مسئله سیاهپوستان در آمریکا / تروتسکى

لئون تروتسکی

در مورد ناسیونالیسم سیاه پوستان

اسناد مربوط به مبارزه سیاهپوستان

ترجمه: ژاله سهند

 

مقدمه رونویس کنندگان: این یک نسخه اصلاح شده از اسناد قبلاً بطور اجمالی بررسی شده است که ۱۳ سال پیش در اینجا قرار داده شده است. ما از آن زمان مجموعه ای از اسنادی اصلی را به دست آوردیم تا نسخه های واقعا کوتاه شده بحث های در مورد “مسئله سیاهپوستان” را با آنها جایگزین نماییم. بیشتر این مصاحبه ها و مباحثات اصلی در سال ۲۰۱۳ براساس نسخه های دارای حق چاپ  ۱۹۶۲ Pioneer  Publishers بولتن مطالعات مارکسیستی شماره ۴ است که شامل ۴ مکالمه به اضافه مطالب تکمیلی است که توسط جورج بریتمن، سردبیر این بولتن به آن اضافه گردیده است. عنوان این بولتن  “اسنادی درباره مبارزه سیاهپوستان”  است. ما از کتابخانه کارگری هولت  Holt Labor Library بخاطر فراهم آوردن نسخه اصلی ای که این مطالب از آن گرفته شده است، سپاسگزاری می نمایم.

مسئله سیاهپوستان در آمریکا

Prinkipo ، ترکیه

۲۸ فوریه ۱۹۳۳

  سوابک  Swabeck  : ما در اتحادیه امریکا درمورد این مسئله نه تفاوت هایی محسوس با شاخص هایی مهم داریم و نه هنوز برنامه ای را تدوین نموده ایم. بنابراین من فقط دیدگاه هایی را ارائه می دهم که بطور کلی بسط داده ایم.

چگونه باید ما به وضعیت سیاه پوستان آمریکایی نظر بیفکنیم : به مثابه یک اقلیت ملی یا به مثابه یک اقلیت نژادی؟ این برای برنامه ما بیشترین اهمیت را دارد.

استالینیست ها  “خود مختاری برای سیاهپوستان” را به مثابه یکی از اصلی ترین شعار خود حفظ کرده و در نتیجه در ارتباط با آن خواستار یک دولت جداگانه و حقوق دولتی برای سیاهپوستان در نوار جغراقیایی سیاهپوستان هستند. کاربرد عملی تقاضای اخیر فرصت طلبی هنگفتی را نمایان کرده است. از جانب دیگر، من تصدیق می کنم که در کار عملی در میان سیاهپوستان، با وجود اشتباهات بیشمار، حزب [کمونیست] همچنین می تواند چندین دستاورد را به ثبت برساند. به عنوان مثال، در اعتصابات نساجی جنوبی، جایی که تا حد زیادی  color lines شکسته شده اند.

من متوجه هستم که Weisbord با شعار “خودمختاری” و حقوق جداگانه دولتی موافق است. وی معتقد است که آن کاربست تئوریک انقلاب مداوم برای آمریکا است.

ما از وضعیت واقعی به پیش می رویم: در آمریکا تقریباً ۱۳ میلیون سیاهپوست وجود دارد ; بیشتر آنها در ایالات جنوبی (نوار جغرافیایی سیاهپوستان) مستقر هستند. در ایالتهای های شمالی سیاهپوستان به مثابه کارگران صنعتی در جوامع صنعتی متمرکز شده اند، در جنوب آنها عمدتاً کشاورز ویا زارعان سهم بگیر هستند.

تروتسکی: آیا آنها از دولت یا از صاحبان خصوصی اجاره می گیرند؟

سوابک : از مالکان خصوصی، از کشاورزان سفید پوست و صاحبان مزارع. برخی از سیاهپوستان صاحب زمینی هستند که آنان کشت اش می کنند.

