رضاشاه و تشکیل دولت متمرکز نیمه مستعمراتی در ایران (بخش سیزدهم و پایانى)

رضاشاه و تشکیل دولت متمرکز نیمه مستعمراتی در ایران

بخش سیزدهم و پایانی:

به کوری چشمِتون، رضا شاه هم تو ماهه

سیامک صبوری

در شماره اول این سلسله مقالات و به‌عنوان مقدمه نوشتیم:

چند سالی است افسانه‌های عجیب و غریبی در مورد عملکرد و نقش تاریخی رضا شاه در میان بخش‌هایی از جامعه و خصوصا در بعضی کانال‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی منتشر و تبلیغ می‌شود. این‌که چرا بخش‌هایی از مردم بعد از۱۲۰ سال مبارزه و جنبش و انقلاب برای دست یافتن به رهایی، به تقدیس شخصیتی مانند رضا شاه می‌پردازند، موضوعی است قابل تأمل و البته قابل تأسف. علل مختلفی باعث چنین رویکردی به رضا خان و تأثیرش در تاریخ ایران شده است؛ از شکست انقلاب ۱۳۵۷ و وضعیت فلاکت‌بار اقتصادی و سیاسی که جمهوری جهل و جنایت اسلامی در این چهل سال برای اکثریت مردم به وجود آورده تا تبلیغات دروغین سفارشی مانند مستند رضا شاه از شبکۀ من و تو، از احساسات کور ناسیونالیستی و حس تحقیرشدگی در منطقه و جهان تا ناآگاهی تاریخی و رواج یاوه‌های عوام‌فریبانه و همه‌پسند در فضای مجازی. ما در مورد رضا شاه نیز مانند کوروش هخامنشی و علی بن ابی طالب با یک تصویر غیر تاریخی، اغراق‌آمیز و تحریف‌شده روبه‌رو هستیم که بدون در نظر گرفتن واقعیت‌های اوضاع جهان، منطقه و ایران در آن مقطع تاریخی و بدون توجه به پیامدهای بلندمدت و تاریخی سیاست‌ها و اقدامات رضا خان، به افسانه‌بافی در مورد سیمای «باشکوه رضا شاه بزرگ» مشغول است.۱

حال پس از بررسی فشرده ابعاد مختلف دوران رضا خان و عملکرد او و وضعیت جامعه ایران در حوزه‌های اقتصاد، سیاست خارجی و مناسبات با امپریالیست‌ها، فرهنگ، الگوی توسعه، مذهب و نهادهای مذهبی، مساله زنان، آزادی‌های سیاسی و اجتماعی داخلی، ناسیونالیسم و غیره می‌توان تمام دروغ و افسانه‌ای که مدت‌ها است در کانال‌های ماهواره‌ای، رسانه‌های فضای مجازی، برخی کتاب‌ها و سخنرانی‌ها و تحقیقات بافته می‌شود را مورد بررسی و قضاوت علمی قرار داد. همچنین این مجموعه مقالات فاصله‌اش را با تاریخ‌پژوهی جمهوری اسلامی در مورد رضا شاه نیز حفظ کرد و کوشید با روش علمی مطالعه و بررسی تاریخ، یعنی ماتریالیسم تاریخی مارکسیستی به بررسی تاریخ واقعی سال‌های به قدرت رسیدن و سلطنت رضا خان بپردازد. اما در پایان این نوشتار بار دیگر به این سوال باید پرداخت که چرا بخشی از جامعه ایران، از جمله تحصیل‌کردگان و حتی پژوهشگران، امروزه به طرفداری از نقش و عملکرد رضا خان می‌پردازند؟ این بخش از جامعه را چه شده است که یک قرن پس از انقلاب مشروطه برای افسون‌زدایی از قدرت سیاسی و چهل سال پس از ایلغارِ برآمده از جمهوری اسلامی و «امام» ولی فقیهش، همچون سال ۵۷ که عده‌ای عکس خمینی را در ماه می‌دیدند، این‌بار سیمای «پرشکوه و مقتدر» رضا خان و یک «مستبد مصلح» دیگر را به عرش می‌برند؟ آیا مردم، محکوم به تکرار دور باطلِ رفتن زیر بال و پر یکی از نمایندگان و چهره‌های طبقات ستمگر حاکم با پوشش و فیگورهای مختلف از خمینی «ساده‌زیست» تا رضا شاه «مقتدر» و از میرحسین «مظلوم» تا جورج بوش و دونالد ترامپ «آزادی ستان» هستند؟ چرا نگاه‌ها عمدتا رو به گذشته است و انتخاب از بین مرتجعین، مستبدین و فاشیست‌ها و نه نگاه به آینده و مسیر و راه حل واقعی و مطلوب انقلاب کمونیستی و جامعۀ سوسیالیستی نوین در مسیر رهایی همه مردم و همه بشریت؟ توهمات و باورهای خیالی مردم درباره علمکرد رضا شاه و سال‌های سلطنت او را باید به چالش کشید و واقعیت آن را پیش چشم‌شان کشاند.

