کمربند محنت و مرگ در دامنه البرز

کمربند محنت و مرگ در دامنه البرز

“این حقیقت دارد که کار برای ثروتمندان چیزهای شگفت انگیز میسازد، اما برای کارگر محرومیت میافریند. کار خالق کاخ ها است، حال آنکه برای کارگر آلونک میآفریند. کار آفرینده زیبایی ها است ولی برای کارگر زشتی آفرین است. ماشین را جایگزین کار میکند،  بخشی از کارگران را به کار وحشیانه سوق میدهد و بخشی دیگر را به ماشین بدل میکند. (کارل مارکس – دست نوشته های اقتصادی – فلسفی ۱۸۴۴)

دامنه کوههای  البرز در فاصله میان استانهای خراسان جنوبی تا کرمان،  قریب نیم میلیون از جامعه کارگری ایران در چنگال یک کمربند دردناک سوانح مرگبار محیط کار اسیر هستند. مسیر این کمربند پوشیده از  تونلهای معادن زعال سنگ  میباشد که در ده ساله اخیر بطور مداوم  سرتیتر اخبار مرگ و جراحت کارگران معدنچی را به خود اختصاص داده است. پنج شنبه سی خرداد دو کارگر در معدن سوادکوه بر اثر نشت گاز جان باختند. تنها چهار روز پیشتر، بعد از ظهر بیست و ششم خرداد، یک کارگر بدلیل مشابه در معدن رزم جا غربی از معادن چهارگانه طرزه جان داد. خرداد وحشت در بیست و سوم ماه در معدن برناکی  دو کارگر بنام محمود مومن و علی اکبر عجم اکرامی را به کام مرگ فرستاد.

سوانح جزو شرایط  معمول و متعارف کار در معادن زغال سنگ ایران  است و مرگ بر اثر گازگرفتگی  رایج ترین نوع سوانح  به حساب میاید. اینجا برای کارگران  “محیط  کار”  نیست، محیط مرگ است.  البرز شرقی هیولای بی در و پیکری را در خود جای داده است که  از خون کارگران تغذیه میکند.  این هیولا قربانیان خود را هر روز تنگ غروب  با سینه های انباشته از گرد زغال و سرفه کنان با خلط خونین و بدنی اشباع از سم متان به بیرون تف میکند تا روزی از روزهای بعد شجاع ترین آنها را، در یک “سانحه”  در خود ببلعد.

معادن در ایران نه یک استخراج برنامه ریزی شده ، نه یک امر صنعتی در دل کوهها و در دل غلبه بر منطق طبیعت بلکه اساسا یک جستجوی کور در تاریکی و وحشت و ظلمت قعر زمین است. معادن زغال  حکایت بیرون کشیدن تکه های سنگ با چنگ و دندان از حلقوم رگه هایی است که هر کدام و هر لحظه میتواند سنگ یک گور از آب در بیایند. شناسایی مخازن گاز سمی، ساخت کانالهای مجهز به سقف های مستحکم و نقشه مند، پیش بینی مسیرهای امدادی در الفبای کار معادن در درندشت “صنعت معادن ایران” بطور کلی  بیگانه است. مرگ در معادن ایران در ناآمادگی مواجهه  کارگر با نشت گاز، عدم امکان شناسایی مکان حادثه، نبود تسهیلات و تجیهزات امداد اولیه و امکان انتقال به بیمارستان، این مرگ از شدت سادگی مسخره است. اظهارات رضا مروتی ریاست کمیته حیقیقت یابی فاجعه معدن زمستانی یورت آذر شهر در اردیبهشت ۱۳۹۶ گویاست. طول تونل این معدن تنها دو کیلومتر بود  و در این حادثه ۴۳ معدنچی جان باختند.

در زمان وقوع حادثه دفتر ورودی و خروجی افراد در معدن وجود نداشت، دفتر ثبت کارگاه گم شده بود و می‎دانستیم ۳۵ کارگران معدن در کارگاه‎های استخراج حضور دارند. در آمار اولیه به ما ۴۵ نفر محبوس شده عنوان کردند که ۲ نفر در جایی دیگر بودند و چون آمار دقیق در دست نداشتیم آن را ارائه نکردیم.

