آیا جنبشی به نام جنبش کمونیستی وجود داشته است؟ یا جنبشی ساخته شده بوسیله ی چپ های سنتی است؟

آیا جنبشی به نام جنبش کمونیستی وجود داشته  است؟  یا  جنبشی ساخته شده بوسیله ی چپ های سنتی است؟

طرح و بر رسی دو جنبش : جنبش کارگری آری و اما “جنبش کمونیستی” ؟

نام بردن از جنبش کارگری بعنوان یک جنبش اعتراضی ضد سرمایه داری با هدف استقرار سوسیالیسم است و می دانیم که این مهم از بطن کشاکش مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر برعلیه سیستم سرمایه داری برآمده است و کسی نمی تواند این روند را کتمان کند، زیرا این جنبش موجود بوده وکماکان وجود دارد وهرگرایش و یا باوری که از درون این جنبش بر خواسته باشد متعلغ به خود جنبش کارگری است. وقتی از بررسی این جنبش صحبت می شود، ابهام یا شکی برای کمونیست های واقعی که بر بستر این جنبش پرورش یافته اند ایجاد نخواهد شد، که به جنبشی مثل «جنبش کمونیستی » تعلق دارند. برای یک فعال کارگری که خود را متعلق به جنبش کارگری می داند، روشن است که از چه حرف می زند، زیرا این جنبش دارای منبعی  تاریخی است و در حال تحول است . همچنین  فعال کرگری باعروج وافول جنبش کارگری ودر کل مطالبات این جنبش رابطه ی مستقیم دارد.

تاریخ و روند مبارزه ی طبقاتی تا کنونی نشان داده است ، هر جریانی که خواسته است  خود را از این جنبش جداکند و ماورای آن قرار گیرد، شکستی سخت خورده و متلاشی شده است.  مارکس ودیگر مبارزان وفعالان کارگری با تکیه برماتریالیست تاریخی تاکید دارد، که جنبش کارگری  تنها جنبشی است که توانایی سرنگونی سیستم سرمایه داری را دارد و بر بستر این بررسی به نتیجه ریسدند، که جنبش طبقه ی کارگر تنها نیروی بالنده ی جامعه ی موجود است، که می تواند جامعه ی سرمایه داری را نابود کرده و در روند مبارزات انقلابی خود با داغان کردن ماشین دولتی سرمایه داری و با گذار ازسوسیالیسم به کمونیسم ، خود راهم بعنوان طبقه نفی کرده و برابری انسان ها را با حاکمیت شوراهای کارگران ومزدبگیران عملی کند. باید اشاره کنم که ما می توانیم تاریخ شروع و عروج جنبش کارگری را در اکثر کشورها با استناد وشواهد تاریخیبررسی کنیم؛ ا ما تا کنون در رابطه با “جنبش کمونیستی” بررسی تاریخی در دست نیست، که ریشه یابی سیاسی و اقتصادی این جنبش را تجزیه تحلیل کرده باشند و ثابت کنند، که این جنبش بر چه پایه های اقتصادی وسیاسی ایستاده است ومطالباتش چیست. در مورد این «جنبش» انسان می تواند به حدث گمان پناه ببرد، یا اینکه به مدعیانی که خود را قیم طبقه ی کارگر می دانند رجوع کرد و پرسید که چه تعریفی  برای جنبش ” کمونیستی” دارند.  لازم به اشاره است که این مدعیان وقتی دچار بحران های فکری سیاسی و بحران ساختاری در تشکیلات می شوند،  ریشه ی این بحران ها را نبودشان در کنار طبقه ی کارگر و بی ارتباطی با این طبقه و انحراف فکری و ساختاری خود را  انحرافی  خرده بورژوازی می دانند. گاهی هم براین باورند، که با کارکردن درکارخانه ها با فراگرفتن از تجارب مبارزاتی کارگران مبارز، به نقد آلودگی های خرده بورژوازی یا آلودگی های تفکر خرده مالکانه ی خود برسند. وگاهی هم از خود بیخود می شوند و احساس لیدری، رهبری و پیشاهنگ بهشان دست می دهد و خودشان را بعنوان یک سازمان رهبر، سازمانده، موتور محرک و پیشرو طبقه ی کارگرمی دانند. و از سویی  اگر این رفقا  پایه ی طبقاتی خود را از تبار خرده بورژوازی و بورژوازی می دانند، چگونه وبر مبنای چه خواسته و مطالباتی، جنبشی را مثل “جنبش کونیستی” بدون جنبش کارگری تبلیغ و ترویج می کنند، آیا این رفقا از خود سؤال کرده اند که خود بر بسترچه جنبشی بوجود آمده اند؟ طرح دوجنبشی طرحی نخبه گرایانه و نگر از بالا به جنبش کارگری است، که اساسن از سوی  کائوتسکی و لنین تئوریزه شده و پایه ی سوسیالیسم تلفیقی این دو بنا شده است .  بعضی از این رفقا معتقدند که روشنفکران طبقه هستند اگر چنین است، پس به جنبش طبقه ی کارگر تعلق دارند ونه به جنبشی دیگر، اگرریشه  وجایگاه خرده مالکی ویا خرده سرمایه داری دارند، پس به جنبش ما تعلقی ندارند و روئیا ی سرمایه داری را در سردارند و به سرمایه داران نزدیکتراند و با جنبش کارگری بیگانه اند . تنها با خواندن و حفظ کردن آثار کمونیست ها نمی توان تعلق طبقاتی خود را تغییر داد و پشت به طبقه ویا قشر خود کرد. بررسی ها ی گوناگون نشان می دهد، که احزاب وسازمان های موجود چپ خود را “جنش کمونیستی” ورهبرسیاسی طبقه کارگر دانسته ودر نتیجه تعلق خود را به جنبش کارگرگری انکار می کنند و این رفقا می خواهند با کمک جنبش کارگری قدرت سیاسی را قبضه کنند. این تفکر وباور، توانایی مبارزاتی جنبش کارگری را فقط در عرصه ی مبارزات اقتصادی دانسته وعرصه ی مبارزات سیاسی را سهم احزاب وسازمان های به اصلاح کمونیستی می دانند. همانطوری که قبلا توضیح دادم، احزاب وسازمان ها چنانکه خود بررسی می کنند، نمی دانند، که ریشه ی شان بکجا وصل است، از کجا می آیند و به کدام یک از تفکربورژوازی (سرمایه داری) و یا تفکر خرده سرمایه داری متعلق اند. اما کمدی تراژدی در این است که این دوستان، همیشه در برسی های خود از بی ریشگی خود حرف می زنند، هر چهار سال یک بار در کنگره های خود به بی رشیه بودن وبی پایه بودن خود درعرصه ی سیاست، در عرصه ی اقتصاد ودر عرصه ی تشکیلاتی در ارطبات با جنبش کارگری اذعان دارند وعجز و ناله و درخواست ها از لیدرها به کادرها، واز کادرها به اعضای خود برای ریشه یابی شکستشان در درون جنبش کارگری بلند وبلندتر می شود. جنبش کارگربا نگاه وباور خود بر روی دوپای خود مبارزاتش را علیه سرمایه داری ادامه می دهد، اما آیا تعریفی ریشه ای، عینی و واقعی برای “جنش کمونیستی” ساخته ی ذهن روشنفکران سرمایه داری و خرده سرمایه داری  وجود دارد ؟ یکی از مهمترین بحران های جنبش کارگرگری این است، که روشنفکران چپ رفرمیست جنبش کارگری را آگاهانه یا نا آگاهانه به سود سرمایه داری شقه شقه کردده و کارگران معترض، ضد سرمایه داری و کمونیست را یارگیری می کنند و به اسم کارگر پیشرواورا از طبقه و جایگاه خود جدا می سازند.

