تودهییها مانند ویروساند.
نمیمیرند.
بازتولید میشوند.(۲۰)
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
حجم عظیمی از مکتوبات در مورد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، انتشار یافته است. نویسندهگان آنها هریک به فراخور نوع نگاه خود به آن پرداختهاند. ما هم جمعبندی و دریافت خود از آنها را، در این رابطه، بیان میداریم.
همانطور که قبلا” نوشتیم، سران حزب توده، بخصوص اعضای کمیتهی مرکزی، هیچگاه استقلال فکر و اندیشه و عمل از خود نداشتهاند؛ کلیهی فرمانهایی که جهت اجرا به سران حزب توده، صادر میشده است، نه در ارگانهای رهبری حزب توده در ایران، بلکه در کاخ کرملین و یا سفارتخانههای روسیه صادر میشده است. تمام رفتارهای سرگیجهآور سران حزب توده در سال ۱۳۳۲، ناشی از پنهانکاری و عدم افشای، وابستهگی تمام و کمال سران این حزب به مسکو بوده است. آنها با این رفتارها، در صدد شیره مالیدن بر سر، اعضاء و هواداران صدیق رده پایین حزب خود بودهاند.
در حقیقت هدف مسکو از راهاندازی حزب توده در ایران این نبوده است که این حزب، روزی برای گرفتن قدرت سیاسی، خیز بر دارد. او چماقی بوده است، که باید بر سر هرکسی که با امیال مسکو مخالفت میکرده، وارد میآمده است. فقط همین. کودتای ۲۸ مرداد باید در این چارچوب مورد ارزیابی قرار گیرد، نه اینکه در فلان روز و فلان ساعت، کی چه کرد؟ و کی تلفن کرد؟ و کی چه گفت؟ ارزش تاریخی ندارد.
در سال ۱۳۳۲، حزب توده با سازمان وسیع و منظم و منسجم خود، و سازمان مخفی افسران نظامی که نزدیک به ۶۰۰ ، تن افسر در آن عضو بودند و نیز یک انبار مخفی اسلحه، کوچکترین اقدامی در برابر کودتاچیان نکرد. از اینها مهمتر در ماههای پس از کودتا که رژیم جدید هنوز ضعیف و متزلزل بود و در عین حال تشکیلات مدنی و نظامی حزب توده کاملا” بر قرار سابق بودند، بازهم هیچ اقدامی نکرد. برخلاف نظر برخی که اختلافات درونی حزب توده را عامل عدم مداخله در جریان کودتا ۲۸ مرداد ۳۲، میدانند، علت اصلی عدم مداخله همانطور که گفتیم، این بود که رهبران حزب توده هرگونه رفتار و تغییر رفتار حزب خود را در این رابطه به دستور «رفقا» در مسکو تنظیم کرده بودند، البته نه به میل و رضای خود، بلکه به میل و رضای مسکو.
حزب توده نظارهگر این شد که بسیاری از اعضای نظامی و غیرنظامی آن به زندان افتادند و بر ضد حزب توده «تنفرنامه» نوشتند و عدهی بسیاری از اعضای صادق و وفادار و رزمندهی آنها مانند «وارتان سالاخانیان» که خبر از نوکر صفتی رهبران حزب توده نداشتند، اعدام شدند. و نیز انبار اسلحه و چاپخانه هم لو رفتند و اعضای کمیتهی مرکزی هم به دستور «رفقا»، به کرملین فرار کردند.
