حاکمیت شورایی یا حاکمیت احزاب در کردستان , نقدی بر نظرات و مواضع رفیق جمال بزرگپور (۳)

حاکمیت شورایی یا حاکمیت احزاب در کردستان

نقدی بر نظرات و مواضع رفیق جمال بزرگپور

(۳)

در ادامه قسمت قبلی این نوشته که با عنوان “حاکمیت شورایی، تردید یا قاطعیت” انتشار یافته است، اینک به منظور هرچه بیشتر نشان دادن مغایرت دیدگاههای رفیق جمال بزرگپور با برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان، به جوانب بحث ایشان در قبال “نقش احزاب در اداره جامعه” و به عبارت دیگر ضرورت بقدرت رسیدن آنان خواهم پرداخت. سپس به نقد نظرات ایشان در خصوص مبحث “حق تعیین سرنوشت” مندرج در برنامه مذکور، پرداخته می شود.

همچنانکه در قسمت قبلی این نوشته آمده است، رفیق جمال بزرگپور در گفتگوی تلویزیونی خود با کومه له تی وی در۲۹ فروردین ماه، آنجاییکه می خواهد نشان دهد دیدگاه و موضعش در قبال برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان، مغایرتی با این برنامه ندارد، بصورت ناقص و مبهم آنرا به بینندگان خود می شناساند.

ایشان در این باره گفته اند:

“…مبانی فکری و جهت گیری های سیاسی و چهارچوب این برنامه کاملاً قابل دفاع است، در دفاع از این برنامه نوشته ام، در همین تلویزیون حرف زده ام، و توضیح دادم که چرا این برنامه باید به آلترناتیو توده ای در سطح کردستان تبدیل شود. اما در ادامه خود متوجه یک خلاء کوچک شدم، فکر کردم برای شفاف کردن این برنامه، برای توده ای کردن این برنامه و اتفاقاً برای پیشبرد بهتر این برنامه جا دارد آن خلاء را پر کنیم و آنهم عبارت بود از یک دوره گذار، آن هنگام که جمهوری اسلامی حاکمیت اش به هر دلیل از بین می رود یا تضعیف می شود و تا آن هنگام که ما می توانیم حاکمیت شورایی در کردستان بعنوان شکلی از حاکمیت مستقر کنیم. این را با رفقا مطرح کردم. متأسفانه من نتوانستم توجه رفقا را به آن نکته جلب کنم و سپس دیگر آنرا ادامه ندادم. رفقای ما، بنظرم توجه به آن مسئله و محتوی حرف های من نمی کنند، این را تعبیر کرده اند به تقابل من با حاکمیت شورایی، که به باور من این چیزی است غیرواقعی.”

برای اینکه بتوان مغایرت نظری رفیق جمال با برنامه کومه له برای حاکمیت شورایی در کردستان را نشان داد بایستی به مکتوبات قبلی خود ایشان که مدتها قبل در این خصوص و در میان اعضای حزب انتشار داده اند مراجعه کرد. آنچه در ادامه می خوانید، بخشهایی از نوشته ای است در نقد نظرات و دیدگاههای مکتوب ایشان، که چندی پیش بصورت درون تشکیلاتی انتشار داده ام.

رفیق جمال قبلاً در ارتباط با موضوع “دوره گذار” که در گفتگوی اخیر خود و آنطور که در بالا آمده است از آن به عنوان یک “خلاء کوچک” در برنامه کومه له یاد می کند، نظرات خود را به طور مکتوب ارائه کرده اند. رفیق جمال بزرگپور برنامه کومه له برای حاکمیت شورایی را دارای نقص و کمبود می داند تا جاییکه به زعم وی چنین نواقص و کمبودهایی، این برنامه را مبهم و ناکارا نموده اند و برای اینکه این برنامه بتواند به برنامه ای برای عمل و قابل دسترس مردم کردستان تبدیل شود بایستی با یک بازنگری، این نواقص و کمبودها را برطرف کرد. این خود نشان می دهد که یک چنین نقص و کمبود و یا ابهام و خلائی که بتواند یک برنامه سیاسی و مبارزاتی را ناکارا و از دسترس مردم دور نگاه دارد، نمی تواند چیز کوچکی به حساب آید!

 از نظر رفیق جمال در برنامه کومه له، به نقش احزاب در اداره جامعه پرداخته نشده و این خود نقص و خلائی در برنامه مذکور به حساب می آید، ایشان تأثیرات این خلاء را به طور مستقیم به دوره گذار(بعد از جمهوری اسلامی) مرتبط می داند، به زعم وی در این دوره است که احزاب می باید اداره جامعه را به عهده بگیرند. اما در واقع و همچنانکه در قسمت قبلی این نوشته آمده است، “خلاء کوچکی” که رفیق جمال در مصاحبه خود به آن اشاره کرده است، موجودیت بزرگ و دوره مهم و سرنوشت ساز در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه کردستان است که اگر با گزینه مورد نظر ایشان سپری شود، در “بهترین” حالت، تسلط فرعون هایی از نوع فراعنه حاکم بر کردستان عراق را برای کردستان ایران به ارمغان می آورد.

رفیق جمال در توضیح دوره گذار یا دوره انتقالی قبلاً چنین نوشته اند:

” اگر چە نام برنامە با نام کومەلە( یعنی برنامە عمل حزب معینی) است اما در یک دورە معین (کسی نمیتواند مدت آنرا تعیین کند) با آشکار شدن ضعف در قدرت مرکزی تا تأمین شرایطی کە ارگانهای حاکمیت تودەای بتوانند مستقر و تثبیت گردند( یک دورە انتقالی) جامعە کردستان چگونە ادارە خواهد شد؟ واضح است کە این کار احزاب است کە با ادارە جامعە(میگویم احزاب جامعە را ادارە خواهند کرد) و پیشبرد سیاستهای معینی در تلاش خواهند بود کە توازن قوا را در جهت جلب پشتیبانی تودەای از افق، برنامە و سیاستهای خود سنگینی دهند و در مورد کومەلە این تلاش در این جهت خواهد بود کە تودەهای کارگر و زحمتکش را از سموم افکار و عقاید و سیاستهای بورژوا- ناسیونالیسم دور کند. دورەای کە بە باور من جامعە برای آیندە خودش وارد تعیین تکلیف بین گرایشات سیاسی متفاوت میگردد. دورە مهمی کە جامعە تلاش دارد تلاطمهای دورە انقلابی را پشت سر گذارد و وارد نرم عادی گردد، دورەای کە اتفاقاً نرم و شکل روال بعدی جامعە در آن شکل میگیرد و دورەای کە توازن قوا در آن تکلیفش بدرجە زیادی روشن میگردد. ایندورە  دورە حضور احزاب و فعالیت آنان و تلاش آنان برای تبدیل برنامە و سیاست خود بە نرم و روال ادارە جامعە است.  آنچە کە در برنامە نە جایی دارد و نە اسمی از آن بردە میشود. فورا و سر راست سراغ شوراها میرود . این شکل از حاکمیت تودەای و همراهی و همدلی مردم کردستان را برای وارد شدن بە این پروسە فرض گرفتە، توازن قوایی کە باید در نتیجە تلاش و خشت روی خشت گذاشتن (از همین امروز) میتواند حاصل گردد فرض میگیرد و در برنامە سراغی از آن و چگونگی تأمین آن روشن نیست. بە نظر میرسد کە همە چیز برای عملی شدن برنامە ما آمادە است. واضح است کە از درون شوراها و دیگر ارگانهای اعمال ارادە تودەای خود بە خود هیچ سیاست پیشرو و انقلابی بیرون نمی آید. شوراها نمیتوانند کە بە تقابل با دیگر افکار و عقاید سیاسی در جامعە کە مردم را بە خانەهایشان میفرستد، خلع سلاح میکند، منفعل و چشم انتظار نگە میدارد بپردازند. این کار احزاب است کە باید در دورە معینی افق و سیاستهای رادیکال و پیشرو و مدل خود را برای ادارە جامعە  را در حد و درجە معینی تودەای کردە باشد و توازن قوای معینی در جامعە حاکم گرداند کە بتوان شرایط تثبیت شوراها یا ارگانهای تودەای دیگر را همچون نرم و روال ادارە جامعە را فراهم کند. …” (تأکیدات از من است)

در این باره ایشان ادامه می دهند:

بدون در نظر گرفتن این دورە انتقالی یا هر نام دیگری و ظاهر شدن در ایندورە بە عنوان جریانی کە میخواهد جامعە را اداره کند، بدون کار مستمر و تعطیل ناپذیر برای تأمین تفوق افق چپ و رادیکال در مقیاس اجتماعی در زمینە های مختلف، نمیتوان  از فردای سست شدن پایەهای قدرت مرکزی، شعار همە قدرت بە شوراها را بدست گرفت. شوراهایی کە معلوم نیست چە سیاست و افقی بر کار آن ناظر است. کومەلە باید بکوشد کە برنامە و سیاستهایش بیش از پیش مقبولیت اجتماعی پیدا کند ، آنگاە کە بخش قابل توجهی از مردم کردستان پشت این افق و سیاستها بە خط شدند، میتوان از دورە انتقالی بە دورە تثبت پایەهای حاکمیت تودەای گذر کرد. قصد من این نیست کە گویا تا برنامە سیاسی ما در کردستان تفوق نیافتە از تشکیل ارگانهای اعمال ارادە تودەای کە شاید در همین دورە انتقالی اینجا و آنجا سر برآوردەاند ممانعت بعمل میاوریم، میخواهم بگویم کە برنامە ما چیست و برای تأمین چە شرایطی تلاش میکنیم کە این ارگانها(کە ما آنرا شورا مینامیم) تثبیت و ارتقاء یابند و بە ارگانهای جا افتادە در جامعە تبدیل گردند. این کار کمونیست هاست و تنها گرایشی کە بە شکل گیری چنین روندی در جامعە خود را سر زندە و پویا مییابد کمونیست ها هستند. بنابراین بسیار معقول است کە کمونیستهای متشکل در یک جریان سیاسی(حالا کومەلە) بکوشند کە در این ارگانها دست بالا پیدا کنند و این ممکن نیست مگر آنکە ابتدا بە عنوان صاحب جامعە، مدعی ادارە کنندە جامعە ظاهر شوند. مدعیانی کە بطور واقعی ظرفیت و توان بە انجام رساندن ادعای خود را در بعد اجتماعی بدست آوردە باشند. (تأکیدات از من است)

رفیق جمال بازهم در خصوص نقش احزاب می افزایند که:

” خلاصە کلام اینکە در برنامە کومەلە برای حاکمیت مردم در کردستان این رابطە (احزاب و ارگانهای تودەای) روشن نیست، معلوم نیست کی کجا وارد میشود و کی کجا قرار دارد. احزاب چە بلایی سرشان میآید و در کجای این برنامە قرار دارند و نقششان چیست؟ شوراهای مد نظر برنامە ما چگونە و در چە پروسەای بە ارگانهای تثبیت شدە برای اعمال حاکمیت تودەها تبدیل میگردند؟ یا خود شکل میگیرند و کار ما این خواهد بود کە تلاش کنیم در این شوراها نفوذ کنیم؟….کدام آلترناتیو سیاسی در کردستان دست بالا پیدا خواهد کرد؟ در برنامە کومەلە تفوق برنامە و آلترناتیو سیاسی کومەلە در کردستان بە رشد و پیشروی جنبش سوسیالیستی در ایران گرە خوردە است. بدون شک در چنین شرایطی کار کومەلە در کردستان بسیار آسانتر خواهد شد و رشد و پیشروی محسوس جنبش کارگری و سوسیالیستی میتواند بر توازن قوا در کردستان تأثیر جدی بجا گذارد، اما همانطور کە قبلاً گفتە شد، در صورتیکە به هر دلیل این پیشروی حاصل نگردید تکلیف چیست؟ در کردستان کومەلە با برنامە خودش چکار باید بکند؟ برنامە در اینمورد جای خالی دارد بویژە  تجربە خود کومەلە را در اینمورد نادیدە میگیرد. سال ۵٧ با علنی شدن فعالیت کومەلە تا مقطع تهاجم رژیم اسلامی بە کردستان تا این دورە نیز ما شاهد رشد و پیشروی جنبش کارگری و سوسیالیستی در ایران نبودیم  و متأسفانە  نیستیم اما کومەلە توانست در همین جامعە با همە موانع و مشکلات بە یک جریان اجتماعی تبدیل و برنامە و سیاستهای خود را تودەای کند و حرکتهای بزرگ تودەای را سازماندهی و رهبری کند. بە یک معنا علیرغم غیبت حضور مؤثر و محسوس چپ و سوسیالیسم کارگری در ابعاد سراسری، در کردستان چپ بدرجە معین و محسوسی تودەای شد. میخواهم بگویم کە در برنامە میبایست بە این ویژگی توجە میشد و بر این مبنا نقش و جایگاە کومەلە بعنوان  جریانی کە نظر بە قدرت دارد ، میتواند قدرت را بگیرد و در جهت تثبیت حاکمیت تودەای شرایط مناسب برای حاکم بودن مردم کردستان بر سرنوشت خود را فراهم نماید و ظرفیت خود را برای تأمین چنین شرایطی مرتباً ارتقاء میدهد، برجستە تر گنجاندە میشد. علاوە بر آن بارها از این گفتەایم کە کردستان ممکن است کە مسیر دیگری پیدا کند، یعنی ظرفیت و پتانسیل این مسیر دیگری را در خود دارد کە بدون شک جنبش سراسری کارگری بر این مسیر تأثیر جدی و غیرقابل انکاری دارد، اما تمام حرف در این “مسیر دیگر” و ظرفیت و پتانسیل جنبش کردستان برای وارد شدن بە آن است کە بە نظرم در برنامە بە آن توجە نشدە است. برای تأمین شرایط لازم کە در آن بتوان برنامە خود را بە یک برنامە تودەای تبدیل کرد، ذهن را عمدتاً متوجە پیشروی جنبش کارگری و سوسیالیستی در ابعاد  سراسری میکند. و اما نکتە آخر در اینمورد کە البتە میدانم فرض است اما آوردنش در برنامە بە شکلی مناسب جا دارد و کومەلە را در هر حال در قبال جامعە مسئول نشان میدهد و آن اینکە:

در کردستان اگر امکانات و ملزومات تحقق برنامە ما به هر دلیل فراهم نبود، در شرایطی کە نتوانیم برنامە خود را بە کرسی بنشانیم چە خواهیم کرد؟ با شرایط جدید و کوهی از مسائل سیاسی و اجتماعی کە در جامعە  سر باز خواهند کرد چگونە روبرو میشویم کە در نهایت کارگر و زحمتکش کرد از زیر بار سنگین مشقات زندگی سر برآرد و فشارهای سیاسی بە دوشش کاستە شود؟ ” (تأکیدات فوق از من است)

رفیق جمال بزرگپور برای اینکه حالات فرضی خود را نسبت به وقوع حوادث در جامعه، به دیگران بباوراند متأسفانه حقایقی را وارونه نشان می دهد و چشم و گوش خود را بر آن می بندد. آنچانکه در بالا آمده است می گویند “سال ۵٧ با علنی شدن فعالیت کومەلە تا مقطع تهاجم رژیم اسلامی بە کردستان تا این دورە نیز ما شاهد رشد و پیشروی جنبش کارگری و سوسیالیستی در ایران نبودیم  و متاسفانە  نیستیم.” (تأکید از من است)

در جواب به ایشان بایستی گفت که ضعف ها و کمبودها و سپس سرکوب خونین جنبش کارگری و سوسیالیستی طی سالهای اوایل قیام برکسی پوشیده نیست. جدای ازاینکه خود اعلام موجودیت کومه له، نشان بارزی از پیشروی جنبش سوسیالیستی در ایران بود، آیا در مقطع مورد نظر، آنهمه تشکیل شورا در بسیاری از مراکز کوچک و بزرگ صنعتی(طوریکه رژیم اسلامی هم مجبور شد با ریاکاری شورا را پذیرفته و برای آن برنامه داشته باشد)، آن همه حضور کارگر در پروسه قیام و بعد از آن(طوریکه خمینی گفت خدا هم کارگر است)، فعالیت احزاب و نیروهای چپ، شکل گیری گرایش مارکسیسم انقلابی به عنوان یکی از دستاوردهای مهم و پیشتاز در آن دوره، …. رشد و پیشروی جنبش کارگری و سوسیالیستی در ایران به حساب نمی آید؟ اساساً خود سرکوب انقلاب از سوی رژیم تازه به قدرت رسیده و اعدام هزاران کارگر مبارز و انقلابیون و کمونیستها، ایجاد سدی بود در مقابل رشد و پیشروی این جنبش. نقطه ضعف عمده در آن دوره، این بود که طبقه کارگر فاقد حزب سیاسی خود بود. مبالغه نیست اگر گفته شود چنانچه سرکوبی نمی بود آنگاه ابعاد عظیم این پیشروی ها نه تنها ایران، بلکه کل خاورمیانه را هم تحت تأثیر قرار می داد. در ضمن آن همه مبارزه کارگری طی سالهای اخیر، حضور چشمگیر فعالین و پیشروان انقلابی و کمونیست طبقه کارگر، جنبش رهایی زن، جنبش چپ و سوسیالیستی در میان دانشجویان و بسیاری دستاوردهای دیگر؛ به عنوان عقب نشینی جنبش کارگری و سوسیالیستی به حساب می آید یا رشد و پیشروی این جنبش ها؟

