ده سال پس از جنبش ٨٨

ده سال پس از جنبش ۸۸

رویا توانا 

۱۰ سال از خیزش گسترده سال ۸۸ که به مدت چندین ماه جامعه را به لرزه در آورده و خواب از چشمان حاکمین ربوده بود می گذرد. این خیزش با اعتراض به تقلب انتخاباتی آغاز شد و در همان روزهای نخست جناحی از حاکمیت به رهبری میرحسین موسوی که به نتیجه این انتخابات اعتراض داشت، مهر رهبری خود را بر آن کوبید، آب بر آتش خشم مردم پاشید و تلاش کرد این خیزش را در مسیر و چارچوب حفظ نظام جمهوری اسلامی، کانالیزه کند و به میزان تعیین کننده ای در این تلاش موفق شد. بسیاری از کسانی که در آن مبارزات شرکت داشتند هنوز «دلتنگی» همان روزهای مبارزاتِ شورانگیز را دارند و آرزوی تکرارش بدون جمع بندی و ارزیابی صحیح از ویژگی های آن جنبش و جوانب مثبت و منفی اش. بسیاری از کسانی که در آن جنبش و با توهم به رهبری آن احساس می کردند امکان دست یابی به «آزادی» و رهایی از نظام دینی را دارند و جسورانه مبارزه می کردند، با اظهارات و بیانیه های رهبری «سبز» که وعده «بازگشت به دوران طلایی» خمینی را می داد، سرخورده و نا امید شدند. بسیاری از کسانی که به دنبال «رأی» شان بودند با رهبری ارتجاعی این جنبش و نیروهای سازشکار و ضدانقلابی خارج از قدرت سیاسی که با ابزار رسانه ای شان تلاش می کردند افق مردم از «رأی من کو» فراتر نرود و در چارچوب دعواهای درون جناح های قدرت سیاسی حاکم بماند، در مواجهه با سرکوب و جنایت های رژیم، مات و مبهوت شده و میدان مبارزه را ترک گفتند. اما برای بخشی از مردم و پیشروان این جامعه هنوز بطور جدی این سوال مطرح است که «چه باید می کردیم که نکردیم و با درس گیری از آن جنبش چگونه برای نبردهای بزرگ تر آتی می توانیم آماده شویم؟».

اولین جمع بندی این است که به نتیجه رسیدن مبارزات و جانفشانی های توده های مردم علیه بیعدالتی ها و ستم های حکومت و باز شدن راه ریشهکن کردن هر شکلی از بهرهکشی و ستم وابسته است به ماهیتِ نیروی رهبری کننده این مبارزات. در صورتی که رهبری مبارزات مردم در دست جناحی از طبقه سرمایه داران (بورژوازی) و نمایندگان سیاسی آن باشد، در نهایت فقط شاهد دستکاریهای محدودی در همین نظام با هدف ترمیم و تحکیم شالودههای آن خواهیم بود. اما در صورتی که رهبری مبارزات مردم به دست نمایندگان سیاسی طبقه پرولتاریا، یعنی افق و برنامه و رهبری کمونیستی باشد، راه انقلاب کمونیستی باز خواهد شد و در صورت پیروزی انقلاب، یک جامعه بنیادا متفاوت با نظام سیاسی و اقتصادی و فرهنگی سوسیالیستی برقرار می شود.

جنبش سال ۸۸ زمینه مساعدی را برای معرفی و ساختن این نوع رهبری کمونیستی ایجاد کرد اما ما به عنوان نیروهای کمونیست انقلابی، به جای معرفی این بدیل به صدها هزار نفر از مردمی که در خیابان ها می جنگیدند، صرفا به افشای رهبری موجود و تلاش برای «رادیکالتر» کردن همان حرکت موجود بسنده کردیم. در مقابل «دولت آن ها» یعنی دولتی که جناح های مختلف بورژوازی از جمله موسوی در منشور سبز پیش روی جامعه می گذاشتند، ما باید مختصات «دولت ما»، خصلت طبقاتی، اهداف، اصول، کارکرد و نهادهایش، نظام اقتصادی و اجتماعی اش را بر میافراشتیم و با به میدان آوردن این آگاهی و بر اساس این بدیل، توده های مردم را به حداکثر از زیر رهبری بورژوایی بیرون کشیده و به راه سازمان دادن انقلابی که ضرورت جامعه است، جهتدهی میکردیم.

