آخرین منزلگه اسلام سیاسی

آخرین منزلگه اسلام سیاسی

به این چند اتفاق توجه کنید:

– سپاه پاسداران، آسمانی شد؛

– مصطفی سلیمی که از زندان سقز فرار کرده بود، پس از اینکه کَت بسته توسط اتحادیه میهنی کردستان عراق تحویل قرارگاه رمضان سپاه پاسداران شد، به دار آویخته شد؛

– موسوی لاری از ریاست شورای سیاست گزاری اصلاح طلبان، کناره گیری کرد؛

– در نشست ها برای تعیین حداقل دستمزد، دولت که نماینده ۸۵ درصد سرمایه داران است، شرکت نداشت؛

– رئیسی “قاضی القضات” جمهوری اسلامی، از “ماموریت فوری سازمان بازرسی” برای بررسی مشکلات “جامعه کارگری” و “مشکل مجتمع تعطیل شده هپکو” خبر داد. رئیسی گفت که قرار است سیاست های ابلاغی مقام معظم، “اجرائی” شوند؛

– اردشیر زاهدی وزیر خارجه رژیم سلطنت، جمهوری اسلامی را حکومت “ایران” نامید و هر تلاش برای سرنگونی رژیم اسلامی را “ضد ملی” و ضد تاریخ تمدن ایران توصیف کرد. سردار قاسم سلیمانی، شهید اردشیر زاهدی نیز بود. به گفته او، آن سردار میهن از سوی “اجانب” به قتل رسید؛

– بسیج دانشجوئی در جریان دیدار با رئیسی در ۱۶ آذر، از خامنه ای، نزد قاضی القضات شکایت کردند و خواهان بازخواست او شدند؛

– ویروس کرونا مائده آسمانی بود که جمهوری اسلامی را از خطر “تجمع” و “خیابان” در امان نگاه داشت.

این اتفاقات را در یک مجموعه قرار بدهید، به یک نتیجه میرسید: رژیم اسلامی دارد میگوید که رژیم “ماندگار” در ایران است. که امکان تحرک مسلحانه را در کردستان چنان محدود کرده است که جنبش های سابقا متحد حرکت مسلحانه پیشمرگایه تی، در طرفداری و نوکرمنشی برای دولتهای منطقه، دچار شکاف شده است، که سرکرده های”یک پشت جبهه” سنتی، اتحادیه میهنی کردستان عراق، زندانی سیاسی فراری کردستان ایران را کَت بسته تسلیم قرار گاه رمضان سپاه پاسداران میکند که در همان محل فرار، یعنی زندان سقز به دار آویخته شود. این فقط نشان دادن ماهیت همیشگی جمهوری اسلامی و زهر چشم گرفتن از مردم نبود، شیوه مبارزه پیشمرگانه ناسیونالیسم کرد توسط جناحهای دیگر از همان سنت، با یک بن بست و فاقد هر “پشت جبهه” در هریک از”چهار پارچه” به تصویر کشیده شد. رژیم اسلامی پایان ظرفیت حرکت مسلحانه در ایجاد “نا آرامی” و زیر سوال بردن حاکمیت  جمهوری اسلامی در کردستان ایران را با همکاری و دستگیری مصطفی سلیمی توسط حکومت “اقلیم” کردستان عراق در بخش سلیمانیه و پینجوین که تحت سیطره بافل طالبانی، پسر جلال طالبانی و لاهور شیخ جنگی برادر زاده جلال طالبانی است، به سنت پیشمرگایه تی و مبارزه مسلحانه ناسیونالیسم کرد، “تفهیم” کرد.