بنابراین حزب توده حزبی نبود که روی پای خود ایستاده باشد. حزبی نبود که افکار و اندیشهی مستقلی داشته باشد. حزبی نبود که تبیین اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مستقلی از خودش داشته باشد. حزبی نبود که مستقلا” برای گرفتن قدرت سیاسی خیز بردارد. این حزب چون در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ابزاری بیش نبود، به آنها دستور داده شده بود که نظارهگر اوضاع باشند، فعلا”. اما اگر این حزب مستقل بود و مغزش هم مغز خودش میبود میتوانست به راحتی یک لیوان آب خوردن، مانع از پیروزی کودتا شود. حزب اجازهی هیچ حرکتی نداشت، اما اگر اجازه میداشت:
«۱٫ با وجود کادرهای آماده، ۲٫ با مقدار مهماتی که در انبارهای وسیع و به مقدار لازم ذخیره شده بود، ۳٫ نیروی ضربتی سازمان افسران که بسیاری از کادرها را زیر تعلیمات نظامی چریکی خود قرار داده بود، ۴٫ با تجهیز کارگران تهران، قطعا” میتوانست به راحتی کودتای ضعیف و سردرگم ۲۸ مرداد را بیاثر و متلاشی سازد.» (عبدالله برهان: بیراهه:۱۲۷)
خسرو شاکری تحقیقات مبسوط و مستندی در مورد حزب توده و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که براساس اسناد و مدارک متقن، انجام داده است. او مینویسد که «با تکیه به اسناد بریتانیا، آمریکا و فرانسه نشان دادم که علت اساسی کودتا همان منافع اقتصادی غرب از نفت ایران و همچنین این بود که دول بزرگ غربی میهراسیدند _ و در گزارشهای محرمانه به آن معترف بودند _ که امر ملی کردن نفت ایران سرمشقی برای سایر ملل در قارههای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین خواهد شد و البته، بهرغم کودتا، چنین هم شد.»
«برپایه اسناد محرمانه آن دو دولت[انگلیس و آمریکا] و همچنین پژوهشهای دانشگاهی ثابت میشود که آن دو دولت، از همان روزهای نخستوزیری مصدق خواهان براندازی آن بودند و در درجه نخست از طریق فشارهای مالی و اقتصادی؛ اما بهتدریج چون دریافتند که مصدق توانست با موازنه ارزی و موازنه بودجه کشور وضعیت اقتصادی را روز به روز بهتر کند و لذا، سقوط او از طریق انهدام اقتصادی کشور میسر نبود، برنامه کودتا را ریختند. بنابراین تصمیم به امر کودتا بر دو اساس بود: نخست منافع غرب در منابع زیرزمینی ایران و سرزمینهای مشابه و ناتوانی فشارهای اقتصادی که مصدق موفق شد ترمیم کند.»(گفتوگوی فرید مرجایی، روزنامه «بهار» با زنده یاد خسرو شاکری زند)
«در یک کلام، آمریکا و بریتانیا میگفتند: یا مصدق شرایط ما را بپذیرد، یعنی ملیکردن نفت را بیاعتبار سازد، یا ما او را ساقط خواهیم کرد.» (خسرو شاکری زند: نقدی بر پارهیی از نظرات پیرامون نقش حزب توده در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲)
مطالعهی آرشیو آمریکا مربوط به ایران نشان میدهد که هراس آمریکا درست از این بود که دیگر کشورها در ملیکردن منابع طبیعی خود به ایران تأسی جویند. مصدق خود گفته است که:
«از آنچه گذشت خوب معلوم شد که عزل من برای ترس از کمونیسم نبود، و ترس از کمونیسم بهانهیی برای عزل من و چپاول مال ملت بوده است، که چنین قراردادی [امینی-پِیج، ۱۹۵۴] تصویب شود و معادن نفت کماکان در ید شرکتهای خارجی در آید تا هرچه میخواهند ببرند و هر حسابی میخواهند درست کنند … »( محمد مصدق، خاطرات و تألمات، تهران، ۱۳۵۸، ص ۲۰۵٫)
این در حالی است که سران بیشرم حزب توده در جدیدترین کنگرهشان بدون اینکه وارد مبحث کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شوند، میگویند: «امروز [۱۳۹۱] پس از گذشت نزدیک به شش دهه و در پی گشوده شدن و انتشار سندهای محرمانه سازماندهندهگان این کودتا، روشن شده است که یکی از هدفهای عمده کودتای ۲۸ مرداد، سرکوب خونین حزب توده ایران بود.» (ششمین کنگره حزب توده ایران:بهمن۱۳۹۱:ص۲۰)
