جنبش سرنگونی

“جنبش سرنگونی”

بهروز مهرآبادی میگوید:«بیانیه های چهارده نفر تحت تاثیر جنبش سرنگونی طلبی است.» توجه داشته باشید که بهروز میگوید “تحت تاثیر”، نمیگوید در عکس العمل به. به تعبیر بهروز، بیانیه چهارده نفره ها  به تاسی از جنبش سرنگونی، نه در تقابل با آن صادر شده است. به همین جهت از حمید تقوائی تا بهروز مهرآبادی بیانیه چهارده نفری را بیانیه ای درون جنبشی ارزیابی کرده به رفع ایراداتش مشغول شدند. تردستی اتصال بیانیه مالیخولیائی چهارده نفره به “جنبش سرنگونی” از همان معرفی بیانیه آغاز میشود. بهروز نمیگوید ۱۴ نفره ها از وحشت عروج جنبش کارگری، بقصد مهار جنبش انقلابی سوسیالیستی دست به عکس العملی زده اند، اقدامی که در هر خیزش کوچک و بزرگ اجتماعی ما شاهد آن بوده ایم.  خیر، میگوید “تحت تاثیر” جنبش سرنگونی بیانیه داده اند. او فراموش میکند که بورژوازی برای مهار جنبش انقلابی کارگران، سرنگونی طلبی که سهل است، رضا پهلوی را وامیدارد در بحبوحه خیزش دیماه ۹۶ اعلام کند پدرش، شاه شاهان، سوسیالیست بود! بهروز فراموش کرده است که اکبر گنجی ها در سال ۲۰۰۹ ، بمنظور ترمز زدن به اعتراضات مجبور شدند اول جمهوری اسلامی را “رژیم” خطاب کنند، با گوگوش علیه جناح خامنه ای اعتصاب غذا کنند تا در قدم بعد بار دیگر برای حفظ جمهوری عزیز اسلامی شان فعالیت کنند.

علاوه بر انتخاب آگاهانه واژه ها، بهروز خرگوشی بنام “جنبش سرنگونی” هم از کلاه بیرون میآورد. گوئی سرنگون طلبی یک موجودیت قائم بذات است، گوئی یک قدر مطلقی بر این جنبش قائم است که آنرا از هر گونه بار سیاسی طبقاتی میزداید. برای جنبش کارگری اما سرنگون کردن حکومت بخش بسیار مهمی از پروسه در هم شکستن ماشین دولتی بورژوائی بمنظور برقراری سوسیالیسم است. سرنگونی حکومت و نه سرنگونی رژیم برای کارگر در خود و فی نفسه بخش بسیار مهم و تفکیک ناپذیری از مبارزه طبقاتی او علیه سرمایه داری و برای برقراری سوسیالیسم است. کارگر در این جدال مهم و سرنوشت ساز نه تنها با رضا پهلوی و پمپئو و ترامپ و رجوی و علینژاد و فریدون فرخزاد و چهارده معصوم هم جنبش نیست که سرنگون طلبی را با محک دوری و نزدیکی آن با کمونیسم و کمونیستها می سنجد. خواست اسماعیل بخشی از ناسیونالیستها و نژادپرستها برای نچسبیدن به اعتراضات کارگران از جنس همان سنجش بود. اپوزیسیونی که به مارکسیستها میگوید “وز وز” نکنید، قول قتل عام آنها و وعده انتقام گرفتن از کارگر و کمونیستها بخاطر شرکت در انقلاب ۵۷ را میدهد، ممکن است دوشادوش ۱۴ نفره ها به یک “جنبش سرنگونی” تعلق داشته باشد. ما کارگران و کمونیستها اما بخشی از آن “جنبش سرنگونی” نیستیم.

سرنگونی طلبی یا استمرار طلبی؟

وقتی به استنتاجات عملی مواضع و عملکرد سرنگونی طلبان با قدر مطلق، بدون اشاره به اینکه دقیقا چه نیروهائی هستند و چه چیزی را میخواهند سرنگون کنند، نگاه میکنیم، آنچه میبینیم استمرار طلبی برای حاکمیت جمهوری اسلامی است. اولین تکه پازل “جنبش سرنگونی” این است که این جنبش قرار است چه چیز راسرنگون کند، رژیم یا حکومت؟