جمعیت سیاه پوست شمال در سطح پایین تری نگه داشته شده است- از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی; تحت شرایط سرکوبگرانه جیم کرو Jim Crow در جنوب. آنها از بسیاری از اتحادیه های مهم صنفی منع شده اند. در راستای جنگ و از زمان جنگ، مهاجرت از جنوب افزایش یافته است; شاید حدود چهار تا پنج میلیون نفرهم اکنون در شمال زندگی میکنند. جمعیت سیاهپوستان شمالی بطور چشمگیری پرولتاریایی است، اما در جنوب نیز پرولتاریایی شدن در حال گسترش است.

امروز هیچ کدام از ایالت های جنوبی اکثریتی سیاهپوست ندارند. این امر بر مهاجرت سنگین، به شمال را تاکید می کند. ما این سؤال را اینگونه مطرح می کنیم: آیا سیاهپوستان، در مضمونی سیاسی، اقلیتی ملی هستند یا اقلیتی نژادی؟ سیاهپوستان کاملاً وفق داد شده، آمریکایی شده اند، و زندگی آنها در آمریکا، سنت های گذشته را متعادل گردانده، آنها را اصلاح و تغییر داده است. ما نمی توانیم سیاهپوستان را درمفهوم داشتن زبان جداگانه اشان یک اقلیت ملی در نظر بگیریم. آنها نه هیچ آداب و رسوم ملی، ویا آداب و رسوم فرهنگی و یا مذهبی خاصی داشته;  ونه دارای منافع اقلیت ملی خاصی هستند. غیر ممکن است که در این مضمون از آنها به مثابه اقلیتی ملی صحبت نمود. بنابراین عقیده ما این است که سیاهپوستان آمریکایی اقلیتی نژادی هستند که موقعیت و علایق اشان تابع روابط طبقاتی کشور و وابسته به آن است.

برای ما سیاهپوستان عامل مهمی در مبارزه طبقاتی هستند، تقریباً یک عاملی تعیین کننده. آنها بخش مهمی از پرولتاریا هستند. در آمریکا همچنین خرده بورژوازی سیاهپوست وجود دارد اما نه به آن اندازه قدرتمند و به آن اندازه تاثیرگذارنده آنچنان که نقش خرده بورژوازی و بورژوازی را در میان مردم بطور قومی ستمدیده (استعماری) را ایفا بنمایند.

شعار استالینیستی “خودمختاری” در اصل بر اساس یک سنجش از سیاهپوستان آمریکایی به مثابه اقلیتی ملی استوار گشته است، که باید به مثابه متحدی  بر آنان فائق گردید. برای ما این سؤال پیش می آید: آیا ما می خواهیم بر سیاهپوستان به مثابه متحدی براین اساس، پیروز گردیم  و برچه کسی ما می خواهیم پیروز گردیم، پرولتاریای سیاهپوست را یا خرده بورژوازی سیاهپوست را؟ برای ما به نظر می رسد که ما با این شعار عمدتا بر خرده بورژوازی پیروز خواهیم  گشت و بر اساس چنین مبنایی می توانیم ما به مثابه متحدی تمایل زیادی به پیروزی برآنان داشته باشیم؟ ما تصدیق می کنیم که کشاورزان فقیر و زارعان سهم بگیر نزدیکترین متحدین پرولتاریا هستند، اما نظر ما این است که بر آنان  به طور عمده بر اساس مبارزه طبقاتی می توان پیروز گردید. سازش در مورد این مسئله اصولی، متحدین خرده بورژوایی را بر پرولتاریا و همینطور کشاورزان فقیر مقدم خواهد نمود. ما وجود مراحل مشخص توسعه را که نیاز به شعارهای خاص دارند، را تشخیص می دهیم. اما برای ما به نظر می رسد که شعار استالینیستها مستقیماً به “دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان” منتهی می شود. اتحاد کارگران، سیاه و سفید، ما باید اقدامات را با یک زیربنای طبقاتی آماده نماییم، اما در عین حال ضروری است که موضوعات نژادی را نیز برسمیت شناخت وعلاوه بر شعارهای طبقاتی، شعارهای نژادی را نیز به پیش برد. عقیده ما این است  که از این حیث شعار اصلی باید “برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای سیاهپوستان  پوستان” باشد و همچنین شعارهایی که از آن سرچشمه می گیرد. این شعار به طور طبیعی با شعار استالینیستی “خودمختاری” برای یک اقلیت ملی خیلی متفاوت است. رهبران حزب [کمونیست] معتقدند که بر کارگران و کشاورزان سیاهپوست تنها بر اساس این شعار می توان پیروز گشت. برای شروع، این برای سیاهپوستان در سر تا سر کشور چیزی مترقی بود، اما امروز فقط برای ایالتهای جنوبی ست. این اعتقاد ماست که ما می توانیم بر کارگران سیاهپوست فقط بر اساس شعارهای طبقاتی و همچنین پیشبرد شعارهای نژادی مراحل واسطی لازم توسعه  پیروز گردیم. ما همچنین اعتقاد داریم که با این رویه بر کشاورزان فقیر سیاهپوست به مثابه متحدینی مستقیم پیروزی میسرخواهد گشت.

