آرشيو مطالب سايت آزادى بيان

www.azadi-b.com

آرشيو مطالب سايت آزادى بيان

نگاه به ضرورت انقلاب قهری طبقاتی پرولتارهای حزبیت یافته و مسلح از زاویه نابود شدن دولت!

نگاه به ضرورت انقلاب قهری طبقاتی پرولتارهای حزبیت یافته و مسلح از زاویه نابود شدن دولت!

دولت کنونی را جز با به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی نمیتوان از سر راه برداشت! پیروزی نهایی ما، در نابودی دولت است!

 

طبقه کارگر بطور کلی و کارگران آگاه بویژه، یک مسئله اساسی دارند: جامعۀ طبقاتی دولت دارد، دولت با سرکوب همراه است. بنابراین، باید شرایط نابودی جامعه طبقاتی( مالکیت خصوصی، خانواده، مذهب، نظم و آرامش ۰ کارل مارکس – لوپی ناپلئون -هجدهم برومر – ۱۸۵۰ که این در آنجا بطور مشروحی آمده است. )  را فراهم نمایند. ضرورت اساسی انقلاب قهری کمونیستی کارگران در اینجاست، زیرا که باید نخست دولت کنونی را که دستگاه سرکوب اقلیت است، از سر راه برداشت. زیرا که از دولت کنونی طبقه کارگر نمی تواند، برای از بین بردن شرایط جامعه طبقاتی استفاده کند، زیرا که دولت کنونی طوری تعبیه شده است که این استفاده را ناممکن کرده است.  این را کارگران فرانسه در ۱۸۷۱، در انقلاب شان یعنی کمون پاریس امتحان کردند. تعلل در آن، به سرکوب خونین کمون و حدود ۵۰ هزار کشته  و ۱۰۰ هزار تبعیدی و غیره تمام شد!

کارگران – پرولتارها برای این کار نیازمند هستند که سازمان یابند و ستاد جنگ داشته باشند. ستاد جنگ کارگران حزب کارگران آگاه، انقلابی و کمونیست است. حزبی که در شرایط کنونی برای تأسیس و توده ای شدنش کارگران آگاه  نیازمند به یک مبارزه مخفی و غیر علنی است، زیرا که نیروهای سرکوبگر دولت کنونی برای  جلوگیری از تأسیس و توده ای شدن چنین حزبی درسطح طبقه کارگرهمیشه در حالت آماده باش هستند!  از هیچ اقدامی فرو گذار نمیکنند.

این را همین اعتراضات اخیر در ایران بطور آشکاری نشان دادند. نیروهای دولت جمهوری اسلامی با تمامی ادعاهای مظلوم دوستی و ضعیف پروری، به همانها دیوانه وار حمله نمودند، کشتند، زخمی کردند، دستگیر نمودند، برای شکنجه روانه زندانهای ساخته شده بوسیله رژیم پیشین و یا خود ساخته نمودند و حتی اموال نداشته شان را به آتش کشیدند، زیرا که کارگران و زحمتکشان زمانیکه بلند شوند، ذاتا برای نابودی شرایطی برمیخیزند که استثمار انسان از انسان در آن جاری است، یعنی شرایط جامعه طبقاتی با مالکیت خصوصی، مگر در جاهای خیلی اندکی که کارگران و زحمتکشان سازمان یافته و مسلح بودند.

اما، دولت کنونی با دم و دستگاه سرکوبش از بین رفتنی نیست، مگر اینکه طبقه کارگر هم سازمان یابد و مسلح شود و در یک جنگ طبقاتی آنرا درهم شکند و با دولت خویش جانشین نماید. این هیچ معنی دیگری بجز به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی ندارد.

بنا براین، دولت را باید از دستگاه سرکوب طبقه اقلیت و نا کارگر و ناتولیدگر، یعنی سرمایه دار به دستگاه سرکوب طبقه اکثریت و تولیدگر جامعه معاصر یعنی کارگر تبدیل کرد. دولت را از دستگاه نگهدارندۀ و تعمیق و گسترش دهندۀ مالکیت خصوصی و کار مزدوری یعنی شرایط جامعه ای که در آن، طبقه اقلیت که در جامعه کنونی طبقه سرمایه دار حاکم است و با کار مزدوری همراه، به دستگاه از بین برنده مالکیت خصوصی و تبدیل آن به مالکیت اشتراکی آحاد جامعه و کار مزدوری را به کار اختیاری و غیر مزدوری تبدیل نمود. این یعنی تولید برای سود را که اساس جامعه طبقاتی کنونی است را، به تولید برای رفع نیازهای انسان های زنده تبیل کرد.

 

– این را در این فاکت از کارل مارکس میتوان دید : «« اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش!

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا( یعنی پرولتاریای مسلح – من).

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ. سال ۱۸۷۵.

 

این تقریبا، همان چیزی است که مارکس  وانگلس مانیفست حزب کمونیست را با آن به پایان رسانده بودند : « کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خود را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، ( یعنی بکارگیری قهر، یعنی با استفاده از قدرت کارگران مسلح و… حمید قربانی) وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.

                                پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید ! »، پایان مانیفست سال ۱۸۴۸.

 

 همچین کارل مارکس، در نامه ای به ژوزف وایدمایر در سال ۱۸۵۲ می نویسد : « تا آنجا که به من مربوط می شود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشف پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت نشان دادن این نکته ها بود:
۱ )هستی ِ طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِ خاصی در تکامل تولید است.۲) پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری ِ پرولتاریا منجر می شود.۳) این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی ِ طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بود.»، تاکید از من است.

 

پرولتارها نه فقط در سطح کشور، بلکه در سطح جهان، متحد، متحزب، مسلح شوید! راه پیروزی و نابود شدن دولت در همینجاست!

حمید قربانی ۱۶ دسامبر سال ۲۰۹۲ اسپارتاکوسی!