رئیس قوه قضائیه و گوشهایش

رئیس قوه قضائیه و گوشهایش

مدت سه دقیقه از جلسه هفتگی سخنگوی قوه قضائیه به تشریح سیاست قوه قضائیه در قبال اعتراضات کارگری اختصاص یافت که اساسا صرف خط و نشان کشیدن علیه اعتراضات کارگری شد. این جلسه رو به کارگران و رو به کارفرمایان داشت، رو به کل جامعه سیاست برخورد به اعتراضات کارگری در دوره پس از کرونا بدست میداد. لوس بازی همیشگی «امنیت ملی و القائات بیگانگان» را نباید از قلم انداخت، لب کلام این سیاست در سه جمله سر راست را باید در موزه تفرعن شلخته سرکوب کارگری در تاریخ چُسی های سلطه سرمایه در ایران ثبت کرد.

اول: « قوه قضائیه و بویژه در دوره تحول تلاش شده است درد دل کارگر شنیده و برای حل مشکلات آن ها گام برداشته شود»!

آتشفشان تحقیر و توحش نهفته در این عبارت تکان دهنده است. عالم ملکوت عدالت در قانون حاکم هر چقدر مسخره باشد، هر چقدر هم آب از سر قاموس ضد کارگری حکومت گذشته باشد؛ باز هم «تلاش» برای «شنیدن» «مشکلات» کارگران نمیتواند نقطه مثبت یک انسان روزنامه خوان و با وجدان تا چه رسد دلیلی بر شایستگی قوه قضائیه به حساب آید. میشود پرسید رئیس این قوه از کدام سیاره فرود آمده است که از درندشت جنگل توحش حاکم بر مراکز تولیدی در ایران بیخبر است؟ ایشان کیست که از قراردادهای سفید، دستمزدهای زیر خط فقر، جنون کشتارهای محیط کار، از مصیبت تامین معاش، از معافیت قانونی کارفرما در پرداخت دستمزد، از جنهم کار و استثمار کودکان و بی خبر است؟ ایشان چند گوش در اختیار دارند تا بتوان خلاصه ای از سرگذشت کارگران هزاران مرکز تولیدی، هر یک با سالها دوندگی بی حاصل در مقابل دهها مرجع مربوط و نامربوط، را به آگاهی ایشان افزود؟

دوم: «سیاست دستگاه قضایی است که نسبت به اعتراضات کارگری با ارفاق برخورد کند»!

آیا واقعا ریاست «محترم» قوه قضائیه میفهمد که کارگر و اعتراض کارگری خوردنی است یا پوشیدنی؟ میشود پرسید پنجره اتاق کار قوه قضائیه رو به کدام خرابه باز میشود که در آن از تجمع بدون انقطاع اعتراضی علیه دستمزد معوقه خبری نیست؟ آیا منت ایشان برای شمول «ارفاق ملوکانه» و این که دستجات چماق بدست به جان این کارگران نیافتاده بجاست؟

شکسته نفسی قوه قضائیه در برخورد با اعتراضات کارگری واقعا بیجاست. خروارها گزارش از رفتار گردانهای ضد شورش، بازجوها، روسای مخوف بندهای زندان اوین و ماموران زیر دست در دادگاه ها نشانه قابلیت های این دستگاه در سرکوب و انتقام جویی کور بیمارگونه علیه هر فکر، هر صدا، هر کلمه، هر نفس و هر حرکت در جهت به کرسی نشاندن حق و حقوق کارگری به خورد جامعه داده میشود.

سوم: « مواردی که تحت تأثیر بیگانگان اقدام علیه امنیت می‌کند، بدون توجه به موقعیت شغلی متهم؛ به پرونده رسیدگی می‌شود»!

