سالهای زندگی یک کارگر و مبارزه برای رهایی طبقه کارگر( بخش ٨)

سالهای زندگی یک کارگر و مبارزه برای رهایی طبقه کارگر بخش ۸

ضرورت تشکیل سندیکا و موانع سر راه پیشرفت و پیشبرد آن

  در ایران سندیکا و یا هر اتحادیه و انجمنی مستقل نیست و بدون رسمیت یافتن قانونی نمیتوانند کاری را انجام دهند. سندیکا و یا هر اتحادیه و انجمنی تنها از زاویه حقوقی تعریف شده‌ است و همچنین از لحاظ حقوقی مجوز فعالیت داده می‌شود در صورتیکه از لحاظ سیاسی جرم محسوب می‌شود. هر فعال کارگری که بخواهد در راستای سازمانیابی سیاسی فعالیت کنند فوراً دستگیر و شکنجه و اعدام می‌شود. جالب اینجاست که اجازه مجوز به تشکیل اتحادیه و یا هر انجمنی به لحاظ حقوقی آزاد است ولی آزادی فعالیت سیاسی در همان اتحادیه یا انجمن کاملا ممنوع است

  به همین مبنا و به لحاظ حقوقی گواهینامه ثبت انجمن صنفی کارگران خباز شهرستان بوکان بموجب ماده ۱۳۱ قانون کار جمهوری اسلامی ایران در تاریخ  ۰۷٫۱۲٫۷۹  بشماره ۱۰۲ در اداره کارو امور اجتماعی استان آذربایجانغربی به ثبت رسید و رسما و  قانوناً  شروع به کار  و فعالیت کرد. در حقیقت چاره‌ای نبود جز اینکه تاکتیکا  از یکطرف به سندیکا یا اتحادیه رسمیت قانونی داد و همزمان از طرف دیگر مستقل از دولت سازمانیابی کارگری و فعالیت سیاسی کرد

 در بخش ۶  به طور کاملاً از شرایط و وضعیت کارگران نانوایی نوشتم اینجا تنها  به نکات کوتاهی از آن اشاره میکنم آنزمان اغلب ﮐﺎرﻓرﻣﺎﯾﺎن زیرکانه ﺧود ﯾﺎ اﻋﺿﺎی ﺧﺎﻧواده ﺧود را بجای ﮐﺎرﮔران بیمه ﻣﯾﮑردند این موضوع را دولت و بازرسان بخوبی میدانستند بازرسان اداره ﺗﺎﻣﯾن اﺟﺗﻣﺎﻋﯽ اکثرا رﺷوه ﺧوار بودند و به ﻧﻔﻊ ﮐﺎرﻓرﻣﺎﯾﺎن ﮔزارﺷﺎت ﺧود را ﻣﻧﻌﮑس ﻣﯾﮑردﻧد

  دﺳﺗﻣزد ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ به اﺷﮑﺎل ﮔوﻧﺎﮔون ﺗﻌﯾﯾن میشد سالانه درصد خیلی کمی به دستمزد کارگران افزوده می‌شد گاها دستمزد ثابت میماند و تغییر نمیکرد. علاوه بر اینکه دستمزد کارگران نانوایی یکسان ﻧبود بلکه از ﯾﮏ ﻧﺎﻧواﯾﯽ به ﻧﺎﻧواﯾﯽ دیگر  و از یک شهر به شهر دﯾﮕر ﻓرق ﻣﯾکرد و کاملاً متفاوت بود. سطح دستمزدها خیلی پایین بود طوری که دستمزد بیشتر  کارگران کمتر از حداقل دستمزد شورای عالی کار  بود

ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ﻣﺷﺧﺻﯽ در ﻧﺎﻧواﯾﯽ ھﺎ وﺟود ﻧداشت و دﺳﺗﻣزد ﮐﺎرﮔران ﺑر ﺣﺳب ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ﺗﻌﯾﯾن ﻧﻣﯾﮕردد ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر در ﻧﺎﻧواﯾﯽ ھﺎ ﺑرﺣﺳب ﺳرﻋت و ﺷدت ﮐﺎر و زﻣﺎن ﻣﺻرف ﭘﺧت ﻣﺣﺎسبه و تعیین میشد. شغل نانوایی جزء کارهای سخت و زیان آور محسوب میشود که کارگران نباید بیشتر از ۳۰ ساعت در هفته کار کنند در صورتیکه ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ ﺳﺎﻋﺎت ھﺎی طوﻻﻧﯽ و اﻏﻠب ﺑﯾﺷﺗر از ۱۴ ﺳﺎﻋت در ﺷﺑﺎنه روز به ﻣﺎﻧﻧد دستگاه ﻣﺎﺷﯾن در شرایط ناگوار و طاقت فرسای ﮐﺎر ﻣﯾﮑردند ﮐﺎرﮔران ﻧﺎﻧواﯾﯽ در هفته ﺑﯾﺷﺗر از  ۸۴  ﺳﺎﻋﺎت ﮐﺎر ﻣﯾﮑردند اﯾن شرایط تحمیلی اوج فاجعه و ﺑردگی بود

بطور کلی کارگران نانوایی بشکل پراکنده و بدون هیجگونه حقوق و مزایای کار میکردند. مکان خاصی هم نبود که کارگران برای خواست و مطالبات خود اقدام کنند و حول آن ظرف متشکل و متحد شوند. کارگران به همدیگر دسترسی نداشتند و کانال ارتباطی بین آن‌ها وجود نداشت. همچنین سطح آگاهی طبقاتی و شعور سیاسی کارگران پایین بود و کارگران حتی با ابتدایی ترین حق و حقوق خود نیز آشنا نبودند

بنا به چنین شرایطی خیلی ضروری بود کارگران بتوانند در ظرفی بنام سندیکا متحد و متشکل شوند. حقیقتاً  سندیکا یک هدف برای سازمانیابی کارگران محسوب میشد. تشکیل سندیکا  در چنین شرایطی به لحاظ حقوقی و سیاسی به دفاع از خواست و مطالبات کارگران امری ضروری بود. مهمترین و اساسی ترین اهدافی که سندیکا در آن دوره دنبال میکرد عبارت بود  از

بالا بردن سطح آگاهی سیاسی و طبقاتی کارگران

ممنوعیت و لغو کار کودکان

حمایت از کار زنان

حق بیمه برای تمامی کارگران

تقلیل ساعات کار

افزایش دستمزد و خواست و مطالبات کارگران از طریق پیمان های دسته‌جمعی و یا از هر طریق ممکن

سازماندهی اعتصاب و سازمانیابی جمعی

 اگر چه تشکیل سندیکا در آن مقطع کار آسانی نبود اما اقدام برای ایجاد سندیکا غیر ممکن نبود. موانع اصلی و اساسی بر سر راه تشکیل سندیکا قرار داشت که کار و فعالیت فعالین کارگری را سخت  و کندتر میکرد همچنین این موانع در  پیشرفت و پیشبرد سندیکا نقش بسزایی داشت که البته با در نظر گرفتن پاره‌ای مسایل امنیتی به توضیح آن خواهم پرداخت

الف ّ رژیم اسلامی از طریق عوامل و دارو دسته و باندها اطلاعاتی فعالین کارگری را تعقیب، کنترل و با ذربین کار و فعالیت آنان را زیر نظر داشتند  و با ایجاد رعب و وحشت در سندیکا و در میان کارگران میخواستند بر سندیکا نظارت کنند و از طریق عوامل نفوذی سندیکا را به کنترل خود در آورند. همچنین رژیم از طریق مزدوران خود خیلی برنامه‌ریزی شده و دقیق فضای مسموم تبلیغاتی را علیه فعالین کارگرن راه میانداختند تا مانع  پیشرفت و پیشبرد سندیکا شوند

البته سندیکا، اتحادیه و یا هر انجمنی کارگری که بخواهد به دفاع از خواست و مطالبات کارگران در ایران مبارزه و فعالیت کنند همواره در صف اول سرکوب ها قرار میگیرد سندیکای کارگران خباز بوکان هم از این قاعده مستثنی نبود. رژیم جمهوری اسلامی از طریق باند های امنیتی و اطلاعاتی اش چند هدف مهم را تعقیب میکردند که بشرح زیر است