نخستین انگیزۀ تقدیس دوران پهلوی اول و دوم، رویای رفاه اقتصادی است. افسانه‌ای که فقط مربوط به چند سال آخرِ سلطنت محمد رضا شاه و نه همه مقاطع سلطنت پهلوی‌ها، فقط برای هزار فامیل اشراف نزدیک به دربار و قشری از خرده‌بورژوازی متوسط شهری و نه برای همه مردم شهر و روستا و وابسته به رشد ناگهانی و حباب‌گونۀ قیمت نفت بود و نه یک توسعۀ پایدار و همه‌جانبۀ اقتصادی. تکرار چنین افسانه‌ای به دست تخم و ترکۀ رضا خان در اوضاع اقتصادی و سیاسی حاکم بر منطقه و جهان تقریبا ناممکن است و در صورت تکرار فقط محدود به قشر خاصی از جامعه است و در دل خودش بحران‌های اقتصادی و سیاسی مجددی را پرورش خواهد داد. این ماهیت و ویژگی اقتصاد سرمایه‌داری است که مدام چرخه‌ای از استثمار، بیکاری، بحران، گرسنگی، جنگ و نابودی محیط زیست را بازتولید می‌کند. فرق نمی‌کند حاکمان دولت حامی روابط سرمایه‌داری، شیخ باشند یا شاه، دمکرات باشند یا مستبد، عامی باشند یا تحصیل‌کرده، لیبرال باشند یا سوسیال دمکرات، لائیک باشند یا اسلام‌گرا؛ سرمایه با هر پوشش و دولتی، یک سیستم تولیدی-اجتماعی ضد مردمی و ویرانگر است. فقط یک اقتصاد برنامه‌ریزی شدۀ سوسیالیستی و روابط اجتماعی و سیاسی برآمده از آن است که می‌تواند سیکل رنج‌آور فقر، بحران، فساد و بیکاری را ریشه‌کن کند.

حس فرسایندۀ سرکوب مداوم و خفقان سیاسی و اجتماعی زندگیِ تحت شکنجه و تجاوز مداوم جمهوری اسلامی و نا امیدی از آینده، یکی دیگر از علل رجعت ارتجاعی بخش‌هایی از مردم به‌سوی سلطنت، آن هم با یک تصویر کاملا جعلی و یوتوپیایی از ایران باستان یا دورۀ پهلوی است. سلطنت در هر شکلش اعم از مشروطه یا مطلقه، امپراتوری هخامنشی یا شاهنشاهی پهلوی، امری مربوط به انسانِ گذشته است و روابط ارباب-رعیتی و شبان-رمه‌گی فرماسیون‌های برده‌داری و فئودالی و نه شایستۀ انسان‌های آزاد امروز و آینده. مردم، همۀ مردم، صلاحیت یک زندگی آزاد و پویا و حق اعمال اراده بر تمام سطوح زندگی‌شان بر پایۀ جهانبینی علمی و کشف و پژوهش حقایق عالم و در سایۀ روابط اجتماعی غیر استثماری و مبتنی بر همزیستی و تعاون متقابل را دارند. مردم نیاز به هیچ ژنِ خوب، فرّه ایزدی، ولایت فقیه، شاهنشاه، اعلی‌حضرت و علیاحضرتی برای زندگی ندارند. ما نیازمند یک سیستم حکومتی و جامعه سوسیالیستیِ نوین هستیم که بر اساس یک رهبری مبتنی بر علم کمونیسم و ساز و کار دمکراتیک اعمال ارادۀ مردم و بر بستری از جوش و خروش و جدل و مبارزۀ اجتماعی، فکری، سیاسی، علمی و هنری، زمینه‌های مادی و ذهنی حاکمیت بر سرنوشت و زندگی خودمان را با هدف بالفعل کردن توانایی‌های همه مردم، حق همه مردم برای یک زندگی مرفه و رهایی همه بشریت را فراهم کنیم. چنین جامعه‌ای را نه طبقه و تفکری که رضا خان نمایندگی می‌کرد می‌تواند به وجود آورد و نه طبقه و تفکر و راهکاری که رضا پهلوی یا هر سیاستمدار بورژوای دیگری خواهان به وجود آوردن آن است. سیمایی از این جامعه و چارچوبۀ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن برای ایران، در سند «قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین ایران» مستند شده است.۲

