ویروس کرونا- ضرورت انقلاب قهری کمونیستی پرولتارها!

ویروس کرونا- ضرورت انقلاب قهری کمونیستی پرولتارها!

انقلاب پرولتاریای مسلح جهانی ضرورت فوری و آنی پیدا کرده است. ویروس کرونا و همه گیر شدن آن که معلوم نیست، چقدر تلفات در پی داشته باشد، فاکتور بسیار مهم و اساسی است که ضعف واقعی سیستم حاکم را بیش از هر چیز دیگری نشان داد و تغییر آنرا از بنیاد به یک ضرورت آنی تبدیل کرد! همه حرافی ها و خرافات طبقه حاکم و تمامی دستگاه دولتی و مدیائی و مذهبی اش را سرجای خویش نشاند که جز سرکوب جسمی و ذهنی طبقه کارگر و متحدین اش نبوده و نیستند! توحش همیشگی تا مرگ همگانی سرمایه یا رهائی کمونیسم!

تز یازدهم: فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های گوناگون تعبیر کرده اند. مسئله اما بر سر دگرگون کردن جهان است. ( کارل مارکس، تزهایی درباره ی فویرباخ)

مبارزه واقعی با عوامل بیماریهای واگیردار، مرگ و میرهای توده ای از جمله کرونا ویروس، جنگ، فقر و گرسنگی چگونه ممکن است؟آیا با حفظ چارچوب های جامعه طبقاتی حاضر این امر ممکن است؟ نه، ممکن نیست!

 به باور من، فقط با لغو کامل شرایط موجود اجتماعی و بوسیله به پیروزی رساندن یک انقلاب قهری کمونیستی*۱، توسط پرولتاریای سازمان یافته، متحزب شده در حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست*۲ و تسلیح توده ای – طبقاتی*۳ – گشته میسراست و نه با هیچ چیز دیگری! تا هنگامی که دولت کنونی – دستگاه سرکوب و دیکتاتوری طبقه سرمایه دار برای سرکوب طبقه ی کارگر موجود است یعنی درهم نشکسته*۴ و خُرد نشده است و با دولت کارگران مسلح جانشین نشده باشد*۵، هر پیروزی دیگر و امتیازی که طبقه کارگر از طبقه سرما یه دار و دولتش بگیرد به راحتی قابل پسگیری از طرف طبقه ی حاکم است بنابراین نظم طبقاتی یعنی سرمایه داری باقی می ماند که خود بانی همه بلایای موجود و آینده است. سد پرولتاریا در مقابل یورش سرمایه داران و وسیله پیشروی پرولتاریا بسوی لغو شرایط موجود اجتماعی بنا بر آموزش آموزگاران ما طبقه ی کارگر، دیکتاتوری سراسری پرولتاریای مسلح است که بهترین شکل تا کنونی آن، شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان بوده است.

در رابطه با وضعیت کنونی یعنی اوضاع سرمایه سالار در سطح جهانی مقاله زیر- در آن سال طاعون‌ زده – میتواند مفید و بخوبی روشنگر باشد، زیرا که شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، بویژه بهداشتی را در پیشرفته ترین، مهمترین و بزرگترین از نظر اقتصادی کشور – جامعه – سرمایه داری امپریالیستی غالب در جهان معاصر را بخوبی نشان می دهد. با خواندن این مقاله هر انسان منصفی به این نتیجه منطقی، یعنی، بن بست نظام حاکم بر جهان میرسد. این مقاله را در لینک زیر مطالعه نمایید.

https://telegra.ph/corona-mike-davis-03-16

اما به باور من، انسان رهائی طلب واقعی، انسان خواهان محو و یا جلوگیری کننده ی واقعی از توسعه بلایایی همچون ویروس کرونا – کووید – ۱۹ و جنگ و ویرانی  در زمان ما، بویژه، کسی نیست که در فکر بازتقسیم درآمد، ثروت و امکانات زیستی و داروئی در سیستم موجود اجتماعی است، بلکه انسان رهائی طلب، انسانی که می خواهد نعم به وفور موجود کنونی و در دسترس و یا خیلی راحت قابل تولید و گسترده شدن در سطح جهان، برای همه باشند،  کسی است که اولا طبقاتی فکر میکند، یعنی واقعیت موجود را می بیند و دوما طبقه ای را در واقعیت بس ناهنجار و نا بسامان موجود جستجو می کند که هم توانائی این کار را  دارد و هم  شرایط زیست و زندگی واقعی اش او را وا می دارد که این کار یعنی تغییر بنیادی اوضاع موجود اجتماعی و یا به عبارت واقعی تر و درست تر واژگونی، رفع، محو و لغو شرایط موجود انجام دهد. آن طبقه، طبقه کارگر است.

 زیرا که همه واقعیات جهان کنونی که اغلب آنها،  در خود این نوشته هم هستند،  نشان دهنده ی آن هستند که جامعه طبقاتی عصر ما، یعنی، جامعه بورژوازی یا سرمایه داری که در حد اعلای خود یعنی امپریالیسم است به بن بست واقعی و حقیقی رسیده است. ضرورت تغییر بنیادی آن فوری است و هر گونه تعلل درآن خطرفاجعه عمومی، یعنی مرگ همگانی را با خود دارد! ما شاهد هستیم که در این هنگام و با شیوع کرونا ویروس که پایین آمدن و سقوط قیمت سهام شرکت ها و موسسات غول آسای امپریالیستی را در پی داشته است دولت ها میلیاردها دلار به ساختار های اقتصادی سرمایه داری مانند بانک ها و موسسات مزبور تزریق می کنند تا همچنان نظام نکبت بار سرمایه داری سرپا بایستد اما در زمینه ی کشف واکسن و ارائه ی خدمات بهداشتی درمانی هیچگاه چنین سرمایه گذاری نمی کنند چرا که سودی برایشان نخواهد داشت. به یاد داشته باشیم این همان نظامی است که زیر سیطره ی شوم آن سالانه میلیونها انسان از نبودِ امکانات اولیه بهداشتی و سوء تغدیه و گرسنگی_ یعنی ازعدم ارضای بدیهی ترین نیازهای انسان_ جان می سپارند یا در پی کسب لقمه نانی ناچار تن به آوارگی می دهند اما در همانحال سرمایه داری جهانی امپریالیستی سال به سال بر بودجه ی نظامی خود می افزاید. چرا که بقای نظامِ خون آشام خود را بر جان میلیونها انسان ارجح می داند. *۶

بنا بر این، این نظام اجتماعی باید هر چه زود تر جای خود را به نظام اجتماعی کاملا متفاوت اجتماعی دیگری بدهد.