شاکری میافزاید که جاسوسان و سفارت آمریکا با جعل خبر مبنی بر همکاری حزب توده با مصدق و سر دادن شعارهای تودهییها در ۳۰ تیر ۱۳۳۱، به منظور جا انداختن اقدام کودتایی خود در پیش رئیس جمهور وقت آمریکا، نشر میدادند در حالی که «گفتنی است که حتا پس از سیام تیر ۱۳۳۱، حزب توده در روزنامههای علنیاش چون «بسوی آینده» و «نوید آینده» همچنان به مصدق میتاخت:
«مصدق بیش از پیش در ورطهی دشمنی با مردم ایران غرق میشود. مردم ضد استعمار [ایران] طومار قوانین ارتجاعی مصدق را در هم خواهند پیچید و مزدوران امپریالیسم را که به دستور او بر منصب قدرت نشستهاند به زیر خواهد کشید.»(خسرو شاکـری زند:پشتپردههای سیام تیر: شرق، ۳۱ تیر ۱۳۸۶)
زیرا که نگاهی به مطبوعات شوروی در زمان ملی شدن صنعت نفت (۱) ایران توسط مصدق، نشان میدهد که رهبران آن کشور مصدق را نماینده فئودالها و سرمایهداران به شمار میآوردند و او را سازشکار میدانستند. که حزب توده هم دقیقا” به پیروی از مسکو همین خط را دنبال میکرد. به گفتهی شاکری تنها در ماههای آخر او بود که سیاست شوروی در جهت مثبت حرکت آغازید. (خسرو شاکری:کارنامهی مصدق و حزب توده ۱: ص۴۰۷)
نشریه چلنگر وابسته به حزب توده در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۳۱، شعری از محمدعلی افراشته شاعر تودهیی انتشار داد که در این اشعار طنزآلود و توهینآمیزی، در مورد فروش اوراق قرضهیی [دویست میلیون تومان] که مصدق از مردم خواسته بود که به کمک دولت منتخب خود بیایند، حزب توده اینگونه واکنش نشان داد:
پیشوا چشم عقل را واکن مملکت را کمی تماشا کن
قرضه از بهر ملت آوردی راستی هم چه معجزی کردی
بیش از این خلق را به حیله مدوش پیت بردار و نفت را بفروش
و آنکه دارد نمیدهد آسان چون به دولت ندارد اطمینان …
بندهی خاصِ ینگه دنیایی خصم سرسخت ملت مایی
چرا هرجا که یک جاسوس باشد به خان پیشوا مانوس باشد
رئیسِ دولت این کشور ماست و یا، آفتابهدار ینگه دنیاست
برو ای پیشوا اطوار کم کن بساط خود را در آمریکا علم کن
تو پیشوا نیستی جانم، بلایی تو میکروب سلی، مالاریایی
تو میخواهی دو دستی نفت ما را به آمریکا دهی، ای بیبخارا؟
بنابراین یک بار دیگر مسلم شد که این اقتصاد است که راهنمای سیاست است و نه بر عکس. آیا سران حزب توده سیاست خود را در مخالفت با مصدق مستقلا” اتخاذ کردند یا اینکه مسکو آنها را سیاست میکرد؟ کمتر کسى است که در بارهی شق دوم تردید نماید. پرسش دیگر این است که چرا مسکو تا ماه ژوئن ۱۹۵۳ سیاست خصمانه خود را نسبت به جنبش «ملى» ایران دنبال کرد و حزب توده را به کارشکنى بر ضد آن وا میداشت؟ (۲) پاسخ این است که استالین، چند ماه پیش از مرگاش در ۵ مارس ۱۹۵۳، توسط خود وى در کنگرهی نوزدهم حزب کمونیست شوروى اعلام شد: بنابر گفتهی یک عضو کمیتهی مرکزى حزب توده که در آن کنگره شرکت داشت، نطق استالین در آن گردهمایى، که طى آن وى «بورژوازى ملى» را به دور افکندن «پرچم استقلال و دمکراسى» متهم ساخت، «باز بهانهاى به دست برخى از اعضاى رهبرى حزب توده داد تا سیاست غلط خود را در قبال مسئلهی نفت و بخصوص دولت مصدق، توجیه کنند، که تلاش[ى] بىحاصل بود.» (فروتن: خاطرات، مجلد یکم:۲۲۰) این چنین است که حزب توده از سال ۱۳۲۲ به بعد تحت کنترل عملى عبدالصمد کامبخش به گفتهی خسرو شاکری، مهرهی اصلی شورویها در حزب توده، یکى از همکاران دستگاه اطلاعاتى شوروى، و پس از او نورالدین کیانورى، برادرزن وی، قرار داشت. بدینسان، کمتر تردیدى مىتواند وجود داشته باشد که، در حالىکه مخالفت حزب توده با مصدق اصولا” از جانب دستهی قفقازىِ گِردِ استالین تعیین مىشد، تغییر در سیاست آن کشور در اواخر ماه ژوئن ۱۹۵۳ نتیجهی برکنارى آنان توسط خروشچف بود.