جمهوری اسلامی عمدا اعدام مصطفی سلیمی را سریع انجام داد تا نشان بدهد در پس زدن تحرک مسلحانه در شکل سنتی پیشمرگایه تی ناسیونالیسم کرد، متحدان حلقه بگوشی در “پارچه” های دیگر دارد. به این ترتیب جمهوری اسلامی وجه عیان تری از ظرفیت مشترک احزاب ناسیونالیست کرد، حاکم در اقلیم و یا هنوز اسلحه بدوش در کوهستانها و اردوگاه ها  به عنوان اپوزیسیون مسلح، در همکاری و خوش خدمتی به دولتهای ایران وعراق و ترکیه را عمدتا رو به غرب و آمریکا که “نگران” بی ثباتی کردستان ایران از جانب امتیاز “طلبی ها ی قومی” که سوداهای “تجزیه طلبانه” را ممکن است در سر داشته باشند، نشان داد. که جریانات ناسیونالیست کرد حتی در شکل حماسی مسلحانه و پیشمرگایه تی، “دست آموز” تر و “حلقه بگوش” تر از این حرفهاست.

در همان حال جمهوری اسلامی همزمان با اعدام مصطفی سلیمی چندین نفر دیگر را در زندانهای ایران، بالای دار بُرد. اینجا هم نیت شوم سران رژیم رو به غرب و آمریکا این بود که نشان بدهد در اوج بحران کرونا، رژیم جنایت اسلامی، به کمترین تزلزل دچار نشده است.

تشتت و بحران در میان “اصلاح طلبان” و کناره گیری موسوی لاری، سمبل بسته شدن یک فضا در شکاف و تخاصم بین جناحهای رژیم و کوبیدن مهر پایان بر “کابوس” همیشگی تنازعات بویژه در ماجرای “انتخابات” بود. با حذف مدعیان “اصلاحات” در رژیم اسلامی، یک میدان به روی مردم که در لابلای آن شکاف و تنازع، امر خود را پیش میبردند، در حال مسدود شدن کامل است. به خیابان آمدن های میلیونی، با بهانه “رای من کو”، چون جریان خیزش سال ۸۸، اگر  نه کاملا غیر ممکن که بسیار بعید به نظر میرسد. چه، مردم خود با طرح شعار”اصلاح طلب، اصولگرا دیگر تمام است ماجرا” فی الحال آن شکاف را بسته بودند. استعفای موسوی لاری نیز اذعان به “پایان” یک دوره در طول حیات رژیم اسلامی بود. از هم اکنون جناح سپاهی ها، دست اندر کار حذف رقابتها برای انتخاب رئیس جمهور در سال آینده اند. تعرض را چنان سازمان داده اند که هیچ ته مانده اصلاح طلبان خاتمی چی و یا کارگزاران پیرو مرحوم رفسنجانی جرات کاندید کردن خود را نیابد. علاوه بر نشان دادن صف بهم ریخته و روحیه باخته بقایای اصلاح طلبان، که استعفای لاری، بیان شاخص آن در “راس” بود، پرونده سازیها و پارتی بازیها و رشوه خواری های اطرافیان “جناح امید” حلقه روحانی را که حتی عناصر شاخص اصلاح طلب اسلامی، از مدتها قبل او را بیشتر “توتالیتر” و “غیر خودی” ارزیابی میکردند، کلید خورده است. جناح ولایتمدار و سپاهی از نقش مبارزات مردم در رسوائی و پوج نشان دادن “اصلاحات” کذائی، به نفع تحکیم و قبضه یک دست سازی قدرت سود جُست. جنگ و تخاصم جناحها، به این ترتیب از میدان جدال بر سر پست های “مهم”، مثل مجلس اسلامی و ریاست جمهوری به میدان های کم اهمیت تر انتقال یافته اند. اصلاح طلبان که سالها بود دست را در آن دو عرصه بر سر سیاست “کلان” باخته بودند، همه هست و نیست خود را بر کنترل در استان ها و در انتخابات “شوراها اسلامی” سرمایه گذاری کردند. اما جناح سپاهی و اطلاعاتی، نه در محل و در استانها و در میان “عشایر”، که در مجلس اسلامی، توانسته بودند که طرح “استانی” کردن انتخابات را رد کنند. قناعت به ادامه رقابت در شورای استانها و دل خوش کردن به آن میدان عقب نشینی، یک توهم خود فریبانه بود. چه، کاندیدهای موعود در انتخابات شوراهای اسلامی، با پشتوانه نفوذ جناح مورد حمایت خود در “مرکز”، برای رقبا کُرکُری میخواندند و یا متقابلا همدیگر را “افشاء”، تضعیف و نهایتا حذف میکردند. کاندیدهای پست و مقام در سطح استانها، از این پس به رقابتی که پشت گرم به قدرت در ارکانهای “مرکز” نیست، وارد نخواهند شد. از این نظر تصور من این است که تخاصم و کشمکش جناحها در سطح استانها نیز فروکش خواهد کرد و “تزلزل” در قدرت جمهوری اسلامی در محل نیز “رفو کاری” خواهد شد.