( این توضیح را لازم است که در مورد ایران بیافزاییم سران دزد و جنایتکار آن با باز گذاردن پروازهای شرکت هواپیمایی ماهان متعلق به سپاه پاسداران به چین – در حالیکه چین مرکز اصلی بیماری بود- و جلوگیری از قرنطینه ی شهر قم بعنوان کانون ویروس کرونا در ایران و احتکار اقلام اولیه بهداشتی نظیر دستکش و الکل و ماسک، بشکل هدفمندی سعی در اشاعه ی ویروس و افزایش کشته شدگان دارند تا با مظلوم نمایی توده های کارگران را فریب داده و باصطلاح اهرم فشاری جهت رفع تحریمها بدست بیاورند و در ضمن از زندانیان سیاسی و از جمله مبارزین آبانماه و کشتار بیرحمانه نزدیک به ۵۰۰۰ نفر و شاید بیشتر، پی آمدهای انقلابی آن  که همه بنیادهای سیاسی اقتصادی و اجتماعی  آن ها را میتواند برهم ریزد و درهم شکند، نیز خلاصی بیابند. حتی می بینیم که  علیرغم صدور بخشنامه های قضایی مبنی بر آزادی زندانیان همچنان از آزادی زندانیان سیاسی امتناع میشود. سفره عید نوروز مادر سهیل عربی بر درب زندان اوین، نمونه ی روشن از ظلم و ستمی است که بر مادران و پدران انسان های مبارز و رهائی طلب از جانب این جانیان سرمایه و ارتجاع آمده و ادامه دارد.)

اما این کار یعنی نابودی نظم موجود، نظم غارتگر خون انسان بویژه انسان کارگر – انسان تولیدگر-  و طبیعت  به این آسانی ها انجام شدنی نیست. نمی توان طبقه حاکمه را با کلمات و با دلیل و برهان واداشت که سکانداری جامعه را بدست صاحبان اصلی آن، یعنی کارگران بدهند،  زیرا که از یک طرف، طبقات یا طبقه حاکم اصلی، یعنی، اساسا مایل نیستند که این تغییر انجام بگیرد، آنها منافع خویش را می بینند و بیشتر از آن نمی توانند بینند واگر بدرستی گفته باشم، آنها خود اسیر و برده ی نظام اجتماعی موجود « سرمایه دار سرمایه شخصیت یافته است. – کارل مارکس – کاپیتال – ۱۸۶۷» هستند.

بنابر این،  برای نگهداری و عدم تغییر نظام موجود،  دستگاهی را به نام دولت سازمان داده اند که این دستگاه دولت اساسا دارای ۲ زیر مجموعه یا نیروی سرکوب است. از یک طرف دارای نیروهای امنیتی – پلیسی – نظامی – تا دندان مسلحی است که طبقات استثمارگر پیشین مانند برده داران، فئودالان، زمین داران بزرگ، شاهان و کشیشان و پیغمبران شان اصلا خوابش را نیز نمی دیدند و از طرف دیگر تمامی امکانات ذهنی یعنی روشنگری عمومی را در دست گرفته و آنها را به ارتجاعی ترین و ایدئولوژیکترین شکل  یعنی به دستگاه  وارونه کردن حقایق و به تریاک توده های کارگر و زحمتکش تبدیل کرده اند. مؤسسات مذهبی مانند مساجد، کلیسا، تمپل، کنیسه که اصلا نباید نامی از آنها برد که از ابتدای جامعه طبقاتی تا کنونی فقط کارشان پخش خرافه مذهب و دین یعنی خدا  در اسامی و شکل های متفاوت بوده است*۷!

برای اینکه تغییر بنیادی در اوضاع موجود اجتماعی انجام گیرد:

۱-  طبقه کارگر باید ارگانهائی داشته باشد، که بتواند بوسیله آنها در مقابل این همه نیروی سرکوب جسمی و ذهنی اولا مقاومت کند، سموم انباشته شدۀ قرون را از ذهن خویش بزداید. بعبارت دیگراین طبقه سازمان یابد و مسلح گردد تا آماده برای به پیروزی رساندن انقلاب گردد که لزوما قهری و مسلحانه خواهد بود!*۸

۲-   طبقه کارگر یک انقلاب همه جانبه اجتماعی – انقلاب قهری پرولتاریائی یا انقلاب قهری کمونیستی را به پیروزی رساند تا دولت کنونی را درهم شکست و با دولت  ۹۹% جمعیت جامعه یا پرولتارها  و زحمتکشان جانشین کند.

۳- این انقلاب که از نظر شکلی ملی، یعنی کشوری یا منطقه ای و قاره ای باحتمال قریب به یقین خواهد بود، اما از نظر محتوائی یعنی ایجاد جامعه آلترناتیو، نمی تواند به پیروزی رسد، مگر اینکه جهانی باشد. به این دلیل ساده که سیستم سرمایه داری و طبقه سرمایه دار یعنی دشمن انقلاب، طبقه کارگر و هدف نهائی انقلاب یعنی کمونیسم، پدیده های جهانی هستند.

و اما  بن بست  نظام موجود – نظام سرمایه داری به دلائل خرافی آخرالزمانی – قیامتی –  گناهی – ماورای طبیعی – خدائی؟! –  وحتی اخلاقی مانند بد جنسی  و ظالمانه بودن طبقه حاکم و این گونه مسائل پوچ و بیهوده  نیست، بلکه به علل مادی و قابل شناسائی و قابل دیدن است.

