چپ فرقه ای علیه کمونیسم کارگری

چپ فرقه ای علیه کمونیسم کارگری

 

در هفته های اخیر موجی از حملات از جانب افراد مختلفی که خود را چپ میخوانند علیه حزب کمونیست کارگری در مدیای اجتماعی و رسانه های مختلف براه افتاده و همچنان این حملات و انگ زدنها و محکوم کردنها به اشکالی ادامه دارد. یک سری افراد منفرد و شماری از کادرهای احزاب موسوم به حکمتیست ائتلافی اعلام نشده را علیه حزب ایجاد کردند و به حزب کمونیست کارگری و حمید تقوایی فعالانه تاختند و حمله کردند و هنوز هم اینجا و آنجا این نوع حملات ادامه دارد.

بگذارید قبل از هر بحثی این را صراحتا تاکید کنم که این قیل و قال علیه حزب کمونیست کارگری تا آنجا که جامعه را بیشتر متوجه فاصله ما با چپهای سنتی و غیرکارگری میکند از نظر من مثبت است و ما را به همان میزان تقویت خواهد کرد. تردیدی ندارم که هرچه ما با این چپ غیر اجتماعی و سطحی کمتر تداعی شویم به نفع حزب و به نفع طبقه کارگر و به نفع کمونیسم است. امیدوارم بتوانم این را در نوشته های دیگری بعدا بیشتر توضیح دهم. اما سوال اینست که ما چه گفته ایم و چه کرده ایم که امثال حکمتیستها و چپهای فرقه ای به خشم آمده اند و علیه حزب شمشیر کشیده اند؟

“اپوزیسیون اپوزیسیون”

بحث ازبلند کردن دو یا سه پلاکارد علیه مسیح علینژاد در میان ده هها پلاکارد متفاوت در تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران شروع شد. این تظاهرات روز ۲۳ اردبیهشت ماه صورت گرفت. ما از تظاهرات دانشجویان فعالانه دفاع کردیم. آنرا در رسانه های حزبی وسیعا  تبلیغ کردیم و اخبارش را بازتاب دادیم. حزب ما یک پای فعال شکل گیری تظاهرات و اعتراضات علیه سرکوب و خفقان و چپاولگران حاکم در جامعه است و بیشترین تلاش را در انعکاس خواستها و صدای اعتراضات داشته و دارد. ما در عین حال اعلام کردیم که این اقدام درستی نیست که در تظاهرات علیه رژیم  با شعار و پلاکارد علیه افرادی از اپوزیسیون (در هر سطحی) شرکت کرد. به دلایل مختلفی این را نادرست میدانیم. اولا نوک تیز حمله علیه حکومت کند میشود، ثانیا در صفوف معترضین تفرقه ایجاد میکند و این مستقیما مبارزه علیه حکومت را تضعیف میکند، سوم اینکه تصویری میدهد که راستها قرار است به قدرت برسند و چپ نقش اپوزیسیون آنها را ایفا میکند. و چهارم اینکه مردمی که شاهد چنین شعار دادنهایی باشند قطعا شعار دهندگانش را به مبارزه خود بی ربط می بینند. این اساس بحث ماست.

این بحثی مربوط به پراتیک کمونیستی و  شیوه برخورد به اعتراضات ومبارزات خیابانی  است. اما چپ فرقه ای که همه چیز را نه از سر پراتیک و دخالتگری عملی بلکه “موضع گیری و مرزبندی” های ایدئولوژیک  می بیند این بحث را بهانه کرده است که  فریاد بزند حزب کمونیست کارگری با نقد و افشای راست مخالفت کرده است و به راست چرخیده است و از مهره های رژیم چنجی دفاع میکند! امثال این نوع انگها این مدت بسیار به سوی ما پرتاب شد. اینها تبلیغات کسانی است که نه راست را میشناسند و نه چپ را و حرف قابل دفاعی ندارند و با جنجال و گرد و خاک بپا کردن زندگی میکنند. فکر میکنم با هر معیاری میتوان نشان داد که ما در حزب کمونیست کارگری بیش از همه جریانات مدعی چپ جریانات مختلف راست را نقد کرده ایم. و بنابرین کسی که یک ذره امانتداری و صداقت سیاسی داشته باشد میفهمد که بهیچ وجه بحث ما این نیست که نباید جریانات و حتی فعالین اپوزیسیون راست را نقد کرد. ما نیازی نداریم که این را به چپهای حاشیه ای ثابت کنیم که تا چه حد عمیق تر و پیگیر تر از همه  این نوع منتقدین استراتژی و ارزشها و سیاستها و دکترین راست را  نقد کرده ایم. نقد عمیق و پیگیر و همه جنبه جریانات بورژوایی و راست یک وظیفه همیشگی ما کمونیستها است و اینها که در خیابان اپوزیسیون راست میشوند کارنامه شان در نقد جنبش راست و جهان بینی و استراتژی و ارزشهایش خالی است.

