جنبش سرنگونی، انقلاب همگانی، انقلاب کارگری

جنبش سرنگونی، انقلاب همگانی، انقلاب کارگری

در این نوشته همه اشکال سرنگونی مورد نظر نیست، چون سرنگونی ممکن است با کودتا، با رژیم چنج، فروپاشی اقتصادی و اشکال دیگری صورت بگیرد، و همچنین سرنگونی با نافرمانی مدنی نیز بسیار بعید به نظر میرسد، ولی اگر هم به کمک امریکا چنین اتفاقی بیافتد، ارگانهای امنیتی و نظامی را دست نخورده باقی میگذارد و دست قدرت های جهانی را برای رژیم چنچ باز خواهد گذاشت که مطلوب ما نیست. قصد من اول پرداختن به جنبش سرنگونی با بار مثبت و همراه با قیام و تعرض به مراکز دولتی و ارگانهای نظامی و انتظامی است که مانع از استقرار کامل دولت بعدی میشود و در نتیجه بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، دوره انقلابی برای مدت نسبتا طولانی ادامه خواهد یافت، امری که کمونیستها در آن ذینفع اند. دوم مختصری در مورد تز حمید تقوایی یعنی (انقلاب همه با هم) که در عصر جهانی شدن سرمایه مدتهاست ضروت تاریخی خود را از دست داده است و سوم دوران ما دوران انقلاب سوسیالیستی است.

جنبش سرنگونی

جنبش سرنگونی در ادبیات کمونیسم کارگری به خیزشهای عمومی که استبداد و دیکتاتوری را هدف قرار میدهد و معمولا با شعار آزادی و رفا به میدان میآید، اما استراتژی آنها سوسیالیسم نیست، گفته میشود. جنبش سرنگونی اصطلاحی برای جایگزینی انقلابات عمومی و همگانی مورد نظر حمید تقوائی است، انقلاباتی که دورانش مدتهاست به پایان رسیده، بهمن ۵٧ خیزش توده ای بزرگی برای سرنگونی سلطنت پهلوی شکل گرفت که به نادرست انقلاب ۵٧ نام گرفت، در آن زمان نیز انقلاب همگانی و یا دمکراتیک به دلیل جهانی شدن سرمایه پدیده نامربوط به جامعه ایران بود. بعدها منصور حکمت با توجه به تجربه ۵٧ و خیزش کردستان عراق، به جای انقلاب نام جنبش سرنگونی را برای خیزش های توده ای که رهبری طبقه کارگر را ندارند، انتخاب کرد و برای اولین بار شورش تیر ماه ٧٨ را آغاز جنبش سرنگونی نامید و بر این مبنا خصوصیات این جنبش را تعریف کرد. این جنبش تنها در کشورهای تحت سلطه کاربرد دارد که در آنها هنوز استبداد و دیکتاتوری عریان وجود دارد. سرنگونی حکومت های مستبد که بیحقوقی سیاسی و اقتصادی را با سرکوب به اکثریت جامعه تحمیل میکند، به خواست عمومی مردم تبدیل میشود. در ایران نفس وجود جمهوری اسلامی و استبداد سیاه اسلامی یک مانع اساسی انقلاب کارگری است. خیزش توده ای در ایران یکی از روندهای محتمل سرنگونی جمهوری اسلامی است، جنبش سرنگونی در کشورهایی با حکومت استبدادی مرحله قبل از انقلاب نیست، بلکه انقلاب ادامه جنبش سرنگونی است در صورتی که در جنبش سرنگونی کارگران و کمونیست ها به نیروی قابل توجهی تبدیل شوند، این احتمال وجود دارد که انقلاب از دل سرنگونی بیرون بزند. در هر حال سرنگونی موانع را برمیدارد و زمینه انقلاب کارگری را فراهم میکند. اقشار و طبقات متفاوت خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. در این جنبش احزاب و جریانات کمونیست و بورژوا شرکت میکنند و تلاش میکنند مهر خود را به آن بزنند و هر کدام تلاش میکنند توازن قوا سیاسی را با دخالت مستمر و پیگیر، بنفع خود تغییر دهند و آنرا رهبری کنند، هر چه این جنبش اوج بیشتری بگیرد تنش بین احزاب و جریانات سرنگونی طلب حادتر میشود. ولی در هر حال دولت منتج از سرنگونی دولتی است در دوره انقلابی، طبقات اجتماعی بعد از سرنگونی در مقابل هم قرار میگیرند و مبارزه طبقاتی حادتر میشود.