علت اساسی آن،  بر میگردد به  تضادها و تناقضات ذاتی نظام طبقاتی موجود که اساسا  بین طبقات حاکم و طبقات محکوم، در اساس بین طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر یا طبقه سود بر و بنا براین طبقه دارای سرمایه و طبقه تولید کننده و محروم ازمالکیت  بر ابزار تولید میباشد.

در این نظام طبقه سرمایه دار، یعنی اقلیتی از جمعیت بر ابزار تولید حاکم است و طبقه کارگر از مالکیت بر ابزار تولید محروم است . بدین علت طبقه کارگر و بطور کلی ۹۹٪  از جمعیت جامعه، حالا ممکن است، این  نسبت در کشورهای مختلف، کمی متفاوت باشد، اما اکثریت بالاتفاق جمعیت از نعم مادی تولید شده  بوسیله طبقه کارگر محروم است، این ثروتمندی اقلیت و فقیری اکثریت طوری است که ۸۴٪ از ثروت جهان دردست همان ۱٪ متمرکز و انباشته شده است و حتی حدود ۸۴ نفر یا ۶۴ نفر از ثروتمند ترین افراد طبقه سرمایه دار بر نیمی از درآمد جهان چنگ انداخته اند و نیمی از جمعیت جهان یعنی حدود ۴ میلیارد انسان هیچ ثروتی ندارند، به جز نیروی کار – توانائی کار کردن یا جسم شان که باید هر روزه در بازار، اگر بخت یارشان باشد، مشتری برای خرید آن پیدا نمایند تا  با فروش آن و افزودن بر ثروت خریدار و لذت مشتری، بتوانند زنده بمانند.

  و از طرف دیگر به علت سود افزون خواهی سرمایه، جنگی شدید و همیشگی بین خود سرمایه داران – دولت های شان –  در اشکال مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی جاری است که سالانه میلیونها انسان را به کام مرگ می فرستد و میلیونها یا خروارها تن مواد زائد  و مضر را بر روی محیط زیست می ریزد که باعث این نوع بیماری های واگیر ( مثل کرونا ویروس – کووید – ۱۹)، طوفانها، زلزله ها، سیل ها و سونومی ها و غیره می گردند.

 به این دلائل عینی و واقعی است که این نظام تمامی قابلیت های خود را از دست داده است. این را البته که سال ها قبل، کسانی مثل کارل مارکس و فردریش انگلس ، تشخیص داده بودند و درکتب و نوشته هایشان بیان کرده اند.

آنها در اثری که به مانیفست حزب کمونیست مشهور است و در سال ۱۸۴۸ منتشر شد، می نویسند :

«جامعه نوین بورژوازی، با روابط بورژوازی تولید و مبادله و با مناسبات بورژوازی مالکیت آن، جامعه ایکه گوئی سحر آسا چنین وسائل  نیرومند تولید و مبادله را بوجود آورده است، اکنون شبیه به جادوگری است که خود از عهده  اداره و رام کردن آن قوای تحت الارضی که با افسون خود احضار نموده است بر نمیآید. حال دیگر یک چند دهسال است ( حالا باید نوشت ۲ صد سال است – حمید قربانی) که تاریخ صنایع و بازرگانی تنها عبارت است از تاریخ طغیان نیروهای مولده معاصر بر ضد مناسبات تولید معاصر، بر ضد آن مناسبات مالکیتی که شرط هستی بورژوازی و سلطه اوست. کافی است به بحرانهای تجارتی اشاره کنیم که با تکرار ادواری خویش و به نحوی همواره تهدیدآمیزتر هستی تمام جامعه بورژوازی را در معرض فنا قرار می دهند. در مواقع بحران تجارتی هر بار نه تنها بخش هنگفتی از کالاهای ساخته شده، بلکه حتی نیروهای مولده ایکه بوجود آمده اند ( وسائل تولید مثل کارخانه ها و ماشین ها و بویژه کارگران که جزء اساسی نیروی تولیدند – حمید قربانی) نیز نابود می گردند. هنگام بحرانها یک بیماری همگانی اجتماعی پدید میشود که تصور آن برای مردم اعصار گذشته نامعقول بنظر میرسید، و آن بیماری همگانی اضافه تولید است. جامعه ناگهان به قهقرا باز میگردد و بغتا بحال بربریت دچار میشود، گوئی قحط و غلا و جنگ عمومی خانمانسوزی او را از همه وسائل زندگی محروم ساخته است؛ پنداری که صنایع و بازرگانی نابوده شده است. چرا؟ برای آنکه جامعه بیش از حد تمدن، بیش از حد وسائل زندگی، بیش از حد صنایع و بازرگانی در اختیار خویش دارد.  نیروهای مولده ایکه در اختیار اوست، دیکر بکار تکامل تمدن بورژوازی و* مناسبات بورژوازی مالکیت نمیخورد؛ برعکس، آن نیروها برای این مناسبات بسی عظیم شده اند و مناسبات بورژوازی، نشو و نمای آنها را مانع میگردد؛ و هنگامیکه نیروهای مولده درهم شکستن تمام این موانع و سدها را آغاز میکنند، آنگاه سراسر جامعه بورژوازی را دچار پریشانی و اختلال مینمایند و هستی مالکیت بورژوازی را دستخوش خطر میسازند. دائره مناسبات بورژوازی بیش از آن تنگ شده است که بتواند ثروتی را که آفریده خود اوست در خویش بگنجاند. از چه طریقی بورژوازی بحران را دفع میکند؟ از طرفی بوسیله محو اجباری توده های تمام  و کمال از نیروهای مولده و از طرف دیگر بوسیله تسخیر بازارهای تازه و بهره کشی بیشتری از بازارهای کهنه. و بالاخره از چه راه؟ از این راه که بحرانهای وسیعتر و مخربتری را آماده می کند و از وسائل جلوگیری از آنها نیز میکاهد. »صفحات ۴۳ و ۴۴، کتاب جیبی، بدون ذکر نام مترجم فارسی و انتشارات.

