سایۀ شومِ جنگ بر فضای ایران

رجزخوانی‏ها و دروغ‏پردازی‏هایِ دولت‏های امریکا و ایران بر سرِ تضمین امنیتِ مردم منطقه، بار دیگر به سر تیتر بنگاه‏های خبری امپریالیستی تبدیل گشته است. تصفیه حساب‏ها، تمرکز و زُوم شدنِ دو سوی تنش هم، اوّلین بار نیستُ بارها و بارها، طرفین بر طبلِ مخالفت‏های دروغین مبنی بر “شیطان بزرگ” و یا رژیم “شرور” و “نامتعارف” با منافع طبقۀ سرمایه‏داری کوبیده‏اند؛ بارها و بارها هر یک کوشیده‏اند افکار عمومی را به مسیرِ دل‏بخواۀشان سوق دهند؛ و بارها و بارها دولت امریکا، در چهارچوبۀ پیشبُرد سیاست‏های منطقه‏ا‏ی‏اش، جنگِ تبلیغاتی وسیع‏ای علیۀ رژیم ایران براه انداخته است تا بقول خویش سران حکومت را به “راه راست” هدایت کنند!! امّا حقیقتِ موضوع، نه مخالفتِ سران حکومت، در پیگیریِ سیاست‏های جنگ‏طلبانۀ امپریالیست‏ها و بویژه امپریالیسم امریکا در منطقه، و نه در نافرمانیِ رژیم جمهوری اسلامی در پیگیریِ قواعد و مناسبات حاکم بر جهان سرمایه‏داری، بلکه به تبیین و به نگاهِ سلطۀ بلامنازع  امپریالیسم امریکا، در دُوران پس از جنگ سردِ و باز تقسیم دنیای کنونی بر می‏گردد.

دهه‏هاست که بُحران سیاسی – اقتصادی، بر جهانِ سرمایه سیطره انداخته و به تبع، دنیا غرق در اختلاف و کشاکش طبقاتی‏ست. سرمایه‏داری رفته رفته، زوار در رفته‏تر و از کارافتاده‏تر شده است که علائم و بازتاب‏های مبرهن آن‏ها را می‏توان، در درونِ جامعه و در تمامی میادین استثمار و طبقاتی رویت نمود. عمقِ فقر و نداریِ مردم در عصر سرمایه‏داری، و جهانِ سرشار از منابع طبیعی و ثروت، قابل توضیح نیست و میلیون‏ها انسانِ دردمند، به اشکال متفاوت و در اقصا نقاط دنیا، برای کسب مطالبات‏شان در تقابل با حاکمان به صف شده‏اند. کثرت و ناشمار تظاهرات و اعتصابات کارگری و توده‏ای، فضای کشورهای سرمایه‏داری را احاطه کرده است. گرسنگی، بی‏خانمانی و کودکانِ فقر و محروم از آب و نان و تحصیل، مختص به یک کشور و منطقه نیست و بُعدِ جهانی بخُود گرفته است. حقوق‏ها پائین و در عوض کسب ثروت و سودآوریِ یک درصدی جامعه، چندین برابر شده است؛ یک درصدی‏ای که، کاری به نقشِ نود و نه درصدیِ جامعه نداشته و ندارد.

