مرگ سلیمانی؛ دفن عمق استراتژیک خامنه‌ای

مرگ سلیمانی؛ دفن عمق استراتژیک خامنه‌ای

رضا مقدم –  ۱۵ دی ۱۳۹۸ – ۵ ژانویه ۲۰۲۰

توضیح: متن زیر پیاده شده برنامه تلویزیون “به پیش” است. مطابق معمول و برای سهولت در خواندن تلاش شده تا از چارچوب گفتاری به نوشتاری نزدیک شود. لینک برنامه در پائین مقاله آمده است. با تشکر از رفیق ناصر احمدی که زحمت کشید و آنرا  پیاده کرد.

با سلام و خیر مقدم به همگی. همانطور که می‌دانید، در ادامۀ بحث‌هایی که در چند هفتۀ اخیر داشتیم قرار بود  این هفته را بپردازیم به آنچه که در ۱۶ آذر و آبان ۹۸ اتفاق افتاد، منتها با کشته شدن قاسم سلیمانی موضوع جلسۀ مان را عوض کردیم و در مورد این ماجرا صحبت می‌کنیم، که طبعا تأثیرات عمیقی در سیاست ایران در خارج و داخل خواهد داشت.

امروز سه شنبه ۱۵ دیماه ۹۸ و ۵ ژانویۀ ۲۰۲۰

آنچه که در عراق اتفاق افتاد یعنی کشته شدن قاسم سلیمانی، مباحث زیادی را دامن زده و بحث امشب ما در مورد عواقب آن برای منطقه، برای رابطۀ جمهوری اسلامی با آمریکا و برای مبارزه مردم ایران علیه رژیم اسلامی است. امیدوارم که به مسائل متنوعی که در این ماجرا هست برسیم و راجع به آن صحبت کنیم و اگر هم نشد می‌گذاریم برای هفته‌ های بعد، چونکه این موضوعی نیست که به این سادگی از صحنۀ سیاسی ایران کنار برود، زیرا عواقب بسیار دیرپایی بر اوضاع منطقه و خود ایران خواهد داشت.

منتها قبل از شروع بگویم که هفتۀ گذشته مادر قائدی، خانم حاجیه سجودی که به مادر قائدی معروف بود از مادران خاوران فوت کرد! ایشان مادر صادق قائدی بود که در ۳۱ بهمن ۱۳۶۱ به دست آدمکشان جمهوری اسلامی جانش را از دست داد! مادر جواد قائدی هم بود که او هم در مرداد ۶۲ توسط آدمکشان جمهوری اسلامی همراه با همسرش منیره سادات هاشمی کشته شدند! لازم بود تسلیت بگوییم به خانوادۀ قائدی به ویژه به مرسده قائدی، یکی از بازماندگان این خانوادۀ دهه ها داغدار در ایران!

همچنین بی مناسبت نیست که اشاره کنم به ادامۀ زندانی بودن ۵ نفر از اعضای خانوادۀ پویا بختیاری از جانباختگان اعتراضات آبان ۹۸ که الآن نزدیک ۱۲ روز هست که توسط وزارت اطلاعات دولت روحانی دستگیر شده‌ اند که شامل مادر، پدر، دو عمو و خواهر پویا بختیاری اند! اینها تنها جرمشان این است که خواسته اند که برای فرزندشان که به دست آدمکشان جمهوری اسلامی جانش را از دست داده مراسم سوگواری داشته باشند و اجازه داشته باشند عزاداری کنند برای پسر جوانشان که از دست داده اند. و این موضوعی است که بدقت می خورد به آنچه که الان در ایران در جریان است و نشان دهندۀ برخورد دوگانۀ رژیم است به کشته شدن مردم ایران و کشته شدن قاسم سلیمانی و این محدودیت عزاداری برای بیش از ۱۵۰۰ نفر از مردم ایران که توسط سپاه پاسداران که خود قاسم سلیمانی یکی از فرماندهان بوده کشته شدند. خانوادۀ پویا بختیاری فقط بخاطر اینکه می‌خواستند مراسم سوگواری برای کشته شدن پسرشان داشته باشند دستگیر شدند و الآن در زندانند، اما برای قاسم سلیمانی سه روز عزای عمومی اعلام کرده‌اند که خودش و همقطارانش همین ۱۵۰۰ نفر از مردم را در آبان ماه کشتند و هزاران نفر را دستگیر و شکنجه کرده اند. مردم ایران به این دوگانگی ساختاری جنایتکارانه پایان خواهند داد. این چند روز تمام می‌شود و حرکت جامعه برمی‌گردد به روی روال عادی و بنیادی مبارزۀ مردم ایران با جمهوری اسلامی که محور اصلی موضوع سیاست در ایران است.

و اما بحث بر سر کشته شدن سلیمانی

باید از همین دوپارگی شروع کرد، دوپارگی بین مردم و رژیم و هوادارانش. جامعۀ ایران بیشتر از هر زمانی دوقطبی شده است، یا با رژیم، یا با مردم، بی‌طرف و حد وسط از هیچ حزب و فردی دیگر پذیرفته نیست. به این اعتبار می‌شود گفت که شکاف بین مردم و رژیم پرشدنی نیست. و عده‌ای که از رژیمی ها آرزو داشتند که شاید با کشته شدن قاسم سلیمانی این شکافِ هرروز افزایش یابنده بین مردم و رژیم ترمیم بشود و تخفیفی داده شود با یک شوک روبرو شدند وقتی که عکس‌العمل مردم ایران را نسبت به کشته شدن قاسم سلیمانی و آنهایی که این کشته شدن را محکوم کردند دیدند. آنها از این عکس العمل وحشت کردند و الآن کارشان این شده که به سران رژیم جمهوری اسلامی پیغام و هشدار بدهند که بلاخره بعد از این عزاداری، یک فکری به خاطر این شکاف بکنند که می‌رود جامعه را ببرد به سمتی که جمهوری اسلامی را نابود کند.

