به وجدانهای بیدار

به وجدانهای بیدار

به این جملات از مصاحبه ابراهیم علیزاده با “بهمن سعیدی” که در کتابی تحت عنوان “۳ سال با ابراهیم علیزاده”،  چاپ مارس ۲۰۰۹،  منتشر شده است، توجه کنید:

سوال بهمن سعیدی:

“طبق سندی که در دست من است، در آخرین انتخابات دفتر سیاسی، شما( ابراهیم علیزاده) و عبدالله مهتدی دو نفر آخر هستید، معلوم میشود که منصور حکمت نفوذ زیادی داشته است، چرا او، حزب کمونیست ایران را ترک کرد و در مقابل شما را اخراج نکرد؟”

ابراهیم علیزاده:

“کومه له، که در کردستان مجموعه ای مسئولیت اجتماعی داشت، بخش اصلی حزب کمونیست ایران بود. منصور حکمت میخواست از زیر بار آن مسئولیتها شانه خالی کند…”

یک سوال مهم در هر دو  نوشته که ضمیمه اند، رو به رهبری کومه له طرح میشود: نقشه و برنامه رهبری کومه له  به منظور حفظ پیوستگی یک سازمان سیاسی کمونیستی، در اوضاع پس از خاتمه جنگ ایران و عراق چیست؟ کومه له با جنگ ایران و عراق تشکیل نشد تا با پایان آن، سرنوشت اش دگرگون شود. “پیشمرگ کومه له”، اسلحه را از عراق نگرفت تا پس از پایان تخاصمات با رژیم اسلامی، داوطلبانه خلع سلاح شود و در اردوگاههائی که دولت عراق پس از پایان جنگ با ایران، برایشان تعیین میکند، محبوس و دست بسته، پرچم سفید را بالا ببرد. آیا “مکان” جغرافیائی “سازمان کومه له” و “رهبری” آن و “نیروهای رزمی” اش به “اردوگاههای تحت کنترل دولت عراق” انتقال خواهد یافت؟ پاسخ رهبری کومه له( بخش اردوگاه) در پرده ابهام و عکس العملهای تحریک آمیز، “آری” بود. دور زدن این سوال و عوض کردن صورت مساله، که حول آن، سمینارها برگزار شده است، در پلنوم ها مورد بحث قرار گرفته و تصمیم و مصوبه از آنها در آمده، طرح و آلترناتیو فکر شده، صمیمانه و “دلسوزانه” برای سرنوشت و حیثیت سیاسی کومه له، حضوری و کتبی، ارائه شده است، نامه نگاری های متعدد انجام گرفته است؛ به نظر رو به مخاطبان معینی است.

ابراهیم علیزاده در همان کتاب میگوید “مساله” این بود:

[“جریان کمونیسم کارگری، در اردوگاههای کومه له به این حس ناصمیمانه علیه کمیته رهبری کومه له دامن زده بودند که گویا “ناسیونالیسم” و عشق به “جغرافیا” است که مانع است که آن انسانهای گیر افتاده در منگنه، به خارج اعزام شوند. کمونیسم کارگری با دست بردن به موقعیت آن انسانهای “چشم انتطار”، علیه کمیته رهبری کومه له “نفرت” سازمان میداد]

خیر! مساله “آش بتال” نبود. این تعبیر، حقیقت نیست، تاریخ و تاریخ نگاری نیست، حتی نقل منصفانه عین واقعیت ها و فکت ها  و رویدادها و “نقل قولها” نیست، ابهام زدائی نیست، و حالا دیگر، پس از قوام دادن به یک اردوگاه تحت الحفظ نیروهای امنیتی احزاب حاکم در سلیمانیه به عنوان سند “اجتماعی” بودن کومه له، و ریزش ها و انشعابات و دسته بندی ها و توطئه ها برای حفظ یک “بقاء” در این درماندگی، حتی “تشکیلات داری” هم به سبک مجاهدینی نیست. این رفتار، آوای یاس است و فغان و استغاثه است. این مواضع، نشان به پایان رسیدن تاریخ یک سازمان سیاسی در همه “کومه له” های موجود، در پس قراول کاروان برائت از کمونیسم است. پیوستن دیر هنگام و از موضع استیصال به پروژه کذائی “باز سازی” کومه لهِ “کنگره یک” است.

با اینحال، در مهندسی یک سکت اردوگاه نشین از کومه له و مباحثات و حدلها و مصافهای سرنوشت ساز یک تاریخ پر فراز و نشیب، حقایق و نیز “فکت” های واقعی، بطرز موذیانه ای دست کاری شده اند. من دو مطلب از منصور حکمت را که دقیقا زمینه واقعی بحث ها و اختلاف نظرها را برجسته میکنند، ضمیمه این یادداشت کرده ام.