در حقیقت جهانِ به اصطلاح متمدن را عده‏ای محدود قبضه کرده‏اند و با زور، و با کار بست سلاح‏های مرگ‏بار دارند، دنیا را به سمتِ ویران کننده‏ای سوق می‏دهند که هر ثانیۀ آن، برابر با آواره و نابودی هزاران کودک، برابر با از بین رفتن هزاران تن دیگر در اثر بی‏آبی، نبود امکاناتِ بهداشتی و پزشکی، و برابر با تلف شدن میلیون‏ها تن دیگر در جنگ‏های دست‏ساز سرمایه‏داران است. در بستر چنین حقایقی‏ست که، دو طبقه و آن‏هم با دو تعیین کاملاً مجزا از هم، در مقابلِ یک‏دیگر قرار گرفته‏اند که در این‏میان، بالائی‏ها با چنگ و دندان و با اتخاذِ سیاست‏های حیله‏گرانه و نظامی‏شان، در فکرِ بقای خویش‏اند و پائینی‏ها و علی‏رغم فقدان کم‏ترین امکانات، بدنبال کسبِ حقوق و آزادی‏های به سرقت بُرده شدۀشان می‏باشند. کاملاً محرز است که این جدال و تصاویر، هم‏گانی و عمومی شده است و تک‏نمونه، و یا مختصِ به یک منطقه و یا کشور نیست؛ کاملاً محرز است که بخش اعظمِ این جدال و تصاویرِ ناهمگون را، مخالفت‏ها و جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای تشکیل می‏دهند؛ مخالفت‏ها و اعتراضاتی که شوک بس سنگینی بر عصب و بر بینائی جهانِ سرمایه‏داری وارد ساخته است. بنابه صدها دلیل روشن، پایه‏های طبقۀ سرمایه‏داری ترکِ عمیقی بر داشته است و علی‏رغم سوار بودن بر دم و دستگاه‏های نظامی و سرکوب، قادر به رفع و رجوع و سر و سامان دادن بُحران دائم‏التزیدش نیست. ترمیم، بازسازی و صدمات وارده از سوی جنبش‏های اعتراضی، و بدنباله آرامِ کردن اوضاعِ ناهنجارِ جهان کنونی به دغدغه‏های اصلی دولت‏مردان تبدیل گشته است. در این میانه، به جان هم افتاده‏اند تا مبادا جوامع و دنیای سرمایه‏داری در اوضاع بُحرانِ سیاسی – اقتصادی ناموفق بیرون بدر آید. به روز خود را تعریف کرده‏اند و جنگِ قدرت و جنگِ اهمال سلطه‏گری به مناطقِ متفاوت، براه انداخته‏اند تا از قدرت‏گیری و از رادیکالیزمِ جنبش‏های اعتراضی ممانعت به‏عمل آورند. آگاهانه توپِ اختلافات و تضادها را به درونِ سرزمینِ کشورهای وابسته و تحت سلطه انداخته‏اند تا از تنش‏ها و از درگیری‏های رودررو و مستقیم، فاصله گیرند. گسیل نیرو و ارسال ابزار و آلات نظامی، ناوگان‏ها و هواپیماهای جنگی به منطقۀ خاورمیانه و دیگر اقصا دنیا را می‏توان در چنین راستایی توضیح داد و بی دلیل هم نیست که، تعرضِ اقتصادی و نظامی به مردمِ جهان و منطقه، و به دنباله راه‏اندازی جنگ‏های ارتجاعی و خانمان‏سوز، به سیاستِ روزشان تبدیل گردیده است؛ تعرض و جنگی که به اشکال گوناگون دارد بازتولید می‏کند و قدم به قدم، جانِ میلیون‏ها انسانِ رنج‏دیده را می‏گیرد. می‏دانند که عامل و مسببِ کُشتار و صدمۀ اقتصادی به مردم و جامعه‏اند. همین چند روز قبل بُود که «ترامپ» رئیس جمهور امریکا و یکی از طرف‏های نزاع با ایران اعلام کرده است: “ما خواهان جنگ با ایران نیستم” چرا که “جنگ باعث کُشتار مردم و ضربه زدن به اقتصاد می‏شود”.

باری، با چنین دانسته‏ها و واقعیاتی، در صدد ازیاد نزاع و تنش، و راه‏اندازی جنگی تازه‏تر، در پهنۀ دولت‏های منطقه و دسته‏جات متعلق بخود می‏باشند. همۀ دولت‏ها، در غارت و در سرکوب و در لشکرکشی به دیگر کشورها و آن‏هم به بهانۀ دفاع از حقوق انسانیِ مردم و همسایه‏گان، برابر و متفق‏القول‏اند. لشکرکشی و دخالت و حضور نظامی در افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، سودان و یمن و غیره را می‏توان از جمله مواردِ سیاستِ واحد و انتخابیِ همۀ دولت‏های بزرگ امپریالیستی و دیگر دولت‏ها، دسته‏جات و گروه‏های وابسته بدانان دانست. به عبارت روشن‏تر هیولای جنگ، دنیا را زیر و رو، و چشم‏انداز زندگیِ فردا را، برای میلیون‏ها تودۀ ستم‏دیده تیره و تار نموده است. حاکمان و زورگویان، جهانِ پهناور را برای سازندگان واقعی آن ناآرام کرده‏اند و در عوض جنگ‏طلبان، به آرامی دارند، به حیاتِ فضاحت‏بارشان ادامه می‏دهند. همۀ دولت‏مردان، کم و بیش و آن‏هم با تفاوت‏های چند و صوری، در پیدایی وضعیت کنونی سهیم‏اند و بی‏تردید رژیم جمهوری اسلامی هم در این بین، به‏عنوان یکی از سوهای درگیر، دارد نقش بسیار فراوانی در تشدیدِ تنش‏های امپریالیستی، در ویران کردن زندگی کارگران و زحمت‏کشان ایران و هم‏چنین دیگر محرومان منطقه ایفای نقش می‏کند.

