محیط کار نباید قتلگاه کارگران باشد!

بارها نویسنده این یادداشت خود را مجبور دیده است که به قتل هائی اشاره کند که در محیط کار روی میدهد و قاتلین آنها با احترام تمام به زندگی و کارشان ادامه میدهند و هیچ کک شان نمی گزد که در این میان کسانی جان شان برای تولید ثروتی که در قبضه ایشان است از دست دادند. این قاتلین که خود را مالک جان و جسم کارگر میدانند برای همان مدتی که نیروی کار او را خریداری کردند، مهمترین کارشان این است که در همان زمان محدود با کمترین هزینه ممکن از کارگر تا جائی که ممکن است کار بکشند برای همین عامدانه  کارگر را در موقعیت خطرناکی قرار میدهند که منجر به مصدومیت و یا مرگ او میشود. و وقتی معترض میشوی در کمال وقاحت که فقط از ایشان برمی آید در جواب می گویند: “چیه میخواهی کارگر را لای پر قو بخوابانم!”

فقط نگاهی سریع به سر تیتر اخبار حوادث کارگری در نیمه اول خرداد ماه گویای کشتار دردناک کارگران در سراسر ایران است: “جان باختن ۳ کارگر در شهرک صنعتی چمستان استان مازنداران براثر سقوط در چاه؛ جان باختن یک کارگردر مجتمع عظیم ایران مال براثر سقوط؛ جان باختن کارگرجوان اداره برق شهر الوان شهرستان شوش حین کار براثر برق گرفتگی؛ جان باختن یک کارگر معدن کرومیت فریمان براثر ریزش؛ کشته شدن ۲ کارگر شرکت کشاورزی جلگه دز بر اثر سقوط در حوضچه آمونیاک؛ مرگ کارگر در اثر سقوط از بلندی؛ سقوط مرگبار ۴ کارگر در چاه؛ فوت یک کارگر بر اثر ریزش مواد معدنی؛ مرگ ۲ کارگر کارگاه شیرینی‌پزی در زاهدان؛ مرگ کارگر پالایشگاه آبادان در حادثه سقوط از ارتفاع؛ مرگ یک کارگر زن در انبار ضایعات در نیشابور؛ مرگ یک کارگر ساختمانی ۳۴ ساله در همدان؛ مرگ یک کارگر جوشکار بر اثر سقوط در شیروان…

در تنها در دو هفته، ۲۲ کارگر جان باختند و اینها را اضافه کنید به مصدومیت ۱۴ کارگر دیگر؛ مصدومیت ۵ کارگر یک واحد صنعتی تهرانپارس در حادثه آتش سوزی؛ سقوط تاور کرین ۴ کارگر را به شدت مصدوم کرد/ قطع دست یکی از کارگران و نیز در جریان حادثه ای که منجر به مرگ ۲ کارگر شرکت کشاورزی جلگه دز بر اثر سقوط درحوضچه آمونیاک گردید ۵ کارگر دیگر مصدوم شدند… و همه اینها را اضافه کنید به بسیاری از حوادث دیگر که خبر آن هیچ جا انعکاس نمی یابد.

مرگ و مصدومیت یک کارگر تنها مسئله یک نفر نیست. این اتفاقات در پی خود منجر به از هم پاشیدگی خانواده هائی میشود که این کارگران “نان آور” آنها محسوب میشدند و هیچ کس و هیچ نهادی خودش را نه مسئول مرگ یا مصدومیت آنها میداند و نه مسئولیت بازماندگان آنها را، بازماندگان کارگران مقتول ول میشوند “به امان خدا”!. خیلی شانس بیاورند اطرافیانی داشته باشند که دست شان به دهانشان برسد و حاضر باشند آنها را در پناه خود بگیرند و گرنه دایره بدبختی ایشان بزرگ و بزرگتر میشود تا آنجا که هیچ چیزی از وجود انسانی ایشان باقی نمی ماند.

در ۹۹ درصد حوادث کار “مقصر” کارگر است!؟ دیگر نمی گویند که اسباب و وسایل ایمنی در اختیار کارگر گذاشته شده است یا خیر؟ آیا شرایط کار را به گونه ای فراهم آوردند که اول کارگر به فکر ایمنی خودش باشد بعد مشغول به کار شود؟ به تجربه شخصی، من بارها شاهد بودم که کارگر مجبور شده است برای اینکه کارش را از دست ندهد با علم به اینکه هر لحظه کار مشخصی میتواند حادثه ای را در پی داشته باشد به آن شرایط مرگ آفرین تن داده است. در همین دو هفته پیش حادثه ای برای یکی از همکاران رخ داد که فقط یک شانس و وجود یک میله باعث شد که او از مرگ حتمی نجات پیدا کند، اما زخمی شد. اما روز بعد مسئول اداری شرکت از پر کردن “برگه حادثه کار” خودداری میکرد و این فقط برای اینکه همکار ما نتواند از چند روز استراحت با حقوق استفاده کند. او بیشرمانه کارگر زخمی را زیر سوال برد و گفت: “تو اصلا آن بالا چکار میکردی مگر مجوز کار در ارتفاع داری!” سرپرست ما که انسان با وجدانی است اعتراض کرد و گفت: ” از یک طرف کار را باید سر موعد تحویل دهیم. امکانات هم که نداریم و این کارگر هم به دستور من آن بالا بود بعد تو مجوز کار در ارتفاع میخواهی؟ او اگر به این بهانه کار را انجام نمیداد که خود تو بیرونش میکردی!” افرادی مانند این مسئول اداری استخدام شده اند که سند سازی کنند تا کارگر مقصر جلوه داده شود.