شناسایی فعالین چپ و کمونیست  و اقدام برای شکنجه و دستگیری آن‌ها

اخراج نمایندگان کارگران از کار و اقدام برای بیکار  کردن آن‌ها

پیشنهاد سهمیه نانوایی یا  سهمیه های دیگر  به نماینده واقعی کارگران تا از این طریق  بتوانند اعتراض کارگران را از جانب نماینده کارگران به سکوت وادارند

تضعیف سندیکا  از روند استقلال یافته خود و اقدام برای تغییر آن به شکل اتحادیه های زرد و دولتی

 کنترل و تسلط داشتن بر سندیکا و مسایل درون تشکیلاتی و همچنین کنترل و نظارت از طریق ستون پنجم و نیروهای نفوذی

مسموم کردن فضای سندیکا و ایجاد اختلاف و تفرقه در بین فعالین کارگری و کارگران به شیوهای طراحی و برنامه‌ریزی شده

منحرف کردن و به بیراه بردن جهت گیری کارگران از مسایل سیاسی به مسایل اقتصادی و حاشیه‌ای

 تشویق کارگران برای تشکیل و ایجاد خانه کارگر  و تبلیغ برای عضو شدن کارگران در شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر

ب ّ در شهرستان بوکان قهوه خانه‌ای به اسم قهوه خانه رضا دایر بود که سالهای مدیدی پاتق کارگران نانوایی شده بود رضا در قهوه خانه اش سیگار و چای میفروخت هم از دو طریق دیگر پول در میاورد حقیقتاً رضا یک دلال حرفه‌ای بود و از کارفرما و کارگر بابت دلالی مبلغی پول میگرفت. اکثر کارفرمایان جیره خوار رژیم بودند و با نیروهای اطلاعتی و امنیتی همکاری داشتند و از همین طریق هم سهمه نانوایی گرفته بودند (به زبان کوردی اکثراً جاش بودند).  رضا بخاطر اینکه منافعش به خطر نیفتد با کارفرمایان همدست بود

  کارفرمایان بنا به موج عظیم نیروی کار ارزان در بازار( از کارگران بیکار گرفته تا نیروی کار مهاجران الخصوص کارگران عراقی و سوء استفاده از موقعیت آنها و همچنین کارگران فصلی و …. )به بهانه‌های مختلف کارگران خود را اخراج و کارگران دیگری را با دستمزد کمتر و بدون هیچگونه مزایایی با قراردادهای سفید یا لفظی جایگزین میکردند. در چنین شرایطی دست کارفرما برای اخراج کارگر باز بود و کارفرمایان از این فرصت بخوبی سوء استفاده میکردند. خیلی واضعتر بگویم کارگر  بدون هیچگونه حقوق و مزایای، خیلی راحت از کار اخراج میشد بدون اینکه اعتزاضی از جانب کارگر صورت بگیرد طوریکه اخراج کارگر به یک سنت همیشگی تبدیل شده بود

علاوه براینکه برای رضا مهم نبود که کارگر بدون هیچگونه حقوق و مزایایی از کارش اخراج می‌شود بلکه این وضعیت و شرایطی که رژیم و کارفرمایان به کارگران تحمیل کرده بودند برای ایشان یک بازار گرمی خوبی محسوب میشد. رضا بعنوان یک دلال حرفه ای، کارگر را خرید و فروش میگرد در حقیقت خود کارگر مورد معامله واقع میشد بدون اینکه قراردادی بین کارگر و کارفرما صورت گرفته باشد

آگاهی و سطح شعور سیاسی و طبقاتی کارگران نانوایی نیز به آن درجه از رشد نرسیده بود که از سندیکا و یا حتی از حق و حقوق خود دفاع کنند و خود را در آن ظرف متحد و  متشکل کنند به همین دلیل اکثریت کارگران نانوایی تا مدت زمان طولانی همان قهوخانه رضا (که آنجا مورد معامله کارفرمایان واقع میشدند )را به سندیکا ترجیع میدادند