در اصل در رابطه با مسئله سیاهپوستان مشکل شعارها معضل یک برنامه عملی است.

تروتسکی: نقطه نظر رفقای آمریکایی کاملاً غیر قانع کننده به نظر من میرسند. “خودمختاری” یک خواست دموکراتیک است. رفقای آمریکایی ما بر ضد این خواست دموکراتیک، خواستی لیبرال را به پیش می برند. این خواست لیبرالی علاوه بر این پیچیده است. من می دانم که “برابری سیاسی” به چه معنی است. اما معنای برابری اقتصادی و اجتماعی در جامعه سرمایه داری چیست؟ آیا این به معنای مطالبه نظر مردم است که همگی باید از حمایت یکسان قوانین برخوردار باشند؟ اما این برابری سیاسی است. شعار “برابری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی” دو پهلو به نظر می رسد و ضمن اینکه به نظر من واضح نیست، با همه اینها خود را به راحتی در معرض سوء تفسیر قرار می دهد.

سیاهپوستان یک نژاد هستند و نه یک ملت: ملت ها تحت شرایطی مشخص از یک سرشت نژادی می بالند. سیاهپوستان در آفریقا هنوز یک ملت نیستند اما در پروسه بنا گذاری یک ملت هستند. سیاهپوستان آمریکایی در سطح فرهنگی بالاتری قرار دارند. اما در انجا درحالی که آنها تحت فشار آمریکایی ها هستند، آنها به توسعه سیاهپوستان در آفریقا علاقه مند می شوند. سیاهپوست آمریکایی برای آفریقا رهبرانی پرورش خواهد داد، که می توان با اطمینان گفت که این به نوبه خود بر پیشرفت آگاهی سیاسی در آمریکا تأثیر خواهد گذاشت.

البته ما سیاهپوستان را برای مبدل شدن به یک ملیت ملزم نمی کنیم; اگر آنها بخواهند، آنوقت این مسئله آگاهی آنهاست، یعنی آنچه آنها می طلبند و آنچه که آنان برایش تلاش می کنند. ما می گوییم: اگر سیاهپوستان آنرا می خواهند، پس ما باید تا آخرین قطره خون علیه امپریالیسم بجنگیم، تا آنها حقشان را بدست بیاورند، در هر کجا و بدانگونه که دلخواه آنان است، یک تکه زمین را برای خودشان جدا سازند. این واقعیت که آنها امروز درهیچ ایالتی اکثریت ندارند مهم نیست. این نه مسئله قدرت دولتها بلکه قدرت سیاهپوستان است. اینکه در نواحی قریب به اتفاق سیاه پوستان سفیدپوستان نیز وجود داشته اند و زین پس هم باقی خواهند ماند، مسئله ای نیست و ما امروز نیازی به شکستن سرهایمان بخاطر این احتمال که بعضی اوقات سفیدپوستان توسط سیاهپوستان سرکوب بشوند، نداریم. به هر حال سرکوب سیاهپوستان آنها را به سمت وحدت سیاسی و ملی سوق می دهد.