اینکه بسیج دانشجوئی در حضور قاضی القضات، عضو جوخه مرگ کشتار سال ۶۷، از خامنه ای و مقام معظم شکایت میکند و خواهان برکناری او، معنی دار است. فراموش نکنیم که یک خواست برخی عناصر ناراضی در”داخل” که تا حدی هم نفوذ دارند، “استعفای خامنه ای” بود. این خواست از جمله مطالبه “شورای مدیریت گذار” هم بود. سپاهی ها از زبان بسیج دانشجوئی، اعلام کرده اند، که به مساله جمهوری اسلامی “بعد از خامنه ای” به دقت فکر کرده اند. و به نظر میرسد  از همین الان شورای سپاهی ها را که قدرت را قبضه خواهند کرد، تعیین کرده اند، نحوه چگونگی “عبور از خامنه ای” را در سناریوهای مختلف طراحی کرده اند و بسیج دانشجوئی نسخه ای از آن سناریوها را علنی کرده است. اصلا دور از انتظار نیست که آن صحنه روز شانزده آذر را سپاه و دوایر اطلاعات از قبل و با اطلاع قبلی و موافقت خود “رهبر”، سازمان داده بودند. پیشاپیش برای “شوک” ناشی از مرگ و یا برکناری و استعفای خامنه ای، درمان علاج کشف کرده و ذخیره کرده اند. بعید نیست وصیت نامه با دستخط خود خامنه ای را در این راستا، که سُکان حکومت اسلام در دست چه دوایری باشد که با کمترین کشمکش درونی ” خلاء غیبت مقام معظم” را در راس تصمیم گیری ها، پُر کنند، در جیب داشته باشند.

این نکته که در جریان تعیین حداقل دستمزدهای سال جاری، سپاهی ها و بسیجی ها، ناراضی و طرفدار “جامعه کارگری” از آب درآمدند، تصادفی نیست. تمام اهرمها را بکارانداخته اند تا از وارد شدن اعتراض به دستمزد هفت برابر کمتر از خط فقر، به خیابان و صحن کارخانه و کانتین ها جلوگیری کنند. شوراهای اسلامی و بسیج “کارگری”، اپوزیسیون میشوند و از امثال رئیسی میخواهند که “فورا” به جامعه کارگری رسیدگی کند. خودشان نوشته اند که کارگر از حداقل دستمزد تعیین شده خشمگین است، اما “شکایت” نمیکند چون در این بیکاری وسیع میترسد که اخراج شود. به خیابان آمدن ها را هم با دستگیری و شکنجه و وادار کردن اسیر به اعتراف علیه خود پاسخ دادند. تنها راهی که باقی گذاشته اند وارد شدن دولت به عنوان مدافع “جامعه کارگری” در مقابل “کارفرما های خصوصی” است که فقط نماینده ۱۵ درصد سرمایه دار ها هستند، سرمایه دار اصلی دولت اسلام است. حتی نماینده کارفرمایان اذعان کرده است که حداقل دستمزد سال جاری “ناعادلانه” است. مشکل در “چرخه اقتصاد” است. سرمایه نمی چرخد و سرمایه به بازار ایران وارد نمیشود، سرمایه دار “ملی” با سرمایه اش “مهاجرت” میکند. مجتمع های صنعتی، مثل هپکو و نیشکر هفت تپه، به ویرانه های متروک تبدیل شده اند. نماینده ۱۵ درصد کارفرماهای خصوصی هم به عنوان “مظلوم”، دلیل حداقل دستمزد را به “خرابی کار” در زیربنا حواله داده است.

