روشنفکر کیست؟

روشنفکر کیست؟

عباس ( بابک) رحمتی

روشنفکر به انگلیسی اینتلکتوئل Intellectual نوشته میشود که به معنی خردمند،روشنفکر دارای افکار بلند است. کلمه ی عجیبی است که چند معنی را در بر میگیرد و بقول پرفسور کنگرلو کلمه دو پهلو است!  علاوه بر معانی بالا  روشنفکر به هوش و ذکاوت ربط دارد هوش و ذکاوتی که روشنگری کند و نور در تاریکی بیاندازد و راه را به مردم نشان دهد.

روشنفکر به نبوغ و شناخت کاردارد. به کسی روشنفکر می گویند که  تفکراتش معیار ارزشی داشته باشد. روشنفکر، فکر روشن دارد، یعنی عمیق بیاندیشید و از قوانین علمی جهان و ازجهان هستی درک عمیق داشته باشد.این درک عمیق نه تنها از  قوانین علمی طبیعی که علوم اجتماعی( جامعه) و شناخت از انسان  و محیط پیرامون خود را هم نیز شامل میشود( جامعه شناسی) یعنی روشنفکر نسبت به اوضاع و احوالی که در اطرافش می گذرد بی تفاوت نیست،روشنفکر کسی است که نه تنها نمی تواند چشم خود را  بر درد و رنج مردم ببندد، بلکه نسبت به  آنها عمل اجتماعی دارد تا برای آنها راه حل بیابد، برای همین روشنفکر باید شناخت خود را از جامعه ای که در آن زندگی می کند را بالا ببرد. برای اینکه جامعه امروزی را بشناسد باید از جامعه سنتی شناخت داشته باشد . برای درک جامعه سنتی، مطالعه آثار ماکس وبر از ضروریات است . مثلن آثار ماکس وبر در زمینه جامعه شناسی دین به ما کمک می کند که دریابیم چرا غرب به راه ترقی و پیشرفت افتاد؟ امما کشورهایی چون چین و هند و ایران و مصر در جا زدند و متحول نشدند؟ ما کس وبر دین را از جنبه خاصی بررسی کرده است ، بدین معنی که می خواهد بداند میان اعتقادات دینی یک شخص و کاردار اقتصادی او چه رابطه ای وجود دارد. آیا هر دینی برای گسترش سرمایه داری مناسب است یا نه ؟ او مذهب پروتستان را مناسب رشد و مناسبات سرمایه داری می داند.جامعه شناسی اسلام ، ماکس ویر چندان مورد توجه اسلام شناسان قرار نگرفته بود.