بخشی از اصلاح طلبان و بخشی از نیروهای سازشکار بیرون از قدرت (از جمله ملی مذهبیها) چه در سال ۸۸ و چه امروز بر این دروغ پای می فشردند که جنبش ۸۸ رهبری نداشت و این را جزو فضیلت های آن جنبش می دانند. اما این قبیل ادعاهایی بیپایه، در پی القای این توهم هستند که به طور «خودبهخودی و خودجوش» توده های مردم قادرند سیاست ها و پیچیدگی های مقابل راه مبارزه را دریافته و جهت رهایی کامل، انرژی و ظرفیتشان را به حد اعلا شکوفا کنند. در حالی که مبارزه و انقلاب، علم است و باید مانند هر علمی دیگر آن را آموخت، و مردم را به آن مجهز کرد تا بتوانند با دیدی روشن و بدون توهم در میدان مبارزه حرکت کرده و برای رهایی خود و همه بشریت مبارزه انقلابی و آگاهانه را به پیش ببرند.

هیچ جنبشی بدون رهبری وجود ندارد. مساله واقعی این است که رهبری کدام طبقه؟ هر دو طبقه بورژوازی و پرولتاریا به توده های مردم نیاز دارند. اما یکی (بورژوازی) به مردم به عنوان سیاهی لشگر و «توده های بی شکل» که می توان برای اعمال و تثبیتِ حاکمیتِ ارتجاعی فریب شان داد و اینطور وانمود کرد که «خودِ مردم» تصمیم گرفته اند (مثل انتخابات ها در نظام های ارتجاعی) نگاه می کند و دیگری (پرولتاریای آگاه و پیشاهنگ کمونیست) به این صورت که مردم با آگاه شدن به منافع اساسی خود و کل بشریت، در مبارزه ای انقلابی قادر خواهند بود زنجیرهای اسارت را پاره کرده و جهان کمونیستی، یعنی جهانی که در آن ستمگری و رنج های بی پایان کنونی به تاریخ پیوسته را بنا کنند.

گفتمانِ غالب بر جنبش ۸۸ به لحاظ سیاسی اساسا در چارچوبه روابط قدرت در جمهوری اسلامی قرار داشت که شعار «رأی من کو» تبارز آشکار آن بود. هر چند جنبش مرتب و در نتیجه سرکوب های دشمن و سیاست ها و اظهاریه های بزدلانه رهبری اش از یک طرف آب می رفت و از شرکت کنندگان در آن کاسته می شد و از طرف دیگر در تکامل خود، پتانسیل قشرهایی از جامعه که خواسته شان فراتر از «رأی من» و ظرفیت و خواست رهبری جنبش بود را با شعارهای رادیکال در میدان مبارزه نگه می داشت، اما جنبش به لحاظ ایدئولوژیک بندهای بسیاری با رژیم اسلامی داشت و این مساله تا به آخر کمابیش ادامه یافت. در مبارزات سال ۸۸ خواست جدایی دین از دولت که سلسله اعصاب رژیم را هدف قرار می دهد، هیچگاه طرح نشد و از شعارهای شبانه «الله اکبر» تا حضور در ایامِ نمادینِ دینی و حکومتی و حتا انتخاب روز عاشورا برای مبارزه ای رادیکال، در آن جنبش رایج بود. همان روزی که با بیشترین سرکوب سازمان یافته دولتی مواجه شد و رهبری سبز را به هراس انداخته و نقطه اشتراک عمیق آن را با نظامِ دینی حاکم به نمایش گذاشت. موسوی در مواجهه با برخی حرکاتِ ضددینی جوانان مبارز در روز عاشورا و برای دفاع از «مقدسات مذهبی» در بیانیه ای که پس از این روز انتشار داد گفت: «در روز عاشورا شعارها و حرکاتی مشاهده شده که به‌صورت افراط غیر قابل قبول بوده است.» همین اظهاریه به طور فشرده ماهیت رهبری غالب بر جنبش ۸۸ را نشان می دهد.