آنها ادامه داده  و مینوسند : « سلاحی که بورژوازی با آن فئودالیسم را واژگون ساخت، اکنون بر ضد بورژوازی متوجه است.

ولی بورژوازی نه تنها سلاحی را حدادی کرد که هلاکش خواهد ساخت، بلکه مردمی را که این سلاح را بسوی او متوجه خواهند نمود، یعنی کارگران نوین یا پرولتارها را نیز بوجود آورد.» .

کارل مارکس و فردریش انگلس، درپایان فصل بعد – فصل دوم این اثر به نام  پرولتارها و کمونیستها – یک جمع بندی مقدماتی، با این عبارات ارائه می دهند : « –  قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل ( دیکتاتوری – من) یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه  یک انقلاب ( انقلاب مسلحانه – من) ، خویش  را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات  کهن تولید را ( استثمار گرانه که بر مالکیت خصوصی و کار مزدوری پرولتاریا متکی است – من) از طریق اعمال جبر ( دیکتاتوری طبقاتی – انقلابی پرولتاریای مسلح- من) ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد.

بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید میآید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. »، تأکید از من است.

اما جمع بندی نهائی مارکس و انگلس چنین است : « کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.

پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! »، پایان مانیفست سال ۱۸۴۸.

اما، به باورمن،  امروز این شعار را باید با افزودن  مخصوصا کلمه مسلح، به شکل زیر نوشت : پرولتارهای سراسر جهان متحد، متحزب، مسلح شوید!

البته مارکس و انگلس، در سال ۱۸۴۶-۱۸۴۵ این انقلاب را به دو دلیل زیر ضروری دانسته بودند : الف – اینکه طبقه حاکمه را جز با یک انقلاب جبری – قهری – نمی توان وادار به واگذاری قدرت سیاسی نمود و ب- خود طبقه انقلاب کننده، یعنی طبقه کارگر بعنوان یک طبقه فقط در یک انقلاب است که میتواند و موفق میگردد، اذهان خود را بطور کامل  از خرافات قرون جامعه طبقاتی برهاند و به انسان نوین، انسان شایسته ساختن و زیست در جامعه آینده – با مالکیت اشتراکی – بر همه چیز و مخصوصا مالکیت بر ابزار تولید –  جامعه کمونیستی –  تبدیل گردند.

گفتار خود مارکس و انگلس :

« هم برای تولید این آگاهی کمونیستی به مقیاس وسیع و هم برای انجام خود این انقلاب تغییر انسانها به یک مقیاس وسیع ضروری است که تنها در جنبش عملی، در یک انقلاب میتواند انجام گیرد، بنا بر این انقلاب نه تنها از این رو ضروری است که طبقۀ مسلط را با هیچ شیوۀ دیگر نمی توان سرنگون کرد، بلکه همچنین از این رو که طبقۀ سرنگون کننده تنها در یک انقلاب می تواند به آنجا رسد که گریبان خود را از تمام کثافات کهنه رها کرده و قابلیت شالوده ریزی نوین جامعه را کسب نماید و-. »، به نقل از مترجمانی از جنس دیگر –  به قلم مسعود پرتوی –

https://www.yumpu.com/xx/document/read/63091566/-

این را  به یک معنی دیگر کارل مارکس در نقدی بر برنامه گوتاء سال ۱۸۷۵ نیز، نوشته است :

–  « اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش!

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ.

به باور من، در جنبش مترقی – کمونیستی و یا چپ ایران، کسی بهتر از چریک فدائی خلق  امیر پرویز پویان و رفقایش این را درک نکرده بودند. رفیق پویان می نویسد : « در حقیقت، خود آگاهی طبقاتی پرولتاریا تنها در جریان مبارزه سیاسی است که وسیع ترین امکان ظهور و رشد خود را باز می یابد. طبقه کارگر تا هنگامی که خود را فاقد هر گونه قدرت بالفعلی برای سرنگونی دشمن ببیند، طبیعتا هیچگونه کوششی نیز در راه نفی فرهنگ مسلط نمی تواند داشته باشد. او پس از عزم به تغییر زیربناست که عوامل روبنائی را برای پیروزی خود به خدمت می گیرد، و به مثابه بشارت دهنده نظمی نو مطلقا متفاوت با نظم کهن، بینش اخلاقی و فرهنگی خاص خود را می پذیرد و شکوفا می کند. »  ( پویان – … رد تئوری بقا – ۱۳۵۷ : ۴۷)

به نظر من  تاریخ انتشار درست ۱۳۵۰است  و نه ۱۳۵۷.

« در کارخانه ها، هر جا که عرصه فروش نیروی کار است، چه دولتی و چه خصوصی، بهره کشی به بیشرمانه ترین شکل خود جریان دارد. کارگران عملا از هر گونه تأمین اجتماعی بی بهره اند، نیروی کارشان درست همانقدر خریده میشود که برای حفظ کمیت مناسبی برای حجم مورد نیاز تولید لازم است. آنها در قرن هجدهم به سر می برند، و فقط این امتیاز را دارند که از سلطۀ پلیس قرن بیستم نیز بر خور دارند.» ( همان نوشتار: ۴۳)  دو فاکت از همان اثر مسعود پرتوی می باشند.

آیا هم اکنون این درجه استثمار و سرکوب و فشار بر کارگران افزایش نیافته است؟ چرا، چندین برابر بیشتر شده است و اما کارگران نیز ۵۰ سال را پشت سر گذاشته اند، از کمی افزایش یافته اند و به اکثریت جمعیت جامعه تبدیل شده اند  و بر تجربه خویش افزوده اند، ساکت نمیشوند و نباید بشوند، اما پیروزی شان، در روزی است که کارگران آگاه، حزب مخفیُ حزب کمونیست مسلح  را موجودیت داده و طبقه خویش را برای نبرد نهائی – جنگ طبقاتی – آماده کرده باشند!

