”جنبش سرنگونی، انقلاب کارگری و جدال آلترناتیوها‟

”جنبش سرنگونی، انقلاب کارگری و جدال آلترناتیوها‟

اخیرا محمد آسنگران یک نوشته طولانى تحت عنوان بالا منتشر کرده است که بنظر میرسد در آن بیش از اینکه نظرات منسجمى را بیان کند بیشتر ابهامات و ناروشنى هاى خود را مطرح کرده است.  ولى نکته اى را که میشود ”در میان سطور‟ نوشته ایشان، و یا بقول خود ایشان، از ”لابلاى گفته ها و نوشته‟ ها دریافت، این است که باید آکسیونهاى خیابانى را به مکانى براى نمایش ”جنگ چپ و راست‟ تبدیل کرد.  این نکته در ادامه بحث روشن خواهد شد.  من در این نوشته تلاش میکنم برخى جنبه هاى سیاستهاى تاکنون شناخته شده حزب کمونیست کارگرى را در برخورد به جنبش سرنگوى جارى در ایران و انقلاب در حال تکوین در جزئیات بیشترى توضیح بدهم  و فرق این سیاست را با آنچه که از ”میان سطور‟  و از ”لابلاى گفته ها و نوشته‟ هاى اینچنینى میشود فهمید، نشان دهم.

در دومین پاراگراف نوشته اش محمد آسنگران میگوید: ”طبیعی است که هر حرکت توده ای در خیابان که بخواهد حکومت یا دولتی را سرنگون کند ترکیبی از همه اقشار جامعه است که هر کدام به دلایل متفاوت و با افق و آرزوهای متفاوتی وارد آن جنبش میشوند. هنگامیکه نارضایتی عمومی از یک حکومت به جایی میرسد که بخواهد آنرا سرنگون کند، توده مردم از طبقات و اقشار مختلف که هرکدام از منظر خود مطالباتی دارند وارد این جنبش میشوند. بنابر این در چنین شرایطی نارضایتی عمومی و همگانی است. در واقع این جنبش سرنگونی طلبانه همگانی را ژورنالیسم امروز”انقلاب” خطاب میکند.

اینجا سوالى که میتواند مطرح شود این است که آیا اگر چنین جنبشى، که همگانى است، بتواند به هدفش برسد، یعنى حکومت را سرنگون کند، آیا ایشان اسم این تحول را انقلاب خواهند گذاشت یا نه؟  بنظر میرسد که محمد آسنگران از انقلاب نامیدن چنین تحولى طفره میرود و میگوید که این ژورنالیسم امروزى است که آنرا انقلاب خطاب میکند.  شاید اینجا محمد آسنگران بگوید که او جنبش سرنگونى را انقلاب نمیداند.  ولى وقتى در ادامه نوشته اش در میان نمونه هایى که ”ژورنالیسم امروز‟ آنها را ”انقلاب‟ خطاب میکند، انقلاب ۵۷ هم یکى از این نمونه ها مورد اشاره قرار میگیرد دیگر معلوم میشود که محمد آسنگران انقلابات ”همگانى‟ را، بخاطر همگانى بودنشان، انقلاب نمیداند.  انقلاب از نظر ایشان نه یک حرکت یا جنبش همگانى توده اى با شعارهاى سرنگونى طلبانه، با شعارهاى نفى گرایانه و با هدف سرنگون کردن یک حکومت، بلکه حرکتى است که در آن فقط  ”کارگران‟ شرکت داشته باشند و شعارهایش هم شعارهاى ”اثباتى‟ مثل ”مرگ بر کار مزدى‟، مرگ بر سرمایه دار‟، ”مرگ بر استثمار‟، ”مرگ بر نئولیبرالیسم‟ و ”زنده باد سوسیالیسم‟ باشد.  و اگر انقلابى که، به هر دلیلى، حتى بدلیل عدم شرکت کمونیستها در آن، شکست بخورد، از نظر محمد آسنگران نباید به آن حرکت را انقلاب نامید.  معنى دیگر حرف آسنگران این است که ”انقلاب‟ چیز مقدسى است و اگر حرکتى شکست خورد نباید اسم انقلاب را به آن حرکت داد.  براى اثبات این نکته خواننده را رجوع میدهم به قسمت آخر همین پاراگراف که میگویند: ”همچنانکته نوشتند  انقلابات در کشورهای بلوک شرق‟، ”انقلابات بهار عربی‟، ”انقلاب اسلامی در ایران‟ و… به همین سیاق آنرا انقلاب همگانی هم میگویند. اما این اسم از منظر مارکسیستی نادقیق و نادرست است.

