نرخ دستمزد – ١٣٩٨

نرخ دستمزد ۱۳۹۸

کارگر بعنوان یک طبقه، قوه کارش را به چه قیمتی باید بفروشد؟ پاسخ این سوال موضوع مجادله کارگر و کارفرما در حداقل دو قرن گذشته بوده است. هیچ فرمول جادوئی برای تعیین دستمزد کارگر وجود ندارد، آنچه که هست توازن قواست، به میزانی که کارگر بتواند قدرت خود را متحقق کنند، او میتواند نرخ دستمزدی در انطباق از یک زندگی شرافتمندانه از صاحب سرمایه مطالبه کند. در این راستا دستاوردهائی وجود دارند که پائین تر اشاره میکنم.حداقل دستمزد فرمول بورژوا برای تعیین نرخ دستمزد است. الگوی حداقل دستمزد متاسفانه حتی از طرف بخش قابل ملاحظه ای از فعالین کارگری سوسیالیست بعنوان فرمول غائی تعیین دستمزد پذیرفته شده است. لازم است قدری در مورد نفس مقوله حداقل دستمزد مکث کرد.

حداقل دستمزد به دستمزدی اطلاق میشود که مزدبگیر بتواند بکمک آن هزینه معیشت، یعنی حداقل امکانات زیستی خود را تامین کند. حداقل دستمزد  ارزش مبادله قوه کار است که مترادف با هزینه معیشت است. چگونه میتوان هزینه معیشت را اندازه گیری کرد؟ جمشید هادیان  میگوید: «قوه کار هم مثل هر کالای دیگری ارزشش معادل مدت زمانی است که صرف تولید آن شده، و لاغیر، یعنی ارزش قوه کار در تئوری همین “معیشت” است. اما مارکس بهیچوجه نمی گوید “حق کارگر” در عالم واقع هم همین “معیشت” است، همین زندگی حداقلی است. مارکس تعیین سطح دستمزد یا همان سطح زندگی (به انگلیسی استاندارد زندگی) کارگر، یعنی تعیین سهم طبقه کارگر از ثروت جامعه را تابع قدرت مبارزاتی طبقه کارگر می داند – سهمی که می تواند، و باید، تا تصاحب کل ثروت جامعه بالا برود.»

خط حداقل دستمزد را چرا و کجا باید کشید؟ کارگر هیچ دلیلی برای کشیدن چنین خطی ندارد. او طبعا مانند هر انسان دیگری مایل به یک زندگی مرفه است. اما صاحب سرمایه در کشیدن خط حداقل دستمزد برای کارگر ذینفع است. اگر دست او بود ترجیح میداد حداقل دستمزد به صفر نزدیک شود. اما کارفرما ناچار است حداقل هزینه بازتولید قوه کار را بپردازد در غیر اینصورت نیروی کاری برایش باقی نمیماند که آنرا در پروسه تولید کالا استثمار کند. حال چگونه نرخ حداقل دستمزد را میتوان تعیین کرد؟ اگرمعیارعلم دریک سطح نسبتا آبستره ای باشد، بازسازی فیزیکی بدن میتواند از طریق تامین کالری،  پروتئین و ویتامینهای لازم برای بدن بانجام برسد. میزان لازم مواد فوق هم میتواند از طریق مرغوبترین و در نتیجه گرانترین میوه جات و سبزیجات و گوشت تامین شوند، هم میتوان با یک لیوان آب شکر و چند نخود لوبیا سر و ته قضیه را هم آورد. نمایندگان کارگر ممکن است استدلال بیاورند که مسئله فقط تامین کالری بدن نیست بلکه باید مواظب قند خون و چربی بدن و نمک و کلا سلامت درازمدت کارگر هم بود. این نمایندگان به پشتوانه استدلال خود لیستی از ارزانترین موادغذائی ممکن را ــ بجای یک لیوان آب شکر و نخود لوبیای سرمایه دارــ در سبد معیشت کارگر بگذارند. سوال اما این است: چرا اولا هیچ کس از تعداد مورد نیاز کالریها و پروتئینهای لازم برای بدن سرمایه دار حرف نمیزند؟ ثانیا چرا بدن کارگر باید از طریق ارزانترین مواد غذائی بازسازی شود؟ چرا کارگر باید از تازه ترین مواد غذائی ارگانیک و سایر مواد مرغوب و با کیفیت غذائی در سبد زندگی اش محروم شود و به حداقل ها دریک سبد معیشتیرضایت دهد؟ اگر مواد غذائی مرغوب برای مصرف انسانند، بعبارت دیگر چرا باید فرض گرفت که کارگر انسان نیست؟ استدلال بالا سخت نیست اما استدلال هیچگاه در مبارزه برای خواست افزایش دستمزد کارا و کافی نیست. به این برمیگردم.