بنابر این، امکان مقابلۀ واقعی با امراض واگیردار و کُشنده مانند کرونا ویروس و مخصوصا کُشنده ترین ویروس تا کنونی  و موجود یعنی طبقه سرمایه دار حریص و سیری ناپذیر با دولتمداران پفیوزی که خودشان با بهترین امکانات بهداشتی و تغذیه ای  زندگی انگلی خود را می گذرانند، اما توده های کارگر و زحمتکش را در مقابله با کرونا ویروس به اوراد و دعا  خواندن یعنی مزخرف ترین حرف ها دعوت می کنند – علی خامنه ای – و فاشیست هائی همچون ترامپ که دیگران را به نابودی در ظرف یک هفته تهدید میکنند و… موجود است و آن تلاش برای به پیروزی رساندن انقلاب سرخ – انقلاب قهری کمونیستی جهانی پرولتارهاست!و نه هیچ چیز دیگر! تا هنگامی که جامعه طبقاتی و طبقات*۵ موجود هستند، هرگز نباید اندیشید که سلاح نقد میتواند جانشین نقد سلاح گردد!

حمید قربانی – ۲۰ مارس ۲۰۹۳ سال اسپارتاکوسی

زیر نویس ها————————–

*۱ – لنین وضرورت انقلاب قهری :  « بدون انقلاب قهرى، تعویض دولت بورژوایى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت دیگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه دیگرى امکان پذیر نیست.»، لنین- دولت و انقلاب

لنین : – نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️

« درباره این که قوه  قهریه  در تاریخ  نقش دیگری  نیز  ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابی است، درباره این که قوه ی قهریه، بنا به گفته مارکس، برای هر جامعه کهنه‌ ای که آبستن جامعه نوین است، به منزله ماما است، درباره این که قوه قهریه آنچنان سلاحی است که جنبش اجتماعی بوسیله آن راه خود را هموار می سازد و شکلهای سیاسی  متحجر و مرده را در هم میشکند – درباره هیچیک از اینها آقای دورینگ سخنی نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را می دهد که برای  برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید – واقعا که جای تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقی کسانی است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلای اخلاقی و مسلکی شگرفی گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌ ای با خود به همراه می آورد!»

۲* و ۸- کارل مارکس -« دو :

_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند.

(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)» ، کارل مارکس.

لنین نیز بطور روشن در سال ۱۹۱۱ در پیامی به کارگران فرانسه بمناسبت چهلمین سال  به در خون خود غلطیدن کموناردهای پاریس در سال ۱۸۷۰، در این باره می نویسد که برای \یروزی انقلاب اجتماعی پرولتاریا دو شرط مقدماتی لازم هستند: ۱- اینکه جامعه \یشرفت کرده باشدُ نیروهای مولده توسعه یافته باشند که طبقه کارگر در آن به رشدی رسیده باشد که اکثریت تولید کنندگان جامعه را تشکیل دهد و ۲- اینکه این طبقه کارگر برای به \یروزی رساندن انقلاب اجتماعی نیازمند ارگانها و تشکلات اقتصادی سیاسی است که حزب طبقه کارگر علاوه بر اتحادیه و سندیکاها از مهمترینُ اساسی ترین و ینیادی تریم این وسایل برای آمادگی طبقه کارگر است.

۳*- طبقه ستمکشى که براى آموختن طرز استعمال اسلحه و بدست آوردن آن نکوشد فقط شایسته آن است که با وى همانند برده رفتار کنند. زیرا اگر ما به پاسیفیستهاى بورژوا و یا اپورتونیست مبدل نشده باشیم نمیتوانیم این نکته را فراموش نماییم که در جامعه طبقاتى زندگى میکنیم و جز مبارزه طبقاتى راه خروج دیگرى از آن وجود ندارد و نمیتواند داشته باشد. در هر جامعه طبقاتى، اعم از اینکه بنایش بر بردگى یا سرواژ باشد و یا، مانند امروز، بر کار مزدى، در هر حال طبقه ستمگر مسلح است. نه تنها ارتش دائمى فعلى بلکه میلیس فعلى هم – حتى در دمکراسى‌ترین جمهوریهاى بورژوازى مثل سوئیس – تسلیح بورژوازى بر ضد پرولتاریا است. این حقیقت آنقدر ساده و روشن است که تصور نمیرود به مکث در روى آن نیازى باشد. همینقدر کافى است یادآور شویم که چگونه در کشورهاى سرمایه‌دارى از ارتش بر ضد اعتصاب کنندگان استفاده میشود.

تسلیح بورژوازى بر ضد پرولتاریا یکى از بزرگترین، اساسى‌ترین و مهمترین واقعیات جامعه معاصر سرمایه‌دارى است. آنوقت در مقابل یک چنین واقعیتى به سوسیال دمکراتهاى انقلابى پیشنهاد میشود “خواست” “خلع سلاح” را مطرح نمایند! این کاملا برابر است با عدول کامل از نقطه نظر مبارزه طبقاتى و دست کشیدن از هر اندیشه انقلابى. شعار ما باید تسلیح پرولتاریا براى پیروزى بر بورژوازى، سلب مالکیت از آن و خلع سلاح آن باشد. این یگانه تاکتیک ممکن طبقه انقلابى و تاکتیکى است که از تکامل عینى میلیتاریسم سرمایه‌دارى ناشى شده و معلول این تکامل است. پرولتاریا فقط پس از آنکه بورژوازى را خلع سلاح نمود، میتواند، بدون خیانت به وظیفه تاریخى-جهانى خود، اصولا هر نوع سلاحى را دور اندازد و شکى نیست که پرولتاریا همین کار را هم خواهد کرد ولى – فقط آنوقت و به هیچ وجه نه زودتر از آن. لنین برنامه نظامی انقلاب پرولتری.