در این چند جمله محمد آسنگران معلوم نیست چه میگوید.  کدام اسم از ”منظر مارکسیستى‟ نادقیق است؟ اگر منظور ایشان از تقسیم بندى انقلابات نه بر اساس خواستها و مسایلى که هر کدام از آنها براى جوابگویى به آن مسایل براه افتاده است بلکه بر اساس جغرافیا و محل وقوع آنها است، مثل ”انقلابات عربى‟ در کشورهىا شمال آفریقا، ”انقلابات  مخملى‟ در کشورهاى بلوک شرق و یا انقلاب ۵۷ را ”انقلاب اسلامى‟ نامیدن باشد من وارد جدل با او نخواهم شد که این نامگذاریها ”ژورنالیستى‟ است یا نیست.  ولى سئوال من اینجا از آسنگران این است که اگر آن جنبش سرنگونى، که قبول دارى همگانى است، به هدفش برسد و حکومت را سرنگون کند، آیا در آنصورت یک انقلاب اتفاق افتاده است یا نه؟ آیا شما اسم آن تحول را انقلاب خواهید گذاشت یا، بخاطر همگانى بودنش، واقعیت اتفاق افتاده را انقلاب نخواهید نامید؟

زیرا ما در دنیایی که مناسبات تولیدی سرمایه داری همه جوانب آنرا به هم تنیده است فقط میتوانیم شاهد جنبشهای مطالباتی و عرصه ای، جنبشهای سرنگونی طلبانه برای اصلاحات و تحولات معینی در چهار چوب مناسبات سرمایه داری یا انقلاب کارگری و سوسیالیستی باشیم. بنابر این در این عصر انقلاب همگانی که قبلا آنرا انقلاب دمکراتیک یا بورژوا دمکراتیک میگفتند و بعدا انقلاب سوسیالیستی نداریم. انقلاب دو مرحله ای نداریم.

چه شد؟؟!! جنبشهاى سرنگونى طلبانه براى اصلاحات و تحولات معین؟! اگر هدف جنبشى ایجاد اصلاحات معینى باشد چرا باید اسم آن را جنبش سرنگونى گذاشت.  میشود اسمش را جنبش افزایش دستمزد، جنبش کاهش ساعات کار، جنبش رفع تبعیض جنسیتى، جنبش حفظ محیط زیست و یا هر جنبش دیگرى گذاشت.  هیچ جنبشى که براى اصلاحات و تحولات معین راه میافتد سرنگونى طلابانه نیست.  ولى هر جنبش سرنگونى طلبانه براى ایجاد تحولى شروع میشود و لى آن تحولى که این جنبش دنبال میکند نه تحمیل اصلاحات یا تحولات معین به حکومت یا سیستم موجود بلکه سرنگون کردن یک حکومت و یک رژیم سیاسى معین است.  و بهیمن دلیل به آن گفته میشود جنبش سرنگونى. اسم این جنبش روى خودش است.  و اگر این جنبش به مرحله اى برسد که بتواند هدف خود را تحقق بخشد، یعنى حکومت را سرنگون کند، عملا به این معنى است که انقلاب تحقق پیدا کرده است و این انقلاب یک انقلاب همگانى است و همگانى بودن انقلاب ربطى به ”دو مرحله اى بودن انقلاب‟ ندارد.  گویا چون انقلاب همگانى است پس لزوما باید دو مرحله اى شود.  اگر کمونیستها بتوانند رهبرى انقلاب همگانى را بدست بگیرند و آنرا به پیروزى برسانند در همان قدم اول برنامه هاى سوسیالیستى خود را به اجرا خواهند گذاشت.  و به این معنى انقلاب دیگر نه ”دو مرحله اى‟ بلکه یک مرحله اى و سوسیالیستى خواهد بود.  ولى اگر کمونیستها نتوانند، و یا، بدتر از آن، نخواهند هدایت و رهبرى چنین انقلابى را، به بهانه همگانى بودنش، بدست گیرند، دیگر حرفى از حتى انقلاب ”دو مرحله اى‟ هم در میان نخواهد بود.  انقلاب بعدى، اگر در کار باشد، ۴۰ یا ۵۰ سال بعد اتفاق خواهد افتاد که آن هم همگانى خواهد بود.  و اگر کمونیستها باز هم به خاطر ”همگانى‟ بودنش از تلاش براى هدایت و رهبرى اش عقب بکشند، آن انقلاب هم به سوسیالیسم منجر نخواهد شد.

و در جواب این استدلال آسنگران که میگوید: ”از بعد از انقلاب اکتبر تا کنون همه ”انقلابات‟ همگانی یا همان جنبشهای سرنگونی طلبانه هیچ کدام به انقلاب سوسیالیستی و کارگری منجر نشده اند.‟ لازم میدانم بگویم که دلیل اینکه هیچکدام از این انقلابات به انقلاب سوسیالیستى منجر نشدند این نبود که این انقلابات همگانى بوده اند. بلکه دلیل اش این بوده که سوسیالیستها نتوانستند رهبرى این انقلابات را بدست بگیرند.