دور از انتظار نیست که رژیم جمهوری اسلامی در نشان دادن خود به عنوان یک رژیم ماندگار و به عنوان رژیم حاکم در “ایران”، چه در سطح داخلی، مثل مواردی که فوقا بر شمردم، و یا قدرت نمائی در “فضائی شدن سپاه پاسداران”، غرب و اروپا را وادار به “تعامل” کند تا از دخالت نظامی در جهت سناریوهای رژیم چینج عقب نشینی؛ و آن گزینه را “ازروی میز” بردارند. پس از نمایش فضائی شدن سپاه پاسداران، اروپا خواهان بازگشت رژیم اسلامی به تعهدات “برجام” شد و برخی تحریمها را به بهانه “کرونا” حذف کردند. رژیم اسلامی به این ترتیب به غرب میخواهد نشان بدهد که نه تنها با خیزشهای خیابانی گسترده روبرو نخواهد شد، بلکه سرمایه گذاری اروپا و آمریکا بر “اصلاح طلبان” در نهادهای قدرت جهت “تغییر رفتار” رژیم با سُمبه کاتالیزاتورهای اسلامیون “معتدل” در جهت استحاله مسالمت آمیز رژیم فاشیستهای اسلامی به یک دولت متعهد به موازین “اعلامیه جهانی حقوق بشر”؛ شرط بندی روی اسب بازنده است. اگر قرار است تغییر رفتاری صورت بگیرد، و تعاملی با غرب و آمریکا عملی باشد، از کانال جناحی است که قدرت را نسبتا یکسره کرده است. آسمانی شدن سپاه پاسداران، چراغ  سبز به غرب و آمریکا و حتی اسرائیل برای برسمیت شناختن جناح “قدرتمند” در هر “مذاکره” و یا “نرمش قهرمانانه” بود.

 اما یک معضل بسیار جدی و ریشه ای به جای خود باقی است. مساله اقتصاد و این حقیقت که اسلام سیاسی در ایران، هر اندازه یک دست و بدون حریف، بنا به ماهیت سیاسی اش، نمیتواند رژیم “متعارف” پروسه سیر انباشت سرمایه باشد. هیچ کودتا و دیکتاتوری و حکومت یک دست خفقان و استبداد، بدون باز کردن یک فرجه اقتصادی برای اقشار وسیعی از جامعه، قابل تصور نیست. آش نذری، باز کردن اماکن “مقدس” در ایام کرونا، واگذاری سهام “عدالت” با فرمان ولی مسلمین و “اعطا” وام یک میلیون تومانی با نرخ بهره به “مستمندان”، در حالی که آمار رسمی خودشان خط فقر را ۵ میلیون و نیم تومان ارزیابی کرده اند، آن هم با نرخ تورمی بیش از چهل درصد، اگر در عصر حجر، “اطعام فقرا” نام داشت، در این دوره کاپیتالیسم و بازار جهانی که مجتمع هائی چون هپکو برای راه اندازی به میلیاردها دلار وارد کردن سرمایه و تکنولوژی پیشرفته نیاز دارد اسمش در مفاتیح الجنان یا آیات مبارکه و نامه مولا علی به “مالک اشتر” هر چه باشد، گشایش اقتصادی نیست. خود همین فتواها بروشنی نشان میدهد که جمهوری اسلامی، هر اندازه از نظر سیاسی قادر به برقراری اختناق و سرکوب و خونریزی و جنایت در حق شهروندان باشد، از لحاظ اقتصادی فی الحال “فروپاشیده” است.