علل شکل گیری جنبش سرنگوی در ایران و کشورهای تحت سلطه

دایره گسترده ای از مسایل و مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مربوط به مبارزه طبقاتی در ایران و سایر کشورهای تحت سلطه وجود دارد که در شرایط امروز ایران خیزش ها و اعتراضات حول این مسایل بیش از هر زمانی به یک ضرورت تبدیل شده است. استبداد و اختناق، دیکتاتوری عریان، مذهب، فرهنگ عقب افتاده، فقر، بیکاری وسیع، عدم امنیت شغلی، موقعیت فرو دست زن و غیره مشکلات و موانعی است که در ایران و اکثر کشورهای خاورمیانه بر سر راه طبقه کارگر و جامعه قرار دارد. وجود جمهوری اسلامی مشکلات مردم ایران را مضاعف کرده و به مانع اساسی پلاریزه شدن جامعه تبدیل شده است (مسایل و مشکلات فوق الذکر عمومی است و اقشار و طبقات مختلف اجتماعی از آن رنج میکشند) جمهوری اسلامی هم قادر به پاسخگوی به آنها نیست، بحران جهانی سرمایه داری نیز مشکلات فوق را تشدید کرده و مردم کشورهای تحت سلطه و یا کمتر توسعه یافته سرمایه داری نظیر ایران را بیشتر از کشورهای غربی در منگنه قرار داده است. مسایل و مشکلات فوق موجب شده که اعتراض و خیزش بیشتر در پیرامون تا مراکز اصلی سرمایه داری رخ دهد. در واقع ما شاهدیم که انفجار و اعتراض میلیونی در حواشی پیکره اصلی بورژوازی بسیار بیشتر از قلب آن که غرب است صورت می گیرد. نمونه چند سال قبل خیزش های مردمی در خاورمیانه مخصوصا مصر و تونس و خیزش دی ماه که حدود ١٠٠ شهر در ایران را در برگرفت، و اخیرا باز آعتراضات وسیع توده ای در عراق نشاندهنده بروز واقعی این انفجارت اجتماعی در کشور های تحت سلطه است. تحولات عظیمی که در سطح جهان (تکنیک و تکنولوژی) بوقوع پیوسته و پیشرفت های غول آسا و سریع صنعت، توقع مردم را از زندگی بالا برده است. توقع کارگران، جوانان، زنان و بطورکلی مردم به نسبت چند دهه قبل تغییر کرده، و مردم ایران و کشورهای تحت سلطه با استفاده از فناوری ارتباطات بطور روزمره در جریان تحولات دنیای امروز قرار دارند و دیگر نمیخواهند استبداد مذهبی و غیر مذهبی، اختناق، فرهنگ عقب افتاده، فقر، بیحقوقی زن و غیره را بپذیرند.