اما وقتی شما در خیابان علیه دست اندرکاران یک جریان اپوزیسیون شعار میدهید یا علیه اشخاص پلاکارد بلند میکنید، آنها را بزرگ میکنید و در عین حال تصویر غیر مسئولانه ای از چپ به مردم میدهید. این تلقی را بدست میدهید که  خود را اپوزیسیون آن جریان و آن افراد میدانید. ارزیابی تان اینست که آن افراد قرار است به قدرت برسند و شما بعنوان اپوزیسیون آنها ظاهر میشوید. مخصوصا این کار در جریان تظاهرات علیه حکومت اسلامی، به نادرست راست را نیروی اصلی در مقابل حکومت معرفی میکند.  ما بهیچ وجه این ارزیابی را نداریم و رابطه خودرا با هیچ جریان اپوزیسیون و بویژه جریانات راست به هیچ وجه اینگونه نمیدانیم. نه آنها را نیروی  مهمی علیه حکومت میدانیم، نه  برنده جنگ و مبارزه بر سر قدرت سیاسی میدانیم، و نه خود را اپوزیسیون آنها تعریف میکنیم. جالب است که رحمان حسین زاده از رهبری حزب حکمتیست صفحات متعددی را سیاه کرده است تا نشان دهد که بحث حزب ما در مورد اینکه “اپوزیسیون اپوزیسیون” نباید شد بقول او یک سیاست راست افراطی است. اما بعد خود چند پارگراف پایین تر میگوید اپوزیسیون یعنی مخالف دولت و بنابرین اپوزیسیون اپوزیسیون معنی ندارد! معلوم نیست اگر معنی ندارد چرا چند هفته است شما و دیگر دست به قلمهای حزبتان مشغول سینه زدن زیر این علم هستید و از اینجا راست روی را نتیجه گرفته اید؟ بله اپوزیسیون یعنی مخالف دولت یا یک جریان حاکم و غالب. حزب کمونیست کارگری هم وقتی میگوید نباید اپوزیسیون اپوزیسیون شد دقیقا دارد همین را میگوید که نباید این تلقی را داد که راست جایگاه دولت و حاکم و غالب را دارد. این نوع عملکرد به معنای تقویت راست است و نه تضعیف آن. راست روی را باید اینجا جستجو کرد. چپ حاشیه ای کل اپوزیسیون راست را در موقعیت خمینی ۵۷ می بیند و تازه میخواهد با شعار دادن در خیابان علیه این راست آنها را منزوی کند. این تنها درسی است که از ۵۷ گرفته است. این سطحی ترین درک از مبارزه طبقاتی و سیاسی است.

ما هر جا که لازم باشد سیاستهای جریانات مذهبی، حکومتی، سلطنت طلب و قومی و ناسیونالیست و اوجالانی و امثالهم را عمیقا نقد و افشا کرده ایم. اما در خیابان تلاشمان اینست و بدرجه زیادی توانسته ایم شعارهای مبارزاتی ای را جا بیندازیم که با آمال و اهداف طبقه کارگر و مردم محروم بیشترین خوانایی را دارد و از این سر جریانات راست را زیر فشار قرار میدهد و عقب میراند. اگر امروز و از مدتها پیش تحلیلمان اینست که در جنبشهای اعتراضی و در جامعه چپ دست بالا دارد نه به خاطر اینست که گویا کارگران و معلمان و مردم به سرشان زده است که علیه افراد اپوزیسیون راست در اعتراضات شعار بدهند. بلکه به دلیل مضمون چپ و طبقاتی مبارزات و شعارهاست که این ارزیابی را داریم و خود نیز نقش اساسی را در این به چپ چرخیدن مبارزات ایفا کرده ایم. شعارها و پلاکاردها و بیانیه هایی که کل جناحهای حکومت را نشانه میروند، امتیازات طبقاتی را مورد حمله قرار میدهند، شعارها و مبارزات و  بیانیه های ضد سرمایه داری و ضد امتیازات اقلیت حاکم و شعارهای برابری طلبانه اساسا چپ و سوسیالیستی هستند و اینها و مبارزات و شعارهای رادیکال سیاسی است که نشان میدهد که جامعه به چپ چرخیده است نه شعار علیه مسیح علی نژاد و امثالهم. جریاناتی که نقشی در مبارزات سیاسی ندارند، و در کار میدانی و این مبارزات نقشی ندارند، این را متوجه نیستند.