چرا اینجوری شد! برای اینکه این تشییع جنازه و سوگواری که برای قاسم سلیمانی به راه انداختند نمک پاشیدن روی زخم باز مردمی است که چند دهه است دنبال پیدا کردن قبر عزیزان شان هستند که در اقصی نقاط کشور مخفیانه توسط جمهوری اسلامی دفن شده‌اند، و به خانواده‌های شان نمی‌گویند که بچه هایشان را کجا دفن کرده اند. این نمک پاشیدن روی زخم کسانی است که هر نقطه از ایران که حدس می زنند عزیزانشان دفن شده‌اند با چنگشان و با دستانشان خاک‌ها را می شکافند که شاید یک نشانی از عزیزانِ از دست رفته شان پیدا کنند، که این کار را هم تازه شبانه و مخفیانه انجام می دهند. مادر قائدی که در اول صحبتم به خانواده اش تسلیت گفتم و هفتۀ پیش فوت کرد، یکی و فقط یکی از ده ها هزار مردمی است و یکی از ده ها هزار مادرانی است که در حسرت یافتن عزیزشان که بتوانند در یک شرایط آزاد برایشان سوگواری کنند فوت کرد در حسرت ماندند! این همان زمینۀ شکافی است که این عزاداری برای قاسم سلیمانی نه تنها ترمیم نمی کند این شکاف بین مردم و رژیم را، بلکه این شکاف را افزایش می‌دهد و مردم داغدار ایران را جریحه دار خواهد کرد و کرد.

و اما بپردازیم به جنبه دیگری از مرگ قاسم سلیمانی

قاسم سلیمانی را عملاً به عنوان فرد دوم رژیم ایران نام می‌برند و برای همین هم کشته شدنش برای رژیم خیلی گران تمام شده است. موضوعی است که تقریباً تمام رسانه و رادیو تلویزیون‌های دنیا دارند راجع به آن حرف می‌زنند و از این نظر دارند مردم را بمباران اطلاعاتی می‌کنند. زیر این بمباران اطلاعاتی، از اینکه چه کسانی او را لو دادند، و از اینکه مدل پهبادی که او را زد چی بوده شروع می‌شود، تا آن مسئلۀ اصلی که باعث این اتفاق شده پنهان بماند. برای جنبش کارگری ایران و برای همۀ کسانی که دارند تلاش می‌کنند که به عمر جمهوری اسلامی پایان بدهند، مسئلۀ اصلی که باعث این اتفاق شده مهمتر است برای تعیین اینکه، در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد و مردم خودشان را برای چه مسائلی آماده بکنند.

بنابراین من تلاش می‌کنم اینجا راجع به آن موضوعی صحبت بکنم و آن بستری صحبت بکنم که اتفاق در آن افتاده که بتواند کمک کند به فهم اصل ماجرا و بعد کمک کند به اینکه اطلاعات عظیمی که راجع به این مساله است را در یک جای درستی قرار بدهد و به روشنی مساله کمک بکند.

درواقع به یک شکلی بپردازیم به عوامل دیرپاتری که کشتن قاسم سلیمانی را ممکن کرد تا بشود همۀ این‌ها  را در این چارچوب بررسی کرد. این موضوع اصلی، خیلی خلاصه و شسته‌ و رفته این است:  ژیم اسلامی دارد نفوذش را و موقعیتش را در داخل و خارج ایران بشکل برگشت ناپذیری از دست می دهد.

این کلید فهم اوضاع در ایران، موقعیت رژیم اسلامی  در منطقه و در جهان است. مدتی است که در لبنان و در عراق دولتهای طرفدار رژیم اسلامی زیر فشار خرد کنندۀ اعتراضات مردم اند و رسما دارند علیه رژیم اسلامی فعالیت می‌کنند، عکس‌های سران رژیم اسلامی را آتش می‌زنند، رسما علیه سران رژیم اسلامی شعار می‌دهند و خواهان کوتاه شدن دست رژیم اسلامی در کشور هایشان هستند. در عراق رسما حمله کردند به مراکز رژیم، و در سوریه رژیم اسلامی جزو بازندگان همۀ تلاشهایی است که کرده، و بعد ترکیه و روسیه جزو برندگانند. به این اعتبار می‌شود گفت که تضعیف موقعیت رژیم اسلامی در منطقه که در ادامۀ تضعیفش در داخل بود کشتن قاسم سلیمانی را ممکن کرد. چون خیلی‌ها می‌گویند چرا الان کشتنش! این‌ها که همیشه امکانش را داشتند. بعضی وقت‌ها نجاتش دادند. هیچوقت موقعیت رژیم اسلامی اینقدر ضعیف نبود نسبت به مردم ایران و نسبت به مردم منطقه که بتواند کشتن او را ممکن کند. الان می‌شود هرکاری را با رژیم اسلامی کرد. الان می‌شد قاسم سلیمانی را کشت و به تهدیدات عمل کرد بخاطر ضعف رژیم اسلامی در داخل و خارج و در منطقه. این کلید فهم و درک کل اتفاقاتی است که دارد روی می دهد.

