تودهییها مانند ویروساند.
نمیمیرند.
بازتولید میشوند.(۲۵)
سید محمد باقر امامی و حزب توده
سید محمد باقر امامی در سال ۱۲۸۰ خورشیدی در خانوادهیی روحانی در تهران بدنیا آمد. پدرش زینالعابدین، امام جمعه تهران و داماد ناصرالدین شاه بود. پدرش۷۰ ساله بود که مادر ۱۴ ساله امامی را به زنی گرفت. معلم دوران تحصیل او یک روسی دربار قاجار بود که در تهران امامی را آموزش میداده است، او تمایلات بلشویکی داشته و امامی را با الفبای سوسیالیستی آشنا میکند.(۱) سپس به دارالفنون رفت و ادبیات را نزد ملک الشعرای بهار خواند. در همین دوره هم با پروین اعتصامی آشنا میشود. و نیز با نیمایوشیج مکاتباتی داشته است. امامی در سال ۱۳۰۶ به عنوان محرک قتل دستگیر شد و به سه سال زندان محکوم شد. بعد از آزادی از زندان، به مسکو میرود و با رهنمود استالین و در دیدار با سرگئی ارژنیکیدزه یار استالین که بعدا” در اثر فشار استالین دست به خودکشی زد، وارد فاز جاسوسی میشود، اما به نظر میرسد که جاسوسی او با جاسوسی سران حزب توده تفاوت ماهوی با هم داشتهاند.
او را به ایران میفرستند و وارد شبکه جاسوسی شوروی در ایران میشود، پستهای دولتی میگیرد و در طول مدت ۱۰ سال اطلاعاتی به روسها میدهد. شبکه جاسوسی روسها در ایران لو میرود. چرا که اقابکف مسئول شبکههای جاسوسی روسها در ایران به غرب پناهنده شد و اطلاعاتش را در اختیار غربیها میگذارد و بدنبال آن شبکه جاسوسی روس در ایران هم لو میرود و امامی و عدهیی دیگر دستگیر میشوند. پنج تن از آنها از جمله باقر امامی حکم اعدام را میگیرند. اما امامی با اعمال نفوذ خانوادهاش به ۱۵ سال حبس محکوم میشود. در زندان قصر امامی با اعضا دستگیر شده حزب کمونیست ایران آشنا میشود و همراه با آنها و گروه ۵۳ نفر در شهریور ۱۳۲۰، از زندان آزاد میشود.
او همانند یوسف افتخاری به مخالفت با حزب توده میپردازد. البته تفاوت اساسی بین خط مشی افتخاری و امامی وجود دارد. تبین از شرایط و موقعیت اجتماعی جامعه و مخصوصا” طبقهی کارگر ایران و موضعگیری سرسختانه نسبت به استالین و استالینیسم، افتخاری را در صف سوسیالیسم کارگران قرار میدهد که از معلمی مانند سلطانزاده و دیگران در دانشگاه کیوتو آموزش دیده بود و منتقد سرسخت استالین بود، شناخته میشد و استالین را به درستی متهم میکرد که خط غیرمارکسی و ضد کارگری همراه با دیکتاتوری در پیش گرفته که حزب توده فرزند ذاتی اوست. اما امامی فاقد این نظر در مورد استالین بود. او با نوشتن چند کتاب آموزشی که از طریق آن اعضای گروه خود [کروژکها] را آموزش میداد، و در مبارزه طبقاتی جنبشهای اجتماعی آن موقع در مقایسه با فعالیتهای کارگری افتخاری دارای ضعفهایی بود که سبب آسیب بیشتر به گروه او شد. او نتوانست استالین را بشناسد، در نهایت به مائویسم در غلتید و در اثر داشتن نوع نگاه چپ غیر کارگری که نمود آن در میان گروههای سیاسی سال ۱۳۵۷، مشهود بود، که بیشتر منظری پوپولیستی داشت و سوسیالیسم آنها هم سوسیالیسم مارکس نبود، بلکه سوسیالیسمی بود که با نوعی مذهب من درآوردی مخلوط شده بود. همین نگاه در سال ۱۳۵۷، هم در میان تمام جریانات «چپ» آن زمان رایج بود. باید خود را شبیه به فرد زحمتکش در میآوردید، در فرم لباس پوشیدن، کار کردن، نفی بهداشت، و غذای خوب خوردن، حتا پول داشتن که تو را تبدیل به سرمایهدار! میکرد. نفی شغلی که ممکن است تو را پولدار کند. و دهها نمونهی دیگر رفتار اجتماعی پوپولیستی که به عنوان زندهگی «سوسیالیستی» قلمداد میشد، همه و همه ناشی از فرهنگ ارتجاعییی بود که حزب توده به اشکال مختلف در جنبش چپ ایران رواج داد بود.