اینکه شعار “خودمختاری” به جای کارگران بر خرده بورژوازی پیروز خواهد گشت- این استدلال همچنین برای شعار برابری خوب است. واضح است که عناصر ویژه سیاهپوستان که بیشتر در معرض دید عموم قرار می گیرند (تجارتگران، روشنفکران، وکلا و غیره) فعال ترند و نسبت به نابرابری فعال تر عمل می نمایند. ممکن است بتوان گفت که خواسته های لیبرالی و همچنین دموکراتیک در وهله اول خرده خرده بورژوازی را و فقط بعداً کارگران را به خود جلب خواهد نمود.

اگر اوضاع به گونه ای بود که در آمریکا عملیات مشترکی مابین کارگران سفید پوست و رنگین پوست وجود می داشت، که برادری طبقاتی هم اکنون به یک واقعیت تبدیل شده بود، آنگاه شاید استدلال های رفقای ما پایه و اساسی می داشتند – من نمی گویم که آنها برحق خواهند بود – شاید آنگاه ما کارگران رنگین پوست را از سفید پوست جدا نماییم، اگر با شعار “خود مختاری” شروع بنماییم.

امروز اما در رابطه با سیاهپوستان، کارگران سفیدپوست سرکوبگرانند، شرورند، که سیاهپوست و زرد پوست را مورد آزار و اذیت قرار می دهند، آنها را مورد تحقیر قرار میدهند و به چوبه دار اویزان میکنند. امروز هنگامی که کارگران سیاهپوست با خرده بورژوازی خود متحد می شوند، بدلیل این است که آنها هنوز به اندازه کافی توسعه نیافته اند تا از حقوق ابتدایی خود دفاع نمایند. برای کارگران ایالتهای جنوبی خواسته لیبرال “برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی” بدون شک به معنای پیشرفت است، اما درخواست  “خود مختاری” پیشرفت بیشتری است. با این حال، شعار “برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی” آنها را به راحتی می توانند گمراه نماید (“طبق قانون، شما این برابری را دارید”).

وقتیکه ما به آن حدی برسیم که سیاهپوستان بگویند ما می خواهیم خود مختاری داشته باشم;  آنها سپس موضعی خصمانه بسوی امپریالیسم آمریکا اتخاذ می کنند. در آن مرحله، کارگران هم اکنون بسیار مصصم تر از خرده بورژوازی خواهند بود. سپس کارگران خواهند دید که خرده بورژوازی ناتوان از مبارزه است و به جایی نمی رسد، اما آنها همانطورهمزمان خواهند فهمید که کارگران کمونیست سفید پوست برای مطالبات خود می جنگند و آن آنها را، پرولتاریای سیاهپوست را، به سمت کمونیسم سوق خواهد داد.

Weisbord در مفهوم مشخصی درست می گوید که “خود مختاری” سیاهپوستان متعلق به مسئله انقلاب مداوم در آمریکا است. سیاهپوستان از طریق بیدار گشتگی خود، از طریق تقاضای خودمختاری خود، و از طریق بسیج دموکراتیک نیروهای خود ، به سمت پایه طبقاتی سوق داده می شوند. خرده بورژوازی تقاضا برای “برابری اجتماعی، سیاسی، اقتصادی” و “خودمختاری” را خواهد پذیرفت، اما ثابت میکند که در این مبارزه کاملاً ناتوان است; پرولتاریای سیاهپوست منادی پیشروی خرده بورژوازی بسوی انقلاب پرولتری خواهد شد. این شاید برای آنها مهمترین مسیر باشد. بنابراین، من دلیلی نمی توانم ببینم که چرا ما نباید تقاضا ی برای “خود مختاری ” را به پیش نبریم.

