مبارزه یک ملت را دستمایه انتخاب خود قرار ندهیم. ( درمورد ادعاهای روزهای اخیر طاهر خالدی)
چند فاکت از دفتر خاطرات چاپ نشدهام.
دوست داشتم در لابلا و در روند تعقیب خاطراتم عزیزان خواننده نقاط قوت و ضعف خودم و افراد پیرامونی را نیز تعقیب کنند و صفحاتی از خاطراتم در مورد طاهر خالدی را نیز همچنین. آرزو داشتم خاطراتم از طاهر مثبت میبود اما متاسفانه منفی است و گریزی نیست، مگر به جعل تاریخ متوسل شد. و اما چرا اینجا این خاطرهها را اوردم؟ بله در ماهها و یکی دو سال گذشته طاهر خالدی مرتب به مانند”کارشناس” و “صاحب نظر” و چه بسا بمانند “فعال مدنی” در لایوهای اینترنتی حضور یافته است که جای ایراد نیست. حتی آنجا که به دروغ برای فعالیت سیاسی خود متوسل میشود و علل وارونه زندانی بودن خود را به رخ مردم میکشد. ولی وی با تکرار عمل و رفتار گذشته تاریک خود هم اکنون و در این روزها، فردای تلخ دیگری را از فرهنگ ارعاب و بیحرمتی برای جامعه ترسیم میکند، که جای تعمق است.
تا جایی که من شنیدم و شاهد بودم تمام زندگی گذشته وی خشونت و بی حرمتی و بازی گرفتن جان و کرامت انسانهای درون و بیرون تشکیلاتی بوده، و وی از اینها طفره میرود (که نمونههایی را خود شاهد بودهام)و باهمان شیوه اکنون نیز به مخالفین سیاسی خود برخورد میکند. بدنبال انتقاد از وی در یک لایو و از جانب رفیق مریم سلطانی، و خانواده فردی که بهدست طاهر کشته شده (دهها و بکله صدها نفر از مردم مریوان و رفقای تشکیلاتی به نوشته رفیق مریم مهر تایید زدند) ، وی بجای پذیرش اشتباهات و طلب بخشش(در ذات این افرای به مانند نشاندن گردو بر گنبد است) با همان افکار گذشته انسانهای منتقد را مورد تهاجم و توهین قرار میدهد. و برای یارگیری و برگشت به اصل خویش، دست به دامان مدافعان ملا کریکار و ارتجاع و بانیان خشونت در جامعه میشود که بحث جداگانهای را میطلبد. وی بیشترین انتقادها را در صفحات مجازی برای خود خریده است، و باز هم خود را حق به جانب میداند. که یکی از این افشاگریها کافی بود طاهر را به خود باز آورد که تحکم و دیکتاتوری و بیحرمتی جایگاهی ندارد. منجمله یکی از همرزمان قدیمی بنام رفیق روناک سلطانی در پست فیسبوکی رفیق مریم سلطانی در روزهای اخیر نوشته که طاهر خالدی خواسته پیشمرگی که توان راه رفتن و تحرک را نداشته با یک فشنگ قربانی کنند و بکشند؟؟؟
این چنین افرادی با چنین قصاوت و بیرحمی چگونه مدافع مبارزه مدنی میشوند؟ وی میخواهد با ارعاب و توهین به دیگران برای خود موقعیت کسب کند. این افراد هیچ وقت حاضر نیستند سرباز باشند و همیشه خواب سردار بودن را در سر میپرورانند و با همان اعمال گذشته و تاکنون، در فردای یک قیام در میان مردم ظاهر میشوند.
همین افراد برای مقبولیت نزد ارتجاع و دشمنان کارگران و زحمتکشان به جعل تاریخ و مبارزه انقلابی خلق کرد متوسل میشوند. به این دلیل منتظر انتشار خاطراتم نشدم و صفحاتی از آنرا اینجا در اختیار شما خواننده گرامی قرار دادم که متوجه شوید چگونه اعمال کنونی طاهر بازگشت و تکرار گذشتهاش است.