یک کمی به عقب برگردیم

با عروج مبارزات طبقاتی طبقه ی کارگردر اواسط قرن نوزدهم تا انقلاب کمون وحتی تا پایان قرن نوزده ، صحبت، نشانه ویا پنداری بنام “جنبش |کمونیستی” نبوده است. وقتی کمونیست ها و سوسیالیست ها هم رزم وهم تبارکارگرانند وبقول بعضی از رفقا، آنها روشنفکری از تبار طبقه کارگرند، و اگر دست در دست وشانه به شانه ی کارگران مبارزه می کنند، هیچ ضرورت ونیازی برای تشکیل سازمان ها ویا احزاب چپ و یا “جنبشی به نام جنبش کمونیست” خارج از جنبش طبقه ی کارگرویا جنبشی به نام “جنبش کمونیستی” نبوده ونیست. وقتی همه بر این باورند که کمونیست ها، سوسیالیست ها و روشنفکر انقلابی، در کوران مبارزات طبقاتی طبقه ی کارگر بوجود آمده، و وجود آنها با موجودیت طبقه ی کارگر تعریف وبیان می شود، آیا صحبت از” جنش کمونیستی” کردن بیجا و وشقه شقه کردن جنبش کارگری نیست؟ من بر این باورم که اعتقاد داشتن به وجود دوجنبش یعنی جنبش کارگری  و”جنبش کمونیستی” ،  ضمن اینکه این جنبش را شقه شقه می کند، همچنین باوری رفرمیستی است. همانطوری که کارل مارکس درمانیفست ودست نوشته هایش بدرستی اشاره کرده است، با روند رشد جامعه ی سرمایه داری و با حاد شدن مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر برعلیه سرمایه داری از یک سوی، واز سوی دیگر بالاکرفتن رقابت بین سرمایه داران، جامعه قطب بندی می شود، خرده بورزوزی چه از نظر فکری( روشنفکران این قشر به صف فکری طبقه ی کارگر می پیوندند و در کوران مبارزه طبقاتی سوسیالیست ویا کمونیست می شوند) وخرده مالکان وخرده بورژواهایی که ورشکست می شوند به صف کارگران می پیوندن. در اینجا روشن است که طبقه ی کارگر در کوران مبارزات خود بر علیه سیستم سرمایه داری کمونیست ها وسوسیالیست های خود را برای جنبش خود در درون خود می پروراند. روند تحولی گویای این می تواند باشد، که آنچه را که پرورده است در درون خود نگه دارد، و قرار براین نیست که دست پروده های خود جنبش کارگری از این جنبش جدا شده وجنبش دیگری را بنام “جنبش کمونیستی” ایجاد کنند، .به کلامی دیگر، هر فرد، چه دانشجو، معلم، استاد دانشگاه، و … واز نظر فکری وعملی به طبقه ی خود پشت کرده و خود را در صف طبقه ی کارگر می داند ودر کنار او مبارزه می کند، وبا استفاده از تجارب تاریخی طبقه ی کارگر با مبارزه ی خود شانه به شانه ی مزدبگیران برای نابودی سیستم سرمایه داری مبارزه می کند،  به جنبش کارگری تعلق دارند. همانطوری که در فوق توضیح داده شد همه ی کمونیست ها، سوسیالیست ها و روشنفکران انقلابی که برای نابودی سیستم سرمایه داری مبارزه می کنند به جنبش کارگری تعلق دارند. حال این رفقا تا آخر در سنگر ما بمانند ویا نه این حرف دیگری است و اگر با ما نماندند به جبه ی بورژوازی بر گشته اند.