من مطمئن نیستم به آنکه اگر سیاهپوستان در ایالتهای جنوبی نیز به زبان سیاهان خود صحبت می کنند. در حال حاضر که آنها فقط به دلیل سیاه بودن بدار کشیده می شوند، طبیعتاً می ترسند آنان که به زبان سیاهان خود صحبت کنند; اما هنگامی که آزاد شوند، زبان سیاه آنان دوباره زنده خواهد گشت. من به رفقای آمریکایی توصیه میکنم که این سؤال را بسیار جدی بررسی نمایند، از جمله زبان در ایالاتهای جنوبی را. به خاطر همه این فراماسیونرها، من در مورد این سؤال ترجیح میدهم که بر دیدگاه حزب [کمونیست] تکیه نمایم;  البته، با تصدیق اینکه: من هرگز این موضوع را مطالعه نکرده ام و در اظهار نظرهایم با ملاحظاتی کلی به پیش می روم. من فقط بر استدلاتهایی که توسط رفقای آمریکایی مطرح شده اند تکیه میکنم. من آنها را ناکافی می یابم و از نقطه نظر شوونیسم آمریکایی آنها را یک امتیاز خاص ملاحظه کرده، که به عقیده من به نظر خطرناک میرسند.

ما هنگامیکه در مورد این مسئله با مطالبات خود به پیش می رویم چه چیزی را می توانیم از دست بدهیم، و چه چیزی را امروز سیاهپوستان از دست میدهند؟ ما آنها را مجبور به جدا شدن از ایالتها نمی کنیم، اما آنان برای خود مختاری حق کامل دارند وهنگامیکه آنها چنین تمایلی داشته باشند، ما آنها را با تمام ابزاری که در اختیار داریم در [فتح] این حق، حمایت و دفاع خواهیم کرد، به همانگونه که ما از همه مردم ستم دیده دفاع می نماییم.

: Swabeck من اعتراف می کنم که شما استدلاتهای قدرتمندی را مطرح کرده اید، اما من هنوز کاملاً قانع نشده ام. وجود یک زبان خاص سیاه پوستان در ایالت های جنوبی امکان پذیر است; اما به طور کلی همه سیاهان آمریکایی به انگلیسی صحبت می کنند. آنها کاملاً وفق داده شده اند. دین آنها باپتیست آمریکایی است و زبان در کلیساهای آنان نیز انگلیسی است.

برابری اقتصادی را ما به هیچ وجه در معنایی حقوقی احساس نمی کنیم. در شمال (البته همینطوردر ایالت های جنوبی) دستمزدها برای سیاه پوستان همیشه پایین تر از کارگران سفید پوست است و غالبا ساعات آنها طولانی تر است، یعنی می توان گفت این به مثابه یک اصل عادی پذیرفته شده است. علاوه بر این،  نامطبوع ترین کارها به سیاهپوستان اختصاص داده شده است. به خاطر این شرایط است که ما خواستار برابری اقتصادی برای کارگران سیاه هستیم.