از دفتر خطراتم:
الف ) : فصل مربوط به سال ١٣۵٩
“……… تابستان سال ١٣۵٩ واحد ما با رفقای مریوان همکاری داشتند و مسئول واحد مریوان در این قسمت(په ل حسین پیرخضران) به عهده رفیق طاهر خالدی بود. وی به خشونت علیه” جاسوسان و همکاران رژیم” شهرت یافته بود. و یک مورد آن را خودم نیز شاهد بودم و با سکوت تائید آمیز، شریک جرم نیز بودم. فردی بنام سید محمود گولانی (از روستاهای کوماسی مریوان)،به جرم “همکاری با رژیم و تبلیغات علیه پیشمرگه” دستگیر شده بود. وی را برای اعتراف مورد شکنجه قرار داده بودند. اولین بار وی را بهمراه واحدی در روبروی روستای “باخان” و در میان “باغ گردوها”، دیدم. سید محمود برای “رفع حاجت” به دستشوئی رفت و بعدا وقتی که میخواستم دوباره دستش را ببندم، ر.طاهر از من خواست که دستش بدان شیوه ببندم که وی بسته بود، تا نتواند فرار کند. گفت باید شال پارچهای و یا تناب (دقیق به خاطر ندارم) از پشت، در قسمت بازو و زیر بغل باشد و دستها به عقب کشیده تا قفسه سینه به جلو رانده شود ( که در حالت عادی هم انسان به پشت میافتد). رفیق طاهر با سبک خود دستهای سید محمود را بحدی تند بست که داد میزد: ”آی قفسه سینهام پاره شد” که کمی آن را شل کردیم. در این عمل غیر اصولی ما فقط نظاره گر بودیم، و سکوت ما عملا تائید کننده و شریک جرم شدن با او بود. بعدها شنیدم که متاسفانه این سید محمود دستهایش فلج شده بودند و در جلو مسجد جامع سنندج گدایی میکرد، و شاید افراد زیادی وی را دیده باشند.
ب) : از فصل مربوط به سال ١٣۶٣
……..به ارزیابی شلیر برگردم، آری، ارزیابی اراده گرایانه، و به زیر سئوال بردن کادرها، در شرایطی که نان خشک هم نبود که بخوریم، جای تعمق بسیار بود. بخاطر دارم که بهمراه زندهیاد احمد امیری از کادرهای مریوان، بعد از خوردن نان خشک شده، آن چه را که مانده بود در یک دستمال پیچیدیم و داخل یک گونی که بوی غذای گندیده و کهنه میداد گذاشتیم و در میان شاخه درختان بلوط گذاشتیم و گفتیم شاید مجبور شویم دوباره سراغش برویم و همینطور هم بود. هربار که سراغ آن گونی نان میرفتیم فکر میکردیم که چیزی قابل خوردن در میان آن نان خشک که بوی غذای کهنه میداد پیدا نمیشود؛ ولی برای وعده دیگر دوباره سراغش میرفتیم چون چیز دیگری نبود که بخوریم. در چنین فضایی انتقاد و انتقاد از خود، نفرین کردن خود و بی اعتمادی به خود، مبنای ارزیابی شلیر قرار گرفت، که عواقب بسیار ناگواری را بدنبال آورد. تعدادی از رفقا همچون، رفیق لطیف نیکپی مسئول گردان کاک فواد مریوان به این شیوه انتقاد کردن و شخصیت شکنی اعتراض کردند، اما کسان با اعتماد به نفس و مستقل مثل وی معدود بودند و اعتراضش راه به جایی نبرد. همه به مانند رفیق لطیف قوی نبودند. و شاید مشکلات دیگری انسانها را در خود احاطه کرده بود که رفیق همجوار هم نمیدید و در بعضیها به ناامیدی منجر شد. متاسفانه، در تاریخ ٩ شهریور(سالروز مرگ کاک فواد) در یکی از این سایه بانها/کپر، کادر قدیمی و شناخته شده مریوان رفیق موسی شیخ السلامی تحت همین فشارها به زندگی خود پایان داد. کمیته مرکزی با تاخیر فراوان دخالت نمود و هیئتی را برای رسیدگی به اعتراض جمعی از اعضا و پیشمرگان از شیوه ارزیابی، به