کمونیسم خواب از چشمان رژیم دزدیده است!

کمونیسم خواب از چشمان رژیم دزدیده است!

آذر ماجدی

بیدادگاه هفت تپه بیش از هر چیز عجز و هراس جمهوری اسلامی از کمونیسم را به نمایش گذاشت. دیگر این شبح کمونیسم نیست که بر فراز جامعه در گشت و گذار است؛ این خود جنبش کمونیستی است که رژیم اسلامی را کلافه کرده است. در پشت هر اعتراض، در پس هر اعتصاب شبح کمونیسم را می بینند. “کابوس” کمونیسم خواب از چشمانشان دزدیده است. فکر کردند با حمله به اسیران هفت تپه و انتصاب آنها به کمونیسم کارشان را یکسره خواهند کرد و پرونده این اسیران را همراه با جنبش کمونیستی خواهند بست. اما چه خیال باطلی!

دور اول که اسماعیل بخشی و سپیده قلیان را دستگیر، زندانی و شکنجه کردند، پس از آزادیشان یک فیلم سر هم بندی شده و مونتاژ شده از اعترافات به زور شکنجه را در تلویزیون به نمایش گذاشتند تا بگویند آنها به احزاب کمونیستی کارگری وابسته اند، تا بدین ترتیب اتهام “فعالیت علیه امنیت کشور” به آنها ببندند و باز دستگیرشان کنند و این بار پشت میله ها نگاهشان دارند؛ و با این کار دو نشانه را هدف بگیرند، هم اسماعیل و سپیده را به زانو درآورند، هم کلیه فعالین کارگری و جنبش های آزادیخواهی و برابری طلبی را خاموش و به اسارت درآورند و خود را از شبح کمونیسم خلاص کنند. اما مردم چه خوب شعار دادند: “طرح سوخته یا طراحی سوخته؟” و “سرکوب، زندان، طراحی سوخته دیگر اثر ندارد!”

بار دیگر این دو انسان شریف و آزادیخواه را اسیر کردند؛ بعلاوه هیات تحریریه نشریه گام، عسل محمدی، ساناز الهیاری، امیرحسین محمدی فر و امیر امیر قلی را نیز دستگیر و زندانی نمودند. عسل را با قید وثیقه موقتا آزاد کردند. اما سایرین را اکنون نزدیک به شش ماه است در زندان و زیر شکنجه نگاه داشته اند. علی نجاتی رهبر کارگری نیز که به قید وثیقه آزاد شده بود از هم پرونده ای های همین اسرای شریف و مبارز است.

روز شنبه روز بیدادگاه بود. مقیسه، جنایتکار سرشناس، شکنجه گر دهه شصت، باصطلاح قاضی این بیدادگاه بود. از همان ابتدا کوشید که آزارشان دهد؛ تحقیرشان کند و روحیه شان را بشکند. اما موفق نشد. این نمایش ها به یک درگیری لفظی میان او و اسماعیل بخشی منجر شد و مقیسه محاکمه را ترک کرد. یک روز بلاتکلیف رهایشان کرد و سپس محاکمه را به روز بعد موکول نمود. روز یکشنبه را روز محاکمه عسل محمدی و اسماعیل بخشی اعلام کرد. ابتدا وثیقه عسل محمدی را لغو و او را دوباره محکوم به زندان کرد. سپس جدل با اسماعیل دوباره آغاز شد.

اما اسماعیل بخشی با وقار و صلابت در مقابل او ایستادگی کرد؛ سر خم نکرد؛ از خود، وکیلش و کارگران دفاع کرد. مقیسه که سنگ روی یخ شده بود محاکمه را به بعد موکول کرد؛ هیچ تاریخی نیز تعیین نشده است. قصد دارند یکبار دیگر این انسان های شریف و مبارز را در سیاهچال ها شکنجه دهند و بلاتکلیف بحال خود رها کنند تا شاید نه تنها به آنها، بلکه به هر کسی که بخود جرئت دهد به ساحت “مقدس” سرمایه و این دزدان سرگردنه توهین کند درس عبرتی داده باشند.

این دایناسورهای از گور برخاسته به مخیله شان نیز خطور نمی کرد که پس از ۴۰ سال سرکوب و کشتار شاهد اوجگیری یک جنبش عظیم کارگری باشند؛ فکر هم نمی کردند که پس از سرکوب خونین جنبش شورایی در دهه شصت، خواست تشکیل شوراها و شعار “ادراه شورایی” جامعه از میان اعتراضات کارگری بلند شود و در کل جامعه پژواک بیابد. کسانی که با بلاهت و ریای کامل می گفتند: “اقتصاد پایه خر است” باورشان نمی شد که بعد از صد هزار اعدام شریف ترین انسانهای جامعه، از زن و مرد و کودک، جامعه این چنین به حق طلبی بپا خیزد و خواهان آزادی، برابری و رفاه شود. باورشان نمی شد که پس از چهل سال تلاش برای بخانه فرستادن زنان و تبدیل آنها به بردگان خانگی و جنسی، تلاش برای حاکم کردن قوانین عصر حجر اسلامی، زنان این چنین شجاع و رزمنده، مقاوم و قوی در مقابل شان قد برافرازند و نه تنها برای آزادی و برابری زنان، بلکه برای آزادی و برابری و رفاه تمام جامعه بجنگند. آنچنان خود را قدر قدرت تصور می کردند که اکنون در مقابل شرایط جدید و تحولات نوین جامعه هاج و واج مانده اند.

فکر می کردند با اعدام کمونیست ها ریشه کمونیسم را در جامعه خشکانده اند. بسی خیال باطل! کمونیسم در عمق جامعه ریشه دوانده است. کمونیسم یعنی آزادی، کمونیسم یعنی برابری و کمونیسم یعنی رفاه همگان؛ و مردم تشنه آزادی، برابری و رفاه اند. فکر می کنند با انتصاب فعالین کارگری و رادیکال به احزاب کمونیستی می توانند با کمونیسم تسویه حساب کنند. کور خوانده اند! کمونیسم هر روز از نو در بطن جامعه بازتولید می شود. کمونیسم همزاد استثمار کارگر، ستم و سرکوب جامعه، ستم و نابرابری جنسی است. بیخود نیست که مارکس و انگلس از شبح کمونیسم سخن گفته اند که بر فراز دنیا در گشت و گذار است. اما تفاوت در اینجاست که اکنون در ایران این فقط شبح نیست که بر فراز جامعه در گشت و گذار باشد؛ چهل سال مبارزه کمونیست ها برای سرنگونی این رژیم جنایتکار، چهل سال مبارزه برای ایجاد یک جامعه آزاد و برابر و مرفه بر ویرانه های رژیم اسلامی، چهل سال تلاش بیوقفه برای حق طلبی و عدالت،  کمونیسم را در بطن جامعه جایگیر کرده است. کمونیسم برای مردم با آزادی، برابری و رفاه تداعی می شود و از اینرو خوش آهنگ است.

این جنایتکاران خود خوب می دانند که دیگر قدرت پیشین را ندارند؛ می دانند که جامعه از تک تک شان منزجر است؛ می دانند که مردم برای سرنگونی آنها روزشماری می کنند؛ می دانند که روز مرگشان نزدیک است؛ بیدادگاه هفت تپه از آخرین نمایش های پیش از مرگشان است.