به یاد کمون پاریس!به مناسبت ١۴٨ امین سالگرد کمون پاریس(بخش ششم و پایانی)

به یاد کمون پاریس!

به مناسبت ۱۴۸ امین سالگرد کمون پاریس

(بخش ششم و پایانی)

درسهای کمون پاریس!

محسن ابراهیمی

ebrahimi1917@gmail.com

امروز ۲۱ مه ۲۰۱۹ است. ۱۴۸ سال پیش روز ۲۱ ماه مه روز اول هفته خونین علیه کمون پاریس بود. در چنین روزی، تعرض نهایی سرمایه داری فرانسه به کمون پاریس آغاز شد. به مدت یک هفته تمام، “دولت دفاع ملی” به رهبری تی یر پاریس کارگران را با قساوت تمام به خون کشید.

در بخش قبلی این سلسله مقالات در باره  خشونت “دولت دفاع ملی” به نمایندگی از سرمایه داری فرانسه  علیه کمون پاریس کارگران در این هفته خونین صحبت کردیم.  دولتی که تحت این عنوان وظیفه اصلیش نه “دفاع ملی” در مقابل اشغال فرانسه توسط پادشاهی پروس بلکه سرکوب کمون پاریس اتفاقا به کمک ارتش پروس بود.

در این هفته خونین، کمون پاریس، بعد از بیش از دو ماه مبارزه و مقاومت سرسختانه و به یادماندنی بالاخره توسط نیروهای متحد پروس و فرانسه شکست خورد.

علل این شکست، اشتباهات و درسهای کمون پاریس چه ها هستند؟ پاسخ به این سئوالات موضوع مطلب پیش رویتان است.

کمون پاریس، دو اشتباه مهم، یک نقص مهم و یک کشف مهم داشت. این اشتباهات، این نقص و این کشف مهم سرشار از درسهای مهم برای طبقه کارگر و همه انسانهایی است که برای رهایی از بردگی مزدی نظام سرمایه داری تلاش و مبارزه میکنند.

اشتباه اول:

“سرکوب بورژوازی و مقاومت وی هنوز هم ضروری است. برای کمون این امر بویژه ضروری بود و یکی از علل شکست آن این است که این عمل را با قطعیت کافی انجام نداد.” (مارکس، جنگ داخلی در فرانسه)

تحلیل مارکس این است که یکی از مهمترین دلایل شکست کمون پاریس این بود که به “راهزنان” سرمایه داری فرصت داد از پاریس به ورسای عقب نشینی کنند، خودشان را سازمان دهند و نهایتا با قساوت تمام به پاریس حمله کنند و کمونارها را قتل عام کنند.

میدانیم که “کمیته مرکزی گارد ملی” (نیروی مسلح توده های کارگر و تهیدست پاریس) اولا، به جای اقدامات به موقع برای جلوگیری از عقب نشینی نیروهای سرکوب و بوروکراسی از پاریس به ورسای دستشان را باز گذاشت که به ورسای بروند و از آنجا سرکوب را سازمان دهند و ثانیا، خود را مشغول انتخابات کمون کرد و به این ترتیب ۱۰ روز بسیار تعیین کننده برای مقابله با توطئه سازمانیافته بورژوازی را از دست دادند.

مارکس در نامه ای به ویلهلم لیبکنخت با قطعیت شکست کمون پاریس را حتی پیش بینی میکند: “پاریسی‌ها شکست خواهند خورد، و این شکست محرز است و تقصیر خودشان هم هست. تقصیری که بطور کلی ناشی از زیاده روی ایشان در شرافت و درستی است.”

مارکس ادامه میدهد که به “دو دلیل”، کمون پاریس به “تی یر بدجنس” فرصت و امکان داد که تمام دار و دسته های سرکوب را در ورسای متمرکز کند که بعدا دیدیم که چگونه همینها با حمایت ارتش پروس علیه کمون پاریس به یک لشگرکشی تمام عیار دست زدند.

دلیل اول:

” از روی حماقت نخواستند جنگ داخلی راه بیفتد. انگار تی یر با تلاش خود برای خلع سلاح پاریس به زور، اول بار خودش جنگ داخلی را راه نینداخته بود.”