با این مقدمه ، نگاهی گذرا به  سده ی گذشته  ( ١٠٠سال گذشته ) بیاندازیم و نگاهی باصطلاح به روشنفکران دینی بیاندازیم ، مثلن به سیدجماالدین  اسدآبادی و جلال آلِ احمد و یا علی شریعتی و احمد فرید و احسان نراقی و…هم روشنفکر می گفتند! ولی آیا اینها روشنفکر محسوب میشدند؟ اگر این اینها روشنفکر بودن آیا توانستن نور در تاریکی بیاندازند و مردم را راهنمایى کنند شریعتی تنها راه نجات انسان را در دین می دانست و از آنچه در غرب دیده  بود. برعکس ماکس وبر جامعه شناسی را در عقلانیت می دانست، او مهمترین خصیصه فرهنگ غرب را در عقلانیت می شناخت این عقلانیت در حکومت ، در نظام قضائی ، در سازمانهای سیاسی در ساختار دولت و نظام اقتصاد سرمایه داری غرب تبلور یافته می دید. در حالیکه شریعتی از عقلانیت  غرب سخنی  نیاموخته  بود  و مرتب غرب را مورد انتقاد قرار می داد. شریعتی درباره رهبری کاریزماتیک و سلطه سنتی ، سلطه عقلانی ، سلطه شخصی و نوع قوانین حکومتی و قضائی و… سخنی به میان نیاورده بود. شریعتی از جامعه سنتی که همان جامعه دینی است مرتب سخن گفته بود از ارزش های دینی که حیات فردی و اجتماعی را إشباع کرده بود بسیار نوشته بود. امما از جامعه سکولار یا لاییک ، که همان جامعه غیر دینی و برتر از جامعه سنتی است ،سخنی به میان نمی آورد. در جامعه سنتی حکومت سنتی حاکم است این سلطه ، سلطه ای شخصی و غیر عقلانی است ، نظام ولایت فقیه ( مطلقه)از چنین تفکری بر گرفته شده است .نظام ولایت فقیه از سنت پیروی می کند و نهایت آن  بدنبال یک جامعه یا مدینه فاصله است .نظام ولایت فقیه یک حاکمیت مطلق است که یک نفر برای کل جامعه تصمیم می گیرد، که در قرن بیست و یکم فاجعه است! امما درجامعه مدرن قوانین موضوعی است که پارلمان آنها را وضع کرده و جاری است. در جامعه سنتی سلطه ، شخصی و غیرعقلانی بوده و سلطه ، جنبه ما بعدالطبیعی ( قیامت)دارد.علت آنکه ،در این جامعه روشنگری نشده بلکه بر اساس آیات و حدیث  نهادینه میشود یعنی  حاکم  شخصی مقدس است که خود را نماینده خدا برروی زمین  میداند( خلیفهً الله) و حکومت سرشار مقدس و خدایی دارد. حکومت آسمانی  و آخرالازمانی است و نه  دنیوی و سکولار! بنابراین چنین حکومتی در برابر کسی جز خدا پاسخگو نیست. در حالیکه جامعه مدرن ،دولت را مردم انتخاب می کنند. افرادی أمثال شریعتی  در قرن بیستم  ، سخن از فتوا و مرجع تقلید به مردم می گفتند و عاقبت هم ، مردم  را گرفتار هیولائی چون خمینی کردند که نه نوگرایی گرایش داشت.شریعتی نه برای نسل جوان روشنگری می کرد که برعکس، او دانشگاههای مدرن را غربی می دانست  و از غرب یک هیولا ساخته بود. درست همان تفکری که بعدها از خمینی دیدیم. با همین تفکر بدستور او سه سال دانشگاهها  تعطیل شد، تا پایه های یک جامعه سنتی را در ایران پی ریزی کند! شریعتی که  یک روشنفکر اسلامی  بود، روشنفکری که  خود را مقلد خمینی میدانست،با این نوع اندیشه بهتر از این هم  نخواهد شد که مرتب بر علیه غرب، بنویسد و سخنرانی کند!او می گفت افتخار می کنم که مقلد خمینی هستم! غرب ستیزی شریعتی درست مانند خمینی بود و بالعکس ، خمینی که  ، هنوز حاکم بر قدرت نشده بود،در پاریس به غرب وعده های زیادی میداد، همینکه وارد ایران شد بجای دانشگاه به قبرستان بهشت زهرا رفت و دانشگاههای ایران را غربی دانست و دیدیم چه بر سر دانشگاهها و استادان  آوردند؟! سالهای بعد ،دیدیم همین  تفکر فقیهی  بود که دنیا را به آتش کشید.خمینی با همین تفکر،رژیم جمهوری اسلامی و توتالیتری را بنیان گذاشت که ۴٢ سال است مردم ایران و خاورمیانه از آشوبهای چنین رژیم اسلامی ،یک روز خوش هم ندارند! جنگ را بهانه ای برای دفاع مقدس قرار داد و تروریست را بنام صدور انقلاب به کشورهای دیگر کشاند. بغیر از ایران منطقه  و خاورمیانه و جای جای دنیا را با آتش تفکرات سنتیِ با ترورها، آزرده خاطر کرده است. چنین رژیمی سالهاست که  از اتاق فکر افرادی مانند خمینی و رفسنجانی و خامنه ای استفاده می کند،به خاطر همین خاورمیانه همچنان در آتش می سوزد. گاه با جنگ و گاه با بمب گذاری و ترور و گاه با موشک پرانی و حالا هم در آرزوی ساختن بمب اتم! اینجاست که به عمق آن گفته ی ماکس وبر پی می بریم  او تاکید بر این داشت که در اسلام جهاد بر همه امور دیگر تقدم دارد و با آنچه که بعضی بنیادگرایان دینی در همین خصوص می گویند تطابق کامل  دارد.  چنین تفکری باعث شده است که هر روز در یک نقطه از جهان  آشوبی بپا میکنند تا زنده بودن و عدالت أسلام ورئوفیت امامشان را  به رخ جهانیان بکشند! اینها در حین رد تکنولوژی از تکنولوژی و سلاحهای پیشرفته  در راه  رسیدن به اهداف خود همیشه استفاده می کنند.(هدف وسیله را توجیه می کند) ولا اینکه میلیونها انسان کشته شوند. بخاطر همین  ایران و مردم ایران مرتب زیر فشار تحریمهای غرب  هستند. چهل و دو سال عذاب و رنج ! این گونه روشنفکران با تاریک اندیشی کشور  را به تاریک خانه ای تبدیل کرده است،  یعنی کشور را از چاله به چاه عمیق راهنمایى کردند! این  باصطلاح روشنفکران دینی نفمهمیده بودن که  تفکرات فقهی ، ولایت فقیه و مرجع تقلید وامام و… یعنی چه و ما را به کجا خواهد برد؟آیا باز هم می توان بر اینها روشنفکر، نام نهاد؟

