چپ کردستانی ،دگردیسی ناقص

سیف خدایاری

بررسی پدیده چپ در کردستان یکی از موضوعاتی است که بسیاری از افراد و گرایشات یا احزاب سازمانی بدان پرداخته اند. روشن است که هر نوشته ای در این زمینه ،جهت دار و در راستای منافع طبقاتی و زمینی نویسندگان آن است .

به تازگی نوشته ای از آقای سامی روشن به نام « چپ در کردستان،یک بازبینی مختصر ! » روی سایتها قرار گرفته است ، که در آن نویسنده از زاویه دید خود به بررسی پدیده چپ در کردستان ایران پرداخته است.این نوشته و نوشته هایی از این دست تا آنجا که به  مخاطبان خود در نقد چپ کمک کنند، اهمیت و جایگاه خوبی در نقد و به تبع آن در پیشبرد مبارزات طبقاتی خواهد داشت.نفس نوشتن و نقد و بررسی اما  چنانچه ما را به استنتاجات عملی نرساند ،بی خاصیت  است و فقط برای پر کردن فضای سایتها خوب است ؛ کما اینکه بسیاری از نوشته ها همین یک خاصیت را هم بزور دارا هستند.
من هم دوست دارم نگاهی به این  نوشته بیندازم و نقطه نظرهای سیاسی خودم را نسبت به این نوشته منعکس سازم.
    عنوان نوشته آقای سامی روشن که آن را در پاراگراف بالا درون گیومه می بینید با یک علامت تعجب همراه است که منظور از آن علامت پس از خواندن چندین بار متن بر من روشن نشد.گویا امروزه مرسوم است که افراد نوشته ها و یادداشت های سیاسی خود را با علامت تعجب های بیش از حد و اغلب نابجا تزیین کنند.هدف بی شک تأثیر روانی آن بر خواننده است و این هم یکی از شگردهای مرسوم است که خواننده را تحت تأثیر عاطفی قرار دهد تا نرسیده از راه خلع سلاح شود.البته درژورنالیسم چپ سنتی و ادبیات خلقی این فقط علامت تعجب ها و علامت سؤالها و سایر علائم نگارشی نیست که برای تأثیر بر خواننده به کار گرفته می شود؛ نویسندگان یادداشت های سیاسی این طیف از چپ به ترفند های دیگری مانند پناه بردن مکرر به جان باختگان ،اسطوره  سازی ، شهید سازی و شهید خوری ، مصادره تاریخ مبارزات یک دوره و یا نقل قولهای بی ربط از مارکس و دیگران و یا استفاده از احساسات آغشته به نوستالژی افراد پناه می برند. در مطلب مورد بحث ما علامت تعجب می تواند به چپ در کردستان مربوط باشد ، می تواند به بازبینی مختصر برگردد و یا منظورهای دیگری که هنوز در ذهن نویسنده است و یا هیچکدام فقط برای تزیین عنوان نوشته.بهر حال قصد من در اینجا بررسی ادبیات خلقی چپ سنتی و گرایشات پوپولیستی نویسندگان نیست و شاید در فرصتی دیگر به این پدیده بپردازم.
      بد نیست با هم نگاهی به نوشته آقای روشن بیندازیم تا به کمک متن به بررسی آن بپردازیم.
       « هم اکنون موقعیتی که چپ در آن گرفتار است یک روند پیوسته و تدریجی تکامل یک وضعیت بحرانی را نشان می دهد که مدتهاست گریبانگیر آن است »
      نویسنده نوشته خود را با این چند جمله شروع میکند. اوظاهراً زور زیادی زده است تا این کلمات را در کنار هم بچیند تا از نوشته خود، متنی محکم و جدی را به خواننده القا کند . در رابطه با این اظهارنظر دوستمان باید چند نکته را روشن ساخت. منظور ایشان از چپ چه بخشی از جنبش کمونیستی است؟ آیا منظور تمام احزاب،گرایشات ،گروهها و افرادی است که خود را منتسب به جنبش کمونیستی می دانند،یا یک چیز دیگر ؟ چون به نظر من  به کار بردن  ترم چپ به نمایندگی از کل جنبش کمونیستی نه تنها گویا نیست ،بلکه  بشدت گمراه کننده نیز هست.در چند دهه اخیر جریاناتی این کلمه را به خدمت گرفته اند که با هیچ معیاری در حوزه مارکسیزم و جنبش کمونیستی نمی گیرند ؛مثلاًدر ایران از حزب توده ، فدایی ،راه کارگر و دهها سازمان کوچک و بزرگ مشابه گرفته تا حزب دمکرات و مجاهدین و بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی خود را چپ می نامند.یک جریان کمونیستی اگر نخواهد خود و مخاطبانش  را در میان ابهامات سیاسی فرو ببرد،بهتر است منظور خود را صریح و شفاف بیان کند.درست به صراحت کمونیسم!