هادیان ادامه میدهد:«بین “وسیله معیشت” و “وسیله زندگی” که من گفته ام (و معادل دقیق آلمانی مارکس هم هست) یک دنیا اختلاف هست. [برای درک اختلاف] فقط از خود سوال کنید چرا ما هیچوقت از “معیشت” سرمایه دار حرف نمی زنیم؟ چرا کارگر باید “معیشت” داشته باشد و سرمایه دار “زندگی”؟ وقتی ما کلمه “معیشت”، که منطور از آن چیزی یک کم بیشتر از زندگی بخور نمیر است، را بکار می بریم داریم می گوییم من کارگر و خانواده ام رفتن لب دریا نمی خواهیم، تعطیلات خارج کشور نمی خواهیم، من بچه ام لازم نیست برود دانشگاه ، من و خانواده ام لازم نیست هر کدام مان یک کامپیوتر داشته باشیم، ما به فرهنگ احتیاج ندارم، من و خانواده ام به … احتیاج نداریم، فقط شکممان سیر شود و سقفی بالای سرمان باشد و لباسی هم به تن داشته باشیم، برایمان کافیست. جالب اینجاست که از لحاظ تئوریک – سیاسی (یا همان اقتصاد سیاسی) هم “معیشت” چیزی بوده که اقتصاددانان مدافع سرمایه داری بکار می برده اند، و هنوز می برند، چون بطور واقعی حق کارگر را فقط همین می دانند که بتواند فردا دوباره بیاید سر کار، و بچه (یعنی کارگر اینده) هم تولید کند.»

بمحض اینکه فصل مجادله برای تعیین دستمزد در ایران آغاز میشود، چپ و راست چرتکه بدست میگیرند تا نشان دهند قیمت “واقعی” حداقل دستمزد چیست. کارفرما و دولت با خساست و تشکلات صنفی کارگری و بعضا تشکلات سیاسی سوسیالیستی با دست و دلبازی مشغول محاسبه معادله یکسانی برای تعیین حداقل دستمزد میشوند. این دعوا بدون برو و برگرد بنفع دولت و کارفرما خاتمه می یابد چرا که کارگر از همان ابتدا با پرچم سفید حداقل خواهی وارد مذاکره شده است. حداقل دستمزد، ابزار کارفرما و دولت برای تعیین نرخ مزد کارگر است. ابزاری برای حفظ و دفاع از منافع کارگر نیست. با بدست گرفتن پرچم حداقل دستمزد، کارگر با ابزار کارفرما وارد میز مذاکره با کارفرما میشود! در کانادا، دولتهای استانی بریتیش کلمبیا و انتاریو مبتکر افزایش حداقل دستمزد شده اند تا سرمایه داران را نجات دهند! چطور؟ حداقل معیشت خصوصا هزینه مسکن در این دو استان بقدری با حداقل دستمزد نامتناسب شده است که مهاجرت کارگران از این دو استان و خصوصا دوشهر ونکور و تورنتو به شهرهای دیگر آغاز شده است. اگر حداقل دستمزد را امروز افزایش ندهند، که در حال حاضر هیچ تک سرمایه ای انگیزه ای برای افزایش آن ندارد، بازار کار بزودی با کمبود قوه کار مواجه میشود و در آنصورت افزایش قیمت قوه کار قطعا بسیار بالاتر از نرخ افزایشی خواهد شد که امروز این دو دولت پیشنهاد کرده اند. پس دولت بعنوان ابزاری که منافع کل طبقه سرمایه دار را در نظر میگیرد با افزایش حداقل دستمزد، دست به اقدام پیشگیرانه ای جهت حفظ منافع سرمایه دار زده است.