مساله قدرت سیاسی

در سال ۸۸ از همان آغاز خیزش، دو تضاد با دو خصلت متفاوت در هم تداخل کرد و به بحران مشروعیت بی سابقه جمهوری اسلامی پا داد. تضاد میان اکثریت توده های مردم با کل نظام و تضاد میان جناح های حکومتی. خصلت ارتجاعی تضاد میان جناحهای غالب و مغلوب تأثیرات محدود کننده بر خیزش توده ها گذاشت. بخشی از توده ها خواهان تعیین تکلیف با کلیت جمهوری اسلامی بودند اما رهبران سبز به دنبال مهار زدن و کنترل جنبش، چانه زنی با جناح غالب و گرفتن امتیازاتی برای جناح خود بودند. نیروهای ارتجاعی بورژوایی طرح های گوناگون برای «عبور از بحران» ارائه می کردند. در مرکز این طرح ها حفظ کلیت ماشین دولتی و ممانعت از فروپاشی آن در برابر مبارزات مردم قرار داشت. این وضعیت، موضوع دولت و قدرت سیاسی را به بارزترین شکل به صحنه آورد و تبدیل به مساله روز کرد. بورژوازی و رسانه های امپریالیستی تلاش می کردند در چارچوب طرح ها و ترفندهایشان به این مساله از زاویه حفاظت از دولت ارتجاعی حاکم پاسخ دهند و قطب بندی نامساعد درون جنبش را تقویت کنند. درآن شرایط، وظیفه اصلی و عاجل نیروی کمونیستی این بود که درست هنگامی که مهم ترین موضوع هر انقلاب اجتماعی یعنی مساله قدرت دولتی به میدان آمده، بدیل خود را طرح کرده و با تمام قوا برای سازماندهی پیشروان جنبش در مسیر ساختن این بدیل، تبلیغ و ترویج و سازماندهی کنند. مختصات دولت نوین سوسیالیستی به عنوان بدیل بی مانند در برابر دولت ارتجاعی کهنه را طرح کرده و نشان دهند چرا تنها با اتکا به چنین دولتی می توان معضلات بی شمار ظاهرا غیرقابل حل در نظام ارتجاعی جمهوری اسلامی را با تعاونِ آگاهانه میلیون انسانِ رها شده و با همبستگی انسان های هم سرنوشت بی شمار در سراسر جهان، حل کرد. مردم را قانع کنند که فقط با یک رهبری و استراتژی کمونیستی می توان دولت ارتجاعی حاکم را در هم شکست و جامعه نوین را بنا نهاد. طرح این گونه مسائل شاهرگ حیاتی هر انقلابی است که بدون روشنایی بر سر آن نمی توان صحبت از تغییراتِ ریشه ای به نفع توده های مردم کرد.

طرح این مسائل که پیروزی یا شکست هر انقلابی منوط به داشتن درک علمی کمونیستی از آن ها است، ناقض و نافی داشتن سیاست ها و تاکتیک های میدانی و مبارزاتی نیست. مسلما در کوران و بر بستر یک مبارزه توده ای مانند سال ۸۸ و زمانی که خیزش، ظرفیت های بالایی از خود نشان می دهد، وظیفه ما کمونیست ها است که بر پایه سیاستی انقلابی و خلاف روندِ جاری، نقشه های تاکتیکی و شکل های رزمنده تری از مبارزه را جلو گذاشته و شعارهایی که قلب حاکمیت را نشانه می گیرند را به میان مردم برده و تکامل جنبش در مسیری انقلابی را تسریع کنیم. اما مساله این است که بدون روشنایی در مورد نکات پیش گفته، بدون ارتباط برقرار کردن میان نقشه های مبارزاتی تاکتیکی با دورنما و اهداف استراتژیک، هر فرم و روش مبارزاتی رادیکال نه تنها کمکی به تکامل خیزش در مسیر انقلاب نمی کند، بلکه می تواند توسط نیروهای طبقاتی و سیاسی ارتجاعی دیگر که آن ها نیز در چارچوب دولت و جامعه مورد نظرشان، قادرند فرم های رزمنده و شعارهای رادیکال شکل داده و سر دهند، به بیراهه برود.