با معیار حککا، مجاهدین بزرگترین تشکیلات سرنگون طلب بوده و هستند. سرنگونی طلبی مجاهد اما باشکال مختلف در خدمت استمرار حاکمیت اسلامی بوده است. مجاهد البته در فردای انقلاب ۵۷ خود را بخشی از دم و دستگاه تلقی میکرد. در آن ایام حتی سرنگونی طلب در بعد تنگ تغییر رژیم هم نبود بلکه برای تثبیت حاکمیت جمهوری اسلامی تلاش میکرد. مجاهد سهم میخواست، نگرفت. پس به اپوزیسیون پرتاب شد. پس از آن نیز هرگز پرچم “مرگ بر جمهوری اسلامی” را بلند نکرده است بلکه مخالف رژیم آخوندی است. چه آنجا که جمهوری اسلامی مجاهد را بهانه سرکوبهایش کرد و چه آنجا که اسم سازمان مجاهدین در انتخابی بین بد و بدتر مترادف با تن دادن مردم به جمهوری اسلامی شد، مجاهد عملا استمرار طلبی کرده است. همچنین مجاهدین تا هنگامی که بعنوان گروه فشار بازیچه دست دولتهای غربی یا منطقه ای ــ عراق و عربستان ــ میشوند، سرنگونی طلبی محدودشان نیز پابپای مدارای دولتهای نامبرده با جمهوری اسلامی  بایگانی میشود. نتیجه “سرنگونی طلبی” مجاهد را هر جور نگاه کنیم استمرار بخشیدن به حاکمیت جمهوری اسلامی است.

تا آنجا که به پایه هایی که جمهوری اسلامی روی آن قرار گرفته است برمیگردد،  ناسیونالیستهای پرو غرب وجوه مشترکی با جمهوری اسلامی و با مجاهدین دارند. ناسیونالیستها نیز، در بهترین حالت، خواهان سرنگونی رژیم اند، نه سرنگونی حکومت. هم ملی گرا و هم مجاهد با جمهوری اسلامی زاویه دارند، تضاد آشتی ناپذیر ندارند. مجاهد مخالف اسلامیت جمهوری اسلامی نیست و ناسیونالیست مخالف ملی گرائی جمهوری اسلامی نیست. در این متن ناسیونالیستها نیز عملا نقش گروه فشار را روی جمهوری اسلامی بازی میکنند. در مواردی مانند دخالت وحشیانه جمهوری اسلامی در منطقه، ناسیونالیستها اتفاقا حامی جمهوری اسلامی بوده اند. علاوه بر این، شل کن سفت کن سرنگونی طلبی ناسیونالیستها، درست مانند مجاهدین، در دست غرب است. با علم کردن لولو خورخورۀ آلترناتیو ناسیونالیستی، غرب و کلا سرمایه داری جهانی توانسته اند عقب نشینهائی را به جمهوری اسلامی تحمیل کنند و به بار ناسیونالیستی  ج ا بیافزایند. امروز بخشی از جمهوری اسلامی خود را وارث کورش بزرگ میداند. اما آنچه که ناسیونالیستها را کاملا در کنار جمهوری اسلامی قرار میدهد و با آن منفعت مشترکی دارد، ضدیتشان با کارگر و خصوصا جنبش سوسیالیستی کارگری است. در این ظرفیت ناسیونالیستها، درست مانند دولت آمریکا، طی چهل سال گذشته استمرار طلب بوده اند.

حزب کمونیست کارگری هویت خود را سرنگون طلب معرفی میکند، با افتخار اعلام میکند “حزب سرنگون طلب” است. برای حککا در حدود دو دهه گذشته، سرنگون طلبی هر چه بیشتر به ارزش درخود تبدیل شده است. اگر در ابتدای اعلام وجود جنبش سرنگونی، این حزب به  وجود جناح چپ و راست در این جنبشِ خود ساز اعتقاد داشت، حککای حمید تقوائی “جنبش سرنگونی” را از وجود قطبهای سیاسی تهی کرد، بار سیاسی اش را خنثی کرد. جنبش سرنگونی تبدیل شد به ظرف تمام کسانی که رفتن رژیم جمهوری اسلامی را هدف خود قرار داده اند. هدفی که از دید حککا ارزش درخود دارد. برای حککای امروز، عملا، مهم نیست جمهوری اسلامی چگونه و توسط چه کسی سرنگون میشود، در غیر اینصورت قربان صدقه بیانیه ۱۴ معصوم نمیرفت. حککای تقوائی برای توجیه این موقعیت خود تئوری بهم بافته است، انقلاب را دو مرحله ای کرده است، اول سرنگونی، بعد مبارزه برای سوسیالیسم. حککا بر خلاف اپوزیسیون های بورژوائی نماینده منافع بورژوائی نبود، “جنبش سرنگونی” اما ظرف مماشات آن با بورژوازی شد. از منظر انقلاب دو مرحله ای مماشات با بورژوازی توجیه پذیر است چرا که در مرحله سرنگونی طبقات مختلف خواست یکسانی دارند، خواهان سرنگونی رژیم اند. مجاهد و ناسیونالیست، بدون هیچ شبهه ای به اپوزیسیون بورژوائی جمهوری اسلامی تعلق دارند و لذا منافع مشترکی با آن دارند و در نتیجه استمرار طلبی شان متضمن حفظ منافع طبقاتی شان است. مجاهد و سلطنت طلب، از نقطه نظر منافع طبقاتی، هیچ خصومت آشتی ناپذیری با جمهوری اسلامی ندارند، استمرار طلبی شان با توجیهاتی نظیر منافع ایران یا منافع اسلام قابل رتوش است اما نقشی که حککا بازی میکند، رندانه است.