می دانیم که جامعه کردستان به درجاتی تحزب یافته است. با این حال، این نباید به هیچ روی به معنای به رسمیت شناسی سروری احزاب بر این جامعه باشد. نباید در هیچ شرایطی نیروی مردم را دستکم گرفت و نیروی احزاب را بر آنان ترجیح داد. نباید جامعه را به خاطر وجود احزاب و نیروی مسلح آنان مرعوب کرد. در هر شرایطی بایستی نیروی مردم و در رأس آن کارگران و زحمتکشان کردستان باشند که تعیین کننده قدرت حاکمه در جامعه به حساب آیند. چرا که ایشان صاحبان اصلی جامعه اند نه هیچ حزب و سازمان دیگری. در هر دوره ای از حیات سیاسی و مبارزاتی، چه در شرایط حاضر، چه دورۀ اعتلاء یا قیام، چه دوره انتقالی و چه بعد از آن؛ بایستی بدون هیچ اما و اگر و یا شک و تردیدی تنها و تنها به نیروی توانمند و خلاق کارگران و زحمتکشان و توده های مردم اتکاء داشت، آنان را اداره کننده راستین جامعه دانست و همۀ برنامه، سیاست و تاکتیک های ما نیز بایستی تماماً در این راستا تنظیم و تدوین و اتخاذ شود. این برای ما یک اصل تخطی ناپذیر است. در این راستا شرط موفقیت، همانا تلاش قاطعانه برای تأمین انسجام و پیوستگی های لازم در این پروسه است. هر گونه خلل، بازبینی و تردید و یا چشم پوشی و عدول(به هر بهانه ای) از این اصل در هر یک از دوره های حیات سیاسی و مبارزاتی چه در شرایط حاضر، چه دورۀ اعتلاء یا قیام، چه دوره انتقالی و چه بعد از آن، به معنای خدشه بر پیوستگی این اصل، لطمه بر آن و ناکارا و عقیم نمودن آن است.

اما این همه تأکید رفیق جمال بزرگپور بر نقش احزاب و به قدرت رسیدن آنان در جامعه برای چیست؟ آیا این همه تأکید وی بر نقش احزاب در حاکمیت و قدرت، آنهم در شرایط حساسی که وی به عنوان “دوره انتقالی” از آن نام می برد، مطابق با آن اصل مبارزاتی ای که در بالا به آن اشاره شد می باشد؟ آیا روی دیگر سکه این همه تأکید بر نقش احزاب در حاکمیت و قدرت، همانا پارلمانتاریسم و فدرالیسم نیست که امروز رفیق جمال با زبان الکن آنرا بیان می کند؟!

سالها پیش از زبان فراکسیون موسوم به فعالیت تحت عنوان کومه له هم شنیده می شد که می گفتند “در برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان، نقش احزاب در اداره جامعه در نظر گرفته نشده است.” همان موقع نیز جواب های لازم به آنها داده شد. امروزه رفیق جمال نیز با تکرار همان حرف ها و عباراتی از این قبیل که “احزاب چە بلایی سرشان می آید و در کجای این برنامە قرار دارند و نقششان چیست، مرتباً از سرنوشت “ناروشن” احزاب در برنامه کومه له شکوه می کند. این در حالی است که همواره بر این امر تأکید شده است که برنامه کومه له برای حاکمیت شورایی، بر پایه حق حاکمیت کارگران و توده های مردم کردستان و دخالت مستقیم آنها در تعیین سرنوشت سیاسی و اداری جامعه استوار است. بنابراین در این برنامه جایی برای تقسیم قدرت مابین احزاب سیاسی وجود ندارد. این امر به معنای حذف و یا نادیده گرفتن نقش احزاب در حاکمیت سیاسی کردستان نیست. تا آنجا که به نقش احزاب مربوط می شود، چگونگی و نحوه ی دخالت آنها در امر حاکمیت سیاسی مطرح است نه چیز دیگری. همچنانکه بارها اعلام کرده ایم احزاب مختلف سیاسی می توانند همچو اقشار مختلف مردم، در پروسۀ انتخابات نمایندگان مردم شرکت کنند و از این مسیر وارد سیستم و نظام شورایی شوند و از این طریق در “قدرت سیاسی” نقش ایفا کنند. در این میان نبایستی هیچ گونه تبعیض و یا سهمیه و یا امتیازی به نفع اشخاص و یا موقعیت های حزبی وجود داشته باشد.

این است برنامه کومه له. اما آلترناتیو و برنامه احزاب بورژوا ناسیونالیست هم، برای آینده کردستان، فدرالیسم مبتنی بر یک سیستم پارلمانی است. از نظر این دسته از احزاب، مکانیسم دخالت احزاب در قدرت سیاسی، شرکت در انتخابات پارلمانی مطابق الگویی است که در کردستان عراق شاهد آن بوده ایم. “دوره گذار” مورد نظر این احزاب هم، که در واقع مشارکت و تقسیم قدرت بین آنها “مدیریت” می شود (با کشمکش ها و تخاصمات و یا نرمش و تعاملات)، در همانحال دوره تدارک مقدمات اداری و بوروکراتیک مربوط به انتخابات پارلمانی برای قبضه قدرت و تثبیت حاکمیت خودشان است.

در واقع صحنه سیاسی جامعه کردستان میدان جدال و تقابل دو آلترناتیو است، آلترناتیو حکومت شورایی که موجبات دخالت مردم در اداره و مدیریت جامعه را فراهم می آورد، و آلترناتیو حکومت پارلمانی که مانند هر جای دیگر، مردم را به حاشیه می راند و به تقسیم قدرت بین احزاب بورژوایی (متناسب با نیرو و نفوذ آنها) رسمیت و قانونیت می بخشد. در این جدال واقعی ما باید بیش از پیش قاطعانه و بدون هیچ گونه شک و تردید و یا تزلزلی، بر عملی بودن، برحق بودن، مترقی بودن و راهگشا بودن آلترناتیو حکومت شورایی پای بفشاریم و همین امروز آنرا به یک حرکت و جنبش واقعی در کردستان تبدیل کنیم. در واقع بایستی که همین امروز و با اعتماد به نفس و توان هرچه بیشتری زمینه های لازم را برای کسب هرچه بیشتر مقبولیت اجتماعی سیاست هایمان فراهم آوریم. در غیر اینصورت فردا (آنطور که رفیق جمال مدنظر دارد یعنی در دوره انتقالی) بسیار دیر خواهد بود.

آنطور که مشاهده می شود، دیدگاه و مواضع رفیق جمال بزرگپور در این باره نه تنها در جهت تقویت و تحکیم سیاست های کومه له و حزب کمونیست ایران نیست، بلکه در مغایرت آشکار با آنها و به عبارت دیگر دیدگاه و نظرات راست روانه ای محسوب می شوند. اگر رفیق جمال (آنطور که در مصاحبه اخیر خود گفته اند) این را غیرواقعی می داند، بایستی بتواند خلاف آنرا نشان دهد.

تبیین و توضیحی که در برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان خصوصاً در مورد حاکمیت شورایی، و تلاش برای تشکیل بلافاصله شوراها در هر شرایطی، آمده است، همان توضیح و تبیینی است که ۳۸ سال قبل در پیش نویس برنامه حزب کمونیست، توسط کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست مصوب در کنگره ۳ کومه له (۱۳۶۱) و در “برنامه کومه له برای خودمختاری کردستان” مصوب در همین کنگره، سپس در برنامه مصوب حزب و نیز در بیانیه حقوق اولیه مردم زحمتکش در کردستان آمده است. همان توضیح و تبیینی است که در برنامه و بیانیه و استراتژی حزب کمونیست آمده است. در هیچ یک از این اسناد، حتی یک کلمه هم به ضرورت درج نقش احزاب در حاکمیت اشاره ای نشده است. هر چه هست همانند برنامه فعلی کومه له، تشکیل بلافاصلۀ شورا و قدرت گیری آنهاست.

برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان، ادامه خطی، و منتج از اسناد و مصوبات پایه ای کومه له و حزب کمونیست ایران است. پس بنابراین پیداست که رفیق جمال ابتدا بایستی به نقد این اسناد پایه ای کومه له و حزب کمونیست بپردازد تا بتواند تغییر و یا تکمیلات مورد نظر خود را در برنامه کومه له برای حاکمیت شورایی وارد نماید. چنین سطحی از دیدگاه، اساساً یک تجدید نظر محسوب می شود، تجدید نظری که ماهیت آن کاملاً راست روانه است.