 در برخوردهای سیاسی جهت گیری ما اینست که در نقش اپوزیسیون یک بخش دیگر از اپوزیسیون ظاهر نشویم. یعنی این تلقی را به مردم ندهیم که گویا این یا آن جریان قرار است به قدرت و حاکمیت برسد و ما برای جلوگیری از این سناریو، در خیابان علیه آنها شعار میدهیم. این اساس بحث ماست و کسی که ریگی در کفش نداشته باشد آنرا متوجه میشود. این را تحت عنوان اینکه “نباید اپوزیسیون اپوزیسیون شد”فرموله کردیم. و همین را در رابطه با شعار دادن علیه مسیح علی نژاد هم مستقل از اینکه او چه کرده است و چه نکرده است بیان کردیم.

نسخه شکست و قهقرا

 

مخالفین حزب برای رد این بحث ما چه گفتند و چه تبلیغاتی راه انداختند؟ حقیقتا بخش اعظم تبلیغات و انگ زدنها و حملات این جریانات علیه رهبری حزب آنچنان نازل است که ارزش بازگو کردن ندارد. هرکسی که درک متوسطی از مبارزه سیاسی داشته باشد متوجه بی ارزش بودن و بی پایه بودن و سطحی بودن بحثهای جریانات فرقه ای خواهد شد. اما تا آنجا که به بحث شعارها مربوط میشود بگذارید نمونه هایی را اینجا ذکر کنیم تا معلوم شود که جدی بودن اینها تا چه حد است.

رحمان حسین زاده از حزب حکمتیست در مورد شعار علیه علی نژاد از جمله چنین نوشته است “… دانشجویان آزادیخواه و چپ بار دیگر گل کاشتند. درروز دوشنبه ۲۳ اردیبهشت در اجتماع اعتراضی صحن دانشگاه تهران، باز هم خلاقانه و مبتکرانه ابراز وجود کردند. چهره رادیکال جنبش برحق و اعتراضی علیه وضع موجود و جمهوری اسلامی را به نمایش درآوردند. تجمع میلیتانت و شعارهای رادیکال و تابو شکنانه را جاری کردند. از جمله دو شعار: “بیکاری، بیگاری، حجاب زن اجباری” و شعار “علینژاد و ارشاد، ارتجاع و انقیاد”. به این ترتیب علیه حجاب از ارکانهای هویتی جمهوری اسلامی شوریدند. پایه های اجتماعی مبارزه علیه حجاب و پوشش اسلامی را محکمترکردند. مسیر را برای گسترش عرض اندام جنبش اجتماعی علیه حجاب اسلامی هموارتر کردند. بساط دلالی با پدیده “حجاب اجباری” عنصرپروغربی همچون علینژاد را در شعار تیز و خلاقانه خود افشاکردند. بعد از دی ماه ۹۶ دانشجویان آزادیخواه و چپ در دانشگاه تهران، با شعارخلاقانه “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” ضربه مهمی به کلیت جمهوری اسلامی و “اصلاح طلبان حکومتی” وارد کرده و به تحرک و گفتمان اجتماعی تبدیل کردند. هر دو شعار جدید و مالامال از چپ گرایی و رادیکالیسم اجتماعی این بارشان هم از جنس همان ابتکار قبلی و باید دست مریزاد گفت.”

واقعا این هیجان زدگی را چه باید نام نهاد؟! این ذوق زدگی یک چپ سطحی و شعاری است که از مبارزه سیاسی درک روشنی ندارد. اولا اینها دو یا سه پلاکارد در میان دهها پلاکارد و شعار علیه حکومت بود که صدها دانشجو بلند کردند و امیدوارم همانها هم متوجه شوند که برای تحکیم و تقویت و انسجام مبارزات دانشجویی باید به نحو دیگری تلاش کنند. سوال ما بسادگی اینست که چرا باید در یک تظاهرات ضد حکومتی علیه یک چهره ضد حکومت و ضد حجاب حتی راست شعار داد؟ چرا نباید تمرکز را روی حمله به حکومت و سیاستهایش گذاشت و چپ بودن جنبش را در مضمون و عمق شعارها آنجا نشان داد؟ رحمان حسین زاده جوابش اینست “علی نژاد نه اپوزیسیون است و نه رهبر و سیاستمدار جدی، بلکه ..”مهره و ابزار دست” ارتجاع بورژوایی است. زمانی محجبه و در خدمت اسلام و اصلاح طلبان حکومتی و دوم خرداد، واکنون از آن سر دالان به سردیگر دالان نقل مکان کرده و این بار مهره ای در خدمت طرحهای ارتجاعی دولت دست راستی ترامپ و پمپئو و رضا پهلوی است”.