خسرو شاکری مینویسد، آیا اکنون مىتوان براى این ادعاى آبراهامیان دایر بر اینکه «رهبران حزب توده به مصدق پیشنهاد کمک کردند و او رد کرد» کوچکترین اعتبارى قائل شد؟ هیچیک از ادعاهاى آبراهامیان در این زمینه شایسته یک مورخ نیست. اگر او در سال ۱۹۸۰ از این اسناد خبرى نداشت، بعد از ۱۹۹۳ مىتوانست و باید هم، به اسناد آذرنور دربارهی مواضع و کاهلى حزب توده در ۲۸ مرداد، که به راحتى در دسترس هستند، رجوع مىکرد. عدم علاقه به گفتن واقعیتها دربارهی حزب توده و بد نام کردن مصدق، همچون در گذشته، آشکار است. او به روشنى خود را در همان موضع مورخان شوروى قرار مىدهد.(۳)
به قول خسرو شاکری تنها کمک حزب توده به مصدق، آن هم بعد از کودتا، این بوده است که به مصدق پیام داده میشود که آیا مایلید شما را فراری بدهیم؟ مصدق پاسخ میدهد: من با فرار به سه دلیل عمده موافقت ندارم.» او سپس سه دلیل برمىشمرد:
- ۱٫ «من به حزب توده اعتماد ندارم، زیرا در تمام مبارزات من، علاوه بر اینکه از من پشتیبانى نکرد، ضرباتى هم بر مبارزات وطنپرستانهی من و طرفدارانم [وارد] آوردهاند، به شرح زیر: الف) در مبارزهی من علیه شرکت نفت انگلیس و ملىکردن آن. ب) در اعلام قرضهی ملى، که تمام مردم از آن استقبال کردند، حزب توده کوچکترین کمکى نکرد، و اعضاى آن هم پشتیبانى نکردند. ج) در بین ۲۵ تا ۲۸ مرداد، که کودتا در نطفه خفه شد و شکست خورد، علاوه بر اینکه نیروهاى خود را براى مقابله با کودتاچیان تجهیز نکردند و براى مذاکره و مشورت آمادهگى خود را اعلام نکردند، اعضاى سازمان جوانان حزب توده در خیابانهاى لالهزار و اسلامبول شعار «مرگ بر مصدق» مىدادند.
- «من مىخواهم به محکمه بروم و ۸۰۰ صفحه لایحه و دفاعیه خود را، که بر علیه شاه و خانواده ستمگر و جنایتکار او نوشتهام، به مردم ایران و جهان بنمایانم و کلیه سازشها و ساخت و پاختهاى آنان را برملا کنم.»
- «اینکه پس از فرار من از زندان و ضربهزدن به دولت زاهدى (که معلوم نیست با موفقیت انجام شود) [ک.م. حزب توده] با من چه خواهند کرد و مرا مانند یک زندانى در خانهیى، هرچند راحت، مخفى خواهند کرد، که در آن خانه با هر صداى کوچکى و یا درزدنهاى (مأمور آب، برق، سپور، و غیره) من باید از ترس مثل بید به لرزه درآیم، در صورتى که در اینجا با خیال راحت تحت نظر پاسداران و شما افسران حفاظت مىشوم و کوچکترین ناراحتى ندارم.» (خاطرات سرگرد مهدى همایونى:خسروپناه:۲۶۳-۲۶۴٫) سرنوشت غمانگیز فاطمى در پناهگاه حزب توده به خوبى صحت این نکته را روشن مىکند.
باید تأکید ورزید که ادعاهاى کیانورى و کسانى (چون جوانشیر) که از خط او پیروى کردهاند، دایر بر اینکه سازمان نظامى حزب توده به راستى نیرومند نبود، از بن نادرستاند.