حوصله کنید و به دقت متن های ضمیمه را بخوانید. بحث و جدل و صف بندی بر سر “مکان جغرافیائی” رهبری و “سازمان” کومه له است. اتفاقا منصور حکمت تاکید دارد که ما مجبوریم به زندگی در اردوگاه موعود تن بدهیم، اما با صراحت میگوید که آنهائی که مجبور میشویم به اردوگاه بفرستیم، تا شرایط بهتری را برایشان آماده میکنیم، نه “رهبری”، نه “واحد های رزمی”، نه “تشکیلات کومه له”، که اساسا کسانی اند که در “حاشیه” تشکیلات ما هستند.

متن اول پیاده شده سخنان منصور حکمت در جلسه وسیع کمیته اجرائی حزب کمونیست ایران پیرامون اوضاع کردستان و قطعنامه پلنوم دوازدهم در مورد تشکیلات کردستان حزب در خاک عراق، است و . متن دوم، آن بخش از سلسله سمینارهای مبانی کمونیسم کارگری است که، به کومه له و  مشخصات آن به عنوان یک سازمان کمونیست فعال در کردستان، اختصاص دارد.

اما، من خود، به عنوان کسی که در مقاطع مهم تشکیل و تغییر و تحول کومه له حضور داشته و مسئولیت های مختلف را از سال ۱۳۴۸ بر عهده گرفته ام، چند سطری نیز به عنوان یک ناطر “خودی” اضافه میکنم:

واقعیت این است که “تصویر” از کومه له و رهبری آن، در مقاطع مختلف متفاوت بوده است. اگر با قدری مسامحه تاریخ تشکیل  کومه له را از شکل دادن به برخی محافل، عمدتا در دانشگاههای تهران، و در پائیز سال ۱۳۴۸ فرض کنیم، “مکان جغرافیائی” فعالیت آن تا مقطعی که جمهوری اسلامی پیشروی میکند و مناطق پایگاهی را  از کنترل کومه له و نیروی مسلح آن خارج میکند، “مطلقا”  مورد بحث نیست. یعنی یک پیش فرض بدیهی بود که فعالان کومه له و کادرهای آن در میان مردم حضور فعال داشتند. در آن دوره، کومه له یک سازمان سیاسی است که رهبری اش در شهرها مستقر است و یا در مناطقی که به ضرب نیروی مسلح خود حفظ کرده است. هنوز از کومه له به عنوان “اردوگاه” سخنی در میان نیست. اسلحه ای که در دست پیشمرگ کومه له بود، از تصرف پادگانها و پاسگاهها و پایگاههای رژیم بدست آمده بودند. پس از پیشرویهای رژیم اسلامی، محل استقرار رهبری کومه له، به مناطق معروف به “مناطق محرًمه” اانتقال یافت. در این مناطق و اردوگاههای کومه له، در “شینکاوی”، “مالومه”، بوتی و .. هنوز نیروهای اداری و نطامی رژیم بعث مستقر نیستند و نیروهای سیاسی، از جمله حزب دمکرات، فقط در مسیر رفت و آمد به شهرهای کردستان عراق است که با برخی پست های نگهبانی(سیطره) دولت عراق مواجه اند. در خود اردوگاهها، هیچ نشانی از حضور دولت عراق دیده نمیشود. در برخی روستاها که به تدریج بازسازی میشدند، مدارس با معلمان کرد زبان کم کم دایر شدند. برخلاف ادعای غیر واقعی ابراهیم علیزاده در آن کتاب، آن محلها، “مناطق آزاد شده” توسط نیروهای حلال طالبانی نبودند. مناطقی بود که در پی قرارداد الجزایر بین شاه و صدام حسین در سال ۱۹۷۵، “خالی از سکنه” شدند، و به “سرزمین سوخته” معروف بودند. دولت عراق در مرز با کردستان ایران به عمق بیست کیلومتر را از هر دیحیات پاکسازی کرده بود. جنگلها را سوزانده و حتی چشمه های آب را منفجر کرده بود.

با اینکه محل استقرار رهبری کومه له در این مناطق قرار داشت، اما فعالیت نیروهای رزمی در داخل خاک ایران ادامه داشت و رهبری میشد. پایان جنگ ایران و عراق، و دورنمای سلطه کامل دولت عراق بر آن مناطق مرزی، بحث محل استقرار رهبری کومه له را داغ کرد. همزمان با آن تغییر در معادلات سیاسی و نظامی بین ایران و عراق، تصویر از کومه له و رهبری آن به عنوان “اردوگاه” وارد تعریف شد.