سرچشمه ی انحراف کجا می تواند باشد؟

بررسی من گویای این است، که در اواسط قرن ۱۹ سرمایه داری پارلمان تاریست برای اینکه بتواند سرمایه گذاری ها ورهیابی برای قانونگذاری حفظ مالکیت بر ابزارتولیدی در سرمایه داری با موانع کمتری مواجه شود، با دادن آزادی های سیاسی بخصوص برای روشنفکران طبقه ی سرمایه داروسرمایه داران خرد ، همچنین با آزادی ایجاد تشکل های کارگری، ایجاد احزاب و سازمان هایی که فقط در چارچوبه سیستم سرمایه داری می توانند به تبلیغ وترویج بپردازند، توانست به نخبه گرایان ، انقلابیون حرفه ای و دو جنبشی بود بال و پر فراوان بدهد. باید توجه کرد که بورژوازی توانست ابزار دیگری به نام “انتخابات آزاد” و پارلمانتاریستیم را به جای انقلاب به احزاب وسازمان ها بقبولاند . تاریخ جنبش کارگری گواه آن است که اکثر سازمان ها و احزاب چپ از بدو وجود مجلس ویا پارلمان در انتخابات شرکت کرده ونماینده به مجلس فرستاده اند. ، بر رسی تاریخی گویای این است، که حضور احزاب چپ در مجلس ویا پارلمان سرمایه داری، بیش ازصد و پنجاه سال قدمت تاریخی دارد اما این احزاب با شرکت خود در انتخابات و نماینده شدن درپارلمان بورژوازی نتوانستند تغیر اساسی در سیستم سرمایه داری به سود طبقه ی کارگر ایجاد کنند و سیستم سرمایه داری کماکان پا برجاست وهنوزهم این سیستم از احزاب رفرمیست چپ و راست بسود خود استفاده می کند.
حقیقت این است که درآغازتحول سرمایه داری سیرتدریجی رشد در جوامع صنعتی تا حدی بوده است که هنوزمبارزه ی طبقاتی روند حاد خود را طی نکرده وجامعه در شرایطی بوده است که سیستم سرمایه داری در سطوح مختلف توانایی رفرم سیاسی واقتصادی را تا جایی داشته است ، که صدمه ای به سیستم وارد نشود. از این رو آزادی انجمن ها، آزادی تشکیل سازمان های سیاسی، آزادی بیان وقلم وغیرو این امکان را هم به طبقه ی کارگر می داده که حزب ویا احزابی را انتخاب کنند که به مجلس سرمایه داران راه یافته و از حقوق اجتماعیشان دفاع کند. از سویی سندیکا و اتحادیه های کارگری را برای مطالبات اقتصادی خود انتخاب می کردند تا جایی، که قوانین تابعیت کار از سرمایه را رعایت و دفاع کنند. البته همانطوری که اشاره شد، مبارزات پارلمانی وسندیکایی تاجایی پیش می رفت که به تعادل سیستم سرمایه داری لطمه ی اساسی وارد نشود. این سنت هم همچنان پا برجا مانده ومی دانیم که در کشورهای صنعتی احزاب “کمونیست” ، سوسیالیت، سوسیال دموکراسی ودیگر احزاب “کارگری” به نمایندگی ازکارگران وارد مجلس سرمایه داری می شوند. می دانیم که این سنت رفرمیستی بیش از صد و پنجا سال است که در اکثر کشورهای صنعتی قدمت تاریخی دارد وکما کان با کمی تغییرادامه دارد. این روند نشان می دهد که به مرور پای چپ رفرمیست به پارلمان باز می شود وخود را به عنوان نماینده ی فکری سیاسی طبقه ی کارگر در مجلس سرمایه داری تثبیت می کند. از این پس به مرورجنبش کارگری به دوجنبش، یکی جنبش کارگری  ودیگری”جنبش کمونیستی”شقه شقه می شود. باید اشاره کرد، که بعد ازجنگ جها نی دوم بخصوص دردهه ۱۹۶۰ وبا عروج  و عصیان های ۱۹۶۸ بوسیله ی دانشجویان لیبرال وبخصوص ازسوی فعالین مکتب فرانکفورت ازجمله از سوی هربت مارکوزه، تبلیغات جدا سازی وانشقاق بیشتر دردرون جنبش کارگری ایجاد شده است. از جمله “جنبش دانشجویان”، “جنبش زنان”، “جنبش معلمان”، “جنبش دانش آموزان “و جنبش…. اگر باور کنیم که بغیر از جنبش کارگری، جنبش های دیگری وجود دارند، باید بررسی کرد، که آیا این “جنبش ها ” خواسته ها و مطالبات سیاسی واقتصادی آنها با کدام یک از طبقات، مثل:- طبقه ی کارگر،یا طبقه ی سرمایه دار ویا قشر خرده سرمایه دارنزدیکی دارند؟. همچنین سؤال این است، که طرح تبلیغ وترویج “جنبش کمونیستی”  ازکجا سرچشمه گرفته و کی و به چه مقصود ورود به جنبش کارگری کرده است. لازم به اشاره است که قدمت و ایجاد احزاب، سازمان ها، وانجمن های سرمایه داران و کارگران، به شکل گیری وقدمت جامعه ی سرمایه داری می رسد وبه احتمال زیاد می توان گفت که ایده ی شکل گیری احزاب وسازمان های سیاسی برای نمایندگی از اقشار مختلف مردم از سوی سرمایه داری تبلیغ وترویج شده است. زیرا مردم می توانستند با داشتن حق رای و حق انتخاب نماینده خود را در انجمن ها، اتحادیه ها، احزاب وسازمان های سیاسی و بخصوص درمجلس وپارلمان، قوانین سرمایه داری را تثبیت وبرسمیت بشناسند و تعادل ببخشند. می دانیم که سیستم سرمایه داری برای اینکه بتواند مالکیت خوصوصی برابزارتولید را حفظ کند،  سرمایه را با آرامش انباشت کند و ارزش اضافی و سود را بدون درد سر کسب کند به مجلس ویا پارلمان برا ی بسط وکسترش قانونی این موارد وبخصصوص مالکیت بر ابزار و وسائل تولید، نیاز به قوای سه گانه ی مقننه، قضایی و قوه ی مجریه داشت. سرمایه دار برای رسیدن به هدف خود به ابزارهای مختلفی مثل احزاب، سازمان ها و انتخابات “آزاد”  نیاز دارد، البته این انتخابات تاجایی آزاد است، که در تعادل وکسترش سیتم سرمایه داری و حفظ قوانین مربوطه پای بند بماند. چنانکه می دانیم اکنون احزاب به اصلاح کمونیست ویاچپ، از نظر تئوری اجازه دارند هرچه دلشان می خواهد بر علیه سرمایه داری وبرای نابودی سیتم سرمایه داری در اکثر کشورهای صنعتی بنویسند. اما اگربه صورت عملی گامی بر علیه این سیستم بردارند جرم محسوب می شود و دستگیر وحاکمه خواهند شد.
در اکثر کشورهخای سرمایه داری صنعتی اروپا و آمریکا که خیلی ها شیفته ی دموکراسی اش شده اند،  شما هرچه بر علیه این سیستم و سیستم سرمایه ی جهانی سرمایه داری می توانی داد و فریاد کنید و به نقدش بکشید، برعلیهش  تبلیغ کنید، بنویسید، درمتینگ سخنرانی کنید  آزاد است ، اما اصل مطلب این است که اگر گام عملی بر علیه نفی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید برداری و آنرا نفی کنید  یعنی قوانین حراست از مالکیت خصوصی برابزار تولید را رعایت نکنید، تحت پیگرد قرار خواهید گرفت.  روش و روندی که در بالا توضیح داده شد به قانونی تبدیل شده است، که در جوامع سرمایه داری  کارگران ومزد بگیران مطالبات اقتصادیشان را از کانال و ازطریق انجمن ها، سندیکا ها واتحادیه های کارگری پیش ببرند و مطالبات سیاسی شان را از کانال وازطریق احزاب و سازمان های سیاسی از طریق انتخابات یا نمایندگانشان در مجلس مطالبه کنند. بر بستر این واقعیت بود که “احزاب کمونیست”  و یا در کل احزاب چپ از قوانین سرمایه داری استفاده کرده وبعنوان نماینده ی سیاسی کارکرگران و با رای مزدبگیران رفرمیست انتخاب شده و بدین گونه وارد مجلس می شدند.