آذرنور اظهار مىدارد که سروان علىاشرف شجاعیان،( محکوم به حبس ابد با کار) یکى از افسرانى که از خانهی مصدق دفاع کرد، تنها یکى از ۷۰ درصد فرماندهان تانکهاى شرمن در تهران بود که عضو سازمان افسرى حزب توده بودند. او، علارغم جراحتهایى که برداشته بود، با سلطنتطلبان جنگید. او بدون فرمانى از سوى حزب در این نبرد ایستادهگى کرد. یک عضو دیگر سازمان افسرى که در مقام فرمانده تانک به عنوان عضو نیروهاى سلطنتطلب به خانهی مصدق حمله کرد ستوان مرتضى ایروانى بود. آذرنور مطمئن است که اگر به او دستور داده بودند، او سلطنتطلبان را نشانه مىگرفت. آذرنور با اطمینان اظهار مىدارد که همهی افسران حزب توده در انتظار دستور از بالا بودند ــ دستورى که هرگز نرسید. ۲۹ تن از این افسران در نیروى هوایى بودند، ۷ تن فرمانده توپخانه، ۱۷ تن افسر پیاده، ۲۵ تن مهندس ارتش و ۲۳ تن افسر ژاندارمرى. افزون بر اینها، از ۴۷ تن افسر حزب توده در شهربانى ۲۴ تن در پستهاى کلانترىهاى تهران بودند. اینها نیروهاى قابل اغماضى نبودند و اقدام آنان مىتوانست از کودتاى دوم پیشگیرى کند. بدینسان، آذرنور ادعاى کیانورى را رد مىکند که قدرت سازمان نظامى حزب توده افسانهیى بیش نبود. (آذرنور:مصاحبهی اختصاصى:۴۴)
وى مىافزاید که تعداد افسران تودهیى از پنج افسر عراقى، ۱۲ افسر مصرى، و ۲۲ افسر لیبیایى که آن سه سلسلهی سلطنتى را برانداختند، بهمراتب بیشتر بود. بایستى افزود که جنبش ضدامپریالیستى ایران از توشهی چند سال مبارزاتى نیز برخوردار بود که اعراب فاقد آن بودند.
حزب توده افسرانى داشت که در پستهاى مهمى قرار داشتند و مىتوانستند مانع از کودتا شوند. سه افسر تودهیى ــ ستوان ژاندارمرى عبدالله مهاجرانى، (محکوم به پانزده سال حبس) ستوان صادق قائممقامى، (محکوم به پانزده سال حبس)و سروان حسین کلالى (۴)ــ محافظان سرتیپ زاهدى، رهبر عملیات کودتا بودند. سرهنگ کاظم جاوید (۵) عضو سازمان افسرى، آژودان شخصى شاه بود. او نیز مىتوانست شاه را پیش یا پس از سفر ۲۵ مرداداش به قتل برساند. این افسران مىتوانستند در یکى از مراحل، دستکم، در صفوف کودتاچیان اغتشاشى جدى ایجاد کنند. علاوه بر این، معاون سرهنگ بختیار، رئیس بعدى ساواک که در آن زمان فرمانده هنگ کرمانشاه بود و گفته مىشد که به سوى تهران حرکت کرده بود که، در صورت مقاومت با کودتا، از کودتاچیان حمایت کند، سرگرد عبدالعزیز رستمى گوران بود. (محکوم به حبس ابد با کار.)
او نیز مىتوانست با دستور از طرف حزب، بختیار را در راه عزیمت به سوى تهران از میان بردارد. باید افزود که، بنابر متنى که سرگرد امیر شفابخش از سازمان افسرى در اختیار امیرخسروى گذاشت، در شب کودتا سرهنگ مبشّرى گفته بود که از چند ماه پیش از این، هیأت اجرائیهی کمیتهی مرکزى حزب از برنامه رویارویى چشم پوشیده است.»