حککا تلاش کرده است در تمام عرصه های سیاسی، تئوریک و سازماندهی پلی بین کارگر و بورژوا برای برقراری سازش طبقاتی بزند. در سطوح مشخص حککا خواستهای ضد مذهبی، ضد حجاب و تجدد طلبی را معیار سرنگون طلبی و یک کاسه شدن آن با سلطنت طلب و غرب و … کرده است. تبدیل شدن حککا به بخشی از بدنه پروپاگاندای جنگی غرب تحت لوای شکست طلبی لنینی، حمایت ضمنی از تحریمهای اقتصادی غرب علیه مردم، حمایت از گزینه های پنتاگونی بورژوائی، شرکت در هیاهوی بیانیه مالیخولیائی ۱۴ نفره در کنار اعلام بهبود شرایط زندگی مردم در جمهوری اسلامی توسط حمید تقوائی (بصرف اینکه این هپروت گوئی سه جز سرنگونی طلبی مورد نظر حککا و نه فقر را برجسته کند) عملا این حزب را در تقابل با منافع کارگری قرار داده است. جالب اینکه هر سه معیار سرنگونی حککا ــ تجدد طلبی، ضدیت با حجاب، حاکمیت غیر مذهبی ــ باشکال و ورژنهای متفاوت و البته تخفیف داده شده ای ابزار جناحی جمهوری اسلامی برای استمرار آن شده اند. امروز ضدیت با حجاب با حککا تداعی نمیشود، با استمرار طلبان و سلطنت طلبان، هم علینژادها و هم نوستالژی دوران شاه، تداعی میشود. مدرنیت با حککا تداعی نمیشود، با پهلوی ها و آقازاده ها تداعی میشود. و مخالفت با حاکمیت روحانیون به مطالبه حتی باندهائی از حکومت بمنظور مهار جنبش انقلابی کارگران در آمده است.

خاتمه

این واقعیت که در مسیر در هم کوبیدن ماشین دولتی بورژوائی جمهوری اسلامی، جنبش سوسیالیستی کارگری ممکن است با اپوزیسیون بورژوائی تلاقی داشته باشد بمعنای هم جنبشی بودن کارگر با ملی گرا و مجاهد و غرب و … نیست. کارگر حتی در سرنگون کردن حکومت به جنبش مستقل خود متکی است. حتی اگر کارگر مسلح به جنبش مستقلش نبود، که امروز هست، وظیفه کمونیستها یاری رساندن به استقلال طبقاتی اش بود. سرنگونی طلبی بمعنی اخص کلمه یعنی سلب حاکمیت سیاسی طبقه حاکم، امری طبقاتی است. اپوزیسیون بورژوائی در بهترین حالت خواهان تغییر رژیم بقصد حفظ حاکمیت سرمایه داری است، ما خواهان تغییر حکومت بقصد برقراری سوسیالیسم هستیم. آنچه امروز حککا تحت پوشش جنبش سرنگونی معرفی میکند معجون خود ساختۀ پوپولیستی برای سازش طبقاتی بقصد تغییر رژیم است. در این مسیر، حککا با شرکت در هیاهوئی که اپوزیسیون بورژوائی بر سر بیانیه چهارده نفره براه انداخت عملا به جزئی از بدنه آن هیاهو در آمد. هیاهوئی که تلاش میکند گفتمان حکومت شورائی کارگری را حاشیه ای کند. زهی خیال باطل!