بعد از اینکه حزب توده تشکیل میشود، باقر امامی برای اجرای فعالیتهای اجتماعی خود به شاهرود میرود در آنجا «امامی با یکی از افسران [شوروی] جزء که مسئول سرپرستی بخش شمال را به عهده داشت آشنا شده و با او وارد رابطه میشود. افسر مزبور که به شخصیت امامی پی برده بود در مییابد که او ضمن ارتباط با حزب توده در این حزب عضویت ندارد. روزی در یک نشست که اکثر رهبران محلی حزب توده نیز شرکت داشتند افسر مزبور از امامی میپرسد:
«رفیق شما که فردی کاردان، آزموده و با ایمان هستید چرا به طور مستقیم با حزب توده همکاری نمیکنید؟» امامی به تفصیل درباره تجربه نارودنیکها(خلقیها) در تاریخ انقلاب روسیه صحبت کرده و با مقایسه آنها با حزب توده ایران نتیجه میگیرد که حزب توده یک حزب طبقاتی نیست بلکه حزب همهخلقی است که به جای تجربه جنبش سوسیال_دمکراسی روسیه الگوی خلقیون روسیه را سرمشق خود قرار داده و بنابراین ره به ناکجاآباد خواهد برد. امامی نتیجه میگیرد که حزب توده از بیخ و بن یک حزب خردهبورژوایی است که نمیتواند وظیفه حزب طراز نوین طبقه کارگر را به عهده گیرد. فرد یاد شده که تحت تاثیر توضیحات امامی قرار گرفته بود از او سئوال میکند که پس در این شرایط چه باید کرد؟ امامی در پاسخ میگوید در شرایط حاضر باید از طریق آموزش کادرهای حزبی و گزینش افراد شایسته، توانا و مومن به طبقه کارگر شرایط لازم را برای بنای حزب کمونیست بر مبنای اصول لنینی حزب که به صورت شرایط بیستویک گانه به تصویب کنگره دوم کمینترن رسیده است، به وجود آورد.» (خاطرات آلبرت سهرابیان)
«امامی برای ما نقل کرده بود در دورهای که هنوز ارتش سرخ در ایران بود و دیدار با مقامات شوروی مشکلی به وجود نمیآورد با “علیاف” کنسول شوروی که با وی سابقه آشنایی داشت دیدار کرده و ضمن اعتراض به پخش گفتار رادیو مسکو درباره کروژوکها (کروژک در زبان روسی یعنی محفل) نقطه نظرات خود را درباره سیاستهای حزب توده مطرح کرده بود. امامی میگفت علیاف دوستانه به من گفت: «رفیق تمامی نوشتهها و انتقادات شما علیه حزب توده و انتقادات شما از روشها و سیاستهای اتحاد شوروی را که از موضع یک جریان آزاد و پاکاندیش و معتقد به آرمانهای طبقه کارگر نوشته شده است به مسکو فرستادم. اما میدانم که آنها زیر خروارها مدرک و اسناد بایگانی شده، خاک خورده و خواهند پوسید. علت هم بسیار روشن است. زیرا شوروی حزب توده را به رسمیت شناخته و بنابراین حاضر نیست از هیچ گروه و سازمان چپ دیگری چیزی بشنوند. متاسفانه تلاش تو حاصلی ندارد و فریاد تو را کسی نخواهند شنید.»(خاطرات آلبرت سهرابیان)
حزب توده با شیوهی کار باقر امامی بنا به دستور «رفقا» مخالف بود. بنابراین برنامه حذف او را در دستور حزب قرار دادند. گروه امامی رفته رفته گسترش یافتند و به رشت وتبریز و انزلی و قزوین رسیدند. پیشهوری به امامی پیشنهاد کرد به فرقه او به پیوندد و پست وزارت بگیرد، اما امامی نپذیرفت. او از پیشهوری خواست اجازه دهد تا گروه او در منطقه او فعالیت کنند پیشهوری مخالفت کرد و اجازه چنین فعالیتی را نداد. اما به دلیل موافقت غلام یحیا دانشیان، گروه امامی در تبریز فعالیت و گسترش پیدا کرد و در هنگام سرکوب فرقه دموکرات توسط شاه، هواداران امامی مقاومت کردند و ۴ افسر از اعضاء محفل او جان باختند.