بنابر دادههای بالا، سازمان افسری با داشتن چندین افسر در کنار شاه و زاهدی و دیگر کودتاچیان میتوانست با دستگیری یا حتا ترور آنان ورق را برگرداند و مانع از پیشرفت کودتا شود. البته، به نظر این نویسنده، با توجه با وضعی که بر ک.م. حزب کمونیست شوروی پس از کودتای خروشچف علیه برییا (Beriya) حاکم بود، سران جدید شوروی نه هنوز سیاست روشنی در مقابله با آمریکا داشتند و نه وسایل تشکیلاتی لازم را، که هنوز در دست عمال برییا بود در اختیار داشتند که به رهبران حزب توده خط مشی لازم را برای اقدام علیه کودتا را بدهند.
خسرو شاکری بیان میدارد که بسیار پرسیدهاند که چرا دکتر مصدق خود مردم را همانند سیام تیر به میدان مبارزه برای مقابله با کودتا فرا نخواند؟ قیام سی تیر ۱۳۳۱، که در حمایت از مصدق، و به دعوت تشکیلاتهای سیاسی مدافع محمدمصدق مانند جبهه ملی شکل گرفت. زیرا در ۲۵ تیر ۱۳۳۱، مصدق از سمت نخستوزیری به خاطر اختلافنظر با شاه بر سر تعیین پست وزارت جنگ، استعفا داد، صورت گرفت. شاه میخواست پست وزارت جنگ منتخب خودش باشد. مصدق پس از استعفا شخصا” مردم را به تظاهرات فرا نخواند، بلکه این خود مردم بودند که در تهران و شهرستانها با پخش خبر استعفای او دست به تظاهرات زدند و سپس نمایندهگان جبههی ملی در مجلس طی اعلامیهیی روز سیام تیر را روز اعتصاب عمومی اعلام کردند و سپس ملا کاشانی نیز این دعوت را تأیید کرد. مصدق چون مردی لگالیست (قانونگرا) و پاسیفیست و هوادار مبارزهی مسالمتجویانه با هرگونه اقدامی که موجب قتل مردم به دست ارتجاع میشد مخالف بود. از همین رو نیز، در خاطرات و تألماتاش متذکر میشود که استعفای او، که به کشتن چند صد نفر از مردم در سیام تیر منجر شد، اشتباه بود. بنابراین، تفکر و منش سیاسی مصدق، نمیتوانست تن به اقدامی دهد که، با توجه به خطر پیاده کردن نیروی نظامی توسط بریتانیا در خوزستان و حمایت از «نخست وزیر قانونی» شاه سرلشکر زاهدی (که مطابق خبر ارگان مخفی حزب توده، تحت نظر کیانوری، به خوزستان رفته بود)، (کیانوری، خاطرات، ص ۲۹۴٫) از یک سو، و ورود نیروهای شوروی به ایران به بهانهی قرارداد ۱۹۲۱ ایران و شوروی، از دیگر سوی، موجب جنگ داخلی شود که میتوانست به تجزیهی ایران بیانجامد.»
به گفته شاکری «مصدق شخصا” اهل ایجاد حزب و تشکل مردم نبود. او عقیده داشت که این کار احزاب سیاسی بود که میبایستی در یک جبههی ملی گرد میآمدند. مصدق این نظر را حتا پس از ۲۸ مرداد نیز به کنگرهی جبههی ملی ایران و به سازمانهای جبههی ملی ایران در اروپا نیز نوشت. اما احزاب متشکل در جبههی ملی تشکیلات محدودی داشتند. حتا حزب توده در دو دورهی حساس، سیام تیر و ۲۸ مرداد نشان داد که توانایی بهرهبرداری از نیروی صوری خود را نداشت. نیروهای مدافع منافع ایران میبایستی تشکیلاتی وسیع پدید میآوردند و بدان وسیله در برابر خطر کودتا میایستادند. این اشکال اساسی مصدق در مبارزهی سیاسی بود.»