یک عامل بسیار مهم در همین آرایش سیاسی رژیم اسلامی برای نشان دادن تحکیم خود به عنوان رژیم تثبیت شده تحت اختناق و سرکوب و لومپنیسم اسلامی، قدرت عظیمی است که طی چهل سال قتل زنجیره ای و جنایات سازمان یافته، در اعماق روح و روان شهروندان جامعه ایران ریشه دوانده است:

وصله پینه کردن اختلافات و تنازع درونی در میان جناحهای اسلامی، درعین حال به این معنی نیز هست که اعتراضات مردم در نمونه های برجسته خیزش آبان ماه سال ۸۹، پرقدرت تر و مستقیما با اراده مستقل مردم به جان آمده؛ “کابوس” واقعی لرزه بر ارکان حاکمیت اسلام سیاسی را به معضل غیر قابل علاج سران نظام تبدیل خواهد کرد. مردم جامعه ایران با این خواسته ها و مطالبات که طی چهل سال اختناق اسلام و علیرغم تلفات بسیار سنگین انسانی از پای در نیامده اند، قوی تر برخواهند خاست. این دوره گرز چرخانی برای نمایش ظرفیت “تعامل” با غرب و آمریکا، و قبضه مدیریت “سازش قهرمانانه و اسلامی” در دست جناح ولایتمدار، کوتاه مدت خواهد بود. این نمایش، در مواجهه با این مردم با آن پیشینه ها، بسرعت رنگ و بوی فکاهی بخود خواهد گرفت. این قُرق کردن سر کوچه و نفس کش طلبی سر دسته های اوباشان اسلام، اساسا رو به جناحهای خودی است. به روشنی می بینیم که در عین نمایش قدر قدرتی، زبان راس خیمه اسلام تمًلُق و التماس و عجز و لابه در برابر شهروندان و “جامعه کارگری” است. خود همین واقعیت نشان میدهد که رژیم اسلامی در چه وحشت و هراس از نیروئی است که بارها و بارها از پس قتل عامهای سیاسی و چهل سال اختناق و خفقان و چاقو و قمه کشی و اسید پاشی اراذل اسلامی برآمده اند. مردم هم به روشنی میدانند که این شام غریبان به منظور ارعاب خودی ها در راستای یک دست ظاهرشدن با غرب و آمریکا و قانع کردن آنان برای بایگانی سناریوهای رژیم چینج و مداخله نظامی است. اما آن خشم فروخفته، همه این معادلات و معاملات را بر هم خواهد زد. این دوران رجز خوانی؛ کوتاه، و آخرین منزلگه اسلام سیاسی خواهد بود.

اسلام سیاسی در این آخرین دست و پا زدنهای مذبوحانه، دوره تدارک وداع و پیوستن به لقا الله را تمرین میکند.

 تفاوت رفتن اسلام سیاسی با سقوط شاه این است که اگر ناسیونالیسم ایرانی در اشکال دیگری و در پرده “دمکراسی” و “حقوق بشری” میتواند سلطه خود را اعاده کند، سقوط رژیم جمهوری اسلامی پایان قطعی جنبش ارتجاعی اسلام سیاسی برای همیشه خواهد بود. سقوط اسلام سیاسی همراه با خود، همه دیگر روایات و بدیل “اپوزیسیون اسلامی” حکومتهای دایر را در هر شکل و قالب “تندرو” و یا            مدارا چی و دمکرات- اسلامی یا اسلامیستهای شبه سکولار به دیار قیامت انتقال خواهد داد. از این نظر هر گونه  مهندسی اپوزیسیون اسلامی خوش خیم و مُدارا مسلک، چه از جانب غرب و آمریکا و یا دوائر ملی مذهبی اپوزیسیون ایرانی، گره بر باد است. توهماتی از قبیل “انتخابات آزاد” و یا استعفای خامنه ای به عنوان شکل دادن به اپوزیسیون “مسالمت آمیز”، از فرط پوچی بیشتر به بازیچه گرفتن سیاست                                                                                  شبیه اند. اینها جدی نیستند و سقوط رژیم اسلامی از تصویر آنها در چشم انداز تحولات آتی جامعه ایران، از آنان فقط یک عده شارلاتان و دلقک سیاسی ترسیم خواهد کرد. دوایری که مُترصد این اند که به هر طریق ممکن سقوط اسلام سیاسی را در آینده جامعه ایران، انکار کنند و یا آن را به تعویق بیاندازند، فی الحال بی ربطی خود را به دنیای فعالیت سیاسی جدی به همگان نشان داده اند.