ریشه ی اعتراض های اجتماعی به کدام جنبش مرتبط است؟

“جنبش دانشجویی”
اعتراضات جهانی دانشجویی بعنوان بخشی از جنبش کارگری بعد از جنگ جهانی دوم با اعتصابات واعتراضات دانشجویان زن ومرد بر علیه جنگ ویتنام وهمچنین در اعتراض به اشغال چکسلواکی از سوی شوروی شروع شد، دراین مقطع از زمان که زنان با اعتراضات وتظاهرات    مطالبات خود را برای حقوق برابر زن و مرد مطرح کردند. این اعتراضات، ابتدا در سال ۱۹۶۴از سوی دانشجویان برکلیBerkley درایالت کالیفرنیا شروع شد وبعد اعتراضات  ها درشهرهای دیگر مثل نیویورک، سیاه پوستان برعلیه نژاد پرستی وارد خیابان ها شدند . در فرانسه حدود یک میلیون کارگر برای مطالبات خود وارد خیابان می شوند ودر آلمان ودیگر کشور های اروپایی هم به همین شکل اعتراضات ادامه پیدا می کند. از این تاریخ به بعد از سوی هر برت مارکوزه ، هابرماس ودیگر اعضای مکتب فرانکفورد از جنبش دانشجویی یاد می شود ومارکوزه از این هم فراتر می رود ونیروی محرک انقلاب را دانشجوها وجنبش دانش جویی می پندارد. در واقع از اعتراضات ۱۹۶۸ به بعد است که طبقه ی کارگر  علنن بوسیله ی رفرمیست ها به به جنبش های  بیشتری تقسیم شده وبه چندین “جنبش” تجزیه می شود
باید اشاره کرد که عمومن چپ ها وقتی به تجزیه تحلیل جامعه ی سرمایه داری می پردازند ، اکثردانشجویان، زنان، دانش آموزان معلمین را جزئ از کارگران وخانواده ی کارگران می دانند، و تعلق طبقاتی معلمین وزنان را به طبقه ی کارگرربط می دهند. که البته من در این بررسی با آنها موافق هستم، اما وقتی با نگاه رفرمیستی جنبش کارگری را به دسته های مختلف تقسیم می کنند، نگاهمان به تعریف از جنبش در اساس فرق می کند. البته باید اشاره کنم، که تئوریسین هایی مثل کائوتسکی ولنین طبقه ی گارگرمولد را هم به  سه لایه یا قشر تقسیم کرده اند:- به لایه یا قشر پیشرو، لایه میانی ولایه تهتانی تقسیم کرده اند که برای هر لایه تعریف خاص خورا ارائه داده اند همچنین ردپای این تفکر را در سازمن دهی احزاب هم می بینیم ، که چگونه ابر اساس لایه های حزبی تقسیم کار شده است. لنین درمورد لایه های مختلف طبقه ی کارگر مفصل در چه باید کرد شرح داده است. در صورتیکه توانایی وتجربیات هر انسان مزد بگر در جایگاه خاص خود پیشروست.همچنین باید اشاره کنم، که روند حرکت ویا مبارزات انسان ها برای بدست آوردن مطالبات خود همیشه رو به جلو ومستقیم نیست، بلکه  درحال اوج، یا فرود است  وگاهن درجازدن و زیک زاک  زدن است. حقیت این است که کائوتسکی ولنین از ساختارتفکرسرمایه داری سازماندهی طرح طبقه بندی مشاغل را کپی وبه آریه گرفته اند واین طرح را با لایه  ویا قشربندی کارگران  به اصلی از ایدئولوژی خود تبدیل کرده و لنین آن را در روسیه عملی کرد. کما اینکه چپ سنتی هنوز هم از این طرح شدیدان دفاع می کنند، زیرا نفی این قشربندی همزمان به نفی سازمان سلسله مراتبی می انجامد وصندلی ریاستشان را ازدست خواهند داد و نتیجه این می شود که به هر قیمتی که شده از طرح قشر بندی وسسلسله مراتبی دفاع کنند. باید اشاره کنم، که از بدو شروع مبارزات کارگران علیه سرمایه داران، اساسا دو نحوه ی نگاه، جنبش کارگری را تحت تأثیرخود داشته است، یکی نحوه ی نگاه انقلابی وکارگری برای نابودی سیستم سرمایه داری بوسیله ی انقلاب و دیگری نحوه و نگاه رفرمیستی است. شیوه ی نگاه رفرمیستی به دو جریان تقسیم می شود: نگاه چپ رفرمیستی( احزاب سوسیال دموکراسی قرن ۱۹ دراروپا ازجمله حزب سوسیال دموکراسی آلمان واوایل قرن ۲۰٫ وبعدن استالینیست ها، مائوایست ها واحزابی مثل کمونیست های اروپایی و..) و نگاه راست رفرمیستی(احزابی مثل لاسالیست ها واحزاب سوسیال دموکراسی به رهبری برن اشتاین در اطریش، کائوتسکی در آلمان و احزاب برادر طرفدار شوروی قدیم). باید توجه کرد، که نحوه ی نگاه چپ رفرمیستی گرایشی التقاطی است، زیرااین نگاه براین باوراست، که برای نابودی سیستم سرمایه داری می شود در انتخابات مجلس و پارلمان هم برای افشا گری استفاده کرد. این نظر براین باور است، که انقلابیون می توانند در شرایط مشخص و ضروری، در انتخابات پارلمانی شرکت کرده وبا استفاده از تریبون پارلمان به افشاگری افکار ومقاصد بورژوازی و سرمایه داران بپردازند. هر چند این نگر اساسا سرنگونی سیستم سرمایه داری را با انقلاب ممکن می داند، اما با وجود این باور  نگری رفرمیستی دارد. نگردیگرنگاه راست رفرمیستی است. این نگاه براین باوراست، که احزاب می توانند در انتخابات شرکت کرده و با مبارزات پارلمانی با رفرم اقتصادی وسیاسی بطور تدریجی وبا گذار مسالمت آمیز از سرمایه داری به سوسیالیسم رسید. این جریان همانند جریان اول بر این باور است که بدون ایجاد حزب طبقه ی کارگر پیروزی غیر ممکن خواهد بود. من بر بستر همین توضیح نگاهم را با نقد بر این دو نحوه ی فکری که جنبش را شقه شقه کرده اند بررسی خود را در لابلای این نوشته توضیح خواهم داد. منابع( چه باید کرد لنین، تاریخ جنبش کارگری آلمان اثر گئورگ فولبرت، هانس دیتر گیمبرگ و … و سوسیال دموکراسی انقلابی و۱۸۷۱… اثر هورست بارتل)

از گرایش کمونیستی در درون جنبش کارگری می شود صحبت کرد نه جنبشی بنام “جنبش کمونیستی”