مبارزه طبقاتی فقط تقابل رو در رو و لخت و عریان کارگر و سرمایه دار در مقابل هم نیست؛ بلکه کل جنب و جوش های سیاسی و اجتماعی کنونی جامعه ایران، مهر طبقات و مبارزه طبقاتی را برخود دارد. از اعتراض عمومی گرفته، تا ورود کارگران، زنان، جوانان، معلمان، مالباختگان، بازنشستگان و… به عرصه تقابل سیاسی با استبداد و اسلام سیاسی، همه عرصه جدال طبقات و مبارزه طبقاتی اند و در همه اینها طبقه کارگر و کمونیسم طبقه کارگر باید نقش دخالتگر، تعیین کننده و سرنوشت سازی را ایفا نماید. جنبش سرنگونی یک اعتراض همگانی است با خواست محوری سرنگونی جمهوری اسلامی و پایان دادن به استبداد مذهبی، اما برعکس خیزش ۵٧ که تا سقوط سلطنت پهلوی کشمکش و تقابلی بین نیروهای سرنگونی طلب شکل نگرفت، این بار در پروسه سرنگونی احزاب و نیروهاى سرنگونى‌طلب از کمونیست و بورژوا در عین تنش حاد با یکدیگر وارد این جنبش میشوند. همه سرنگونی رژیم اسلامی را در راستای برقراری حکومت مطلوب خود ضروری میدانند. هرکدام افقهای متفاوتی را در مقابل این جنبش قرار میدهند و تلاش میکنند اهداف خود را به پرچم مردم تبدیل نمایند. در جنبش سرنگونی پیشروی در زمینه رهایی زن، موفقیت در زمینه کوتاه کردن دست مذهب از زندگی خصوصی مردم ایران و یا هر گشایش سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که در جامعه ایران ایجاد شود، همه در راستای کنار زدن موانع  قطبی شدن مبارزه کار و سرمایه است و بر روند مبارزه طبقاتی تاثیر مثبت میگذارد و شناخت رهبران طبقه کارگر را از طبقات اجتماعی و درک او را از مبارزه طبقاتی بالا میبرد. مبارزات و اعتصابات کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد آهواز و رادیکالیسم حاکم بر این مبارزات و شعار تشکیل شورا و اداره شورایی، یک نمونه روشن از روند رو به رشد آگاهی کارگران در جریان جدال جامعه با حکومت اسلامی است. جمهوری اسلامی تلاش میکند با سرکوب، بازداشت و شکنجه رهبران کارگری، فعالین مدنی و اجتماعی و فعالین جنبش زنان، جلو گسترش اعتراضات و خود آگاهی طبقاتی را بگیرد، اما نه جمهوری اسلامی در چنین موقعیتی است که قادر به چنین کاری باشد و نه جامعه ساکت میماند و به بقای حکومت اسلامی رضایت میدهد. مبارزه طبقاتی در اشکال متنوع و وسیع اجتماعی و در قالب کشمکشهای سیاسی بر سر مشکلات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در جنبش جاری به جلو رانده میشود. آنچه از شرایط ایران پیدا است، مبارزات مردم گاه به شکل خیزش دی ماه و گاه در آشکال محدودتر تا سرنگونی جمهوری اسلامی ادامه خواهد داشت. کارگران نیز در دل این مبارزات با سرعت بیشتر به تمایز خود با اقشار و طبقات دیگر و ناپیگیری آنها پی میبرند و به ضرورت صف مستقل خود در جنبش سرنگونی واقف میشوند، و گام های ضروری برای متشکل شدن را بر خواهند داشت.