 بسیار خوب بر این اساس آیا در کنار پلاکارد و شعار علیه کسی که به قول شما مهره و ابزار دست رضا پهلوی و ترامپ است، درست تر نیست که علیه خود رضا پهلوی و ترامپ هم شعار داده شود و پلاکارد بلند شود؟ رحمان حسین زاده و آذر ماجدی و بقیه مخالفین حزب جوابشان مثبت است. به این جملات رحمان حسین زاده دقت کنید: او از جمله میگوید “… من به سهم خود امیدوارم در ادامه مبارزه قاطع علیه جمهوری اسلامی و برای سرنگونی آن، جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه ما و همین دانشجویان چپ و رادیکال بتوانند، نه گفتن به استراتژی و اهداف ارتجاعی کل نیروهای راست بورژوایی ایران اعم از ملی و مذهبی، سلطنت طلب و مشروطه خواه و جمهوریخواه لائیک و غیر لائیک، مجاهد، کل ناسیونالیسم ایرانی و کرد و آذری و بلوچی و عرب و فدرالیستها را در قالب شعارهای مبارزاتی ملموس به صحنه مبارزات توده ای بکشانند، تا این جریانات ارتجاعی در شعارهای توده ای و برحق هم نه محکم از جامعه بگیرند. وقوع چنین اتفاقی یک نشانه مهم پیشروی جنبش کارگری و سوسیالیستی خواهد بود.”

واقعا فقط کسی که از الفبای مبارزه سیاسی چیزی نمیداند و یا میخواهد به حکومت اسلامی خدمت کند (که تردیدی نداریم که این دوستان از این قماش نیستند) میتواند چنین نسخه های کودکانه ای را برای جنبش سرنگونی بپیچد. این اظهار فضلها را باید بعنوان شاهکار مبارزه سیاسی در تاریخ ثبت کرد. دقت کنید! قرار است در جنبش سرنگونی مردم و دانشجویان علیه مهره های سلطنت طلب، قومی، ملی، بلوچی، و عرب شعارهای “ملموس” بدهند. یعنی علیه هرکدام از رهبران آنها عین مسیح علی نژادن آن  یک یا چند پلاکارد بلند کنند و یا شعار بدهند. این سناریوی جریانی است که به دلیل حاشیه ای بودن در مبارزه اعتماد بنفس ندارد و در خلوت خود میخواهد با شعار علیه راست، چپ بودن خودرا ثابت کند.

روشن است که همه این جریانات را باید عمیقا و پیگیر نقد کرد اما جای آن در دل مبارزه خیابانی علیه رژیم نیست. شعارهای ملموس خیابانی جریانات اپوزیسیون علیه یکدیگر یعنی تکه تکه کردن صف مبارزات مردم علیه حکومت و  افزودن به عمر رژیم. این رادیکالیسم نیست. خدمت به راست و رژیم هر دو است. رادیکالیسم یعنی نقد رادیکال و عمیق حکومت و مسائلی که حکومت باعث آنست. این به خیابان بردن سیاست و نقد ریشه ای و عمیق  چپ علیه کل وضع موجود است که تفاوت ما را با بقیه اپوزیسیون نشان میدهد و نه “شعار ملموس” علیه هر فرد و نیروئی که چپ نیست.