حزب توده که از ۲۵ تا ۲۷ مرداد طی تظاهرات خود با دروغ و ریاکاری ذاتیاش شعار «جمهوری دموکراتیک» را میداد که تحریک کنندهی ارتشیان شاهپرست بود، در بزنگاه دست روی دست گذاشت. پرویز بابایی از قول یکی از هم حزبیهای خود به نام لولاچی، که به هنگام تظاهرات تحریکآمیز حزب توده در ۲۷ مرداد ۱۳۳۲، دستگیر شده بود، میگوید:
«ما را در عصر ۲۷ مرداد دستگیر کردند (دستور داده بودند که تمام تودهییها را که تظاهر میکردند بگیرند). مصدق هم دستور داده بود که روز چهارشنبه کسی از طرفداران من در خیابانها نباشد. حزب [توده] هم دستور داده بود که کسی از اعضای حزب توده به خیابانها نیاید. این حرفها مسلم است.» بابایی میافزاید:
«عصر ۲۷ مرداد حدود ۶۰۰ الی ۷۰۰ [تن] از تودهییها را، که تظاهرات میکردند، … [گرفتند.] این رفیق ما تعریف میکرد: «در راه آهن ما را دستگیر کردند، و در اتاقی زندانی بودیم. رئیس کلانتری سروان دُرمشیان آمد.» سروان درمیشیان پرسید آیا در میان دستگیرشدهگان کسی عضو حزب توده بود؟ وی سپس گفت: «من یک پیغام دارم برای حزب توده. دوست من بلند میشود و میگوید: «من تودهیی هستم.» سروان دُرمشیان میگوید: «برو به این رهبران فلان فلان شدهی حزب توده بگو دارند تدارک میچینند. تمام چاقوکشها را تجهیز کردهاند بروید اطلاع بدهید.» بعدا” معلوم شد که [دُرمشیان] عضو سازمان افسری بوده، ولی ارتباطاش قطع شده بود. … »(۶)
بنابراین به قول خسرو شاکری حزب توده، دستور در هر امری، از جمله در قضیهی آذربایجان _ به رغم مخالفت اولیهاش _ مطیع دستور رفقای شوروی بود، نمیتوانست، هنگامی که رهبری کرملین در سردرگمی سیاست خارجی قرار داشت، در مقابله با کودتا بدون توافق شوروی اقدامی کند.
دست آخر، نمیتوان از نقش عمال سیا ویا اینتلیجنس سرویس در ردههای بالای حزب توده غافل ماند، اما تعیین هویت چنین عناصری و خرابکاری آنان به ویژه طی آن دو سال و اندی کاری است که پژوهش بیشتری میطلبد.(خسرو شاکری(زند):۲۹ مرداد ۱۳۹۲:پژواک ایران)
ادامه دارد
سهراب.ن
۱۰/۰۷/۱۳۹۹
توضیحات:
(۱): -«اینک به پرسیم آیا سیاست موازنهی مثبت حزب توده به سود امپریالیسم بود یا سیاست موازنهی منفی مصدق؟ آشکار است، سیاست موازنهی مثبت در پایان به این نتیجه رسید که نفت جنوب از آن انگلیسیها باشد و امتیازهای تازهیی هم به انگلیس و آمریکا داده شود، یعنی زنجیر نیرومندتر شود. اما دربارهی دادن امتیاز به شوروی حزب توده میپنداشت که چون دولت شوروی ضد استعماری است، امتیاز دادن به آن هم ضداستعماری خواهد بود. اما خطا در همینجا است. زیرا با امتیاز دادن به یک دولت ضد استعمار، امتیاز ضد استعماری نمیشود؛ بلکه دولت ضد استعمار به سبب گرفتن امتیاز، سرشت ضد استعماری خود را از دست میدهد. سیاست موازنهی منفی مصدق چون مخالف دادن امتیاز نفت به نیروهای خارجی بود، سیاستی ضدامپریالیستی محسوب میشد.» (خسرو شاکری:کارنامهی مصدق و حزب توده ۱: ص۵۴)
(۲): گفتنی است که مورخان شوروی (چون ایوانف، صالح علیاف، آگایف، و …) پس از برکناری خروشچف همواره همان مواضعی را راجع به مصدق اختیار کردند که دولت شوروی در زمان استالین دنبال میکرد. دراین باره بنگرید به: دفتر ششم کارنامهی مصدق …، در دست انتشار.