مبارزه علیه استبداد، علیه فقر، تبعیض جنسیتی، جاروب نمودن و کوتاه کردن دست مذهب از دخالت در جامعه و زندگی مردم مضمون تحولاتی است که در ایران جریان دارد. این تحول توسط خیزش مردم میتواند به سرنگونی جمهوری اسلامی منجر شود، جنبش سرنگونی در ایران میتواند نقش مهمی در جهت بر چیدن استبداد و به جلو سوق دادن جامعه ایران داشته باشد، اما سرنگونی بنیاد مناسبات موجود در جامعه را که مایه مشقات و محرومیت های کارگران و مردم فاقد سرمایه است، مورد تعرض جدی قرار نمیدهد، هر چه توازن قوا در اثر مبارزه طبقاتی و جنگ آلترناتیوها در جنبش سرنگونی بیشتر به نفع پرچم کارگری- کمونیستی تغییر کند زمینه انقلاب کارگری بعد از سرنگونی رژیم اسلامی بیشتر فراهم میشود. جنبش سرنگونی با به زیر کشیدن جمهوری اسلامی جامعه را شخم خواهد زد برای رویارویی طبقاتی بعد از سرنگونی و پیوستن صفوف پراکنده و نامتحد طبقه کارگر در این جنبش، دخالت پیگیر کمونیسم کارگری، امکان دست بدست شدن قدرت سیاسی در درون طبقه سرمایه دار را کاهش میدهد و مانع تثبیت و ماندگاری دولت بعدی خواهد شد، عدم حضور کمونیسم و بویژه کمونیسم متحزب در تونس و مصر صرفا به جابجائی قدرت بین بخشی ازبورژوازی به بخش دیگری منجر شد بدون اینکه تغییرات رادیکال در سیاست و اقتصاد ایجاد شود، مبارک رفت مرسی به قدرت رسید، مرسی از قدرت برکنار شد، بخش دیگری از بورژوازی مصر در قامت ارتش بنام مردم قدرت را در دست گرفت. مهم ترین دلیل دست به دست شدن قدرت توسط بورژوازی در این دو کشور عدم حضور کمونیسم متشکل و حزبیت یافته بود. در نتیجه، صحنه سیاست به ناسیونالیسم واگذار شد و او نیز رادیکالیسم جنبش سرنگونی را قیچی کرد و توانست مردم را بعد از این همه مبارزه و جانفشانی به خانه بفرستد. در ایران بدلیل سابقه تاریخی کمونیسم و یک خط کمونیستی و کارگری رادیکال، روند سرنگونی میتواند متفاوت باشد. اگر سرنگونی  با دخالت کمونیست ها به قیام و خلع سلاح پادگانها و مراکز نظامی منجر شود، فضای باز سیاسی میتواند سالها ادامه داشته باشد، بدون اینکه دولت جدید توان سرکوب را داشته باشد. در این حالت کمونیستها هم میتوانند به نیروی قابل توجهی در صحنه سیاست ایران تبدیل شوند.

 انقلاب همگانی

در مناظره حمید تقوائی با محمد آسنگران حمید میگوید دو تز است که من با آنها مخالفم. “١- انقلاب ۵٧ همگانی بود و انقلاب بعدی همگانی نیست. ٢- انقلاب بعدی با دعوا بین چپ و راست و جنگ آلترناتیوها به نتیجه میرسد و ادامه میدهد که این دو تز برای به زمین کوبیدن هر حزبی کافی است. اگر میخواهید حزبی ورشکسته شود ببریدش به این دو تز، گیج میشه، از سیر حوادث جا میماند، منزوی میشه، و میرود تو پیاده رو. این متد و خط پوپولیستی هر حرکت و اعتراض عمومی را “انقلاب” میداند و انقلاب همه با هم مبنای سیاست های راست حزب کمونیست کارگری در دفاع از جنبش سبز، تا هخا و بیانیه ١۴ نفره و مسیح علینژاد و دیدارهای مینا احدی با سفرای امریکا و اسرائیل در مهمانی روزنامهبیلد ۱۰۰ و نامه به مرکل و همسوئی با ناسیونالیسم پرو غرب و انقلاب گفتن به سوریه و لیبی و… را تشکیل میدهد. در خورجین گشاد انقلاب همگانی حمید تقوایی همه جا میگیرند و انقلاب انسانی و حکومت انسانی نیز نتیجه این خط پوپولیستی است، به همین دلیل حمید نقد جریانات راست را در درون اعتراضات خیابانی نادرست میداند. این جریان در دوران منصور حکمت نیز یکی از گرایشات درون حزب کمونیست کارگری بود، اما وجود حکمت جلو میدان داری آن را میگرفت و بالانس را به نفع گرایش چپ تغییر میداد. او هیچ تفکیک و تمایزی بین سرنگونی، انقلاب (همه با هم) و انقلاب کارگری قائل نیست، هر سه را در سطح کلام به زبان میراند ولی در نظر و پراتیک به انقلاب (همگانی) پایبند است. این خط امروز به محور اصلی سیاست حزب کمونیست کارگری تبدیل شده و تا سطح استراتژی حزب ارتقا یافته است.