تشکیلات ما غنی از اسناد و مصوبات است. خط مشی و وظایف روشن اند حتی برای دوره ای که رفیق جمال از آن به عنوان دوره انتقالی نام می برد. دوره انتقالی در هر پروسه انقلاب و دگرگونی عینیت یافته و ویژگی و مشخصات خود را نیز به همراه می آورد. در کنگره ۶ کومه له (برگزار شده در بهار سال ۱۳۶۷) که خود نقش مهمی در سیر تکامل سیاسی و نظری کومه له ایفا نمود، دوره های مختلف مبارزه و اهم وظایف در آن، به روشنی تعریف شده است. (سند مربوطۀ این کنگره ضمیمه است)

رفیق جمال تأکید دارد که در یک دوره (انتقالی)، احزاب باید جامعه را “اداره” کنند، قدرت را از آن خود بدارند و پس از آنکه آن دوره را با موفقیت سپری کردند و در این میان کومه له (آنطور که فوقاً آمده است) “توانست که به سیاست هایش مقبولیت دهد و بخش قابل توجهی از مردم کردستان را پشت افق و سیاستهایش بە خط کند، آنگاه میتوان از دورە انتقالی بە دورە تثبت پایەهای حاکمیت تودەای گذر کرد”!

می توان پرسید چنانچه حزب دمکرات در همان دوران انتقالی بر مسند قدرت و به زعم رفیق جمال “اداره جامعه”،  بنشیند، آیا واقعاً حاضر است بعد از آنکه مأموریتش به اتمام رسید، لطف کند از مسند خود پایین آید و آنرا به توده های مردم تفویض نماید؟

چنین برداشتی از اداره جامعه، حتی به شدت به این توهم دامن می زند که احزاب قابلیت اداره جامعه کردستان را دارند. احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق هم ادعا می کنند که “اداره جامعه” را بر عهده دارند، خود را صاحب جامعه معرفی می کنند، اما می بینیم که آن جامعه را به قهقرا و تباهی کشانده اند و در واقع فساد و بی عدالتی را اداره می کنند.

اگر دیدگاه رفیق جمال به دیدگاه و سیاست رسمی کومه له تبدیل شود بایستی که از همین الان تحت عنوان اداره جامعه و گسترش سیاست و ایجاد مقبولیت ها در جامعه، خود را برای حاکمیت در کردستان به همراه حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان و سازمان خبات و … آماده کنیم. اینجاست که می توان دریافت ادعای رفیق جمال برای “بازنگری” و “کارا کردن” و”عملی کردن” برنامه شورایی کومه له، برای چیست؟ برای رسمیت دادن به قدرت احزاب به عنوان به اصطلاح اداره کنندگان جامعه و تقسیم قدرت در میان آنان!

فرضاً اگر دیدگاه رفیق جمال را بپذیریم، مگر دیگر احزاب، این اجازه را به کومه له خواهند داد که در دوره انتقالی به تنهایی در رأس امور قرار گیرد و مشغول ادارۀ جامعه و اشاعۀ مقبولیت خود در آن باشد؟ اگر دیدگاه رفیق جمال بخواهد عملی شود بایستی ابتدا اداره جامعه، امورات و ارکان آنرا مابین اداره کنندگان-در اینجا احزاب- تقسیم کرد و گرنه از همین الان باید به فکر تجهیزات و مقابله نظامی با آنان بود که بتوان در آن دوره، تنها اداره کننده جامعه باشیم و از مسند قدرت و اداره کنندگی خود دفاع نماییم.

یک چنین تقسیماتی نه مربوط به سیستم شورایی، بلکه تنها سیستم پارلمانی است که می تواند همچو تجربه کردستان عراق آن تقسیمات و ادارۀ امور را (هم با صلح و صفا وهم با جنگ و خونریزی) تعادل ببخشد.

یک چنین دیدگاه و نظراتی است که نه تنها راست روانه بلکه کاملاً در تضاد ماهوی با کل سیاست و برنامه مبارزاتی کومه له و حزب کمونیست قرار دارد. در طی ۴۰ سال فعالیت علنی کومه له، برای یک لحظه هم این سازمان و این جریان، به منظور دست یابی به قدرت، مبارزه نکرده است هر چه که بوده برای به قدرت رسیدن طبقه کارگر و توده های مردم بوده است.

بررسی حالات و اوضاع متفاوت، بحث دیگری است که در جای خود می تواند مورد نظر باشد، اما همچنانکه ذکر آن رفت تعیین سیاست یا تاکتیک برای آنها اشتباه است. مثلاً چنانچه احزاب ناسیونالیست با پشتبانی قدرتهای خارجی و منطقه ای موفق به سیطره پارلمان در کردستان و کشاندن مردم به حمایت از آن شدند، موضع ما در آن شرایط چه خواهد بود، آیا باید از هم اکنون آنرا به جامعه اعلام کنیم و در برنامه خود، بندی هم به چنین موضع و سیاستی اختصاص دهیم؟

یکی از وجوهات مورد اختلاف فراکسیون موسوم به فعالیت تحت عنوان کومه له، با سیاست های کومه له و حزب کمونیست ایران، بر سر برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان بود. در اطلاعیه اعلام موجودیت این فراکسیون به تاریخ تیرماه ۱۳۸۷ / ژوئیه ۲۰۰۸ در این باره آمده است:

“چندی قبل “برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان ” ارائه شد . این برنامه همان برنامه حکا است با زبانی ناروشنتر و التقاطی تر از آن. یعنی از بسیاری جهات برنامه ای برای عمل نیست بلکه تنها برای نفس ارائه آن است. ما تلاش خواهیم کرد از طریق بحثهای علنی در نقد برنامه های موجود ازجمله همین “برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان” به شکلگیری و ارائه  یک برنامه زمینی، روشن و قابل درک و اجرا برای توده های کارگر و زحمتکش یاری برسانیم.” (تأکید از من است)

رفقای فراکسیون هم، بدون هیچ استدلال قانع کننده ای اعلام می کردند که برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان، برنامه ای برای عمل نیست، مبهم است، قابل درک نیست، … .

قبلاً مشابه توضیحات رفیق جمال بزرگپور، از زبان رهبری این فراکسیون ارئه شده است. مثلاً رفیق مینه حسامی هم در کنگره ۱۳ کومه له برگزار شده در تابستان سال ۱۳۸۷ گفتند:

” تا جائی که مربوط می شود به سیستم شورایی و سیستم پارلمانی باید با دل باز به آن برخورد کنیم. هر دو سیستم انتخابی هستند، در هر دو سیستم، این مردم هستند که می آیند به صحنه انتخابات و نماینده انتخاب می کنند. اشکالی که در بحث شورا وجود دارد این است که تجربه های تاریخی را به پشتوانه خود تبدیل نمی کنند. در این رابطه دو تجربه تاریخی می توان نام برد یکی تجربه تاریخی ١٩١٧ در روسیه و دیگری کمون پاریس است که دمکراتیک ترین نوع انتخابات بوده است و حق است ما این را مبنا قرار دهیم. اما متاسفانه این برای یک دوره کوتاه انقلابی بوده است و باز متاسفانه تجربه یک شهر است حتی تجربه ایالتی هم نیست چه برسد به یک مملکت، بنا بر این اینک ما در سطح یک مملکت وسیع این تجربه را چگونه پیاده کنیم احتیاج به تحقیق بیشتری دارد. جامعه کردستان خودش در مقطع انقلابی معینی در بعضی از شهرها نه در همه شهرها تجربه کرده است و خودش شورا انتخاب کرده خودش را اداره کرده، بنکه درست کرده است، در سنندج خودش را اداره کرده اما اینها همه مال دوره انقلابی معینی است. بعدا این به اجرا در نیامده، مردم همیشه در میدان نمی نمانند، اگر انقلاب کردید در مدت معینی همه مردم خروشیده اند، و همه کس در میدان است، بعد از مدتی مردم به خانه های خودشان می روند، سر خانه و زندگی خودشان ، ١٢ ماهه در خیابان و در تظاهرات نمی مانند، تو باید الگویی را ارائه بدهید که در زمان ثبات هم از آن استفاده کنید نه تنها در دوره های انقلابی. اگر عقل جمعی مان را بکار بیندازیم می تواند چیز بهتر از این ارائه کرد.”

رفقای فراکسیون، پارلمان را با آنهمه عقب ماندگی و ضدیت با منافع واقعی مردم، هنوز هم مشروع و قابل اتخاذ برای مردم کردستان می دانستند!

اما ماهیت راست روانه و ضدمردمی تز “اداره جامعه” در هر مقطع و دوره ای توسط احزاب، هنگامی بیشتر نمایان می شود که ببینیم احزاب ناسیونالیست چگونه و با چه توجیهاتی از هم اکنون به طور رسمی خود را برای چنین اداره و قدرتی آماده می کنند.

 برای مثال عبدالله مهتدی طی سخنرانی اخیر خود در شهر کلن آلمان، هنگام پرداختن به استراتژی سازمان زحمتکشان با عنوان “طرح مدیریت در کردستان”، ضمن ابراز نگرانی از اوضاعی که ممکن است کنترل آن برایشان دشوار باشد، بر امر اداره جامعه در دوره انتقالی توسط احزاب، تأکید دارد. وی از ضرورت تشکیل نیروئی مسلح تحت نظارت مشترک احزاب سخن می گوید.