مروتی با بیان اینکه در معدن بر روی یک برگه‌ای صبح به صبح هر فرد به داخل تونل می‎رفت اسم نوشته می‎شد و خارج می‎شد اسمش خط می‎خورد و این برگه در دست ما در روز نخست نبود، افزود: در روزهای اولیه حادثه نقشه معدن را نداشتیم و روز سوم نقشه به دست ما رسید.

مروتی گفت: موقع انفجار کل گاز متان به مونوکسید تبدیل شده بود و فشار گاز در تونل به  یک هزار PPN در عمق ۲۰۰ متری رسیده بود که در این فشار گاز حتی مورچه زنده نمی‎ماند.

وی افزود: دهانه ورودی معدن در ۵ ساعت پس از آن فشار گاز ۵۰۰ PPN را نشان می‎داد و اعتقاد داشتیم که دیگر فردی در تونل زنده نمانده اما تمام تلاش خود را برای نجات محبوس‎شدگان انجام دادیم…. بر اثر ریزش آوار ۲ نفر فوت کرده بودند و بقیه در همان نفس‎های اولیه به علت گاز منوکسید کربن جان‎باخته بودند.

…  زمستان یورت باید رفع خطر شود و دوباره به سیستم بهره‎برداری بازگردد چرا که  مردم از این معدن روزی می‎خورند. (سایت خبری مشرق نیوز، ۱۴ تیرماه ۹۶)

 ذخایر زغال سنگ ایران بسیار غنی است اما تنها در کتب درس  دبستانی و برای دنیای ساده اندیشانه و بسته کودکان آنهم در دور دستهای ساکنان مناطق معدنی میتوان آنرا یک “ثروت و موهبت  ملی” معرفی نمود.  کدام موهبت و برای چه کسی؟  بقول بهروز برنا، معاون اکتشافی سازمان زمین‌شناسی و اکتشافات معدنی “در کل کشور ما از نظر وجود زغال‌سنگ شرایط به نسبت خوبی وجود دارد، اما مشکلاتی که در کشور ما در حوزه زغال‌سنگ دیده می‌شود مربوط به لایه‌های نازک زغال‌سنگ است. علاوه بر اینکه نوار کمری بالا و پایین زغال سنگ نیز سست است.  “(سایت صنایع و معادن  ۲۲ خرداد ماه ۹۵)

آنچه این لایه های نازک و سست را به یک موهبت زمینی تبدیل میکند، آنچه این سنگهای سفت و سیاه رنگ را به سرمنشا ثروت مبدل میسازد، آنچه که ولوله تولید و سازندگی را در دوایر  بیزینس و اقتصاد انداخته است نه خود سنگهای زغال در اعماق طبیعت  بلکه مندرجاتی است که در  فصل کار و معدنچیان در قاموس و قانون و عرف جامعه نقش بسته است. در این فصل یک کارگر و یک دیلم و بیلچه اساس معدن را تشکیل میدهد. کارگر خود معدن، خود زغال و کل استخراج است. بدن او کل توحشی به نام صنعت معدن در ایران را از ماشین و دستگاه و تکنیک بی نیاز ساخته است.