با ادامه فعالیتهای امامی و گروهاش روزنامه «مردم» ارگان حزب توده، امامی را جاسوس امپریالیسم دانست که دست به یک توطئهیی خائنانه زده و آن توطئه این است که میگوید: «حزب توده خیانت میکند. به راست میرود. مبارزه طبقاتی را به طور کامل انجام نمیدهد و باید حزب کمونیست را تشکیل داد. و در نهایت افراد این جریان برخی عامل و برخی فریب خوردهگان یک بنگاه پرووکاسیون در خارج حزباند که ماهیت پلیسی و امپریالیستی دارند.»
در ادامه کارزار علیه باقر امامی، حزب توده نامهیی به حزب کمونیست شوروی نوشت و از دست کروژوکها شکایت کرد. نامه در نشریه «ترود» ارگان کارگران نفت باکو منتشر شد و از رادیو باکو و مسکو خوانده شد. این نامه به قلم رضا روستا بود در حالی که روستا در زندان بود. حزب توده به این بسنده نکرد و با ترجمه مغرضانه مقالهی ای.بلوف اعلام کرد که امامی جاسوس و پرووکاتور و سازمان کروژوکها لانه جاسوسی است. حزب توده با استفاده از موقعیت و هدایت «رفقا»ی حزب کمونیست شوروی کارزار تبلیغاتی گستردهیی برعلیه گروه امامی همانند یوسف افتخاری ایجاد کرد که در نهایت منجر به فرو پاشی گروه آنها شد.
در حقیقت باقر امامی در طول فعالیتهای سیاسی اجتماعی خود، نتوانست بند ناف خود را از استالینیسم قطع کند. ولی مخالف حزب توده باقی ماند. امامی از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۴۶، در صدد بود که با تشکیل یک محفل کمونیستی، زمینهی لازم را برای تشکیل حزب کمونیست ایران فراهم سازد. حتا تودهییها الان هم میگویند که او حزب کمونیست ایران را تشکیل داد، در حالی که آلبرت سهرابیان رفیق نزدیک و همکار باقر امامی در خاطرات خود، به چنین چیزی اشاره نکرده است.
خط قرمز حزب توده منافع شوروی بود و با هر جنبشی که در ایران شکل میگرفت و با روسیه مخالفت میکرد، این وظیفهی اصلی و نهایی حزب توده بود که به هر قیمتی شده، آن جنبش را نابود کند. نفوذ در آن جنبش، دزدیدن آثار و مکتوبات آنها، دستگیری و زندانی کردن مخالفان به وسیلهی چماقداران اجیر شده، در هر زمان و مکانی برای آنها مجاز بود. حتا در سال ۱۳۲۸ که گروه امامی به دلیل رعایت نکردن، تلفیق کار علنی و مخفی، دستگیر و به زندان میبرند، سران حزب توده در زندان اجازه ورود به بند زندان را، به امامی و دوستاناش نمیدهند.