وقتی که مردم ایران از خیابان‌های ایران فریاد می‌زدند “سوریه را رها کن فکری به حال ما کن”، داشتند علیه سیاست‌های منطقه ای رژیم اسلامی فعالیت می‌کردند، و این را به گوش مردم منطقه می رساندند. مردم منطقه آمدند به خیابان و علیه نظام های خودشان و دولت های خودشان که طرفدار رژیم اسلامی بودند، و یک پیوندی برقرار کردند بین خودشان و مردم ایران علیه رژیم اسلامی. این، موقعیت رژیم اسلامی را در منطقه تضعیف کرد و بعد موقعیت آنرا در داخل ایران تضعیف کرد. پایه‌های ضعیف شدۀ رژیم اسلامی در داخل و خارج و در منطقه باعث شد که آمریکائیها زدن قاسم سلیمانی را ممکن بدانند. زدن قاسم سلیمانی در ادامه روند و یا در میانۀ روند تضعیف رژیم اسلامی بود و آنرا علنی کرد و به تمام دنیا نشان داد. همینطور که در آبان ۹۸ و تقریباً دو سال قبل ترش در دی ماه ۹۶ مبارزات مردم ایران علیه رژیم اسلامی به دنیا اعلام کرد که مردم ایران رژیم اسلامی را نمی‌خواهند. کشته شدن قاسم سلیمانی در واقع مکمل اعتراض مردم ایران به عنوان سمبل تضعیف رژیم اسلامی در داخل و خارج ایران بود. می‌شود گفت کشته شدن قاسم سلیمانی، سمبل و یک نشانۀ علنی و جهانی مرگ و شکست آنچه که خامنه ای به آن عمق استراتژیک می‌گوید است. تشییع  جنازۀ قاسم سلیمانی، در عمل دفن سیاست‌های بی ثمر رژیم اسلامی در منطقه است که برای مردم ایران صدها میلیارد هزینه داشت، و این میلیاردها می‌توانست صرف بهبود سیستم ویران  آموزش و پرورش و بهداشت و درمان مردم ایران بشود.

بنابراین آنچه که در منطقه برای رژیم اسلامی روی داد، یعنی کشتن قاسم سلیمانی، در کنار اعتراضاتی که مردم عراق داشتند و حتی به مراکز رژیم اسلامی در عراق حمله کردند، مکمل نزول موقعیت رژیم اسلامی در داخل ایران بود. این‌ها دو روی یک سکه اند و یک پدیدۀ واحد است. اگر غیر از این بود باید تعجب می‌کردیم. رژیم اسلامی نمی توانست یک رژیم تضعیف شده در داخل باشد ولی همچنان قدر قدرت در خارج و در منطقه بماند. یا بلعکس یک رژیم تضعیف شده در خارج و منطقه نمی‌توانست به آن قدرتمندی در ایران بماند. این دو بهم ربط دارند و هر دو دارند رژیم اسلامی را می برند به سمت پایان عمرش در منطقه و در ایران. مردم منطقه و مردم ایران عملاً دست به دست هم دادند تا این ارتجاع حاکم در ایران را نابود کنند.

اما ماجرا از کجا شروع شد؟

  به دنبال ماه ها اعتراض مردم در لبنان و عراق علیه رژیم اسلامی، خامنه ای مثل مردم تظاهرات کننده در ایران، هم در دی ماه ۹۶ و هم در آبان ماه ۹۸، آنها را عوامل آمریکا و اسرائیل و عربستان صعودی نامید. در همین چارچوب، شاخۀ حزب الله در عراق که صاحبش رژیم اسلامی است به یک مرکز آمریکایی چندین بار حمله کردند ولی آخرینش به یکی از مراکز آمریکا در کردستان عراق حمله کرد و تعدادی را کشت و زخمی کرد، از جمله در این میان یک نفر هم آمریکایی بود. آمریکا در یک اقدام تلافی جویانه به چندین پایگاه عوامل رژیم اسلامی در مرز سوریه و عراق و در عراق حمله کرد و ده‌ها نفر از این‌ها را کشت و زخمی کرد که یک عدۀ شان هم از عوامل و پاسداران رژیم اسلامی بودند. گام بعدی این ماجرا به عنوان تلافی این بود که رژیم عوامل خودش را تحریک کرد که بروند به سفارت آمریکا در منطقۀ سبز بغداد، حمله کنند. و آنهم در منطقه ای که چندین ماه است مردم معترض بغداد نتوانستند به آن نزدیک شوند، و کسان زیادی کشته شدند زیرا دولت عراق نمی‌گذارد کسی به آنجا وارد شود. منتها با دست به یکی کردن عوامل رژیم اسلامی و مسئولان انتظامی آنجا، این آدمها را آزاد کردند که بروند آنجا تا به سفارت آمریکا حمله کنند و بخش‌هایی از آن را بگیرند و بسوزانند به عنوان اقدام تلافی جویانه.