در جامعه ی سرمایه داری، ما با رویارویی و  تقابل طبقاتی دو طبقه مواجه هستیم، یکی صف طبقاتی  طبقه ی کارگر و مزدبگیران ضد سرمایه، ودیگری صف طبقه سرمایه دار. مارکس در برسی و ریشه یابی سیستم سرمایه، درسه جلد کتاب سرمایه شیوه ها، ره یافت و چرایی رویارویی این دو طبقه را بررسی و روشن می کند. از سویی اگرما دست نوشته های مارکس وانگلس را تا کمون پاریس ویا تازمانیک زنده بودند دنبال کرده باشیم، تعریف ویا بررسی و یا حتی نامی از “جنش کمونیستی” پیدا نمی شود. اما ما بطور مکرر دراکثردست نوشته های این دو در باب جنبش کارگری ونقش کمونیست ها، سوسیالیست ها در درون جنبش کارگر را خوانده ایم وتا جایی که من از دست نوشته هایشان برداشت کرده ام، از”جنبشی بنام جنبش سوسیالیستی” ویا “جنبش کمونیستی” نام نمی برند، او از نقش کمونیست ها وسوسیالیست ها در انجمن ها ویا مجامع کارگری صحبت می کند، همچنین درهیچ یک ازدست نوشته های مارکس ویا کمونیست های قرن نوزدهمی به جنبشی بنام”جنبش کمونیستی”  اشاره نکرده اند. انگلس دروضع طبقه ی کارگر انگلستان جنبش کارگری وگرایشات درون آن را بررسی می کند و منظورش هم ازجنبش کارگری مجموعه ای ازفعالیت های عملی وسیاسی کارگران وفعالان کمونیست وسوسیالیست را در تقابل با سیستم سرمایه داری را در درون  این جنبش  مد نظر داشته است. نقل قول های زیر از کتاب وضع طبقه ی کارگر در انگلستان در باز شدن افق فکری ما کمک خواهد کرد. انگلس در کتاب وضعیت طبقه ی کارگر در انگلستان چنین نگاشته است :« می بینیم که جنبش کارگری به دوبخش منشعب شده است. چارتیست ها و سوسیالیست ها. چارتیست ها بیش ازهمه عقب مانده اند و کمتر از همه تکامل یافته اند ولی در عوض پرولترهای اصیل ومجسم اند و نمایندگان پرولتاریا می باشند. سوسیالیست ها دیدی درازمدت دارند، پیشنهادات عملی علیه استیصال عنوان می کنند، ولی بدوا از بورژوازی بیرون آمده اند و از همینرو قادر نیستند با طبقه ی کارگردرهم بیامیزند. ۱۷۲» »
در اینجا مشخص است که انگلس سوسیالیست ها را بعنوان یک جنبش اجتماعی ویا طبقاتی نمی بیند، بلکه بعنوان جریانی که از جنبش کارگری انشعاب کرده است به حساب می آورد، به زبانی دیگر انگلس تمام کارگران، مزدبگیران، فعالان کمونیست وسوسیالیست را اجزائی ازجنبش کارگری می شمارد.همچنین در مانیفست چنین آمده است :- « مناسبات کمونیست ها با پرولترها چگونه است؟ کمونیست ها حزب ویژه ای رویاروی دیگر احزاب کارگری نیستند.آنها منافعی جدا از مجموع پرلترها ندارند. آنها اصول ویژه ای بیان نمی دارند که خواسته باشند آنرا برای جنبش پرلتری الگو قراردهند. وجه تمایز کمونیست ها با دیگر احزاب پرلتری تنها در آنست که از یکسو در مبارزات پرولتر های ملتهای گوناگون منافع مشترک مجموعه ی پرلتاریا را که به ملیت بستگی ندارد برتر ومعتبر تر می شمارند و از سوی دیگر در مراحل گوناگون گسترش مبارزه میان پرلتاریا و بورژوازی بیانگر منافع جنبش درمجموع آن هستند». مانیفست ص ۸۷ و ۸۸
با این توضیح می شود چنین برداشت کرد که فعالان ویا جریان چپ درون جنبش کارگری بر اساس دید بوروکراتیکی که برآنها حاکم است، از جنبش کارگری انشعاب کرده وجنبشی را بنام “جنبش چپ” ویا “جنبش کمونیستی” را ایجاد کرده اند. البته باید اشاره کنم، که این نگاه، جزئی ازنحوه ی نگرنخبه گرایی و درک قیم مآبانه ی انترناسونال دوم بود ( انترناسیونال دوم در سال ۱۸۸۹ طی کنگره ی پاریس تأسیس شد ودرآن احزاب سوسیال دموکراسی ویا کارگری اروپا از جمله آمریکا و آرژانتین شرکت داشتند. مدت سه سال فعالیت این سازمان توسط انگلس رهبری شد وبعد از درکذشت انگلس رهبری بدست رفرمیست ها افتاد اما طولی نکشید که در درون این سازمان جناح چپ انقلابی شکل گرفت هر چند جناح کائوتسکی وشرکا اکثریت را داشتند ودر جنگ جهانی اول به سود سرمایه داری به جنگ رأی دادند) . این شیوه ی نگاه باورداشت، که “جنبش کمونیستی”  و انقلابیون حرفه ای می باد جنبش کارگری را رهبری کنند. این باور از بالاترین پله ی نردبان به جنبش کارگری نگاه می کرد. مارکس باور داشت، که رهایی کارگران فقط بدست خود کارگران امکان پذیر است. اما گرایش حاکم بر انترناسونال دوم بعد از انگلس، بر این باور بود که سوسیالیسم را باید به طبقه ی کارگر وجنش کارگری از بیرون تزریق کرد. بعنوان مثال از نظرکا ئوتسکی وگرایش قالب برانترناسیونال دوم، توده ی مردم بیفرهنگ تر ونادان تر از آن بودند که بتوانند خودشان برسرنوشت خویش حاکم شوند. یکی از نمونه های چنین نگرش تحقیر آمیزی نسبت به توده ها، نظریه کائوتسکی مبنی بر تزریق آگاهی سوسیالیستی ازخارج به درون طبقه ی کارگر بود. نگاه معتقدین به انقلابی حرفه ای هم نوعی ازاین نخبه گرایی و قیم مآبی است. به باور من احزاب وسازمان های چپ و”کمونیست”  از سازمان های کارگری ودر کل جنبش کارگری استفاده ابزاری کرده اند وهنوزهم این کار را می کنند. وضعیت کنونی احزاب به اصطلاح کمونیستی در سراسرجهان بسیاراسفناک است، چنانکه بمرور بدنه و پایه  هایشان  از سانترالیزم مرکزی جداشده  و درحال ریزش کامل است. از این رو یک قشربوروکرات و انگشت شمار ازرهبری  آنها باقی مانده است. بر بستر این ریزش وسقوط، ضرورت می طلبد، که احزاب وسازمان های چپ بوروکرات، تا دیر نشده است با نقدی ریشه ای از خود به آغوش جنبش کارگری برگردند. اما اگر برای اینکه رفتار، کردارو دیدگاه مارکس وانگلس را آیه های آسمانی نکرده باشم، ببینیم جنبش دارای چه مشخصات، مطالبات و خواسته هاییست.
راستی جنبش را چگونه می توان تعریف کرد؟ : بعنوان مثال می توان جنبش کارگری را به مفهوم جنبش سراسری دخالتگر، ضد سرمایه داری کارگران و مزدبگیران دانست، همچنین این جنبش می تواند با دخالتگری خود برای مطالبات طبقه ی کارگر ومزدبگیران به تغییرانقلابی وضعیت جامعه ی سرمایه داری برای سوسیالیسم مبارزه کند. در اینجا خوب روشن می شود که در روند مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر ومزد بگیران ضد سرمایه، روشنفکران کمونیست ،سوسیالیست وانقلابی پرورش می یابد که به خود جنبش کارگری متعلقند. زیرا می دانیم که کمونیستم وسوسیالیستم در دانشگا بعنوان رشته ی تحصیلی فرا گرفته نمی شود، بلکه در کوران مبارزه ی طبقاتی طبقه ی کارگر ومزدبگیران است که این دانش اجتماعی بدست خواهد آمد. از سویی این جنبش می خواهد تفاوت ها را به چالش بکشد، میخواهد سلسله مراتبی بودن درون جامعه را به چالش بکشد و محو کند، این جنبش می خواهد طبقه بندی مشاغل و تقسیم کار را به چالش بکشد و محو کند، می خواهد تمام نابراری های اقتصادی، سیاسی، ملیتی، جنسیتی وعقیدتی را به چالش بکشد ومحو کند. در کلیت خود مطالبات این جنبش حل ومحو کردن تضاد ها واختلافات طبقاتی با انقلاب اجتماعی است. این جنبش یک جنبش طبقاتی و ضد سرمایه داری برای سوسیالیسم است.
از سویی، ما می خواهیم روشن کنیم وبدانیم که منبع و برآمد هر جنبشی از کجاست، چه مطالباتی را داراست، آیا این مطالبات ریشه های سیاسی و اقتصادی دارند؟، مطالبات این جنبش به چه طبقه ای نزدیک است؟، به جنبش مزدبگیران نزدیک است؟. بعنوان مثال جنبش ومبارزات دهقانان برعلیه فئودالیسم برای بدست آوردن تکه زمینی است که روی ان کار کنند و منبع درآمد آنهاست، یعنی اعتراض ومبارزه برای تامین زندگی روزمره است وریشه ی اقتصادی دارد. همانطوری که توضیح داده شد مبارزه برای بدست آوردن تکه ای زمین است، اما این جنبش درچهارچوبه ی جنبش سرمایه داری برعلیه فئودالیسم می گنجد. همچنین آیا اعتراضات ومبارزات زنان، معلمان و دانشجویان به جنبش نزدیک است،مطالباتشان چیست وچه ریشه  ای دارد، به سرمایه داری تعلق دارد ویا به جنبش کارگری؟. در اینجا باید اشاره کرد، که ایجاد وتشکیل انجمن ویا سازمان به هرشکل و نحوی که باشد جزئی از حقوق پایه ای هر انسان است. اما شکل وایجاد سازمان ها وتشکلات مختلف دلیل ویا نشانه ای از وجود جنبش نمی باشد. همانطوری که اشاره شد، هرجنبشی ریشه ای دارد و دارای مطالبات سیاسی واقتصادی مشخص خود می باشد. اما در اینجا بحث و بررسی محوری من در مورد فعالیت ومبارزات کمونیست ها وسوسیالیست هایی است که از جنبش کارگری انشعاب کرده اند و خود را متعلق به «جنبشی» به نام “جنبش کمونیستی” می دانند. اما مطالبات وخواسته های کمونیست ها وسوسیالیست ها با مطالبات وخواسته های جنبش کارگری برای سرنگونی سیستم سرمایه داری همخوانی دارد، زیرا خود آنها به این جنبش تعلق دارند، همچنین دانش خود را دانشی کارگری میدانند. به باورمن هرفرد ویا جریانی، حال چه جریان دانشجویی(زن و مرد)، چه معلم باشد، چه کارمند، وچه… وقتی خود را کمونیست بداند وبرای مطالبات جنبش کارگری مبارزه کند، متعلق به جنبش کارگری می باشند. ازسویی باید اشاره کنم که اکثر اعضای لایه بالای اکثراحزاب وسازمان های موجود به بوروکرات های یقه سفیدی تبدیل شده اند، که با ریزش بدنه ی خود، تنها وتنها ترخواهند شد و از این طریق جنبش کمونیستی خودساخته ی شان نزول و به صفرخواهد رسید. به باور من شقه، شقه کردن جنبش کارگری به دوجنبش و به دوسازمان، گرایشی است نخبه گرا با درکی قیم مآب و بوروکراتیک، که بورزوازی تاریخن از زمان بوجود آمدنش به جنبش کارگری القاء کرده است. دوم اینکه سرمایه داری برای بقای خود تاریخن با تمام ابزارهای تبلیغاتی به کارگران این باور را قبولانده است، که از طریق احزاب، سازمان ها، اتحادیه ها و مجلس، کارگران می توانند خواسته های معیشتی، آزادی های سیاسی وحق تجمع و… را به دولت سرمایه داری تحمیل کنند و اکثریت را در مجلس بدست آورد و …. واز این قبیل تبلیغات بی اساس و بی پایه. باید اشاره کرد که روشنفکران ، با ایجاد احزب ویا سازمان های به اصطلاح کمونیستی ویا سوسیالیستی به تبلیغات بی پایه ی سرمایه داران قوت بخشیدند.

