چهره های ماندگار

چهره های ماندگار

احمد شاملو  (الف. بامداد)

در برابر هیچ قدرتی سر خم نکرد و  به خمینی گفت: ابله مردا، من دشمن تو نیستم، انکار توام!

احمد شاملو روز۲۱ آذرماه ۱۳۰۴در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه در تهران دیده به جهان گشود و  در ۲ مرداد ۱۳۷۹ در کرج در ۷۴ سالگی دیده بر هم نهاد. پدر او  به بیان شاملو در شعری از مجموعه‌ ی «مدایح بی‌ صله» که برای نخستین بار در سال ۱۹۹۲ (۱۳۷۱ خ) در سوئد به چاپ رسید، به اهل کابل بازمی‌ گردد؛ مادرش کوکب به عراق. در شهرهای رشت که شناسنامه می گیرد، سمیرم، اصفهان، آباده و شیراز  با کودکی پیوسته در کوچ است و دوران دبستان را در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد. به اینگونه، درس و آموزش های کوچ وار و بریده وی در این شهر و آن شهر ناتمام می ماند. شاعر شوریده جهان، تا دهسالگی در سیستان و بلوچستان است و «معلمی» که با بیماری روانی و چوبدستی که بیرحمانه بر سر روی و  قلم پای کودکان لخت و گرسنه فرود می آورد. سالهای پر رنج و درد در خاش و زاهدان. در همین برهه است که به گردآوری  فولکلور یا فرهنگ مردم می پردازد. دوره اول دبیرستان را در بیرجند و مشهد و تهران و سال سوم دبیرستان را در دبیرستان ایرانشهر تهران و برای آموختن زبان آلمانی در سال اول دبیرستان صنعتی ثبت‌ نام می کند. نجواهایی از احساس درونی اش را تنها با شعر می توانست بسراید و با موسیقایی که در آرزویش و دختری که در همسایگی اشان بود و پیانو می نواخت، با نواهای ارمنی و او که پنهانی از روزنه ی بام با همه ی حس درون می شنید از جان و به سراچه ی عشق می نهفت. در  این رویا بود که دور شد به اجبار پدر، که افسر ژاندارمری بود و هر زمان به دیاری مامور.

نوجوانی زندان

در تهران سال۱۳۲۲ در ۱۸ سالگی به اتهام گرایش به ناسیونالیسم آریایی که نه شناختی از آن داشت و نه مفهوم نژاد پرستانه ای که در پشت آن بود را می شناخت، دستگیر و به زندانی که ارتش شوروی در رشت بر آن کنترل داشت فرستاده می شود، تا یکسال.این گرایش، در ایران از سوی چند افسر ناسیونالیست رهبری می شد که نوجوانانی چند را به بینشی که اسلام را با عرب یکسان می نمود که ایران را با هجوم و کشتار به خاک سیاه نشانیده بودند با خود همراه ساخته بود. شاملو به زودی این انحراف نژاد پرستانه را دریافت و محکوم اش دانست.

زندگی مشترک

احمد شاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف الملوک اسلامیه زندگی مشترکی را می آغازد که چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی در دامان این مادر ستمبر و مادر بزرگ پرورش می یابند. شاملو دیگر به سُرایش روی آورده و در همین سال، نخستین مجموعه شعری را با نام «آهنگ‌ های فراموش شده» به چاپ می‌ رساند و همزمان در مجله «هفته نو» به کار ادبی می پردازد. او از این دفتر شعر ناخرسند است و  آرزوی سوزانیدن آن را دارد.

 در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج دیدار دارد. او پیکره ای نقاشینی از نیما یوشیج، کار رسام ارژنگی و شعر ناقوس، سروده نیما را در روزنامه «پولاد» که می بیند به سوی نیما میرود. شاملو می‌گوید:

«نشانی اش را پیدا کردم رفتم درِ خانه‌اش را زدم. دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دمِ در. به او گفتم استاد، اسم من فلان است، شما را دوست دارم و آمده‌ام به شاگردی‌تان. فهمید کلک نمی‌زنم. در من صمیمیتی یافته بود که آن را کاملاً درک می‌کرد. دیگر غالباً من مزاحم این مرد بودم و بدون این‌که فکر کنم دارم وقتش را تلف می‌کنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم.»در این دیدارها ی آخر سیروس هم با بود.