پ ّ بیشک نقد سیاسی جز ابتدایی ترین حقوق هر انسانی است اما اینجا و در این نوشته بحث من در چهارچوب نقد سیاست حزب کمونیست کارگری و شاخهای  انشعابی نیست این موضوع  مربوط به دوره ای است هنوز حزب کمونیست کارگری  انشعاب نکرده بود. در آن دوره اعضا و فعالین حزب کمونیست کارگری (فارغ از یکی دو نفر ) کارشان فقط تخریت فعالین کارگری و خصوصا سندیکا بود. آنان که به اصطلاح خود را روشنفکر، انقلابی و مارکسیست مینامیدند فعالین کارگری را ناسیونالیست میدانستند. آنان بر این باور بودند هر فعالین کارگری که شالوار کردی تن کرده است و ریش پرفسوری نیست پس مشخص است، کمونیست نیست همچنین معتقد بودند هر فعال کارگری که آثار  مارکس و منصور حکمت را نخوانده است کهنه پرست،عقب مانده و مرتجع است ( البته ناگفته نماند غیر از خودشان همگی را مرتجع و عقب‌مانده و کهنه پرست  میدانستند و  پراکتیکا کمونیست را از این زوایا تعریف میکردند

این دوستان حزب کمونیست کارگری از شهرهای سقز و بوکان و مهاباد که آنزمان تعداد همگی شان از انگشتان دست بالاتر نمیرفت، تمام تلاششان این بود فعالین کارگری در سندیکا  اقدم مثبتی را برای کارگران انجام دهد و آنان بلافاصله گزارشی را در این زمینه  تهیه و آماده کنند و  در جهت منافع حزبی برای سازمانشان ارسال نمایند. هرچند آنان  فقط از دورادور  نظاره‌گر بودند و در سندیکا حضور رسمی نداشتند درصورتیکه مسایل درونی سندیکا را به نفع سازمان خود منعکس مینمودند

 متأسفانه این دوستان از حزب کمونیست کارگری برایشان عار و ننگ بود پیش  کارگرانی که لباس کار تن داشتند نزدیک شوند و با کارگران بنشینند و دست دو نفر کارگر را به نشانه اتحاد و دوستی در دست هم بگذارند  و کارگران را به حق و حقوق خود آگاه کنند و به فکر تشکل های پایه‌ای و توده‌ای کارگران باشند متأسفانه آن‌ها فقط منافع محفلی و حزبی خود را دنبال میکردند

حقیقتاً این دوستان چند اتشه  حزب کمونیست کارگری بجای اینکه در محل کار و زندگی بتوانند کارگران را سازماندهی کنند و کمیته های کارگری تحت هر نامی باشد تشکیل دهند و کارگران را به حق و حقوق سیاسی و طبقاتی خود آشنا و آگاه نمایند بر این باور بودند که جامعه ابستن و مهیای انقلاب کارگری است. همچنین بر این باور بودند هر شخص یا فعال کارگری ریش پرفسوری گذاشت، کت و شلوار شیک پوشید، کراوات سرخ زد،  گردن بند ملون را به گردن و پا آویزان کرد یا با زبان فارسی صحبت کرد بدون شک درجه کمونیستیش بالاتر است و به مارکس، حکمت و همچنین انقلاب کارگری نزدیکتر است. صادقانه خیلی واضحتر بگوییم متأسفانه آنموقع نیز این‌ دوستان تنها دنبال پست و مقام تشکیلاتی بودند که تعدادی به اهدافشان رسیدند و درحال حاضر بعنوان کمیته مرکزی بنام دفاع از کارگر و کمونیست با همان بینش و سبک کار سابق کراوات سرخ خود برتر بینی بسته اند

جمعی از دوستان چند اتشه حککا  نیز که در این دنیا غیر از خود کسی را نمیدیدند و با خواندن و مطالعه چند کتاب از آثار مارکس و لنین به کارگران فخر فروشی میکردند و اینجا و آنجا خود را انقلابی، مارکسیست و حکمتیست معرفی میکردند و برای کارگران نسخه میپیچیدند و خود را ناجی کارگران میدانستند همه را غیر از خودشان مرتجع و ناسیونالیست میپنداشتند و  نیز کومله را جریانی ناسیونالیست میدانستند. این رفقا حتی با هم نیز در رقابت بودند که چه کسی در بین آن‌ها  میتواند از کلمات زرق و برق دارتری استفاده کنند تا درجه سواد خود را به دیگران نشان دهد متأسفانه این رفقا با این نگرشی که داشتند حتی حاضر نبودند از اندک معلوماتی سیاسی که داشتند به همطبقه ای های خود و خصوصا  کارگران و زحمتکشان انتقال دهند. دقیقاً به مانند لیدر و  رهبران حزبی اشان که برای از دست ندادن کرسی و قدرت سیاسی همین کار را کردند و علاوه بر اینکه کادر پروری نکردند و شخصیت‌های انقلابی را درست نکردند انهای که دوروبرشان  بودند هم از دست دادند