دلیل دوم:

” متهم‌شان نکنند که از قدرت سواستفاده کرده‌اند.”

مارکس تاکید میکند که به این دو دلیل به جای حمله به ورسای و یکسره کردن کار دشمن مشغول انتخابات کمون شدند و وقت و فرصت را از دست دادند.

مارکس همچنین در نامه ای به گوگلمان روی این تاکید میکند که اگر کمون پاریس شکست بخورد “علت فقط اخلاق خودشان است که بچه های خوبی هستند.”  و این “بچه های خوب” فورا و در فرصتی که داشتند ” بلافاصله به ورسای حمله ور نشدند.

اشتباه دوم:

میدانیم که پاریس در محاصره دو نیروی متحد – ارتش بیسمارک از یکطرف و ارتش “دولت دفاع ملی” –  از طرف دیگر بود. مردم در وضعیت اقتصادی دهشتناکی بسر میبردند. فقر و گرسنگی بیداد میکرد. کمون پاریس برای پاسخ دادن به نیاز نزدیک دو میلیون شهروند پاریس از همه نظر، مخصوصا از نظر اقتصادی باید راهی پیدا میشد.

در چنین شرایطی کمون پاریس برای تصرف ثروت متمرکز در بانک فرانسه هیچ اقدام جدی انجام نداد و عملا امکانات مالی بانک فرانسه که متعلق به مردم بود را در اختیار نیروهای ارتجاع متمرکز در ورسای قرار داد.

وقتی نیروهایی از گارد ملی به بانک فرانسه رفتند تا امکانات مالی بانک را به نفع نیازهای کمون پاریس مصادره کنند، نماینده کمون در بانک که یک پرودونیست بود توانست این نیروها را از این تصمیم منصرف کند و عملا کمون از امکانات مالی بانک فرانسه  محروم شد!

هنوز این سئوال پیش میاید که چرا کمون پاریس علیرغم عزم و جسارت کمونارها، علیرغم کاردانی و اعتماد بنفسشان در استقرار یک نظم تماما جدید از مناسبات سیاسی و اقتصادی در جامعه، علیرغم محبوبیت کمون در میان اکثریت دو میلیون شهروند پاریس، نتوانست در مقاطع حساس تصمیمات قاطع و راهگشا – چه در عرصه اقتصاد و چه در عرصه سیاست – بگیرد و این قیام بزرگ تاریخی را به پیروزی برساند که در این صورت تاریخ بشر در مسیری تماما متفاوت از گذشته ورق میخورد؟

پاسخ این سئوال به نظر من تماما مربوط به یک نقص مهم و تاریخی کمون پاریس است. و این نقص فقدان رهبری توسط حزب سیاسی کمونیستی بود که اگر در مقطع کمون پاریس حضور داشت میتوانست روند سیاسی را در مسیری کاملا متفاوت رقم بزند.

نقص مهم کمون پاریس: لزوم یک رهبری حزبی!

اگر چه “انترناسیونال اول” به رهبری مارکس و انگلس در این مقطع وجود داشت و توانسته بود به یک نیروی سیاسی جدی و قابل توجه حد اقل در سطح اروپا تبدیل شود اما همین انترناسیونال هنوز نتوانسته بود در فرانسه و پاریس حزب سیاسی ای را شکل دهد که قیام پاریس را رهبری کند.

تروتسکی، در پاسخ به سئوال علت شکست کمون پاریس، علت اینکه چرا این “بچه های خوب” درست همان وقتی که لازم بود نتوانستند با تاکتیکها و روشهای به دقت سازمانیافته یورش بورژوازی از ورسای را نه تنها خنثی کنند بلکه حتی چنین یورشی را از پیش غیرممکن کنند، روی یک نقص مهم تاکید میکند. این نقس که کارگران پاریس مسلح به یک حزب سیاسی نبودند.

“میتوانیم همه تاریخ کمون را با انگشت ورق به ورق برگردانیم. تنها در آن یک درس می بینیم: یک رهبری نیرومند حزبی لازم است.”