این آشنایی  پیوندی عاطفی و خانوادگی میان آن‌ها بنا نهاد. نیما یوشیج را بارها در یوش مازندران در کلبه ای جنگلی دیدار می کند. در ۱۴ خرداد ۱۳۳۰، نیما یوشیج با نوشتن یادداشتی برای شاملو و هدیه نسخه ای از کتاب «افسانه»  او را می ستاید:

«عزیز من، این چند کلمه را برای این می‌نویسم که این یک جلد افسانه از من، در پیش شما یادگاری باشد. شما واردترین کس به کار من و روحیه من هستید و با جرأتی که التهاب و قدرتِ رؤیت لازم دارد، واردید…»

در این دیدار او به شعر نیمایی روی آورده و برای نخستین‏ بار در شعر «تا شکوفه‏ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» به چاپ رسانید، وزن و قواعد شعر کلاسیک فارسی را رها کرد و پیشتازانه سبک نوینی را در شعر معاصر فارسی پدید آورد.

شاملو در سال ۱۳۳۰ شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار «قطع نامه» را به چاپ می‌ رساند. و این فراگشت  در دیدار و دوستی با فریدون رهنما تکامل می یابد. در سال ۱۳۳۱ هنگام وزارت مصدق برای دو سال به مشاور فرهنگی سفارت مجارستان می رود. او اینک به گرایش سوسیالیستی همگرا می داند. و از انقلاب و برابری و لغو مناسبات سرمایه داری سخن می گوید اما هیچگاه با حزب توده همراهی سازمانی نمی یابد.

دستگیری و زندان

در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد به فرمان آمریکا و بسیج لمپن ها و همراهی آیت الله کاشانی، شاه گریخته به ایتالیا، دوباره به قدرت باز می آورند و شعبان بی مخ ها و طیب حاج رضایی ها و رمضان یخی ها و ملکه اعتصادی ها در کنار آیت الله کاشانی پاداش و مقام می گیرند و بازداشت و شکنجه و کشتار آغاز می شود. در زندان روی کریمپور شیرازی روزنامه نگار شورشی پالان می نهند تا در قصر دور بزند آدمکشی بر کمرش و سپس با نفت به آتش کشیده می شود زندان ها شکنجه گاه های کارگران و مبارزین چپ می شود و کتاب سوزان همه جا فرمان داده می شود. مجموعه اشعار«آهن ها و احساس» به فرمان شاه و حضور شهربانی و ارتش، در چاپخانه سوزانده می شود. با یورش امنیتی ها به خانه او ترجمه «طلا در لجن» اثر «ژیگموند موریس» و بخش اصلی کتاب «پسران مردی که قلبش از سنگ بود» اثر «موریوکایی» همراه با شماری داستانها ی کوتاه نوشته خود وی و همه ی یادداشت‌ های سالیان تلاش برای کتاب کوچه از میان می‌ روند. با دستگیری مرتضی کیوان نویسنده مبارز و تیرباران وی به همراه افسران پیشرو و آزادیخواه قربانی حزب توده و شاه، دستنویس نوشته‌ هایش از جمله «مرگ زنجره و سه مرد از بندر بی‌ آفتاب»، ضبط می شوند که هرگز به دست نمی‌ آیند. احمد شاملو از دستگیری می گریزد، پس از چند روز در چاپخانه روزنامه اطلاعات دستگیر می شود و به زندان موقت شهربانی و زندان قصر سپرده میشود. در زندان علاوه بر شعر به نوشتن دستور زبان فارسی می‌ پردازد و قصه بلندی به سبک امیر ارسلان و ملک بهمن می‌ نویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین می‌ رود. کتاب «نامها و نشانه »ها در دستور زبان فارسی که از کتابهای نایاب بوده را شاملو در سال ۱۳۳۳ خورشیدی در زندان قصر تهران نوشته و بر آن بود تا دستور زبان فارسی را در سه دفتر اسم، فعل و حرف، بازنگری کند، اما این تلاش تنها به نگارش دفتر اسم انجامید. این دفتر نخست، که تنها بخش تمام شده از دستور زبان شاملوست، خود از چهار بخش اسم، اضافه، صفت و ضمیر تشکیل می شود که در نخستین نوبت چاپ آن در سال ۱۳۴۳ بخش مربوط به ضمیر در چاپخانه گم شده است. بخش باقمیانده بار دیگر ۵ سال پش از مرگ شاملو در سال ۱۳۸۵ به چاپ رسید.

