موقعیت اصلاح طبان حکومتی و ناسیونالیسم و انقلاب

موقعیت اصلاح طبان حکومتی و ناسیونالیسم و انقلاب

جنبش ملی اسلامی که اصلاح طلبان حکومتی بخشی از آن را تشکیل میدهند، تا قبل از دی ماه ٩۶ فضای سیاسی ایران را به درجه زیادی در کنترل داشتند و اصلاح طلب و اصولگرا به عنوان دو بال نظام اسلامی بیش از دو دهه مبارزات مردم را در خود حل کردند و جامعه را با مشکل انتخاب بد و بدتر روبرو نمودند. اما در دیماه ٩۶ این معادله به هم خورد مردم در ١٠٠ شهر ایران پایان اصلاح طلبان حکومتی را اعلام کردند و امروز این سوپاپ اطمینان رژیم انسجام و اعتبار خود را در میان جامعه از دست داده است. بعد از این واقعه جنبش ملی اسلامی با تشتت و بی افقی و روبرو شد، امروز علیرغم هر اختلاف درونی شانه به شانه جناح راست در مقابل مبارزات مردم سنگر گرفته اند. اما آنچه از آنها باقی مانده پوسته ضعیفی است که حرف چندانی برای گفتن ندارند. با سرنگونی جمهوری اسلامی آن هم تمام خواهد شد و همچنانکه روند تا کنونی نشان داده است، بقایای آنها نیز بعد از سرنگونی به احتمال زیاد در قالب فردی و گروهی به ناسیونالیسم پروغرب میپیوندند، هر چند این جنبش هنوز بطور کامل مضمحل و از دور خارج نشده، اما امروز یکی از ٣ جنبش اصلی جامعه ایران محسوب نمیشوند، نفوذ و قدرت بسیج سابق را در سطح وسیعی از دست داده اند. قادر به عوام فریبی وایفای نقش در راستای حفظ جمهوری اسلامی نیستند. اگر قبلا وعده دروغین میدادند که چیزی را عوض میکنند، مثلا گشایش فرهنگی ایجاد میکنند ویا  بیکاری را کا‌هش میدهند، امروز پته شان رو آب افتاده و مردم آنها را بخشی از رژیم میدانند و با شعار و در عمل تکلیف خود را با هر دو جناح رژیم روشن کرده اند، و خواهان سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی هستند. جنبش ملی اسلامی ٢٠ سال به عمر رژیم اسلامی افزود و به عنوان یک مانع اساسی از انتخاب سیاسی درست جامعه جلوگیری کرد، ولی امروز تاریخ مصرفش به پایان رسیده است و هر تلاش فریبکارنه از سوی افرادی مثل خاتمی و سایر اصلاح طلبان حکومتی با موج از تنفر و بی اعتمادی مردم روبرو خواهد شد. در چنین شرایطی تصوری که از این  روند بدست میآید این است که مردم امروز دنبال یک رهبری میگردند که اعتبار و صلاحیت سیاسی و سازمانی آنرا داشته باشد که سرنگونی جمهوری اسلامی را تا پیروزی با پرچم او انجام دهند. مشاهده وضعیت و موقعیت امروز جمهوری اسلامی، کمونیسم و ناسیونالیسم را در تحولات جامعه فعالتر و دخالتگرتر کرده است. آنچه امروز به ناسیونالیسم از سلطنت طلبان که طیف وسیعی از جریانات و محافل پراکنده را در برمیگیرد تا بخشی از جمهوری خواهان، سکولاردمکرات ها، ملی اسلامی های کنده شده از جمهوری اسلامی، پان ایرانیست ها، و فعالین سیاسی نظیر طبرزدی، شریعت مداری و… برمیگردد، همه در تدارک تشکیل یک جبهه فراگیر بر پایه دمکراسی پارلمانی و حفظ تمامیت ارضی ایران هستند، اینها چشم امید خود را به مبارزه آرام و مدنی در داخل و فشار چند جانبه امریکا به جمهوری اسلامی دوخته اند. البته ناسیونالیسم قومی در کردستان نیز بخشی از این پروژه است، ولی امروز بعد از چهار دهه انتظار بار دیگر کفگیرشان به ته دیگ خورده و متوجه شده اند، ترامپ قصد سرنگونی را ندارد و وارد بند و بست با رژیم شده اند، البته باز اگر از سوی رژیم اسلامی تحقیر شدند، به خانواده ناسیونالیسم ایرانی برمیگردند و مجددا سرنگونی طلب میشوند!