“زمانی که پاریس در حلقه محاصره بود – شش ماه گذشت تا طبقه کارگر توانست درسهای انقلابهای گذشته و جنگهای زمان سابق و خیانتهای مکرر دمکراسی را به یاد آورد و قدرت را در دست گیرد – ثابت شد که این شش ماه فرصت از دست رفته ی جبران ناپذیری بود. هر گاه حزبی با عمل متمرکز انقلابی در سپتامبر ۱۸۷۰ در راس طبقه کارگر فرانسه بود، تمام تاریخ فرانسه و همه تاریخ بشر در مسیر دیگری قرار میگرفت.” (تروتسکی- کتاب کمون پاریس).

تاکید روی این فاکتور از علل شکست کمون پاریس مخصوصا به این خاطر اهمیت دارد که روی یک نیاز بسیار مبرم در دوره خود ما تاکید میکند. جایگاه حزب سیاسی کمونیستی برای سازماندهی و به پیروزی رساندن مبارزه کارگران و توده های وسیع مردم در مقابل  سرمایه داری و طبقه حاکم که بر تجربه چند صد سال سرکوب سیاسی عصیانها و انقلابهای کارگری متکی است.

تروتسکی در تحلیلش از علل شکست کمون پاریس روی این تاکید میکند که “کمیته مرکزی گارد ملی” به جای حمله به ورسای، در فکر انتخابات “قانونی” برای کمون بود و برای این کار با شهرداران پاریس وارد مذاکره شده بود تا برای خود پوششی از “قانونی بودن” فراهم سازد. توهم کمیته مرکزی این بود که در این صورت “مردان نظم” مستقر در ورسای به “دمکراسی” کمونی احترام خواهند گذاشت. و به این دلیل به جای حمله به ورسای “سعی کردند در خودمختاری کمونی خود منزوی شوند: اگر کسی به آنان حمله نکند آنان به کسی حمله نخواهند کرد.” به جای اینکه در فکر این باشند که “در سراسر کشور قدرت برای طبقه کارگر تامین شود.” اسیر این توهم دمکراتیک شدند.

تروتسکی علت این ضعف را در این می بیند که،

“در لحظه ای که کمیته مرکزی نیاز داشت که ابتکار کار خود در حمله را به حداکثر برساند، چون از رهبری حزب کارگری محروم بود سرگیجه گرفت و در نهایت شتاب قدرتهای خود را به نمایندگان کمون، که خواستار مبانی دمکراتیک وسعیتری بودند، منتقل کرد. و در آن زمان بازی کردن با انتخابات اشتباهی بزرگ بود.”

“جنگجویان سال ۷۱ فاقد دلیری نبودند. آنچه فاقد بودند روشنی در روش و سازمان رهبری متمرکز بود، و بدین سبب مغلوب شدند.”

کشف مهم کمون پاریس:

مارکس، بیست سال پیش از تجربه کمون پاریس به اهمیت در هم شکستن ماشین دولتی واقف بود و در کتاب مشهورش به نام “۱۸ برومر لوئی بناپارت” در سال ۱۸۵۱ بر آن تاکید کرده بود.

او درست در روزهای کمون در نامه ای به گوگلمان این را یادآوری میکند و بر آن مجددا تاکید میکند. او گوگلمان را به تاکیداتش در کتاب “۱۸  برومر …” رجوع میدهد:

 “من اقدام بعدی انقلاب فرانسه را چنین اعلام میدارم: بر خلاف سابق ماشین بوروکراتیک و نظامی از دستی به دست دیگر داده نشود بلکه در هم شکسته شود. … و این درست همان چیزی است که رفقای پاریسی قهرمان ما در انجامش میکوشند.”

مارکس و انگلس در پیشگفتارشان به چاپ آلمانی مانیفست کمونیست دقیقا یکسال بعد از شکست کمون روی این نکته مجددا تاکید میکنند که کمون پاریس ثابت کرد که “طبقه کارگر نمیتواند بطور ساده ماشین  دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش بکار اندازد.”