*۴ – لنین :  در اثر خود بنام انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد، در باره چیستی دولت و  دیکتاتوری بطور کلی و نیز دیکتاتوری پرولتاریا مطالب ارزنده ای دارد. از آن جمله، چنین می نویسد :

«دیکتاتوری قدرتیست که مستقیما متکی به اعمال قهری است و به هیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری پرولتاریا قدرتیست که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی بچنگ آمده و پشتیبانی می کردد و قدرتیست که بهیچ قانونی وابسته نیست. ».  لنین ادامه داده و از زبان کارل مارکس و فردریش انگلس ضرورت این دیکتاتوری را بیان میکند :

مارکس… «اگرکارگران دیکتاتوری انقلابی خود را جایگزین دیکتاتوری بورژوازی می نمایند… تا مقاومت بورژوازی را در هم شکنند… بدولت شکل انقلابی و گذرنده می دهند.»…

انگلس…« حزب پیروزمند» (در انقلاب) «بالضروره» ناچاراست سیادت خود را از طریق رعب و هراسی که سلاح وی در دلهای مرتجعین ایجاد می کند، حفظ نماید. اگر کمون پاریس به اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی متکی نبود؛ مگر ممکن بود بیش ازیک روز دوام آورد؟ آیا ما محق نیستیم اگر بالعکس کمون را، به علت اینکه از اتوریته خیلی کم استفاده کرده است، سرزنش نمائیم»…

هم او میگوید: « از آنجا که دولت فقط مؤسسه گذرنده ایست که در مبارزه و انقلاب باید ازآن استفاده کرد، تا دشمنان خود را قهرا سرکوب ساخت، لذا سخن گفتن در بارۀ دولت خلقی آزاد خام فکری خالص است. مادامکه پرولتاریا هنوز به دولت نیازمند است، این نیازمندی از لحاظ مصالح آزادی نبوده، بلکه بمنظورسرکوب دشمنان خویش است و هنگامی که سخن گفتن در بارۀ آزادی ممکن می گردد، آنگاه دولت بمعنای اخص کلمه دیگر موجودیت خود را از دست می دهد»…

….

 کائوتسکی با دانشمند مآبی سفیه کابینه نشین یا با چشم  و گوش بستگی یک دختر بچه دهساله می پرسد: وقتی که اکثریت در دست است چه نیازی به دیکتاتوری وجود دارد؟ مارکس و انگلس توضیح می دهند:

–  برای درهم شکستن مقاومت بورژوازی،

–  برای ایجاد رعب و هراس در دلهای مرتجعین،

–  برای حفظ اوتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی،

–  برای اینکه پرولتاریا بتواند دشمنان خویش را قهرا سرکوب نماید. »،

–  … علامت ضروری دیکتاتوری و شرط حتمی دیکتاتوری سرکوب قهری استثمارگران  بعنوان یک طبقه و بنا براین نقض «دموکراسی خالص» یعنی نقض برابری و آزادی در مورد این طبقه است. » لنین – انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد.

  • در قسمت چهارم – شوراها چنین می نویسد : پس دولت چیست؟
  • دولت چیزی نیست جز ماشینی برای سرکوب یک طبقه بدست طبقۀ دیگر.
  • بنا بر این طبقۀ ستمکش، پیشاهنگ تمام زحمتکشان و استثمار شوندگان در جامعه معاصر، باید برای « نبردهای قاطع بین سرمایه و کار» بکوشد، ولی نباید باین ماشین که سرمایه بتوسط آن، کار را سرکوب می نماید، دست بزند! – – نباید این ماشین را در هم شکند! – – نباید از سازمان جامع خود برای سرکوب استثمارگران استفاده کند!
  • برای حفظ اتوریته مردم مسلح علیه بورژوازی،
  • برای اینکه پرولتاریا بتواند دشمنان خویش را قهرا سرکوب نماید. »،
  • البته لنین در اینجا درک کائوتسکی از دولت بورژوائی و چگونگی برخورد پرولتاریا با چنین دولتی  و دیکتاتوری پرولتاریا به نقد می کشد.

*۵- – این مفهوم‌پردازی طبقات اساساً همان تعریف لنین از طبقه‌ی اجتماعی در «آغازی باشکوه» برمبنای ابعاد مختلف روابط تولید سرمایه‌داری است: «طبقات گروه‌های بزرگی از مردم هستند که برمبنای جایگاهی که در یک نظام تولید اجتماعی با تعیّن تاریخی اشغال می‌کنند، برمبنای رابطه (در اغلب موارد ثابت و صورت‌بندی شده در قانون) با وسایل تولید، برمبنای نقش آن‌ها در سازمان‌دهی اجتماعی کار، و درنتیجه برمبنای ابعاد سهمی از ثروت اجتماعی که مصرف می‌کنند و شیوه‌های دست‌یابی به آن، با یکدیگر فرق دارند. طبقات گروه‌های مردم هستند که به سبب جایگاه متفاوتی که در نظام معین اقتصاد اجتماعی اشغال می‌کنند یکی از آن‌ها قدرت تصاحب کار دیگری را دارد.» (لنین، آغازی باشکوه، ۱۹۱۹- به نقل از  مقاله دوم، ساختار اقتصادی سرمایه داری در سطح ناب  و طبقات همپای آن – فرهاد نعمانی و سهراب بهداد. منبع: نقد اقتصاد سیاسی