احساسِ عدم امید به آینده و سرخوردگی از زندگی امروز در شکل دیگری از تقدیس و ستایش گذشته یعنی رشد ایدئولوژی ناسیونالیسم باستان‌گرا هم بروز پیدا کرده است. احساس یأس، ناتوانی و انفعال، حس تحقیر شدگی، بی‌اهمیتی و توهین گاهی در بین بخش‌هایی از مردم به شکل ستایش گذشته‌های جعلی و ساختگی و «دوران طلایی ما» خود را نشان می‌دهند. روزی در شکل احیای «عظمت تمدن اسلامی» و یک روز تجدید «شکوه و مجد امپراتوری هخامنشی»، یک بار به هیئت «سَروَری نژاد ژرمن» و یک بار در لباس فرشگرد و رستاخیز «نژادگی و پاک خونی آریایی». اما این پرورش احساس برتری نژادی، این مرزکشی خرافی با دیگریِ عرب، ترک، کرد و غیره، این خود برتربینی از موضع ملت برگزیده، چیزی جز قبلیه‌گرایی نیست و هیچ پایۀ علمیِ بیولوژیک، انسان‌شناسانه و تاریخی ندارد. ما برای رهایی و یک زندگی بهتر نیازمند حس برتری و تحقیر نسبت به دیگران و کشیدن خطوط تمایز جعلیِ ملی، جغرافیایی، «نژادی»، دینی و غیره نیستیم. رهایی همۀ بشریت نیازمند رشد و درونی شدن ایدئولوژی انترناسیونالیسم کمونیستی است که هدفش نه ملت من، زبان من، طبقۀ من، هویت من، بلکه رهایی همه بشریت است.

جامعه‌ای که در چنبرۀ ستایش مستبدین و مرتجعین، یک روز خمینی و یک روز رضا خان گرفتار بشود، راهی به رهایی و آینده ندارد. رضا خان، خط و مشی و عملکردش، جامعه‌ای که ساخت، ایدئولوژی و نگاهش به انسان و جامعه و جهان، رژیم طبقاتی و نیمه‌مستعمراتی که ساخت، استبداد و دیکتاتوری‌اش، دزدی و فسادش، نگاه پدرسالارانه‌اش به زنان، نگاه نژادپرستانه‌اش به ملل غیر فارس، الگوی توسعۀ معوج و ناکارآمدش هیچ عنصر مثبت و پیشرویی نداشت و ندارد. برای آزادی و بنای یک جامعه به واقع رها شده و شایستۀ انسان قرن بیست و یکم، به علم کمونیسم زمانۀ ما یعنی سنتز نوین کمونیسم، ایدئولوژی و اخلاقیات رهایی‌بخش کمونیستی و بنای جمهوری سوسیالیستی نوین نیازمندیم. تحقق این جمهوری از طریق سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی با یک انقلاب کمونیستی ممکن است و برنامه و استراتژی تحقق چنین انقلابی و پیش‌نویس پیشنهادی قانون اساسی جامعه برآمده از این انقلاب توسط حزب ما در اختیار همگان قرار گرفته است.۳ n

پانوشت:

 .۱نشریه آتش شماره ۷۹ خرداد ۱۳۹۷

 .۲رجوع کنید به وبسایت حزب کمونیست ایران (م ل م) و لینک زیر

http://cpimlm.com/bziran/ghanon-assasi-nowin.pdf

  1. www.cpimlm.com

به نقل از نشریه آتش۹۱  – خرداد ۹۸

 n-atash.blogspot.com

atash1917@gmail.com