 متد و خط سیاسی که حمید نمایندگی میکند، بارها با نقد منصور حکمت روبرو شد، ولی حمید قادر نشد این نقدها را هضم کند، و این خط را کنار بگذارد. بعد از حکمت نیز با نقد جدی در درون حزب کمونیست کارگری روبرو نشد و موانع جدی در مقابل تبدیل شدن این خط به سیاست رسمی وجود نداشت و همین سبب شد که این حزب بدون مانع با این متد به سراغ پدیده های سیاسی و اجتماعی و ارزیابی و تحلیل وقایع و رویدادهای جهانی، منطقه ای و کشوری برود و پراتیک و کمپین های سیاسی و اجتماعی این حزب را بر بستر این خط سازمان دهد. در نتیجه امروز به  همه عرصه های فعالیت اجتماعی و حزبی گسترش پیدا کرده است و ملزومات عملی و کادرها و مبلغین نسبتا زیادی بویژه درحزب کمونیست کارگری پیدا کرده و اتوماتیک این متد را بکار می بندند و این خط را پراتیک میکنند. دیدگاهی که در عصر جهانی شدن سرمایه هنوز هم بفکر انقلاب همگانی باشد، طبیعی است که بورژوازی را همراه و همسوی خود بداند و در عمل با سایر نیروی های شرکت کننده، انقلاب مورد نظر را به سر انجام برساند و خواسته و یا ناخواسته برای آنها خصلت انقلابی قائل شود. در نتیجه این متد و خط پوپولیستی است که نقد جریانات راست در درون اعتراضات جاری را نادرست و جدال طبقاتی و جنگ آلترناتیوها را تضعیف انقلاب همگانی مورد نظرش میداند و همچنین بیانه ١۴ نفره را در جهت تقویت پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی و آنرا بخشی از نیروی انقلاب همه با هم ارزیابی میکند و از این زاویه برایش مهم نیست این بیانه کدام جنبش را در ایران نمایندگی میکند.

 خط انقلاب انقلاب و قایل شدن به انقلاب همگانی میتواند به عنوان یکی از عوامل باز دارنده استقلال طبقاتی کارگران و پرچم متمایز جنبش کمونیسم کارگری در درون جنبش سرنگونی عمل کند. خط پوپولیستی حمید تقوائی تنش بین کمونیسم و ناسیونالیسم، دعوا بین چپ و راست و جنگ آلترناتیوها را در روند سرنگونی معادل با ورشکستگی و انزاوی احزاب چپ و کمونیسم میداند، و این سیاست یعنی فقدان مرز بندی روشن و علنی میان اهداف و شعارها با احزاب و جریانات راست سرنگونی طلب و برجسته شدن همسوئی با این جریانات در درون خیزش مردمی علیه جمهوری اسلامی و این به معنی تکرار انقلاب ۵٧ بجای درس گرفتن از آن است و کاملا در تقابل با متد منصور حکمت قرار دارد. پاراگرافی از منصور حکمت در این زمینه تفاوت را نشان میدهد:

“احزاب و نیروهاى سرنگونى‌طلب در عین تنش حاد با یکدیگر وارد این جدال میشوند. اینها آلترناتیو حکومتى واحدى را نمیپذیرند. همه نیروها سقوط رژیم اسلامى را به مثابه گامى براى ایجاد نظام سیاسى مطلوب خود نگاه میکنند. و جدال واقعى میان این آلترناتیوها و افق‌ها، میان جنبشهاى طبقاتى و پرچمهاى حزبى مختلف با پیشروى جنبش سرنگونى‌طلبى بیشتر اوج میگیرد. بنظر من با سرنگونى رژیم اسلامى، جنبش توده‌اى بشدت در درون خود پُلاریزه میشود. صفبندى جدیدى، له و علیه پرچم کارگرى- کمونیستى درجامعه پدیدار میشود. ما درصف مقدم جنبش سرنگونى‌طلبى در این میدان حضور پیدا میکنیم، اما نگاهمان به آنجاست. به انقلاب کارگرى.”

 جهانی شدن سرمایه و انقلاب کارگری

در نیم قرن گذشته خیزش های مردمی و اعتراضات خیابانی بزرگ و متنوعی در اقصا نقاط جهان و بویژه درخاورمیانه و کشورهای تحت سلطه شکل گرفته است، بعضی از آنها علیه وضع موجود و برخی نیز ارتجاعی بوده اند، و تقریبا به همه آنها انقلاب گفته اند، در صورتی که انقلاب مثل هر پدیده دیگری طبقاتی است و در هر دوره تاریخی یکی از طبقات اجتماعی رهبری آن را به عهده داشته و آنرا به پیروزی رسانده است. هر انقلابی در هر دوره طبقه نوظهور و بالنده آنرا رهبری کرده، و مناسبات اقتصادی نوینی را جایگزین مناسبات کهنه کرده و به تبع آن روبنای سیاسی نیز تغییر یافته است و دولت جدیدی با قوانین و آرایش متناسب با تحول اقتصادی، قدرت را در دست گرفته است.

انقلابات نیز بر مبنای رهبری آن و تحولاتی که در هر دوره شکل میداده نام گذاری شده است. انقلاب و قیام بردگان علیه نظام برده داری که نتیجه نهائی آن لغو مناسبات برده داری بود، انقلابات بورژوا دمکراتیک (همگانی) به رهبری بورژوازی که کارگران، دهقانان، خرده بوژوازی و صنعتگران را علیه نظام فئودالی بسیج و رهبری میکرد و در دنیا امروز که سرمایه داری به یک نیروی ارتجاعی تبدیل شده، تنها انقلاب پرولتری قادر به برچیدن نظام استثمارگر سرمایه داری و لغو کارمزدی و ایجاد مناسبات نوین و نظم برتر از نظم موجود میباشد.