    نکته دوم؛از آنجا که  نویسنده منظور خودرا از چپ دقیقاً روشن نساخته است ،با فرض اینکه منظور ایشان کل جنبش کمونیستی در ایران و یا در کردستان ایران باشد، باز ما دقیقاً نمی دانیم منظور او از کدام احزاب و یا سازمانها است .و یا اصلاً منظور او احزاب است یا گرایشات و جنبش اجتماعی که بیرون از احزاب در جامعه وجود دارند؟ چون در میان گروهها و سازمانهاو گرایشات  موجود آنچنان تفاوتی وجود دارد که نمی توان از هیچ یک به جای دیگری مشتق گرفت.و اگر نویسنده به عمد قصد داشته همه را یک کاسه کند تا بزعم خود بحران را به همه گرایشات،احزاب،گروهها و حتا افراد تسری دهد و از این طریق تسکینی بر آلام خود و سازمانش ــ که من واقعاً نمی دانم ایشان کدام سازمان مشخص را نمایندگی می کندـ بنهد ، بیراهه رفته است. برای کمونیستهایی که مبارزه طبقاتی را برای الغای سیستم  سرمایه داری ، لغو کار مزدی و مالکیت خصوصی و برقراری  نظام سوسیالیستی انتخاب کرده اند،هیچ تغییر اساسی در روابط تولیدی و مناسبات اجتماعی سرمایه داری بوجود نیامده است .آنچه که نویسنده بحران در چپ می نامد،بحران در سازمانها و گرایشات بورژوازی و ناسیونالیستی است که سنگر چپ را برای رسیدن به اهداف جنبش خود انتخاب کرده بودند . با سقوط سرمایه داری دولتی بلوک شرق و ویران شدن کاخ آمال و آرزوهای این بخش از چپ ،زیرکانه قطب نما را متوجه نظم نوین جهانی نمودند و پس از دو دهه پرسه زدن در دالانهای فکری جامعه جهانی و انتظار طولانی در صف سوسیال دمکراسی ، مأیوس و سرخورده به اردوگاه فکری خود بر می گردند و با ورق زدن اسناد خاک خورده ۳ دهه قبل دنبال هویت جدیدی ! برای خود هستند.برای جنبش طبقاتی کمونیسم کارگری بحران نه در جبهه او ،بلکه در تمام منافذ نظام سرمایه داری است که در چند ماه گذشته ازتمام روزنه های آن بیرون زد و دیوار وال استریت را ترکاند.اگر فروریختن دیوار برلی
ن پایان کمونیسم و پایان تاریخ اعلام شد و بیشرمانه بازگشت به بربریت جشن گرفته شد،زلزله وال استریت به مراتب تکان دهنده تر بود.سرمایه داری تنها با ملات ضد یخ و فوری پول توانست جلو ریزش سریع این دیوار را بگیرد.نویسنده زمانی حرف از بحران در چپ می زند که صدای شکست دیوار اقتصاد سرمایه داری گوش فلک را کر کرده است .
     و بالاخره برای عبارت سنگین و مبهم  «یک روند پیوسته و تدریجی تکامل یک وضعیت بحرانی » آوردن چند حقیقت ساده و روشن  از سوی نویسنده ضروری است،که به نظر می رسد امواج رسانه ای نظام سرمایه داری در پی بحران اخیر که در بالا به آن اشاره کردم ،نویسنده را دچار سرگیجه کرده است.
     اما بهرحال ایشان همانگونه که در ادامه نوشته اش آورده است قصد دارد به بحران در چپ و مشخصاً در کومله بپردازد و می بینیم که عملاً به کومله پرداخته است . بنابراین کاربرد عنوان کلی  چپ در اینجا هم بی مورد است. چون حداقل همه می دانند که کومله  جنبش کمونیستی در کردستان را نمایندگی نمی کند و حتی تمامی چپ را هم نمایندگی نمی کند.
     هدف آقای سامی با توجه به چیزی که خود می نویسد « نقد نظری و سیاسی به عنوان یک اقدام ضروری جهت تقویت و بازسازی جریان کومله و کمک به شکل گیری یک جریان چپ است که تداوم سنتها و ارزشهای انقلابی و اجتماعی کومله را در دستور خود داشته باشد. چپی که نگاهش به جامعه طبقاتی از منظر و دید یک طبقه معین اجتماعی قرار می دهد و از زاویه منافع یک طبقه خاص اجتماعی به مسائل جامعه می پردازد.» (نقل به اختصاراز صفحه ۳)
     ما هم به نویسنده به خاطر تلاشش تبریک می گوییم و منتظر هستیم تا این نقد از کجا سردر می آورد.اما نویسنده در بیان هدف اش هم دچار مشکل شده است.امیدواریم این مشکل فقط مختص به خودشان باشد و بیانگر مشکل سیاسی سازمان متبوعش نباشد.مثلاً اگر نگاه چپ مورد نظرشان به جامعه طبقاتی باشد،تاکید ایشان بر طبقه معین و یا منافع یک طبقه خاص اجتماعی چه صیغه ای است ؟برای مارکسیزم ترم  طبقه کارگر ومبارزه طبقاتی به اندازه کافی گویا است و چسباندن پسوندهای دیگر مانند آنچه نویسنده ما انجام داده است،اگر از روی هدف  خاصی نباشد ،گمراه کننده است.