دک و پُز و اطوار های امنیتی جمهوری اسلامی برای کارگران و پاپوش دوزی «بیگانگان» واقعا بی معنی است. میشود پرسید کدام امنیت؟ این کدام گانگستر و کدام بیگانه متجاوز بجز خود دولت و مجلس و کارفرما است که دستمزد، نان شب، حرمت و آسودگی را از کارگران به یغما میبرد؟ این کدام دشمنی است که تجارت کلیه و مغز استخوان و تن فروشی زنان طبقه را رواج میدهد؟ در ایران مراکز تولید رسواترین بردگی در جریان است، قانون کارتان برای هوسرانان سود سرمایه بین المللی له له میزند و دم میچرخاند؛ واحدهای سربازان منتظرالخدمت اند تا با یک اشاره، به درخواست کارفرما، پوست کارگر نفس کش را بکنند و به شلاق بکشند؛ در روز روشن کودکان معصوم وطن بدون پشت و پناه در آتش کار برده وار تلف میشوند، بیشمار از شریف ترین انسانها از تبار همین وطن در زیر پروژکتور قرارگاه های قوه قضائیه، در پشت ویترینهای پر از دارو غذا و پوشاک از سرما میلرزند، از گرسنگی بخود میپیچند و غرق در درد و عفونت و سرفه و التماس در کنار سگ های ولگرد جان میدهند … میشود پرسید هارت و پورت امنیت برای چیست؟ چرا خفه خون نمیگیرید؟

اما این امنیت برای حکومت و طبقه حاکم؛ امنیت برای بساط سود جویی و استثمار است که قوه قضائیه را به میدان آورده است. فلسفه وجودی و اساس کارکرد نظام سرمایه بر حمله بی امان به طبقه کارگر استوار است. در این نظام کارگر همانقدر «حق» دارد که بتواند کار و تولید بکند، همان قدر که بتواند زنده بماند و تولید نسل بکند، و این «حق» به منافع و مصالح سود جویانه سرمایه گره خورده است. همان چیزی که ترجیحا (به جای «دستمزد») به آن «معیشت» اطلاق میشود. معیشت به معنای زنده بودن. کارگر باید راضی باشد که زنده است، راضی باشد کاری هست تا جان بکند، بیشتر کار کند تا سرمایه دار قوی تر و راضی و غرق در سود بشود؛ و ساکت و کم توقع باشد تا سرمایه حتی در رویاهای خود برای سود دلخواه، احساس نا امنی نکند!

مفاهیم امنیت و رشد و کارکرد و سود سرمایه در ایران بغایت جنایتکارانه و نفرت انگیز و در عین حال جلف و رذیلانه است. کافی است بخاطر بیاوریم چگونه تاریخ چند دهه اخیر فضای سیاسی و اجتماعی ایران مشحون از داستان راهزنی دستمزد در سریال بی پایان اعتراضات دستمزدهای معوقه بوده است؛ و به خاطر بیاوریم چگونه هر مورد از این موارد با گله ای از قضات و وزرا و اقتصاددانان و بازجو و امام جمعه و جغدهای «گفتار درمانی» در زندان مورد حمله قرار گرفته تا جز تسلیم و استیصال و سرگردانی از آن باقی نماند.

در نشست خبری دستگاه قضائیه بیش از دوازده بار اجتماع کارگران هپکو و بستن مسیر راه آهن مورد اشاره قرار گرفت. کسی از این کارگران در جلسه حضور نداشت تا بزبان خود بگویند، اما از زبان مقامات قضایی شنیدنی تر، گویاتر و واقعی تر بگوش جامعه رسید… قرار بود کارگران بترسند، اعتماد بنفس خود را از دست بدهند، رفاقت رنگ ببازد، دست به کلاه خود بگیرند، «حق» محلی از اعراب نداشته باشد…

نشست خبری و خط و نشان قوه قضائیه بیش از هر چیز گویای آنست که کارگران مجالی برای عقب نشینی ندارند. مبارزه را باید از همانجا که ناتمام ماند، از روی خط راه آهن، از انسداد شاهرگهای اقتصادی، از سر گرفت. وزیر کار و خانه کارگر و دلالان چرب زبان «گفتار درمانی» را باید به بازی سرگرم نمود و کار خود را کرد… اعتراض طبقاتی کارگری در ایران هیچ وقت اینقدر بالنده، تشنه تجربیات تازه، متکی به توده کارگر نبوده است. اعتراض کارگر در ایران عصاهای «توازن قوا» را کنار گذاشت و به اصالت دفاع از نفس بقا در مقابل بورژوازی به هیچ مرز از پیشی رضایت نداد. این صف اعتراضی میتواند و باید برای تعیین آینده سیاسی ایران خیز بردارد.