ضرورت برهم زدن وضعیت نامساعد و به وجود آوردن قطب بندی مساعد برای انقلاب

کارکرد نظام جمهوری اسلامی، فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، رخدادهای غیرقابل پیش بینی طبیعی و غیره مرتباً مردم را با گرایشات مختلفِ فکری مثبت و منفی و با جایگاه های طبقاتی متفاوت، به میدان مبارزه و مقاومت می کشاند. این مبارزات مانند سال ۸۸ وقتی با درگیری های درون هیئت حاکمه تداخل می کنند، مخلوطِ بدی از توهم و سازشکاری و نقاط اتصال با رژیم اسلامی را شکل می دهند. کمونیست ها علاوه بر این که نباید از حرکت خودبهخودی و متوهمانه مردم دنباله روی کنند، همچنین باید به جد با اخلاقیاتِ زشت سکسیستی، نژادپرستانه و ناسیونالیستی که در میان بخش هایی از مردم رواج دارد، مبارزه کنند. کمونیست ها باید به مردم نشان دهند که با وجود ضدیت با جمهوری اسلامی، تا زمانی که با آن و اخلاقیات و فرهنگش نقطه اشتراک دارند، قادر نخواهند بود بر جمهوری اسلامی غلبه کنند.

پاسخ صحیح دادن به سوالات کلیدی هر مبارزه ای، مستلزم داشتن درک و روش علمی از جامعه و ضرورت های مقابل پای آن است و این مساله فقط از طریق علم کمونیسم و شکل تکامل یافته آن در زمانه ما یعنی کمونیسم نوین امکانپذیر است. بدون طرح و تبلیغ کمونیسم نوین و به کار بستن آن، بدون این که مستدل، زنده و پویا نشان داده شود که چرا کمونیسم ضرورت مقابل پای کل جامعه بشری است و دستیابی به آن امکان پذیر است، نمی توان پیشروانی که در میدان مبارزه در جستجوی راهحل برای معضلات عمیق جامعه هستند را جلب کرد و نیروی آن ها را جهت انقلاب کمونیستی سازمان داد. تغییر دادن صفبندی های بزرگ سیاسی و ایجاد قطب بندی مساعد بر پایه منافع اساسی اکثریت مردم، مستلزم پیش گذاشتنِ آن مسائلی است که نقطه ضعف های بزرگ جمهوری اسلامی را عیان می کنند و به نیاز و خواستِ سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی محتوایی صریح و روشن می بخشند.

به طور مثال یکی از ویژگی های برجسته نظام اسلامی، زن ستیزی این رژیم با اِعمال روش های سرکوبگرانه منحصر به فرد است. حضور گسترده و رادیکال زنان در جنبش سال ۸۸، بیانِ حقیقتی بزرگ در مورد جامعه ما بود و یکبار دیگر ثابت کرد که مساله زنان در جمهوری اسلامی یکی از گسل های عمیق جامعه است که فعال شدن آن می تواند پشتوانه آغاز و تکامل یک انقلاب اجتماعی عظیم در ایران باشد و طومار جمهوری اسلامی را در هم بپیچد. مساله ای که طی ۹ ماه مبارزه سال ۸۸ نه تنها تحت الشعاع روند سیاسی غالب بر آن جنبش قرار گرفت بلکه اصلا طرح هم نشد. گسل ها ، نقاط تمرکز حاد تضادهای مهم اجتماعی اند که جامعه می تواند با انفجاری از آن نقاط به لرزه در آمده و سایر گسل ها را فعال کند. ما گسل های عینی جامعه ایران را در پلاتفرم «هفت توقف» چنین فشرده کردهایم:

۱) توقف قوانین شریعت و نابودی دولت دینی. ۲) توقف رژیم فاشیستی نظامی – امنیتی و استبداد سیاسی. ۳) توقف حجاب اجباری و ستم بر زن. ۴) توقف جنگ های ارتجاعی جمهوری اسلامی در منطقه. ۵) توقف فقر، بیکاری و آوارگی. ۶) توقف ستمگری ملی علیه ملل غیر فارس. ۷) توقف روند نابودی محیط زیست.

جای همه این ها در خیزش سال ۸۸ خالی بود. در حالی که در هر مبارزه و خیزشی همه باید برای این هفت توقف مبارزه کرده و حول آن ها اتحادی از مردم را شکل بدهیم. چرا که همه این معضلات عمیق اجتماعی از یک جا یعنی شیوه تولیدی سرمایه داری ناشی می شوند، همه شان به یکدیگر ربط دارند و راه حل همه شان چیزی جز سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و برپایی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران و پیشروی به سمتِ جهان کمونیستی نیستند.۱ از نظر سیاسی طرح این خواسته های مشخص، نقش تعیین کننده ای در ایجاد قطب بندی مساعد در هر جنبشی دارد.