 شاملو سرانجام پس از یک سال و چند ماه در ۱۳۳۴ از زندان آزاد می‌ شود. او رضا شاه، را اینگونه خواند:

رضا خان !
شرف یک پادشاه بی همه چیز است.
و آن کس که برای یک قبا بر تن و سه قبا در صندوق
و آن کس که برای یک لقمه در دهان و سه نان در کف
و آن کس که برای یک خانه در شهر و سه خانه در ده
با قبا و نان و خانه یک تاریخ چنان کند که تو کردی، رضا خان
نامش نیست انسان
نه، نامش انسان نیست، انسان نیست
من نمی دانم چیست!

در پیش درآمد دفتر نخست شعرش چنین می‌نویسد:

«قطعاتی که در این کتاب جمع شده‌اند، نوشته‌هایی است که در حقیقت می‌بایستی سوزانده شده باشند. آهنگ‌هایی‌ست که خیلی زود از یاد می‌روند… این قدم‌های اولینِ کودکی است که می‌خواسته راه بیفتد. ناچار دستش را به دیوار می‌گیرد، دستش می‌لرزد. سست و مردد است و ناموزون راه می‌رود.»

سال‌ها بعد، شاملو با انتشار قطع‌نامه، ژانر شعر نوینی را پایه‌گذاری می‌کند به نام شعر سپید شهرت می یابد. رضا براهنی شاعر و منتقد ادبی در این‌باره می‌نویسد:

«در واقع شاملو با قطع‌نامه شعر جدیدی را پیشنهاد می‌کند و التزامی بسیار صریح را بر گُرده شعر می‌گذارد که شاید با ذات شعر به معنای واقعی منافات داشته باشد، ولی ضرورت زمانه، روان‌شناسی خود شاملو و اعتراض عمیق او به قرارداد از هر نوع، نگارش این شعر را ایجاب می‌کرد.»

در سال ۱۳۳۶اشعار هوای تازه،  شاملو را بسان شاعری نوپرداز و یگانه می شناساند که پدیده ی نوین و سرکشی است در گستره ادب زبان فارسی. این دفتر دربردارنده ی فرم‌ها و تجربه‌هایی دیگرگون در باغستان شعر نو است. در همین سال مجموعه‌ای از رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام و باباطاهر را منتشر می‌کند. در سال ۱۳۳۹ مجموعه شعر باغ آینه و سپس ترانه‌های عامیانه معاصر فارسی همچون پریا و دخترای ننه دریا در این دو مجموعه  را منتشر می کند.

شاملو پس از نیمایوشیج، کارسازترین کارآیی را بر شعر و شاعری سده ی اخیر داشته است. او پس از غزل های حافظ و عاشقانه ی کلاسیک، شاملو زیباترین و عاشقانه ترین غزل های شعر سپید را سروده است

هوای تازه

احمد شاملو در سال ۱۳۳۶ با طوبی حائری  زندگی مشترکی را برای چهار سال بعد  آغاز می کند. کتاب اشعار«هوای تازه» دستاورد این سالهاست. هوای تازه هوایی است زندگی بخش برای شعر و ادبیات فارسی با روشی نو که برخی شناخته ترین  شعرهای  شاملو  مانند «پریا» و «دخترای ننه دریا» در این مجموعه نشر می یابند. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش (طوبی حائری)، همه چیز از جمله نسخه برداری های کتاب کوچه رها می شود.

در سال ۱۳۳۸ شاملو با پرداختن به دنیای قصه های کودکان «خروس زری، پیرهن پری» وارد می شود و درهمین سال مستند فیلم سیستان و بلوچستان  را می سازد. نوشتن سناریو برای فیلم های فارسی و سینمای فردینی به بیان شاملو کارنامه ای درخشانی نیست: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»
در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری اداره ی «سمعی و بصری» وزارت کشاورزی را برپا می سازد و سرپرستی آن را به عهده می گیرد.

