جلال  طالبانی مرید “امام خمینی” از دوره “لوفل دوشاتو” هم باشند؛ و در هر چهارپارچه نازنین، از جمله در “روژآوا” تحت الحمایه آمریکای ایام ترامپ و دولتهای مرتجع حاشیه خلیج هم باشند، باز “کرد” اند و بار مظلومیت و شهادت و سرزمین سوخته را حمل میکنند. میدانم که انتقاد به رابطه با عراق کم کم در صفوف تشکیلات کومه له سر باز کرده بود و از جمله خود سامی روشن از لحن نرم انتقاد به رژیم عراق در جریان جنگ ایران و عراق و بمباران شهرهای مرزی کردستان ایران، انتقادات و “ملاحظاتی” داشت. اما، او چه آنوقت و تا کنون نیز کوجکترین ایرادی به سیطره ناسیونالیسم کرد بر بخشی از رهبری کومه له، و تلفات سیاسی و انسانی ناشی از سر و سرً داشتن با جناب جلال طالبانی، سر سوزنی انتقاد نداشته و ندارد. برعکس مشکل از نظر او کماکان این است که  کومه له حتی در آستانه تشکیل حزب کمونیست ایران، و در سرآغاز شکوفائی خیره کننده خویش،  به “ریشه” خود در “جنبش کرد و کردستان”، پشت و به آن “خیانت” کرد.

 

در یک کلام، لُپِ انتقادت سامی روشن که در پرده شیون و عزا برای تلفات سنگین ناشی از “سراسری” اعلام کردن کومه له پنهان شده است، بیعت دگر باره با ناسیونالیسم کرد است. اما، مشکل این است که او نمیتواند در پرده عزاداری مصلحتی و تئاتر سوگواری دروغین آن را پنهان کند. “کرد” و تعلق به کردستان و آرمان سیاسی ریشه دار در آن جغرافیا و خاک و سرزمین، از جمله به جمله و کلمه به کلمه کتاب “درجستجوی عدالت” موج میزند.

 

چند کلمه راجع به “اگر فواد بود” و حسرت برباد رفته “حزب کمونیست کردستان”

 

 به اقرار خود سامی روشن، حداقل در مریوان “دیدگاه یک” طرفدار نداشت و خود او مدافع دیدگاه ۲ بود. و من اضافه میکنم که در کنگره دوم علاوه بر اینکه من و سعید یزدیان حرف روشنی داریم که علیه بنیادهای منتسب به دیدگاه یک است، شخصیتهای برجسته ای که امثال ساعد وطندوست در سکوت معنی دار سالها، امید داشت که با خط فواد، همراه باشند، در کنگره ۲ صریح و دقیق و ظریف و مستند علیه تحلیل “نیمه مستعمره – نیمه فئودال” حرف زدند. بخشی از عین گفته های ایوب نبوی، نیز ضمیمه است. از این نظر حتی اگر فرض کنیم که فواد زنده میماند، و سمج و سرسخت و غیر قابل تغییر، از مواضع اش در کنگره اول و در اعلامیه دهقانان بیلو، دفاع میکرد، بجز یک هوادار “پاسیو” و همیشه ساکت در جدل سیاسی و بیگانه با مطالعه و کتاب، یعنی ساعد وطندوست، نه حتی در لایه کادرهای رهبری، که در سطح بدنه انسانی تشکیلات کومه له آنزمان، کس دیگری را پیدا نمیکرد. تصور محتمل این بود، که اگر فرض بگیریم که با “رویاهای ممنوع” سامی روشن، فواد در گذشته و خاطرات جلسات انفلاب فرهنگی کنگره اول کذائی، اسیر و منجمد میماند و از شمول قانون تکامل برکنار میشد، آلترناتیوی، جز “کومه له یکسانی” را در مقابل خود نمیدید. لایه کادری و بدنه تشکیلات کومه له، فی الحال با روی آوری به ادبیات مارکسیسم انقلابی، زیر پای آن دیدگاه عقب مانده را تماما خالی کرده بودند. نتیجه این میشد، که رویای ابرآلود سامی روشن در مورد: “اگر فواد زنده بود”، تماما حتی در  دنیای خیالات محو؛ و آن آلترناتیو به همراه فوادی که در دنیای عواطف “جریحه دار شده” امثال سامی روشن، به موجودی بد قلق، متعصب و غیر قابل تغییر، مهندسی شده است، تماما منزوی میشد. تکرار و “بازسازی” مناسک هتک حرمت انسانهای بنام در جریان “کنگره اول” کذائی، غیر ممکن بود. من هم با “شناختی” که بسیار دیر بازتر از فواد دارم، دستکم، مطمئنم، که او  نمیتوانست از موضع خود، چه از نظر مبانی سیاسی و “نظری” و یا شیوه رفتار در تخریب و ترور شخصیت ها در درون و بیرون از کنگره اول، دفاع کند. باور من این است اگر جناب وطندوست صورتجلسات کنگره اول که من متاسفانه در حفظ و نگهداری آن نقش اول را داشتم، در “زمان حیات فواد” انتشار علنی میداد، و فرض محال بگیریم که فواد هم با آن همراه میشد، همانوقت، هر دو  در برابر صف وسیعی از انقلابیون کمونیست و فکور شهری که هیچ ریشه ای در تاریخ پیشین کومه له نداشتند، منزوی و مطرود میشدند. ساعد وطندوست را نمیدانم، چون او اعتبار خود را از منزلت مشاور جلال طالبانی گرفته، و به گفته خود او در تحولات دوره بحران انقلابی، “پیشمرگ کردستان” بود. او در مصافهای نقطه عطف جامعه ایران، حضور نداشت و بنابراین عملا کاره ای نبود. اما تصویر اجتماعی فواد، قطعا تخریب میشد.