روشنفکر ، ضمن تاباندن نور در تاریکی ها ، باید با اندیشه های نو خود پیوندی گسست ناپذیری با مردم  برقرار کند، در رنج و  دردها و سختی ها با مردم باشد.قبل از انقلاب  بعضی از روشنفکران که در جمع مردم  هم سخنرانی می کردند تصورشان این بود که با سخنرانی و توصیه هایشان، مردم کار روشنگری می کنند، در حالیکه اینها روشنفکرانی بودن که مردم را به تاریک خانه ای بردند که امروز چهل و دو سال است،گرفتار  جهل و تحجر، رژیمی شده اند که هنوز از قوانین ۱۴۴۰ سال پیش پیروی می کنند.باید گفت؛ در واقع کار آنها  ارتباطی به روشنفکری نداشت و در چارچوبی که ما ترسیم کردیم نمی گنجد! اینها شاید، تحصیل کرده باشند ولی ارتباطی با آن روشنفکری که منظور ما است ،ندارند!چنین تحصیل کرده هایی ارتباطی با روشنفکر ندارند.روشنفکر و تحصیل کرده دو مفهوم متفاوت دارد.هر  تحصیل کرده ای نمی تواند روشنفکر باشد و ارتباطی بهم ندارد! این کلمات بی مسماع به کلماتی إطلاق میشوند که ربطی بهم ندارد.مثلن کسی که از دانشگاه آکسفورد دکترای می گیرد ممکن است از مسائل جامعه ی خود خبر نداشته باشد، از این موارد بسیار دیده شده است ، کسانی که با خواندن چند کتاب و یا نوشتن چند مقاله و دفاع از حقوق بشر، فکر می کنند کار روشنفکری هم می کنند،این کاملن اشتباه است . کسی که دکترای از دانشگاه می گیرد شاید،در مورد  رشته خودش تخصص کسب کرده باشد و بهترین مهندس و یا پزشک خوبی  و یا جراح ماهری  و  یا وکیل لایقی باشد ولی نمی توان به او  روشنفکر گفت ، خصوصن امروز در قرن بیست و یک ! روشنفکر باید در خدمت مردم باشد تا بتواند جامعه و کشور را با مسائل روز و مدرنیته آشنا کند. روشنفکرانى هم مانند یدااله موقن [١]هستند  که جنبه های متمایز سنت و مدرنیته  رانشان داده است. از این رو چالش های نظری با برخی از جریانهای روشنفکری معاصر ایران و متهم ساختن انها به پیروی از تفکرات ارسطوره ای از شهرت خاصی برخوردار است!” موقن” براین نظر است که هنوز در جهان پسامدرن بسر می بریم و براین مبنا به درک و شناخت درستی از بنیادهای تفکر مدرن نشیده ایم !  به بحث تخصص و روشنفکر ادامه می دهیم، دکتر مجید سمیعی یکی از بهترین جراحان مغز و اعصاب در آلمان می باشد او  کسی  است  که در جهان پسامدرن سیر می کند ،نه تنها از جریان روشنفکری  چیزی می داند که برعکس  سر ستیز با این جریان دارد، به خاطر منافع  شخصی ،   راه مماشات با آخوندها( پسامدرن)  را در  پیش گرفته است و  راهش به تاریک خانه ولایت فقیه کشیده شد. این  مشتی از خروار است که به ما، فرق بین روشنفکر و تحصیل کرده را بخوبی نشان میدهد. چنین متخصص هایی اگر بخواهند به مسائل جامعه بپردازند مانند افرادی  بیسوادی هستند که چیزی از جامعه  مدنی اطراف خود نمی دانند! ضرب المثل ایرانی می گوید: “دکتر شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشگل!” دکتر شدن با اندکی تلاش میشود  و می توان به آن  دست یافت. ولی آدم شدن که خود را برای مردم و جامعه فدا کند، با درد های مردم بماند و برای آنها کار کند، ربطی به درس و نمره و… ندارد به نظر من با کار درمیان مردم و کار برای حقوق بشر انگیزه ها انسانی صیقل می خورد مانند سنگهای مرمری که  هرچه صیقل خورده شوند، براق و زیباتر میشوند.نمونه ،درسی را که برای کسب دکترا میخوانیم با مسیری که برای انسان شدن و روشنگری انسان طی میشود، کاملن متفاوت است  این مسیر مشکلتر از مسیر تحصیل خواهد بود! رشته های تخصصی  و دانشی که در تخصص مطرح میشود فقط در یک جهت است در حالیکه درجامعه و خانواده و  اجتماع  ، پیچیدگی خاصی دارد و کاملن مسیر دیگری را می رود.فعالیت در مسیر جامعه  شناخت از مردم است ، و انسان مسئول و متعهد در قبال جامعه احساس مسئولیت می کند چنین انسانی نمی تواند نسبت به آگاهی  و یا راهنمایى کردن مردم بی تفاوت باشد. اگر تمامی انسانها در قبال جامعه ،احساس انسانی داشته باشند جوامع براحتی ساخته می شود، دنیا بهشت خواهد شد.در چنین جامعه ای ، مردم قوانین را خود اجرا میکنند. حساسیتی که  روشنفکر نسبت به جامعه و مردم  و آگاهی آنها دارد او را به کارهای وار می دارد که باور کردنش سخت است. در چنین دیدگاهی ،نگاه  روشنفکر به جنبه های انسانی است ،او خود را فراموش کرده و به جامعه فکر می کند او بیشتر به جامعه انسانی و آگاه به زمان می اندیشد. آن قسمتی که انسان / شما را بخودگرایی وا میدارد مهم است، بعنوان مثال کسی برای گرفتن دکترا و بهترین تخصص  دست به تلاشهایی می زند، ممکن است دست به أعمالی بزند که فاجعه آمیز باشد . بعنوان مثال در چنین شرایطی در ایران، پزشکان فرصت طلبی هستند که  قیمت ویزیتها و یا عمل های جراحی اشان را چندین  برابر کرده اند! این همان تحصیل کردن نام دارد.یک نمونه، دیگر:  پزشکی بود که در پزشک قانونی کار می کرد شهوت او را به عملی غیر انسانی واداشته بود ، او بر روی جنازه های دختر و زنان زیبا ،آب جوش می ریخت و با جنازه ها نزدیکی می کرد! دکتر شیخ الاسلامی ( وزیر بهداشت و درمان رژیم پهلوی) یکی از بهترین جراحان ارتوپدی بود زمانی که دستگیر میشود بخاطر رهایی از اعدام  در زندان اوین با إسداله لاجوردی معروف به  جلاد اوین  همکاری می کرد و با دستور او  زندانیان را تا سر حد مرگ شکنجه می کردند و زندانی وقتی بنوش می آمد لاجوردی  از او می پرسید؛ باز جای زدن دارد؟ دکتر ش ا می گفت:بزنید باز جا دارد! (به روایت زندانیان سیاسی)! دکتری که جنایت را بخاطر زندگی خودش بر هرچیز دیگری ترجیح داده بود.پس می بینیم ، آدمهایی که به تخصص های بزرگی هم دست یافته اند ولی در خدمت  خود و تخصص خود بوده اند نه جامعه !و گاهی وقتها برای جامعه مفید بوده اند ولی  همان تحصیل ، گاهی اوقات هم فاجعه آفریده است.دکتر «اللهیارکنگرلو» می گوید؛ در تخصص بودن هیچ جنبه ی انسانی وجود ندارد ( در مصاحبه با شهرام همایون در کانال یک/ وان)  البته کسانی هستند( اندک) که در کنار تخصص خود تلاش می کنند تا به مردم کمک کنند، یعنی در کنار تخصص خود باریک راهی را برای احساس مسئولیت باقی گذاشته اند که مفید خواهد بود.