در سال۱۳۴۰با همکاری  دانشمند و ریاضی دان نامی، پرفسور محسن هشترودی،۲۵شماره از هفته‌نامه کتاب هفته را منتشر می‌کند. هفته‌نامه کتاب هفته و خوشه از وزین ترین و کارآترین هفته‌نامه‌های ادبی دههٔ ۴۰ بودند. در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری بخش ادبی و فرهنگی هفته‌نامه خوشه را به عهده می‌گیرد. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک برچیده می‌شود، ادامه دارد. شاملو نام کاریکلماتور را در همین دوران است که برای نامیدن نوشته‌های طنزآمیز پرویز شاپور می‌سازد.

آیدا سرکیسیان

احمد شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان آشنا می‌ شود و عشقی بازآفرین از رویاهای نوجوانی که اینک بسان واقعیت رخ می نمایاند. در ۳۷ سالگی شاملو زایشی دوباره یافته است و آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ زندگی مشترک عاشقانه  و آفریننده ای را برای همیشه آغاز می  کنند. دو مجموعه شعر «آیدا در آینه» و «لحظه‌ ها و همیشه» و سپس، مجموعه‌ی «آیدا، درخت و خنجر» و «خاطره!» و پرداختن به کتاب کوچه برای بار سوم کار و پژوهش و گردآوری کتاب کوچه نیز آغاز می‌شود. سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری بخش ادبی و فرهنگی هفته‌ نامه «خوشه» را تا سال ۱۳۴۸ به دوش می گیرد که «خوشه» به دستور ساواک  درو می شود.

با فروغ فرخزاد، دیدارها دارد در جمع شاعران و روشنفکران دهه ۴۰ در میدان شعر و ادبیات سوخت و ساز دارند و آفرینش های الهام گرفته از هم. او فروغ را بزرگ می دارد که شاعری جهانی است. شاملو می گوید: «شعر فروغ همیشه برای من یک چیز زیبا بوده است، اگر این صفت برای بیان کیفیت شعر فروغ کافی باشد.
فروغ، …در شعرش- همچنان که در زندگی- یک جستجوگر بود. … من او را همیشه به این صورت شناختم که رسالت خودش را در حد جستجو کردن پایان داد.

من هرگز ندیدم که فروغ چیزی را پیدا کند و آن چیز قانعش بکند. فروغ در شعرش دنبال چه چیزی می‌گشت؟ این برای من شاید به عنوان عظمت کار فروغ و اهمیت او مطرح بشود. …آیا دنبال انسانیت مطلق می‌گشت؟ نه! آیا دنبال عشقی می‌گشت که وسیله ای باشد برای خوشبختی اش؟ نه! برای اینکه حتا دنبال خوشبختی هم نمی‌گشت. همه چیز را می‌دید و همه چیز را دوست داشت. حتا بندی را که رخت رویش آویزان می‌کنند. زندگی از موقعی که خورشید روشنش می‌کرد برای او قابل پرستش بود با یک عامل وحشت. .. اگر بگوییم فروغ دنبال مهربانی و خوبی می‌گشت، در این صورت او باید می‌رفت جلوی آینه و به خودش نگاه می‌کرد. …کسی که می‌رقصد به عقیدهﻯ من زیبایی خطوط بدن را در حالات مختلف نه تنها نشان می‌دهد، بلکه ستایش می‌کند. فروغ معتقد به روحی در ورای جسم نمی‌توانسته باشد و خوشبختی را، شاید خوشبختیهای یک کمی‌ جسمیتر را در همین چارچوب زندگی جستجو می‌کرد …فروغ جستجو می‌کند. اما در حالی که به جستجو می‌رود، ما را با چشم اندازهای گاهی فوق العاده زیبا و اغلب خیلی زیبای شعر خودش آشنا می‌کند. می‌بینیم که توی شعرش از زنی حرف می‌زند که زنبیلی به دست دارد و به خرید روزانه می‌رود. دیگر از این عالی تر چه چیز را می‌شود بیان کرد؟ او تمام اینها را به ما نشان می‌دهد. تمام چیزهایی که در روز بارها از جلو چشم ما می‌گذرند و ما آنها را نمی‌بینیم. در حقیقت گردش فروغ بدون هیچ هدف معینی صورت می‌گیرد و پربارترین گردش ممکن هم هست. تنها نگفته که به کجا می‌رود. احتمالاً اگر به جایی رسید، چه بهتر»!