ما حق سیاهپوستان برای خود مختاری را چالش نمی کنیم. این موضوع اختلاف ما با استالینیست ها نیست. اما ما صحت شعار “خودمختاری” به مثابه ابزاری برای پیروز گشتن بر توده های سیاه پوست را به چالش می کشیم. انگیزه نخستین مردم سیاه در وحله اول  در مسیر بسوی برابری درمفهومی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. در حال حاضر حزب شعار “خودمختاری” را فقط برای ایالتهای جنوبی به پیش می برد. البته به سختی می توان انتظار داشت که سیاهان صنایع شمالی باید بخواهند به جنوب برگردند، و بر عکس هیچ نشانه ای از چنین تمایلی وجود ندارد. درخواست فرموله نشده آنان برای “برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی” بر اساس شرایطی است که در آن زندگی می کنند. در جنوب نیز همین مورد است. به همین دلیل است که ما معتقدیم که این شعار نژادی مهمی است. ما به سیاهپوستان با همان حسی که مردم تحت ستم ملی در کشورهای مستعمره قرار دارند نگاه نمی کنیم. این اعتقاد ماست که شعار استالینیست ها گرایش دارد که سیاهپوستان را از پایه طبقاتی دور نموده و بیشتر در جهت پایه ای نژادی رهبری نماید. این دلیل اصلی مخالف بودن ما با آن است. ما بر این اعتقاد هستیم که شعار نژادی در مفهوم ارائه شده توسط ما مستقیماً به پایه ای طبقاتی هدایت میشود.

فرانک: آیا در آمریکا جنبش های ویژه سیاهان وجود دارد؟

Swabeck: بله تا اندازه ای. ابتدا جنبش گاروی Garvey را براساس هدف به مهاجرت به آفریقا را داشتیم. این طرفداری بزرگی داشت اما به مثابه یک فریبکاری در هم شکسته شد. هم اکنون چیز زیادی از آن باقی نمانده است. شعار آن ایجاد جمهوری سیاهان در آفریقا بود. جنبش های دیگر سیاه پوستان بر اساس خواسته های برابری اجتماعی و سیاسی بنا شده اند، به عنوان مثال، اتحادیه [مشارکت ملی] برای پیشرفت افراد رنگین پوست است. این یک جنبش نژادی بزرگی است.

تروتسکی: من معتقدم که درخواست برای “برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی” نیز باید باقی بماند و من مخالف این خواسته صحبت نمی کنم . این تا اندازه ای پیشرفتی است که تحقق نیافته است. توضیح رفیق سوابک در رابطه با مسئله برابری اقتصادی بسیار مهم است. اما این به تنهایی هنوز مسئله سرنوشت سیاهان را، مسئله «ملت» و غیره را بدین ترتیب تعیین نمی کند. براساس استدلال رفقای آمریکایی می توان به عنوان مثال گفت که بلژیک نیز به مثابه یک ملت حقی ندارد . بلژیکی ها کاتولیک هستند و بخش بزرگی از آنان به زبان فرانسه صحبت می کنند. چطور است اگر فرانسه با چنین استدلالی آنان را ضمیمه خود کند؟ همچنین مردم سوئیس بواسطه ارتباطات تاریخی خود، که با وجود زبانها و مذاهب مختلف، خود را به مثابه یک ملت احساس می کنند. یک معیار انتزاعی در مورد این مسئله تعیین کننده نیست، اما بسیار تعیین کننده تر آگاهی تاریخی، احساسات و انگیزه های آنان است. اما آن همچنین به طور تصادفی تعیین نمی شود بلکه با شرایط کلی معین می شود. موضوع مذهب کاملاً هیچ ارتباطی با این مسئله ملت ندارد. غسل تعمید سیاهان چیزی کاملاً متفاوت از غسل تعمید راکفلر است: اینها  دو مذهب متفاوتی هستند.

استدلال سیاسی رد درخواست برای “خودمختاری” دکترین گرایی است. که همیشه در روسیه در مورد مسئله “خودمختاری” شنیده ایم. تجربیات روسیه به ما نشان داده است که گروه هایی که بر پایه ای دهقانی زندگی می کنند ، ویژگی ها، آداب و رسوم، زبان و غیره خود را حفظ می کنند و با فرصتی داده شده  دوباره آنها بسط داده می شوند.