با توجه به شرایط بشدت بحرانی جمهوری اسلامی، جنبش ها و جریانات متفاوت فعال شده اند و در تلاش برای سوق دادن جامعه به مسیر دلخواه خود هستند. تلاش میکنند نبض جامعه را در دست گیرند و با روش های متفاوت، خود را برای رهبری مبارزات جاری آماده میکنند. بویژه تحریم های گسترده امریکا علیه ایران و فضای جنگی کنونی بیش از هر زمان جریانات راست را فعال کرده است. پانل ها، جلسات، مصاحبه ها و دعوت به اتحاد در راستا و با هدف براندازی جمهوری اسلامی افزایش یافته است. ناسیونالیسم پروغرب، طرفداران رژیم سابق، سکولار دمکرات ها و… همه تلاش میکنند رضا پهلوی را به عنوان نماد ملی معرفی و جا بیاندازند و سایر احزاب و گروهای راست از ناسیونالیسم ایرانی تا ناسیونالیسم قومی را حول این نماد متحد نمایند. البته علیرغم تلاشهای فراوان هنوز این نماد مورد پذیرش همه جریانات و محافل راست قرار نگرفته است. ولی بخشهای از جریانات راست با ظا‌هر شدن در رسانه های مختلف و انجام مصاحبه ها، میزگردها و با تلاش فراوان در جهت قرار دادن رضا پهلوی در چنین موقعیتی میکوشند. قوقنوس، فرشگرد، ایران یاران و تدارک شورای براندازی و… طرح های در این راستا هستند. این ها در مقیاس تاریخی، یک جریان اصلی در بستر سیاست هستند و بخش مهمی از ناسیونالسم را نمایندگی میکنند و تلاش میکنند بخش های دیگر جریانات راست را نیز با خود همراه نمایند.

 رضا پهلوی میکوشد از محرک آشتی جویانه و خشونت پرهیز در میان خرده بورژوازی (طبقه متوسط) که امروز بخش زیادی از آنها از اصلاح طلبان حکومتی ناامید شده اند، در جهت سازماندهی مبارزه مدنی به پروژه خود وصل نماید. در این راستا و برای کاستن از رادیکالیسم مبارزات جاری حضور طیف وسیع خرده بورژوازی برای مبارزه مدنی برای ناسیونالیسم بسیار ضروری است. معمولا قشر خرده بورژوا ( طبقه متوسط ) در میان دو طبقه اصلی جامعه در نوسان است و زمانی از پاسیفیسم خارج میشود که رژیم قدرت سرکوب را ازدست داده باشد و یا به حداقل ممکن رسیده باشد، اما بنظر نمیرسد در شرایط امروز ایران و بعد از ۴٠ سال که جمهوری اسلامی تماما زندگی کارگران، زنان، جوانان را بر باد داده و شرایط اسفباری را به جامعه تحمیل کرده که در صد سال گذشته ایران سابقه نداشته و مردم ناآرام و معترض ایران که زیر بی رحمانه ترین ستم و نهایت بیحقوقی از سوی حکومت اسلامی از هستی ساقط شده اند، منتظر ورود خرده بورژوازی، آنهم برای مبارزه آرام و مدنی مورد نظر رضا پهلوی بمانند. آنها انعکاص صدای خود را نه در تبلیغ و دعوت به مبارزه آرام و مدنی، بلکه در طنین شعارهای میشنوند که بیانگر تنفرعمیق و خشم انباشته شده شان علیه کلیت جمهوری اسلامی باشد. اکثریت جامعه ناراضی و خشمگین ایران صدای خود را در دعوت به سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی میشنوند، و این رادیکالیسم پاشنه اشیل بورژوازی است. راست جامعه بنا به ماهیت استثمارگرانه خود نه تنها از انقلاب گارگری بلکه از مبارزات رادیکال مردم برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلام نیز و حشت دارد، در نتیجه این احتمال وجود دارد که  در پروسه سرنگونی انواع طرح ها و پروژها از جانب افراد، دستجات و جریانات راست در داخل و خارج جهت جلوگیری از مبارزات رادیکال و میلیتات کارگران، زنان، جوانان، معلمان و…  علیه جمهوری اسلامی آرائه و آزمایش شود، ممکن این تلاشها وقفه ای در روند خیزش مردم ایجاد کند، اما مبارز برای سرنگونی را متوقف نخواهد کرد.