تقسیم جنبش کارگری به دوجنبش
مدت زمانی است که روشنفکران مدافع منافع جنبش کارگری خود را بعنوان «پیشرو ترین بخش جنبش کارگری»، عنوان رهبری این جنبش را بخود اعطا کرده وازبالاترین پله ی نردبان به طبقه ی کارگرنگاه کرده ونسخه های متفاوتی را برای این طبقه پیچیده و کماکان این راه را ادامه می دهند. این دوستان به این توهم مبتلا شده اند، که گویا آنها ناجی انسان ها هستند وصلاحیت رهبری طبقه ی کارگر را دارند! این خوش باوران متوهم، که به عقاید، تفکر واندیشه ی جزمی مبتلا شده اند را می بایست اززیر بار توهمشان برهانیم. اما بربستر این توهمات، چنین نتیجه می گیرم که، اختراعی بنام «جنبش کمونیستی» بی دلیل نیست، این اختراع یکی را به استاد ودیگری را به شاگرد تبدیل کرده است. نگاه مخترعین”جنبش کمونیستی”  براین اساس بنا شده است، که جنش ضد سرمایه داری طبقه ی کارگر ومزدبگیران ضد سرمایه را شقه شقه نموده وبه دو جنبش تقسیم کرده است، یکی جنبش کارگری که فقط توان مبارزات اقتصادی وسندیکالیستی را دارند وجریان دیگر”جنبش کمونیستی” که شامل روشنفکران کمونیست وکارگران پیشرو می شوند، آنها باور را دارند که تنها روشنفکران می توانند آگاهی سوسیالیستی را بین جنبش کارگری ببرد، سازمانیابیش کنند وآنها را در ایجاد “حزب انقلابی طبقه ی کارگر” یاری داده وبرای گرفتن قدرت سیاسی بوسیله ی حزبشان آماده سازند. البته برخی توانسته اند بدون بردن آگاهی سوسیالیستی بین طبقه کارگر خزبشان را تشکیل دهند وهمانطوریکه همه اطلاع دارید، تعداد این احزاب هم کم نیستند. در همین راستا این دوستان بر این باورند که طبقه ی کارگر می تواند فقط مبارزه ی اقتصادی کند، اتحادیه کارگری داشته باشد و خواسته های اقتصادی خود را به وسیله ی ابزارخود یعنی اتحادیه ویا سندیکا کارگری پیش ببرد و از سوی دیگر”جنبش کمونیستی” بوسیله ی ابزارخود یعنی سازمان ها واحزاب سیاسی ازخواسته های سیاسی طبقه ی کارگردرعرصه های مختلف دفاع خواهد کرد وصندلی های مجلس سرمایه داری را به نمایندگی از طبقه ی کارگرپرخواهند کرد. متا سفانه جنبش کارگری بدلیل ضعف خود نتوانسته برعلیه ایده ی دوجنبشی و دوسازمانی به مبارزه قاطع و کافی بپردازد وبر این انحراف غلبه کند. در این شرایط و وضعت، می توان گفت که جنبش چپ رفرمیست دست بالا را داشته وتوانسته این انحراف را ادامه دهد. چنانکه رفرمیست های چپ وراست توانسته اند برخی از کارگران را به عضویت احزاب وسازمان های خود درآورده وآنها را به جریان خود نزدیک کنند مایه ی تاسف است. تعداد این همکاران چه در مقام عضو احزاب وسازمان ها وچه در مقام نهادهای کارگری قربانی تبلیغات رفرمیست های چپ وراست شده اند. ما کارگران باید به گرایش انحرافی تا کنونی خود اقرار کنیم. درواقع می باید شروط عضو گیری را عوض کرد، یعنی قانون عضو گیری را برعکس کرده و فراخوان با ما باشید و درکنار ما باشید را به روشنفکران سوسیالیست، کمونیست و ضد سرمایه را دادده و از آنها دعوت کنیم که درشوراهای انقلابی سراسر جامعه، مثل شوراهای دانشگاه ها، معلمان، محلات ومؤسسات با ما به همکاری بپردازند. از این روی نگاه ماتریا لیسم تحولی و تاریخی   بما می آموزد، که هرجنبشی دارای مطالباتی است، دارای پایه وریشه است، این ریشه به اقتصادی و سیاست ربط دارد.
و شروع وعروج جنبش کارگری کمی بعد از شکل گیری سرمایه داری درانگلستان شروع شده است. انگلس در کتاب وضع طبقه ی کارگردرانگلستان این موضوع را دقیق بررسی کرده است. من در اینجا قصد ندارم تاریخ جنبش کارگری درانگلسان را بررسی کنم . ازاین جهت برای آسان کردن کارم و برای ورود به موضوع مورد بحثم، به طوراختصار به جنبش کارگری آلمان می پردازم. برای توضیح این مسئله ی مهم باید بطور خلاصه به شکل گیری جنبش کارگری در کشورهای کلاسیک سرمایه داری واز جمله به کشورآلمان پرداخت. به نظر من برای پاسخ دادن به موضوع طرح شده، لازم می دانم ازشکل گیری سازمان ها واحزاب وهم همچنین عروج و شکل گیری شان در جنبش کارگری که بیشتر به بحثمان ربط دارد بپردازم.