شلیر فرستاد، که این نوع “ارزیابی” ضربات خود را به تشکیلات زده بود و این اقدام بیشتر به مانند “نوشداروی بعد از مرگ سهراب” به نظر میرسید. طبق نقل قول از یکی از رفقای کادر مریوان بنام رفیق” صالح”، مسئول کمیته جنوب بدنبال مرگ رفیق موسی، این کادر و رهبر عزیز گفته بود: ” رفیق موسی تا امروز رفیق ما بود و از امروز به دلیل این که خودکشی کرده است دیگر رفیق و از ما نیست” بجای این که عامل واقعه به محاکمه کشیده شود این قربانی بود که بعد از مرگش نیز در صندلی اتهام قرار میگرفت (دادخواه و متهم جا عوض کردند). چنین اتفاقاتی را چه باید نام نهاد؟؟
ج): از فصل مربوط به سال ١٣۶۴
…….. صبح وقتی بیدار شدیم صبحانه مفصلی خوردیم و طبق معمول از خوردن چای لازم خودداری کردیم که نیازی به رفتن به توالت نداشته باشیم. توالت آنها قدری دورتر از اطاق ما بود و میبایست از داخل حیاط عبور میکردیم که به توالت برویم واین کار امکان داشت که همسایهها را متوجه ما بکند، بویژه مردم در روز درب خانه “دروازه” را نمیبستند و آمد و رفت از کوچه معلوم بود.
با بیدار شدن ما صاحبخانه جزوهای را که شب به خانهاشان انداخته بودند به ما داد در قطعهای جیبی/ تقویمی ١٠-١۵سانتی علیه کومهله نوشته بودند: “رهبران انقلابی کومهله را بشناسید.” ما متوجه شدیم که این جزوه کار هوادارن حزب توده و مشخصا چریکهای فدایی اکثریت در دیواندره بود که تعدادی هوادار داشتند. و در این جزوه با اشاره به سندهایی، میخواستند به بهانه طاهر خالدی*[ در جزوه چند سند از رفیق طاهر خالدی به چاپ رسیده بود که در زمان شاه به زندان راه یافته بود. این چند سند تقریبا دارای یک مضمون بود و آن اینکه رفیق طاهر ضمن ندامت و اظهار پشیمانی از اینکه به دودمان پهلوی در عالم مستی و عدم آگاهی و تسلط بر خود فوش داده بود، طلب بخشش کرده بود. وی در این اسناد ضمن ناسزا گویی به خود، و متعهد شده بود که این خطا را تکرار نکند و…. بدنبال ماموریت شناسایی به هنگام بازگشت به منطقه سر شیو سقز جزوه را در اختیار رفیق طاهر قرار دادم که به همراه ارگانهای جانبی (بیسیم و منشی) در خانهای در جنوب روستای “حهوتاش” سکونت داشتند. ایشان منبعد هیچ موقع در مورد این جزوه اظهار نظری ننمودند]،حمله هیستریک خود را به کمونیسم بیان کنند و خادمی خود را به جمهوری اسلامی بیشتر نشان دهند. ٢ مورد دیگر نیز قبلا در شهر در حین رفتن برای انجام عملیات، با این چند هوادار چریکهای اکثریت روبرو شده بودیم که مشغول نوشتن شعار” برقرار باد صلح عادلانه” که منظورشان تسلیم طلبانه در کردستان بودند.”
پایان نقل قولها از دفتر خاطراتم
به طبع به دلیل فعالیت در جنوب کردستان خاطرات من از در رابطه با طاهر بسیار بیشتر از این است منجمله علت خودکشی رفیق عطا مفاخری در زمستان سا ۱۳۶۳ در شلیر، تبلیغات شکننده و تحقیر واحد ما و رفیق علی گلچینی(صلاح رهش) در تابستان سال ١٣۵٩ که به درست در گاران مریوان با ۵٠-۴٠ پیشمرگه وارد جنگ جبههای با رژیم ایران نشدیم(نیروهای دشمن صدها ماشین و تانک و زره پوش را شامل میشد )که در خاطراتم که امیدوارم روزی چاپ شود با جزئیات اشاره شده است.
زنده باشید. ابراهیم رستمی ۱۹جولای ۲۰۲۰ برابر با ۲۹ تیر ماه ۱۳۹۹