طرح مدیریت سازمان زحمتکشان برای اداره جامعه کردستان و هر طرح و دیدگاه مشابه دیگری از این قبیل، به طور مستقیم در راستای به حاشیه راندن و یا سرکوب مردم  و جلوگیری از تعمیق انقلاب و قیام آنان و در خدمت به قدرت رسیدن احزاب و تقسیم قدرت میان آنان در کردستان است.

یکی دیگر از نواقصی که رفیق جمال بزرگپور بر برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در کردستان وارد می داند مربوط به “حق تعیین سرنوشت مردم کردستان” است. ایشان از چگونگی تحقق حق تعیین سرنوشت مردم کردستان در تردید و ابهام بسر برده و در این راستا خواهان اتخاذ یک برنامه “عملی”، “روشن” و “مشخص” از سوی کومه له برای رفع ستم ملی است.

در این باره، ایشان قبلاً در نوشته خود و تحت عنوان ” برنامە برای تأمین حق تعیین سرنوشت ” آورده اند:

” با این عنوان انتظار میرود کە کومەلە بە عنوان نیروی مؤثر و دخیل در جنبش کردستان برنامەای مشخص و روشن برای رفع ستم ملی بە عنوان یکی از مطالبات اساسی مردم کردستان را ارئە دهد. اما در فصل دوم برنامە زیر عنوان ” حق تعیین سرنوشت” بر این حق بە معنی آزادی جدا شدن از ایران و تشکیل دولت مستقل بە عنوان یک قانون تأکید شدە است. کە اگر مردم کردستان بخواهند از آن استفادە کنند، شرایط لازم برای استفادە آگاهانە از این حق تأمین و تضمین گردد. بدین صورت ما در برنامە خود حق مردم کردستان در تعیین سرنوشت سیاسی خود را ابتدا بە یک قانون مثلاً در قانون اساسی، تبدیل میکنیم و سپس استفادە از این قانون را بە فراهم کردن شرایط لازم کە معلوم نیست چگونە تأمین و مردم کردستان با چە تضمینی از کدام نیروی سیاسی و اجتماعی میتوانند از آن استفادە کنند، موکول میکنیم. نکتە اینجاست، قانونی کردن حق مردم کردستان در تعیین سرنوشت خود، هنوز معلوم نمیکند چگونە این حق تأمین و اجرای آن چگونە تضمین میگردد کە اگر مردم کردستان بخواهند و اگر بتوانند از آن استفادە کنند با مشکلی روبرو نگردند؟”  (تأکید از من است)

ایشان با تأکید بر جنبه قانونی این حق، می افزایند:

” مکثم روی کلمە قانون است، میخواهم بگویم کە مشکل اصلاً قانون نیست و همە و مردم کردستان نیز میدانند کە با قانونی کردن این حق مشکلی حل نمیگردد و باری از دوش آنان کم نخواهد شد و تجارب تا کنونی نشان دادە است کە هیچ تضمینی برای استفادە از قانون وجود ندارد. بر این باورم کە باید بدون اما و اگر بر آزادی حق جدا شدن مردم کردستان و تشکیل دولت مستقل خود در برنامە تأکید گردد. اما حق چیزیست و امکان استفادە از این حق چیز دیگریست. مردم کردستان باید امکانات و ظرفیتهای لازم برای استفادە از این حق را قبلا بدست آوردە باشند. نە تنها این بلکە در شرایط امروز استفادە از این حق از مرز بدست آوردن امکانات و ملزومات محلی در کردستان فراتر رفتە و بە مجموعە فاکتورهای منطقەای و جهانی نیز گرە خوردە است. بنابراین تنها آرزو و خواست و مطالبە مردم کردستان کافی نیست. اینرا مردم کردستان نیز درک میکنند و میدانند کە شرایط لازم برای تحقق خواست و آرزوی واقعی شان فراهم نیست. باید بە راە حل دیگری کە امکان تأمین آن بطور وجود دارد، قابل حصول وعملی و ممکن  است و میتواند  بطور واقعی در رفع ستم ملی نیز مؤثر و باری از دوش انان بردارد در پیش گیرد.”

در سطور فوق به طور خلاصه آمده است: قانونی کردن حق تعیین سرنوشت، کافی نیست. چراکه چگونگی تأمین آن معلوم نیست. بایستی بدون اما و اگر بر آزادی حق جدا شدن مردم کردستان و تشکیل دولت مستقل خود در برنامە تأکید گردد. شرایط برای تحقق این حق هم فراهم نیست، پس باید راه حل دیگری که مؤثر و ممکن و قابل عملی کردن باشد در پیش گرفت.

اگر بحث روی تأکید بر حق آزادیِ جدا شدن و تشکیل دولت مستقل باشد، خودِ این صراحتاً در برنامه کومه له آمده است. در این برنامه می خوانیم:

“وجود ستمگری ملی چه در دوره رژیم های سلطنتی و چه در دوره رژیم جمهوری اسلامی همراه با وحشیانه ترین شیوه های سرکوب علیه مردم کردستان، همواره عاملی برای عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی این ملت بوده و مردم کردستان ایران بارها علیه این ستمگری ملی و برای حق تعیین سرنوشت به مبارزه برخاسته اند. از اینرو در کردستان آزاد شده حق تعیین سرنوشت مردم کردستان به معنی آزادی جدا شدن از ایران و تشکیل دولت مستقل بعنوان قانون اعلام می گردد و شرایط لازم برای استفاده آگاهانه از این حق تأمین و تضمین می شود. چنانچه با تأمین رسمی، عملی و واقعی شرایطی که در برنامه فوق گنجانده شده است مردم کردستان تصمیم بگیرند که در چهارچوب کشور ایران باقی بمانند، در این صورت دولت مرکزی مؤظف است علاوه بر پذیرش کلیه شروط مندرج در این برنامه همچنین مطابق یک سیاست و برنامه ریزی اقتصادی آگاهانه عقب ماندگی های ناشی از وجود تبعیض ملی  را با اختصاص بودجه و امکانات کافی در همه زمینه ها جبران نماید.”

آنجاییکه که رفیق جمال می گویند که “بر این باورم کە باید بدون اما و اگر بر آزادی حق جدا شدن مردم کردستان و تشکیل دولت مستقل خود در برنامە تأکید گردد”؛ نشان می دهد که از نظر وی و با توجه به ابهامات و احتمالاتی که در نظر دارند، بایستی که فی الفور بر حق جدا شدن مردم کردستان و تشکیل دولت مستقل تأکید نمود اما خود وی همزمان این را هم به زیر سؤال برده و قابل تحقق نمی داند.

رفیق جمال در اینجا نیز شک و تردیدهای خود و نیز مشکلات سر راه تحقق این بخش از برنامه را در هم می آمیزد برای اینکه بخواهد نشان دهد که این برنامه قابل عملی شدن نیست. این را پشتوانه ای قرار می دهد که بخواهد بگوید بایستی راه و برنامۀ دیگری اتخاذ کرد.

ایشان چنین ادامه می دهند:

“در برنامە حاکمیت آمدە است، کومەلە در عین حال خواهان اتحاد آزادانە و داوطلبانە کلیە ملل ساکن ایران از جملە مردم کردستان است. و میگوید چنانچە مردم کردستان تصمیم بگیرند کە در چهارچوب کشور ایران باقی بمانند، دولت مرکزی مؤظف است علاوە بر پذیرش این برنامە همچنین مطابق یک سیاست و برنامە ریزی اقتصادی آگاهانە عقب ماندگی ناشی از وجود ستم ملی را  جبران کند. اینکە مردم کردستان در چهارچوب کشور ایران باقی بماند، علاوە بر توصیە ما کە از دید هم سرنوشتی کارگران و آسانترین راە ممکن برای تأمین مطالبە رفع ستم ملی نیز است. مردم کردستان میدانند کە فعلاً نە امکانات آنرا دارند کە برای تشکیل دولت مستقل اقدام کنند و نە شرایط آن فراهم است. بنابراین اگر بخواهند خود در شرایط فعلی تصمیم بگیرند ماندن در چهارچوب کشور ایران ممکنترین و معقولترین راە است. بعلاوە بسیاری از پیوند های سیاسی و اجتماعی از طرفی و وابستگی اقتصادی کردستان کە خود از عوارض ستم ملی است بر این تصمیم گیری بدون شک بسیار مؤثر خواهد بود. در اینصورت سئوال مهم دیگری کە در برابر ما قرار دارد این است کە چگونە، با چە تضمینی و با بکارگیری کدام مکانیزم سیاسی و اجتماعی “آگاهانە عقب ماندگی های ناشی از وجود تبعیض ملی جبران خواهد شد”؟ برنامە ما در اینمورد چیزی نمی گوید یا راستش من بە جواب مشخصی برخورد نکردم. اینکە برنامە ما در کلیت خود و با اعمال حاکمیت تودەای و سازمان دادن حکومت شورایی متضمن جبران این عقب ماندگیهاست، خود اتفاقاً شکل گیریش، قوام و تداومش در کردستان بە فاکتورهای بسیاری بستگی دارد. قبلاً در بحث مربوط بە ساختار حاکمیت از آن گفتیم. ازیک طرف ماهیت حاکمیت در ایران  و از طرف دیگر توازن قوا در کردستان بین گرایشهای سیاسی از مهمترین فاکتورها دراین زمینە هستند. اگر روند اوضاع در مسیری عبور کند کە در ایران حاکمیتی نە حتی کارگری بلکە نیمە دمکراتیک!! هم بە قدرت نرسد (کە بدون شک بر توازن قوا در کردستان مؤثر خواهد بود) و اگر شرایط لازم کە در آن مردم در کردستان نتوانند حاکمیت خود را در شکل شوراها یا هر شکل دیگری در کردستان تداوم دهند، علاوە بر این وجود جریانات ناسیونالیستی در کردستان، برنامە آنها و امکانات و ظرفیت شان برای بە کرسی نشاندن برنامە خود یعنی (فدرالیسم) در کردستان را اضافە کنید، میبینید کە چنان هم جادە صاف و همواری در مقابل ما برای پیشبرد برنامە خود و جا انداختن حاکمیت شورایی، قرار ندارد. بنابراین مفاد برنامە ای کە قرار است متضمن جبران عقب ماندگیهای ناشی از تبعیض ملی در کردستان باشد، خود هنوز علیرغم تلاش ما متاسفانە سرنوشتی پر از اما و اگر دارد. در اینصورت ما بە مردم کردستان چە خواهیم گفت؟ منتظر بمانند تا شرایط پیشبرد برنامە ما ممکن میگردد؟ چون برنامە ما بە همە مسائل اجتماعی جواب دادە و با تأمین آنها موردی برای بقاء ستم ملی باقی نمیماند. یا خواهیم گفت کە زدودن آثار ستم ملی در راستای مبارزە و تلاش مردم کردستان برای تحقق برنامە ماست؟” (تأکید از من است)