امروز برای همه روشن است که مناسبات کار و سرمایه در کل جهان گسترش یافته است و سرمایه داری به دور افتاده ترین نقاط جهان راه یافته و مهر خود را بر همه جا کوبیده است. اردوی کار و سرمایه در قالب و جایگاه دو طبقه متخاصم در مقابل هم قرار دارند. بنابر این هر تحول انقلابی و بنیادی در جامعه سرمایه داری تنها توسط طبقه کارگر آگاه و متشکل ممکن است، که در چنین تحولی بیش از همه ذینفع است. بورژوازی در عصر حاضر یک نیروی ارتجاعی است. عصر انقلابات همه با هم و انقلابات بورژوا دمکراتیک مدت ها است سپری شده و دوران ما دوران انقلابات پرولتری است. صف نامتحد و پراکنده طبقه کارگر و خلاء آلترناتیو کمونیستی در سطح کلان و در ابعاد کشوری یک فاکتور مهمی است که هنوز هم کارگران را در موارد زیادی به عنوان نیروی ذخیره و کمکی این یا آن بخش بورژوازی به میدان میکشاند و بدون پرچم و صف مستقل خود در جنبش هائی که برای سرنگونی استبداد و دیکتاتوری راه می افتد شرکت میکنند و معمولا در غیاب کمونیسم متشکل تحت تاثیر افق بخشهایی از طبقه دارا قرار میگیرند. جنبشهای اعتراضی مصر و تونس نمونه های متاخر دنباله روی کارگران و جوانان از افق بورژوازی بود. استبداد و اختناق در ایران و این کشورها یک عامل مهم، در شکل گیری خیزش های عمومی است، اما این خیزش ها هر چند هم گسترده باشند هنوز انقلاب نیستند، بلکه در بهترین حالت جنبش های هستند برای سرنگونی دولت های استبدادی و حکومت های دیکتاتوری و برقراری آزادی و عدالت اجتماعی، کمونیست ها نیز با شرکت در این جنبش ها، تلاش میکنند رادیکالیسم آنرا تقویت نمایند و مانع از به سازش کشاندن آن توسط جریانات ناسیونالیستی شوند. دخالت کمونیست ها برای پیشروی این جنبشها تا سرنگونی انقلابی استبداد سیاسی لازم و ضروری است، اگر کمونیست ها در این جنبش خوب ظاهر شوند و رادیکالیسم آنرا تقویت نمایند، احتمال دارد به نیروی قابل توجهی تبدیل شوند، در این صورت امکانی فراهم میشود که جنبش سرنگونی به قیام و برچیدن ارگانهای نظامی و انتظامی منجر شود. این شکل از سرنگونی از استقرار کامل دولت بعدی جلوگیری میکند و امکانی را بوجود میآورد که فضای باز سیاسی در دوره انقلابی برای سالها ادامه داشته باشد و دولت قادر به سرکوب کمونیستها و آزادیخواهان نباشد.

انقلاب در عصر جهانی شدن سرمایه، یک تحول سیاسی و اجتماعی اساسی است که بنیاد مناسبات تولید موجود را به چالش میکشد و دگرگون میکند. اقشار و طبقات اجتماعی بطور کلی خواهان دگرگونی بنیادی در جامعه نیستند، ناسیونالیسم، لیبرالیسم دو جنبش اجتماعی هستند که رسالت تاریخی انقلابیگری آنها به پایان رسیده و در عصر جهانی شدن سرمایه خود به مانع اساسی هر تحول بنیادی در جامعه تبدیل شده اند. امروز این رسالت بر دوش تنها طبقه انقلابی یعنی طبقه کارگر قرار دارد. انقلاب یعنی خیزش طبقه کارگر برای عملی کردن یک تحول عظیم اجتماعی، یعنی حرکت مستقل کارگران برای برقراری حکومت کارگری، برای وقوع انقلاب کارگری درجه معینی از تشکلیابی کارگران و رهبران رادیکال سوسیالیست و یک حزب کمونیستی و کارگری آماده و نسبتا با نفوذ در صحنه سیاست ایران لازم و ضروری است.

جنبش سرنگونی و اسلام سیاسی

 در ایران جمهوری اسلامی طی ٢ سال گذشته زیر ضرب جنبش اعتراضی جامعه قرار داشته و بویژه از دی ماه ٩۶ با خیزش مردم در صد شهر بزرگ و کوچک ایران که کلیت جمهوری اسلامی را زیر سوال برد و با پاره کردن و سوزاندن بنرهای خامنه ای و حمله به مرکز اسلامی، رژیم را با آشفتگی درونی و بحران هویتی روبرو و قدمی دیگر به سرنگونی نزدیک کرد. خیزش دی ماه یک اعتراض متفاوت از سایر اعتراضات ماقبل خود بود. جنبشی بزرگ و گسترده ای بود که اقشار و طبقات مختلف را با خواست و مطالبات متفاوت حول نه گفتن به کلیت رژیم اسلامی و کوتاه کردن دست قوانین مذهبی از سر جامعه، متحد کرده بود. تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی مهمترین چالش این اعتراض وسیع مردمی بود که خواست های متفاوت نیروهای شرکت کننده را موقتا به حاشیه راند و زیر سایه خود قرار داد. این جنبش نشان داد خواست سرنگونی تمایل اکثریت جامعه است، ولی آمادگی کافی برای سرنگونی بدرجه ای از تشکل یابی نیاز دارد که در آن مقطع و هنوز هم شکل نگرفته است.