ترامپ این ماجرا را انداخت به گردن رژیم اسلامی. خامنه ای هم که فکر  میکرد ماجرا مثل سابق ادامه دارد یکعده از نیروهایش را جمع کرد دُور و بر خودش، همانهایی را که جای مُهر نماز را روی پیشانی شان خال کوبی کرده اند، و به ترامپ گفت که تو غلط می‌کنی می گویی مسئولیت این کار با رژیم اسلامی است. حضار، که الان حتما دارند برای قاسم سلیمانی گریه می‌کنند، در آن موقع که خامنه ای به ترامپ گفت تو غلط می‌کنی، خندیدند، نمی‌دانستند که چه اتفاقی دارد می افتد. ترامپ تهدیدش را عملی کرد و قاسم سلیمانی را کشت و به جنگ نیابتی پایان داد. قبلاً عوامل و نیروهای طرفدار رژیم در منطقه کارهایی انجام می دادند و رژیم اسلامی می گفت ما نیستیم و اینها مردم هستند. آمریکا به این جنگ نیابتی پایان داد. و مسائل منطقه را وارد یک دور جدیدی کرد به این معنی که دیگر جمهوری اسلامی شبیه قدرتهای بزرگ نیست که عواملی داشته باشد که آنها یک کارهایی انجام دهند و مسئولیتش با رژیم اسلامی نباشد. آن دوره دیگر گذشته و با تضعیف رژیم  اسلامی می‌شود به جای محکوم کردن و مجازات عواملش، خودش را مجازات کرد. الان رژیم اسلامی اینقدر تضعیف شده است که خودش را مجازات کنند و نه عواملش را که قبلاً عواملش را هم مجازات کرده بود. کشتن سلیمانی این عامل منفی را درست کرد برای رژیم اسلامی که الان نیروهای نیابتی دیگر قدرت رژیم اسلامی نیست که نگذارند، بطوری که می‌گفتند جنگها به مرزهای ایران نزدیک بشود. می گفتند اینها قدرت‌های حائلی اند و رژیم اسلامی تلاش می کند که درگیری‌ها دور از مرزها انجام بشود و برای این هست که اینهمه خرج می‌کند و لازم است این کار. الان معلوم شد آنها اگر درگیر باشند مثلاً با آمریکا، آمریکا رژیم اسلامی را می زند. این یک دورۀ جدیدی است. مجازات رژیم اسلامی بخاطر کارهایی که عواملش می کنند یک دوره جدید است و فقط ناشی از موقعیت تضعیف شدۀ رژیم اسلامی در داخل و خارج ایران است. این آن روند برگشت ناپذیر موقعیت رژیم اسلامی است که هرروز تشدید هم می‌شود و این شکاف و تضعیف ادامه پیدا می کند.

و اما چند نکته در جهت ادامۀ تضعیف جمهوری اسلامی

یک – اقتصاد ایران در آستانۀ ورشکستگی است، در آستانۀ فروپاشی است. برای رژیم تنها یک راه وجود دارد اگر بخواهد اوضاع را از آنچه هست بهبود بدهد، و آن تسلیم شدن به خواستۀ آمریکاست تا تحریم ها رفع بشوند. کشته شدن قاسم سلیمانی هر نوع مذاکره با آمریکا برای رفع تحریم ها را تا یک آیندۀ نامعلومی کنار زد. بنابراین از نتایج کشته شدن قاسم سلیمانی ادامۀ ورشستگی و نابودی اقتصاد ایران است و دیگر هیچ نشانه ای وجود ندارد که بتواند این روند را برگرداند. تبادل زندانیان باهم که چند وقت پیش شروع شده بود و همه می‌گفتند که این قدمی است برای راابطه با آمریکا؛ و یا رفتن روحانی به ژاپن برای اینکه حداقل آمریکا موافقت کند که رژیم اسلامی بتواند فقط به ژاپن نفت بفروشد؛ تمام این ماجراها دیگر خارج از دستورند و اینها دیگر موضوعی نیست که حتی رژیم اسلامی بتواند بیان کند. این ما را وارد یک دورۀ جدیدی کرده است.

 باضافه یک نکتۀ مهمتر که باید گذاشت به روز دیگر راجع به آن بحث کرد و آنهم این است که رژیم اسلامی با این موقعیت اقتصادی اصلاً نمی‌تواند قدر قدرت منطقه باشد. داشتن موشک و تهدید اتمی و اتکا به شیعه گری نمی تواند ضامن ادامۀ نفوذ رژیم اسلامی در عمق استراتزیک خامنه ای باشد. اگر چنین بود فاصلۀ قدرت نظامی آمریکا با جریان دوم قدرت نظامی در دنیا آنقدر زیاد است که آمریکا می تواست تنها قدرت جهان باشد. بوش تلاش کرد تا آمریکا با اتکا به قدرت نظامی برترش به جهان یک قطبی برسد و نشد. بنابراین قدرت در منطقه نمی‌تواند یک زیربنا و یک شالودۀ قوی اقتصادی نداشته باشد. این اقتصادی که ایران دارد و این اتفاقی که هرنوع کورسویی را برای اینکه بتواند تحریم ها رفع بشود را با خودش آورده، رژیم اسلامی را در منطقه به زمین خواهد زد.

بحث اینکه چه عواملی میتوانند باعث قدرت منطقه ای شدن یک رژیم بشوند را می‌گذارم برای یک زمان دیگر. ولی همین اقتصاد جمهوری اسلامی باعث کاهش نفوذش در  منطقه خواهد شد.

باضافۀ یک نکتۀ دیگر هم بگویم و آن فرصت سوزی همیشگی رژیم اسلامی است. الان چند روزی است که خیلی‌ها آمده‌اند واسطه شده اند که رژیم اسلامی دست از تهدیداتش بردارد و اقدام‌های تلافی جویانه نکند. اما رژیمها می‌گویند نه. ما فقط می‌خواهیم انتقام بگیریم، و اگر حرفی باشد بعد از انتقام گرفتن است. فرصت سوزی کار همیشگی رژیم اسلامی است، در مورد گروگان های آمریکایی، در مورد جنگ ایران و عراق، همین تحریم ها و در مورد همه چی.