بنظر میرسد که محمد آسنگران قبول دارد که احزاب کمونیستى میتوانند جنبشهاى سرنگونى را، که بنا به تعریف خود او، همگانى هستند، به پیروزى برسانند. ”اما در جوامعی که احزاب کمونیستی بتوانند نقش رهبری کننده و قدرتمندی در جنبشهای سرنگونی طلبانه داشته باشند، شانس اینرا دارند که بتوانند با کسب قدرت سیاسی انقلاب سوسیالیستی را به سرانجام برسانند.‟  ولى وقتیکه هم او ادامه میدهد:  ”به میدان آمدن توده اهالی به خیابان برای مطالباتشان الزاما به انقلاب منجر نمیشود. حتی اگر به انقلاب منجر بشود الزاما مترقی و انقلابی نخواهد بود.‟ (خط تاکید از من است) این سئوال پیش میاید که آیا حتى اگر کمونیستها در راس این انقلاب باشند باز هم آن انقلاب مترقى نخواهد بود؟  نکته دیگرى که در اینجا لازم میدانم به آن اشاره کنم این است که معلوم است که ”به میدان آمدن توده اهالى به خیابان براى مطالباتشان الزاما به انقلاب منجر نمیشود.‟  براى اینکه هدف آن ”توده اهالى به خیابان آمده‟ سرنگونى حکومت نیست تا به انقلاب منجر بشود یا نشود.  و بزبان دیگر، ”به میدان آمدن توده اهالى به خیابان براى مطالباتشان‟ تنها زمانى به انقلاب منجر میشود که مضمون آن مطالبات سرنگونى طلبانه باشد و یا اینکه ناممکن بودن تحقق آن مطالبات در چهار چوب سیستم موجود و با وجود حکومت موجود روشن و مسجل باشد.  دقیقا مثل شرایط امروز ایران.  همه تجمعات توده اى و همه ”به میدان آمدن توده اهالى به خیابان براى مطالباتشان‟ سرنگونى طلبانه اند حتى اگر در سرلوحه هیچکدام از این تجمعات شعارى مبنى بر سرنگونى حکومت بچشم نخورد.   و اگر این ”به میدان آمدن توده اهالى به خیابان‟ به انقلاب منجر شود، مترقى بودن یا نبود آن انقلاب، یا بعبارت درست تر، منجر شدن یا نشدن آن انقلاب به اجراى اصلاحات و تغییرات اساسى در زندگى مردم و حتى طول و عرض این اصلاحات و تغییرات کاملا به این بستگى دارد که چه حزبى با چه برنامه سیاسى اى رهبرى آن انقلاب را در دست داشته باشد.

بنابر این در میان دهها حالات متفاوت که هر جنبش سرنگونی طلبانه ای میتواند به خود بگیرد فقط در یک مورد و در یک حالت انقلاب اجتماعی یا انقلاب کارگری میتواند شکل بگیرد. این حالت وقتی اتفاق میفتد که یک حزب کمونیستی یا جریان خاصی که افق کمونیستی را نمایندگی کند، توانسته باشد بخش قابل توجهی از جنبش سرنگونی را با افق رادیکال و بنیادی به منظور متحول کردن سیستم حکومتی و نظام اقتصادی با خود همراه کرده باشد.

اگر منظورمحمد سنگران از ”همراه کردن بخش قابل توجهى از جنبش سرنگونى با افق کمونسیتى‟ تامین رهبرى کمونیستى بر انقلاب همگانى است، و یا رهبرى کردن انقلاب همگانى از طرف یک حزب کمونیست، باید بگویم که این سیاست رسما اعلام شده حزب کمونیست کارگرى است و این حزب مشغول این کار است.  ولى اگر منظور ایشان کمونیست کردن ”بخش قابل توجهى از جنبش سرنگونى‟ است، در این صورت اولا سوال خواهد شد که منظورشان از ”بخش قابل توجه‟ چیست؟ ۱۰ درصد؟ ۳۰، ۵۰، ۷۰ یا ۹۰ درصد؟  ثانیا گفته خواهد شد که اگر حزب کمونسیت کارگرى بتواند رهبرى همین جنبش سرنگونى همگانى را، که در حال تحول به یک انقلاب همگانى است، بدست بگیرد، این به این معنى است که این حزب نه تنها توانسته است ‌”بخش قابل توجهى از جنبش سرنگونى‟ را، بلکه کل جنبش سرنگونى را و بعبارت دیگر یک انقلاب عظیم توده اى را، یک انقلاب همگانى را، با ”افق رادیکال و بنیادى خود‟ همراه کند.  بعبارت دیگر، همراه کردن ”بخش قابل توجهى از جنبش سرنگونى با افق رادیکال و بنیادى‟ حزب از کانال تامین رهبرى همین انقلاب همگانى میگذرد و نه بر عکس.