واقعا آیا ذهن پیچیده ای میخواهد که کسی متوجه شود که شعار و پلاکارد بلند کردن در تظاهرات ضد حکومتی علیه افراد و چهره های سیاسی راست آنهم آنجا که آنها در آن مبارزه نقش ایفا میکنند یک کاریکاتور از مبارزه سیاسی است؟ این بجز نسخه شکست جنبش دانشجویی  و به قهقرا بردن جنبش سرنگونی چیز دیگری نیست. کسی که جایی در مبارزه سیاسی و جنبش سرنگونی ندارد یا بخواهد جنبش سرنگونی را به شکست بکشاند چنین نسخه های مضحکی را می پیچد و تبلیغ میکند. اینکه آن چند دانشجویی که آن شعار و پلاکارد را بلند کردند با بحثهایی که بعد از این تظاهرات صورت گرفت متوجه ایراد کارشان شده اند یا نه (که امیدوارم متوجه شده باشند که برای تقویت و انسجام مبارزات دانشجویان باید محکم و عمیق حکومت و سیاستهایش را نشانه گرفت) یک بحث است اما اینکه امروز بعد از اینهمه بحث دوستان ما نسخه “شعارهای ملموس” علیه اپوزیسیون راست برای همه تظاهراتها را می پیچند بحث دیگری است که باید آنرا نقد کرد و دور انداخت. تصورش را بکنید که سناریویی که این چپ حاشیه ای تصویر میکند بفرض محال بخواهد عملی شود. حتما در مقابلش “فرشگردی ها”ی طرفدار رضا پهلوی هم شعارهایی علیه “ارتجاع سرخ” سر میدهند و پلاکارد بلند میکنند! میشود تصور کرد که چه بلبشویی برپا میشود و چه نیروی خبیثی از این درایت سود میبرد و خوشحال میشود. براستی انسان فکر میکند بحث بر سر بازی های کودکانه است و نه یک مبارزه جدی سیاسی.

تقویت راست

 آذر ماجدی و سیاوش دانشور و برخی دیگر از کادرهای حزب حکمتیست حملات تندتری را نثار حزب کمونیست کارگری کرده اند. هیچ نیازی به پاسخ به همه ادعاهای نازل و حکم صادر کردنها و راست و چپ کردنهای آنها نیست. اما بگذارید یک مورد را برای نمونه ذکر کنیم. آذر ماجدی از جمله چنین میگوید “حمید تقوایی بشدت از شعار “علینژاد و ارشاد، ارتجاع و انقیاد” برآشفته شده است. بنظر می رسد که حتی از خود مسیح علینژاد خشمگین تر است. بیک معنا کاسۀ داغ تر از آش شده است. علینژاد گفت “فتوشاپ” است. حمید تقوایی خواهان انزوای این دانشجویان است! مثل یک ناظم بداخلاق میخواهد این دانشجویانی که بنظر ایشان پا از گلیمشان بیرون گذاشته و به ساحت مسیح علینژاد توهین کرده اند را تنبیه کند. دانشجویان رادیکال را “فرقه ای و حاشیه ای” می خواند؛ می گوید یک گروه کوچک اند و باید منزوی شوند. این ادبیات و لحن شما را یاد چه نوع تبلیغاتی می اندازد؟ حالا آنرا با ادبیات و لحن معاون بسیج دانشگاه مقایسه کنید! نتیجه را بعهده خواننده می گذاریم”

آری. این لحن کسی است که آشکارا سرگردان است و نمیداند به کدام سو برود. اگر کسی میخواهد حمید تقوایی را قضاوت کند بهترست به همه بحث او رجوع کند. چند عبارت خارج از متن را علم کرده اید و نتیجه را به خواننده میسپارید! خواننده این جملات اگر درک سیاسی اندکی عمیق تر از خانم ماجدی داشته باشد و حمله به حمید تقوائی و حزب ما برایش تراپی نباشد  متوجه خواهد شد که با کاریکاتور تحریف شده ای از بحث حمید تقوائی روبروست. ما از خواننده میخواهیم به همه بحث رجوع کند و بعد قضاوت کند. جالب اینست که در تمام بحثهایی که این دوستان سابق مطرح میکنند دو جمله روشن در نقد راست و سیاست مسیح علی نژاد من تاکنون ندیده ام. اما بخودشان اجازه میدهند که با این زبان زمخت و زشت لحن ما را با بسیجی های دانشگاه مقایسه کنند. بگذارید بروشنی بگویم که من فکر نمیکنم مسیح علی نژاد از شعار مورد اشاره ذره ای ناراحت شده باشد. برعکس او باید بسیار خوشحال باشد. وقتی علیه او شعار داده میشود، وقتی چپهای سطحی برای نشان دادن مخالفتشان با حزب مدام در رسانه ها تبلیغ میکنند که علی نژاد قرار است در آینده کاره ای شود و حتی او را با خمینی سال ۵۷ مقایسه میکنند، چرا باید ناراحت باشد؟ این چپی است که قافیه را فی الحال باخته است و خود را اپوزیسیون مسیح علی نژاد و رضا پهلوی و کلا اپوزیسیون راست تعریف میکند. حق هم دارد. چون در هیچ مبارزه ای نه در مبارزه علیه حجاب، نه در جنبش سرنگونی و نه در جنبش کارگری حضور ندارد. در حاشیه قرار دارد. حتی این جنجال ها هم بدرجه ای به این امید واهی است که از حزب شاید کسانی را به سوی خود جلب کند. این چپ سطحی ای است که دارد با دست خویش راست را سر زبانها می اندازد و از او رهبر و حاکم آینده میسازد و متوجه نیست که با این نوع حملات و نسخه هایی که گوشه کوچکی را در بالا اشاره کردم در حد خود آب به آسیاب راست میریزد. این نوع شعارها و بویژه خط و سیاست و سبک کار از آن درست کردن، در حدی که این چپ تاثیری در این دنیا دارد مهلک و خطرناک است و باید خوشحال بود که این جریانات حاشیه ای تر از آن هستند که نسخه هایشان را کسی بکار گیرد.