مثلن تمامی کمونیستها ممکن است تحصیل کرده باشند ولی تمامی آنها نمی توانند، روشنفکر باشند، کمونیست ها در تمام دنیا یک حرف و یک گونه ( در یک جهت ) فکر می کنند ، امروز بسیاری از این رفقا به این نتیجه رسیده اند که چه ضربه هایی از این گونه تفکر خورده اند. این ذهنیت ها به یک باره فرو ریخته است.در ویتنام می بینیم ، آن آمالها، همه فروریخته است و تمام خواسته هایشان تبدیل به یک رویاء( خواب) شده است! امروز بازار کار ارزان برای امپریالیستی که بیست سال در مقابلش  جنگیدند در آنجا به چشم میخورد و توسط همان مردم با نیروی کار ارزان رونق گرفته است!اینهم یک نوع خیانت سیاسی است. راه دور نرویم ، در ایران کسانی که  خود را روشنفکر می دانستن مردم را به مبارزه با شاه دعوت کردند بدون اینکه به رفروم و یا اصلاحات فکر کنند. ما امروز پس از گذشت چهار دهه بهتر درک می کنیم که با رژیم گذشته  شاید میشد رفروم انجام داد، این در حالی است که  تعدادی از روشنفکران ، امروز پشیمانیشان  را اعلام می کنند!