و در مرگ  فروغ می سراید:

به جستجوی تو
به درگاه کوه می گریم،
در آستانه ی دریا و علف

به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم
درچارراه فصول،
درچارچوب شکسته ی پنجره یی
که آسمان ابر آلود را
قابی کهنه می گیرد
…………
به انتظار تصویرتو
این دفتر خالی
تاچند
تاچند ورق خواهد خورد؟

جریان باد را پذیرفتن
وعشق را
که خواهر مرگ است.

و جاودانگی
رازش را
با تو درمیان نهاد

پس به هیات گنجی درآمدی،
بایسته و آز انگیز
گنجی از آن دست
که تملک خاک را و دیاران را
دلپذیر کرده است

نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد
– متبرک باد نام تو!-

وما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را
(https://www.youtube.com/watch?v=Rj947a1LVuc)
در سال ۱۳۴۷ او کار روی غزلیات حافظ و تاریخ  زمانه ی حافظ را آغاز می‌ کند تا سال ۵۴ که حافظ شاملو آفریده می شود.

حافظ شیراز را برای  نخستین بار در سال ۱۳۵۴ با برداشتی نوین کشف و شخصیت و شعر حافظ  به شایستگی ارائه می‌دهد. شاملو در پیشگفتار دیوان حافظ،به شرح روش ویرایشی و کار خویش می پردازد و برای نخستین بار اشتباها و انحراف های بسیاری از نسخه های دیگر را باز می گشاید و با ویرایش نشانه گزاری به خواننده یاری می دهد تا روش خواندن و فهم و بیان حافظ مهر و میترایی را دریابد. او نشان می دهد که حافظ نه یک گوشه نشین سر بر خم و ساقی در برگرفته در زاویه میکده لمیده و خمور، بلکه مبارزی شورشی و سرکش و رندی میترایی بوده و انکارگر اسلام و قرآن و معاد شاید که به فتوای سیدن و شیخان تبار خمینی و خامنه به قتل رسیده باشد:

«به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو که در تاریک‌ترین ادوار سلطه ریاکاران زهد فروش؛ در ناهار بازار زاهدنمایان و در عصری که حتی جلّادان آدمی‌خوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حکومت آن‌چنانی خویش را بر حد زدن و خُم شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهاده‌اند؛ یک تنه وعده رستاخیز را انکار می‌کندخدا را عاشق و شیطان را عقل می‌خواند…»

«حافظ شیراز به روایت احمد شاملو» همچنان بازچاپ می شود و کمیاب و همچنان از پرفروش‌ترین روایت‌های حافظ است، اما سربریده زیر تیغ سانسور حکومت اسلامی که سالها در ایران اجازه نشر نیافت و از آن پس بدون آن پیشگفتار ارزنده منتشر شد.

سال ۱۳۵۰ به فرهنگستان زبان ایران برای پژوهش و کار روی کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال در فرهنگستان باقی ماند. سال ۱۳۵۰ سال خون و جانبازی و سیاهکل، شاملو به میدانی دیگر جاری می شود. سه ترم به تدریس بررسی آزمایشگاهی زبان فارسی در دانشگاه صنعتی مشغول می‌ شود. در ۱۳۵۱ برای درمان آرتروز شدید گردن به پاریس سفر می‌ کند. سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه اشعار «ابراهیم در آتش» را به چاپ می‌رساند. در ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت می‌کند تا در کنگره نظامی گنجوی شرکت کند و راهی ایتالیا می شود. در همین سال به دعوت «دانشگاه بوعلی سینا» برای سرپرستی پژوهشکده ی آن دانشگاه برای دو سال با دانشگاه همراه می شود.

 در سال ۱۳۵۵ انجمن قلم و دانشگاه پرینستون از شاملو  دعوت می کند و شاملو می پذیرد. در این سفر او به سخنرانی و شعرخوانی در بوستون و بِرکلی می‌ پردازد، اما پیشنهاد دانشگاه کلمبیای نیویورک برای تدوین کتاب کوچه را نمی‌ پذیرد. در این سفر، با شاعران و نویسندگان مشهور جهان،  یاشار کمال، آدونیس (شاعر بزرگ سوریه)، البیاتی و “وزنیسینسکی” دیدار می‌ کند و سه ماه بعد بازمی گردد. چند ماهی در ایران است که در اعتراض به سیاست‌ های شاه،  از ایران خارج می شود. نخست به ایتالیا (رم) و از آنجا به آمریکا می‌رود و در دانشگاه‌های هاروارد، و ام آی تی و دانشگاه برکلی به سخنرانی می‌پردازد.