تعیین دستمزد در گوشه و کنار دنیا

در هیچیک از کشورهای اسکاندیناوی (ایسلند، فنلاند، سوئد، نروژ و دانمارک)، آلمان (که البته اخیرا با دخالت دولت قصد اجرای حداقل دستمزد را دارد)، ایتالیا و سوئیس که کارگر در آنها بالاترین سطح دستمزد در جهان  را دریافت میکند و در کنار آن دارای بالاترین امکانات رفاهیست، مقوله ای بنام حداقل دستمزد وجود ندارد. در اتریش حداقل دستمزد تنها برای کارگرانی که متشکل نیستند تعیین میشود. آنچه در این کشورها وجود دارد توافق بر سر دستمزد است. قانونا کسی نمیتواند کارفرما را در این کشورها از پرداخت دستمزد بسیار پائین باز بدارد. اما چرا کارفرما اینکار را نمیکند؟ چون کارگر متشکل است و حق و حقوقی را تثبیت کرده است. از طرف دیگر حداقل دستمزد در قطر (که اخبار استثمار وحشیانه کارگر  بخاطر نرخ مرگ و میر ١٢٠٠ نفره حوادث کاری درساخت ورزشگاههای المپیک سر زبانها افتاده است)، یمن، سومالی، اتیوپی، اوگاندا، مالدیواس و سودان جنوبی نیز وجود ندارد، کشورهائی که استثمار و بی حقوقی کارگر سر به فلک میزند چرا که کارگر از حق تشکل بی بهره است. در مصر تنها کارگران دولتی شامل حداقل دستمزد میشوند. در بنگلادش حداقل دستمزد در هر رشته صنعتی متفاوت است. با وجود برسمیت شناسی حداقل دستمزد، نرخ آن در کشورهای هائیتی ٢۵ سنت در ساعت، در گرجستان ۵ سنت، در گامبیا ١٣ سنت، در قرقیزستان ٨ سنت است، یعنی نرخهای رسما بیگاری. در هند، چین، کانادا و آمریکا نرخ حداقل دستمزد در هر استان یا ایالت متفاوت است.

نهایتا نرخ فروش قوه کار با معیار حداقل دستمزد توسط خریدار قوه کار تحمیل میشود، نه کارگر. برای کارگر هر گونه پیشروی در عرصه تعیین نرخ دستمزد مستلزم درجاتی از تشکل است. تشکل رمز قدرت کارگر است. فقط کارگر متشکل که در ظرفیت یک طبقه ظاهر میشود میتواند سطح مزد را “بالا”، در سطح وسائل زندگی، نگه دارد.  کارگر در ایران میتواند مانند کارگر متشکل در اسکاندیناوی مبنای مذاکراتش را نه حداقل معیشت که یک زندگی شرافتمندانه قرار دهد. چرا کارگر باید مجبور باشد تعداد کالری ها و پروتئین هائ روزانه اش را بشمارد تا میزان هزینه حداقل خوراک کم کیفیت را تعیین کند؟ چرا کارگر باید قیمت اتاقکی به ابعاد یک سلول زندان را بعنوان مسکن انتخاب کند؟ کجای اینها قانون طبیعت است؟ مشکل اصلی کارگر در تعیین نرخ دستمزد، تشکل است، نه استدلال برای اثبات مبلغ لازم برای تامین هزینه کالاهای بنجل مصرفی روزانه اش.

چهل سال در ایران

با یک نگاه تاریخی به جدال بر سر تعیین دستمزد در ایران، شاید بتوان نقطه یا نقاط ضعف آنرا یافت. در ایران، حداقل دستمزد ماهانه در سال ۱۳۵۷، پیش از قیام بهمن و با بروز رسانی نرخ تورم و برابری دلار، ۲۴۳ دلار آمریکائی بود. حداقل دستمزد ماهانه، بلافاصله پس از انقلاب در ابتدای سال ۱۳۵۸، بصرف فشار انقلاب بهمن، که به تشکیل شوراهای کارگی منجر شد، به ۴۶۹ دلار افزایش پیدا کرد، تقریبا دو برابر شد. این افزایش بزرگترین جهش دستمزد کارگر در طول تاریخ سرمایه داری در ایران بود و هیچ ربطی به تعیین میزان حداقل معیشت نداشت بلکه حاصل خواست کارگران برای یک زندگی شرافتمندانه بود. تفاوت آنسال با سال قبل در اینبود که کارگران توانستند با ابزار شوراهای کارگری خواستشان را به کارفرما و دولت تحمیل کنند. اما این دستاورد همزمان با سرکوب انقلاب پس گرفته شد طوریکه حداقل دستمزد در سال جاری، ۱۳۹۷ یعنی سی و نه سال پس از افزایش تاریخی سال ۵۸، به  ۸۳  دلار کاهش یافته است. بعبارت دیگر قدرت خرید امروز کارگر کمتر از نزدیک به یک ششم قدرت خرید او در سال ۵۸ است. این درجه کاهش نرخ دستمزد یعنی فقر و فلاکت کارگر. حال عدم پرداخت همین میزان دستمزد را هم به معادله بالا بیافزایید، آنموقع اعتراضات دیماه سال گذشته تا کنون غیر قابل اجتناب جلوه میکند. اگر قرار باشد دستمزد ماهانه کارگر را بریال و در مقایسه با قدرت خرید او در سال ۵۸ محاسبه کنیم، مزد او باید به ۶ میلیون و سیصد هزار تومان در سال ۱۳۹۷ میرسید. برای سال ۱۳۹۸، دستمزد پایه ای کارگر لازم است به ۷ میلیون تومان برسد تا قدرت خرید او برابر با قدرت خریدش در سال ۱۳۵۸ باشد.