اما اشتباه است اگر چنین تصور شود که این فقط فشار واقعیتها و عوامل سیاسی و نطامی بودند که به تنهائی در تعریف از کومه له به عنوان “اردوگاه”، نقش داشتند. در رهبری کومه له، از دیر باز، دستکم تا کنگره دوم آن در فروردین سال ۱۳۶۰، عناصر موثر آن سازمان، خود را ادامه دهنده میراثهای جنبش مسلحانه “کمیته انقلابی” حزب دمکرات کردستان ایران، مشهور به جریان “ملا آواره- شریفزاده” و “هم خط”  و “تدارکاتچی” جلال طالبانی میدانستند. فکت و اطلاعات هم دال بر آن تلقی از رهبری کومه له وجود داشت. “سعید معینی” در صف نیروهای جلال طالبانی به کمین افتاد و جان باخت و “ساعد وطندوست” و “دکتر جعفر شفیعی” در گرماگرم روزهای پر جوش و خروش انقلاب ۱۳۵۷ در سراسر ایران و کردستان، در جوار “چادر مام حلال” در کوههای قندیل در راستای “احیاء شورش کرد”( انقلاب کرد)، پس از “آش بتال”(تسلیم و تعظیل) بارزانی در پی قرارداد الجزایر،”ماموریت” یافتند. قبلا هم نوشته ام، که جلال طالبانی نامه “بیعت با خمینی” را قبل از “پرواز انقلاب”، با انشاء آن دو نفر از رهبری کومه له نوشته بود. این را شخص جلال طالبانی، با صراحت آراسته به “قدردانی” از آن حس وفاداری به “کردایه تی” در کومه له وقت، در مراسم سالگرد اتحادیه میهنی که فایل ویدئوی آن در یوتیوب قابل دسترس است(از دقیقه ۴۳)، بیان کرده است.

این “سوتی” که ابراهیم علیزاده داده است، یعنی گویا کومه له در “مناطق آزاد شده توسط اتحادیه میهنی” مستقر شد، ریشه “بمباران شیمیائی” اردوگاه “بوتی” و فاجعه ای که بر سر “گردان شوان” آمد را “فاش” میکند. “مقامات” مخابرات عراق(سازمان امنیت در ارتش)، در توضیح به “هیات کومه له”، که ابراهیم علیزاده نیز عضو آن بود، که علت بمباران شیمیائی بوتی چه بوده، گفته بودند: به “دلیل نزدیکی شما با نیروهای جلال طالبانی”. “استقرار در مناطق آزاده شده توسط نیروهای جلال طالبانی”، در عین حال ماجراهای پشت پرده چنان پیوندی را در رابطه با فاجعه گردان شوان نیز، برملا میکند. بازهم ابراهیم علیزاده در همین مورد، یعنی در تشریح در “منگنه” قرار گرفتن رهبری کومه له، میگوید، “نیروهای اتحادیه میهنی” با کشیده شدن جنگ ایران و عراق به مرزهای کردستان، “به  رژیم جمهوری اسلامی” پناه آوردند و به کردستان ایران عقب نشینی کردند. “طرح آزاد سازی حلبجه”، در واقع طرح اشغال این شهر توسط نیروهای سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بود که قرار بود با توجه به “آشنائی” نیروهای جلال طالبانی با مردم و منطقه، آنها را هم “سهیم” کنند. “نوشیروان مصطفی” جزئیات همکاری با جمهوری اسلامی، طرح منفجر کردن پالایشگاه نفت کرکوک و گرفتن مهمات لازم از جمهوری اسلامی، ماجرای تصرف حلبجه و حتی اینکه رژیم صدام به آنان اخطار داده بود که اگر “پای پاسدار را به حلبجه بکشانید، آن شهر را با بمب شیمیائی خواهند زد”، در کتاب های خاطرات خود، مستند کرده است. در همین ایام است که با همکاری نیروهای اتحادیه میهنی، مقرهای سپاه پاسداران در همان مناطق و در نزدیکی “اردوگاههای” کومه له و حزب دمکرات، دایر میشوند. سازماندهی ترور ها و عوامل نفوذی و جاسوسی در داخل مرزهای کردستان عراق، مستقیم تر و سازمانیافته تر شدند و گسترش یافتند. باید روشن باشد که در لابلای این سوتی دادن ابراهیم علیزاده، که حالاها در قالب خودشیرینی و تکریم در آستان ناسیونالیسم کرد، از زبان ها میلغزد، طرح اشغال حلبجه توسط جمهوری اسلامی با همکاری نیروهای جلال طالبانی در فرمول “آزاد سازی جلبجه”، به اطلاع افراد “مورد اعتماد” در کمیته رهبری کومه له انتقال داده شده بود. اگر نه، همه دیگر فرماندهان نظامی کومه له، بجز عثمان روشن توده که آنوقتها “فرمانده نظامی” کومه له بود و از همان کانال محفلی پوشیده از تشکیلات، از ماجرا قطعا خبر داشت، “اعزام” رفقای گردان شوان به آن مکان ناشناخته، مطلقا توجیه نظامی نداشت. این معما کماکان از جانب “معتمدین” جلال طالبانی در کمیته رهبری کومه له، سر به مُهر است. اما بالاخره آن تعبیر “استقرار در مناطق آزاد شده توسط نیروهای جلال طالبانی” که خلاف واقعیت است، به “شیوه تداعی معانی”،  بندها را آب میدهند. استقرار در آن مناطق، با بحث و جدل و کشمکش همراه بود، تصمیم گرفته شد که ضمن انتقال عملی به اردوگاه شینکاوی و مالومه و بوتی و… هم زمان آن اقدام به “اطلاع مقامات عراقی” برسد و توافق و اجازه آنان کسب شود. همین روال طی شد.