تناقضی که در اینجا مشاهده می شود این است که رفیق جمال از یک سو تبیین خود را برپایه وجود یک اختلاف فاز تعیین کننده مابین جنبش مبارزاتی مردم در کردستان با جنبش سراسری استوار می کند، (ایشان در طول نوشته خود از وجود “یک مسیر دیگر” در کردستان صحبت کرده اند) اما از سوی دیگر آنجا که لازم بداند(همانگونه که در خطوط تأکید پاراگراف فوق مشاهده می شود) برخلاف آن صحبت می کند.

در سند استراتژی کومه له در کردستان آمده است:

کردستان، از نظر اقتصادی و سیاسی، یک جزء ارگانیک کل جامعه در ایران را تشکیل میدهد، وجود یک اختلاف فاز تعیین کننده میان پیشروی انقلاب در مقیاس سراسری و در کردستان نامحتمل است. پیوند مجدد جنبش انقلابی در کردستان با یک اعتلای سیاسی سراسری محتمل ترین و در عین حال مطلوبترین حالت ممکن است.”

 براین مبناست که در برنامه کومه له برای حاکمیت شورایی تأکید شده است که تضمین نهایی و تداوم پیروزی، در گروه درهم شکستن قطعی دولت مرکزی و پیشروی جنبش کارگری در سطح سراسری است. سهل ترین و کم دردترین راه حفظ دستاوردهای یک جنبش انقلابی پیروزمند در کردستان پیوند با یک انقلاب سراسری در ایران است.

اگر بحث روی احتمالات باشد، می توان در این باره احتمالات بسیاری مطرح کرد اما همانگونه در قسمت اول این نوشته و با توجه به سند مصوب کنگره ۱۵ کومه له گفته شد، تعیین تاکتیک، سیاست و یا برنامه مشخص برای دوره ای که هنوز به وقوع نپیوسته است، معقول نیست، چنین کاری لطمات جدی به انسجام و شفافیت سیاسی ما وارد خواهد کرد.

تردیدات، و تأکیدات کسل کننده ایشان به بی برنامه گی کومه له، همچنان ادامه دارد وقتی که می نویسند:

“اگر شرایط یا بە عبارتی توازن قوا چە در بعد سراسری و چە در بعد کردستانی بە نفع جریان چپ نبود و شرایط لازم برای پیشبرد برنامە ما فراهم نبود و بە هر دلیل ما نتوانستیم پشتیبانی اکثریت مردم کردستان را از برنامە خود بدست آوریم، راهی نمیماند کە برنامە و سیاست دیگر گرایشات سیاسی فعال در کردستان بە جلوی صحنە سیاسی راندە خواهند شد. علاوە بر این باید اضافە کنم کە نداشتن طرح و برنامە مشخص در رابطە با خواست رفع ستم ملی، ما را با مشکلات و مسائل زیر روبرو میکند.”

ایشان در ۵ بند مشکلات و مسائل مورد نظر خود را بازگو کرده اند که باز هم در همه آنها نداشتن برنامه روشن و مشخص برای رفع ستم ملی و شک و تردید نسب به تحقق برنامه کومه له، موج می زند.

آنطور که مشاهده می شود رفیق جمال تصریح و تأکید مشخص بر”حق تعیین سرنوشت” در راستای رفع ستم ملی از مردم کردستان را کارساز نمی داند و در طول نوشته خود به طور مکرر بر اتخاذ طرح و برنامە ای مشخص برای رفع این ستم تأکید می نمایند. در این باره، خود ایشان به هیچ گونه طرح و برنامۀ مشخصی اشاره ای نمی کنند. گو اینکه به غیر از تصریح و تأکید موجود در برنامه کومه له در خصوص رفع ستم ملی-که راه حل کومه له- برای این معضل است؛ طرح و برنامه های دیگری هم قابل اتخاذ است که می باید به آن توسل جست. در شرایط امروز و در صحنه جدال سیاسی و طبقاتی در کردستان، به غیر از طرح و برنامۀ کومه له (کمونیستها)، طرح و برنامۀ مشخص دیگری که وجود داشته باشد همانا فدرالیسم است که متعلق به احزاب و جریانات بورژواناسیونالیست می باشد. بنابراین رفیق جمال بهتر است که به صراحت از طرح و برنامه مشخص مورد نظر خود صحبت به میان آورد و تنها به بهانه تراشی و یا کلی گویی اکتفا نکند.

همچنانکه می دانیم تصریح و تأکید موجود در برنامه کومه له برای حاکمیت مردم کردستان مبنی بر “حق تعیین سرنوشت” و به معنای حق آزادی جداشدن از ایران و تشکیل دولت مستقل، منطبق با آموزه های مارکسیستی و دانش و تجارب مبارزاتی کمونیستی جهانی است و برگرفته از برنامه و خط مشی روشن سیاسی و مبارزاتی کومه له و حزب کمونیست ایران در طول ۴۰ سال گذشته است.

حتی بیش از سی سال قبل آنزمان که در پاسخ به شرایط یک دوره معین از حیات سیاسی و مبارزاتی در کردستان، “برنامه کومه له برای خودمختاری” مورد تصویب قرار گرفت، همان تصریح و تأکیدی که امروز در برنامه کومه له برای حاکمیت مردم در خصوص حق تعیین سرنوشت شاهد آن هستیم، در آنجا نیز مورد اتخاذ و مطالبۀ کومه له بوده است.

انتساب کومه له به بی برنامه گی برای حل ستم ملی، ادعای تازه ای نیست. سالها قبل چنین ادعاهایی از جانب حزب دمکرات کردستان و سازمان مجاهدین یکی از محورهای تبلیغی آنان علیه کومه له بود.( اساساً بورژوازی در طول تاریخ کمونیستها را به چنین رویکردهایی نسبت داده اند). سپس یکی از مباحث اصلی اختلاف جریان راست و ناسیونالیستی درون کومه له به رهبری عبدالله مهتدی، انتساب کومه له به بی توجهی و کم بهادادن به مسئله ملی و فاقد برنامه مشخص بودن در قبال آن بود. ایشان استراتژی سوسیالیستی کومه له در کردستان و در این میان از جمله مبارزه علیه ستم ملی و تحقق حق تعیین سرنوشت مردم کردستان را ناکافی دانسته و اصرار داشتند که کومه له باید برای حل مسئله ملی طرح و برنامه مشخص و اثباتی خود را ارائه کند(مانند خودمختاری یا فدرالیسم). همان موقع این مواضع و دیدگاهها به طور مبسوطی مورد نقد قرار گرفت، همه آن مباحث و نگرشهای ایشان به خوبی نمایانگر این واقعیت بود که این نوع ادعاها و اتهام ها بهانه ای است برای خلاص نمودن گریبان خود از مبارزه کمونیستی و پیشبرد استراتژی سوسیالیستی در کردستان، که این خود از نتایج تجدید نظرهایی بود در سیستم فکری و سیاسی که یکی از پایه های آن جدایی از طبقه کارگر و پشت کردن به باورهای کمونیستی و رهایی بخش این طبقه بود.