به طور مثال چهار دهه است که سران حکومت، جنگِ بی‏پایانی را علیۀ میلیون‏ها کارگر و زحمت‏کش ایران سازمان داده‏اند و چند دهه‏ای‏ست که به‏همراهِ دیگر دولت‏ها و نیروهای درگیر در جنگِ امپریالیستیِ منطقه، به جان و مال محرومان افتاده‏اند. سرانِ رژیم جمهوری اسلامی مستقیم و غیر مستقیم، در ناامن کردن جامعۀ ایران و منطقه، و هم‏چنین در همسوئی با دولت‏های بزرگ امپریالیستی، پیرامون پیشبُرد بهترِ سیاست‏های اقتصادی – جنگیِ طبقۀ سرمایه‏داری سهیم‏اند و روشن است که، رجزخوانی‏ها و تهدیدات دو سوی حاکمیت – یعنی امریکا و ایران -، چیزی جز دودوزه بازی، ریاکاری و مکاری نیست.

دولت‏مردان امریکا بظاهر، سرِ جنگ با سران حکومت دارند، امّا و بر خلافِ تبلیغات بی‏مایۀشان، اصل مسئله به‏مراتب، فراتر از “تنبیه” و یا “مهار” رژیم جمهوری اسلامی‏ست؛ اصل مسئله، اضافه کردن بر فضای متنشج و باز کردن میدانِ جنگی تازه‏تر در منطقه است. تنش و جنگی که از یک‏طرف سودآور، و از طرف‏دیگر و به‏گمانِ‏شان، کنترل کنندۀ جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای‏ست. خشتِ “خاورمیانۀ بزرگ” را این‏گونه پی ریخته‏اند و این‏که، به‏طور معین، روندِ تنش‏ها و بگومگوهای سیاسی کنونی، به کدام و یا کدامین سو خواهد رفت، به چند مورد و یا موارد دیگر ربط پیدا خواهد کرد. یعنی این‏که، وقوع آن، به شرایط و به موقعیتِ اعتراضی – مبارزاتی کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های ستم‏دیده علیۀ سران رژیم وابستۀ جمهوری اسلامی، به تضادهای درونِ حاکمیت امریکا، و هم‏چنین به توافقات پشت پردۀ قدرت‏مداران بین‏المللی برمی‏گردد. امّا فارغ از احتمالِ چنین واقعۀ دردناک و شومی، یک موضوع را می‏توان براحتی تشخیص داد و آن این‏که، تا به‏حال دود و سودِ تمامی جنگ‏های لفظی – سیاسی، و یا تشدید ناامنیِ بیش از پیش در جامعۀ ایران و منطقه، به چشم کارگران و زحمت‏کشان و به جیب سرمایه‏داران رفته و خواهد رفت. در کنار این‏ها و نیز می‏توان گفت، که جابه‏جایی ناوگان‏ها، فروش تسلیحاتِ نظامی توسط امپریالیست‏ها و آن‏هم بعد از گُرو گرفتنِ دوبارۀ بگومگوهای سیاسی به عربستان، عمان، عراق و غیره، از دیگر نمونه‏ها و فاکتورهایی‏ست که بر میزانِ نگرانی‏های توده‏های محروم ایران و منطقه افزوده است. شک و تردیدی نیست که تا اینجای کار، بازندگان اصلی، نه نظام جمهوری اسلامی و امپریالیسم امریکا و دیگر سرمایه‏داران و حاکمانِ جهان، بلکه مردمِ ایران و منطقه‏اند. چرا که، مناقشۀ قدرت‏مداران بین‏المللی، مناقشه با طبقۀ سرمایه‏داریِ حاکم بر ایران – و آن‏هم به‏عنوان طبقۀ ظالم و استثمارگر – نیست، بلکه شرکت و دخالت فعال‏تر رژیم‏های وابسته‏ای هم‏چون رژیم جمهوری اسلامی، در تسریعِ نقشه‏های شومِ امپریالیستی در منطقه است. با چنین فکر و تدبیری‏ست که دارند بر نزاع و بر تنش‏ها می‏افزایند تا برنامه‏های نیمه کارۀ خود را، یکی پس از دیگری پی گیرند.