 

حزب کمونیست “کردستان”، فقط یک حفاظ امن برای آرایش ناسیونالیسم سامی روشن است، چه، تشکیل حزب کمونیست کردستان به جای حزب کمونیست ایران، در همان کومه له پس از کنگره ۲ پاسخ گرفت. پرچم حزب کمونیست کردستان، که حتی مارکسیسم انقلابی را هم قبول داشت، در دست “خالد عزیزی” بود. مسئولیت او شاید از مسئولیت وقت سامی روشن نیز در تشکیلات کومه له بالاتر هم بود. اما او در “سمینار شمال”، پاسخش را سنجیده، متین و مستدل گرفت. به اهتزاز درآوردن پرچم تعلق”جنبش کردستانی” بر فراز کومه له کمونیست آن دوران، به شکست کشیده شد و خالد عزیزی، محترم و “قانع شده”، مستقیم رفت به آن حزبی پیوست که همه بنیادهایش، از جمله “گرایش سوسیالیستی” اش، از قدیم الایام کردستانی و با آرمان “پیشوا قاضی” اُنس و الفت بسته بود. تعلق به آرمان جغرافیای کردستان را نمیتوان در پستوی “حزب کمونیست کردستان”، زینت و آرایش کرد.

 

اینکه در شرایط کنونی، فیل سامی روشن یاد هندوستان کرده است، توضیح خود را دارد. ناسیونالیسم کرد، برخلاف دوره شکوفائی کومه له کمونیست و پیوسته به آرمانی “سراسری” و فرا کردستانی و فرا جغرافیائی، و برخلاف دوره شکست حزب ناسیونالیست کرد در جنگ سراسری با کومه له کمونیست، الان در بورس است و در موضع تعرضی. “روژآوا”، قاپ کمونیست سابقی ها را هم دزدیده است و ناسیونالیسم کرد علیرغم اینکه در نتیجه دو جنگ ویرانگر که شالوده مدنی جامعه عراق را زیر و رو کرد و از آن آثاری باقی نگذاشت، در “اقلیم”، حاکم است و از منظر همه ناسیونالیستهای کرد و از جمله کومه له قدیمی ها، “تجربه گرانبهای باشور کردستان” است که باید به قیمت تن دادن به هر پرنسیپ فروشی، از این دستاورد “کردها” و رسیدن به “حق تعیین سرنوشت”، حالا با هر جنایتی که علیه غیر کردها اعمال میشود، با دل و جان، دفاع کرد. سامی روشن نسبت به از دست رفتن کامل استقلال سیاسی همه مدعیان “کومه له” و تبدیل شدن به گروگانهای اسیر در اردوگاههای تحت سیطره مشترک وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی و “آسایش”( سازمان اطلاعات اتحادیه میهنی)؛ و فعالیت سیاسی از محل صدقه های گاه بگاه خانم هیرو ابراهیم احمد( بیوه جلال طالبانی)، کک اش هم نمیگزد. چه، اینجا جغراقیای “کردستان” است و هر بی پرنسیپی از جانب “کردهای همیشه مظلوم تاریخ”، مجاز است و قابل توجیه!