انور خامهیی در مورد فعالیتهای امامی در خاطرات خود مینویسد: «وی سابقه کمونیستی داشت و روسی را نیز نسبتا خوب میدانست. لذا تنی چند از آشنایان خود را که علاقه به دانش مارکسیسم داشتند گرد آورد و جلسهیی به صورت کلاس برای آنها تشکیل داد. در این جلسات به صورت آموزگاری اصول ابتدایی کمونیسم را به آنان میآموخت و آنان یادداشت میکردند و سپس همان مطالب را به آنها تمرین میداد و از آنها میپرسید تا مطمئن شود که بخوبی فرا گرفتهاند. طبیعی است با آموزش اصول کمونیستی، انتقاد به حزب توده نیز همراه بود. او اپورتونیسم و پارلمانتاریسم حزب و جنبه غیرانقلابی آنرا میکوبید و میگفت اینها ایدئولوگهای بورژوازی در میان کارگران هستند و جنبش کارگری را تخدیر میکنند. به تدریج آن جلسات افزایش یافت و به عدد انگشتان دست رسید و در تمام آنها خود امامی شرکت میکرد و تعلیم میداد. هر یک ازاین جلسات را یک “کروژوک” مینامیدند که کلمهای روسی و به معنی محفل و یا حوزه است. … امامی روی هم رفته آدمی صمیمی بود و به عقاید خود ایمان داشت. منتها سطح شناخت او چندان بالا نبود، با حزب توده تا آخرین دم زندهگی مخالف بود و آنرا خائن میدانست.»(خاطرات آلبرت سهرابیان)
شاهزاده قاجار که تمام عمرش جاسوس شوروی بود، عبدالصمد کامبخش، اینگونه بیشرمانه به باقر امامی میتازد: «در افشاء این جریان از جمله در روزنامه مردم (شماره ۱۰۰ مورخه ۱۴٫۳٫۱۳۲۶) میخوانیم: «… در ایام جنگ اخیر که تمایل بسیار شدیدی بین جوانان پرشور ایرانی و بهخصوص کارگران راجع به مطالعات کتب مارکسیستی پیدا شده بود عدهیی که در راس آنها یک جاسوس امپریالیسم قرار داشت دست به یک توطئه خائنانهیی زدند که به زودی دچار شکست شد. آنها یک حزب کمونیست تشکیل دادند. در کروژوکهای آنها صحبت از این قرار بود که حزب توده خیانت میکند. حزب توده به راست میرود، حزب توده مبارزه طبقاتی را به طور کامل انجام نمیدهد، باید یک حزب کمونیست تشکیل بدهیم و انقلاب کنیم… بعد دستهی دیگری بنام سوسیالیسم کمونیستی! عرض اندام نمود… سردسته آن امروز در روزنامههای دولتی مقالاتی به ضرر آزادی مینویسد… اما جریانی که هنوز هم ادامه دارد کروژوکهای مارکسیستی است که از مدتها قبل شروع به توسعه کرده و اکنون هم ماموریتاش دنبال عدهیی از جوانان حزبی و اتحادیهیی را گرفتهاند و میخواهند تزهای به ظاهر چپ و در باطن راست و انحرافی خود را به اینها تحمیل کنند… مبارزه ایدئولوژیک منظم و جدی بر ضد این دسته کوچک حتمی است…در شماره بعدی «مردم» در سرمقاله زیر عنوان کروژوکهای مارکسیستی یا لانهی پرووکاسیون، هویت گردانندهی این کروژوکها، نُورُو (سید باقر امامی) که خودش را عضو فرقه کمونیست معرفی میکرد به عنوان یک پرووکاتور فاش شده است. در سند هیئت اجرایی موقت درباره کروژوکهای مارکسیستی گفته میشود که ارتباط این جریان با عناصر فاسد و مرتبط با مقامات امپریالیستی آشکار است. افراد این کروژوکها برخی عامل و برخی فریب خوردهگان یک دستگاه پرووکاسیون در خارج از حزباند که ماهیت پلیسی و امپریالیستی آن در این اواخر روشن شده و به ثبوت رسیده است. (رجوع شود به تحلیلی از اوضاع حزب در صفحه ۳۲ و به بعد..) پایان نقل قول از کتاب” نظری به جنبش کارگری و کمونیستی در ایران نوشته عبدالصمد کامبخش جلد نخست” صفحه ۱۱۱، انتشارات حزب توده ایران، چاپ آلمان شرقی سال ۱۹۷۲٫)» (خاطرات آلبرت سهرابیان)
جریان سینما و دزدی ادبی حزب توده
«سینمایی که باقر امامی همراه با حزب توده گشوده بود دچار ضرر و زیان شده بود و قادر نبود مخارج خودش را تامین کند و بنابراین بسته شده بود. امامی تلاش میکند دستگاههای نمایش فیلم را بفروشد و قرار بر این میشود که دستگاهها را حزب توده بردارد و سهم او پرداخت شود. ولی گردانندگان حزب توده او را سر میدوانند و بالاخره از پرداخت سهم او سرباز زده و پول او را بالا میکشند و آب خنکی هم رویش میخورند. امامی ۴۵ هزار تومان [سال ۱۳۲۳] پولی را که از مادرش گرفته بود از دست میدهد.» (خاطرات آلبرت سهرابیان)