ناسیونالیسم و انقلاب

ناسیونالیسم پروغرب و جریانات راست تلاش میکنند که کارگران و مردم معترض را از تعرض همه جانبه و رادیکال به جمهوری اسلامی برحذر دارند. ناسیونالیسم واقف است که هر چه پروسه مبارزه انقلابی تر باشد و تحولات ایران سریعتر باشد و اتحاد گسترده تر و فضا انقلابی و میلیتانت شود، شانس قدرت گیری آنها کا‌ش می یابد و فضای سیاسی برای کمونیسم هموارتر میشود و هر چه مردم بیشتر در فعالیت سیاسی شرکت کنند کمونیسم قویتر میشود و نیرو میگیرد. هرچه مبارزه آرام و محدود باشد شانش جریانات راست پروغرب بیشتر میشود. با توجه به این، جریانات راست مردم را به مبارزه آرام و نافرمانی مدنی و براندازی مدنی از طریق جنبش های خشونت پرهیز دعوت و نسبت به دخالت امریکا و غرب متوهم و خوش بین میکنند. تصویری از قدرت های جهانی و بویژه امریکا به جامعه میدهند که مردم فکر کنند بدون کمک خارجی کاری پیش نمیرود. ناسیونالیسم پروغرب که رضا پهلوی چهره شاخص آن است تلاش میکند که از طریق انقلاب مخملی با حفظ نهادهای نظامی رژیم (سپاه و ارتش) جمهوری اسلامی را براندازد. رضا پهلوی بارها در مصاحبه هایش از ضرورت حفظ این ارگانهای سرکوب صحبت نموده و حکم برائت آنها را صادر کرده است. این ها برای جلوگیری ازسرنگونی انقلابی و قیام، بعید نیست از کودتای نظامی سپاه نیز در شرایط فروپاشی نظام استقبال کنند.

رضا پهلوی انقلاب ۵٧ را اشتباه بزرگ تاریخی میداند و مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی امروز ایران را نتیجه انقلاب ارزیابی میکند، نه نتیجه مستقیم ماهیت سیاسی و ایدئولوژیک رژیم اسلامی ایران،  در نتیجه  تلاش میکند مردم را از تکرار این اشتباه بر حذردارد. جریانات راست نه تنها از انقلاب کارگری، بلکه از سرنگونی انقلابی نیز وحشت دارند و آن را بی حاصل “ویرانگر” قلمداد میکنند. طیف وسیعی از داخل و خارج با تعابیر و واکنش های متفاوت به جمهوری اسلامی، جهت مشترک و راه حل یکسانی برای تحول در ایران، پیش روی مردم قرار میدهند. آنها رژیم را قابل اصلاح نمیداند، ولی از قیام و سرنگونی رژیم نیز استقبال نمیکنند، مردم را به مبارزه مدنی در داخل دعوت و فشار آمریکا از خارج امیدوار میکنند، اعتراضات مردم را که نیروهای مسلح را مورد تعرض قرار دهد، خشونت میدانند و مردم را از آن برحذر میدارند. این روش طیف راست و رضا پهلوی برای کنار زدن حکومت اسلامی است. سرنگونی انقلابی و رادیکال رژیم، زمین را برای تحرک سیاسی کمونیسم و آزادیخواهی شخم میزند و فضای سیاسی را برای تحرک ناسیونالیسم محدود میکند. سرنگونی انقلابی، الزاما کمونیستها را به قدرت نمی رساند، اما آنها را قوی تر و منسجم تر میکند و به دلیل خلع صلاح پادگانها توسط مردم قیام کننده، امکان سرکوب را از دولت بعدی میگیرد و فضای باز سیاسی را برای تحرک و تبلیغات کمونیستها و آزادی خواهان برای مدت طولانی ایجاد میکند و در ادامه سرنگونی است که جدال طبقاتی حاد و شفاف شروع و امکان و زمینه یک انقلاب سوسیالیستی فراهم میشود.

ناسیونالیسم پروغرب و سایر جریانات ناسیونالیست تلاش میکنند یک تصویر ویرانگر از انقلاب با استناد به آنچه جمهوری اسلامی به مردم ایران تحمیل کرده است، به جامعه نشان دهند، میگویند “انقلاب نشانه بلوغ سیاسی نیست”، “راه عقلانی برای تحول و رفرم سیاسی و اقتصادی در جامعه نیست” و برای اثبات نظرات خود جمهوری اسلامی را نه به عنوان مامور سرکوب و خفه کردن انقلاب و نتیجه شکست آن، بلکه به عنوان “نتیجه انقلاب” که جامعه را به سرنوشت درد آور امروز سوق داده است، در مقابل مردم ایران میگیرند و انقلاب را “اسلامی” مینامند.این پروژه همه جریانات ناسیونالیست، برای برحذر داشتن مردم از سرنگونی و قیام است. جریانات راست نه تنها انقلاب، بلکه سرنگونی میلیتانت و انقلابی جمهوری اسلامی توسط خیزش مردم معترض را نیز معادل هرج ومرج میدانند، منظور از هرج و مرج نیز فضای بازی است که بعد از سرنگونی انقلابی بوجود میآید و آزادی بیقید و شرط سیاسی را امکان پذیر میکند. واقعیت اینست نه انقلاب اسلامی بود و نه جمهوری اسلامی محصول انقلاب بود، بلکه این رژیم سلاحی بود که بعد از آخرین تلاش ناموفق دولت بختیار جهت مهار و کنترل اوضاع، آگاهانه برای سرکوب و به شکست کشاندن انقلاب حدادی شد.