وقتی اقلام لازم برای محاسبه دستمزد شامل هزینه مسکن در کلان شهرها، مخارج اتومبیل و یا تردد عمومی، هزینه های آموزشی و نگهداری کودکان، هزینه های تفریحی، الکترونیکی و . . . که بعضا در سال پنجاه و هفت جزو اقلام زندگی نبودند را جمع بزنیم، سطح زندگی کارگر نسبت به سال ۵٧ به یک سوم کاهش یافته است. بیجهت نیست که نوستالژی “زمان خوب شاه” در میان برخی از کارگران رایج شده است. اما باید یادآوری کرد که انقلاب ۵٧ سطح دستمزد را دو برابر کرد! دستاورد بلافاصله انقلاب ۵٧ برای کارگران، افزایش دستمزد نبود، تشکیل شوراهای مستقل کارگری بود. حداقل دستمزد به یمن وجود چنین تشکلاتی در سال ۵۸ جهش بیسابقه ای کرد، دو برابر شد. در مقابل، سرکوب انقلاب ۵٧ تنها به کشتارهای دستجمعی دهه ۶٠ خلاصه نمیشود بلکه شامل سرکوب اعتراضات، بازداشت و اعدام رهبران کارگری، متلاشی کردن تشکلات موجود و ممنوعیت تشکلات و شوراهای کارگری هم شد. مابازا سرکوب قرون وسطائی دهه ۶٠ کاهش شدید دستمزد کارگر بود. بموازات ممنوعیت حق تشکل و اعتصاب، حقوق کارگر را از سال ۶٠ تا ۶٨، یعنی درست بموازات سرکوبهای سیاسی دهه شصت، منجمد کردند در حالی که نرخ تورم در آن فاصلۀ زمانی بطور متوسط سالانه بالای بیست درصد بود. بعبارت دیگر با منجمد کردن حقوق کارگر، نه تنها افزایش دستمزد سال ۵٨ را پس گرفتند که سطح دستمزد را به کمتر از آنچه در دوران “طاغوت” بود کاهش دادند! قابل ذکر است که تورم یکی از اشکال متداول کاهش نرخ دستمزد است. عکس این قضیه صادق نیست، یعنی افزایش دستمزد باعث تورم نمیشود بلکه نرخ سود را کاهش میدهد. سرمایه دار به کمک دولت با ایجاد تورم ــ که از کانال افازیش حجم پول ممکن است ــ نرخ دستمزد را کاهش میدهد. دولتها به دلایل متنوعی با افزایش حجم پول باعث ایجاد تورم میشوند که در هر صورت باعث کاهش نرخ دستمزد میشود

علاوه بر ممنوعیت حق تشکل و اعتصاب برای کارگر، علاوه بر سرکوب مستقیم و آشکار کارگران و تشکلات مستقل کارگری، علاوه بر سیاست پولی و ایجاد تورم برای پائین نگه داشتن نرخ دستمزد تا سطح تحت الفظی بردگی، عامل دیگر پایین نگه داشتن دستمزد کارگر در ایران پدیده بیکاری بوده است. اگر بیکاری را از دید بازار بعنوان افزایش عرضه قوه کار در نظر بگیریم، این پدیده باعث چند نرخی شدن قوه کار شده است. بیکاران در ابعاد وسیعی به نرخ نازلتری از حداقل دستمزد به حتی طرحهای بیگاری مانند “کارورزی” رضایت میدهند که این بنوبه خود نرخ عمومی حداقل دستمزد تمام شاغلین را پائین میاورد. به همین دلیل کارگر حتی به عقب افتادن پرداخت دستمزدش تن میدهد. در هرصورت جاده صاف کن سقوط دستمزد کارگر، حذف شوراهای کارگری یا همان تشکلات مستقل کارگری و ممنوعیت حق تشکل و اعتصاب او بود.