در بررسى چند نمونه تاریخی، محمد آسنگران به تحولات در کشورهاى اروپاى شرقى، تحولات عراق و انقلاب ۵۷ ایران میپردازد.  من اینجا نمیخواهم وارد بحث در مورد تحولات در کشورهاى اروپاى شرقى و عراق بشوم.  ولى تا آنجا که به انقلاب ۵۷ و انقلابى که امروز در ایران در حال تکوین است، برمیگردد باید به نکاتى اشاره کنم.

از لابلاى گفته ها و نوشته هاى محمد آسنگران میشود چنین برداشت کرد که ایشان وقتى در رابطه با انقلاب و مسائل انقلاب و ”جدال چپ و راست‟ حرف میزند تفاوت هاى برجسته این دو دوره را از مد نظر دور میکند.  به این خاطر میخواهم به جنبه هایى از شباهت ها و تفاوتهاى این دو دوره اشار کنم.  ولى قبل از آن، لازم میدانم به اطلاع ایشان و دیگر کسانى که داراى نظرات مشابهى هستند برسانم که در سال ۵۷ هم ”جدال چپ و راست‟ جریان داشت.  منظورم از چپ نه احزاب و سازمانهایى که به اسم چپ شناخته میشدند، بلکه کمونیستهایى است که هم تعدادشان کم بود و هم پراکنده بودند و صدایشان به جایى نمیرسید. (البته نه در شکل و شمایلى که امروز شاهدش هستیم) این جدال در خیابانها بشکل طرح شعارهاى متفاوت و در نوشته ها بشکل بحثهاى اثباتى در مورد ماهیت ارتجاعى خمینى و طرح اش جریان داشت.  منتها این صدا چنان ضعیف و چنان پراکنده بود که نه تنها در آن زمان بگوش کسى نرسید و نمیتوانست برسد و زیر دیگر شعارها ناپدید شد، بلکه امروز هم وجود چنان صداى متفاوتى در ن انقلاب کاملا انکار میشود و چنین تصویر داده میشود که همه مردم در ایران خواهان ”انقلاب اسلامى‟ و مدافع رهبرى خمینى بر انقلاب بودند.  بعبارت دیگر در انقلاب ۵۷  راه حل سوسیالیستى معضلات مردم طرح نشد.  ولى رجسته ترین شباهت انقلاب در حال تکوین با انقلاب ۵۷ در همگانى بودن آنهاست.  ولى فرق برجسته این دو دوره در این است که در سال ۵۷ راست مسلط بود و چپ خیلى ضعیف و پراکنده، ولى امروز این رابطه عوض شده است.  امروز چپ در جامعه قوى است و ”شانس‟ پیروزى اش بیشتر، و راست در جامعه ضعیف است و ”شانس‟ پیروزى اش کمتر.  من به فاکتورهایى در این زمینه اشاره میکنم.

– اولین تفاوت برجسته انقلاب علیه حکومت پهلوى و انقلاب علیه حکومت اسلامى در شرایط کاملا متفاوت زمانى است.  در این ۴۰ سال، وسایل ارتباط جمعى چنان گسترش پیدا کرده که همه مردم امکان دسترسى به همه اطلاعات لازم براى تصمیم گیرى در مورد زندگى شان را دارند.  همه مردم ایران، همچنانکه مردم جهان، بطور زنده در جریان پیشرفتهاى علمى، فنى و فرهنگى قرار دارند.  این دستآوردها امکان در خفقان و ترس و بیخبرى نگهداشتن جامعه را از حاکمین و جریانهاى راست سلب کرده است.

– اگر در قبل از انقلاب ۵۷ راه حل سوسیالیستى معضلات مردم طرح نشده بود و هنوز توهم به ”بورژوازى ملى و مترقى‟ و توهم به ”راه حل اسلامى‟  در جامعه ایران موج میزد، اکنون این توهمات دود شده و به هوا رفته است.

– روحیه ضد سرمایه‌داری و ضد تقسیمات طبقاتی، روحیات ضد تبعیضات جنسی، زبانی, مذهبی و ضدیت با هر نوع تفکرات تفرقه افکنانه چندین و چندین برابر بیشتر از دوره ۵۷، در بین مردم گسترش یافته است.

– طبقه کارگر ایران رهبرانی کاردان، سوسیالیست و دارای آگاهی همه جانبه به منافع طبقاتی خود از خود بیرون داده و به جامعه معرفی کرده است.  رهبرانی که خود را ناجیان کل جامعه معرفی میکنند و با اعتماد بنفس، شکل دیگری از سازمان اجتماعی و اداری جامعه، اداره شورایی جامعه را مطرح میکنند.

– اگر کمونیسم در ایران در دهه هاى ۵۰ و ۶۰ شمسى با حزب توده و سازمان فدائیان شناخته میشد، کمونیسم در ایران امروز با حزب کمونیست کارگری شناخته میشود.