فصل ۵۲ – کاپیتال جلد سوم –  طبقات

آنکه تنها صاحب نیروی کارش است، صاحب سرمایه و صاحب زمین که درآمدهای شان به ترتیب دستمزد، سود و اجارۀ زمین است، یعنی کارگر مزدی، سرمایه دار و مالک زمین تشکیل دهندۀ سه طبقۀ بزرگ در جامعۀ مدرن که بر پایۀ شیوۀ تولید سرمایه داری بنا شده است را میدهند. در انگلیس جامعۀ مدرن در ساختار اقتصادیش بی شک بیشترین و کلاسیک ترین تکامل را داراست. با این همه طبقه بندی طبقات در اینجا نیز در شکل خالص خود پدیدار نمیگردد. طبقات میانی و واسط نیر در اینجا ( هر چند که در روستا در مقایسه با شهر بسیار کمتر ) باعث پوشاندن خط مرز ها در همه جا میشوند. معهذا این برای برسی ما فاقد اهمیت است. دیدیم که تمایل مداوم و قوانین تکامل شیوۀ تولید سرمایه داری هر چه بیشتر و بیشتر وسایل تولید را از کار جدا کرده و وسایل تولید تفکیک شده را هرچه بیشتر در گروهای عظیم متمرکز میکند، با این ترتیب کار را به کار مزدی و وسایل تولید را به سرمایه تبدیل میکند. از سوی دیگرمطابق یا بدیگر سخن i با این تمایل، جداسازی مستقل مالکیت زمین از سرمایه و کار می باشد، (۵٨( تبدیل کل مالکیت ارضی به آن شکلی از مالکیت ارضی که با شیوۀ تولید سرمایه داری منطبق است. منبع سایت – کمونیستهای انقلابی

کارل مارکس– دربارۀ «تشکل کارگری:اقتصاددانان [سرمایه داری] درست می گویند آنگاه که برضد تشکل های کارگری اظهار نظر می کنند.                                                                                                     :

۱-هزینه های تشکل کارگری برای کارگران عمدتاً بیش از افزایش دریافتی هایی است که آن ها می خواهند از طریق تشکل به دست آورند. تشکل های کارگری در درازمدت نمی توانند در مقابل قوانین رقابت ایستادگی کنند. آن ها ماشین های جدید، تقسیم کار جدید و انتقال از یک محل تولید به محل تولید جدید را با خود به همراه می آورند. پیامد همۀ این ها کاهش دستمزد است.

۲- اگر تشکل های کارگری موفق شوند که بهای [نیروی] کار در یک کشور را در چنان حد بالایی نگه دارند که سود سرمایه داران این کشور نسبت به میانگین سود در کشورهای دیگر به گونه ای چشمگیر اُفت کند، یا از رشد سرمایه در این کشور جلوگیری کند، این امر باعث رکود و پسرفت صنعت می شود و کارگران را همراه با کارفرمایان شان نابود می کند. زیرا، همان گونه که دیده ایم، زندگی کارگر همین است. هنگامی که سرمایۀ تولیدی رشد می کند زندگی کارگر رو به وخامت می گذارد، و آنگاه که این سرمایه زوال می یابد یا راکد می شود کارگر در همان ابتدای کار نابود می گردد.                                                       .

۳- این ایرادهای اقتصاددانان بورژوا، همان گونه که گفته ایم، همه درست است؛ اما فقط در چهارچوب دیدگاه آنان درست است. اگر مسئلۀ تشکل های کارگری واقعاً همان می بود که علی الظاهر هست، یعنی اگر هدف این تشکل ها تثبیت دستمزد می بود، اگر رابطۀ بین کار و سرمایه رابطه ای ابدی می بود، این تشکل ها در برخورد با ضرورت چیزها درهم شکسته می شدند. اما آن ها [نه وسیلۀ تثبیت دستمزد بلکه] وسیلۀ متحد ساختن طبقۀ کارگر و آماده کردن کارگران برای برانداختن کل جامعۀ کهنه و تضادهای طبقاتی آن هستند. و از این دیدگاه، کارگران حق دارند اگر بخندند به استادان باهوش بورژوایی که هزینۀ این جنگ داخلی را از نظر تعداد کشتگان و مجروحان و خسارت های مالی به رخ آنان می کشند. کسی که می خواهد دشمن اش را شکست دهد دربارۀ هزینه های جنگ با او بحث نمی کند. و اقتصاددانان می توانند میزان بیگانگی کارگران با این کوته فکری را از این واقعیت دریابند که بیشتر این تشکل های کارگری را کارگرانی درست کرده اند که دستمزدشان بیشتر از کارگران دیگر است و این که کارگران هرچه قدر بتوانند از دستمزدهایشان می زنند تا صرف ایجاد تشکل های سیاسی و صنعتی و برآوردن نیازهای این جنبش کنند. و وقتی نوع دوستیِ آقایان بورژوا و اقتصاددانان شان گاه آنان را چنان خیرخواه و نیکوکار می کند که اندکی چای یا مشروب یا قند وشکر و گوشت به حداقل دستمزد یعنی به کمترین حد زندگی کارگران اضافه می کنند،و واکنش کارگران تا حد شرم آوری برای آنان غیرقابل درک می شود آنگاه که می بینند کارگران بخشی از همان حداقل دستمزد را صرف هزینۀ جنگ با بورژوازی می کنند و حداکثر لذت زندگی را از فعالیت انقلابی شان می برند.

اگر کارگران آلمان بدون گذر کامل از یک پروسۀ رشد طولانی انقلابی قادر به گرفتن قدرت سیاسی و اجرای کامل منافع طبقاتی خودشان نیستند، …ولی، آنها باید با درک روشنی از منافع طبقاتی خود، با اتخاذ هر چه سریعتر موضع مستقل حزبی خود، و با بستن راه عبارات سالوسانه خرده بورژ.ازی دمکرات، مبنی بر عدم نیاز به تشکیلات مستقل حزبی پرولتاریا، بخش عطیمی از پیروزی نهائی شان را خود به سرانجام برسانند. ندای جنگ آنها باید این باشد: “انقلاب مداوم”. ( لندن، مارس ۱۸۵۰ مارکس- انگلس   کلیات آثار مارکس- انگلس به انگلیسی، جلد ۱۰، صفحات ۲۷۷-۲۸۷-

۶* – در رابطه با افزایش بودجه توجه شما را لینک های زیر که همگی از زبان خود سرمایه داران هستند، جلب می کنم .