ادعای بی اساس مبنی بر بی برنامه گی کومه له برای حل ستم ملی و ضروت داشتن یک برنامه مشخص و عملی برای این مسئله، یک بار دیگر در مقطع تشکیل فراکسیون موسوم به فعالیت تحت عنوان کومه له، مطرح شد و همین خود یکی از وجوه اختلاف اصلی ایشان با کومه له و حزب کمونیست ایران را تشکیل می داد. کاملاً واضح بود که یک چنین بهانه تراشی هایی از سوی آنان نیز، ابزاری بود در جهت مخالفت با دیدگاه و بینش مارکسیستی ناظر بر برنامه کومه له برای حاکمیت شورایی در کردستان.

جوهر ادعای مشترک جریان راست و ناسیونالیستی مبنی بر بی برنامه گی کومه له برای رفع ستم ملی، همانا قایل شدن کومه له از سوی ایشان در جایگاه جناح چپ جنبش کردستان است. از این منظر، یک چنین جناح چپی، می تواند در تعامل با جناح راست آن، فردا در یک پارلمان در کنار هم کرسی ها را مابین خود تقسیم کرده و همچو فرعونهای حاکم در کردستان عراق به “اداره” جامعه کردستان ایران بپردازند.

همانطور بارها گفته شده است، کومه له به مثابه یک سازمان و جریان کمونیستی، از جنبش و خاستگاه طبقاتی متمایزی در جامعه کردستان برخوردار است. کومه له اساساً در پرداختن به مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری و تقویت جنبش های رادیکال و پیشرو در این جامعه و در یک کلام از زاویه منافع کارگران و زحمتکشان و مصالح سوسیالیزم در ایران به مسئله ملی نیز پرداخته، برای رفع آن روشن ترین، پیگیرترین و انسانی ترین راه حل را هم ارائه نموده است.

بنابراین تکرار ادعای های پوچ و رنگ باخته، تنها می تواند محملی باشد برای همگرایی و هم نوایی با صاحبان رنگ باختۀ اصلی این دعاوی.

می توان تصور کرد برای کسی که در کردستان با آنهمه رادیکالیسم و تجربه و ویژگی سیاسی، طبقاتی و مبارزاتی و در رأس آن وجود کومه له و نفوذ اجتماعی آن، امکان تحقق برنامه حاکمیت مردمی و استقرار شوراها با تردید و تزلزل و دیدگاههایی راست روانه همراه باشد؛ صد چندان که امکان تحقق سوسیالیزم و برقراری حکومت کارگری در بعد سراسری می تواند منتفی و نزدیک به صفر باشد.

پویا محمدی

۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۸

۸ مه ۲۰۱۹

ضمیمه

استراتژی ما در جنبش کردستان

قطعنامه مصوب در کنگره ۶ کومه له، برگزار شده در نیمه دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷

الف- مقدمات:

۱- فعالیت ما در کردستان جزئی از فعالیت عمومی حزب کمونیست ایران برای سازماندهی و به ثمررساندن انقلاب کارگری و برقراری حکومت کارگری در مقیاس سراسری است. از این لحاظ، خط مشی عمومی و الگوها و موازین فعالیت سراسری حزب در سازماندهی انقلاب کمونیستی و در به میدان کشیدن طبقه کارگر به مثابه نیروی محرکه اصلی و رهبر هر تحول انقلابی در عرصه سیاسی، بر فعالیت تشکیلات حزبی ما در کردستان نیز ناظر است.

۲- بنا بر عوامل گوناگون و از جمله و بویژه وجود ستم ملی و مقاومت و مبارزه علیه آن در کردستان، وجود سنت های مبارزه مسلحانه، و قابلیت کمونیست ها در تبدیل شدن به یک وزنه مؤثر در صحنه سیاسی، اوضاع سیاسی پس از انقلاب ۵۷ در کردستان سیری متفاوت از سایر نقاط ایران داشته است. در کردستان در برابر هجوم ارتجاع بورژوا _ اسلامی یک جنبش مقاومت مسلحانه با حمایت وسیع توده های مردم کردستان شکل گرفت. این جنبش مسلحانه، که در ابتدا به جنبش مقاومت و پس از دوره ای به جنبش انقلابی خلق کرد موسوم شد، از یکسو مانع سلطه بلامنازع ارتجاع بورژوا – اسلامی در کردستان گشت و به تداوم مبارزات اعتراضی دمکراتیک توده ای امکان و میدان بیشتری داد و ازسوی دیگر به خواست رفع ستم ملی، تحت عنوان خودمختاری، به عنوان و جه مشترک نیروهای مقاومت علیه جمهوری اسلامی برجستگی بیشتری بخشید.

بدین ترتیب چه از نظر تناسب قوای طبقات و انقلاب و ضد انقلاب و چه از نظر چهار چوب فکری و سیاسی و اشکال مبارزات انقلابی و توده ای، طبقه کارگر و کمونیسم در کردستان با شرایط ویژه و لاجرم وظایف ویژه ای روبروست که در صدر آن رهبری جنبش انقلابی در کردستان، و تبدیل این جنبش به عاملی در گسترش و تقویت مبارزه کمونیستی و طبقه کارگر قرار دارد.

۳- بی تردید جنبش انقلابی در کردستان ارتباط تنگاتنگی با مبارزات سراسری در ایران دارد و بویژه در دوره اخیر از درون یک انقلاب سراسری زاده شده است. هر پیشروی در جنبش انقلابی در کردستان و یا هر تحرک انقلابی در مقیاس سراسری، تأثیرات تقویت کننده متقابلی بر یکدیگر خواهند داشت. بعلاوه با توجه به اینکه کردستان، از نظر اقتصادی و سیاسی، یک جزء ارگانیک کل جامعه در ایران را تشکیل میدهد، وجود یک اختلاف فاز تعیین کننده میان پیشروی انقلاب در مقیاس سراسری و در کردستان نامحتمل است. پیوند مجدد جنبش انقلابی در کردستان با یک اعتلای سیاسی سراسری محتمل ترین و در عین حال مطلوبترین حالت ممکن است. با این وجود با توجه به ویژگی های مبارزه طبقاتی و انقلابی در کردستان و وجود یک جنبش متمایز در محدوده کردستان، حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب، کومه له، که خود عامل اساسی در شکل گیری مقاومت مسلحانه وسیع در برابر جمهوری اسلامی و تداوم آن بوده است، باید استراتژی خود را برای پیشروی این جنبش طرح و ارائه نماید.

ب- ارکان استراتژی ما در کردستان:

استراتژی ما در کردستان بر ارکان زیر متکی است:

۱- طبقه کارگر و زحمتکشان شهری و روستایی نیروی محرکه اصلی جنبش انقلابی در کردستان را تشکیل میدهند. پیشروی و پیروزی این جنبش مستقیماً به درجه رشد جنبش سوسیالیستی و مستقل طبقه کارگر، متحد شدن کارگران توسط و ازطریق حزب کمونیست خود و اعمال رهبری این طبقه در جنبش اعتراضی و انقلابی بستگی دارد.

۲- شهرها کانون های اصلی اعتراض سیاسی و توده ای و مرکز ثقل جنبش انقلابی را تشکیل میدهند. تحرک سیاسی توده ای در روستاها تابعی از تحرک سیاسی شهرها است، و سرنوشت نهایی جنبش انقلابی در شهرها تعیین میشود.

۳-شرط لازم پیشروی جنبش انقلابی جدایی توده های کارگر و زحمتکش از افق، آرمانها و سیاست های احزاب بورژوایی در کردستان و تقویت کمونیسم در قبال ناسیونالیسم در مقیاس اجتماعی است.

۴- پیروزی جنبش انقلابی تنها در شرایط وجود اعتلای سیاسی توده ای در کردستان میسر خواهد بود. درک تفاوت شرایط انقلابی با شراط غیر انقلابی و وظایف متفاوتی که در هر یک از این حالات بر دوش کمونیست ها و جنبش کارگری قرار می گیرد یک پایه اصلی در تبین استراتژی پرولتری در این جنبش است.

۵- با توجه به تناقضات اقتصادی و سیاسی عمیق رژیم حاکم، مشقات ناشی از جنگ ایران و عراق و نارضایتی عمیق توده های مردم در سراسر ایران وقوع بحران سیاسی، بی ثباتی رژیم و برآمد سیاسی یک امکان مادی و واقعی است. در چنین شرایطی، بویژه در کردستان که کمونیسم و کومه له یک نیروی مؤثر اجتماعی را تشکیل میدهد، تسریع اعتلای سیاسی از طریق پراتیک هدفمند و سنجیده حزب ما امری عملی است.

