با کمال تاسف یکی دیگر از نماد مادران مقاومت و مبارزه در کردستان و ایران بدنبال ابتلا به ویروس کرونا، در سن ٨٠ سالگی از میان ما رفت.

با کمال تاسف یکی دیگر از نماد مادران مقاومت و مبارزه در کردستان و ایران بدنبال ابتلا به ویروس کرونا، در سن ٨٠ سالگی از میان ما رفت.

فایزه خانم مدرسی انسانی با سواد و آگاه و امروزی که تمام زندگی پر افتخارش همراه بود با جنگ و جدل با ناملایمات یکی پس از دیگری. وی نمونمه مقاومت و تسلیم ناپذیری و استقلال و اتکا به خود بود. به دنبال قیام به همراه فرزندان و برادر و دیگر بستگان دوش به دوش مبارزین شهر در همه جا و به هر شکل ممکن در مبارزه دخیل و حاضر بود. در شرایطی که به دنبال اختناق اوایل دهه ۶٠ انگشتان یک دست به همدیگر باور نداشتند، محل سکونتش در تهران و سنندج مکانی امن برای دوستان فرزندانش و فعالین بود. و برای حفظ جان آنها، خود را به مخاطره می‌انداخت که این خود داستان کتابی است. از تحصن سنندج و اعتراضات آن زمان تا راهپیمایی به سمت مریوان در حمایت از کوچ تاریخی این شهر، تهیه تدارکات و پشت جبهه در جنگ ٢۴ روزه سنندج، از حمایت از فرزند و برادر و بستگان زندانی و تسلیم نشدن در مقابل اجحافات و فشار نیروهای مزدور و هر روزه، و از قبول مخاطرات و تلاش برای دیدار فرزندان پیشمرگش در کوه و دشت و بیابان و سختیها برای دور زدن از دهها بازدید و کمین و دستگیری و بازداشت، و هر آنچه که تصورش در توانایی انسان برای مقاومت و پایدار نمی گنجد در وجود این مادر عزیز بود.

در سال ١٣٩۶ وقتی برای مدتی در استکلهم سوئد بود در یک تماس تلفنی با یک نفر آشنا گفت: “من اگر نیستم کمک به فلان خانواده را فراموش نکن”. کنجکاو شدم و خواستم موضوع را بدانم. بالاخره بیان کرد که یک خانواده فقیر را تحت پوشش دارد که ماهانه مبلغی قابل توجه به وی کمک میکند. ولی اینکار را خودش انجام نمی داد چون نمی‌خواسته گیرنده کمک، خودش را بدهکار و یا مدیون کسی بداند و هنگامی که به فایره خانم می‌رسیده، احساس خجالتی کند، و غرورش شکسته شود. به فرد واسطه گفت “اگر من یک ماه به سفر رفته‌ام کمک وی فراموش نشود و در ضمن مبلغ…؟ برای کمک به صندوق همکاری و همیاری را نیز فراموش نکند” که پرداخت نماید که در غیاب خودش به تاخیر نیافتد. این قطره ای از دریای افکار و اعمال انسانی وی بود.

فایزه خانم، عزیزی که حامی قابل اعتماد و روحیه بخش برای فرزندان، خواهر و برادر همسایه و دوستان و آشنایان و متعهد نسبت به والدین خود بود. در یک کلمه انسانیت را معنا می بخشید. هر فردی که وی را برای یکبار دیده باشد هرگز فراموشش نخواهد کرد. به یقین مرگ این عزیز هزاران نفر را عمیقا داغدار نموده است. شخصا که سعادت آشنایی از نزدیک را با وی یافتم، ضمن اینکه فقدانش برایم بسیار تلخ و دردناک است، اما از وی آموختم که تسلیم ظلمت و تاریکی نشویم و این ما هستیم که بر مشکلات باید فایق آئیم و اجازه ندهیم که مشکلات ما را در خود هضم کند. در گذشته همانقدر بمانیم که از آن تجربه بگیریم و باید برای آینده روشن و فرداها فکر کنیم. به جانباختگان ارزش قائل شویم، اما زنده‌ها و آینده‌گان را به خاطر آنچه که از دست رفته است به فراموشی نسپاریم و قربانی نکنیم. و در این زمینه برای خیلی‌ها سرمشق بود و در سن بالا با گروه گردشگری به کسب دانش میپرداخت. جزو نادر دخترانی بود که در سن خود به مدرسه رفته و علیرغم آرزوی فراوان نتوانسته بود ادامه تحصیل بدهد اما از کسب دانش و علم کوتاهی نکرده بود. و قبل از مرگش مسن‌ترین زن عضو کتابخانه سنندج بود.

در سالهای آخر زندگی، خاطرات خود را با نام “خاطرات من – فایزه مدرسی” به تحریر درآورد که یادگاری با ارزش از نسل خود و مبارزه و مقاومت در چند دهه گذ‌شته است. و من در اینجا بگویم که کتاب وی را هر کس که بدان دسترسی یافته باشد تا اتمام بی وقفه خوانده است. اگر چه برخی صفحات آنقدر سنگین و تلخ است که باید استراحت به مغز داده شود که آنرا هضم نمود. وی فرزند ناطنی خود رفیق حمید فرشچی را از کودکی بزرگ نموده بود و احساس و تعلق خاصی به همدیگر داشتند. رفیق حمید در جنگ ٢۴ روزه سنندج جان باخت. سپس اعدام برادرش رفیق مسعود مدرسی و دختر نوجوانش رفیق فریبا و اعدام عموزاده‌ش، شهربانو از بستگان نزدیک را بر خود پذیرفت. من از کتاب ١۴٢ صفحه ای فقط ۵ صفحه(٧۶-٧٢) را در اینجا آورده ام که بدانید این مادران را چرا میگوئیم سنگر مقاومت و مبارزه. و نگارش تاریخ پر افتخار مبارزه رادیکال در کردستان باید با نام انها آغاز شود.

از کتابهای مختلف که خوانده بود “بینوایان” ، “پاپیون” و دیگر کتابها بسیار شیرین تعریف میکرد و با دانش عمیق نسبت به مسائل و انسانها و پیرامون بسیار سنجیده و با احترام و همیشه خنده برلبانش و صدایی آرام و مملو از محبت و مهربانی مخاطب را به خود جلب میکرد و در مقابل دژخیمان قاطع و تسلیم ناپذیر بود.

فائزه خانم عزیز، یادت ، مهربانی و کلمات و جملات زیبا و آرام بخش در دیدار حضوری و تلفنی(و آخرین آن در دو هفته پیش) در ذهنم خواهد ماند و فراموش نخواهم کرد.

شایسته بزرگترین تجلیل و مراسم بودی و متاسفانه امکان وجود ندارد اما در فردای آزادی باید نمادی از شماها شهر سنندج را بیآراید.

در مقابل شما و تمام والدین که فرزندان خود را همه جانبه مورد حمایت قرار دادند و خود در مبارزه نقش آفریدند، سر تعظیم فرود میآورم.

فایزه خانم بزرگوار، فقدان نازنینت را به فرزندانت فریال و غلام عزیز، نوه‌هایت که برایت بسیار عزیز بودند و خواهر و برادر و همه بستگان و دوستان و عزیزانت تسلیت میگویم.

ابراهیم رستمی / ۱۹ جونی ۲۰۱۹ میلادی