مبارزات و انقلاب قهرآمیز و سخنانی در باره آن!

مبارزات و انقلاب قهرآمیز و سخنانی در باره آن!
آقای نلسون ماندلا که در سال ۲۰۱۲ در برابر حملات مرگبار دولتی که خودش بانی آن بود، به کارگران اعتصابی معدن طلای سفید ماریکانا سکوت اختیارکرد، لبته، در سال های قبل از و هنوز یک رادیکال بورژوایی بود، در باره مبارزات خشونت آمیز و غیر خشونت آمیز، چنین ابراز نظر نموده است : « «مقاومت منفعل بدون خشونت هنگامی اثربخش است که دشمن ما نیز به قواعد آن احترام بگذارد. اما گر اعتراضات صلح طلبانه تنها با خشونت طرف مقابل پاسخ داده شود، این نوع مبارزات اثربخشی‌اش را از دست می دهد. برای من مبارزات بدون خشونت یک اصل اخلاقی نیست بلکه یک استراتژی است. هیج حسن اخلاقی‌ایی در استفاده از سلاحی ناکارآمد وجود ندارد.»،
باید به یاد داشت، همین ماندلا کسی بوده است که برای زیارت قبر خمینی هم شتافته است.
ولی کارل مارکس در دو قرن و نیم قبل تشخیص داد که مبارزات قهر آمیز و غیر آمیز چه ثمری دارند. برای همین بود که درسال ۱۸۴۷ فقر فلسفه اش با این عبارت به پایان رساند :
[« طبقه کارگر در سیر تکاملی خود، سازمانی را جانشین جامعه کهنه بورژوایی خواهد ساخت که فاقد طبقات و اختلافات آن ها است و دیگر در واقع قهر سیاسی ای وجود نخواهد داشت، زیرا درست همین قهر است که مظهر رسمی اختلافات طبقاتی در درون جامعه بورژوائی است.
در این فاصله، آنتاگونیسم بین پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه یک طبقه علیه طبقه دیگر است مبارزه ای است که عالی ترین تجلی آن، یک انقلاب کامل است.
در ضمن آیا جای تعجب است که جامعه ای که براساس اختلافات طبقاتی بنیان گذاری شده است، به تضاد بی رحمانه ای که نتیجه غائی آن تصادم تن به تن است، منتهی گردد؟
نباید گفته شود که جنبش اجتماعی در برگیرنده جنبش سیاسی نیست. هیچ جنبش سیاسی ای وجود نداشته است که در عین حال یک جنبش اجتماعی نیز نبوده باشد.
در نظامی که طبقات و اختلافات طبقاتی در آن وجود نداشته باشد، رفورم های اجتماعی، دیگر انقلابات سیاسی نخواهند بود. تا وقتی که این زمان فرا برسد، در آستانه هر تغییر شکل کلیِ جدید جامعه، آخرین جمله علم الاجتماع همواره چنین خواهد بود:
« یا مرگ یا مبارزه، جنگ خونین یا نیستی، مسئله به صورت سرسختانه مطرح است. »
(ژرژ ساند ) (۱) ]
آنها، یعنی، کارل مارکس و فردریش انگلس مانیفست حزب کمونیست را هم با این عبارت به پایان رساندند : « کمونیستها عار دارند که مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام میکنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی برخود بلزند. پرولتارها دراین میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد.
پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید!»
و دوست کارل مارکس، یعنی، انگلس در سال های ۱۸۷۷ تا ۱۸۷۸ در آنتی دورینگ جمع بندی از قهر نمود و در باره نقش قهر در جوامع طبقاتی چنین نوشت : « – نقش انقلابی قهر در تاریخ ❗️
« درباره این که قوه قهریه در تاریخ نقش دیگرى نیز ایفا میکند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابى است، درباره این که قوه قهریه، بنا به گفته مارکس، براى هر جامعه کهنه‌اى که آبستن جامعه نوین است، بمنزله ماماست، درباره این که قوه قهریه آنچنان سلاحیست که جنبش اجتماعى بوسیله آن راه خود را هموار میسازد و شکلهاى سیاسى متحجر و مرده را در هم میشکند – درباره هیچیک از اینها آقاى دورینگ سخنى نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را میدهد که براى برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید – واقعا که جاى تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را بکار میبرند و این مطالب علیرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته میشود که هر انقلاب پیروزمندانه‌اى با خود به همراه میآورد!»
که لنین با توجه به این گفته و نیز تجربیات خود که جنگ جهانی اول که جنگی بود برای باز تقسیم جهان بین سرمایه داران امپریالیست را، نیز از سر گذرانده بود، بعد از نقل قول بالا در اثر داهیانه ی خود ، یعنی، دولت و انقلاب چنین نوشت : « بدون انقلاب قهرى، تعویض دولت بورژوایى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت دیگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه دیگرى امکان پذیر نیست.»، لنین- دولت و انقلاب.
حالا دریافته ایم که حقیقتا نمیتوان از تغییر جامعه حرفی زد، بدون اینکه چنین انقلابی را به پیروز رساند. همچنین این نکته هم برایمان روشن شده است که در جامعه طبقاتی منافع طبقاتی و تضاد طبقاتی و مبارزه طبقاتی تا جنگ طبقاتی حرف نخست و آخر را می زند و بنا براین، کسی چیزی نمیگوید، نمی نویسد، فلسفه ای را نمیبافد، ایدئولوژی را تفسیر و تبلیغ و ترویج نمیکند، مگر منافع طبقه اجتماعی مشخصی را نمایندگی نماید، هیچ منافعی جمعی همه طبقات در یک جامعه طبقاتی موجود نیست. بنا براین کسانی که از دموکراسی برای همه، آزادی برای همه طبقات، دولت به نفع همه طبقات حرف میزنند، در اصل از منافع طبقه حاکمه، طبقه سرمایه دار دفاع می کنند و اینکه براین امر آگاه هستند و یا نیستند، هیچ ارزشی ندارد.
و باز بنا به گفته لنین : «ﻣﺎدامﮐﻪ اﻓﺮاد ﻓﺮا ﻧﮕﻴﺮﻧﺪ درﭘﺲ هر ﯾﮏ از ﺟﻤﻼت، اﻇﻬﺎرات و وﻋﺪﻩ و وﻋﻴﺪهاﯼ اﺧﻼﻗﯽ، دﯾﻨﯽ، ﺳﻴﺎﺳﯽ واﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﻨﺪ، در ﺳﻴﺎﺳﺖ هموارﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﻔﻴﻬﺎﻧﻪ ﻓﺮﯾﺐ و ﺧﻮدﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﻮدﻩ و ﺧﻮاهند ﺑﻮد. و .ای. لنین، سه منبع و سه جزء مارکسیسم.» .
ما کارگران و زحمتکشان بیش از این، دوست نداریم که مورد تمسخر قرار گرفته و نمیخواهیم که سفیه و نادان باشیم!
حمید قربانی- ۲۰ نوامبر ۲۰۹۲ سال اسپارتاکوسی!

https://t.me/GoftandNO/1741