 ۶- تنها یک مبارزه همه جانبه اقتصادی، سیاسی و نظامی میتواند جمهوری اسلامی را در کردستان در منگنه قرار دهد و مقدمات یک برآمد اعتراضی توده ای و یک تعرض همگانی به موجودیت جمهوری اسلامی در کردستان را فراهم سازد. تلفیق این اشکال مبارزه در یک سیاست هماهنگ اعمال فشار و اعتراض علیه رژیم در کردستان محور وظایف کنونی حزب ما در کردستان است.

۷- شکل نهایی تفوق جنبش انقلابی ترکیبی از قیام شهری، بدنبال یک برآمد و اعتراض توده ای، و پیشروی نیروهای نظامی گسترش یافته ما، بیرون راندن قوای سرکوبگر حکومت از کردستان و افتادن کنترل امور بدست قیام کنندگان و نیروی مسلح زحمتکشان به رهبری کومه له خواهد بود.

۸- سقوط و در هم پاشیدن نیروها و نهادهای حکومت مرکزی و عقب نشینی آن پایان کار نیست. پیروزی تنها با قدرت گیری ارگانهای قدرت توده ای در شهر و روستا و سازمان یابی یک ساختمان قدرت در کردستان کامل خواهد شد. این قدرت نوین فوراً مطالبات و برنامه های انقلابی کارگران را به مورد اجرا در خواهد آورد. شرط لازم تحقق این امر نه فقط غلبه بر نیروهای حکومت مرکزی بلکه جلوگیری از تلاشهای احزاب بورژوایی در کردستان برای جایگزین کردن نهادهای قدرت حکومت مرکزی با ارگانهای فوق مردمی بورژوازی محلی خواهد بود.

 ۹- تضمین نهایی تداوم پیروزی، در هم شکستن قطعی قدرت بورژوازی در سطح سراسری است. کردستانی که در آن جنبش انقلابی قدرت حکومت مرکزی را در هم شکسته باشد برای نگهداری دست آوردهایش نمی تواند به چیزی جز یک انقلاب سراسری در ایران اتکاء نماید. پیروزی در کردستان برای ما حلقه ای در تحقق استراتژی سراسری کارگران در ایران است.

ج- خطوط کلی مراحل جنبش انقلابی:

بخشی از اهداف مرحله ای که کمونیستها در هر جنبش انقلابی باید مقدمتاً به آن دست یابند در طول سالهای پس از انقلاب ۵۷در کردستان متحقق شده است. کومه له به مثابه یک تشکل کمونیستی حمایت اکثریت کارگران مزدی و بخش وسیعی از زحمتکشان کردستان را داراست و کمابیش به سازمان پیشرو حزبی و رهبرتوده های کارگران بدل شده است. تبلیغات و فعالیت ما آگاهی طبقاتی کارگران به منافع خود را افزایش داده است. به مطالبات دمکراتیک توده های مردم شفافیت بخشیده و تصویر بسیار روشن تری از محتوی و اهداف جنبش حاضر را در میان مردم تثبیت کرده است. مبارزه مسلحانه علیرغم عقب نشینی ها و محدودیت هایی که بر آن تحمیل شده است، بعنوان یک شکل معتبر مبارزاتی در دوره حاضر و در آینده قابل پیش بینی تثبیت شده و جایگاه مهمی در ممانعت از غلبه مطلق ارتجاع بورژوا _اسلامی در کردستان داشته است. بورژوازی کرد، چه از نظر نفوذ و افق و دورنمای اجتماعی خویش و چه از نظر اقتدار سیاسی و عملی و حزبی اش بشدت در برابر آلترناتیو سوسیالیستی کارگران وسنت سوسیالیستی  مبارزه که کومه له نماینده آن در سطح جامعه کردستان است تضعیف شده است و کمونیسم و سنت مبارزه از طریق حزب کمونیست هم اکنون در جریان غلبه بر سنت بورژوا ناسیونالیستی ایست که مشخصه اصلی مبارزات گذشته توده های مردم در کردستان را تشکیل می داد.

با حرکت از دستاوردهای تاکنونی و برمبنای ارکانی که فوقاً در باره استراتژی ما در کردستان بیان شد پیشبرد سیاست دوره ای معینی در دستور ما قرار می گیرد.

بطور کلی در فعالیت حزب در کردستان سه دوره متمایز را میتوان تعریف کرد. دوره اول دوره قبل از برآمد وسیع توده ای یا دوره کنونی است، دوره دوم دوره آغازجنبش اعتراضی توده ای و آستانه اعتلای انقلابی است و دوره سوم دوره اعتلای سیاسی و تعرض نهایی است.

این دوره بندی بر خصلت و خصوصیات وظایف ما تأثیرات مهمی دارد و در هر یک از این دوره ها وظایف و جهت گیری های ویژه ای در دستور ما قرار می گیرد.

I-رئوس وظایف ما در دوره کنونی (قبل از برآمد توده ای)

 ۱-تحکیم رابطه کمونیسم و طبقه، سازماندهی و به میدان کشیدن طبقه کارگر و گسترش اشکال متنوع اعتراض طبقاتی، تبدیل کمونیسم به یک نیروی اجتماعی و تبدیل سازمان کردستان حزب به تشکل رهبران و فعالین مستقیم جنبش کارگری.

۲- ایجاد تشکلهای توده ای کارگران و زحمتکشان به نحوی که قادر به مبارزه و حفظ و گسترش وحدت آنها در متن تناسب قوای موجود باشد.

۳- ترکیب اشکال اصلی مبارزه (اقتصادی، سیاسی، نظامی) در یک سیاست اعمال فشار هماهنگ و چند جانبه بر دولت مرکزی. تبدیل کومه له به رهبر حرکات اعتراضی مردم، تبدیل رهبران کمونیست به رهبران با نفوذ در مقیاس کردستان.

 ۴- حفظ استحکام و قدرت نیروی مسلح کمونیستی، گسترش آن در حد مقدورات این دوره، حفظ و تقویت استحکام ایدئولوژیک و سیاسی این نیرو.

 ۵- افزایش توان سیاسی و نظامی در رابطه با دولت مرکزی و بهبود دائمی تناسب قوای سیاسی و نظامی با بورژوازی محلی و احزاب آنها.

۶- منزوی کردن سیاسی احزاب بورژوازی، تضعیف افق ناسیونالیستی جنبش به نفع افق سوسیالیستی و دمکراتیک انقلابی.

۷- آماده کردن رهبران توده ای و آژیتاتورهای کمونیست برای آموزش و هدایت زحمتکشان در شرایط کنونی و نیز هدایت جنبش وسیع توده ای در شرایط گسترش جنبش همگانی و اعتلای انقلابی.

۸- گسترش مطالبات و ایده آلهای کارگری و دمکراتیک در سطح جامعه و افزایش ظرفیت و آمادگی کارگران برای قرار گرفتن در رأس جنبش اعتراضی و حکومت کردن از طریق شوراها در آینده.

۹-…..

IIرئوس وظایف ما در آستانه اعتلای سیاسی

۱- گسترش سریع نیروهای مسلح از طریق ایجاد تشکل های نظامی توده ای وابسته به کومه له

۲- پیشروی نظامی و آزادسازی منطقه ای

۳- سازماندهی اعتراضات وسیع شهری و تدارک برای قیام شهری با پشتیبانی نیروی مسلح انقلابی

۴- تشکیل اشکال اولیه سازمانهای قدرت توده ای در شهرها و نیز در روستاها.

۵- تدارک برای تسلیح کارگران و زحمتکشان شهری.

۶- منزوی کردن جریانات بورژوایی سازشکار و نا گزیر کردن آنها از دنباله روی از بخش پیشرو مبارزه انقلابی (خنثی کردن بندوبست ها، معامله ها و غیره)

۷- شکل دادن به یک رهبری مردمی قیام (فراتر رفتن رهبری حزبی از مسئولیت حزبی و تبدیل شدن به عناصر قدرت انقلابی توده ای)

۸-……

IIIرئوس وظایف ما در دوره اعتلای سیاسی، قیام و ضربه نهائی

۱-مضمحل کردن و تاراندن ارتش مرکزی توسط قیام شهری و پیشروی نظامی نیروی مسلح حزبی و توده ای، تصرف شهرها.

۲- استقرار قدرت شورایی در مناطق و شهرها، جلوگیری از جایگزینی ارگانهای قدرت مرکزی با عوامل و نهادهای ماورای مردمی بورژوازی محلی.

۳- اعلام رسمی مشروعیت حکومت شوراهای مردم و تضمین قانونیت آن توسط میلیس مسلح مردمی.

۴- تسلیح همگانی و سازماندهی میلیس توده ای توسط نیروی مسلح کمونیستی. قرار دادن میلیس تحت اتوریته شوراهای مردم.

۵- اعلام مطالبات و برنامه های رفاهی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کارگران از جمله طرح کارگران برای رفع ستم ملی بعنوان قوانین جاری در کردستان. به کف گرفتن قوای مجریه، قضائیه و قانون گذاری توسط شوراها.

۶- سازماندهی اداره جامعه توسط شوراها توسط حاکمیت شورایی.

۷-…….