نگاهی کوتا به رشد جنبش کارگری در آلمان و شقه شقه شدن این جنبش به دوبخش

شکل گیری جامعه ی سرمایه داری درآلمان را می توان با اصلاحات عرضی که از سال۱۸۰۷ که در پروس بخش شرقی آلمان شروع شد، مصادف دانست. تا سال ۱۸۵۰ نشانه هایی از صنعتی شدن در این منطقه بچشم می خورد. درآن زمان بمرور کارگاه ها در شهرها رشد نموده ودهقانانی که براثر ورشکستگی به شهرها می آمدند جذب کارگاه ها وکارخانه ها می شدند. دراین جا لازم است که به کارگاه هایی که بعد از ۱۸۵۰به صنایع سنگین تبدیل شدند اشاره شود: شرکت کروپ Krupp درایالت غربی آلمان در شهراسنEssen با اجیرکردن ۷ کارگرتولید را شروع کرد و ۱۸۴۹ با ۸۰ کارگر و ۱۸۵۷ ۱۰۰۰ نفر کارگر را اجیر کرده بود . بعدا شرکت های معروف زیر بوجود آمدند: – ۱۸۳۹شرکت بورسینگ Borsing دربرلین، ۱۸۳۹ مافای Maffei درمونیخ، ۱۸۴۶چایس Zeiss و۱۸۴۷ زیمنس وهالکه siemens & Halke در برلین .همانطوری که اشاره شد رشد وتکامل سرمایه صنعتی در آلمان رابطه ی مستقیمی با تولد وتکامل طبقه ی کارگردراین کشور را داشته است. درآلمان مانند دیگرکشورهای صنعتی ابتدا نطفه ی مبارزات کارگری برعلیه سرمایه قبل از شکل گیری سندیکا، اتحادیه، وهمچنین شکل گیری احزاب ویا سازمان های چپ خارج ازطبقه ( دوران برآمد رفرمیست چپ وراست در روند جنبش کارگری است) شکل می گیرد ودراکثر مبارزات کارگری با جنبش مجمع عموی کارگران خواسته های آنها در مقابل کارفرمایان وسرمایه داران اعلام می شده است وهیچ زمانی کارگران خبراعتراضات واعتصابات خود را به سرمایه داران و کارفرمایان اعلام نکرده اند وهمیشه اعتصابات کارگری برای کارفرمایان غافل گیر کننده وبدون اطلاع قبلی کار فرما، مجمع عمومی ویا اعتصاب عملی می شده است. از زمانیکه سندیکاها و.اتحادیه های کارگری سلاح مبارزاتی خودرا بعنوان نمایندگان واقعی کارگران زمین گذاشته وبه رابطی بین کارگر وکارفرما تبدیل شده اند. (همانطوری که همه اطلاع دارند اتحادیه های کارگری روزوساعات شروع اعتراض واعتصابات را قبلا به اتحادیه ی کارفرمایان کارخانه ها و مؤسسات اطلاع می دهند، زیرا اعتصابات و اعتراضات بدون اطلاع قبلی کارفرما ممنوع وغیر قانونی است) همچنانکه تظاهرات بدون ا طلاع قبلی پلیس غیر قانونی وممنوع می باشد. یعنی همه ی کنش و واکنش کارگران در چهارچوب توافقی انجام می گیرد، که بین اتحادیه های کارگری واتحادیه های کارفرمایان بتصویب رسیده است. این شیوه ی مبارزه اصولا ربطی به مبارزه ی طبقاتی ندارد، بلکه سازشی است برای ادامه ی استثمار طبقه ی کارگروماندگاربودن سیستم سرمایه داری است.