 آخرین نمونه‌اش که الان وقت زیای نداریم، در مورد همین تحریم هاست. ترامپ قبل از اینکه رئیس جمهور بشود دائم علیه برجام حرف می‌زد و می‌گفت که آنها می‌خواهند یک برجام بهتری داشته باشند. وقتی که به قدرت رسید بارها جمهوری اسلامی را دعوت کرد به مذاکره در مورد برجام و بهبودی اش از نظر آنها و یا تحمیل یک چیزهای بیشتری به رژیم اسلامی. طبق معمول تحلیل‌های اشتباهی داشتند نسبت به خودشان، نسبت به جهان و منطقه و  گفتند نه. دلایل شان چه بود؟

همه می دانند، گفتند که این قراردادی جهانی است، آمریکا که نمی‌تواند از آن خارج شود. اگر خارج شود اعتبارش را از دست می‌دهد و در سطح جهانی کسی نمی‌آید که با آمریکا قرارداد ببندد، اما آمریکا خارج شد.  گفتند که کاری از دستش بر نمی‌آید و آمریکا منزوی می‌شود و اروپا که از آمریکا پیروی نکرده است. بعلاوه اینکه اقتصاد مقاومتی خامنه ای که از اقتصاد چیزی سرش نمی‌شود و همۀ حرفهایش اقتصاد مقاومتی است، گفت مقابله می‌کنیم و هرطور شده می‌توانیم نفت مان را بفروشیم. بعداً معلوم شد که همۀ این تحلیل‌ها و پیش‌ بینی ها صد در صد اشتباه بودند و تحریم ها باعث فلج شدن اقتصاد ایران و ورشکست شدن اقتصاد ایران شد. الان به ترامپ می‌گویند تو برگرد به برجام و تحریم ها را بردار تا مذاکره کنیم. خوب شما که می‌خواستی مذاکره کنی چرا اینهمه لطمات زدی به اقتصاد ایران و به مردم ایران که حالا بروی مذاکره کنی! خوب همان اول مذاکره می کردی. شما که اینقدر ادعا دارید می دانید دنیا چه خبر هست و از همه چیز خبر دارید، چرا افتادید به چنین دامی که الان به التماس بیافتید که ترامپ برگردد به برجام تا با او مذاکره بکنید! خب همان روز اول مذاکره می‌کردید و به این هچل نمی افتادید!

به هرحال اینکه تعدادی از کشورها، همین الان راجع به ۱۶ کشور صحبت میکنند، دارند واسطه می‌شوند تا رژیم اسلامی دست از تلافی بردارد و اوضاع را بدتر نکند. رژیم اسلامی هم می‌گوید نه. اینها وارد روندی میشوند که بعدها پشیمان شوند که چرا اینکار را کرده اند، و بعدها التماس کنند که برگردند به آن چیزی که همین الان هست.

و اما مسئله تلافی

مقامات رژیم اسلامی تقریباً همۀ شان دارند از انتقام حرف می زنند. در بین شان اختلاف زیاد هست و ما کاری به این اختلاف‌ شان نداریم. از نظامیان که از اقدام نظامی حرف می‌زنند تا کسانی که می‌گویند خود ایران باید دست به کاری بزند تا کسانی که می‌گویند باید عوامل رژیم اسلامی در منطقه بتوانند کاری بکنند، تا دختر قاسم سلیمانی که گفت حزب الله لبنان کاری بکند. اما موقعیت رژیم اسلامی که همان سیر نزولی قدرت برگشت ناپذیرش در داخل و خارج است، محدودیت‌های عظیمی در مقابل نوع تلافی رژیم گذاشته است. چون هرکاری بکنند به ضرر خودشان تمام می‌شود و هر نوع تلافی کردن صد در صد به ضرر خودشان تمام می شود. چرا؟

یک – اگر بخواهند توسط عواملشان کاری علیه منافع آمریکا یا مراکز آمریکا انجام بدهند و آن را گردن نگیرند و بگذارند به حساب لبنان و حزب الله و غیره، یا حشدالشعبی عراق و غیره و مردمِ به اصطلاح ضد آمریکایی، ترامپ بازی جنگ نیابتی را تمام کرده است. ترامپ اعلام کرده است هر اقدامی هر جا علیه آمریکا باشد اینرا به حساب رژیم اسلامی می‌گذاریم و باید بهایش را بدهد. بنابراین ااین ماجرا کنار رفت. به ویژه و مهمتر این که به دلیل موقعیت رژیم اسلامی که بسیار بسیار شکننده است، این اقدام تلافی جویانه باید خیلی حساب شده باشد. چرا؟

یک – باید زیان بزرگی به آمریکا برساند که دیگر تکرار نکند و هدف تلافی همین هست. اقدامی کنند که برای آمریکا گرانتر تمام بشود که دیگر دست به چنین کاری نزند و دیگر سران سپاه را در کشور دیگری با این پهبادها نزند و اقدامی نکند. این اقدام بزرگ در عین حال که باید آمریکا را از کاری که کرده پشیمان بکند نباید آنقدر بزرگ باشد که آمریکا به وجهه اش بربخورد و بخواهد که این اقدام را تلافی بکند و بعد یک جنگی با رژیم اسلامی شروع بشود. یعنی اقدام تلافی جویانه که باعث پشیمانی آمریکا بشود اما باعث جنگ نشود. پیدا کردن آن اقدام که بتواند همۀ این مشخصات را داشته باشد خیلی خیلی کار سختی هست.