به باور من رژیم اسلام سیاسی در ایران، حتی پس از موفقیت در ایجاد یک حکومت یک دست و بدون تخاصمات درونی، در آستانه یک سرنگونی است که برخلاف انقلاب ۵۷، نه یک دست بدست شدن قدرت بین سلطنت و ناسیونالیسم ایرانی و اسلام سیاسی، بلکه به یک انقلاب اجتماعی کلاسیک  شباهت خواهد داشت.

این مساله که بدیل و اپوزیسیون بورژوائی و شخصیتهای آن، بی مایه، عقب مانده و بی فرهنگ و اسلام زده اند، زمینه را برای حضور سوسیالیسم جنبش کارگری به عنوان رهبر و اهرم چنین تحول بنیادی، مناسبتر کرده است. مساله مُهم جنبه ابژکتیو مساله، یعنی وجود یک جنبش اعتراض کارگری میلیتانت و حرکات پیشرو دیگر اقشار در جامعه نیست، این عامل سالهای سال است که “داده” تحولات جامعه                 ایران اند. مساله و معضل عامل “سوبژکتیو”، یعنی نیروی انسانی زنده و مجهز به سلاح تفکر و تئوری سوسیالیسم کارگری است. ادبیات این منبع انرژی وجود دارند. مُهم، جوش خوردن این تئوریها و سیاستها با جنبش مردم و حرکات اعتراضی آنها است. ترویج و اشاعه وسیع ادبیات موجود سوسیالیسم، در دوایر و محافل متعدد فعالان سیاسی و لایه های کارگران سوسیالیست، یک ضرورت عاجل است. جنبش کارگری و جنبش سیاسی پیشرو و مترقی باید به اتکاء این ادبیات؛ حزب سیاسی را برای گرفتن قدرت سیاسی تشکیل بدهند. در غیاب چنین نیرو و حزب سوسیالیست کارگری، همین عناصر بی مایه و عقب مانده اپوزیسیون بورژوائی و ناسیونالیسم ایرانی، از امکان مهندسی هر بدیل مرتجع  و خوش خط و خال جدید، برخورداراند.

 طیف عافیت طلب و وسیع “میوه چیننان” مبارزه و مصاف مردم با رژیم اسلامی مدت هاست که در تلویزیون ها و رسانه های اجاره ای با بودجه منابع مرموز و پنهان در “تبعید” به تمرین دمکراسی و ضد کمونیسم، تواما و شانه به شانه، مشغول اند تا در هر فردای پسا رژیم اسلامی در هیات کادر اداری و بوروکراتیک و نهادهای پاسداری از “فرهنگ ایران زمین” و “آزاد کردن”  میهن برای از سر گیری سیر گردش پول و سرمایه به خدمت ناسیونالیسم ایرانی و پورشه سواران و فرمانیه نشین ها مفتخر شوند. اما در همان حال پیروزی سوسیالیسم کارگری پشت گرم به حزب سیاسی خود در صحنه، در کسب قدرت سیاسی در پی فروپاشی اسلام سیاسی میتواند میدانی برای همین قشر باز کند که به عنوان شهروند متساوی الحقوق با دیگر شهروندان، از دنیای سانتی مانتال و روحیات خود محور و “سلبریتی” مآب دست بردارند و در کنار همه مردم و به عنوان اعضاُء برابر جامعه، در جهت شکوفائی و رشد و پیشرفت همگان، مثل باقی آن همگان، از حقوق برابر شهروندی برخوردار؛ و در عین حال به انجام وظائف مشترک مُتعهد شوند.

۳۰ آوریل ۲۰۲۰