آیا سرنگونی رژیم ضروری است؟

maziar.razi@gmail.com

«انقلاب»، مبارزه ای است میان نیروهای اجتماعی برای کسب قدرت دولتی. انقلاب زمانی رخ می دهد که جامعه دچار بحرانی دائمی شده و حکومت کنندگان کنترل قدرت سیاسی را از دست داده و حکومت شوندگان سران حکومت را نپذیرند. در ایران، دولت هم اکنون در چنگ عدّه ای است که مدّت هاست قابلیّت خود را برای حکومت از دست داده اند.

اختلافات و شکاف های درونی هیئت حاکم این وضعیّت را به مراتب وخیم تر کرده است. (و دقیقاً شاهدیم که چگونه دو جناح به ظاهر متخاصم رژیم سعی در پرکردن این شکاف دارند) سعی برای سازماندهی مجدّد مناسبات اجتماعی، ایجاد دمکراسی و حلّ مسائل اقتصادی، دولت ناگزیر باید به دست طبقاتی بیافتد که توان انقلابی و قدرت حلّ مشکلات را دارا باشند. در جامعۀ ایران وظایف اجتماعی لاینحلی در مقابل مردم قرار دارند: حل مسألۀ دمکراسی، مسائل ملی، مسألۀ ارضی، مسألۀ زنان و جوانان (وظایف دمکراتیک) از یک سو، همراه با حلّ مسائلی مانند ایجاد اقتصاد برنامه ریزی شده و اعمال کنترل کارگری بر تولید و توزیع (وظایف سوسیالیستی) در دستور کار قرار گرفته اند.

تنها با سرنگونی کامل رژیم و جایگزینی دولتی که در عمل قابلیّت حلّ وظایف جامعه را دارا باشد، می توان به آینده ای دمکراتیک و آزاد برای کلیۀ مردم ایران امیدوار بود. به سخن دیگر، هم اکنون در ایران رشد نیروهای مولده و جهش صنعتی که لازمۀ ایجاد دمکراسی و رفاه اجتماعی است، در تناقض با مناسبات تولیدی قرار گرفته است. حافظ اصلی این مناسبات تولیدی واپس گرا، همانا دولت سرمایه داری کنونی است. پس، برای گشایش دمکراتیک و اقتصاد شکوفا، دولت سرمایه داری  (از هر نوع و با هر ظاهری) باید کنار گذاشته شود. سرنگونی چنین دولت هایی از یک نیاز عینی و مادّی بر می خیزد و صرفاً یک «شعار» انقلابی نیست. مارکسیست های انقلابی بر خلاف سرمایه داران، خواهان خونریزی ، جنگ افروزی و هرج و مرج نمی باشند. آنان خواهان آن هستند که کلیۀ افراد جامعه از رفاه برخوردار شده و ستم و استثمار و زورگویی برای همیشه از جامعه رخت ببندد. امّا، دولت سرمایه داری ایران، بنا به ماهیّت خود، سیر چنین روندی را مسدود می کند. چنان چه دولت سرکوبگر سرمایه داری، به صورتی مسالمت آمیز کنار می رفت و سرنوشت جامعه را به اکثریّت مردم می سپرد، دیگر نیازی به براندازی آن و سازماندهی انقلاب نمی بود. امّا، تاریخ نشان داده است که دولت های سرمایه داری برای حفظ منافع اقلیتی در جامعه و مالکیّت خصوصی بر ابزار تولید (یا در شرایط ویژۀ ایران، در دست گرفتن رانت) از هر شیوه ای استفاده کرده و اختناق و سرکوب را با ارگان های سرکوبگر خود (پلیس و ارتش و در ایران، بسیج و سپاه و غیره) بر مردم تحمیل می کنند. آن چارچوب های قانونی نیز که بسیاری مبارزه را به آن محدود می کنند، چیزی جز یک روبنا برای حفظ مناسبات استثماگرانۀ جامعۀ سرمایه داری نیست؛ پس ضرورت سرنگونی از ذات همین دولت ها برخواسته و تنها نیروی محوری آن نیز طبقۀ کارگر و اقشار زحمتکش است- طبقه ای که هیچ چیز جز زنجیرهایش را برای از دست دادن ندارد، طبقه ای که تا به آخر تکالیف عقب افتادۀ دمکراتیک جامعه همراه با تکالیف سوسیالیستی را انجام خواهد داد و همانند لکوموتیوی کلّ قشرهای تحت ستم را به سوی آیندۀ بهتر راهنما خواهد شد.

۱ شهریور ۱۳۸۸

ادامه دارد:

بخش چهارم : آیا امروز طبقۀ کارگر آمادۀ سرنگونی است؟

به زودی انتشار می یابد