هنگام حادثه بارها شاهد بودم در گرما گرم  ماجرا برای اینکه بقیه کارگران اعتراض نکنند کارفرما فورا با اظهار همدردی اطمینان داده بهترین امکانات فراهم خواهد شد تا فرد حادثه دیده بهبود یابد اما فردای آنروز همان کارفرما طلبکار میشد که چرا نکات ایمنی را کارگر رعایت نکرده و هزار جور توهین نثار کارگر بخت برگشته میکند. سال گذشته در حادثه دیگری که یک تسمه فلزی مربوط به جرثقیل سقفی شکست و با پهنا به کمر همکارمان خورده بود و او میان ورقهای آهن پهن شده بود، کارفرما بلند بلند به همکار مصدوم ما دلداری داد: “نگران نباش هر کاری لازم باشد برایت میکنم!” همان سرپرست ما بغض کرد و لنگ لنگان دور شد رفتم سراغش و دلیلش را پرسیدم گفت: “یاد خودم افتادم روزهای اول حادثه که از این حرفها زیاد میزدند و الان پنجاه پنجاه من مقصر شدم و هزینه سه عمل سنگین دیگر که پیش رو دارم هیچکس نمیدهد و پایم کاملا غضروفهایش به قول دکترها مانند شیشه میشود و امکان تحرک ندارد.” و او این روزها با همان پای ناقص پا به پای آدمهای سالم کار میکند تا مبادا بیرونش کنند. و کیست نداند که در این روزگار وانفسا و بیداد گرانی بیکاری و بی پولی چه بر سر آدم می آورد.

هر بار که راجع به آنچه حوادث کار خوانده میشود خود را مجبور و موظف میدانم بنویسم نمی توانم به یاد نیاورم که سرمایه داری هیچ از برده داری کم ندارد. به رذیلانه ترین شکل و با تحقیر و توهین از کارگر کار میکشند و به روز حادثه و مرگ، کارگر حتی کمتر از یک ابزار است که سعی میکنند با تعمیرات آن ابزار را احیا کنند. کارگر چون ابزار یک بار مصرف است. تاریخ مصرفش با تمام شدن نیروی کارش به انتها میرسد. بدور انداخته میشود. از یادها میرود و فردا روزی اگر از “برند” خاصی نامی برده شود هیچکس به یاد نمی آورد کارگرانی بودند که جان و جوانی شان مصرف شد و همه چیز به نام “بنیان گذار” تمام میشود. یاد پیرمردی عزیزی می افتم که بخشی از جوانی اش پای احداث پل ورسک و راه آهن شمال تلف شد و از حادثه ریزش معدن در آن سالها جان سالم بدر برده بود چرا که “مهندس بلژیکی” زور کرده بود که باید عجله کنند و هر چه ایشان سعی کرد به او حالی کند اول باید شمع زده شود تا مانع ریزش کوه شوند گوشش بدهکار نبود. اما اکنون در تاریخ به روایت بورژوازی آن تلاش به اسم دیکتاتوری تمام میشود که هنرش زور گفتن به شیوه همان مهندس بلژیکی و کارآفرین های امروزی بود.

بسیار گفته شده و شنیدم که در مزایای حاکمیت بازار در نظام سرمایه داری برای پیشرفت جامعه درافشانی کردند اما نمی گویند این پیشرفت به قیمت کشتار وسیعی به پهنای کل کره زمین دارد صورت می گیرد. در ایران حاکمیتی که خود بر مبنای کشتار انسانها خودش را سرپا نگه داشته است کشتار کارگران در اثر “حوادث حین کار” هیچ جائی در قاموس قانون این حکومت ندارد بلکه مسببان این فاجعه همیشه با عناوین دهان پر کنی مانند “کار آفرین”، “سرمایه گذار” و “ریسک پذیر” مورد تکریم قرار گرفتند و محترم شمرده شدند. در همه قوانینی که مربوط به کار است همیشه قوانین به گونه ای تنظیم میشود که سود ایشان تضمین شود و در صورت اعتراض کارگر همه دستگاههای امنیتی و پلیسی به خط میشوند تا صدای اعتراض را خفه کنند. سرمایه داری محیط کار را به قتلگاه کارگران بدل کرده است. جلو این را باید گرفت. برای بالا بردن درجه ایمنی محیط کار باید به حرص و سودجوئی سرمایه داران افسار زد و این ممکن نیست جز با قدرت اتحاد و تشکل کارگران. اما راه حل واقعی و اساسی پایان دادن به چرخه این نوع آدمکشی است. در واقع تنها یک راه وجود دارد که کار را از یک امر شاق و ضد انسانی و مرگ آور به امر و فعالیتی خلاق تبدیل کند همانگونه که بود، همان کاری که انسان را انسان کرد، کاری که مایه نشاط انسان شود، و این تنها راه عبارتست از پایان بخشیدن به نظام طبقاتی، یعنی نابودی نظام توحش سرمایه داری که این کشتار وسیع انسانها برای سود اقلیتی ناچیز را که قرنهاست تداوم دارد را نیز پایان میدهد.*