جمع بندی از خیزش سال ۸۸ و تجارب آن از این جهت برای ما اهمیت دارد که کارکرد تضادهای خود نظام حاکم همواره فرصت هایی بزرگ برای باز کردن و ساختن راهِ سرنگونی کامل بنای ستم و استثمار و به پیروزی رساندن یک انقلاب واقعی (انقلاب کمونیستی) را به وجود می آورد. اوضاع مساعدی را شکل می دهد برای این که ما ملزوماتِ استراتژی کمونیستی مان را فراهم کنیم و از دست دادن این فرصت ها معنایی ندارد به جز تداوم ستم و استثمار. اما استفاده از این فرصت ها وابسته به خط سیاسی و ایدئولوژیک صحیح است.

امروزه جامعه ما آبستنِ تحولاتِ بزرگی است و چنان که در خیزش فرودستان در دی ۱۳۹۶ دیدیم، ابعاد آن بسیار گسترده تر از سال ۸۸ خواهد بود. کل جهان سرمایه داری امپریالیستی در بحران است و بر سر دو راهی قرار گرفته و ایران یکی از کانون های مشتعل است. جمهوری اسلامی زیر فشارِ امپریالیسم آمریکا و تضادهای درونی اش و زیر فشار امواج مبارزه و مقاومت قشرهای مختلف مردم، در وضعیت بسیار شکننده ای قرار گرفته است. انواع نیروهای بورژوایی از درون و بیرون حکومت در صحنه سیاسی فعالند و تلاش می کنند مسیر آینده جامعه را طبق منافع طبقاتی خودشان رقم بزنند. اما در میان آن ها اختلاف است و ورشکستگی راه حل هایشان هر روز نمایان تر می شود. این شرایط، به ما فرصت می دهد که مانیفست و برنامه و استراتژی کمونیستی مان و بدیل جامعه آینده ای که برایش می جنگیم ۲ را در ابعاد وسیع تبلیغ کرده و به میان مردم ببریم و زنده و مستدل مردم را قانع کنیم که پیوستن به این راه و استراتژی تنها راه رهایی واقعی است. این اوضاع در عین فرصت ها، خطرات مهلکی نیز در بر دارد. با بروز امکان درگیری نظامی میان جمهوری اسلامی و امپریالیسم آمریکا (چه به صورتِ مستقیم یا غیرمستقیم) گرایشات ارتجاعی و مخرب همسویی با یکی از این دو نظم کهنه و منسوخ، تقویت شده و توسطِ ایدئولوگ ها و رسانه های ارتجاعی مرتب به میان مردم نفوذ خواهند کرد. مبارزه با این گرایشات و زدودنِ این افکارِ اسارت بار بخشی مهم از آماده کردن زمین مبارزه و تغییر افکار مردم در جهت یک انقلاب رهایی بخش و واقعی است. بخش مهمی از این کار به میدان آوردن و متصل کردن هفت توقف به مبارزات جاری مردم است و تبدیل کردن آن به فرهنگ مبارزاتی مردم و حول آن شکل دادن به اتحادی گسترده از قشرهای مختلف و در ضدیت با دو نظام پوسیده و تبهکار جمهوری اسلامی و امپریالیست ها.

ده سال پس از جنبش ناکام ۸۸، سخن ما با رفقا، پیشروان انقلابی جامعه و همه کسانی که آرزوی جهانی عادلانه و بدون ستم و استثمار را در سر دارند این است: از تجارب گذشته خوب درس بگیریم، با خط و برنامه و سیاست کمونیستی و روشنایی، شجاعانه و بیتردید به پیشواز تلاطمات جامعه برویم و برای واژگونی نظام ستمگر جمهوری اسلامی و بنای جامعه سوسیالیستی نوین، تدارک ببینیم!

به نقل از نشریه آتش۹۲   – تیر ۹۸

 n-atash.blogspot.com

atash1917@gmail.com

 

منابع:

۱ در این زمینه رجوع کنید به سند «بیانیه انقلاب: اوضاع کنونی و وظایف ما. ایجاد قطب بندی مساعد و باز کردن راه انقلاب کمونیستی» کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (م ل م) – نشریه حقیقت شماره ۸۲ – خرداد ماه ۱۳۹۷

۲ رجوع کنید به سند «مانیفست و برنامه انقلاب کمونیستی در ایران»، سند «استراتژی، راه انقلاب در ایران» و سند «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» (پیش نویس پیشنهادی). این اسناد در سایت ( www.cpimlm.com ) موجود است.