اما در فاصله ی سال های ۱۸۳۲ تا ۱۸۴۸ تعداد کارگران صنعتی ( همراه با جوانان زیر۱۴ سال) از ۴۵۰۰۰۰ به ۱۰۰۰٫۰۰۰ رسید. تا قبل ازانقلاب صنعتی ساعات کار کمتر از ۱۲ ساعت در روز بود ولی در روند انقلاب صنعتی ساعات کار به ۱۳ ساعت وبعدا به ۱۵ تا ۱۷ ساعت در هفته افزایش یافت. دراین زمان شروط کاربسیار بد بوده است تا جایی که کارگران اوقات فراغت برای خانوده خود را نداشتند. دراین زمان شرایط ایمنی کار به بد ترین شکل خود پیش می رفت. همچنین مبارزه ی کارگران برعلیه سرمایه داران شدیدا زیر نظرسازمان های دولتی تحت کنترل وهر گونه تجمع واجتماع کارگران ممنوع بود. درواقع وقتی جنبش کارگری با همچنین شرایطی مواجه است، روشن است که همیشه فعالان کارگری نسبت به شرایط سیاسی موجود، علنی ویا نیمه علنی مبارزات خودرا پیش می بردند. بربسترشرایط امنیتی وتعقیب ومراقبت از سوی پلیس، فعالان کارگری مجبور به ترک محیط کارخود شده و برای ادامه ی فعالیت سیاسی به شهرها ویا بکشورهای دیگر متواری می شدند. درنتیجه ی این شرایط عده ای از فعالین کارگری بنا به وضعیت بد امنیتی و تعقیب ومراقبت پلیس می بایست فعالیت خود را به خارج از کار خانه ویا خارج از کشور منتقل کنند( باید توجه داشت که در این شرایط امنیتی اکثر سازمانها خارج از کارخانه ها وبدون شرکت خود کارگرات تشکیل شده است) من چند سطر پایینت به ایجاد وتشکیل سازمان هایی که خارج از کارخانه ها وبدون شرکت فعال کارگران ایجاد شده اند. دراینجا قصد وغرض از بیان وشکافتن کوتاه جنبش های کارگری محور خاصی بخود می گیرد زیرا این بررسی خارج از برخی از برسی های انحرافی تاکنونی است. همانطوری که اشاره شد روند مبارزه ی طبقاتی با برآمد دو گرایش درون جنبش کارگری روبرو است: گرایش انقلابی بر این باور است، که سیستم سرمایه داری را فقط می توان با قهر انقلاب نابود کرد ودیگری گرایش رفرمیستی چپ که شرکت در پارلمان ویا مجلس را بطور کل رد نمی کند. همچنین معتقد به ایجاد حزب، بدون شرکت فعال کارگران هستند. این جریان برنامه حزبی وسازمانی خود را به نام برنامه ی طبقه کارگر ومزد بگیران تبلیغ وترویج می کنند. می توان گفت، که این نحوه ی فکری، باور داشتن به دو جنبش، یکی جنبش کارگری ودیگری” جنبش کمونیستی”  را تبلیغ وترویج واشاعه کرده اند. رفرمیست راست که انقلاب را رد می کند ونابودی سیستم را فقط از طریق رفرم ممکن می داند. این نگر همچنین مثل رفرمیست چپ باور به دوجنبش در جامعه دارد. همچنین معتقد به انقلابیون حرفه ای ونخبه گرا ودرایجاد حزب طبقه کارگر هم نظرند ویکی ازتئوریسین های قرن بیستم آن کائوتسکی نام داشت. گرایشات نام برده موجب می شود که مبارزان وکمونیست های درون جنبش کارگری شقه شقه شده ودو راه مبارزاتی را پیشه کنند. جهت گیری این می شود ، که بخشی از جنبش هم به پارلمان دل خوش کند وهم به انقلاب باور داشته باشند، مثل حزب سوسیال دموکرات آلمان به رهبری لیب کنشت و ببل بعنوان چپ رفرمیست از یک سو وسوی دیگر طرف داران لاسال یعنی گرایش رفرمیست راست که تن به آشتی طبقاتی ورفرم می داد. اما در همین مقطع زمانی کسانی بودند که حاکمیت جنبش انقلابی کارگری را بدون قهرانقلابی علیه سیستم سرمایه داری غیر ممکن می دانستند. گرایشی حول مانیفست کمونیست وبعدا حول انترناسیونال اول گردآمده وبرعلیه سیستم سرمایه داری با شیوهای متفاوت اما انقلابی مبارزه می کردند. براین مبنا می شود چنین بیان داشت، که سه نگاه در درون جنبش کارگری موجود بوده است، نگاه کارگری کمونیستیی که به قهر انقلابی باور داشته اند، نگاه چپ رفرمیست که با وربه انقلاب وبدست آوردن تریبون برای افشای سرمایه داری در پارلمان و گرایش آخر، گرایش راست رفرمیستی که انقلاب را رد کرده وخواهان آشتی طبقاتی بین کارگر وسرمایه دار بوده وخواهان گذار مسالمت آمیزسرمایه داری به سوسیالیسم می باشد. در آلمان گرایش رفرمیست های راست حزب لاسال را تشکیل دادن و گرایش چپ رفرمیست حزب سوسیال دموکرات آلمان به رهبری لیبکنشت وببل تشکیل شد که هردو حزب با نخست وزیری بیسمارک نماینده در پارلمان آلمان داشتند. اما گرایش کارگری درون جامعه با همکاری مارکس وانگلس در کنار جنبش کارگری بودند. من گمان می برم که اصطلاح دو جنبشی بودن در این زمان به مرور وارد ادبیات جنبش کارگری شده واز این زاویه تشکیلات طبقه ی کارگرهم به دوبخش یا دوظرف تقسیم شده، اول اینکه کارگربوسیله ی ظروف مبارزاتی به اصطلاح اقتصادی ( سندیکا اتحادیه ها ویا انجمن های صنفی کارگری) برای بدست آوردن مطالبات اقتصادی، وظرف ویا ابزاردیگری که بتواند مبارزه ی سیاسی طبقه ی کارگر را سازمان دهد ( حزب ویا سازمان سیاسی طبقه ی کارگر). در صورتی که مبارزات طبقه کارگر برای هرخواستی هم مبارزه ای سیاسی وهم مبارزه ای اقتصادی است. تا جایی که ما به تاریخ مبارزاتی طبقه ی کارگر رجوع می کنیم، آنها برای دست یابی به مطالبات و خواسته های ضد سرمایه خود از ابزارهایی مثل کمیته های اعتصاب، مجمع عمومی، کمیته ی کارخانه وشوراهای انقلابی کارگران استفاده نموده اند، اما هیچ وقت حزب ویا سازمان کمونیستی که خارج از سازمانیابی خود طبقه کارگر باشد را نه خواسته اند و نه به وجود آورده اند. این خواست همیشگی روشنفکرانی بوده که خود را نماینده و کفیل طبقه ی کارگر می دانستند ومتاسفانه کماکان خواهان ایجاد چنین حزبی

۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

علی برومند