– اگر حزب چپ آن دوره نماینده بورژوازی ”ملی و مترقی‟ و نماینده آمال و آرزوهای جنبش ضد امپریالیستی بود، حزب چپ این دوره بعنوان حزب کارگران ایران و نماینده آمال و آرزوهای آزادی خواهانه و برابری طلبانه طبقه کارگر و نماینده آمال و آرزوهاى توده هاى میلیونى مردم و مدافع آزادى کل جامعه از همه مشقات موجود شناخته شده است.

– اگر مدرنیسم در انقلاب ۵۷ نمایندگی نشد بلکه با برچسب ”غربزدگی‟ به حاشیه رانده شد، جنبش آزادی خواهی و برابری طلبی امروز با مدرنیسم عجین شده است.  و اگر خصلت نمای چپ آن دوره شرق زدگی، اسلام پناهی و ضد امپریالیستى بود، مدرنیسم، ضد دین و طرفدار فرهنگ مدرن غربی بودن خصلت نمای کمونیسم امروز ایران است.

– اگر مبارزه برای آزادی زن از طرف بستر اصلی چپ در انقلاب ۵۷ ”فرعی‟ قلمداد شد و به حاشیه رفت، بستر اصلی کمونیسم در ایران امروز پرچم آزادی زن را برافراشته نگهداشته و انقلاب آتی ایران را بطور سمبولیک انقلاب زنانه نامیده است.

– اگر در سال ۵۷ اغلب رهبران کارگرى زیر نفوذ حزب توده بودند یا مجاهد و فدایى، که همه جزو جنبش ”ضد امپریالیستى‟ بودند؛ جنبشى که یک سرش خمیمى بود و سر دیگرش احزاب و سازمانهاى نامبرده، امروز رهبران جنبش کارگرى نه زیر نفوذ جنبش ضد اپریالیستى بلکه زیر نفوذ آرمانهاى آزادیخوانه و برابرى طلبانه و سوسیالیستى هستند.

– اگر در سال ۵۷ ”اپوزیسیون‟ راست ”رهبرى‟ انقلاب را بدست گرفت، امروز چپ دارد جنبش سرنگونى را بطرف پیروزى هدایت میکند و راست ”قدرت چشم گیرى‟ در هدایت این جنبش نیست.

– و نکته آخر، ولی نه آخرین نکته، این است که اگر کمونیسم حقیقی، یعنی کمونیسمی که اعتراض کارگران علیه استثمار و علیه کار مزدی است، کمونیسمی که صدای محرومان علیه فقر و نابرابری است، کمونیسمی که صدای آزادیخواهان و برابری طلبان است، کمونیسمی که صدای آزادیخواهی زنان و صدای اعتراض آنها علیه تبعیض است،  نتوانست خود را در یک حزب واحد متشکل کند و مدعی رهبری انقلاب ۵۷ شود و بدین ترتیب میدان برای عروج جنبش اسلامی در نقش رهبری آن انقلاب باز تر شد، اکنون کمونیسم کارگری، که با ضد نظام سرمایه‌داری بودنش، با مدافع بى چون و چراى آزادی زن بودنش، با سکولاریسم و مدرنیسم و ضد اسلام و ضد اسلام سیاسی بودنش، با ضد اعدام بودنش، با مخالفتش با هرگونه ستم و تبعیض و طرفدار آزادیهاى بى قید و شرط بیان و تشکل بودنش و با مصمم بودنش در سرنگونی جمهوری اسلامی بقدرت انقلاب مردم و بدست گرفتن قدرت سیاسى و سازمان دادن یک حکومت شورایی و ساختن یک جامعه آزاد، برابر، مرفه و انسانی شناخته شده است، آری چنین حزبی، در حال سازماندهی و هدایت انقلاب علیه حکومت اسلامی سرمایه‌داران و در حال بازی کردن نقش رهبر این انقلاب است.  چپ باید بتواند از این موقعیت استفاده کند.  اگر چپ خود را هنوز در همان موقعیتى ببیند که در سال ۵۷ بود، این یعنى اعلام باخت.  و متاسفانه از لابلاى نوشته محمد آسنگران چنین برمیاید که ایشان موقعیت واقعى چپ را در جامعه ایران امروز تشخیص نمیدهد. او میگوید: ”جدال آلترناتیوها تا کف خیابان و با سر دادن شعارهای متضاد و متفاوت گسترش یافته است.‟ او ادامه میدهد: ” این یکی از مهمترین تحولات و تفاوتها در سیاست ایران امروز است. زیرا نه راست توهمی به چپ دارد و نه چپ توهمی نسبت به راست دارد. جنبش کارگری که اکنون جنبش اکثریت مردم تحت ستم و گرسنه باید گفت یک بار دیگر دچار توهم سال ۵٧ نخواهد شد. . . . هر کس بخواهد از درگیر شدن در این جدال خودش را کنار بکشد آگاهانه یا نا آگاهانه، و مستقیم و غیرمستقیم به کمپ راست خدمت میکند.