کارگر معدن در ایران و در کمرکش البرز  در هیبت یک مزدبگیر در پایین ترین رده های دسته بندی رسمی مهارت در چارت دریافت حداقل  دستمزد ، همزمان، موتور محرک و مهندسین انکشاف معدن، دستگاه غول آسای حفاری و انتقال مواد معدنی  و بعلاوه  تنها  تکیه گاه امید و امداد در مصاف با مخاطراتی است که بسیار بیش از آنکه محتمل باشند، ناگزیرند.  به سختی میتوان جوهره سازندگی و شرافیت انسانی معدنچیان را به تصویر کشید بدون آنکه به ابعاد هیولای کارمزدی که همه وجوه فردی و اجتماعی او را احاطه کرده و مورد حمله قرار میدهد، رجوع کرد.  سرگذشت کارکرد معادن نه فقط با تقلای پایان ناپذیر در تقابل با  شرایط جهنمی کار، رنج بیحاصل در مسابفه میان توقعات و دستمزدها بلکه میدان ابراز وجود پلیدی و تبه کاران از جیب بر ها، کلاه گذاران حرفه ای، راهزنان دستمزد و کثیف ترین سیاستمدارن  و مدیرانی است  که دنیای وحوش  سرمایه کمتر فرزندانی لایق تر را از طبقه خویش بخود دیده است.

“همسرم ۱۴ سال در این معدن کار کرد اما تنها ۱۱ سال سابقه بیمه برایش رد شده و این انصاف نیست که کارگرانی که جانشان را کف دست خود گذاشته بودند تا چرخ‌های صنعت این مملکت بچرخد، این‌گونه حق خودشان و خانواده‌هایشان تضییع شود.  همسرم مجبور بود که کار کند، کسی که مجبور نباشد حاضر نیست در معدن کار کند.” (گزارشی از بازماندگان فاجعه معدنچیان یورت آزادشهر در ۱۶۰ روز پس از حادثه، سایت خبری مشرق نیوز، ۲۳ مهر ۹۶)

“بیمه‌ای که برای همسرم از سوی پیمانکار رد شده، بیمه کتابداری است، برای همین سختی کار به او تعلق نگرفت.”

“همسرم ۱۴ سال در این معدن کار کرد اما تنها ۱۱ سال سابقه بیمه برایش رد شده و این انصاف نیست که کارگرانی که جانشان را کف دست خود گذاشته بودند تا چرخ‌های صنعت این مملکت بچرخد، این‌گونه حق خودشان و خانواده‌هایشان تضییع شود.  همسرم مجبور بود که کار کند، کسی که مجبور نباشد حاضر نیست در معدن کار کند.”

“همیشه حق کارگران خورده می‌شود آرزو می‌کنم فرزندانم هیچ‌وقت مانند پدرشان کارگر نشوند.” (همانجا)

طبقه کارگر تا همین جا در ارتش معدنچیان خود انبار عظیمی از باروت کافی از کینه را برای انقلاب خود ذخیره کرده است. مادام که همه معادن در مقابل دست اندازی کارفرما هنوز به مبارزه محلی بسنده میکنند، مادام که هیولای معادن از میان کارگران تسلیم و فداکاری و خون و قربانی میطلبد و صف متحد سراسری  معدنچیان با آتش اعتصاب خود پاسخ شایسته را در آستین ندارد، هنوز به باروت بیشتری نیاز است.  برای طبقه کارگر  در جهت  ایجاد صف متحدتر و قویتر هیچ تک مبارزه و تک خواستی کم ارزش و قابل اغماض نیست، صفوف طبقه ما به بالاترین درجه حق خواهی به یک استخوان بندی میلیتانت نیاز دارد. اما همزمان باید به نبروی خود باور کند و بلند پروازی را خمیر مایه عدم تحمل نظامی کند که در آن هر چه کارگر بیشتر تولید میکند، ناچارا کمتر مصرف میکند؛ هر چه ارزش بیشتری تولید میکند، خود کم ارزش تر میشود؛ هر چه کار توانمندتر، کارگر ناتوان تر؛ و هر چه کار ابتکاری تر باشد، کارگر غیر مبتکرتر و بیشتر به برده طبیعت بدل میشود.

“بزرگان، تنها از آن رو بزرگ به نظر میرسند که ما ]جلوی آنها[ زانو زده ایم؛ پس بگذار برخیزیم. ” (کارل مارکس –  خانواده مقدس)

مصطفی اسدپور

۲۴ ژوئن ۲۰۱۹

به نقل از شماره ۲۶۲ نشریه حکمتیست