بنابراین بحث و ادعاهای‏شان پیرامونِ “کنترل” و “مهار” رژیم جمهوری اسلامی بی‏اساس است. غرض و مقصود، دنبالۀ سیاستِ “نظمِ نوین جهانی” و “خاورمیانۀ بزرگ” و بویژه بعد از فروپاشی کاملِ به اصطلاح کمونیزم در شوروی است. شکی در آن نیست که رژیم جمهوری اسلامی، محصول اعتراضات و قیامِ ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ نیست، بساکه، توافق ۴ قدرتِ اصلی امریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان در کنفرانس «گوادلوپ» و آن‏هم بر سرِ انحراف و کنترل جنبش‏های اعتراضی و تداومِ حاکمیت طبقۀ سرمایه‏داری در ایران بُوده است. با انتخابِ چنین سیاست و جابه‏جائی‏ای بُود که طبقۀ سرمایه‏داری ایران، بدون لطمات و صدمات جدی توانسته است با شکل حکومتیِ تازه‏تر، به حیات‏اش تداوم بخشد. قدرت‏مداران بزرگ رژیم جمهوری اسلامی را بر سر کار گمارده‏اند تا جنبش‏های اعتراضی سال‏های ۵۶ و ۵۷ را از روندِ اصلی‏اش منحرف سازند. به جرأت می‏توان گفت که سران حکومت تاکنون پیرامون تضمینِ منافع و اجرائی سیاست‏های امپریالیستی و بویژه امپریالیسم امریکا در ایران و منطقه، سنگ تمام گذاشته‏اند و کم‏ترین لغزش و یا تعللی در پیشبُرد و پیشرفت سیاست‏های جنگ‏طلبانۀ امپریالیست‏ها از خود نشان نداده‏اند. تعرض به معیشت مردم و در ادامه شرکت در جنگ افغانستان، لبنان، عراق، لیبی، سوریه و خلاصه یمن و غیره، از جمله علائم و مواضع جنگ‏طلبانۀ حکومت‏مداران ایران، نسبت به سیاست‏های انتخابی قدرت‏مداران بین‏المللی، در قبال توده‏های محروم و ستم‏دیدۀ ایران و منطقۀ خاورمیانه است. به طور اساسی حکومت جمهوری اسلامی کم‏ترین تضادِ منافع، با دیگر هم مسلکان‏اش ندارد؛ این رژیم آمده و آماده است، تا نقشه‏ها و برنامه‏های امپریالیستی را در ایران و در منطقۀ خاورمیانه پی گیرد. پیداست که گردن‏کشی‏ها و یا به حایشه و به کنار انداختن – احتمالی – حکومتِ جمهوری اسلامی توسط قدرت‏مداران بین‏المللی، نه در “گستاخی” حکومت‏مداران وابسته، بلکه در پاسُخ‏گویی به بُحران سرمایه‏داری، به بازی گرفتن عناصر و نیروهای منطبق با سیاست‏های امروزی سرمایه، و مهم‏تر از همۀ این‏ها، کنترل و مهار بهتر جنبش‏های اعتراضی رادیکالِ پیشروندۀ کارگری و توده‏ای در درون است.