سال ۱۳۵۷، پس از یک سال تلاش  برای انتشار هفته‌نامه، آنگاه که در «مهد دمکراسی» اجازه نمی یابد به امید کارزار ادبی و سیاسی علیه رژیم شاه به بریتانیا می‌رود. در لندن ۱۴ شمارهٔ نخست  هفته‌نامه ایرانشهر را سردبیری می‌کند اما در اعتراض به سیاست دوگانهٔ مدیران آن استعفاء می‌دهد.

بازگشت به ایران

شاملو  در۱۱ اسفند ماه ۱۳۵۷ تنها دو هفته پس از سرنگونی شاه به ایران باز می‌ گردد و به همراه سعید سلطانپور و محمد مختاری به عضویت هیات دبیران کانون نویسندگان ایران در می‌ آید و در سال ۱۳۵۸ سردبیری هفته‌ نامه کتاب جمعه را به عهده می گیرد. این هفته نامه پس از انتشار کمتر از ۳۶ شماره سرانجام در سال ۵۹ ممنوعه می شود. شاملو در این سال ها به یاری ابراهیم زال زاده (کشته شده در قتل های سیاسی- زنجیره ای سال ۱۳۷۶) که کارگاه  کاست ابتکار را تلاشگرانه سازمان داده بود، مجموعه اشعار سیاسی خود را با صدای خود می خواند و به صورت مجموعهٔ کتاب و نوار شنیداری کاشفان فروتن شوکران منتشر می کند. از جمله اشعار این مجموعه، مرگ وارطان است که شاملو اشاره می‌ کند تنها برای فرار از اداره سانسور شاه و ساواک، نام نازلی برآن نهاده بود و در بزرگداشت کارگر انقلابی، وارطان سالاخانیان بود که زیر شکنجه تیمساز تیمور بختیار فرمانده رکن ۲ ارتش شاه، پس از کودتا تکه تکه می شود اما «وارطان سخن نگفت.»

از سال ۱۳۶۲ چاپ آثار شاملو نیز به دستور خمینی و حاکمیت اسلام ممنوعه می‌ شود. در تمام این سالها  تا آخرین دم زندگی و به ویژه در کشتارهای سیاسی نویسندگان در کنار کوشندگان کانون نویسندگان ممنوعه و نویسندگان جان برکف است. شاملو، شاعر بزرگ جهان، پیوسته با فرج سرکوهی و دیگر گردن زیر تیغ اسلام ناب بودگان آگاه در پیوند تا چراغ کانون تپنده و خونین نویسندگان خاموش نماند. شاملو همچنان می سراید و می نویسد و به‌ ویژه آماده سازی پروژه عظیم  کتاب های کوچه را با همکاری  همراه زندگی اش آیدا به پیش می برند و همزمان ترجمه ی رمان  رمان رئالیستی«دُن آرام» شولوخف که جایزه نوبل گرفت را نیز پی‌ می‌ گیرد، زیرا که ترجمه پیشین از جمله محمود اعتماد زاده را نمی پسندد. دن آرام از برجسته ترین کارهای ادبی بعد از انقلاب کارگری در شوروی و نمونه ای کم مانند از ادبیات رئالیسم سوسیالیستی است که داستانپرداز برپایی سرزمین شوراها، انقلاب و جنگ داخلی پنج ساله ای است که میان طبقه کارگر و ارتش سرخ انقلاب و ضد انقلاب سفید در جریان بود. زندگی مردم «کازاک» که نباید با قزاق های قزاقستان اشتباه گرفته شوند را در جلگه رود دن (غرب روسیه آن روزگار و اوکرایین کنونی) با جنگاوری اشان و اما زیر فرمان ضد انقلاب و در رویارویی با انقلاب و عشق و فداکاری را همانند جنگ و صلح تولستوی را به نمایش می گذارد. نگارش دن آرام بیش از چهارده سال برای نویسنده اش زمان برد و مجلدهای چهارگانه کتاب یکی در پی دیگر در چند سال  منتشر شد. شاملو چند سال پایان زندگی مادی خویش را شمع وار در ترجمه این کتاب ذوب کرد.سال ۱۳۷۲ برخی از  آثار شاملو اجازه نشر می یابند.

… ادامه دارد ۸ ماه مه ۲۰۱۹