راستی چرا روشنفکر انی چون شریعتی و پیمان و سحابی و بازرگان و حتا نیروهای چپ ما  در آن زمان به خمینی بیسواد و قشری باور کرده بودند؟ خمینی با تفکرات فقهی از اعماق قرون وسطایی بیرون آمده بود چه مهره ی ماری داشت که همه را خصوصن روشنفکران ما را مسخ خود کرده بود؟ کسی که ورودش به ایران را از قبرستان آغاز کرد و تفکرات گورستانی خود را انقلابی جا زد و کشور را به به قهقرا برد!

یادتان باشد، خمینی در بدو ورودش  گفت محمدرضا شاه قبرستانها را آباد کرد! ولی بعدها عده ای که خود سربازان گمنام می نامیدند و امام زمان را در ته چاه جمکران دیده بودن می خواستن و حاضر بوده و هستند برای بیرون کشیدن جنازه ای از ته چاه دست به هر جنایتی بزنند. حتا عده ای که خود را چپ تر از هر جریان دیگر می دانستند حاضر شده بودند تیر خلاص دوستان خود را هم بزنند! این ننگی است ابدی  بر پیشانى قشر ی که  خود را روشنفکر  نامید و  نقشی  هم در به قدرت رسیدن خمینی ایفا کرد. ابراهیم یزدی که خود یک پزشک بود در اعدام ارتشیان بهمراه خمینی و خلخالی و لاجوردی تا سالها همکاری کرد و نشان داد که تخصص نمی تواند راهگشایی برای حقوق انسانی باشد و اگر کسی در کنار تخصص،  درس آزادیخواهی و انسانیت نیاموزد نمی تواند روشنفکر  ساز باشد و نور بر تاریکی ها بتاباند

باید گفت،امروز پس از چهار دهه زنان روشنفکر ما در خط مقدم مبارزه علیه تفکرات فقهی و واپسگرای خمینی و خامنه ای ایستاده اند، تا از اندوخته هایشان در دانشگاه و اجتماعات، راههای دیگری از انسانیت را به مردم نشان دهند. افرادی همچون نسرین ستوده و نرگس محمدی و … حاضر شده اند از خانواده و حتا از جان خود برای حقوق بشر و دموکراسی بگذرند. هزاران دختر و پسر روشنفکر  عزم جذب کرده اند تا راهی را که  گذشتگان  با برچسب روشنفکری به خطا رفته اند در مسیر واقعی اش ببیندازند تا به آزادی و دموکراسی( اصل دموکراسی) که خواست بیشتر ایرانیان است ،دست یابند این راهی است که نیاز به فعالیت همگانی دارد و تک تک ما باید در این مسیر،  شبانه روز کار کنیم تا  رژیم فاشیستی مذهبی را که کمر به قتل جوانان و روشنفکران ما بسته است را از قدرت به زیر بکشانیم، این راه   هموارتر خواهد شد، اگر عزم سرنگونی ولایت فقیه را کرده باشیم ،فراموش نکنیم ،رسیدن به آزادی و  دموکراسی بدون پرداختن بهاء غیر ممکن است . 

___________________________________________________________________________________________

[١] یدااله موقن دارای درجه کارشناسان فیزیک از دانشگاه هال و کارشناسان ارشد تاریخ و فلسفه علم از دانشگاه لیدز انگلیس است.

او به ترجمه چند اثر از ارنست کأسیره ، فیلسوف نئوکانت آلمانی به رغم وی می تواند درک ما را از اندیشه مدرن پویاتر گرداندو باعث کم شدن فاصله ما و  تفکرات ارسطویی گردید. برگردان کتابهای چون فلسفه روشنگری ( نشر نیلوفر) أرسطو ودولت (نشر هیرمس) جلد دوم از مجموعه سه جلدی «فلسفه صورتهای نمادین» از ارنست کاسیرر ترجمه و نگارش مجموعه مقاله هایی  زیر عنوان « زبان ، اندیشند فرهنگ»( نشر هیرمس) و برگردانکتابی بنام « عقلانیت و آزادی » که مجموعه مقاله درباره ماکس وبر جامعه شناس آلمانی است.