«در پاسخ به کارزار حزب توده علیه کروژوکها امامی کتابی بنام “مرد منصف دوم” به رشته تحریر در آورد که از سوی کروژوکها چاپ و منتشر شد. در این کتاب امامی به لجنپراکنیهای حزب توده علیه روژوکها پاسخی دندانشکن میدهد.»(خاطرات آلبرت سهرابیان)
آلبرت سهرابیان همهی لجنپراکنیهای حزب توده علیه امامی و گروه او را با جزئیات تمام در خاطرات خود آورده است:
«به گواهی تاریخ حزب توده کولهبار این روشهای ناپسند را برای سالیان سال حمل کرده و همین شیوه لجنمالی را برای نیروهای چپ مخالف خود به مقاطع بعدی بارها مورد استفاده قرار داد.» (خاطرات آلبرت سهرابیان)
آلبرت سهرابیان از دزدی ادبی حزب توده میگوید: «سازمان شوراها[گروه امامی] نخستین گام نبرد خود را بردن آگاهی به میان مردم و روشن نمودن اذهان آنها میدانست و بنابراین انتشار نشریهیی، که عنوان «به پیش» به آن نهاده شد، در صدر وظایف خود قرار داد. ما در پی گرفتن امتیاز انتشار نشریه بودیم لیکن در آن زمان به کسانی امتیاز نشریه داده میشد که دارای مدرک تحصیلی لیسانس و یا هم ردیف لیسانس باشند. چون هیچ یک از رفقای ما در آن دوره چنین امکانی نداشت. لذا به این نتیجه رسیدیم که باقر امامی مدرکی که هم ردیف لیسانس ارزشیابی شود، تهیه کند تا به اتکاء آن بتوان امتیاز چاپ نشریه را دریافت کرد. باقر امامی کتابی نوشت بنام «مولانا جلالالدین رومی هگل شرق»، در این کتاب او به بررسی اندیشه و جهانبینی شاعر و فیلسوف بزرگ مولانا (۷۸۹_۶۵۲خورشیدی) و ویلهلم فردریش هگل(۱۸۳۱_۱۷۷۰) اندیشمند آلمانی پرداخته و با مقایسه دیدگاههای آنها نشان میدهد که چهگونه مولانا همان روش دیالکتیکی هگل را به کار میگیرد. امامی با نوشتن این کتاب اثر بسیار با ارزشی را میآفریند که از ارزش تاریخی_تحقیقی برخوردار بود (این کتاب به نادرست از سوی حزب توده در سال ۱۳۵۸ به نام احسان طبری چاپ و منتشر شد که در حقیقت یک سرقت ادبی تمام عیار بود). نشر این کتاب همزمان بود با تغییر قانون مطبوعات که دیگر تنها شرط لازم برای اخذ امتیاز انتشار نشریه دانستن زبان فارسی بود. بنابراین مسئله اخذ امتیاز انتشار نشریه هم با قانون جدید به خودی خود حل شد.»(خاطرات آلبرت سهرابیان)
لازم است گفته باشیم اخیرا”(۲۰۲۰) سران کنونی حزب توده به دزدی ادبی واکنش نشان دادند. آنها برای مقابله با حقایق گفته شده توسط آلبرت سهرابیان، شروع به جعل و وارونهسازی حقایق نمودهاند. از قول احسان طبری نوشتند: «همان عنوانش سراپا غلط است و در ایام انقلاب، کاسبکاران به نام اینجانب نشر دادند.»
شرم هم چیز خوبی است اما تودهییها فاقد آن هستند، این کاسبکاران، فقط سران حزب توده بودند، که در ایام انقلاب انواع مختلف کاسبکاریها از جمله نشر کتاب مذکور، را به نام خود ثبت کردند.
شاهکار دیگر حزب توده «همانطور که در بالا توضیح دادم قبل از سال ۱۳۲۳ ما مداوما” زیر تاخت و تاز حزب توده و همچنین رفقای شمالی یعنی اتحاد شوروی قرار داشتیم؛ تا به خود آمدیم و نفسی تازه کردیم، پلیس رژیم پهلوی ما را هدف تهاجم خود قرار داد… هر بار که از زیر این ضربات کمر راست میکردیم، حزب توده با حربه انگزنی و لجنمالی به سراغ ما میآمد و در کارمان اخلال جدی ایجاد میکرد.»»(خاطرات آلبرت سهرابیان)
در آستانهی انقلاب ۱۳۵۷، نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده ایران تائید کرد که آنگاه که امامی از عضویت در حزب توده سر باز زد، حزب «با تمام قوا با گروه او به مبارزه برخاست.» (نورالدین کیانوری:خاطرات نورالدین کیانوری: ۱۳۷۱:ص۴۶۸) اما اینجا لازم است گفته باشیم بیژن جزنی هم به پیروی از حزب توده باقر امامی را مأمور پلیس شاه خوانده بود.