با محدویتهائی که برای کومه له پیش آمده بودند، آن گرایش خفته و ساکت قدیمی، “فعال” شد. ماندن در حضور “نیروهای ناسیونالیسم” کرد و “خالی نکردن” جغرافیای “کردستان” به یک جدل بر سر “مقاومت” و یا “هزیمت و تسلیم” انجامید. منصور حکمت، چه در سمینار اول مبانی کمونیسم کارگری و چه در جلسه کمیته اجرائی حزب کمونیست ایران، با دورنمای پایان جنگ بین ایران و عراق، از تن دادن و “تسلیم” به  زندگی اردوگاهی “سازمان” کومه له و “رهبری” آن و نیروهای رزمی اش در اردوگاههای تحت کنترل مستقیم دولت عراق هشدار میدهد. آن بحش از رهبری کومه له که رسوبات قوام گرفته تری، شاخص موضع گیریهایشان بود، در رقابت و چشم هم چشمی با نیروهای ناسیونالیسم کرد در “هر دو سوی مرز”، تصمیم گرفته بودند که در دنباله روی از سیر اوضاع پس از ختم جنگ، به استقرار در اردوگاههای تعیین شده توسط دولت عراق، تن بدهند. در آستانه تسلط نیروهای احزاب ناسیونالیست کردستان عراق بر سلیمانیه و اربیل، که با بمباران بغداد و از هم پاشاندن شیرازه مدنی عراق در”عملیات توفان صحرا”، میسر شد، دیگر به این معنی بود هر آن کس که نام کومه له را یدک میکشید، “واقعا” باید احساس میکرد که در “مناطق آزاد شده” زیر آن هجوم افسارگسیخته به مدنیت کل جامعه عراق،  “خود را باز یافته” است. موج سرازیری “تسلیمی” ها، جاسوسها و عناصر مشکوک و مساله دار به “اردوگاههای کومه له”ها، هیچ معیار و موازینی برای تشخیص انسانهای محترم از ناسالم ها و خورده شیشه دارها باقی نگذاشت. “سازمان” و حساب و کتاب از هم پاشید و راه برای دخالت سیاسی افراد در سرنوشت خویش و بی اطلاعی مطلق از “منابع” کمکهای مالی هموار شد. مسابقه در کمپین نفرت از کمونیسم کارگری و ترور شخصیت منصور حکمت، پیش شرط عکس یادگاری گرفتن از حضور بهم رساندن در مراسم ننگین آن انتقال خونین و چرکین سیاسی و طبقاتی بود.

متون را بخوانید تا متوجه شوید که چه کسانی و چه خطی، در برابر سرنوشت و حیثیت سیاسی کومه له، احساس مسئولیت میکند و پیه ترور شخصیت را به تن می مالد؛ و کی و چه کسان دیگری، از یک سازمان سیاسی کمونیست، سکتهای کت بسته در اردوگاههای دولتهای فاشسیت و نیروهای “آسایش”(امنیتی) ناسیونالیست حاکم “باز سازی” کردند؟ آنقدر بی چشم و رو اند که بخاطر همه این افتضاحات سرشان را نه تنها پائین نمیگیرند، که هنوز هم که هنوز است بخاطر مقاومت کمونیستها در برابر این اسباب کشی و مهاحرت سیاسی و چوب حراج زدن به یک تاریخ پرافتخار، دو قورت و نیم شان هم باقی است.

۱۳ مارس ۲۰۲۰

ایرج فرزاد

لینک به دو مطلب از منصور حکمت