 باضافه یک نکته دیگر هم بگویم تا بروم به سر اینکه چرا اینقدر سخت است.

با کشتن قاسم سلیمانی نزد مردم ایران و منطقه شاخ رژیم شکسته، یعنی معلوم  شد که با  رژیم اسلامی در منطقه می‌شود هر کاری کرد؛ می‌شود نفر دوم نظامش را کشت و رژیم اسلامی کاری از دستش برنمی آید. بنابراین اقدام تلافی جویانه باید نشانۀ قدرت رژیم نزد مردم ایران و منطقه باشد. عمل تلافی جویانه رژیم  اسلامی باید همه این مشخصه ها را داشته باشد. منتها سختی کار این هست که تمام این عوامل، خارج از دست رژیم اسلامی است. چرا؟ ممکن است آن نوع تلافی که از نظر رژیم اسلامی تحریک‌ کننده و بزرگ نیست که برای وجهۀ آمریکا مضر باشد و دست به اقدام تلافی جویانه بزرگ‌تر بزند، از نظر آمریکا درست برعکس باشد. یعنی از نظر رژیم اسلامی اقدامی بزرگ نباشد اما آمریکا بگوید که اتفاقاً بزرگ بود. معیار ارزیابی اینکه این اقدام وجهۀ آمریکا را به زیر سؤال برده و لازم هست که آمریکا را به اقدام تلافی جویانۀ بزرگتری وادار کند، دست رژیم اسلامی نیست بلکه این تصمیم آمریکا و تحلیل آمریکا از این واقعه است و بنابراین از عهده رژیم خارج است.

دومین نکته. رژیم با تبلیغاتش برای انتقام چنان انتظارات عظیمی خلق کرده نزد مردم ایران و منطقه، که اگر آن اقدام، آن انتظاراتی را که خود رژیم خلق کرده را به بار نیاورد به عکس خودش تبدیل می شود. یعنی رژیم اسلامی را شکست‌ خورده نشان می دهد و یک نیروی ضعیف شده نشان می دهند که می‌شود در منطقه و در ایران هر کاری با آن کرد. بنابراین دو تا عامل است که هیچکدامش دست رژیم اسلامی نیست. تلقی آمریکا می‌تواند شبیه تلقی رژیم اسلامی از اقدام تلافی جویانه اش نباشد و ممکن است کاملاً برعکس تصور رژیم اسلامی باشد کما اینکه زدن قاسم سلیمانی خارج از تصور رژیم بود. باضافه، رژیم اسلامی این کار را برای قدرت قدرتی مردم ایران و مردم منطقه می‌خواهد انجام دهد، و این انتظاری که خلق کرده باید مطابق باشد با آن اقدامی که انجام می دهد. ممکن است، و به احتمال بسیار قوی اینجوری خواهد بود، که مردم ایران و مردم منطقه خواهند گفت که این اقدام تلافی جویانه که میگفتی این بود. و نه قدر قدرتی رژیم اسلامی بلکه شکست آنرا نشان بدهد. بنابراین رژیم در یک موقعیت نزول قدرت  قرار دارد و همین نزول قدرت در منطقه و در ایران، کشتن قاسم سلیمانی را ممکن کرد. معضلاتی که برای تلافی کردن دارد نیز نشانه‌هایی از همان نزول قدرتش است و در مخمصه ای قرار گرفته که نمی‌تواند از آن بیرون بیاید. رژیم اسلامی هرکار بکند به ضررش تمام خواهد شد، چه بسوی جنگ برود که بدترین اتفاقی  است که برای مردم ایران روی دهد برای اینکه زیرساختها و مراکز اقتصادی نظامی رژیم اسلامی و مردم ایران توسط ارتش آمریکا به فاصلۀ چند روز نابود خواهد شد.

یک نکته دیگر بگویم راجع به دو قطبی بودن جامعه

 پر نشدن فاصلۀ بین مردم و رژیم اسلامی محور سیاست در ایران است. تظاهرات برای تشییع جنازه قاسم سلیمانی که فیلم هایش را نشان می‌دهند، همه رژیم ها می‌توانند از این چیزها سازمان بدهند، موقتی و زودگذر است. جامعه می رود دوباره به سر اقتصاد و سیاست و نیازهای زندگی اقتصادی و اجتماعی سیاسی‌اش، و دوباره محور همۀ اتفاقات می‌شود، مردم و رژیم اسلامی و مایحتاجشان و مبارزه علیه رژیم اسلامی برای پایان دادن به عمرش.

چرا جامعه دوباره برمی‌گردد به این سمت؟

برای اینکه نشانه هایش را در خود عکس العمل به کشته شدن قاسم سلیمانی هم می بینیم. آنها که به اصطلاح جزو کسانی اند که راجع به مسائل اظهار نظر می‌کنند و مشهور هستند، با محکوم کردن کشتن قاسم سلیمانی چنان با خشم و غضب مردم روبرو شدند که مجبور شدند یک دلایل مخففه برای کارشان بیاورند. اینها که در ایران برای اولین بار دارد اتفاق می‌افتد، یک دوقطبی بر سر مرگ یکی از سران رژیم جمهوری اسلامی است، و این نشان می‌دهد که آنچه که به اصطلاح زیربنای جامعۀ ایران را می‌سازد و مرکز تحول جامعۀ ایران خواهد بود همان دوقطبی رژیم و مردم ایران است. عده ای گفته‌ اند که هوادار رژیم نیستند و با جانباختگان مردم در آبان ماه هم همدردی کردند و محکوم کردن کشتن قاسم سلیمانی بمعنی حمایت از رژیم نیست. این باصطلاح محکوم کردن‌ها برای رژیم از صد تا فحش هم بدتر است. یک عده‌ای  با ده‌ها اما و اگر  مخففه کشته شدن قاسم سلیمانی را محکوم کردند! عده‌ای هم که تعدادشان کم نیست و جزو نابیناترین ها در دیدن اوضاع ایران هستند، می‌گویند که کشتن قاسم سلیمانی را محکوم کردند چون او نقش داشته در شکست داعش. یکی از اینها پرویز پرستویی عکس یک داعش را گذاشته در صفحات مجازی که دارد سر یکی را می‌برد. پرستویی گفته کشتن قاسم سلیمانی را  محکوم کرده برای اینکه چنین اتفاقی در تهران نیافتد. ایشان جزو نابیناترین آدمهادر دیدن اوضاع ایران است که حرف می زند.