 در رابطه با ”شعارهاى متضاد و متفاوت‟ که در کف خیابان سر داده میشوند، لازم است توجه ایشان را به این جلب کنم که عمده شعارهایى که در کف خیابان داده میشوند عبارتند از ”اصلاح طلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا‟، ”حکومت ضد زن نمیخوایم نمیخوایم‟، ”حقوقهاى نجومى فلاکت عمومى‟، ”کارگر میمیرد ذلت نمیپذیرد‟، ”ما کار میکنیم که زندگى کنیم، زندگى نمیکنیم که کار کنیم‟، ”نه دولتى نه خصوصى، اداره شورایى‟، ”مرگ بر حکومت ضد زن‟، ”مرگ بر حکومت شکنجه‟، ”مرگ بر حکومت اعدام‟، ”مرگ بر دیکتاتور‟، ”حکومت شکنجه نمیخوایم نمیخوایم‟، ”حکومت ضد زن نمیخوایم نمیخوایم‟، ”حکومت آخوندى نمیخوایم نمیخوایم‟، ”حکومت زندان نمیخوایم نمیخوایم‟، ”زندانى سیاسى آزاد باید گردد‟، ”آزادى برابرى حکومت شورایى‟، ”نان، کار، آزادى، حکومت شورایى‟، و شعارهایى از این قبیل.  شعارهایى که معنى حقیقى شان این است که ما حکومتى نمیخواهیم که کارگر را به ذلت بکشد و دست سرمایه دار را در استثمارش آزاد بگذارد، حکومتى نمیخواهیم که برابرى کامل زن و مرد در کلیه شئونات اجتماعى را برسمیت نشناسد، حکومتى نمیخواهیم که در آن زندانى سیاسى وجود باشد، حکومتى نمیخواهیم که در آن مجازات اعدام باشد، حکومتى نمیخواهیم که در آن مذهب اجازه و امکان دخالت در زندگى مردم را داشته باشد، حکومتى نمیخواهیم که فقر و نابرابرى و ریاضت کشى را به ارمغان بیاورد، حکومتى نمیخواهیم که نماینده طبقات استثمارگر باشد، حکومتى نمیخواهیم که اولویتهایش نه تامین رفاه و آسایش همه مردم بلکه تضمین آسایش و امنیت سرمایه داران باشد، حکومتى نمیخواهیم که ثروت تولید شده مملکت را نه صرف تامین خدمات عمومى مجانى براى مردم بلکه صرف سازماندهى ارتش مسلح به سلاح هاى اتمى و کشتار جمعى و سازمانها و گروه هاى جاسوسى و اطلاعاتى بکند و، و، و.

اینجا و آنجا البته شعارهایى هم در حمایت از راست و در حمایت از خاندان پهلوى داده میشود. ولى دامنه محدود این شعارها و دامنه گسترده شعارهایى که در بالا به آنها اشاره شد، اصلا قابل مقایسه نیست.  شعارهاى جارى در خیابانها، شعارهایى که درد جامعه را منعکس میکنند، نشان میدهند که زمینه و شرایط نه براى قدرت گیرى راست بلکه، براى قدرت گیرى چپ و کمونیسم و حزبى مثل حزب کمونیست کارگرى مهیا است.  مردم میدانند که تحقق آرزوهایشان که در این شعارها منعکس میشوند، نه با جابجایى عمامه با تاج بلکه، با قدرت گیرى حزبى مثل حزب کمونیست کارگرى ممکن است.  و اگر حزب کمونیست کارگرى سیاستهایش را، نه براساس آنچه که از لابلاى نوشته محمد آسنگران برداشت میشود بلکه، با دخیل کردن پارامترهایى که در بالا به آنها اشاره شد، تنظیم کند، در این صورت و فقط در این صورت خواهد توانست، ”قدرتمند و قابل انتخاب از طرف جامعه‟ شود، انقلاب را رهبرى کند و آنرا به اهدافش رهنمون شوند.

آرى ”جنبش کارگرى و جنبش اکثریت مردم تحت ستم و گرسنه دیگر دچار توهم سال ۵۷ نخواهد شد.‟ ولى نه تنها این بلکه، جنبش کارگرى و جنبش اکثریت مردم محروم، تحت رهبرى حزب سیاسى خود، حزب کمونیست کارگرى، و رهبران کاردان و شناخته شده محلى، رهبران جنبش هاى کارگرى، رهبران جنبش آزادى زن، رهبران جنبش دفاع از حقوق کودک، رهبران جنبش دفاع از محیط زیست و غیره، اینبار نه ”بدنبال راست‟ بلکه ”بنبال چپ‟ حرکت خواهند کرد.  مشکل امروز جامعه ایران نه ”توهم به راست‟ و ”دست کم گرفتن قدرت راست‟ بلکه چند و چون متحد کردن نیروى خود براى سرنگونى جمهورى اسلامى و خلاصى از شر این حکومت است.  و وظایف عاجل کمونیستهاى امروز نه پانیک کردن و دامن زدن به وحشت از راست بلکه، مشغول شدن به سازمان دادن ومتحد کردن نیروى عظیم ولى پراکنده جنبش سرنگونى زیر یک سیاست و پرچم سوسیالیستى باید باشد.  و تنها در این صورت است که انقلاب پیروز میشود و ”دو مرحله اى‟ هم نمیشود.