دویچه وله – آلمان :

https://www.dw.com/fa-af/%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%AC%D9%87-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF/a-48525930

اقتصاد آنلاین

https://www.dw.com/fa-af/%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%A8%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%AC%D9%87-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%AD%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF/a-48525930

بی بی سی لندن

https://www.bbc.com/persian/world-features-51524573

حال توجه شما را به وضعیت بهداشت و رفاه عمومی در جهان جلب می کنم.

 پوشش همگانی بهداشت؛ سلامت برای همه – دویچه وله آلمان – لینک!

https://www.dw.com/fa-ir/world/a-48239957

این است اوضاع کلی جهان تحت حاکمیت سرمایه امپریالیستی که باید زیر و رو گردد و این فقط از عهده طبقه کارگر آن بر می آید. طبقه کارگری که باید سازمان یابد، باید متحد گشته، آگاه و مسلح گردد، زیرا که در مقابل آن دولت های تا بن دندان مسلح قرار گرفته اند. نیروی مادی سازمان یافته و مسلح را فقط با نیروی مادی سازمان یافته و مسلح می توان درهم شکست و باید درهم شکست!

*۷- کارل مارکس در کتاب سرمایه  جلد اول، در فصل فیتیشیزم کالا، برای  بیان این مسئله به دو چیز دیگر می پردازد، عمل دیدن و مذهب، او می نویسد :  هم چنان  که تأثیر نورانی شئی ای بر عصب باصره مانند تحریک داخلی خود عصب باصره نموده نمی شود بلکه به صورت شئی محسوسی که خارج از چشم قرار گرفته است بیان می گردد. ولی عمل دیدن بدین قسم انجام می گیرد که واقعا روشنائی از جسمی خارجی به شئی دیگری که چشم است می تابد. این یک رابطه فیزیکی بین اشیاء فیزیکی است. اما برعکس شکل بالا و رابطه ی ارزشی محصولات کار به هیچ وجه دخلی به ماهیت فیزیکی آن ها و ارتباطات شئی ای و خارجی ای که از آن ناشی می گردد ندارد. تنها رابطه ی اجتماعی مشخص خود انسان هاست که در این مورد به شکل وهم آمیز رابطه بین اشیاء جلوه می کند. برای یافتن نظیر این مورد باید در مناطق مه آلود مذهبی به پرواز در آئیم. آن جا نیز چنین به نظر می آید که محصولات دماغ انسانی زندگی خاصی یافته هم چون چهره های مستقلی بین خود و با انسان در رابطه قرار گرفته اند. در جهان کالا نیز حاصل دسترنج انسان چنین جلوه می کند. این همان چیزی است که من فتیشیزم نامیده ام. صفتی که تا محصولات کار به صورت کالا در می آید به آن ها می چسبد و سپس جزء لاینفک تولید کالائی می گردد.

همان طور که تحقیق ما ثابت نمود این فیتیشیزم جهان کالا از خاصیت اجتماعی مخصوص کار ناشی می گردد که خود کالاست.» ص ۱۵۷

کارل مارکس در ادامه چنین می نویسد: شرایط زندگی این سازمان ها معلول سطح نازل پیشرفت نیروی بارآور کار و محدودیت ناشی از آن در مورد مناسبات انسان ها در درون جریان تدارک وسایل مادی زندگی و بالنتیجه در مورد روابط بین خود آن ها و طبیعت است. این محدودیت واقعی در مذاهب طبیعی و اقوام قدیم انعکاس می یابد. به طور کلی انعکاس مذهبی دنیای واقع تنها هنگامی می تواند محو شود که شرایط کار و حیات روزمره ی انسان روابط عقلانی افراد را با یکدیگر و با طبیعت به طور صاف و شفاف نمودار سازد.

شکل اجتماعی جریان زندگی یعنی چهره ی مادی پروسه تولید هنگامی نقاب عرفانی و مه آلودی که روی وی را پوشانده است بر می دارد که خود به مثابه حاصل کار مردمی که آزادانه با یکدیگر تشریک مساعی می کنند و تحت نظارت آگاه و طبق نقشه ی آنان در آید. ولی رسیدن به این مرحله مستلزم وجود مبنای مادی معینی در اجتماع و یا گرد آمدن یک سلسله شرایط مادی در زندگی است که خود نتیجه ی تکامل تاریخی طولانی و پر رنج است.» ص ۱۶۸، منبع :

file:///C:/Users/HP/Downloads/sarmaye-kapital-1_[www.ketabesabz.com]%20(1).pdf

این همان چیزی است که انقلاب خونین – انقلاب قهری کمونیستی – زایمان دردناک – را لازم دارد. این همان چیزی که است پرولتاریا و تنها پرولتاریا قادر به انجام آن است. این همان چیزی است که کارل مارکس آن را جامعه ی کمونیستی نامیده است. کمونیسم حرکت جهانروای طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی است. کارل مارکس فردریش انگلس، ایدئولوژی آلمانی، سال ۱۸۴۶.

البته، راجع به مذهب، کلا ایدئولوژی، خانواده، قانون و چرائی ؟ و کار کرد آن ها، کارل مارکس  در آثار مختلفی و مخصوصا در اثری به نام نقد اصول حقوق هگل – مقدمه «مذهب افیون توده هاست…» نوشته است و همچنین در مانیفست حزب کمونیست می نویسند : « در اوضاع و احوال زندگی پرولتاریا، دیگر شرایط جامعه کهن نابود شده است. پرولتاریا مایملکی ندارد؛ مناسبات وی با زن و فرزند با مناسبات خانواده های بورژوازی هیچگونه وجه مشترکی ندارد؛ کار نوین صنعتی و شیوه نوین اسارت در زیر یوغ سرمایه، که خواه در انگلستان و فرانسه و خواه در آمریکا و آلمان یک نواخت است، هر گونه جنبه ملی را از پرولتاریا ستوده است. قانون، اخلاق، مذهب، برای وی چیز دیگری نیست جز تعصب بورژوازی که در پس آن ها منافع بورژوازی پنهان شده است.»، تأکید از من است.