اگر چه امامی ابتدا به مدت ده سال، وارد شبکه جاسوسی استالینی شده بود که اعمال بعدی او نشان داد که عمل او برای او حرجی نیست. به قول محمد طوقی «امامی بعد از آزادی از زندان از اشتباهاتش درس گرفت و از شوروی فاصله گرفت و نشان داد که از این پس برای خود استقلال رأی قائل است و این یکی از نقاط تمایز او با دیگر رهبران حزب توده وحتا اردشیر آوانسیان بود. اردشیر چون امامی با تشکیل حزب توده مخالف بود و معتقد بود باید حزب کمونیست تشکیل شود اما وقتی رفقای بالا به او گفتند صلاح کار در همین است اردشیر پذیرفت اما امامی تن نداد. امامی میاندیشید مشکل جنبش کمونیستی نبود کادرهای تئوریک است. کادرهایی که پایه در طبقه کارگر داشته باشند به همین خاطر مصر بود که حزب باید دوسوم کارگری و یک سوم روشنفکری[به تبعیت از رهنمود کمینترن] باشد. کیانوری که خود تمام عمر سیاسیاش را به جاسوسی دو جانبه گذرانده بود و خود گفته بود «جاسوسی خیانت نیست بلکه عین خدمت به سوسیالیسم است.»(محمود طوقی: محمدباقر امامی؛پوینده راه نو)
حزب توده، با یاری شورویها، در روزنامهی مردم ارگان حزب (شماره ۳۲۸، ۵ مه ۱۹۴۸) علنا” امامی را متهم کند که عامل پلیس [ایران] است. گفته میشود که این مقاله توسط فرد روسی به نام آ.ن. بلوف نوشته شده و در نشریهی ترود ارگان کارگران شوروی (شماره ۸۲۶۳) منتشر شده بوده است. امامی در کتاب خود با عنوان مرد منصف به این اتهامها پاسخ داد.( سند آرشیو ملی ایالات متحده شماره: ۱۰۵۴ – ۷۸۸٫۰۰/۴٫ و نیز بنگرید به: سهرابیان، خاطرات، صص۷۷-۷۸)
«پس از متلاشی شدن سازمان کروژوکها حزب توده نفسی به راحتی کشید و مسلم بود که به آرزوی خود برای از بین بردن کروژوکها دست یافته است. آنها که همپاشی کروژوکها را یک پیروزی برای خود میدانستند اندیشمندانه به تحلیل ریشههای اضمحلال کروژوکها پرداختند. تودهییها حتا پس از انحلال کروژوکها تلاش خود را برای بدنام کردن کروژوکها در میان تودههای طبقه کارگر ادامه میدادند و از بین رفتن کروژوکها را به حساب درست بودن خط و مشی حزب توده مینهادند. (آلبرت سهرابیان: خاطرات آلبرت سهرابیان)
ادامه دارد
سهراب.ن
۲۶/۰۷/۱۳۹۹
توضیحات:
(۱): «برخی از معلمان این مدرسه وابسته به حزب بلشویک بودند. جناح بلشویک حزب کارگری سوسیالدموکرات روسیه برای تبلیغ و ترویج مارکسیسم به آنها ماموریت میداد و دولت روسیه تزاری بدون آگاهی از افکار و عقایدشان آنها را به ایران میفرستاد. یکی از این معلمان، باقر امامی و برادرزاده او سید حسن امامی را از بین دانشآموزان انتخاب میکند و پس از پایان کلاس درس رسمی، پایههای مارکسیسم را به آنها آموزش میدهد و روش آموزش او هم این بود که مباحث مارکسیسم را به صورت املاء میگفت و این دو نفر مینوشتند.» (آلبرت سهرابیان: خاطرات آلبرت سهرابیان)