این‌ها و امثالهم علیه داعش نیستند. اینها حامیان داعش شیعه اند علیه داعش سنی. اگر آن آدمکشی و سربریدن به ایران نیامده بخاطر قاسم سلیمانی نبوده که رفته با داعش سنی جنگیده است. بخاطر مردم ایران است که اجازه ندادند جمهوری اسلامی در این ۴۰ سال این کارها را انجام بدهد و پشیمانش کردند. مثلاً اگر رژیم جمهوری اسلامی مردم را در خیابان‌ها سر نبریده به این خاطر هست که نتوانسته و نه اینکه نخواسته بود. بعد هم به دار زدن مردم در ملع عام توسط جرثقیل ها توسط داعش شیعه عیبی ندارد اما اگر داعش سنی در ملع عام سر می‌برد،  بد است! یعنی به دار زدن مردم در ملع عام توسط داعش شیعه اشکالی دارند اما سربریدن مردم توسط داعش سنی اشکال دارد! سنگساز مردم در ملع عام که در اول انقلاب شروع شد توسط داعش شیعه هیچ اشکالی نداشت اما توسط داعش سنی اشکال دارد! در همین اعتراضات آبان یک نفر آدمکش داعش شیعه را آوردند به تلویزیون و او با استناد به قرآن گفت که با کسانی که تظاهرات کردند علیه جمهوری اسلامی باید چه اعمال شنیعی انجام شود. با استناد به قرآن و با استناد به آنچه که داعش شیعۀ حاکم بر ایران به آن معتقد است می‌گفت دست چپش را با با پای راستش باید قطع کرد و چه بلایی سرش بیاورند. کسانی که بخاطر تمام فجایع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در این۴۰ سال تظاهرات کردند علیه جمهوری اسلامی چنان عکس العملی نسبت به این آدمکش حرفه‌ای داعش شیعه نشان دادند که بساطشان را جمع کردند و رفتند. اگر مردم ایران نبودند این دست و پا قطع کردن ها را در خیابان‌های ایران انجام می‌دادند. این مردم ایرانند که نگذاشتند این جنایت ها در ایران اتفاق بیافتد. خود روحانی در تبلیغات انتخاباتی اش گفت که این‌ها می‌خواستند پیاده روها را زنانه مردانه کنند.

 بنابراین اینکه یک عده‌ای رفتند پشت مخالفت قاسم سلیمانی در جنگ با داعش سنی، که این وقایع در ایران اتفاق نیافتد، جزو نابیناترین ها آدمها در امور ایران هستند. آیا اینها نمی‌دانند که مردم ایران کاری کرده اند که رژیم اسلامی این کارهای شنیع را در ملع عام نمی‌تواند انجام دهد اما در زندان انجام می‌دهد. در زندان ها بدترین رفتارها را با مردم معترض انجام می دهند، و الان دیگر همه از آن مطلعند. بنابراین اگر کسی مخالف رفتار داعشی است باید بایستد در کنار مردم ایران علیه داعش شیعه که ۴۰ سال است که در ایران حاکم است.

باضافه، قاسم سلیمانی یکی از رهبران سپاه پاسداران است. برخلاف رضا پهلوی که می‌خواهد سپاه پاسداران را تطهیر کند و او را به یک نیروی نظامی محدود بکند، سپاه پاسداران یک سازمان نظامی، سیاسی، اقتصادی، و قاچاقچی است که بر ایران مسلطند. نیرویی که به ایران مسلط هست سپاه پاسداران است. رژیم ملاشاهی با اتکا به سپاه پاسداران مانده بر سر کار. اینها اگر مانده اند بر سر کار، بخاطر ظرفیت بی نهایت سپاه پاسداران در آدمکشی و جنایت است. اینها سازمان اطلاعاتی خودشان را دارند که محیط زیستی ها را به جرم جاسوسی دستگیر کردند و یکی از آنان را کشتند اما سازمان اطلاعات بغلی اش که دست روحانی است می‌گفت آنها جاسوس نیستند. اینها حتی به حرف وزارت اطلاعات روحانی هم گوش نمی دهند. این سازمان جنایت که مسئول اصلی توریع مواد مخدر در ایران است و بقول کروبی بیش از ۶۰ اسکله دارند و هر قاچاقی را بخواهد وارد ایران می کند و اختاپوسی هست که افتاده رو اقتصاد ایران. این نیروی اصلی حاکم بر ایران است و مخالف داعش نیست. هر فسق و فجوری در این کشور یک سرش دست سپاه است. اینها در زندان اوین  یک بخش هایی دارند که رئیس زندان اوین نمی‌تواند برود داخل آن. تقلیل دادن قاسم سلیمانی به کسی که مخالف داعش بوده و علیه داعش جنگیده تا رفتار داعشی نیاید به ایران، این تطهیر سپاه پاسداران است. و پنهان کردنش از مردمی که اینها را شناخته اند، بی اثر است و مردم می‌دانند که سپاه پاسداران چه نقشی دارد در این کشور.