جمعبندی

عامل اصلی و حیاتی در افزایش بی سابقه دستمزد کارگر در سال ۱۳۵۸ وجود تشکلات مستقل کارگری و مشخصا شوراهای کارگری بود که در سرتاسر ایران به یمن انقلاب ۵۷ شایع و تشکیل شده بود. این دستاورد تنها با حذف سرکوب کارگران و رهبران شوراهای کارگری و در ادامه با ممنوعیت حق تشکل و اعتصاب باز پس گرفته شد. از هنگام سرکوب سراسری کارگران تا امروز قدرت خرید کارگر با در نظر گرفتن افزایش صوری و ریالی حداقل دستمزد، حتی یک قِران بالا نرفته است که هیچ، سالانه بطور متوسط ۲٫۱ درصد کاهش یافته است. قدرت خرید کارگر در سال ۱۳۹۷ یک ششم قدرت خرید او در سال ۱۳۵۸ است. این نسخه فقر و فلاکت کارگر اولا پاسخ صنفی ندارد. قداره بندانی که امر خود را به شیشه کردن خون کارگر بهر قیمتی تعیین کرده اند، در میز مذاکرات حداقل دستمزد سخاوتمند نمیشوند. ۳۸ سال تجربه مذاکرات برای افزایش حداقل دستمز گواه این واقعیت است. لازم است تکرار کرد که حداقل دستمزد در طی ۳۸ سال گذشته بطور متوسط هر سال بیش از ۲ درصد کاهش یافته است. راه حال نهائی و قطعی، خلاصی از کل دم و دستگاه حکومتی سرمایه در ایران است، باید جمهوری اسلامی را از سر راه جارو کرد و حکومتی بر جای آن نهاد که لغو کارمزدی قانون اساسی اش باشد، سازماندهی تولید نه برای سود که برای مصرف باشد، هدفش رفاه جامعه باشد. اما در مبارزات امروز، اسفند ماه ۱۳۹۷، بر سر افزایش حداقل دستمزد چه باید کرد؟ همانطور که در بالا مفصلا نشان داده شد، معضل افزایش حداقل دستمزد تشکیلات مستقل کارگری است. معضل کارگر در مبارزه برای افزایش دستمزد قانع کردن کارفرما و دولت به حداقل وسائل معیشتی نیست. معضل چگونگی تحمیل افزایش نرخ دستمزد به کارفرماست. برای تحمیل افزایش دستمزد باید ابزار متناسب داشت، باید قدرت اجرائی داشت. کارگر میتواند و باید تمام قدرت را بدست  بگیرد، کارگر لازم است در جهت کسب قدرت سیاسی قدم بردارد. ابزاری که بتواند قدرت کارگر را نمایندگی کند و آنرا در سطح توده ای اجرا کند، شوراهای مستقل کارگری است. فعالین کارگری لازم است علاوه بر شرکت در مبارزات اسفندماه برای افزایش حداقل دستمزد، هدف خود را ایجاد چنین تشکلاتی قرار دهند. این میتواند آغازی برای شکل گیری یک قدرت دوگانه باشد. با توجه به اعتراضات و روحیه تعرضی کارگران طی یکسال گذشته، رسیدن به چنین هدفی کاملا ممکن است.

******

زیر نویس

========

[١] محاسبات

١) حداقل دستمزد سال ۱۳۵۷  به ریال: ۶٣٠٠

نرخ دلار در سال ۱۳۵۷ به ریال: ١٠٠

دستمزد در سال ۱۳۵۷ به دلار: ۲۴۳

(پس از محاسبه تورم دلار، ۶۳ دلار در سال ۱۹۷۸ برابر با ۲۴۳ دلار در سال ۲۰۱۹ است)

٢) حداقل دستمزد سال ۱۳۵۸  به ریال: ١٧٠١٠

نرخ دلار در سال ۱۳۵۸ به ریال: ١۴٠

نرخ دستمزد در سال ۱۳۵۸ به دلار: ۴۶۷

(پس از محاسبه تورم، ۱۲۱ دلار و پنجاه سنت در سال ۱۹۷۸ برابر با ۴۶۹ دلار و شش سنت در سال ۲۰۱۹ است)

٣) حداقل دستمزد در سال ۱۳۹۷ به تومان: مجرد و بدون محاسبه مزایا ماهانه یکملیون و یکصد ویازده هزار ۱۱۱۱۰۰۰

نرخ دلار در پنجم اسفندماه ۱۳۹۷ در بازار آزاد تهران به تومان: ۱۳۴۵۰

حداقل دستمزد کارگر مجرد در سال ۱۳۹۷ به دلار : ۸۳

منابع

* محاسبه دلار بر حسب تورم

* قیمت دلار در بازار آزاد ایران در ٣٩ سال گذشته

* لیست حداقل دستمزد در دهه های گذشته

* حداقل دستمزد سال۱۳۹۷

* نرخ تورم در ایران در دهه های گذشته