گفتگو درسحرگاهی نمناک

گفتگو درسحرگاهی نمناک

حسن حسام

 

نوید گفت :

بهرطناب دار

دنبال گردن می گردند

اسماعیل گفت :

گردن عادی نبود !

طناب ،

نفسش بریده شد،

تا نفسش را گرفت !

گردن ِ پهلوان ،

برای طنابشان

رمقی نگذاشته بود !

طناب گفت :

مرا بافته اند اسماعیل

پیش ازاذان صبح

با نام قاصم الجبارین

پس از طهارت و بعد از وضو .

مادربهیه اما

غرقه در جنون عاشقی ،

در خود می پیچید:

«همه ی جونوم نویده

همه ی عمروم نویده…»

شعله ی دادخواه

با دلی سوخته پیام فرستاد:

اشکت را نهان کن

بهیه !

چهره دربالش فروکن

مبادا ضجه ات بشنوند ،!

شادمان می شوند !

دشمنان !

اشک ها را نهان کن بهیه

بگذار در ترسشان کلافه شوند

برخیز و هماواز ِما شو بهیه جان !

مردمان ِاعماق اما ،

با تلخی ِنگاهشان گفتند :

مادرا

خوش سَرِشتی او را

از آب ِ چشم

و خون ِ دل ،

رعنا پسری گردن فراز!

صدای ما بود پهلوان !

طناب سر افکنده گفت :

طعنه می زنیدچرا

بافتند مرا

بافتند

بادستانِ سربازان ِ امام زمان

از الیاف آیات الهی

آنگاه مرگ

پیروز و مست ،

هماواز ِ طناب ،

میدان گرفت :

وروح ِ مرا در طناب تنیدند

تا پهلوان کُش شود

اسماعیل گفت :

گردن ِپهلوان بود آخر

وبهیه ی مادر

اسپندی بود در آتشی گداخته :

«همه ی جونوم نویده

همه ی عمروم نویده…»

طناب

سرافکنده ،

با خود به نجواگفت :

حق با تواست اسماعیل!

گچ کار ،

پهلوان بود!

نفسم بریده شد ،

تا نفس اش را گرفتم !

*

پس آنگاه

در سحر گاه ِ نمناک

قاضی القضات

در «عادل آباد» ،

تحکیم ِ قدرت ِحاکم را

به سجده در افتاد و پیشانی بر مُهر نهاد …

پاریس ۲۰۲۰/۰۹/۱۳

نقل قول ها از :

پیام صوتی  ـ تصویریِ نوید افکاری / صفحه شخصی اسماعیل بخشی /

پیام صوتی ـ تصویری ِمادر بهیه / پیام صوتی  ـ  تصویری ِشعله پاکروان مادر ِریحانه