اگر مجموعه فعالیت های ناسیونالیسم پروغرب و جریانات راست را پهلوی هم بگذارید، تصویری که از این روند بدست میآید این است، به تاخیر انداختن پروسه آگاهی و تشکل یابی کارگران و مردم فاقد سرمایه، رد کردن پتانسیل تحولات انقلابی در ایران، کند کردن پروسه مبارزه آزدیخواهانه کارگران و مردم معترض، جلو رفتن آرام و بدون خشونت، ایجاد تفاهم بین کارگران و سرمایه داران، فروش مجدد آخوندهای خوب و مورد پسند ناسیونالیسم به مردم ایران و حفظ سپاه پاسداران و سایر نیروهای نظامی، ایجاد آشتی ملی میان مردم و سرکوبگران و استثمارگرانشان، استثمار مجدد کارگران زیر سایه نیروها نظامی و…  دیوار چین بین جامعه و افکار ناسیونالیستی وجود ندارد، طبقات دارا و نمایندگانشان در ایران و جریانات راست در خارج مدام در تکاپوی آن هستند که مبارزات مردم تا حد نافرمانی مدنی تقلیل دهند و از طریق آماده نمودن افکار عمومی برای پذیرش دخالت امریکا جامعه را از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی باز دارند. چرا که اهدافشان تنها از این طریق قابل حصول میدانند، زمانی که میگویند خشونت نباشد، از سر دلسوزی برای مردم نیست، بلکه نگران از هم پاشیدن نظم طبقاتی و بنیادهای جامعه سرمایه داری هستند. اینها بدون دخالت امریکا و غرب در ایران کاره ای نخواهند شد. شکل دادن به یک بدیل بورژوایی نیز به درجه زیادی به حمایت امریکا گره خورده است. روند و شیوه براندازی حکومت توسط جریانات راست، در جهت عقب راندن مبارزات کارگری و خواستها و مطالبات رادیکال در جامعه ایران است. میخواهد زمین را در جامعه ایران بنفع بورژوازی داخلی و بین الملل شخم بزند و افکار عمومی را نسبت به آنها متوهم نماید.

جریانات راست و ناسیونالیست هیچ وقت به مبارزه از پائین برای خلاصی از جمهوری اسلامی متکی نبوده اند. قطب نمای آنها مبارزات رادیکال اجتماعی نیست. سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی توسط کارگران و مردم حق طلب ایران، این جریانات را با بن بست روبرو خواهد کرد. اینها از حضور کارگران و مردم در صحنه و از رادیکالیزه شدن خواسته ها و شعارهای مردم نفع نمیبرند و میدانند این نقطه قدرت کمونیستها است و پروسه انقلابی افق سوسیالیسم و برابری طلبی را همه گیرتر و شانس کمونیستها را بیشتر میکند، رویداد های اخیر از دی ماه ٩۶ تا اعتراض معلمان، زنان، بازنشستگان و اعتصاب و مبارزه کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و عروج رهبرانی رادیکال مثل اسماعیل بخشی و فعالین اجتماعی نظیر سپیده قلیان و کارزاری داخلی و بین المللی که حول آن شکل گرفت، سیکنالی بود به ناسیونالیسم پروغرب و ناسیونالیسم قومی و جریانات راست که دوران خود آگاهی طبقاتی کارگران و دخالت کارگران به عنوان صاحبان جامعه آغاز شده، مبارزات کاراگرن هفت تپه و فۆلاد آهواز گام اول طبقه کارگر در این جهت بود. پیشروی کمونیسم، آگاهی و تشکل یابی کارگران و رادیکالیسم مبارزات اجتماعی مانع اساسی به کرسی نشاندن ایده و اهداف ارتجاعی این جریانات و ممکن ترین راه جلوگیری از تحرکات و محدود کردن مانور آنها در شرایط متفاوت سیاسی امروز ایران است.

اوضاع سیاسی ایران شرایط مناسبی برای دخالتگری بیشتر کمونیست ها در جامعه، در جنبش های اجتماعی، در سیاست و اعتراضات کارگران، زنان، جوانان، معلمان و… فراهم نموده است، جریانات راست و ناسیونالیست تمام زور خود را بکار گرفته اند تا پتانسیل تحولات انقلابی را کاهش دهند و مردم از سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی برحذر دارند. بورژوازی داخل و خارج و رسانه های غربی، با دعوت به مبارزه مدنی و بری از خشونت، مانع یکسره شدن تعیین تکلیف رادیکال با اسلام و حکومتش می شوند. کمونیستها، نیروهای رادیکال و آزادیخواه، کارگران، زنان، جوانان و بخش آگاه جامعه اجازه نخواهند داد که این سیکل فریب تکرار شود و یک بار دیگر و این بار ناسیونالیسم را جایگزین مذهب نمایند.

٢٠١٩/٨/٨