 دیری نپایید همین دوستان بعد از انشعاب حککا به جریان و سازمانی که در سابق آن را ناسیونالیست معرفی میکردند پیوستند و در حالا حاضر در کومله سازمان حزب کمونیست ایران فعالیت دارند در رسانه‌ها به زبان کوردی صحبت میکنند و با زبان کوردی مینویسند و لباس اصیل کوردی را با افتخار میپوشند. در صورتیکه هر فعال سیاسی و یا انسان ازادیخواهی شالوار کردی میپوشید یا کوردی صحبت میکرد به ایشان میگفتند فلانی  ناسونالیست، کهنه پرست و مرتجع است

ت ّ  کومله سازمان حزب کمونیست ایران نیز از طریق فعالینش که خودم یکی از آن‌ها بودم توانسته بود نقش عمده‌ای در جنبش کارگری و خصوصا سندیکا  ایفا کند در حقیقت رفقای کومله خیلی سیاسیانه تر و صادقانه تر با مسایل پیش رو نسبت به دیگر احزاب چپ و خصوصا حزب کمونیست کارگری  اقدام میکردند سازمانیابی کارگری، بالا بردن سطح آگاهی طبقاتی، همچنین حضور عملی، نفوذ در بین کارگران و اقدام برای اتحاد و همبستگی کارگران  از  اهداف آنان بود البته و متأسفانه حوزه فعالیت اصلی آنان  در گوشه کوچکی از ایران بنام کردستان خلاصه میشد. همچنین رفقای کومله در بطن جامعه و در محل کار و زندگی  در ارتباط مستقیم با کارگران بودند  و فعالیت و مبارزه سیاسی میکردند

البته ناگفته نماند کومله نیز بمانند حککا برای تسلط داشتن در سندیکا اهداف سیاسی برای پیشبرد سازمانیش تعقیب میکرد و میخواست که اهداف سازمانی و سیاسی خود را از این طریق دنبال کند و این نقطه مشترک احزاب و سازمان های به اصطلاح چپ بشمار میرفت در‌ واقع کومله سازمان حزب کمونیست ایران و همچنین حککا برای به کنترل درآوردن سندیکا در چهاچوب اختیارت خود به اشکال گوناگون در رقابت شدید با همدیگر بودند ضمناً سر این موضوعات حتی به همدیگر می تاختند و هر کدام بنحوی در سندیکا دنبال سهمخواهی  سازمانی خودشان بودند و سندیکا را متعلق به سازمان خود میدانستند بدون اینکه منافع کارگران و طبقه کارگر را در نظر بگیرند

حقیقتاً این احزاب چه کومله و چه حککا لطمه سنگینی به پیکر جنبش کارگری زدند  به لحاظ سهمخواهی جنبش کارگری را تکه‌تکه کردند همچنین باعث تفرقه و اختلاف بین فعالین این جنبش شدند و متأسفانه بخاطر دیدگاه‌های متفاوت در بین کارگران کار بجای رسید فعالین کارگری که روزی با هم  علیه نظام سرمایه داری و رژیم هار اسلامی در یک سنگر مبارزه میکردند همدیگر را تحریم و بایکوت کنند و انگشت توهین و اتهام تو چشم هم بگذارند( همچنانکه اعضا و رهبران حکا و حککا نسبت به همدیگر همین کار رو کردند). امروزه فعالین کارگری بخاطر همین موضوعات همدیگر را دشنام میدهند و به همدیگر  میتازند و هر کدام دیگری را دشمن خود میپندارد و از مبارزه اصلی فاصله گرفته و همدیگر تخریب میکنند. رژیم اسلامی ایران نیز بخوبی برای بقای بیشتر خود و سرکوب بیشتر طبقه کارگر از این فضا و موقعیت های بوجود آمده استفاده کرد. در بخش‌های بعدی به توضیح آن خواهم پرداخت