جامعه ایران مسیر طولانی ای را طی کرده و در مبارزه علیه حکومت اسلامی اکنون جنبش سرنگونی و برابری طلبی و آزادیخواهی و انسان دوستی عیمقا جلو آمده است و رشد کرده است. این جنبش در اساس خود و در خصوصیات اصلی خود ضد سرمایه داری و چپ و با خصوصیات سوسیالیستی است و میخواهد دست به ریشه ببرد و کل بساط چپاول و استثمار و سرکوب و تحجر حاکم را کنار بزند. چپی که این جنبش را نمی بیند متوجه نیست که دلیل اصلی جابجایی های سیاسی و اینکه برخی اصلاح طلبان امروز، سرنگونی طلب میشوند برخی سرنگونی طلبان خودرا طرفدار انقلاب و کارگر معرفی میکنند، طرفداران جنبشهای اسلامی ضد مذهبی و ضد حجاب و ضد اعدام میشوند، اساسا به دلیل فشار جنبش اجتماعی چپ است. حتی رضا پهلوی چندی پیش در یک مصاحبه تلویزیونی گفت و همه شنیدند که گفت پدرش نیز سوسیالیست بوده است! چپ فرقه ای این تغییر لحنها و جابجایی ها را نشانه قدرت چپ نمیداند. چون خود در پیشروی این جنبش هیچ نقشی نداشته و ندارد. اینها نبودند که نسبیت فرهنگی را بی آبرو کردند، جنبش علیه اعدام و سنگسار را به پیش بردند، پست مدرنیسم را افشا کردند کمپین های وسیع و بین المللی علیه اسلام سیاسی براه انداختند، اوجالانیسم را افشا کردند، سندیکالیسم و رفرمیسم و توده ایسم را افشا کردند، «ضدامپریالیستم» ارتجاعی را افشا کردند، و اینها نبودند که کاری کردند که راست به سادگی نتواند از اعدام دفاع کند یا از هیچ نوع حکومت مذهبی و امثالهم. به همین دلیل این چپ از مشاهده عقب نشینی های موضعی راست به وحشت افتاده است. اینکه کسانی به نام چپ وظیفه خودرا این تعریف میکنند که در مبارزات ضد حکومتی جریانات اپوزیسیون راست را “بتاراند” بطور واقعی به معنای کاریکاتور دیدن مبارزه سیاسی است.

گویا اگر یک جریان راست علیه اعدام موضع گرفت باید علیه آن شعار بدهیم. اگر علیه حجاب موضع گرفت ما باید علیه آنها شعار بدهیم. اگر در سنندج و مهاباد اعتراضی علیه دستگیری فعالین سیاسی راه افتاد ما میبایست علیه حزب دموکرات شعار بدهیم، در اعتراض کارگری هم باید علیه گرایش رفرمیستی و سندیکالیستی شعار داد. در مقابل حتما جریانات راست هم علیه کمونیست ها شعار میدهند و جریانات رفرمیست درون جنبش  معلمان علیه جناح رادیکال معلمان شعار میدهند. براستی سناریوی “عمیق” و جالبی را این دوستان تصویر میکنند! واقعا آیا خود حسین زاده و ماجدی و دانشور و بقیه به این سناریویی که تصویر میکنند باور دارد؟ واقعا آفرین به این احساس مسئولیت و درایت! چقدر اینها دارند توده ها را به هیجان میاورند و مردم بیشتری را به میدان میکشند و صفوف مبارزه علیه حکومت را تقویت میکنند!‌

kazem.nikkhah@gmail.com