و اما چند نکته دیگر خیلی کوتاه بگویم که وقت زیادی نداریم

 جمهوری اسلامی دائم می‌گوید که آمریکا با زدن قاسم سلیمانی در بغداد استقلال و حق حاکمیت مردم عراق را زیر پا گذاشته است. اینها یکجوری صحبت می‌کنند که انگار که دولت طرفدار جمهوری اسلامی در عراق با انقلاب سر کار آمده است! خود آمریکایی اینها را سر کار آوردند. این آمریکا که شما می‌گویید باید حاکمیت مردم عراق و حاکمیت عراق و مرزهایش را به رسمیت بشناسد، اگر این کار را کرده بود که صدام بر سر کار بود. آمریکایی ها همۀ اینها را گذاشتند زیر پا و برخلاف تمام مخالفت های جهانی، رفتند رژیم صدام را سرنگون کردند و دوستان رژیم اسلامی قدرت گرفتند. این‌ها یکجوری حرف می‌زنند که انگار با انقلاب مردم سر کار آمده‌اند. این دولتی که الان سر کار است و مجلس آن گفته آمریکا باید بیرون برود، اگر آمریکا نبود الان اصلا کجا بودند. این‌ها در ایران داشتند لابد می چریدند دیگه. اینها را خود آمریکا آورده سر کار و آمریکا است که ضامن تقسیم قدرت در بین سه قسمتی است که در عراق است. آمریکا بود که تقسیم عراق را به ملت‌ها و مذاهب و قوم های مختلف ساختاری کرد، جدایی شیعه و سنی و کُرد را در قانون اساسی عراق ساختاری کرد. و آمریکا ضامن ادامه دار بودن این سه بخش باهم است. تضعیف موقعیت آمریکا در عراق ممکن است که برای رژیم اسلامی و برای جریانات شیعه در عراق موفقیتی باشد ولی یکپارچگی عراق را در معرض خطر جدی قرار خواهد داد. به ویژه اگر آمریکا برود به کردستان عراق، رژیم  اسلامی چکار می‌خواهد بکند! اینها چیزی نیست که رژیم اسلامی به اصطلاح بتواند بر سرش هیاهو کند و اینرا به عنوان یک پیروزی خودش جلوه بدهد. همین تعداد کسانی که امروز رأی دادند به خروج آمریکا از عراق، اگر آمریکا نبود اصلاً سر کار نبودند. بعلاوه تعدادشان شکننده است چون فقط یک بخش از سه بخشی است که قدرت بین آنها تقسیم شده است. این توازن قوای واقعی جامعه عراق را نمایندگی نمی کند و بنابراین اجرایش بسیار دشوار خواهد بود.

و نکته بعد را بگویم تمامش کنم.

همین امروز بالاخره جمهوری اسلامی تصمیم گرفت که عملا از برجام خارج شود و فقط فعالیت‌هایش را نگهداشت زیر نظارت آژانس بین المللی اتمی سازمان ملل. این، بازهم در چارچوب موقعیت چند سرباخت رژیم اسلامی است. ادامه‌ اش به سمت بردن پرونده اتمی رژیم اسلامی، طی چند مرحله‌ای به شورای امنیت سازمان ملل است تا تمام تحریم های جهانی برگردد. تمام تحلیل‌هایی که رژیم اسلامی داشت که تحریم های آمریکا هیچ کاری نمی‌کند غلط بود. تحریم های آمریکا جمهوری اسلامی را قدم به قدم برد به سمتی که خودش داوطلبانه برای اقدام تلافی جویانه از برجام بیاید بیرون. اکنون میتوانند دوباره رژیم اسلامی را ببرند زیر بند ۷ قوانین سازمان ملل، که خطری است برای امنیت و صلح جهانی و محکومش کنند و تحریم ها برگردند. بنظر می‌رسد که رژیم اسلامی از اینکه می‌تواند در منطقه نفوذ داشته باشد و اینکه بتواند در میان مردم ایران پایه داشته باشد گذشته است، و خودش هم این را می داند. بنابراین آنچه که برایش مهم شده حفظ قدرتش به هر قیمت است. منتها آنچه که دارد اتفاق می‌افتد روند تضعیف قدرت جمهوری اسلامی در میان مردم ایران و خارج کشور است و دارد رژیم اسلامی را به پایان راهش و پایان عمرش نزدیک می کند.

صحبت‌هایم را تمام می‌کنم و دیگر وقت زیادی نداریم و با تشکر از توجه تان. امیدوارم که مسائل بیشتری که مطرح کردم در هفته‌های آینده بتوانم بیشتر راجع به آن‌ها صححبت بکنم. و فرصتی داشته باشیم و بپردازیم به وقایع مهمی که در ۱۶ آذر اتفاق افتاد. مرسی ممنون از توجه تان.

——————–

لینک برنامه تلویزیون “به پیش” به نام “مرگ سلیمانی؛ دفن عمق استراتژیک خامنه‌ای” که روز ۱۷ دیماه ۱۳۹۸ برابر با هفتم ژانویه ۲۰۲۰ ساعت ۹ شب به وقت ایران از تلویزیون “به پیش” پخش شد:

https://www.youtube.com/watch?v=qctoHmUYf3A