”دوره انقلابات دمکراتیک و انقلابات دو مرحله ای تمام شده است‟

محمد آسنگران بحث انقلابات دموکراتیک و انقلابات دو مرحله اى را به این شکل به میان میکشد که گویا کسانى که فکر میکنند با رهبرى کردن انقلاب در حال تکوین، که یک انقلاب همگانى است، میتوان پیروز شد، معتقد به دو مرحله اى بودن انقلاب ویا معتقد به این هستند که مرحله انقلاب در ایران فعلا دموکراتیک (علیه جمهورى اسلامى) است و میخواهند بعد از سرنگونى حکومت اسلامى اقدام به سازماندهى انقلاب کارگرى بکنند.  باید بگویم که حزب کمونیست کارگرى نه انقلاب را دو مرحله اى میداند و نه میخواهد انقلاب براى سوسیالیسم را به بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى موکول کند. حزب کمونیست کارگرى میخواهد و در تلاش است که با هدایت و رهبرى همین انقلاب، که مثل همه انقلابات دیگر، یک انقلاب همگانى است، و بدست گرفتن قدرت سیاسى برنامه هاى سوسیالیستى و انسانى خود را بلافاصله به اجرا بگذارد.

در بخشهاى اتنهایى نوشته اش محمد آسنگران میگوید: ”از روزی که جنبش سرنگونی یا آنطور که ژورنالیسم امروز میگوید “انقلاب” همگانی موفق به سرنگون کردن حکومت میشود یک تحول کیفی در فعالیت نیروهای چپ و راست اتفاق می افتد.‟ بنظر میرسد که محمد آسنگران قبول دارد که جنبش سرنگونى جارى در ایران میتواند منجر به سرنگونى حکومت اسلامى شود.  ولى او کمونیستها را از تلاش براى رهبرى و به پیروزى رساندن آن برهذر میکند چون هم جنبش سرنگونى و هم انقلاب در حال شکل گیرى هر دو همگانى هستند و از نظر ایشان کمونیستها شانس پیروزى در انقلابات همگانى را ندارند.  و باور ندارد که پیروزى این انقلاب با رهبرى کمونیستها و حزب کمونیست کارگرى میتواند سوسیالیسم را به ارمغان بیاورد، یعنى رفاه و آسایش را به یکسان بین مردم تقسیم کند، استثمار انسان از انسان را ممنوع و غیر قانونى اعلام کند، برابرى کامل زن و مرد در کلیه شئونات اجتماعى را به اجرا بگذارد، جامعه را از دست مذهب و اسلام رها سازد، آزادیهاى بى قید و شرط عقیده، بیان و تشکل را در جامعه تامین کند و . . . نه، ایشان بر این باور نیست.  این را احتمالا توهمات پوپولیستى میشمارد و میخواهد انقلاب کارگرى مورد نظر خود را بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى دنبال کند.  و اینجاست که میبینیم این خط حاکم بر نوشته محمد آسنگران است که انقلاب را دو مرحله اى میکند و انقلاب کارگرى را به بعد از سرنگونى حکومت اسلامى موکول میکند.  و در بهترین حالت فکر میکند، و یا تلاش میکند، که این جنبش سرنگونى که همگانى است، قبل از اینکه به سرنگونى منجر شود، تجزیه شود و از حالت ”همگانى‟ بودنش دربیاید و در شکل مارش خیابانى دو صف ”اصیل‟ طبقاتى، صف کارگران در یک طرف و صف بورژواها در طرف دیگر، پیش رود.