(۳): خسرو شاکری:یک تحریف بزرگ غیراخلاقی آبراهامیان در مقاله اخیراش تکرار گفتهی غیراخلاقى مازیار بهروز است که به حسام لنکرانى (یکى از چهار تن از اعضاى حزب توده که توسط رهبر نظامى آن حزب به قتل رسیدند) در کنار سرهنگ فرزانگان و برادران بوُسکوُ، به حسام لنکرانی برچسب «عامل محلى» سیا در کودتای ۲۸ مرداد مىزند (آبراهامیان آنقدر «مطلع» است که از حسام لنکرانی به نام «احسام» (Ehsam) لنکرانی یاد مىکند، حتا در کتاب اخیراش!). چنانکه پیش از این هم نشان دادهام، این اتهام مُهملى است که از جانب رئیس محلى بخش سیا به نام اُونى به یک کادر بالاى حزب توده وارد شد، که بنابر دستور اعضاى کمیتهی مرکزى در تهران یک سال پیش از کودتا توسط خسرو روزبه به قتل رسیده بود. آبراهامیان توجیهات روزبه را پیرامون قتل لنکرانى تکرار مىکند و مىگوید که او به «مشکل اعتیاد» دچار آمده بود. او لنکرانى را یک «آژان پرووکاتور تمامعیار» مىنامد که به «خانهی یک روحانی سرشناس بمب انداخت و به منازل دیگر [روحانیون] به نام حزب توده اعلامیه مىفرستاد و طى آنها طلوع بامداد قریبالوقوع جمهورى “لاخداى” روشنى را بشارت مىداد.» این اقدام «برخى، از جمله «رهبران آیندهی جمهورى اسلامى، را به هراس مىانداخت. نکتهی مهم اینجاست که برخلاف اخلاق حرفهیی (deontology) آبراهامیان کسی را که به ناحق یک سال پیش از ۲۸ مرداد به اتفاق آراء اعضای کمیتهی مرکزی تهران به قتل رسیده بود به این متهم میکند که در جریان کودتای ۲۸ مرداد در کنار برادران رشیدیان به خدمت به ارتجاع و اینتلیجنس سرویس و خیانت به نهضت ملی مشغول بود، و می افزاید همینکه همکاری وی با اینتلیجنس سرویس اشکار شد به قتل رسید! آبراهامیان اتهام همکاری لنکرانی با سیا را در کتاب اخیراش تکرار نمیکند. اینکه وی در مقالهی ۲۰۰۱ خود، لنکرانی را به «اعتیاد» متهم میکند نشان میدهد که او با منابع حزب توده آشناست که هیچکدام لنکرانی را به جاسوسی متهم نمیکنند، آن هم یک سال پس از قتلاش! شگفتانگیز است که یک مورخ دانشگاهی، که حتا نمیتواند، ظرف ۱۳ سال، اسم کوچک لنکرانی را به درستی بنویسد، بدون ذکر کوچکترین منبعی، چنین اتهام بزرگی را وارد میآورد _ یک بار چون جاسوس سیا و دیگر بار همچون همکار اینتلیجنس سرویس. شگفت انگیزتر این است که هیچ یک از خوانندهگان حرفهیی مقاله و کتاب آبراهامیان این تحریف خشن را نه به وی و نه به ناشر وی تذکر ندادهاند. بی قیدی در تاریخ ایران تا چه حد؟
(۴): از منصور همامى پاریس و یوسف حمزهلو (استُکهلم)، هردو از اعضاى سازمان افسرى حزب توده که سالهاى زیادى را در تبعید اروپاى شرقى گذراندند، از جهت ارائه این اطلاعات ممنونم. کلالى جزو دستهی نخستین افسرانى بود که به سال ۱۳۳۳ تیرباران شدند.
(۵): محکوم به حبس ابد با کار. یک زندانى سیاسى تودهاى که با برخى از افسران تودهاى همبند بود مىافزاید که سرگرد صمد خیرخواه محکوم به اعدام و بعد مشمول یک درجه تخفیف آجودان شخصى شاه و در روز کودتا همراه او در رامسر بود و مىتوانست با یک گلوله سربى او را بکشد و نگذارد که او به خارج بگریزد. ن.ک. به: ا. ا. سرابى، سالهاى پشت سر. از قزلقلعه تا زندان قصر، کلن، ۱۳۸۴، صص ۲۰۵ ـ ۲۰۶٫
(۶): بنگرید به: «مصدق، نفت، کودتا،» مصاحبهی علی رضا ثقفی با پرویز بابایی، نــقـد نــو، بهمن ۱۳۸۴، صص۳-۲۲٫ سروان درمشیان پس از دستگیری به حبس ابد محکوم شد.