سیاهپوستان هنوز بیدار نگشته اند و آنان هنوز با کارگران سفیدپوست متحد نشده اند. ۹۹٫۹ درصد از کارگران آمریکایی شوونیست هستند، در رابطه با سیاهپوستان آنان دژخیم اند و نسبت به چینی ها هم همینطور. ضروری است که جانوران آمریکایی را آموزش داد. لازم است که آنها را مجبور کرد که بفهمند که دولت آمریکا کشور آنان نیست و اینکه آنها نبایستی قیمان این دولت باشند. آن کارگران آمریکایی ای که می گویند: سیاهپوستان باید جدا گردند وقتیکه آنرا طلب نمایند و ما از آنها در برابر پلیس آمریکا دفاع خواهیم کرد – آنان انقلابی هستند، من به آنان اعتماد دارم.

این استدلال که شعار “خودمختاری” از پایه طبقاتی دور می گردد، انطباقی با ایدئولوژی کارگران سفید پوست است. سیاهپوست تنها زمانی که کارگر سفید پوست فرهیخته گردد به نقطه نظر طبقاتی می تواند نائل گردد. درمجموع، مسئله مردم کشورهای مستعمره در وهله اول مسئله بسط کارگران مناطق شهری است.

کارگر آمریکایی بطور غیر قابل توصیفی ارتجاعی است. امروز نشان داده شده است که او حتی هنوز بر ایده بیمه اجتماعی فائق نیامده  است. به همین دلیل کمونیستهای آمریکایی موظفند مطالباتی اصلاحی را به پیش ببرند.

وقتی امروز سیاهپوستان خواستار خود مختاری نیستند، طبیعتا به خاطر همان دلیلی ست که کارگران سفید پوست هنوز شعار دیکتاتوری پرولتری را به پیش نمی برند. هنوز به ذهن سیاهپوست فقیر خطور نکرده است که جرات کند برای خودش تکه ای از ایالات بزرگ و مقتدر را حک نماید. اما کارگر سفید پوست باید به سیاهپوستان در نیمه راه  بپیوندد و به آنان بگوید: “آنوقتی که می خواهید جدا گردید، حمایت ما را خواهید داشت”. کارگران چک نیز از طریق گسستن از اوهام به دولتشان به کمونیسم رسیدند.

من معتقدم که با تکاندهندگی سیاسی و عقب ماندگی تئوریک و تکاندهندگی پیشروی اقتصادی، بیداری طبقه کارگر کاملا به سرعت به جلو خواهد رفت. جداره ایدئولوژیکی قدیمی از هم خواهد پاشید، همه سوالات به یکباره پدیدار خواهند گشت، و از آنجایی که کشور از نظر اقتصادی بسیار رشد کرده است، انطباق سیاسی و تئوریک با سطح اقتصادی بسیار سریع حاصل خواهد گشت. سپس ممکن است که سیاهپوستان به پیشرفته ترین بخش تبدیل گردند. ما هم اکنون نمونه مشابهی در روسیه داریم. روس ها سیاهپوستان اروپایی بودند. بسیار ممکن است که سیاهپوستان نیز از طریق خودمختاری، پیش از توده کارگران سفید پوست درچند گام بلند به سوی دیکتاتوری پرولتاریا به پیش بروند. آنها سپس مجهز به طلایه داری خواهند گشت. من کاملاً مطمئن هستم که آنها در هر موردی بهتر از کارگران سفید پوست مبارزه خواهند کرد. آن در هر حال، تنها می تواند در صورتی اتفاق بیفتد که حزب کمونیست یک مبارزه ناسازشکارانه و بیرحمانه ای را نه برعلیه تعصبات فرض شده ملی سیاهپوستان  بلکه بر علیه تبعیضات غول اسای کارگران سفیدپوست بجلو ببرد و هیچ مصالحه ای با آن ننماید.