ث ّ علارغم این موانع که بر سر راه سندیکا کارگران در شهرستان بوکان وجود داشت به لحاظ اقتصادی نیز مشکل اساسی داشت طوریکه در ابتدا نمی توانستیم کرایه مغازه ای را  که برای سندیکا اجاره کرده بودیم تأمین کند. تنها در‌آمد سندیکا  از طریق حق عضویت کارگران تأمین میشد و منبع در‌آمد دیگری نداشت. تمام خرج و مخارج و هزینه جلسات سندیکا (چه دردرون سندیکا و چه در خارج از سندیکا) دوستان و رفقای که جلسات را  سازمان دهی میکردند برعهده میگرفتند. در حقیقت جلسات در منازل دوستان و رفقایی که دلسوز سندیکا و کارگران بودند با هزینه خودشان تشکیل میشد

 ج ّ  در سندیکا غیر از گرایش چپ گرایش های متفاوتی وجود داشت  گرایش چپ بطور کلی ضعیف و کم رنگ بود و باید بگویم متأسفانه گرایش چپی که بتواند تأثیر گذار باشد در بین اعضای سندیکا و حتی در بین کارگران وجود نداشت بنابراین در مورد تصمیمات، مصوبه ها و دیگر  مسایل درونی  سندیکا آسان نبود که رأی  اکثریت را بدست آورد به همین دلیل ما مجبورا سر موضوعات مهم تنها چانه زنی میکردیم تا بتوان دیگر اعضای هیئت مدیره را اقناع کنیم تا برنامه و مصوبه های تصویب شده را در راستای منافع کارگران تغییر دهیم  و این امر نیز مانع مهمی در جهتگیری سیاسی سندیکا بشمار میرفت

چ ّ  متأسفانه تعداد زیادی از کارگران به نیت اینکه میتوانند از طریق عضویت در سندیکا به نان و نوایی برسند به همین دلیل هم عضو شده بودند و  پست های مهمی را نیز با همان نیت در سندیکا برعهده گرفته بودند البته انگیزه خاصی از فعالیت و کار کردن در سندیکا را نداشتند با توجه به اینکه سندیکا با ارگانهای دولتی در ارتباط بود تعدادی از آن‌ها صرفاً دنبال سهمیه نانوایی از طریق این ارگانها بودند این دسته از کارگران بر این باور بودند که هرچه سریعتر  از این طریق کارفرما شوند و خود به نان و نوایی برسند

در پایان میخواهم بگویم که حقیقتاً در این مدت علاوه بر اینکه سندیکا برای کارگران کار خاصی را انجام نداد بلکه در پشت پرده مذاکراتی با مسولین رژیم صورت میگرفت که کارگران از آن بی‌خبر بودند و رژیم اسلامی از این طریق میخواست علاوه بر کنترل و نظارت بر سندیکا ، جهت گیری سیاسی  سندیکا را نیز به بیراه بکشانند. جمعی  از اعضای  هیئت مدیره بر این باور بودند از طریق التماس و خواهش از ادارات دولتی خواست و مطالبات کارگران را پیگیری کنند( در بخش‌های بعد در این رابطه بطور مفصل توضیح خواهم داد)

بلاخره دیری نپایید که بازرسان سندیکا (اعم از بازرس اصلی و بازرس علل البدل) از وظیفه‌ای که برعهده داشتند منصرف شده و استعفا دادند. و البته کار بجای رسیده بود که کارگران هم تمایلی به عضویت و حضور در سندیکا را نداشتند و قهوه خانه رضا را به سندیکا ترجیح میدادند

بلاخره بنا به اتفاقاتی که در سندیکا  رخ داده بود و همچنین بخاطر انتخاب بازرسان جدید در سالن اجتماعات کتابخانه فرهنگی هنری بوکان واقع در سه راه آتش نشانی پارک دروازه قبران (پارک ملت) مجمع عمومی برگزار شد

به همین دلیل تصمیم بر این شد که فعالیتم را در سندیکا علنی کنم

 ادامه دارد

 حضور مستقیم کومله در محیط کار و زندگی و در بطن جامعه و رویارویی در برابر نیروهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم  و فراری دادن حافظان سرمایه و  نیروهای دولتی را در بخش بعدی پی میگیریم

اسماعیل خودکام

۱۲٫۱۱٫۲۰۱۹