خیزش مردم ایران در دی ماه سال ٩۶ درظرفیت انسانی قدرتمندی ظاهر شد و توان بالقوه تغییرات رادیکال را در خود ذخیره داشت ولی به دلیل افق محدود و عدم حضور جدی کمونیسم متشکل، قادر به پیشروی و ایجاد تغییرات و توازن قوای لازم و ضروری نشد. اشتیاق به پیشروی در وجود مردمانی که نیروی محرکه شان رفاه و آزادی و جارو کردن مذهب و حکومت جمهوری اسلامی میباشد، بسیار زیاد است. کارگران و مردم محروم ایران با درس گرفتن از مبارزات ارزنده شان و شناخت بیشتر از اسلام و حکومت اسلامی، از طبقات اجتماعی، از سپاه و بسیج به عنوان نیروهای سرکوبگر و حافظ منافع سرمایه، راهی جز متشکل شدن و جدا کردن صف خود از جریانات بورژوایی ندارند. پلاریزاسیون حرکت ها و اعتراضات اجتماعی و سیر پیشروی آن، به شکل گیری یک افق و جریان رادیکال و کمونیستی قدرتمند و تامین رهبری در دل این مبارزات بستگی دارد. اگر کمونیستها و کارگران آگاه با استفاده از فرصت موجود متشکل نشوند و خود را آماده نبردهای تعیین کننده آتی نکنند، اعتراضات موجود در نهایت از افق بورژوازی فراتر نمیرود و بازهم بخش دیگری از بورژوازی و طبقه دارا سرنوشت جامعه ایران را با کمک امریکا و غرب  رقم خواهد زد.

مردم ایران با مبارزات خود اسلام سیاسی را در منطقه با مشکل روبرو کرده و پایان دوران اقتدار آنرا که با قدرت گرفتن جمهوری اسلامی شروع شد، در اعتراضات خود اعلام نموده اند. چهل سال قبل جمهوری اسلامی با حمایت کامل غرب به قدرت رسید و اسلام سیاسی که تا آن وقت در حاشیه تحولات سیاسی خاورمیانه زندگی میکرد و تاثیر چندانی بر روندها و معادلات سیاسی منطقه نداشت، جانی تازه گرفت و به صحنه سیاست وارد شد و به ایفای نقش ارتجاعی در منطقه پرداخت. جمهوری اسلامی ایران وصله ناجوری بر تن جامعه متمدن ایران است و در چهار دهه گذشته با سرکوب، اعدام و کشتار خود را به مردم تحمیل کرده است. مبارزه مردم با جمهوری اسلامی و تاریخ طولانی و پر پیچ و خم آن گواه بر تنفر شدید مردم از اسلام سیاسی و پدیده ارتجاعی جمهوری اسلامی است. تناقصات جمهوری اسلامی با دنیای امروز و بیگانگی و بیربطیش به خواستهای جامعه ایران، پروسه کشدار و پر درد و رنجی برای کارگران، زنان، جوانان و اکثریت مردم به همراه داشته است. اما تجربه بیش از چهار دهه حکومت اسلامی در ایران، مبشر ورشکستگی و زوال جمهوری اسلامی و افول اسلامی سیاسی و جریانات اسلامی وابسته به آن در منطقه را فراهم نموده است.

 بیداری مردم ایران، کارنامه شکست خورده جمهوری اسلامی و ناتوانی جمهوری اسلامی در وفق دادن خود با جهان سرمایه داری محورهای کلیدی مهمی هستند که میتوانند در جهت پایان دادن به دوران قدرقدرتی این پدیده ارتجاعی عمل نمایند.

٢٠١٩/١٠/١٠