اگر این ماشین دولتی باید در هم شکسه شود، سئوال این است چه چیزی باید جایگزینش شود؟

کمون پاریس در تجربه عملی شکل جایگزین را کشف کرد.

کمون ارتش رسمی و پلیس و ژاندارمری و بوروکراسی سرمایه داری را با نیروهای مسلح مردمی و کمونهایی که مسئولینش انتخاب میشدند، هر لحظه قابل عزل بودند و حقوقشان همطراز با حقوق یک کارگر بود جایگزین کرد. کمون به جای ماشین دولتی سابق دخالت فعال همه شهروندان در اداره امور نظامی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی زندگیشان را مستقر کرد. کمون بورکراسی پیچیده مبتنی بر مقامات بالای سرمردم و در مقابل شهروندان را در هم شکست و به جای آن مسئولین منتخب و مهمتر از آن قابل عزل توسط انتخاب کنندگان را قرار داد.

لنین بخش مفصلی از کتاب “دولت و انقلاب” را به بررسی تحلیل مارکس از تجربه کمون پاریس اختصاص میدهد که در آن روی این درس و کشف کمون پاریس تاکید میکند که کمون آنچنان شکلی است که انقلاب کارگری سرانجام کشف کرد که از طریق آن به رهایی اقتصادی کار میتوان جامه عمل پوشاند. کمون برخلاف دولتهای طبقات حاکم نگذاشت صاحبان مشاغل دولتی به سروران جامعه تبدیل شوند.

لنین در جمع بندی از درسهای کمون پاریس به نکته بسیار مهمی اشاره میکند. اینکه مارکس در مانیفست به پرسش چه چیزی را باید جایگزین ماشین دولتی بورژوازی گذاشت پاسخ داده بود اما پاسخی که “وظایف را نشان میداد و نه شیوه های  حل این وظایف” را.

مارکس در مانیفست از “متشکل شدن پرولتاریا به صورت طبقه حاکمه” حرف میزند. اما روشن نیست که این “متشکل شدن به صورت طبقه حاکمه” چه اشکال معینی میتواند و باید به خود بگیرد. کمون این اشکال را در تجربه واقعی کشف میکند. کمون شکلی را کشف میکند که امکان و راه پایان دادن به سیادت طبقاتی را نشان میدهد.

کمون این کار را در باره دستگاه قانونی و قضایی هم انجام داد. لنین در کتاب “دولت و انقلاب” به این جنبه از اقدام کمون هم تاکید میکند:

“… کمون پس از برانداختن ارتش دائمی و  پلیس یعنی ابزارهای قدرت مادی حکومت کهنه، بیدرنگ به در هم شکستن ابزار ستمگری روحی یا نیروی کشیشان پرداخت. … مقامات قضایی استقلال ظاهری خود را از دست دادند … آنها می بایست من بعد آشکارا انتخاب شوند و دارای مسئولیت و قابل تعویض باشند.”  

کشف کمون پاریس، یک شیوه تماما جدید و بیسابقه ای از خودمدیریتی جامعه بود که طبقه کارگر پاریس در جریان مبارزه  با نظم کهن خلق کرده بود. کمون ماشین دولتی را خرد کرده بود و به جایش مناسبات کاملا نوینی را ایجاد کرده بود.

اجازه بدهید بخش پایانی این سلسله مطالب را با فرازی از مارکس در کتاب “جنگ داخلی در فرانسه” به پایان برسانیم:

“نام کارگران پاریس، با کمون شان، برای همیشه به عنوان پیام آور پرافتخار جامعه نوین با احترام تمام یاد خواهد شد. خاطره جانباختگانش سرشار از تقدس در قلب طبقه کارگر برای همیشه باقی خواهد ماند. و آنان که دست به نابودی اش زدند از هم اکنون به چرخ عذاب و ملعنت تاریخ بسته شده اند و دعای همیشه کشیشانشان باهم نیز برای آمرزش گناهانشان کفایت نخواهد کرد.” (مارکس، جنگ داخلی در فرانسه)

یاد کمون پاریس و کمونارها برای همیشه گرامی باد!

۲۱ مه ۲۰۱۹