سوابک: پس عقیده شما اینست که شعار “خودمختاری” ابزاری برای به حرکت در اوردن سیاهپوستان برعلیه امپریالیسم آمریکا خواهد بود؟

تروتسکی: طبیعتاً، بدین ترتیب سیاهپوستان می توانند ایالت خود را حک کرده و از آمریکای قدرتمند بیرون کشانند و با حمایت کارگران سفیدپوست خودآگاهی آنان به طرز چشمگیری توسعه می یابد.

اصلاح طلبان و تجدیدنظرخواهان درباره این موضوع که سرمایه داری وظیفه تمدن سازی در آفریقا را دارد بدوش میکشد، و اگر مردم آفریقا به حال خود رها شوند، آنها بیشتر مورد سوء استفاده بازرگانان وغیره قرار می گیرند، بسیار بیشتر از حالا وقتیکه حداقل آنان تا اندازه ای معین از حمایتی قانونی برخوردارند، بسیار نوشته اند.

تا یک حد معینی این استدلال می تواند صحیح باشد. اما در این مورد اول از همه مسئله کارگران اروپایی نیز مطرح است: بدون رهایی خودشان، رهایی واقعی مستعمرات نیز ممکن نیست. وقتیکه کارگر سفید پوست نقش استثمارگر را ایفا میکند، او نمی تواند خودش را، و حتی کمتر مردم مستعمرات را آزاد نماید. خودمختاری مردمان مستعمرات میتواند در دوره هایی معین به نتایج متفاوتی برسد; در هر حال، در مثال نهایی، این امر به مبارزه علیه امپریالیسم و ​​رهایی مردمان مستعمرات منجر می شود.

سوسیال دموکراسی اتریش (بخصوص رنر Renner) نیز قبل از جنگ [جهانی اول] مسئله اقلیت های ملی را به طوری انتزاعی مطرح نمود. آنها به همین ترتیب استدلال کردند که شعار “خودمختاری” تنها می تواند کارگران را از نقطه نظر طبقاتی دور نماید و اینکه چنین ایالتهای اقلیتی نمی توانند مستقل زندگی کنند. آیا اینگونه مطرح کردن این مسئله درست است یا نادرست ؟ آن سوالی انتزاعی بود. سوسیال دمکرات های اتریشی گفتند که اقلیت های ملی ملت نیستند. ما امروز چه می بینیم؟ قطعات جداگانه ای [از امپراتوری قدیمی اطریشی-مجارستانی، به ریسمان کشیده شده توسط هاپسبورگها ] وجود دارند ، و نسبتا بد، اما آنها وجود دارند. بلشویک ها در روسیه همیشه برای خود مختاری اقلیت های ملی از جمله حق جدایی کامل مبارزه نمودند. با این حال، این گروه ها با دستیابی به خودمختاری، همچنان در اتحاد جماهیر شوروی باقی مانده اند. اگر سوسیال دموکراسی اتریش پیش از این سیاستی صحیح را در مورد این مسئله پذیرفته بود، آنها به گروه های اقلیت ملی می گفتند: “شما حق کامل تعیین سرنوشت خود را دارید، ما هیچ منافعی نداریم که شما را در دست سلطنت مطلقه هاپسبورگ نگه داریم “- بنابراین ممکن می بود که پس از انقلاب فدراسیون بزرگی از دانوب Danube ایجاد نمود. دیالکتیک تحولات نشان می دهد که در جایی که مرکزیت تنگ وجود داشته است، دولت تکه پاره گشته و در آن جایی که حق تعیین سرنوشت کامل پیشنهاد گردید، یک دولت واقعی ایجاد شد و متحد باقی ماند.

مسئله سیاهپوستان برای آمریکا از اهمیت عظیمی برخوردار است. اتحادیه باید بحثی جدی را درباره این مسئله بعهده بگیرد، شاید در یک خبرنامه داخلی.

Leon Trotsky

On Black Nationalism

Documents on the Negro Struggle

https://www.marxists.org/archive/trotsky/works/1940/negro1.htm#sd