تناقض استبداد و انتخابات

فریدون گیلانی : جمهوری اسلامی در حالی که یورش وحشیانه اش را به آزادی خواهان و طرفداران عدالت اجتماعی به صورت دم افزائی تشدید کرده است، از « عدالت» و « آزادی» و «عظمت حمایت مردم از حکومت» و از این یاوه ها دهانش را پر می کند. نه تنها آمار حاکمیت بنیادگرای اسلامی در مورد خیمه شب بازی مجلس هشتم اسلامی از تعداد حائزین شرایط رای دادن هم فراتر رفته

 و بیش از شش میلیون تن بی جان از اهالی گورستان بهشت زهرا را هم ظاهرا پای صندوق های مزین به سر نیزه کشانده، بلکه چنان هولی برش داشته که جمعیت مسلمان جهان را نیز دو برابر آمار رسمی جهانی اعلام کرده است: «دو میلیارد و پانصد میلیون نفر» که به رهبری آمار اسلام سیاسی حاکم بر ایران «توانسته اند درس جانانه ای به استکبار جهانی بدهند.»

از سال ۱۳۷۶ که ترفند آمریکائی – انگلیسی اصلاحات به عوام فریبی پرداخت، صاحب این قلم مدام تاکید ورزید که قبای دموکراسی برتن شیادی چون سید محمد خاتمی برازنده نیست و چون یقه اش خاردارد و باعث آزار ایشان می شود، مجبور است در سیاست های داخلی و خارجی، گردنش را مثل آدم هائی که به کراوات زدن عادت ندارند، مدام به این سو و آن سو حرکت بدهد و در واقع رقص گردن را در محل کار و اتومبیل ضد گلوله و محافل انجام بدهد و لابد رقص کمر را در خانه و محافل خصوصی آقایان!، که بسیاری از هم سن و سال های من لااقل، در حاکمیت پهلوی و خلافت اسلامی، نمونه هایش را کم ندیده اند.

هیچ دیکتاتور و مستبدی، تا لحظه ی سرنگونی حاضر نیست حتی یک قدم از ادعای دموکراسی و عظمت و عدالت اجتماعی ناشی از حاکمیت خود، کوتاه بیاید. سهل است، حتی حاکمیت استبدادی خود را عین «ترقی» و «تعالی» و «مباهات» غالب می کند.

اسلام سیاسی حاکم بر ایران نیز ، از آغاز پرتاب شدن به قله قدرت سیاسی ، کاری جز این نکرده است . از روح الله موسوی خمینی بگیرید که در نهایت وقاحت حکومت زور و قلدری و تحمیل و تحمیق را « اسلام مترقی » می نامید ، تا سید علی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد ؛ با داعیه های حکومتی که به رسم جا به جائی های بورژوازی ، نهادها و موسسات و دستگاه سیاسی – طبقاتی حکومت پیشین را عینا تحویل گرفته و با حفظ مضمون ، تغییراتی در شکل آن دادند ، در ، جز براین پاشنه نچرخیده است : دیروز قرار بود ترفندی به نام «اصلاحات » و « دوم خرداد » به انحراف اذهان و نجات حاکمیت اسلامی از ورطه ی سقوط بپردازد ، نشد ، حاکمیت صاف و پوست کنده ی سپاه پاسداران خلیفه ، نقاب از چهره ی حکومت برگرفت ، بزک های جریان « اصلاحات » را پاک کرد و صورت واقعی استبداد مذهبی را با هدف مطلق کردن اسلام ، به جامعه نشان داد . گردن زدن ها و اعدام های خیابانی و دست و پا قطع کردن ها و شمیشرهایش راعلیه آزادیخواهان و جنبش های دموکراتیک و چپ ، بی پرده و با توجیه واقعی فرقه ای ، به نمایش گذاشت و علنا گفت که ما چیزی از گلبدین حکمت یار که با دلارهای آمریکائی در جریان معروف به جهاد افغانی زندانیان را زنده زنده پوست می کند کم نداریم ، و طالبان را باید با ما مقایسه کنید ، نه ما را با طالبان . منتها باید بپذیرید که حاکمیت اسلامی یعنی همین ، و همین است که حتی از مرده ها هم رای می گیرد !

برای آن که بدانید چرا در به همان پاشنه می چرخد ، اولا تاکید می کنم کتاب بازی شیطان رابرت دریفوس را بخوانید – همان گونه که در مورد جنایات بیش از یک قرن ایالات متحده ، توصیه می کنم همان چهار فصل از کتاب « براندازی » استیفن کینزر را که عجالتا به فارسی ترجمه کرده ام از نظر بگذرانید – ، دو دیگر آن که نگاهی به « مروری برتناقض دموکراسی و حکومت اسلامی » به همین قلم بیندازید که در سال ۱۳۸٠ در آمده . در این صورت ، ملاحظه خواهید کرد که چگونه مضمون همان است و شکل ها تشدید و تعمیق شده اند . با این حال ، برای آن که به اتفاق مفاهیم و مصادیق را مرور کنیم و بدانیم که آخوند ،‌ صرف و نحو ؛ یا به قول دکترکیا فرگشت کلمات ، را خوب می شناسد – همان گونه که شگردهای به منبر رفتن را – ، و می داند چرا و کجا باید « عظمت » و «عظیم » و « عظما » و « معظم »‌ و « عادل » و « عدالت »‌ و « معدلت » را در بازی با کلمات به کار ببرد و نعل وارور بزند ؛ یعنی « حقارت » را «عظمت » معنی کند و « مغلوب » را « غالب » ، با هم نگاهی به این تعریف ها بیندازیم .

۱- در جریان تحول تفکر و فلسفه که بیان جهان از زاویه های مختلف و برمبنای باورهای گوناگون است ، زمانی که اقلیت صاحب ابزار تولید ، مناسبات تولیدی مورد نظر خود را به وجود می آورد ، ناچار است برای توجیه و تحمیل خود ، اکثریت را با ابزارها و به وسایل مختلف ، به صورت های گوناگون زیر سلطه ی خود بگیرد . یکی از این ابزارها ، الهی است . این ابزار ، مفهومی به نام «سرنوشت » و « تقدیر » و « تعیین نوع و وضع زندگی از جانب خدا » را‌ تبلیغ می کند و به ذهن توده های مذهبی چنین تلقین می کند که خدا خواسته است مثلا رفسنجانی و عوامل اصلی رژیم ثروتی افسانه ای داشته باشند و کارگر کوره پز خانه ورامین ، با بیش از چهارده ساعت کار در شبانه روز ، در فقر و فاقه زندگی کند . و اگر این کارگر ، یا دهقان و معلم و کارمند و دانشجو و زنان ستمدیده ایرانی ، تقدیر الهی را نپذیرند و صاحبان ابزار تولید و ثروت، یا ایادی آنان را به عنوان نمایندگان خود به رسمیت نشناسند ، لابد دچار شرک و الحاد شده اند و در مقابل سرنوشتی که خدا و نمایندگانش در روی زمین برایش رقم زده اند ، ایستادگی می کنند ، که در این صورت ، در سلک کفار و یاغیان نسبت به تقدیر الهی قرار می گیرند . یا ، از آن سو ، و در حلقه های اصلی زنجیر سرمایه داری و امپریالیسم ، اگر راکفلر ها و کارتل ها و تراست ها و اینترپرایزها ، مردم جهان را چپاول می کنند و برای توسعه بازار مصرف در جهت فروش تولید اضافی ، حتی لازم می شود که غیر از دخالت اقتصادی ، سیاسی و