     در ادامه، آقای روشن به موضوع انشعابات و ارتباط آن به بحران و تعریف بحران و تعریف کومله می پردازد. نویسنده در تعریف بحران می گوید:«بی افقی در سیاست و استراتژی سیاسی » و یا «بن بست یک جریان یا حزب سیاسی در پیشبرد سیاستهایش » همین تعاریف ساده، بحران آقای نویسنده و بن بست فکری اش را نشان می دهد.نویسنده به طور انتزاعی و با نگاهی ایده آلیستی به جهان ،بحران را در یک حزب خلاصه می کند و به منشاء بحران که خارج از احزاب و در دنیای واقعی نظام سرمایه داری  در روابط اجتماعی ـ اقتصادی افراد که آنهم ناشی از مناسبات تولیدی است ،توجهی نمی کند و راه خروج از این بحران را « اصلاح سیاستها و استراتژی از لحاظ نظری و برنامه عملی است که چنین بحرانی را موجب گشته است».  به ما معرفی می کند این جمله اخیر لب کلام نویسنده است و مقدمه چینی دلبخواهی او برای این است که چنین حکم دلبخواهی را صادر کند تا اصلاح پیاپی و رو به عقب چپ سنتی را موجه سازد. در مورد ریشه بحران در کومله هم به این حکم  عامه پسند روی می آورد: « منشأ بحران به نطفه آن قبل  از حکا برمی گردد.دورانی که کومله نتوانست بعد از سرکوب سال ۶۰ تحلیل درست از تحولات سیاسی داشته باشد و جواب درست و منطقی به این تحولات بدهد»(نقل به اختصار از صفحه ۸ )
     منظور نویسنده هم از تحلیل و جواب درست ــ آنطور که در ادامه نوشته اش به تفصیل به آن پرداخته است ــ  روشن است.  از نظر او سیاست درست برای کومله خودداری از سراسری کردن مبارزه، به بیانی دیگر حفظ استقلال کردستانی بودن خود و طبیعتاً خودداری از تشکیل یا پیوستن به حزب کمونیست ایران است. اما بنا به سنت پوپولیستی و محافظه کاری شدید نویسنده  این عبارت آخر را صریحاً بیان نکرده است. نویسنده در مورد انشعاب هم می گوید :«هر انشعاب را نمی توان بحران نامید.انشعاب در یک جریان یا حزب سیاسی ممکن است اتفاق بیفتد بدون اینکه بتوان آنرا بحران نام گذاشت » در ادبیات خلقی که انعکاسی از زندگی در محیط بشدت محافظه کار دهقانان است مرسوم است که جانب احتیاط رعایت شود و به پدیده ها منطقی و واقعی  برخورد نشود، برای همین است که  نویسنده ما این احتیاط را رعایت کرده است تا مبادا انشعاب یا انشعابات موجود در سازمانش بحران نام گرفته شود.
         آقای روشن بعد از این مقدمه چینی ها به تعریف خود از کومله و بیرون آوردن کومله از زیر آوار تحریفات  و صد البته مطابق اهداف خود می پردازد .او ادعا می کند که تاریخ کومله از سوی دو دسته از افراد(احزاب ) مورد سوء استفاده و تحریف قرار گرفته است .دسته اول کمونیسم کارگری است که بزعم نویسنده سعی کرده است از تاریخ کومله  یک جنبش سراسری(مربوط به سراسر ایران ) بسازد و دسته دوم ناسیونالیسم کرد است که می خواهد کومله را چپ کردستان بخواند.اما نویسنده ما قدم همت برداشته و تاریخ واقعی کومله را به ما نشان می دهد.در ادامه عملاً می بینیم که تعریف نویسنده هم از کومله، یک چپ کردستانی مانند آنچه که زحمتکشان و کومله کردستان ادعایش را دارند می باشد.تفاوت تعریف نویسنده با تعریف زحمتکشانی آن در کمی ادویه سوسیالیستی است که نویسنده با عجله به طوری که کسی متوجه آن نشود،روی بحث خود پاشیده است .
     « واقعییت این است که پدیده ای به اسم کوم