از قسمت هاى پایانى نوشته محمد آسنگران چنین استنباط میشود که او دارد خودش خودش را قانع میکند که آرى کمونیستها و حزب کمونیست کارگراى میتواند با قرار گرفتن در راس جنبش سرنگونى و انقلاب در حال تکوین آنرا به یک انقلاب سوسیالسیتى رهنمون شوند.  او میگوید: ” البته واضح است که مناسبترین و کم دردسرترین راه این است که جنبش سرنگونی بتواند در ادامه خودش به انقلاب اجتماعی و سوسیالیستی منجر بشود.‟ ولى بنظر میرسد که ایشان ”منجر شدن جنبش سرنگونى به انقلاب سوسیالیستى‟ را نه از طریق رهبرى این جنبش سرنگونى، که جنبشى است همگانى، بلکه از طریق ”جنگ داخلى‟ و ”جنگ بین آلترناتیوها‟ ممکن و مناست میداند. ایشان معتقد است که ”انقلاب آتی در ایران انقلابی همگانی و یا همه باهم نخواهد بود‟ و رهنمودى که میدهد این است که ‟هر کس بخواهد از درگیر شدن در این جدال خودش را کنار بکشد آگاهانه یا نا آگاهانه، و مستقیم و غیرمستقیم به کمپ راست خدمت میکند.‟ اینجا دوست دارم یادآورى کنم که تفاوت واختلاف بین راه حل و آلترناتیو چپ و راست، یا آنظور که محمد آسنگران دوست دارد بیان کند، ”جنگ راست و چپ‟، مساله تازه اى نیست. صرف وجود چپ به معنى قبول نکردن سیاستهاى راست است. و به این معنى و به این اعتبار ”جنگ راست و چپ‟ هم مساله تازه ای نیست و چیزى نیست که تازه شروع شده باشد و یا در آینده شروع شود.  بلکه مساله شیوه پیشبرد مبارزه با راست در هر شرایط معین و تخصیص نیرو در این مبارزه است. همچنین اختلاف من، در این مورد معین، با محمد آسنگران  و دیگر کسانى که نظراتى شبیه به نظرات ایشان را نمایندگى میکنند، نه درگیر شدن یا نشدن در جدال راست و چپ بلکه در ارزیابى از موقعیت چپ و راست در جامعه و شیوه و نحوه مقابله با راست است.  کسانى که مقابله با راست را میخواهند بشکل اکسیونها و درگیریهاى خیابانى و شعار دادن علیه این یا آن فرد و سازمان و حزب که در اپوزیسیون حکومت اسلامى هستند دربیاورند ”آگاهانه یا نا آگاهانه، و مستقیم و غیرمستقیم به کمپ راست‟ و همیطور، به ادامه حیات جمهورى اسلامى ”خدمت میکنند.‟

اکنون در ایران ما باید تمرکز را بر سازماندادن و متحد کردن نیروى مردم ایران براى سرنگونى جمهورى اسلامى بگذاریم.  مبارزه با اپوزیسیون راست پروغرب و پرو اسلامى را باید عمدتا از طریق تعمیق و شفاف کردن شعارهاى سرنگونى طلبانه مردم و توضیح معنى عملى سرنگونى حکومت اسلامى و اینکه چه حکومتى باید بجاى جمهورى اسلامى نشانده شود و مردم چه انتظاراتى را باید از حکومت برآمده از انقلاب داشته باشند و حکومت برآمده از انقلاب چه اقداماتى را باید فورا اجرا کند و . . . به پیش برد. ما نباید به اسقبال جنگ خیابانى با اپوزیسیون راست برویم. ما خواهان پیش برد دعواى چپ و راست در شکل اکسیونها و درگیریهاى خیابانى و شعار دادن علیه این یا آن فرد و سازمان و حزب که در اپوزیسیون حکومت اسلامى هستند، نیستیم.

 حزب کمونیست کارگرى تلاش میکند که این جنبش سرنگونى در ایران، که یک جنبش همگانى است،  به یک انقلاب قدرتمند تکوین پیدا کند.  این حزب میخواهد با قرار گرفتن در رهبرى و هدایت این انقلاب همگانى جمهورى اسلامى را با تمام اندام و جوارح اش بطور کامل جارو کند و بلافاصله برنامه هاى سوسیالیستى خود را به اجرا بگذارد.  این حزب نمیخواهد انقلاب را دو مرحله اى کند بلکه میخواهد در همان ضرب اول کار را تمام کند و بقول حمید تقوایى: ”از نظر طبقه کارگر مبارزه طبقاتی بر سر تصرف قدرت سیاسی است و این نوع مرزبندی خیابانی میان راست و چپ ١٨٠ درجه علیه پیشروی در این جهت عمل میکند. دشمنی اپوزیسیون راست با آزادی را باید در دل مبارزه علیه جمهوری اسلامی و با نقد نقطه سازشها و مانع تراشیها و تبیین ارتجاعی و حداقلی سلطنت – جمهوری خواهان و مجاهدین از سرنگونی به توده مردمی که برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی بپا خاسته اند نشان داد. توده مردم برای مرزبندی با احزاب اپوزیسیون به خیابان نمی آیند، برای ساقط کردن جمهوری اسلامی می آیند و حزبی را به رهبری بر میگزینند که این جنگ را به رادیکال ترین و وعمیق ترین شکل نمایندگی کند و به پیش ببرد.

***

جلیل جلیلى

لندن ۳۱ دسامبر ۲۰۱۹

منابع مورد مراجعه:

  • محمد آسنگران: جنبش سرنگونی، انقلاب کارگری و جدال آلترناتیوها

https://www.facebook.com/mohammad.asangaran/posts/2883693228308750

  • جلیل جلیلى: مسائل انقلاب ایران ”اپوزیسیون اپوزیسیون نشوید‟

http://rowzane.com/content//article=154906

  • حمید تقوایى: نئولیبرالیسم و ”مارکسیسم‟ خط امامی

http://rowzane.com/content//article=175590