دوست گرامی و اسبق! خواهش میکنم بخاطر احترام به “باورهای مشترک” در گذشته های پرافتخار، به این سوالات و توقعات من، بدون غرق شدن در پیشداوریها و تحریکات، دستکم در خلوت تنهائی، “فکر” کنید:

بالاخره این سریال و وا اسف و شیون و  واویلاهای “بازسازی کومه له کردی و کردستانی” نقطه پایانی دارد؟ آیا مرحوم نوشیروان مصطفی، با بازسازی “کومه له رنجدران” و “خط گشتی” و “اتحادیه میهنی” و شرح مصیبت گذشته، “گوران” را سرهم بندی کرد؟ چرا دست از زندگی در گذشته تاریخی ما و خودتان نیز، برنمیدارید، وقتی بروشنی می بینید تمامی تلاشها برای روایتی تماما جدید و سرتا پا وارونه از کومه له و تاریخ رویدادها، چه در مجاهدتها برای “بازسازی” کذائی در اشکال مختلف و ظاهرا تازه نیز:  “روند سوسیالیستی” و “ریباز کومه له”، به شکست و انشعاب و واگرائیهای باز هم بیشتر در صفوف “طیف کومه له” تان انجامیده است؟ بالاخره تا کَی زندگی با خاطرات و نوستالژیها و “نگفته” های گذشته و سکوتها و بی حرفی ها در طول آن تاریخ را ادامه میدهید؟ تا کَی بر این توهم سرمایه گذاری میکنید که تصویری غیر واقعی از خودتان را در لابلای روایات سر و دُم بریده و تحریف و سانسور اتفاقات تاریخ زندگی سیاسی دیگران، به خلایق ارائه بدهید؟ وقتی که متاسفانه از نظر شما و خوشبختانه از نظر من، اسناد آن گذشته ها با روایات مختلف دست اندرکاران آن تاریخ، چه ناسیونالیستی و یا سوسیالیستی، در معرض قضاوت هر کس که در جستجوی حقایق تاریخی است، قرار داده شده اند؟ به عنوان یک آدم تحصیلکرده و دارای سابقه سیاسی که نسیمی از کمونیسم بر  زندگی تان نیز وزیده است، متوجه نیستید که تعریف و باز سازی کاراکتر سیاسی و اجتماعی به عنوان: “شهید تاریخ”، عقب مانده، عوامفریبانه، غیر علمی، شبه اسلامی و نامتمدنانه است؟

 

۲۷ ژانویه ۲۰۱۹

Iraj.farzad@gmail.com

 

ضمائم:

الف- دیدگاه ۱ و ۲

ب- بخشی از سخنان ایوب نبوی، سعید یزدیان و من در کنگره ۲ کومه له، و اعلامیه فواد در مورد تحصن دهقانان بیلو در دادگستری مریوان

برای دسترسی به ضمائم مذکور، بر سطرهای مربوط کلیک کنید.

 


 
 

  Share/Save/Bookmark 

 
 

     مطالب مرتبط

 
   
 

Copyright © 2006 azadi-b.com