به هر حال و در پایان، لازم است تا به چند نکته پیرامونِ داغ شدن فضای جنگی با ایران توجه نمود، آن است که، سران حکومت، به یاریِ و با حمایت همه‏جانبۀ سرمایه‏داران بزرگ و بویژه دولت امریکا، دهه‏هاست جنگِ متفاوتی را علیۀ مردم ایران سازمان داده‏اند که آثارِ مخرب آن‏ها را می‏توان در ابعادی دردناک، بر جان و مال میلیون‏ها کارگر، زحمت‏کش، پیر و جوان و کودک مشاهده نمود؛ آن است که، جمهوری اسلامی، به‏موازاتِ تعرض مسلحانه به توده‏ها و خلق‏های محروم ایران، هم‏گام با امپریالیست‏ها، جنگ ناعادلانه و خونینی را به توده‏های ستم‏دیده‏ای هم‏چون افغانستان، عراق و یمن و غیره تحمیل کرده است؛ و خلاصه این‏که آیا، جنگی به‏مراتب فراتر از آن‏چه که در شرایط کنونی، بر جامعۀ ایران حاکم می‏باشد، شدنی‏ست را می‏بایست، در تحولات بعدی، در فعل و انفعالات و در آرایش سیاسیِ تازه‏تر منطقه، در توافقات بزرگان امرپالیستی از جمله روسیه، امریکا و دیگر دولت‏های اروپائی و غیره، و بویژه در عکس‏العمل‏های رادیکال و جوشندۀ کارگران، زحمت‏کشان و دیگر توده‏های محروم و ستم‏دیدۀ ایران دید. علاوه بر همۀ این‏ها، آن‏چه مسجل و محرز می‏باشد آن است که، رژیم جمهوری اسلامی، ذاتاً با تشدیدِ تنش، با گستردگی جنگ و با سرکوبِ جنبش‏های اعتراضی کارگری و توده‏ای قابل دوام است و نه تنها زندگانی سران حکومت، با چنین سیاستی گره خُورده است، بلکه حیاتِ طبقۀ سرمایه‏داری جهانی و دولت‏های حامی آن و از جمله دولت امریکا، با تولیدِ سلاح‏های کُشنده، با کُشت و کُشتار میلیون‏ها انسان دردمند، با حضور و با گسیلِ نیروها و ادوات نظامیِ بیشتر به منطقه و دیگر نقاط جهان ربط پیدا کرده است.

واقعیت این است که سرمایه‏داری جهانی در حال گندیدگی و میرندگی است. این سیستم کاملاً ناکارآمد و فرسوده شده است و پاسُخ‏گوی جهان بشری در عصر رشد و تکنولوژی نیست. طبقه و سیستمِ سرمایه‏داری در خدمت به بشریت نیست و روزبه‏روز دارد، زوار در رفته‏تر می‏شود. با این اوصاف پیداست که هُل دادن بیش از پیش سرمایه به مسیر نابودی، وابسته به انتخابِ سیاستی متضاد با سیاستِ حاکم بر چپ جهانی و بویژه چپِ ایران است. در حقیقت نمی‏توان فضا و مسیرِ جنگِ احتمالی را تغییر داد و یا قطع نمود، مگر آن‏که، جنگ سّومی را، خارج از جنگ‏های امپریالیستی براه انداخت. به تعبیر واضح‏تر، سلامتی و سالمی هر جنبشی، نه در هم‏سوئی با طرف و یا طرفینِ جنگ‏های ارتجاعی، بلکه مجزا با آن‏هاست. در این اثناء شرکت در مناقشات و مخاصمات سرمایه‏داران، با هر دلیل و بهانه‏ای، مترادف با هم‏کاری با جانیان بشریت، جنگ‏طلبان و مرتجعین، مترادف با تضمین و تداومِ منافع جناح‏های متفاوت سرمایه، و بدنباله مترداف با روان‏تر کردن سیاست‏های امپریالیستی در ایران و منطقه می‏باشد. با این تفاصیل اتفاقِ هر واقعۀ احتمالی به هر میزان و درجه‏ای، و آن‏هم بدون دخالت‏گری سوی سّوم، برابر با تخریب بیش از پیش زیرساخت‏ها، و برابر با تخریبِ زندگی میلیون‏ها انسان رنج‏دیده و بویژه به عقب انداختن حقوقِ پایمال شده و دیرینۀ جامعۀ انسانی‏ست. اوضاعِ عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و یمن و خلاصه مابقی مناطقِ جنگ‏زدۀ امپریالیستی، در خلاف این نظر نیست که قبل از انجامِ نقشه‏های شومِ امپریالیستی، می‏بایست، جنگِ انقلابی میلیون‏ها تودۀ محروم را در دستور کار قرار داد و مانع تحقق سیاست‏های جنگی خانمان‏سوز امپریالیستی شد؛ پس هر گونه کم‏کاری، غفلت و یا فاصله‏گیری از آن‏ها، چیزی جز تکرارِ رخ‏داد و مشاهدۀ تجربۀ منفیِ کشورهای جنگ‏زده در پهنۀ ایران نیست.

۲۶ مه ۲۰۱۹

۵ خرداد ۱۳۹۸